برزخ

حيات پس از مرگ

برزخ در لغت به معناى زمين و يا مكانى است كه بين دو چيز فاصله انداخته است. اما برزخ در اصطلاح قرآن، روايات و مجموعه تعاليم اسلامى به معناى عالم پس از مرگ و حد فاصل بين دنيا و آخرت است.

شايد بتوان ادعا كرد كه برزخ بدين معنا نخستين بار در تعاليم اسلامى و قرآن كريم استعمال گرديده است. اين واژه تنها يك بار در قرآن آمده و در آن، حال انسانهاى تبهكار و مجرم، هنگام فرا رسيدن مرگ و درخواست غير قابل قبول آنان مبنى بر بازگشت به دنيا و پاسخ آنان به اينكه فرا روى ايشان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند، گزارش شده است: «حَتّى اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ رَبِّ ارجِعون * لَعَلّى اَعمَلُ صــلِحـًا فيما تَرَكتُ كَلاّ اِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها ومِن ورائِهِم بَرزَخٌ اِلى يَومِ يُبعَثون»[1]
علاوه بر آيه مزبور، آيات ديگرى را مى توان يافت كه به نوعى بر حقايق برزخى دلالت داشته و براى اثبات عالم پس از مرگ قابل استفاده است.
در اين آيات به موضوعات ذيل پرداخته شده است:
ادامه حيات شهيدان پس از مرگ;[2] احوال ارواح انسانها هنگام انتقال از زندگى دنيوى به سراى ديگر;[3] سرگذشت انسانها پس از مرگ به همراه برخى خصوصيات و نحوه حيات آنها;[4] تعدد حيات و مرگ.[5]

برزخ در حقيقت ادامه وجود عالم دنيا و استمرار حيات انسان پس از مرگ است، هرچند برخى از خصوصيات عالم دنيا از جمله امكان كسب اختيارى كمالات علمى در آنجا وجود ندارد. ازاين رو برخى بر اين عقيده اند كه فلسفه خلقت عالم برزخ كه در ميان دنيا و آخرت قرار گرفته مانند: فلسفه هر مرحله متوسط ديگر است كه از يك سو زمينه اى براى آمادگى حضور در طرف ديگر ايجاد مى كند، و از سوى ديگر از آنجا كه قيامت براى همه انسانهاى طول اعصار، در يك روز تحقق مى يابد راهى جز آن نيست كه آنهايى كه مرده اند در عالمى به انتظار باشند تا به همراه انسانهاى ديگر به عرصه قيامت وارد شوند.[6]

 

حقيقت برزخ

حقيقت عالم برزخ همان چيزى است كه فيلسوفان در ميان عوالم وجود از آن به «عالم مثال» تعبير مى كنند كه مجرد از ماده است و برخى از عوارض مادى چون شكل و مقدار را داراست از نظر مرتبه بين عالم ماده و عالم عقل قرار گرفته است.[7] و انسان بعد از مرگ تا برپايى قيامت در آن حيات خواهد داشت و هم اكنون نيز محيط به انسانهاست، چنان كه از برخى نقل شده كه از كلمه وراء در آيه «ومِن ورائِهِم بَرزَخٌ اِلى يَومِ يُبعَثون»[8 ]معناى احاطه را استفاده نموده اند.[9]
با ملاحظه برخى آيات قرآن شواهدى مى توان يافت كه بدن برزخى به لحاظ خصوصيت شبيه بدن دنيايى است و نفس به آن تعلق پيدا مى كند.[10] «وخَلَقنا لَهُم مِن مِثلِهِ ما يَركَبون»[11]
در روايتى از امام صادق آمده كه: روح پس از مرگ به بدنى مانند بدن دنيوى منتقل مى شود ...[12] روايات ديگرى نيز به همين مضمون وجود دارد كه برخى براى تطبيق آن ها با بدن مثالى تلاش نموده اند.[13] بعضى نيز معتقدند كه روايات خاص و عام با هم تنافى دارند مبنى بر اينكه روح بعد از مفارقت بدن به اجسامى كه در نهايت لطافت هستند تعلق مى گيرد. در پاسخ بايد گفت كه اين اجسام شبيه جسم جن و شبيه بدن عنصرى هستند به نحوى كه اگر كسى او را ببيند مى گويد اين همان شخصى است كه در دنيا او را ديديم.[14]

 

اثبات برزخ

برخى گفته اند اصولا مسئله برزخ ماهيت نقلى دارد و عقل به آن راهى ندارد.[15] با اين حال بعضى بر اين عقيده اند كه علاوه بر ادله نقلى، دلائل عقلى نيز مى تواند ثواب و عقاب برزخى را اثبات كند.[16] البته تجزيه و تحليل ادله ياد شده[17] نشان مى دهد كه اين ادله بيش از آنكه ضرورت برزخ را اثبات كند امكان آن را ثابت مى كند. در هر حال اين نكته درخور توجه است كه تبيين عقلى نوعى بقا براى انسان در قالب بقاى روح كه استمرار وجودى انسان را پس از مرگ تضمين كند، از پيش فرض هاى مسلم پذيرش عقلانى برزخ است، هرچند در اين بيان برخى احتمال پذيرش حقيقت حيات برزخى را بدون پذيرفتن حقيقتى به نام روح و نفس براى انسان را نيز مطرح كرده اند.[18]

افزون بر اين، براى اثبات برزخ ممكن است به ادله تجربى و حسّى با استفاده از روش هايى كه مى توان با ارواح گذشتگان ارتباط برقرار كرد نيز بهره گرفت، اين روشها كه در علمى به نام فراروانشناسى[19] ارائه مى گردد، اثبات مى كند كه براى مردگان، نوعى حيات و زندگى تحقق دارد كه همان برزخ است. توجه به اين نكته نيز لازم است كه خواه دليل عقلى را در اثبات حيات برخى بپذيريم خواه آن را ناتمام بدانيم، در هر صورت، اصل اين مسأله در مجموعه معارف اسلامى امرى روشن است و از همين روى برخى از صاحب نظران احتمال ضرورى بودن آن را بعيد ندانسته اند.[20] به عقيده برخى از محققان، مسأله حيات برزخى در اواسط عهد رسول خدا از ضروريات قرآنى نبوده و حتى امروزه نيز برخى از مسلمانان كه نفس انسان را مجرد نمى دانند، به نوعى اين حقيقت را نمى پذيرند.[21] به هر حال مهم ترين دلايل حيات برزخى، آيات و روايات است كه در ذيل به بررسى آيات الهى در اين باره مى پردازيم:

 

1ـ در پيش بودن برزخ

برزخ، حقيقتى است كه وراى انسانها قرار دارد.[22] برخى وراء را به معناى پشت و ورائى بودن برزخ را به منزله مانعى از بازگشت به دنيا دانسته اند[23] و برخى ديگر وراء را به معناى جلو دانسته و از آيه چنين استفاده كرده اند كه برزخ حقيقتى است كه انسانها در پيش رو دارند.[24] در اين ميان اكثر مفسران معناى دوم را ترجيح داده اند، در تأييد اين نظر گفته شده كه قيد «الى يوم يبعثون» به روشنى دلالت بر اين نكته دارد كه كلمه «وراء» به معناى پيش رو و جلو است; زيرا اگر آن را به معناى پشت بدانيم، قيد مذكور لغو خواهد بود[25.[ 

 

2ـ پايان حيات دنيا شروع حيات ديگر

گذشته از مضمون آيه «كل نفس ذائقة الموت»[26] كه گفته شده به روشنى بر حيات برزخى دلالت دارد; زيرا اگر نفس داراى حيات نباشد چشيدن مرگ معنا ندارد.[27] برخى از آيات بدون نام بردن از عالمى خاص به ادامه زندگى انسان پس از مرگ اشاره دارد; مانند آنچه درباره شهيدان آمده كه كسانى را كه در راه خدا كشته شدند مرده مپنداريد، ايشان زنندگانند و نزد خداوند روزى داده مى شوند، به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته اند شادى مى كنند كه نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين مى شوند.[28]
گفته شده آيه ياد شده به روشنى دلالت دارد كه حيات برزخى مقارن با حيات دنيوى كسانى است كه هنوز به آن عالم ملحق نشده اند.[29] اعتراف مجرمان در رستاخيز به اينكه ما جز ساعتى درنگ نكرديم; «ما لَبِثوا غَيرَ ساعَة»[30] با توجه به اينكه درنگ آنان تا قيامت استمرار داشته است[31] دلالت بر بقاى حقيقت انسانى در ظرفى خاص دارد كه همان حيات برزخى است.[32]

 

3ـ لذت و رنج پس از مرگ

افزون بر آيات پيش گفته كه نوعى نعمت و روزى دادن به شهدا را يادآور شده است مضمون برخى ديگر از آيات نيز به روشنى بر حيات برزخى و متنعم بودن بعضى از انسانها در قبر دلالت دارد.[33] همچون گفته شهيدى كه داستان آن در سوره يس آمده كه چون به وى گفته شد: به بهشت درآى، گفت: اى كاش قوم من از اين همه رحمت الهى باخبر مى شدند[34]; بديهى است كه اگر اينها مُرده و فاقد حيات باشند، دركى ندارند تا لذت ببرند و متنعم باشند در حالى كه طبق آيات موجود، شهيدان از نعمت هاى بهشتى و تفضلات ربوبى متنعم مى گردند.[35]
برخى از متكلمان نيز در مباحث حيات برزخى از اين گروه آيات براى اثبات برزخ بهره گرفته اند[36] و بعضى از آنان خواسته اند دلالت عام آيات ياد شده بر حيات برزخ براى همه انسانها را انكار و آن را محدود به حيات شهيدان بدانند.[37] كه البته دليلى بر اختصاص مفاد آيه به شهيدان وجود ندارد.
شمار ديگرى از آيات نيز با حروف عطف كه نافى هرگونه فاصله و تراخى است حالاتى از حيات را براى انتقال يافتگان از زندگى دنيا ترسيم مى كنند كه از اين آيات نيز براى اثبات برزخ استفاده شده است مانند وارد شدن قوم نوح(عليه السلام) در آتش يا غرق شدن آنان در آب; «مِمّا خَطيــتِهِم اُغرِقوا فَاُدخِلوا نارًا...»[38]. كلمه «ماء» در اين آيه دلالت بر تعقيب بدون فاصله دارد و روشن است كه ورود در آتش وجهى ندارد مگر براى عذاب.[39] در برخى از آيات نيز هر چند نتوان عدم تراخى را از حرف عطف استفاده كرد، امّا به مدد روايات مى توان از آنها براى اثبات برزخ بهره گرفت.

از امام صادق(عليه السلام) ذيل آيه «فَاَمّا اِن كانَ مِنَ المُقَرَّبين * فَرَوحٌ ورَيحانٌ وجَنَّتُ نَعيم»[40]نقل شده است كه روح و ريحان در قبر است و نعيم در آخرت.[41] در اين آيه نيز نعمتهاى بهشتى در برزخ بلافاصله براى انسانها ترسيم گرديده است. برخى آيه ياد شده را با توجه به آيه «فَلَولا اِذا بَلَغَتِ الحُلقوم * واَنتُم حينَئِذ تَنظُرون»[42] از دلائل اثبات برزخ برشمرده و گفته اند: روح و ريحان بدون فاصله پس از مرگ نصيب انسان مى شود[43] و انسان روح و ريحان را پس از مرگ ملاقات مى كند.[44] و برخى معتقدند اين ملاقات در آخرت روى مى دهد.[45] عده اى نيز آيات «يـاَيَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّه * اِرجِعى اِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرضيَّه * فَادخُلى فى عِبـدى * وادخُلى جَنَّتى»[46] را به جهت بيان انتقال بدون فاصله (فادخلى) دليل بر حيات برزخى دانسته اند.[47]كه البته دلالت انحصارى اين آيات بر حيات برزخى به روشنى آيات پيشين نيست.

 

4ـ گفتگوى فرشتگان با ارواح انسانها هنگام مرگ

قرآن كريم بيان مى دارد كه فرشتگان با ارواح مؤمنان و انسانهاى صالح به هنگام مرگ و همزمان با ورود به عالَم پس از مرگ سخن گفته و ايشان را به ورود در بهشت بشارت مى دهند[48] و نيز از انسانهاى ظالم بازخواست مى كنند[49] و به هنگام گرفتن جان كافران به روى و پشت آنان مى زنند و به آنها مى گويند عذاب سوزان را بچشيد[50] و به ظالمان مى گويند جانهاى خود را برآريد.[51] در برخى آثار به آيات يادشده براى اثبات برزخ استدلال شده است.[52]

 

5ـ وجوب شب و روز بعد از مرگ

اثبات برخى ويژگى ها براى حيات پس از مرگ در آياتى از جمله وجود شب و روز در فراز قرآنى «اَلنّارُ يُعرَضونَ عَلَيها غُدُوًّا وعَشيـًّا...»[53] نشان مى دهد كه مراد از آن حيات برزخى است; زيرا براساس روايات اهل سنت(عليهم السلام) كه متكلمين نيز از آنها استفاده كرده اند[54] در قيامت شب و روزى وجود ندارد. از اين رو، بايد گفت عذاب مذكور در آيه مربوط به حيات برزخى است.[55]
البته برخى در تفسير اين فراز گفته اند كه اين تعبير بدين معنا نيست كه لزوماً در برزخ شب و روز وجود داشته باشد بلكه مى توان گفت عذاب فرعون و پيروان او پس از مرگ مقارن با شب و روز دنيوى است و عذاب آنها با ظرف زمانى دنيا سنجيده شده است.[56] گروهى نيز از عطف جمله «و يوم تقوم الساعة...» به قبل آن در آيه ياد شده، استفاده كرده اند كه عذابى كه در جمله قبل از آن سخن به ميان آمده و شب و روز در آن مطرح گرديده، عذابى است كه قبل از هنگامه قيامت بر مجرمان وارد مى شود.[57]
بعضى از محققان آيه «ولَهُم رِزقُهُم فِيها بُكرَةً وعَشيـّا»[58] را نيز به دليل مطرح كردن صبح و شام مربوط به حيات برزخى دانسته اند.[59] و برخى هم مراد از شب و روز در آيات ياد شده را كنايه از دوام عذاب و پاداش دانسته اند.[60]

 

6. تعدد حيات و مرگ

سخن از تعدد حيات و موت و بيان تعداد آنها در برخى آيات نيز از ديگر دلايل اثبات برزخ برشمرده شده است; «كَيفَ تَكفُرونَ بِاللّهِ وكُنتُم اَموتـًا فَاَحيـكُم ثُمَّ يُميتُكُم ثُمَّ يُحييكُم ثُمَّ اِلَيهِ تُرجَعون»[61] از جمله «ثم اليه ترجعون» مى توان برداشت كرد كه مرگ و حيات دوم مربوط به حيات برزخى است; زيرا عبارت مذكور به روشنى دلالت بر برانگيخته شدن اخروى (قيامت) دارد.[62] عده از نويسندگان نيز با پذيرفتن همين نظر، دليل آن را عطف با «ثم» ـ كه فاصله و تراخى را مى رساندـ دانسته اند.[63] براى اين تفسير در جوامع روايى نيز مى توان شواهدى يافت[64]; نظير استدلال به آيه 11 سوره غافر كه فرموده: «قالواْ رَبَّنا اَمَتَّنا اثنَتَينِ واَحيَيتَنا اثنَتَينِ فَاعتَرَفنا بِذُنوبِنا فَهَل اِلى خُروج مِن سَبيل».
البته فرق بين دو آيه كاملا مشهود است; زيرا در آيه نخست از مرگ اول به «كنتم امواتاً» تعبير شده كه به راحتى يا با اندكى تأمّل مى تواند بر دوره پيش از تعلق روح تطبيق كند، اما در آيه دوم موت در قالب لفظ «اماته» طرح گرديده كه به معناى ميراندن است و تطبيق آن بر دوره پيش از حيات دنيوى دشوار است. از اين رو، بهتر آن مى نمايد كه ميراندن اول به مرگ بعد از حيات دنيوى و ميراندن دوم به مرگ پس از حيات برزخى برگردد. به گفته برخى، غالب علما بر همين اساس به اين آيه براى اثبات برزخ استدلال كرده اند.[65]
در اين ميان منكران دلالت آيه و نيز منكران عذاب قبر گفته اند كه در اين دو آيه سخن از دو مرگ و دو حيات رفته است نه سه مرگ و سه حيات. «ابن مسعود»، «ابن عباس»، «قتاده» و «ضحاك» بر اين عقيده اند كه آيات مذكور تنها به حيات دنيوى و اخروى اشاره دارد و در ميان متقدمين تنها «سدّى» دلالت آيه را بر حيات برزخى تمام مى داند.[66] كسانى كه آيه را مربوط به حيات دنيوى و اخروى مى دانند و دلالت آن را بر حيات برزخى انكار مى كنند، براى حل مشكل لفظ «اماته» كه با بى جان بودن در دوره قبل از تعلق روح سازگار نيست، به مجاز و كنايه روى آورده اند. ايشان بر اين عقيده اند كه همان طور كه در مثال گفته مى شود «ضيق فم الركيه» با آنكه دهانه چاه وسيع نيست به چاه كن گفته مى شود كه دهانه آن را تنگ كن همينطور هم با آنكه شخص قبل از آمدن به دنيا چيزى نبوده لفظ اماته بر او صادق است.[67]
برخى از انديشمندان اين توجيهات را نوعى تكلف دانسته و گفته اند اين آيه در خصوص حيات برزخى و اخروى است و ارتباطى با حيات دنيوى ندارد. ايشان با توجه به قرينه كلامى موجود مى گويند اين آيه بيانگر سخن كافران در دوزخ اخروى است و آنها چون از انكار خود در طول زندگى دنيوى پشيمان شده اند، حال در قيامت به آنچه منكر شده اند با زبان عجز اقرار مى كنند. روشن است كه آنها در عالم دنيا حيات دنيوى خويش را منكر نبوده اند بلكه حيات برزخى و اخروى را منكر شده اند.[68] اين تفسير از سوى برخى چنين مورد نقد قرار گرفته كه كافران در حيات دنيوى نيز احياء و خلق خويش را از هيچ و عدم توسط خداوند متعال منكر بوده اند و اقرار مذكور در قيامت مى تواند به همين نكته برگردد.[69]
افزون بر آياتى كه تاكنون ذكر گرديد آيات ديگرى نيز از سوى مفسران و متفكران به عنوان آيات مربوط به برزخ طرح گرديده كه دلالتشان بر حيات برزخى به وضوح آيات سابق نيست كه ذيلا به برخى از اين موارد اشاره مى شود از جمله: «ولَنُذيقَنَّهُم مِنَ العَذابِ الاَدنى دونَ العَذابِ الاَكبَر»[70] گفته شده عذاب ادنى مربوط به عذاب قبر و دنيا است و برخى آن را فقط عذاب دنيوى دانسته اند.[71]
در اين ميان برخى آيات مانند آيات 21 تا 25 سوره فرقان نيز با قرينه آياتى ديگر بر حالات برزخ دلالت دارد. اين آيات در مورد كسانى است كه به پيامبر اعتراض مى كردند و به عنوان بهانه مى گفتند چرا ملائكه بر ما نازل نمى شود. خداوند در پاسخ ايشان مى فرمايد روزى كه ايشان ملائكه را ببيند، روز خوشى براى آنها نخواهد بود. اين آيات با توجه به آيات 93 و 193 سوره نساء كه برخورد شديد ملائكه را با مجرمان هنگام مرگ و در حيات برزخى مطرح مى كند مى تواند در دسته آيات دلالت كننده بر حيات برزخى قرار گيرد.[72]
در احاديث نبوى نيز برخى از آيات با وقايع برزخ تطبيق شده است; از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ذيل آيه «يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذينَ ءامَنوا بِالقَولِ الثّابِت»[73] نقل شده كه آيه در مورد قبر است. هنگامى كه شخص مرده مورد سؤال قرار مى گيرد،[74] با توجه به همين روايت گفته شده در قرآن گاهى آخرت به معناى برزخ مى آيد.[75]
به رغم اثبات برزخ با تمسك به آيات ياد شده، برخى با تمسك به ظاهر بعضى از آيات در وجود عالم برزخ تشكيك كرده اند، از جمله آيه «لا يَذوقونَ فيهَا المَوتَ اِلاَّ المَوتَةَ الاولى»[76] كه دلالت بر مرگ واحد دارد.[77 ]در جواب اين شبهه گفته شده كه اين آيه مربوط به بهشت آخرت است و مراد آن است كه ايشان در بهشت طعم مرگ را نخواهند چشيد.[78]
آيه ديگرى كه ممكن است مورد استدلال منكران قرار گيرد آيه «قَالوا يـوَيلَنا مَن بَعَثَنا مِن مَرقَدِنا»[79] است كه بيان مى دارد در قيامت، شخص به يك باره از قبر زنده مى شود بدون اينكه حياتى را در قبر تجربه كرده باشد. در پاسخ اين شبهه نيز گفته شده كه آيه دلالتى بر نفى حيات برزخى ندارد; زيرا ممكن است عذاب قبر متصل به قيامت نباشد و يا اينكه به جهت عظمت واقعه قيامت گفته مى شود كه گويا از خواب بيدار شده ايم.[80] برخى از معتزله نيز به آيه «اِنَّما تُوَفَّونَ اُجُورَكُم يَومَ القِيـمَة»[81] استدلال كرده و گفته اند جايگاه عذاب و ثواب تنها قيامت است. در پاسخ به اين نظر آمده كه «توفيه» در اين آيه به معناى تكميل است; پس قسمتى از عذاب در برزخ است و تكميل آن در قيامت صورت مى گيرد.[82] اما منكران برزخ، به دليل جهان بينى مادى خود تمام حقائق موجودات عالم را در ماديات منحصر مى دانند و قدرت خداوند و حقيقت روحانى انسان را انكار مى كنند و به طور كلى منكر عالم پس از مرگ بوده و دليل آن را از بين رفتن بدن انسان مى دانند كه البته اولين قدم براى پاسخ به اين گروه و اثبات امكان زندگى پس از مرگ، ثابت نمودن حقيقت روح و تجرد نفس و بقاى آن است كه متفكران و مفسران نيز همين مسير را طى كرده اند.[83]

 

ويژگى هاى برزخ

1ـ شباهت به عالم رؤيا

در برخى آيات، حالت پس از مرگ به حالت خواب رفتن انسانها تشبيه شده است; «اَللّهُ يَتَوَفَّى الاَنفُسَ حينَ مَوتِها والَّتى لَم تَمُت فى مَنامِها فَيُمسِكُ الَّتى قَضى عَلَيهَا المَوتَ ويُرسِلُ الاُخرى اِلى اَجَل مُسَمًّى اِنَّ فى ذلِكَ لاَيـت لِقَوم يَتَفَكَّرون»[84] در برخى روايات نيز آمده است: خواب برادر مرگ است. برخى گفته اند بعيد نيست روح انسان به هنگام خواب به جسم مثالى برگردد; زيرا در روايات، برزخ به حالت خواب تشبيه شده است.[85]

 

2ـ برزخ از سنخ دنيا

در قيامت سؤال مى شود به شمار سالها چه مدت در زمين درنگ كرديد؟ در پاسخ گفته مى شود: يك روز يا پاره اى از روز;

«قـلَ كَم لَبِثتُم فِى الاَرضِ عَدَدَ سِنين * قالوا لَبِثنا يَومـًا اَو بَعضَ يَوم»[86]

ازاين سؤال و پاسخ چنين برداشت شده كه مكث در برزخ از نظر قرآن مكث در زمين به شمار آمده است.[87] برخى از محققان براى اثبات اين مدعا به آيه «ولَكُم فِى الاَرضِ مُستَقَرٌّ ومَتـعٌ اِلى حين»[88] تمسك كرده و گفته اند از آنجا كه «حين» در روايات به روز قيامت معنا شده مى توان فهميد مدت بقا در برزخ نيز جزوى از بقا در زمين دانسته شده است،[89 ]همچنانكه «ارض» در آيه «ثُمَّ اِذا دَعاكُم دَعوَةً مِنَ الاَرض»[90] به قبر تفسير شده[91] و از جنت برزخى به جنت دنيا تعبير شده است.[92] البته بايد توجه داشت كه مراد از قبر ياد شده محل دفن، انسان نيست بلكه حقيقت ديگرى است كه متفكران اسلامى آن را به شيوه هاى گوناگون تبيين و تفسير كرده اند،[93 ]با اين حال از مضامين روايات به روشنى برمى آيد كه قبر به معناى محل دفن ارتباط مستقيم و غير قابل انكارى با عالم قبر به معناى برزخ دارد كه گونه هايى از اين ارتباط را در همين كتاب ها مى توان يافت.[94] همچنين در برخى روايات ارتباط خاصى بين برخى از مكانهايى در زمين با جايگاه ارواح پس از مرگ مطرح گرديده و گفته شده است كه مؤمن پس از مرگ، روحش در شرق و غرب عالم به محل وادى السلام وارد مى شود و در برخى روايات ديگر نيز جايگاه ارواح كافران وادى برهوت در حضرموت دانسته شده است.[95]

 

3ـ كوتاه بودن برزخ در مقايسه با آخرت

از منظر آيات قرآن، مجموع حيات دنيوى و برزخى هنگامى كه انسان از جايگاهى بالاتر (آخرت) به آن نگاه مى كند، بسيار كوتاه است; «قـلَ اِن لَبِثتُم اِلاّ قَليلاً لَو اَنَّكُم كُنتُم تَعلَمون»[96]. البته كوتاه بودن برزخ و دنيا از آن جهت است كه آنها متناهى هستند، برخلاف حيات اخروى كه اين گونه نيست،[97]
بعضى از مفسران آيه 55 سوره روم را مربوط به برزخ دانسته[98] و برخى ديگر آيه «وتَظُنّونَ اِن لَبِثتُم اِلاّ قَليلا»[99] را در مورد بهشتيان دانسته و گفته اند ايشان به خاطر تنعم فراوان در بهشت برزخى توقف در آن را كوتاه تصور مى كنند.[100] به هر حال از ديدگاه قرآن مسلم است كه مجموع حيات دنيا و برزخ، بخش بسيار ناچيزى از مجموعه حيات انسان را تشكيل مى دهد.
از ديگر ويژگى هاى برزخ مى توان به عموميت آن (مؤمنون/23،100)، بروز و ظهور عقايد و اعمال و خلقيات دنيوى در آن، سؤال قبر (ابراهيم/14،27); فشار قبر و نيز ارتباط اهل برزخ با يكديگر و با عالم دنيا اشاره كرد در كه روايات به تفصيل از آنها سخنى به ميان آمده است.[101]

 

پی نوشت:

1 . مؤمنون/23، 99 ـ 100.
2 . آل عمران/3، 169، 170; بقره/2، 154; يس/36، 97.
3 . نحل/16، 32; نساء/4، 97; انفال/8، 50; انعام/6، 93; نوح/71، 25; واقعه/56، 88; فجر /89، 27 - 30.
4 . مؤمن (غافر)/40، 46; مريم/19، 11.
5 . آياتى كه مرتبط با بحث است ولى دلالت آنها بر برزخ به وضوح آيات سابق نيست مانند: سجده/32، 21 ; طارق/86،9 ; آل عمران/3،179; مريم/19،62; هود11/106; تكاثر /102،1 و نيز فرقان/25، 21 - 24 البته با توجه به آيات 97 و 193 سوره نساء/4.
6 . پيام قرآن، ج 5، ص 475.
7 . التحرير، ج 8، ص 124.
8 . مؤمنون/23، 100.
9 . الميزان، ج 15، ص 68.
10 . تفسير قرآن، (ملاصدرا)، ج 5، ص 155.
11 . يس/36، 42.
12 . تصحيح الاعتقاد و شرح عقايد، (صدوق)، ص 70.
13 . معاد (شجاعى)، ص 266 ـ 267.
14 . بحارالانوار، ج 6، ص 271; حق اليقين، ص 64.
15 . روح المعانى، ج 2، ص 30; شرح اصول خمسه، ص 732.
16 . تفسير كبير، ج 3، ص 427.
17 . تفسير كبير، ج 3، ص 427; الاقتصاد، ص 236.
18 . شرح مقاصد، ج 2، ص 117.
19 . Parapsychology.
20 . حق اليقين، ص 64.
21 . الميزان، ج 1، ص 346.
22 . مؤمنون/23، 100.
23 . مجمع البيان، ج 7، ص 187; جامع البيان، ج 1، ص 69.
24 . درالمنثور، ج 6، ص 115.
25 . الميزان، ج 15، ص 68.
26 . آل عمران/3، 185.
27 . تفسير كبير، ج 3، ص 452.
28 . آل عمران/3، 169 - 170 و نيز بقره/2، 154.
29 . تفسير كبير، ج 3، ص 426; الابانه، ص 249; مجمع البيان، ج 1، ص 435.
30 . روم/30، 55.
31 . روم/30، 56.
32 . تفسيركبير، ج 8، ص 99; مجمع البيان، ج 8، ص 486.
33 . مجمع البيان، ج 8، ص 659.
34 . يس/36، 27.
35 . تفسير كبير، ج 2، ص 126.
36 . عدة رسائل، شيخ مفيد، ص 219; شرح مقاصد، ج 2، ص 111.
37 . التحرير والمرسع فى احوال البرزخ.
38 . نوح/71، 25.
39 . شرح اصول خمسه، ص 730; شرح مقاصد، ج 4، ص 111; تفسير كبير، ج 2، ص 126.
40 . واقعه/56، 88 ـ 89.
41 . تفسير قمى، ج ؟، ص ؟.
42 . واقعه/56، 83.
43 . تفسير كبير، ج 3، ص 427.
44 . جامع البيان، ج 13، ص 275.
45 . جامع البيان، ج 13، ص 275.
46 . فجر/89، 27 ـ 30.
47 . تفسير كبير، ج 3، ص 427.
48 . نحل/16، 32.
49 . نحل/16، 97.
50 . انفال/8، 50.
51 . انعام/6، 93.
52 . صحيح بخارى، ج 2، ص 123; الفضل، ص 67، ج 3.
53 . غافر/40، 46.
54 . مجموعه مصنفات شيخ مفيد، ص; عده رسائل، ص 219.
55 . تفسير قمى، ص 586; مجمع البيان، ج 8، ص 659 و ص 818.
56 . تفسير كبير، ج 9، ص 522.
57 . الابانة، ص 249; شرح مواقف، ص 382.
58 . مريم/19، 62.
59 . تفسير قرآن، ج 7، ص 342 ـ 345.
60 . تفسير كبير، ج 9، ص 522.
61 . بقره/2، 28.
62 . تبيان، ج 7، ص 355.
63 . الميزان، ج 1، ص 111.
64 . تفسير امام حسن عسگرى، ص 210.
65 . تفسير كبير، ج 9، ص 494 ـ 495.
66 . الجامع لأحكام القرآن، قرطبى، ج 15، ص 194.
67 . كشاف، ج 3، ص 418.
68 . الميزان، ج 17، ص 413.
69 . من وحى القرآن، ج 20، ص 22 ـ 23.
70 . سجده/32،21.
71 . جامع البيان، ج 10، ص 133.
72 . معاد، ج 1 (محمد شجاعى)، ص 234.
73 . ابراهيم/14، 27.
74 . امالى شيخ طوسى، ص 377.
75 . مجمع البيان، ج 1، ص 435.
76 . دخان/44، 56.
77 . شرح مقاصد، ج 4، ص 112 ـ 113.
78 . تبيان، ج 7، ص 355.
79 . يس/36، 52.
80 . تبيان، ج 7، ص 355.
81 . آل عمران/3، 185.
82 . المنار، ج 4، ص 271.
83 . گوهر مراد، ص 474; شرح مقاصد، ج 4، ص 117; الاقتصاد، ص 236; تفسير كبير، ج 3، ص 428.
84 . زمر/39، 42.
85 . بحارالانوار، ج 6، ص 271.
86 . مؤمنون/23، 100 ـ 113.
87 . الميزان، ج 1، ص 139.
88 . اعراف/7، 24.
89 . همان.
90 . روم/30، 25.
91 . مجمع البيان، ج 8، ص 771.
92 . عدة رسائل، ص 219.
93 . الفصل، ج 4، ص 69; اسفار، ج 6، ص 219.
94 . معاد، (محمد شجاعى)، ص 260 ـ 247.
95 . اصول كافى، ج 3، ص 246.
96 . مؤمنون/23،114 و نيز روم/30، 55; احقاف/46،35; يونس/10،45; نازعات/79،46 و نظير همين مضمون در آيه 103 و 104 سوره طه /20 آمده است.
97 . مجمع البيان، ج 7، ص 192.
98 . مجمع البيان، ج 8، ص 486; جامع البيان، ج 11، ص 68.
99 . اسراء/17،52.
100 . مجمع البيان، ج 6، ص 648.
101 .

 

منابع: 

مركز فرهنگ و معارف قرآن