اسماء حُسنی

اسماء جمع اسم از ماده­ "سُمُوّ" به معنی بلندی است؛ هرچند عده ­ای گفته ­اند از ماده­ "وَسَم" به معنی علامت است.1 اسم یعنی چیزی که با آن شئ شناخته می­شود؛2 یعنی چیزی که ذات یا صفت  شئ را نشان ­دهد.3

به عبارت دیگر اسم لفظی است که از خود ذات گرفته شده بدون اینکه چیز دیگری لحاظ شود یا وصفی از اوصاف لحاظ شده باشد.4"حُسنی" مؤنث "أحسن" اسم تفضیل از ماده­ "حَسَن(زیبایی)" به معنای زیباتر بودن است.5بنابراین "اسماء حسنی" به معنی اسمهایی است که بهترین و زیباترین اسم­هاست؛ یعنی بر ذاتی دلالت می­کند که به همراه صفتی از صفات کمال آن بوده، به ­نحوی که بالاترین و برترین است؛ به تعبیر دیگر اسمی که از ذاتی خبر دهد که متّصف به کمالات وجودی، به صورت ذاتی و نامحدود است.6

 

اسماء و صفات خدا

در مورد خداوند دو نوع تعبیر وجود دارد؛ اسماء­الهی و صفات­ الهی. این دو تعبیر تفاوت چندانی باهم ندارند و تنها فرقشان اینست که صفت دلالت می­کند بر معنایی از معانی؛ مانند "علم" که ذات خدا متّصف بر آن است و اسم بر ذاتی دلالت می­کند که با صفتی لحاظ شده باشد؛ پس اسم در واقع بیان­گر کمالات و صفاتی است که جزو ذات خداوند است؛ مثلاً "حیات و علم" صفت، اما "حیّ و عالم" اسم هستند.7
در اصطلاح مشهور اسماء­الهی از سنخ الفاظ است که دارای معانی بوده؛ ولی برای اهل معرفت اصطلاح خاصی است که طبق این اصطلاح، اسماء از مقوله لفظ نیست؛ بلکه از سنخ وجود خارجی و عینی بوده که در واقع صفت کمال وجودی است که اسم با آن صفت، تعیّن پیدا می­کند. در دیدگاه اهل معرفت ذات خداوند احدیّت چون وجودِ نامتناهی بوده، خالی از هر نوع تجلّی و ظهوری است که به آن "غیب الغیب" گویند؛ اما زمانی­که در رتبه­ متأخّری بوسیله­ کمالی از کمالات متعیّن شود، به این ذات متعیّن، اسم گویند.8
به هر حال اگر اسم را از سنخ الفاظ بدانیم، اتحاد اسم با مسمّا درست نخواهد بود؛ زیرا اسم لفظی است که بر معنا (مسمّا) دلالت می­کند، اما مسمّا مدلول اسم بوده که از سنخ مفاهیم است؛ به عبارت دیگر اسم از سنخ الفاظ است، ولی مسمّا از سنخ معانی و مفاهیم بوده و این ­دو هیچ نوع اتحادی باهم ندارند، بلکه دو چیز هستند؛9برخلاف ادعای اشاعره که اسم را عین مسمّی می­دانند.10اما اگر آن را از سنخ وجود خارجی بدانیم، در این­صورت اتحاد صحیح خواهد بود؛ طبق این مبنا، اسم لفظی، در واقع اسم­ الاسم خواهد بود (اسم اولی از سنخ لفظ و اسم دوم از سنخ وجود خارجی است).11

 

اسماء حسنی در قرآن

در چهار آیه از قرآن عبارت "اسماء حسنی" آمده است.12 تعداد اسماء ذکر شده برای خداوند، در متون دینی متفاوت است؛ در قرآن کریم 135 اسم،13 در روایات 99 اسم،14 و در برخی دعاها مثل دعای جوشن کبیر، هزار اسم برای خداوند ذکر شده است. این تفاوت حاکی از تعارض نیست؛ بلکه دال بر توقیفی نبودن اسماء حُسناست؛ زيرا اسماء خدا حد، حصر و انتهايى ندارد.15
برای نمونه می­توان به تعدادی از اسماء وارده شده در آیات قرآن اشاره نمود:
«هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَانُ الرَّحِيمُ؛ هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبرُِّ؛ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ؛ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنىَ‏،  يُسَبِّحُ لَهُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ»16 «او خدايى است كه معبودى جز او نيست، داناى آشكار و نهان است، و او رحمان و رحيم است؛ و خدايى است كه معبودى جز او نيست، حاكم و مالك اصلى اوست، از هر عيب منزّه است، به كسى ستم نمى‏كند، امنيّت بخش است، مراقب همه چيز است، قدرتمندى شكست‏ ناپذير كه با اراده­ نافذ خود هر امرى را اصلاح مى‏كند، و شايسته عظمت است؛ خداوند منزّه است از آنچه شريك براى او قرار مى‏دهند! او خداوندى است خالق، آفريننده‏ اى بى ‏سابقه، و صورتگرى (بى‏نظير) براى او نامهاى نيك است، آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مى‏گويند و او عزيز و حكيم است!»

 

اسماء حسنی، مخصوص خداوند

در جهان بینی توحیدی یکی از چیزهایی که انسان به صورت فطری درک می­کند، نیاز به غیر خود است؛ یعنی باید در عالم وجودی باشد که تمام نیازهای انسان را برطرف نموده و تمام امور به او برگردد:
«يَأَيهَُّا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلىَ اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنىِ‏ُّ الْحَمِيدُ»17
«اى مردم شما (همگى) نيازمند به خدائيد؛ تنها خداوند است كه بى ‏نياز و شايسته­ هرگونه حمد و ستايش است!»

هرچه در عالم وجود دارد همه از خداست و او مالک تمام کمالات وجودی می­باشد؛ زیرا اگر خدا مالک آنها نباشد، نمی­تواند به دیگران افاضه کند؛ بنابراین خداوند صاحب تمام صفات وجودی از قبیل حیات، قدرت، علم، سمع، بصر، رزق، رحمت و... است و دیگران بالعرض و در سایه­ خداوند متّصف به این صفات هستند.18آیات متعددی19با لسان­های مختلف، اختصاص اسماء حسنی را به خدای متعال بیان می­کند:
«وَ لِلَّهِ الْأَسمَْاءُ الحُْسْنىَ‏...»20 «و براى خدا، نامهاى نيك است؛...»

جمله­ «وَ لِلَّهِ الْأَسمَْاءُ الحُْسْنىَ‏‏» مفید حصر است؛ چون "للّه" خبر مقدّم و «الاسماء» که جمع مُحلّی به الف و لام و اسم مؤخر است، عمومیت را افاده می­کند؛ یعنی هر اسم احسنی که در عالم وجود دارد، ازآن خداست و هیچ کس در آن شراکتی ندارد.21
«اللَّهُ لَا إِلَه إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الحُْسْنى‏»22«او خداوندى است كه معبودى جز او نيست و نامهاى نيكوتر از آن اوست.‏»

 

توقیفی نبودن اسماء الهی

مراد از توقیفی بودن اسماء این است که آیا جایز هست اسمی که در کتاب و سنّت بر خدا اطلاق نشده، آن را بر خدا اطلاق کرد؟ بیشتر اشاعره23 قائل به توقیفی بودن اسماء هستند و به آیاتی از جمله آیه­ ذیل استدلال کرده­ اند:
«وَ لِلَّهِ الْأَسمَْاءُ الحُْسْنىَ‏ فَادْعُوهُ بهَِا وَ ذَرُواْ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فىِ أَسْمَائهِ...»24
«و براى خدا، نامهاى نيك است؛ خدا را به آن (نامها) بخوانيد! و كسانى را كه در اسماء خدا تحريف مى‏كنند (و بر غير او مى ‏نهند، و شريك برايش قائل مى ‏شوند)، رها سازيد!...»
اینها معتقدند الف و لام در "الاسماء" برای عهد هست که اشاره بر اسماء وارد شده در کتاب و سنت می­کند؛ بنابراین نباید از اسماء ذکر شده در قرآن و روایات تجاوز کرد. علاوه بر آن می­گویند: منظور از الحاد در اسماء خدا که در آیه ذکر شده، نام­گذاری از پیش خود و تعدّی از اسمایی است که در قرآن و سنّت وارد شده است.25
ولی نظر صحیح توقیفی نبودن اسماء است و می­توان هر اسمی را که دارای کمال وجودی است و در عین حال عاری از نقص و عیب باشد، بر خدا اطلاق نمود؛26و از طرفی الف­ و لام در آیه­ مذکور، برای استغراق و افاده­ عمومیّت بوده نه برای عهد تا اشکال اشاعره وارد شود و همچنین به اشکال دوم اشاعره که الحاد در اسماء را به معنای نام گذاری از پیش خود تفسیر می­کنند، پاسخ­هایی داده­ اند از جمله اینکه اسماء مقدسه­ خداوند را بر غیر خدا اطلاق بکنند؛ مثلاً کفار بت­های خود را آلهه می­نامند و بر آنها اسمهایی را نام گذاری کرده ­اند که از اسم خدای عزّ و جلّ مشتق شده؛ مانند "لات" که از "إله" اشتقاق یافته است.27

 

اقسام اسماء و صفات خدا

بیان شد که اسم از صفت مشتق شده؛ مانند "عالم" که از صفت "علم" گرفته شده است؛ یعنی در واقع صفات در اسماء پخش هستند و هر حکمی که بر صفات بار ­شود بر اسماء نیز بار می­شود.28 به عبارت دیگر اسماء خدا بیانگر صفات او هستند؛29 به همین دلیل صاحب­نظران برخی مواقع اسماء را مقسم قرار داده ­اند و گاهی صفات را.30
برای اسماء و صفات خدا تقسیمات مختلفی ذکر شده که در اینجا به دو تقسیم مهم اشاره می­کنیم:

 

الف. صفات ثبوتیّه و سلبیّه:

1. صفات ثبوتیّه:

صفاتی هستند که کمالی را برای موصوف ثابت می­کنند و اشاره به واقعیتی در ذات آن موصوف دارند؛ مانند علم و قدرت. به این قسم، صفات جمالیّه نیز اطلاق می­شود.

2. صفات سلبیّه:

صفاتی هستند که نقصی را از موصوف نفی می­کنند و به تنزیه ذات از آن صفت اشاره دارند؛ مانند سبّوح و قدّوس. نام دیگر این قسم، صفات جلالیّه است که در حقیقت صفات سلبیّه به صفات ثبوتیّه برمی­گردند.31
«تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِى ­الجَْلَالِ وَ الْاكْرَام‏»32 «پربركت و زوال‏ ناپذير است، نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو»
صفت "جلال" یعنی ذات خدا اجلّ و برتر است از اینکه به غیر تشبیه شود، و صفت "اکرام" یعنی ذات خدا با آن تکریم یافته و زیبا شده است.33

ب. صفات ذاتیّه و فعلیّه:

1.صفات ذاتیّه:

صفاتی را گویند که تنها ذات برای انتزاع این صفات کافی باشد؛ مانند حیات و قدرت.

2.صفات فعلیّه:

صفاتی است که در انتزاع آن، علاوه بر ذات به امر دیگری نیز نیاز باشد و آن فعل الهی است؛ مانند خلق و رزق.34
در مورد نسبت صفات و اسماء با ذات بین فِرَق مذهبی اختلافات زیادی وجود دارد. اشاعره صفات را زائد بر ذات می­دانند؛35 در مقابل، معتزله برای فرار از تجسیم، تمامی صفات حتی صفات ثبوتیّه را از خدا نفی می­کنند و این صفات را به صفات سلبیّه برمی­گردانند؛36 امّا شیعه معتقد است صفات ذاتیّه با ذات خدا و با صفات دیگر از نظر مصداق متحدند، هر چند مفهوماً متغایرند؛37ولی صفات فعلیّه زائد بر ذات می­باشند.38

 

مراتب اسماء حسنی

اسماء خدا در یک مرتبه نیستند؛ بلکه اسمی که در مقام ذات باشد، بالاتر از اسمی است که در مقام فعل قرار دارد؛ همچنین بین خود این اسماء نیز رتبه ­بندی وجود دارد؛ برخی از اسماء وسیع هستند و برخی دیگر جزئی­اند و این به لحاظ سعه و ضیق وجودی اسماء و نیز به جهت آثار آنها در عالم است. در بین اسماء از  همه وسیع­تر، اسم اعظم است که واجد همه­ اسماء حسنای دیگر بوده و تمام هستی به آن منتهی می­شود. باید توجّه داشت که این رتبه ­بندی به معنای مغایرت اسماء با یکدیگر و همچنین مرکّب بودن خداوند از اسماء و صفات متعددی نیست، بلکه اسماء و صفات خدا عین ذات خداوند هستند و هر اسمی عین اسم دیگر است.39
برخی معتقدند تمامی اسماء به غیر از سه اسم "احد، واحد و حق" تحت دو اسم "قادر و علیم" قرار دارند و این دو اسم زمانی­که با غیر خدا لحاظ ­شوند؛ یعنی از بُعد صفات فعلی در نظر گرفته شوند، تحت اسم "قیّوم" قرار می­گیرند و اگر بدون لحاظ غیر در نظر گرفته شوند؛ یعنی به عنوان صفات ذات لحاظ شوند، تحت اسم "حیّ" قرار می­گیرند؛ بنابراین تمام اسماء ثبوتی تحت سیطره­ی دو اسم حیّ و قیّوم هستند:
«اللَّهُ لَا إِلَه إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ»40«هيچ معبودى نيست جز خداوند يگانه­ زنده، كه قائم به ذات خويش است، و موجودات ديگر، قائم به او هستند»
این آیه با توجّه به اینکه بیان­گر توحید است، شامل همه­ اسماء ثبوتی می­شود؛ لذا از پیامبر گرامی اسلام نقل شده که سوره­ی بقره سرور قرآن و آیةالکرسی سرور بقره است.41
از سویی تمامی اسماء سلبی تحت اسم قدّوس قرار دارند؛ که در نهایت همه­ اسماء ثبوتی و سلبی و همچنین اسماء ذاتی و فعلی را اسم «ذوالجلال و الاکرام» در خود جمع کرده است:
«تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِى ­الجَْلَالِ وَ الْاكْرَام‏»42«پربركت و زوال ‏ناپذير است، نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو»
"ذی­ الجلال" اشاره به اسماء سلبی است و "الاکرام" به اسماء ثبوتی نظر دارد.43

 

ارتباط اسماء حسنی با هستی

بندگان خداوند را با اسم خاصی که متناسب با نیاز و حاجت خود باشد، می­خوانند؛ کسی که مریض است او را با اسم "یا شافی" صدا می­زند، بنده­ی فقیر او را با نام "یا غنی" می­خواند و... از اینجا معلوم می­شود که اسماء و صفات خدا واسطه بین او و مخلوقاتش هستند؛ پس همه­ صفات موجود در وجود انسان­ها در سایه­ اسماء خدا تجلّی یافته ­اند؛ به­ عنوان مثال: علم موجود در انسان بواسطه­ صفت عالمیّت خدا حاصل شده و قدرت انسان در سایه­ قادر بودن خدا پدید آمده است.44
سرّ اینکه در پایان سوره­ "الرحمن"45 پس از بیان نعمتهای مادی و معنوی به اسم و صفات الهی اشاره شده، این است که اسماء و صفات الهی در نزول نعمتها دخیل­ اند و بدون تردید این اثر تنها از اسماء لفظی نیست؛ بلکه مسمّی و حقایق اسماست که مؤثرند.46 آثار مربوط به اسم اعظم نیز از همین باب است؛ یعنی تاثیر حقیقی که در روایات برای اسم اعظم ذکر شده مربوط به الفاظ (لفظ اسم) نیست؛ زیرا محال است وجود تمام اشیاء تحت سیطره­ الفاظی باشند که ما از طریق حنجره­ ایجاد می­کنیم، بلکه تاثیر اسم اعظم در عالم به خاطر حقایق هستی است؛ این بدان معناست که مؤثر حقیقی، خداى تعالى است که هر چيزى را به يكى از صفات كريمه‏ اش كه در قالب اسمى مناسب با آن چيز است، ايجاد مى‏كند؛ نه اينكه لفظ خالى يا معناى ذهنی آن اسم و يا حقيقت ديگرى غير ذات متعالى چنين تاثيرى را داشته باشد؛ بنابراین بندگان بواسطه­ اسماء حسنی با ذات خدا ارتباط پیدا می­کنند.47

 

نویسنده: محمد عزّتي بخشايش

 

پی نوشت:

  • 1. [1]. فيومى، احمد بن محمد؛ مصباح المنیر، قم، دارالهجرت، 1414ق، چاپ دوم، ص290.
  • 2. [2]. بدیع یعقوب، امیل؛ موسوعة علوم اللغة العربیة، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1427ق، چاپ اول، ج2، ص73 و راغب اصفهانى، حسين بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالعلم الدارالشامية، 1412ق، ص428.
  • 3. [3]. مصطفوی، حسن؛ التحقيق في كلمات القرآن الكريم‏، تهران‏، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1375ش، چاپ اول، ج5، ص225.
  • 4. [4]. سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، قم، مؤسسة الامام الصادق، 1412ق، چاپ اول، ج6، ص33.
  • 5. [5]. ابن منظور، محمد بن مكرم‏؛ لسان العرب، بیروت، دارالصادر، 1414ق، چاپ سوم، ج3، ص179.
  • 6. [6]. شجاعی، محمد؛ اسماء حسنی، تهران، سروش، 1383ش، چاپ اول، ص53.
  • 7. [7]. طباطبايى(علامه)، سيدمحمدحسين‏؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه قم‏، 1417ق، چاپ پنجم، ج8، ص352.
  • 8. 8]. جوادی آملی، عبدالله؛ تسنیم، قم، اسراء، 1378ش، چاپ اول، ج1، ص278 و سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، ج6، ص33.
  • 9. [9]. مفاهیم القرآن، ج6، ص39
  • 10. [10]. فخرالدين رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر؛ شرح اسماء­الله الحسنی، بیروت، دارالکتاب العربی، 1410ق، چاپ دوم، ص21.
  • 11. [[11]. سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، ج6، ص39.
  • 12. [12]. اعراف/180، اسراء/110، طه/ 8 و حشر/ 24.
  • 13. [13]. سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، ج، ص109.
  • 14. [14]. عن النبی(ص):إن لله تبارك و تعالى تسعة و تسعين اسما- مائة إلا واحدا من أحصاها دخل الجنة. صدوق، ابی جعفر محمد بن علی بن حسین؛ توحید، بیروت، دارالمعرفة، ص194.
  • 15. 15]. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الإسلامية، 1374ش‏، چاپ اول، ج‏7، ص28 و ابن­عاشور، محمدبن­طاهر؛ التحریر و التنویر، بیروت، مؤسسة التاریخ، 1420ق، چاپ اول، ج‏8، ص362.
  • 16. [16]. حشر/22-24.
  • 17. [17]. فاطر/15.
  • 18. [18]. طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص349.
  • 19. [19]. «وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَكيمُ الْخَبيرُ» (انعام/18)، «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ» (ذاریات/58) و آیات دیگر.
  • 20. [20]. اعراف/180.
  • 21. [21]. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم (توحید در قرآن)، قم، اسراء، 1383ش، چاپ اول، ج2، ص242.
  • 22. [22]. طه/8.
  • 23. [23]. ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، ج‏8، ص363.
  • 24. [24]. اعراف/180.
  • 25. [25]. طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص358.
  • 26. [26]. طباطبایی(علامه)، سیدمحمدحسین؛ الرسائل التوحیدیه، بیروت، مؤسسة النعمان، 1419ق، ص50.
  • 27. [27]. فخرالدین رازی، ابوعبدلله محمد بن عمر؛ مفاتيح الغيب، بیروت، دار احياء التراث العربى‏، 1420ق، چاپ سوم، ج‏15، ص416.
  • 28. [28]. سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، ج6، ص33.
  • 29. [29]. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، پیام قرآن، قم، مدرسۀ امام علی بن ابیطالب، 1374ش، چاپ چهارم، ج4، ص19.
  • 30. [30]. طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏8، ص352 و جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج2، ص289.
  • 31. [31].طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ نهایة الحکمه، قم، جامعه مدرسین حوزه علميه قم‏، 1416ق، چاپ سیزدهم، ص284.
  • 32. [32]. الرحمان/78.
  • 33. [33]. شیرازی (ملاصدرا)، محمد صدرالدین؛ الحکمة المتعالیه، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، 1410ق، چاپ چهارم، ج6، ص118.
  • 34. [34]. سبحانی، جعفر؛ الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، قم، مرکز العالمی للدراسات الاسلامیّه، 1411ق، چاپ سوم، ج1، ص82.
  • 35. [35]. قرطبى، محمد بن احمد؛ الجامع لأحكام القرآن‏؛ تهران، ناصر خسرو، 1364ش، چاپ اول، ج‏2، ص301 و شهرستانی، محمد بن عبدالکریم؛ الملل و النحل، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1410ق، چاپ اول، ج1، ص82.
  • 36. [36]. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم؛ الملل و النحل، ج1، ص38.
  • 37. [37]. سبحانی، جعفر؛ مفاهیم القرآن، ج6، ص63.
  • 38. [38]. طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ نهایة الحکمه، ص287.
  • 39. [39]. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج2، ص244.
  • 40. [40]. بقره/255.
  • 41. [41]. عن النبی(ص): ...و سيّدُ الكلام القرآن و سيّدُ القرآن البقرة و سيّدُ البقرة آية الكرسي... طبرسى، فضل بن حسن،‏ مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372ش، چاپ سوم، ج‏2، ص626.
  • 42. [42]. الرحمان/78.
  • 43. [43]. طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ الرسائل التوحیدیه، ص43.
  • 44. [44]. طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص353.
  • 45. [45]. الرحمان/78.
  • 46. [46]. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج2، ص 239.
  • 47. [47]. طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص353.