تحلیلی بر قصه قوم عاد در قرآن

 اساس حرکت تاريخ محتواي باطني انسان است وهر تغيير روبنائي جامعه حاصل تغيير دروني است و اين سنت لايتغير الهي با صدائي رسا و صريح در قرآن مطرح گرديد که «انّ الله لا يغيّرُ ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم»(رعد-11) يعني هر گونه دگرگوني در سعادت يا شقاوت ملتها هر صعود و شکوفائي يا سقوط وتيرگي در درجه نخست به روح کلي حاکم جامعه وچگونگي ارتباطش با خدا برمي‌گردد که آن نيز تنظيم کننده روابط دروني جامعه يعني انسانها با يکديگر و ارتباط انسان با طبيعت مي‌باشد ؛ قوم عاد نیز در قرآن بعنوان يکي از اقوام ظالم و طاغي معرفي شده‌اند.

 

مختصري از شخصيت حضرت هود عليه‌السلام

« براساس تاريخ موجود، حضرت هود پس از حضرت نوح(عليهما السلام) دومين کسي است که در جهان بشريت عليه بت پرستي و شرک به مبارزه برخاست، البته ممکن است برخي از انبياي مستور قبل از نوح(عليه السلام) به چنين مبارزه‌اي قيام کرده باشند، ليکن تاريخ، در ميان پيامبران مشهور، به عنوان اولين مبارزان، نام اين دو پيامبر را ثبت کرده است1 و هود پيامبر بزرگي است که «قرآن کريم آن جناب را به همان ستايش که انبياء گرام خود را ستوده، ستايش کرده و در همه ذکر خيرهاي خود، از آن حضرات، وي را شرکت داده است، سلام خدا بر او باد».

 

اولين مرحله رسالت دعوت به توحيد

هود(علیه السلام) همچون ديگر انبياء الهي رسالت خود را با دعوت به توحيد و نفي هر گونه شرک آغاز نمود چرا که هيچ اصلاحي در جامعه بدون آن ممکن نيست و سرچشمه انحرافات، تضادها، خودمحوري‌ها و انواع و اقسام تجاوزها و ظلمها همه شرک است و «توحيد قطره وجود يک فرد را در اقيانوس پهناور جامعه حل مي‌کند، موحد چيزي جز يک واحد بزرگ يعني سراسر جامعه انساني و بندگان خدا نمي‌بيند2»
هود(علیه السلام) خطاب به قومش گفت: «… قال يا قوم اعبدواالله مالکم من اله غيره ان انتم الا مفترون يا قوم لا اسئلکم عليه اجراً ان اجري الا علي الذي فطرني افلا تعقلون» - «اي قوم من خدا را پرستش کنيد، که معبودي جز او براي شما نيست! شما فقط تهمت مي‌زنيد (و بتها را شريک او مي‌خوانيد)، اي قوم من از شما براي اين (رسالت) پاداشي نمي‌طلبم، پاداش من، تنها بر کسي است که مرا آفريده است، آيا نمي‌فهميد؟3».

 

نکوهش عاديان در سه مورد:

در سوره مبارکه شعرا هود پس از دعوت عاديان به توحيد، آنها را مورد نکوهش قرار داده و به صورت استفهام انکاري سه مورد عمده از مفاسد و انحرافات آنها را متذکر مي‌شود «اتبنون بکل ريع ءاية تعبثون و تتخذون مصانع لعلکم تخلدون و اذ بطشتم بطشتم جبارين» - «آيا شما بر هر مکان مرتفعي نشانه‌اي از روي هوا و هوس مي‌سازيد، و قصرها و قلعه‌هاي زيبا ومحکم بنا مي‌کنيد شايد در دنيا جاودانه بمانيد و هنگاميکه کسي رامجازات مي‌کنيد همچون جباران کيفر مي‌دهيد!4».

کلمه ريع به معناي نقطه بلندي است از زمين، و کلمه “آيت” به معناي علامت و نشانه است و کلمه “عبث” به معناي کاري است که هيچ نتيجه و غايتي بر آن مترتب نمي‌شود.

گويا قوم هود در بالاي کوهها و نقاط بلند، ساختمانهايي مي‌ساختند، آن هم به بلندي کوه، تا براي گردش و تفريح بدانجا روند، بدون اينکه غرض ديگري در کار داشته باشند، بلکه صرفاً به منظور فخر نمودن به ديگران و پيروي هوا و هوس، که در اين آيه ایشان را بر اين کارشان توبيخ مي‌کند. «وتتخذون مصانع لعلکم تخلدون» کلمه مصانع – به طوري که گفته‌اند – به معناي قلعه‌هاي محکم و قصرهاي استوار و ساختمانهاي عالي است، که مفرد آن مصنع مي‌باشد. و اينکه فرمود لعلکم تخلدون در مقام تعليل مطلب قبل است، يعني شما اين قصرها را بدين‌جهت مي‌سازيد جاودانه زنده بمانيد.

…«واِذا بطشم بطشتم جبارين» در مجمع البيان گفته کلمه “بطش” به معناي کشتن با شمشير و زدن با تازيانه است و کلمه جبار به معناي کسي است که بر ديگران علو و عظمت و سلطنت داشته باشد واين خود يکي از صفات خداي سبحان است ه در خصوص ذات مقدس او مدج و در غير او ذم شمرده مي‌شود براي اينکه در غير خدا معنايش اين است که بنده خدا جباريت را به خود بندد.

و بنا به گفته وي معنايش چنين مي‌شود که: شما وقتي مي‌خواهيد شدتي در عمل از خود نشان دهيد، آن قدر مبالغه و زياده روي مي‌کنيد که جباران مي‌کنند. و حاصل معناي آيات سه‌گانه مورد بحث اين است که: در دو سوي شهوت و غضب از حد مي‌گذريد و اسراف مي‌کنيد و از حد اعتدال و از هيئت عبوديت خارج مي‌شويد5».
و چون چنين هستيد «فاتقوا الله و اَطيعون6» پس از خدا بترسيد و او را اطاعت کنيد و دستورات مرا در خصوص ترک اسراف و استکبار به کار بنديد.

سپس در ادامه، نعمتهاي خداوند بر آنها را برمي‌شمرد «واتقوا الذي امدکم بما تعلمون – اَمدّکم بانعام و بنين – و جنّات و عيون – اِنّي اَخاف عليکم عذابَ يوم عظيم» - «و از (نافرماني) خدايي بپرهيزيد که شما را به نعمتهائي که مي‌دانيد امداد کرده، شما را به چهارپايان و نيز پسران (لايق و نيرومند) امداد فرموده، همچنين به باغها و چشمه‌ها، (اگر کفران کنيد) من بر شما از عذاب روزي بزرگ مي‌ترسم».

 

آيه 52 هود بيانگر چند سنت مهم:

اما قبل از آنکه به عکس العمل و پاسخ اين قوم مغرور و لجوج و سرسخت در برابر مواعظ و نصايح دلسوزانه هود بپردازيم ابتدا به يکي ديگر از سخنان او خطاب به عاديان که در سوره مبارکه هود آمده مي‌پردازيم که بيانگر چند سنت مهم در سرنوشت انسان وجوامع است و نيز بيانگر رابطه عملکرد انسان با جهان و طبيعت، و معيار نزول نعمت و نقمت.
«و يا قوم استغفروا ربکم ثم توبوا اليه يرسل السماء عليکم مدراراً و يزدکم قوة اِلي قوّتکم ولا تتولوا مجرمين» «و اي قوم من از پروردگارتان طلب آمرزش کنيد و به سوي او بازگرديد، تا (باران) آسمان را پي در پي بر شما بفرستد، ونيرويي بر نيرويتان بيفزايد، و از خدا تبهکارانه روبرنگردانيد7».
«از اين آيه دو نکته استفاده مي‌شود: يکي اينکه آيه شريفه اشعار و بلکه دلالت مي‌کند بر اينکه قوم هود گرفتار خشکسالي بوده‌اند و آسمان از باريدن بر آنان دريغ مي‌ورزيده و در نتيجه گراني و قحطي در بين آنان پديد آمده بوده، که اين معنا هم از جمله «يرسل السماء» استفاده مي‌شود وهم از آيه شريفه زير که مي‌فرمايد: «فلما راوه عارضا مستقبل اوديتهم قالوا هذا عارض ممطرنا بل هو ما استعجلتم به ريح فيها عذاب اليم8».9
گرفتاري جوامع کفرپيشه به بلادها و سختيها خود يک سنت الهي است:
و اين خود يک سنت الهي است که خداوند جوامع کفر پيشه را به بلاها و سختيها دچار مي‌نمود، تا پرده‌هاي غرور و غفلت از جلوه ديدگان آنها کنار رفته و فطرت توحيدي جلوه‌گر شود و اين سنت در آياتي همچون 42 انعام و 194 اعراف منعکس است.10

 

معيار نزول نعمت و نقمت

«نکته دوم اينکه مي‌فهماند ارتباطي کامل بين اعمال انسانها با حوادث عالم برقرار است، حوادثي که با زندگي انسانها تماس دارد، اعمال صالح باعث مي‌شود که خيرات عالم زياد شود و برکات نازل گردد، و اعمال زشت باعث مي‌شود بلاها و محنت‌ها پشت سر هم بر سر انسانها فرود آيد و نقمت و بدبختي و هلاکت به سوي او جلب شود، و اين نکته از آيات ديگر قرآني نيز استفاده مي‌شود11».

علامه طباطبايي در همين رابطه در ذيل آيه 94 اعراف «وما اَرسلنا في قرية من نبّي الا اَخذنا اَهلها بالبأساء والضراء لعلهم يتضرعون» و آيات بعد از آن به علت انقراض امت‌هاي طاغي گذشته، و به بيان چند سنت الهي مي‌پردازد او مي‌گويد: «اين امتها از اين جهت منقرض مي‌شدند که بيشتر افرادشان فاسق و از زي عبوديت بيرون بودند، و به عهد الهي و آن ميثاقي که در روز اول خلقت از آنان گرفته شده بود وفا نکردند، در نتيجه سنت‌هاي الهي که ذيلاً توضيح آن را خواهيم داد يکي پس از ديگري در باره آنان جريان يافت و منتهي به انقراض‌شان گرديد.

 

سنت ابتلا، مکر و استدراج در بيان علامه طباطبائي

آري، خداي سبحان هر پيغمبري را که به سوي امتي از آن امت‌ها مي‌فرستاد به دنبال او آن امت را با ابتلاي به ناملايمات و محنت‌ها آزمايش مي‌کرد، تا به سويش راه يافته و به درگاهش تضرع کنند، و وقتي معلوم مي‌شد که اين مردم به اين وسيله که خود يکي از سنت‌هاي نامبرده بالاست متنبه نمي‌شوند سنت ديگري را به جاي آن سنت، بنام سنت مکر، جاري مي‌ساخت و آن اين بود که دلهاي آنان را بوسيله قساوت و اعراض از حق و علاقه‌مند شدن به شهوات مادي و شيفتگي در برابر زيبائيهاي دنيوي مهر مي‌نهاد. بعد از اجراي اين سنت، سنت سوم خود يعني استدراج را جاري مي‌نمود، و آن اين بود که انواع گرفتاريها و ناراحتيهاي آنان را برطرف ساخته، زندگيشان را از هر جهت مرفه مي‌نمود، و بدين وسيله روز به روز بلکه ساعت به ساعت به عذاب خود نزديکترشان مي‌کرد، تا وقتي که همه‌شان را به طور ناگهاني و بدون احتمالش را هم بدهند به ديار نيستي مي‌فرستاد.
… خداي تعالي در اين آيات علاوه بر خلاصه گيري از آيات قبل يک حقيقت خالي از هر شائبه‌اي را هم خاطر نشان ساخته و در جمله «ولو اَنّ اهل القري ءامنوا و اتقوا لفتحنا عليهم برکات من السماء»12 بدان اشاره نموده است، و آن حقيقت عبارت است از چيزي که معيار و مدار اساس نزول نعمت و نقمت بر آدميان است.

 

رابطه تفاعلي و تأثير اجزاء عالم بر يکديگر يک سنت الهي است

توضيح اينکه: بطور کلي همه اجزاي عالم مانند اعضاي يک بدن به بدن يکديگر متصل و مربوط است، بطوري که صحت و سقم و استقامت و انحراف يک عضو در صدور افعال از ساير اعضاء تأثير داشته و اين تفاعل در خواص و آثار در همه اجزاء و اطراف آن جريان دارد».
امتها از اين قانون مستثني نيستند:
ايشان در ادامه گفتارش ضمن اينکه تأثير اجزاء عالم بر يکديگر را يک سنت الهي مي‌داند امتها را از اين قانون مستثني نمي‌داند بگونه‌اي که بازتاب فساد يک امت با تأثير سوئي که در ديگر اجزاء مي‌گذارد به خودش بر مي‌گردد.

 

حوادث عالم بي‌ارتباط و بيگانه با اعمال آدمي نيست

(زيرا)«بين اعمال و بين حوادث خارجي ارتباطي برقرار است، و منظور از عمل، عنوان حسنه وسيئه است که بر حرکات خارجي منطبق مي‌شود نه خود حرکات و سکناتي که از آثار طبيعي اجسام است، در آيه 30 از سوره شوري مي‌فرمايد: «و ما اصابکم من مصيبة فيما کسبت ايديکم و يعفو عن کثير» و در آيه 11 از سوره رعد مي‌فرمايد: «اِنَّ الله لايغيّر ما بقوم حتي يغيّروا ما بانفسهم و اذا ارادالله بقوم سوءاً فلا مردّ له» و در آيه 54 از سوره انفال مي‌فرمايد: «ذلک بانّ الله لم يک مغيراً نعمة انعمها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم».
و اين آيات دلالت دارد بر اينکه بين حوادثي که واقع مي‌شود و بين اعمال چه خوب و چه بد يک نحو ارتباطي برقرار است و اين مطلب در دو آيه از قرآن شريف خلاصه شده، يکي آيه (96) از سوره اعراف که مي‌فرمايد: «ولو اَنّ اهل القري ءامنوا و اتقوا لفتحنا عليهم برکات من السماء والارض ولکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا يکسبون» و ديگري در آيه 41 از روم که مي‌فرمايد: «ظهرالفساد في البرّ و البحر بما کسبت ايدي الناس ليذيقهم بعض الذي عملوا لعلّهم يرجعون».

بنابراين، حوادثي که در عالم اتفاق مي‌افتد تا اندازه‌اي تابع اعمال آدميان است، يعني اگر بشر اطاعت خدا کند و راهي را که او مي‌پسندد بپيمايد ابواب خير و برکت بر رويش گشوده مي‌شود، و برعکس اگر از راه بندگي منحرف شده و در وادي گمراهي و ضلالت قدم گذارد و انديشه‌اش فاسد و کردارش زشت و ناهنجار گردد، در جامعه فساد پديد آيد و دامنه‌اش خشکي و دريا را فرا گيرد و ملتها را بواسطه ظلم و ستم وجنگ و ناامني و ساير شرور به هلاکت سوق دهد، و همچنين مصائب و بلاياي خانمان سوزي از ناحيه جريانات طبيعي و حوادث تکويني مانند سيل و زلزله و صاعقه و امثال آنها متوجه ايشان شود، و قرآن شريف سيل عرم و طوفان نوح و صاعقه ثمود و صرصر عاد را از اين قبيل حوادث مي‌شمارد، پس جمعيت فاسدي که دست از فضيلت و تقوي شسته و در گرداب رذائل ومفاسد غوطه‌ور شده‌اند محکوم به هلاکت و نابودي بوده وخدا و بال کارشان را بايشان خواهد چشانيد13».

پس براساس سنت مذکور يعني رابطه اعمال و حوادث عالم، ما ابتدا سنت گرفتاري به بلا يا بعبارتي عکس‌العمل طبيعت در مقابل فساد يک امت را که در اينجا نباريدن آسمان و خشکسالي است و بوضوح از آيه 52 هود فهميده مي‌شود تحقق آنرا در باره عاديان شاهد هستيم همان سنتي که آياتي همچون 94 اعراف و 42 انعام گوياي آنست.

 

سنت نزول بلايا تازيانه‌هاي بيدارکننده

عاديان وقتي در مقابل آيات و پيامبر خدا و منطق قوي و مواعظ سراسر شور و احساس او که همه مطابق و هماهنگ با فطرت انساني است ايستادگي کردند و بر ظلم و عناد خود اصرار ورزيدند در مرحله اول مشمول سنت نزول بلاء يا بعبارتي تازيانه‌هاي بيدارکننده الهي قرار گرفتند آنها که از باغها و کشاورزي پررونقي برخوردار بودند (و آيه 134 شعراء دلالت بر آن دارد) چنانچه در بعضي اخبار آمده 3 تا 7 سال بسختي دچار خشکسالي شدند و اينجا بود که هود براي اين بيماران جهل وگمراهي که قبلاً دستورات بهداشتي او براي جلوگيري از تغيير نعمات الهي و نزول عذاب در آنها کارگر نشده بود اکنون نسخه درمان مي‌نويسد و خطاب به آنان مي‌گويد:
« يا قوم استغفروا ربکم ثم توبوا اليه يرسل السماء عليکم مدراراً ».

 

نسخه درمان و علاج توسط هود(علیه السلام)

در اين آيه مي‌بينيم هود عليه السلام با توجه به همين فرمول و همين سنت يعني رابطه مستقيم بين اعمال و حوادث جهان و با توجه به زمينه مساعدي که بواسطه افتادن در تنگنا و سختي در انسان فراهم مي‌شود و شرائط پذيرش و بازگشت به خدا آسان مي‌گردد، اين پيامبر بزرگ خدا کوشش مي‌کند با ايجاد تغيير مطلوب در درون جامعه با توبه و استغفار و بازگشت به خدا، به تبع آن قهرورزي طبيعت را هم به آشتي و نزول برکات مبدل سازد.

عين اين سخن وچاره‌انديشي در سخنان حضرت نوح (ع) به قومش :
و ما اين سنت و اين رابطه بين استغفار و نجات از هلاکت و تغيير اوضاع خارجي و بدل شدن نقمت به نعمت وحتي افزايش برکات مادي و معنوي را عيناً در سخنان نوع عليه‌السلام به قومش در سوره نوح مي‌بينيم «فقلت استغفروا ربکم انه کان غفاراً – يرسل السماء عليکم مدراراً- و يمددکم باموال و بنين و يجعل لکم جنات و يجعل لکم انهارا» »به آنها گفتيم از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد ه او بسيار آمرزنده است، تا بارانهاي پربرکت آسمان را پي‌درپي بر شما فرستد، و شما را با اموال و فرزندان کمک کند و باغهاي سرسبز و نهرهاي جاري در اختيارتان قرار دهد14».

و ما تفسير و نمونه عيني اين آيات، و اين رابطه، يعني تأثير استغفار و توبه در عالم وجهان طبيعت در رويش و ريزش برکات و رهائي انسان از شدائد و بالايا را در داستان عذاب قوم يونس ونيز گرفتاري که براي خود يونس (ع) بوجود آمد شاهد هستيم.

 

سخني از حکيم بوعلي سينا در همين رابطه

حکيم بوعلي سينا در اين زمينه مي‌گويد: «کساني که مي‌گويند بين انسان و جهان رابطه نيست و اعمال، عبادات، کار خير، استعفار و نيايش انسان در جهان اثر نمي‌گذارد، “متفلسف” و شبه فيلسوفند نه فيلسوف :«دع هؤلاء المتشبة بالفلاسفة» و من رساله‌اي در زمينه رابطه بين اعمال انسانها و حوادث جهان نوشتم و در آن نشان دادم که نماز استسقاء، دعا و نيايش استغفار و توبه در نزول برکات الهي مؤثر است15».

 

عکس العمل عاديان به نصايح و انذارهاي هود (ع)

بهرحال پاسخ عاديان در سوره‌هاي مختلف همچون، هود، شعراء، احقاف، به نصايح پيامبرشان همه گوياي آن است که نه تنها مواعظ و هشدارهاي الهي توسط هود در آن قوم متنعم، مغرور و سرکش تأثير نکرد بلکه هشدارهاي فعل خداوند يعني همان نزول بلاء و افتادن در شدائد و سختي‌ها که بسيار نيروي قوي وکارآمدي در بيدار انسان و جوامع است نيز در آنها اثر نکرد و همچنان به تکذيب، اهانت و استهزاء آيات حق پرداختند تا سنتي ديگر را بر سرنوشت خود محقق سازند.

در سوره شعراء آمده که به هود گفتند: «قالوا سواءٌ علينا اَوعظت ام لم تکن من الواعظين – ان هذا الا خلق الاولين – و ما نحن بمعذبين» «آنها (قوم عاد) گفتند: براي ما تفاوت نمي‌کند چه ما را انذار کني يا نکني، ما را انذار کني يا نکني، (بيهوده خود راخسته مکن)، اين همان روش (و افسانه‌هاي) پيشينيان است، و ما هرگز مجازات نخواهيم شد16».
و در سوره هوا آمده «قالوا يا هود ما جئتنا ببيّنه و ما نحن بتارکي ءالهتنا عن قولک و ما نحن لک بمؤمنين – اِن نقول الا اعترايک بعض ءالهتنا بسوء»17.
در اولين سخن عاديان مي‌بينيم که معجزه هود عليه‌السلام را تکذيب مي‌کنند و مي‌گويند: تو دليل روشني براي ما نياورده‌اي و ما هيچگاه بخاطر سخنان تو دست از دامن اين بتها و خدايانمان برخواهيم داشت و اين را هم بدان و مطمئن باش که هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد. (و اين يعني همان سنتي تاريخي که در داستانهاي قبل به آن اشاره کرديم که مترفين هميشه در طول تاريخ در مقابل دعوت انبياء و مصلحان ايستادگي و مبارزه مي‌کردند). و بعد در ادامه گفتند: ما در باره تو جز اينرا نمي‌گوئيم که خدايان ما به تو آسيب رسانده و عقلت را ربوده‌اند.

نسبت جنون به پيامبر ريشه در يک عقيده خرافي داشت:
«آنها فکر مي‌کردند که کار حضرت هود (عليه السلام) برخلاف عقل بوده، جنوني است که بر اثر اهانت به بتها دامنگير وي شده و آن بتها را از او زايل کرده‌اند، اين سخن جزو خرافات آن روزگار بود ودر کنار آن سخنان ياوه چنين گفتند: «اِن نقول الا اعترائک بعض الهتنا بسوء».
انسانهاي مختال که در محدوده خيال به سر مي‌برند، عقل و بالاتر از خيال را جنون دانسته، عاقل راديوانه مي‌انگارند. چنانکه اهل برهان حصولي و عقل استدلالي، نثار و ايثار دلباختگان کوي حق را جنون مي‌پندارند.

امتهاي جاهل به بسياري از انبياي الهي مي‌گفتند: شما مجنونيد «ام به جنّه18 زيرا بالاتر از سقف خيال ديدي نداشتند و همان خيال را عقل و هرچه بيرون از منطقه خيال بود را جنون مي‌دانستند، بسياري از تنگ‌ نظريها در مسايل فکري همين گونه است. انسان در هر حدي که هست، چون بالاتر از آن را نمي‌بيند، فرزانگي را در همان حد خاص، محصور کرده، خواه در مسايل علمي باشد و خواه در سيره‌هاي عملي، مي‌گويد: عقل همين است و بس19».

 

پاسخ هود به سخنان ياوه و خرافي عاديان

هود عليه‌السلام در پاسخ سخنان ياوه و خرافي آنها با منطقي کوبنده و قاطع تحدي مي‌کند و آنها را که خود را خردمند و صاحب نظر مي‌دانستند و او را مجنون و بي‌عقل به عجز مي‌کشاند، تحدي نسبت به چيزي که در آئينه اين آيات معجزه اوست و مفسران هم به صراحت بيان نموده‌اند او مي‌گويد: «قال انّي اُشهد الله و اشهدوا اَني بريّ مما تشرکون من دونه فکيدوني جميعاً لا تنظرون».
«من خدا را شاهد مي‌گيرم و شما نيز گواه باشيد که من بيزارم از آنچه شريک (خدا) قرار مي‌دهيد، (از آنچه) غير او (مي‌پرستيد) حال که چنين است همگي براي من نقشه بکشيد، و مرا مهلت ندهيد (اما بدانيد کاري از دست شما ساخته نيست20».

 

معجزه هود عليه‌ السلام

بايد دانست «بينه و معجزه تنها اين نيست که عصا اژدها شود، بلکه هر چه طبيعت را خرق کند و در برابر آن، قدرت مقاومت نباشد و با تحدّي همراه باشد، معجزه است زيرا معلوم مي‌شود که اين قدرت به دست قديري است که عزيز و حکيم است»21
پس بيزاري آن جناب از بت‌هاي مشرکين و تعجيزشان با جمله «فکيدوني جمیعاً ثمّ لا تنظرون» در حالي که آنان مردمي نيرومند بودند، و اينکه با تعجيز، مع ذلک، در کمال عافيت و سلامت در بين آنان رفت و آمد مي‌کرده، نه از ناحيه آنان آسيبي ديده و نه از ناحيه خدايان آنان، خود آيتي بوده معجزه و حجتي بوده آسماني بر اينکه آن جناب رسول و فرستاده‌اي از ناحيه خداي تعالي به سوي آنان بوده است»22.

از نکات قابل توجه در رابطه با معجزه حضرت هود عليه‌السلام يعني همان رعب و وحشتي که عاديان قدرتمند به هنگام تعرض و هرگونه سوء قصد نسبت به او در خود احساس مي‌کردند و علي‌ رغم قدرت و دشمني آنها حضرت هود همچنان به سلامت در بين آنها رفت و آمد، و در اين رابطه با آنها تحدي مي‌کرد تناسب نوع معجزه با شرائط زماني است و مسئله تناسب معجزات با زمان علاوه بر اينکه در داستان انبياء عظام شاهد هستيم روايات هم مؤيد آنست.

در حديثي از امام علي‌بن موسي‌الرضا عليه‌السلام در برابر اين سؤال که «چرا هر پيامبري نوعي از معجزات داشته است؟» جوابي آمده که خلاصه آن چنين است «در عصر موسي ساحران فراوان بودند موسي عملي انجام داد که همه ساحران در برابر آن عاجر ماندند، در زمان مسيح بادرمان بيماران غيرقابل علاج، بدون استفاده از وسائل مادي، حقانيت خود را بثبوت رساند، و در عصر پيامبر اسلام (ص) خطبا و شعرا و سخن سرايان فوق‌العاده فصيح و بليغ داشتند که همگي در برابر فصاحت و بلاغت قرآن زانو زدند23».
پس معجزات در هر زمان در مقابل همان چيزي بوده که مورد ادعاي مردم و مخالفين پيامبران بوده و آنچه که مورد ادعاي عاديان بوده و تکيه گاه و منشأ غرور و استکبارشان بود قدرتهاي بدني فوق‌العاده و جنگاوري آنها بود بگونه‌اي که در اين خصوص مبارز طلبي مي‌کردند و خداوند در همين مسئله توسط پيامبرش آنها را به عجز کشاند. 

 

نویسنده: رضا سعادت نيا

 

  • 1. سيره پيامبران در قرآن، ص 295.
  • 2. تفسير نمونه، ج 9، ص 130.
  • 3. هود/51 و 50.
  • 4. شعراء/128-130.
  • 5. ترجمه الميزان، ج 15، ص 422.
  • 6. شعرا/131.
  • 7. هود/52.
  • 8. اين آيه 24 سوره احقاف است و مربوط به جريان عذاب خداوند در باره عاديان.
  • 9. ترجمه الميزان، ج 10، ص 445.
  • 10. و ما ارسلنا في قرية من نبّي الا اخذنا اَهلها بالبأساء والضراء لعلهم يتضرّعون».
  • 11. همان، ص 445.
  • 12. اعراف /96.
  • 13. ترجمه الميزان، ج 2، ص 255 و 256.
  • 14. نوح / 10-12.
  • 15. الهيات شفاء،مقاله دهم، فصل يکم، ص 439 به نقل از کتاب سيره پيامبران در قرآن، ج 6، ص 288.
  • 16. شعرا /136-138
  • 17. شعرا /136-138
  • 18. سبا /8.
  • 19. سير پيامبران در قرآن، ج 6، ص 289 و 290.
  • 20. هود /54 و 55.
  • 21. همان / ص 291.
  • 22. ترجمه الميزان، ج 10، ص 449.
  • 23. بحارالانوار، ج 5، ص 19، نقل از تفسير نمونه، ج 2، ص 419.