مباحثی از تفسیر المیزان

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى‏ الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى‏ بِالْأُنْثى‏ فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى‏ بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ (178) وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (بقره - 179)
«هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ» (بقبره - 210) بايد دانست كه در روايات ائمه اهل بيت (علیهم السلام) اين آيه شريفه: 1-  به روز قيامت تفسير شده، چنان كه عياشى در تفسير خود از امام باقر (علیه السلام) اين روايت را آورده‏ 1. 2- و نيز بروز رجعت هم تفسير شده، كه مرحوم صدوق روايت آن را از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده. 2 3- و به ظهور مهدى (علیه السلام) نيز تفسير شده و عياشى روايتش را در تفسير خود به دو طريق از امام باقر (علیه السلام) آورده. 3
در جمله مورد بحث فرمود: (وَ ما يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِينَ)، خدا با قرآن كريم و مثل هايش گمراه نمى ‏كند مگر فاسقان را)، و بهمين تعبير، خود، بيانگر چگونگى دخالت خداى تعالى در اعمال بندگان، و نتائج اعمال آنان است، و در اين بحثى كه شروع كرديم نيز همين هدف دنبال ميشود.
قبله شدن كعبه براى مسلمين «سَيَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلاَّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كانُوا عَلَيْها قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ (142) وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْها إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلى‏ عَقِبَيْهِ وَ إِنْ كانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ (143)...» اين آيات اگر مورد دقت قرار گيرد، آياتى است زنجيروار، منتظم و مترتب بر هم كه داستان قبله شدن كعبه براى مسلمين را بيان مى‏كند، پس نبايد به گفتار بعضى اعتناء كرد كه گفته ‏اند: اين آيات نامنظم است، آن آيه كه بايد جلوتر ذكر شود، عقب ‏تر آمده، و آنكه بايد عقب در آيد جلو افتاده،
يكى از بزرگترين امورى كه اسلام در يكى از دو ركن" حقوق الناس" و" حقوق اللَّه" مورد اهتمام قرار داده و به طرق و انحاى گوناگون، مردم را بدان وادار مى‏ سازد، انفاق است. پاره ‏اى از انفاقات از قبيل زكات، خمس، كفارات مالى و اقسام فديه را واجب نموده و پاره ‏اى از صدقات و امورى از قبيل وقف، سكنى دادن ما دام العمر كسى، وصيت‏ها، بخشش‏ها و غير آن را مستحبّ نموده است.
نظام زندگى دنيا بر اساس اسباب و وسائط و شفعاء مى‏ گردد «وَ اتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَ لا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ يُنْصَرُونَ» (بقره - 48)؛ پادشاهى و سلطنت دنيوى از هر نوعش كه باشد، و با جميع شئون و قواى مقننه، و قواى حاكمه، و قواى مجريه ‏اش، مبتنى بر حوائج زندگى است، و اين حاجت‏ زندگى است كه ايجاب مى‏ كند چنين سلطنتى و چنين قوانينى بوجود آيد، تا حوائج انسان را كه عوامل زمانى و مكانى آن را ايجاب مى كند بر آورد.
معناى عمل صالح و آثار آن‏ (وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ)، كلمه (صلاح) به وجهى بمعناى لياقت است، كه چه بسا در كلام خدا بعمل انسان منسوب ميشود، و از آن جمله مى ‏فرمايد: (فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً)، 1 و چه بسا كه بخود انسان منسوب ميشود، از آن جمله مى ‏فرمايد: (وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ‏، دختران عزب خود را شوهر دهيد، و نيز صالحان از غلام و كنيز خود را) 2. و صلاحيت عمل هر چند در قرآن كريم بيان نشده كه چيست و ليكن آثارى را كه براى آن ذكر كرده معناى آن را روشن ميسازد.
عقائد قبل از اسلام در باره زن قبل از اسلام امت‏هاى مختلف، در باره زن شوهر مرده، عقائد خرافى مختلفى داشتند، بعضى معتقد بودند كه او را با همسر مرده ‏اش بايد آتش زد، يا زنده زنده در گور شوهرش به خاك سپرد، بعضى ديگر معتقد بودند كه تا آخر عمر نبايد با هيچ مردى ازدواج كند و اين عقيده نصارا بود، و بعضى مى‏ گفتند بايد تا يك سال بعد از مرگ شوهرش از هر مردى اعتزال و كناره‏ گيرى كند، و اين عقيده عرب جاهليت بود، بعضى ديگر نزديك به يك سال را معتقد بودند، مثلا نه ماه، كه اين اعتقاد بعضى از ملل راقيه و متمدن است.
" أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ ". كلمه "محاجه" كه مصدر فعل ماضى "حاجّ" است به معناى ارائه حجت و دليل در مقابل حجت خصم و طرف مقابل، و اثبات مدعاى خود يا ابطال حجت خصم است، و كلمه "حجت" در اصل به معناى قصد بوده و بعدا در اثر كثرت و غلبه استعمال، در" به كرسى‏ نشاندن مقصد و مدعا"، به كار رفت.
اصولا كلمه (اسلام) كه باب افعال است، و كلمه (تسليم) كه باب تفعيل است، و كلمه (استسلام) كه باب استفعال است، هر سه يك معنا را مى‏دهند، و آن اين است كه كسى و يا چيزى در برابر كس ديگر حالتى داشته باشد كه هرگز او را نافرمانى نكند، و او را از خود دور نسازد، اين حالت اسلام و تسليم و استسلام است، هم چنان كه در قرآن كريم آمده: (بَلى‏ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ‏، آرى كسى كه روى دل تسليم براى خدا كند)، 1