مباحثی از تفسیر المیزان

در اين بحث، تعليم قرآن كريم را بطور اجمال و كلى به قياس با تعاليم "ويدا" و "اوستا" و تورات و انجيل يعنى كتاب بودائيان و مجوسيان و يهوديان و نصارا مى ‏سنجيم و اين بحث، بحثى است تحليلى و شريف.
تكلم در قيامت از سنخ تكلم در اين دنيا نمى‏ باشد ‏" يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ"؛ اين معنا در آيات ديگرى قريب به همين عبارت تكرار شده، مانند آيه‏" لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً" 1 و آيه‏" هذا يَوْمُ لا يَنْطِقُونَ" 2.
«أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أُنزِلِ بِعِلْمِ اللّهِ وَأَن لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ» ﴿هود ؛ 14-13﴾  در اين كلام تحدى واضحى است و به روشنى مى ‏فرمايد: اگر قرآن را افتراء مى ‏دانيد، شما هم اين افتراء را ببنديد، و ده سوره مثل قرآن از پيش خود ساخته و پرداخته كرده به افتراء به خدا نسبت بدهيد.
گرايش و اطمينان انسان به حس انسان در زندگى اجتماعيش بر اساس اعتبار قانون عليت و معلوليت كلى و اعتبار ساير قوانين كلى زندگى مى‏ كند، قوانينى كه خود او آنها را از اين نظام كلى و محسوس جهان گرفته است، انسان بر خلاف آنچه كه ما آن را در عملكرد ساير حيوانات مشاهده مى ‏كنيم در تفكر و استدلال و يا در قياس چيدن و نتيجه گرفتن از قياس در چهار ديوارى آنچه حس كرده نمى‏ گنجد بلكه پا را از آن فراتر نهاده و به گرفتن نتايجى بسيار دور مى‏ پردازد.
آزادى تكوينى و تشريعى انسان به حسب خلقتش موجودى است داراى شعور و اراده. تنها او است كه مى ‏تواند براى خود هر كارى را كه مى‏ خواهد اختيار كند، و به عبارتى ديگر او در هر فعلى كه به آن برخورد نموده و از آن مطلع شود هم مى‏ تواند طرف انجام دادن آن فعل را انتخاب كند و هم مى ‏تواند طرف ترك آن را برگزيند،
ظاهر جمله‏" لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ" از جهت اينكه نفى عبادت يعنى نپرستيدن را معلق بر مشيت خداى تعالى كرده مى‏ رساند كه مقصود ايشان از مشيت، اراده تكوينى خدا است كه هرگز از مراد تخلف نمى‏ پذيرد، زيرا اگر مقصودشان غير از آن، يعنى اراده تشريعى خدا بود مى‏ بايست مى‏ گفتند: " لو شاء اللَّه كذا لاطعناه و استجبنا دعوته- اگر خدا چنين و چنان مى‏ خواست البته ما اطاعتش مى‏ كرديم و اجابتش مى‏ نموديم".
داستان ذو القرنین در قرآن‏ قرآن كريم متعرض اسم ذو القرنين و تاريخ زندگى و ولادت و نسب و ساير مشخصات او نشده. البته اين رسم قرآن كريم در همه موارد است كه در هيچ يك از قصص گذشتگان به جزئيات نمى‏ پردازد.
خداى سبحان به حضرت موسى(علیه السلام) وحى كرد كه در سرزمينى بنده اى دارد كه داراى علمى است كه وى آن را ندارد، و اگر به طرف مجمع البحرين برود او را در آنجا خواهد ديد، به اين نشانه كه هر جا ماهى زنده و يا گم شد همانجا او را خواهد يافت.
داستان اصحاب كهف در روايات داستان اصحاب كهف از صحابه و تابعين و از ائمه اهل بيت(علیهم السلام) به طور مفصل حكايت شده، مانند روايت قمى و ابن عباس و عكرمه و مجاهد كه تفسير الدر المنثور همه آنها را آورده و روايت اسحاق در كتاب عرائس كه آن را تفسير برهان نقل كرده و روايت وهب بن منبه كه الدر المنثور و كامل آن را بدون نسبت نقل كرده اند، و روايت نعمان بن بشير كه در خصوص اصحاب رقيم وارد شده و الدر المنثور آن را آورده.
«وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ أَ إِذا كُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ - وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلى‏ ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقابِ» (رعد 5- 6) پس اگر شگفت آرى، شگفت از گفتار آنان است كه مى ‏گويند: راستى وقتى خاك شديم از نو زنده مى‏ شويم؟! آنها كسانى هستند كه به پروردگارشان كافر شده اند، آنان به گردنهايشان غلها دارند، آنان اهل جهنمند و در آن جاودانه اند. آنان پيش از رحمت، از تو تقاضاى تعجيل در عذاب دارند، با اينكه پيش از آنان بلاهاى عبرت ‏انگيز نازل شده و پروردگارت به مردم در باره ستم كردنشان صاحب مغفرت است، و هم پروردگارت عذاب شديد دارد.