مباحثی از تفسیر المیزان

شخصيت و داستان لقمان در روايات‏ نام لقمان در كلام خداى تعالى جز در سوره لقمان نيامده، و از داستانهاى او جز آن مقدار كه در آيات‏" وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ ..." آمده، سخنى نرفته است، ولى در داستانهاى او و كلمات حكمت آميزش روايات بسيار مختلف رسيده، كه ما بعضى از آنها را كه با عقل و اعتبار سازگارتر است نقل می كنيم.
داستان سلیمان(علیه السلام) در قرآن آنچه در قرآن از داستان او آمده در قرآن كريم از سرگذشت آن جناب جز مقدارى مختصر نيامده، چيزى كه هست دقت در همان مختصر، آدمى را به همه داستانهاى او و مظاهر شخصيت شريفش راهنمايى می كند.
"رضا" يكى از معانى است كه صاحبان شعور و اراده با آن توصيف می شوند، و به عبارتى وصف صاحبان شعور و اراده است، (هيچ وقت نمی گوييم اين سنگ از من راضى است) و در مقابل اين صفت، صفت خشم و سخط قرار دارد. و هر دو وصف وجودى هستند (نه چون علم و جهل كه علم وجودى و جهل عدمى است، و به معناى عدم علم است).
وصف حال متقیان در بهشت‏ " هذا ذِكْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ" اين آيات فصل ديگرى است از كلام كه در آن سرانجام كار متقين و طاغيان را بيان نموده متقين را بشارت داده، و كفار را انذار و تهديد می كند.
آيات كريمه قرآن ظاهر قريب به صريح است در اينكه بشر موجود امروزى - كه ما افرادى از ايشانيم-، از طريق تناسل منتهى می شوند به يك زن و شوهر معين، كه قرآن نام آن شوهر را آدم معرفى كرده، و نيز صريح است در اينكه اين اولين فرد بشر و همسرش از هيچ پدر و مادرى متولد نشده اند، بلكه از خاك يا گل يا لايه يا زمين، به اختلاف تعبيرات قرآن، خلق شده اند.
ايمان و علم و عمل با هم است ايمان، تنها و صرف علم نيست، به دليل آيات زير كه از كفر و ارتداد افرادى خبر می دهد كه با علم به انحراف خود كافر و مرتد شدند، مانند آيه‏" إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلی  أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى" 1 و آيه‏" إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ شَاقُّوا الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدی " 2
در قرآن كريم مكرر كلمه ملائكه ذكر شده ولى نام هيچ يك از آنان را نبرده مگر جبرئيل و ميكائيل را و بقيه ملائكه را با ذكر اوصافشان ياد كرده، مانند: ملك الموت و كرام الكاتبين و سفرة الكرام البرره و رقيب و عتيد و غير اينها.
داستان ابراهيم از نظر قرآن آنچه از قرآن كريم در باره ابراهيم(علیه السلام) استفاده می شود اين‏ است كه: ابراهيم (عليه السلام) از اوان طفوليت تا وقتى كه به حد تميز رسيده در نهانگاهى دور از جامعه خود می زيسته، و پس از آنكه به حد تميز رسيده از نهانگاه خود به سوى قوم و جامعه اش بيرون شده و به پدر خود پيوسته است؛
هدايت به معنايى كه از آن می فهميم در هر حال از عناوينى است كه افعال به آن متصف می شود، مثلا وقتى گفته می شود "من فلانى را به فلان كار هدايت كردم" مقصود بيان چگونگى رسيدن فلان شخص به فلان مقصود است، حال چه اينكه فلان راه رسيدن به مقصود را به او نشان داده باشى و چه اينكه دست او را گرفته و تا مقصد همراهيش كرده باشى؛ كه در صورت اول هدايت به معناى ارائه و نشان دادن طريق است و در صورت دوم به معناى ايصال به مطلوب.
راغب در مفردات مى گويد: اصل كلمه "بركت"، "برك"- به فتحه باء- و به معناى سينه شتر است، و ليكن در غير اين معنا نيز استعمال مى ‏شود، از آن جمله مى‏ گويند:" فلانى داراى بركه است" و" برك البعير" به معناى اين است كه شتر سينه خود را به زمين زد. و چون اين معنا مستلزم يك نحو قرار گرفتن و ثابت شدن است لذا كلمه مزبور را در ثبوت كه لازمه معناى اصلى است نيز استعمال كرده و مى‏ گويند: