مباحثی از تفسیر المیزان

افعال خدای تعالی داراى مصلحت است حركات گوناگون و متنوعى كه از ما سر مى ‏زند وقتى "عمل" مى‏ شود كه به نوعى به اراده و خواست ما بستگى داشته باشد، و به همين جهت سلامتى و مرض، و حركات بى اختيار اعضا، و رشدى كه سال به سال مى ‏كنيم، عمل ما شمرده نمى ‏شود.
شبهاتى پيرامون تمثل جبرئيل براى مریم(علیها السلام) در روايات كلمه تمثل بسيار به چشم می خورد، ولى در قرآن كريم جز در سوره مريم يعنى آيه‏" فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا" 1 نيامده، و آيات بعدى كه در آن جبرئيل خود را براى مريم معرفى می كند بهترين شاهد است بر اينكه وى در همان حال هم كه به صورت بشر مجسم شده بود باز فرشته بود، نه اينكه بشر شده باشد، بلكه فرشته اى بود به صورت بشر، و مريم او را به صورت بشر ديد.
داستان زكريا(علیه السلام) در قرآن‏ خداى تعالى زكريا (علیه السلام) را در كلام خود به صفت نبوت و وحى توصيف‏ نموده، و نيز در اول سوره مريم او را به عبوديت و در سوره انعام در عداد انبيايش شمرده، و از صالحين و از مجتبينش خوانده، كه عبارتند از مخلصون و همچنين از مهديونش دانسته است.
سخنى در باره وفاى به عهد و مراتب آن‏ «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا * وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا» (55-54، مریم) داستان اسماعيل بن حزقيل پيغمبر(علیه السلام) جز در اين دو آيه در جايى ديگر نيامده، تازه اين دو آيه هم بنا به يك تفسير مربوط به او است، و بنا بر آن خداى سبحان او را به ثناى جميلى ستوده و صادق الوعد و آمر به معروف و مرضى درگاه خويش خوانده و فرموده كه: او رسولى نبى بوده است.
1. در قرآن كريم داستان حضرت ادریس(علیه السلام) جز در دو آيه از سوره مريم نيامده، و آن دو آيه اين است كه می فرمايد "وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا، وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا" 1 و دو آيه از سوره انبياء كه می فرمايد "وَ إِسْماعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ وَ أَدْخَلْناهُمْ فِي رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ" 2.
حكمِ عقل به حسن و قبح، منتزع از فعل خدا و منتهى به اراده اوست‏ ملك خداى تعالى بر تمامى موجودات ملك مطلق است، و مقيد به حالى، يا زمانى، و يا هر شرطى كه فرض شود نيست، و هر چيزى هم از هر جهت ملك خدا است، نه اينكه از جهتى ملك خدا باشد، و از جهتى نباشد، يا ذاتش ملك او باشد، ولى متعلقات ذاتش ملك خودش باشد؛ نه، هم ذاتش از او است، هم متعلقات ذاتش.
احتجاج ابراهيم(عليه السلام) با "آزر" " إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً". كلمه" اذ قال" ظرف است براى ابراهيم چون مقصود اين آيات يادآورى داستانهاى آن جناب است، هم چنان كه نظير اين تعبير در باره مريم گذشت كه می فرمود" وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ ..." و اما اينكه به قول بعضى‏ 1 ظرف براى "صديق" و يا براى (نبيا) باشد، احتمالى است كه طبع سليم آن را ناپسند می داند.
داستان يوسف(علیه السلام) در قرآن‏ يوسف پيغمبر، فرزند يعقوب ابن اسحاق بن ابراهيم خليل(علیهم السلام)، يكى از دوازده فرزند يعقوب، و كوچكترين برادران خويش است، مگر بنيامين كه او از آن جناب كوچكتر بود. خداوند متعال مشيتش بر اين تعلق گرفت كه نعمت خود را بر وى تمام كند و او را علم و حكم و عزت و سلطنت دهد، و بوسيله او قدر آل يعقوب را بالا ببرد، و لذا در همان كودكى از راه رؤيا او را به چنين آينده درخشان بشارت داد؛
در ميان انسانها افرادى هستند كه خداوند در خلقت ايشان امتيازى قائل شده، و ايشان را با فطرتى مستقيم و خلقتى معتدل ايجاد كرده، و اين عده از همان ابتداى امر با اذهانى وقاد و ادراكاتى صحيح و نفوسى طاهر و دلهايى سالم نشو و نما نموده اند، و با همان صفاى‏ فطرت و سلامت نفس، و بدون اينكه عمل و مجاهدتى انجام داده باشند به نعمت اخلاص رسيده اند، در حالى كه ديگران با جد و جهد مى ‏بايستى در مقام تحصيلش برآيند، آن هم هر چه مجاهدت كنند به آن مرتبه از اخلاص كه آن عده رسيده اند نمى ‏رسند.
رابطه قانون، اخلاق كريمه و توحيد هيچ قانونى به ثمر نمى ‏رسد مگر به وسيله ايمانى كه آن ايمان به وسيله اخلاق كريمه حفظ و آن اخلاق هم به وسيله توحيد ضمانت شود. بنا بر اين، توحيد اصلى است كه درخت سعادت آدمى را رشد داده و شاخ و برگ اخلاق كريمه را در آن مى‏ روياند، و آن شاخه ها را هم بارور ساخته جامعه بشريت را از آن ميوه هاى گرانبها بهره‏ مند مى ‏سازد،