علم بلاغت

بلاغت، از فنون ادبی، و در زبان فارسی به مفهوم شیوایی و رسایی سخن است. این فن در مشرق زمین بیشتر در حیطه دانش های دینی بوده، اما در سرزمینهای غربی، مانند یونان و روم باستان، به دانش یا هنری مستقل از حوزه علوم دینی اطلاق می شده، همچنانکه در تمدن قرون وسطایی اینگونه کشورها، بلاغت سومین هنر از هنرهای هفتگانه به شمار می رفته است(روبر، ذیل art).

پیشینه

از حدود قرن پنجم قبل از میلاد که در سرزمینهای یونان و روم نوعی خاص از مهوریت حاکم بود،داوطلبان وصول به مقامات عالی سیاسی برای رسیدن به مقصود با یکدیگر مناظره و مشاجره می کردند و هر کس می کوشید که با سخنوری بر رقیب خود غلبه کند،و ازینرو فن خطابت و بلاغت در این دو سرزمین اهمیتی خاص یافت. در اواخر قرن ششم و پروتاگوراس (1) ،فن جدل و مناظره را به شاگردان خود می آموختند و آنان را در فرا گرفتن شیوه های اقناع و الزام شنوندگان ماهر می ساختند.اما سقراط(470-399 ق م)و شاگردانش، افلاطون(427-348 ق م)و ارسطو(384-326 ق م)،بلاغت سوفسطاییان را مردود شناختند و پیروان و شاگردان خود را از آموختن آن منع کردند. آنان مبانی و قواعدی دیگر برای بلاغت پی ریزی کردند،از جمله ارسطو دو رساله مشهور ریطوریقا(بلاغت) و بوئطیقا(شعر) را تالیف کرد و بلاغت را از فن جدل ممتاز ساخت،اگر چه حکیمان مسلمان این دو رساله را به ضمیمه رسالات برهان و جدل و سفسطه جزو مباحث منطق شمرده و به آنها عنوان «صناعات خمس» داده اند.
در قرن اول و دوم ق م نیز در روم به بلاغت، که لازمه فن خطابت بود،توجه می شد و خطیبانی مانند سیسرون (2) مقتول در 43 ق م)اصول و موازینی خاص برای آن تدوین کرده بوند. فیلسوف و سیاستمدار رومی،سنکا (3) متوفی 65 ق م)اصول سیسرون را تخطئه کرد،اما فیلسوف و ادیبی دیگر به نام مارکوس کوئنتیلی (4) از اصول سیسرون دفاع، و گفته های سنکا را رد کرد و رساله ای هم به نام (5)نوشت. این رساله پس از مرگ او متروک ماند،اما در دوران رنسانس از مآخذ و مراجع مهم فن بلاغت و خطابت به شمار می رفت(بریتانیکا،ذیل Quintilan, Rhetoric ). در ایران پیش از اسلام،مبانی بلاغت عمدتا از بعض متون دین زرتشتی سرچشمه می گرفت. از آن جمله یشتها از بلاغت مطلوبی برخوردار است.
امروزه بسیاری از آن متون از بین رفته است و آثار به جا مانده از متون پهلوی که بسیاری از آنها پس از اسلام تالیف شده و در واقع تفسیرات و تعلیمات موبدان زرتشتی است،ارزش بلاغی چندانی ندارد. متون پهلوی غیر مذهبی به جای مانده،مانند درخت آسوریک،را نیز نمی توان نمونه ای برای بلاغت زبان پهلوی به شمار آورد.اما اینهمه بدین معنی نیست که در ایران پیش از اسلام،خاصه در دوران ساسانی،به بلاغت اهمیت داده نمی شده است. جاحظ(متوفی 255)پس از آنکه سخنان شعوبیه را در ستایش از شیوایی زبان پهلوی نقل می کند،چنین نتیجه می گیرد که سخنوری و سخنرانی شایسته کسی جز ایرانی و عرب نیست(ج 3،ص 20)و از قول شعوبیه می گوید که هر کس می خواهد در بلاغت به کمال رسد واژگان نامانوس دور از ذهن را بشناسد و در دانش لغت پر مایه گردد،باید کتاب کاروند را بخواند(همان،ص 10).
البته امروزه از این کتاب نشانی نیست،اما جاحظ که خود از پیشوایان بلاغت و سخندانی است،در جای جای البیان و التبیین مهارت ایرانیان را در خطابت و سخنوری و گزیده گویی ستوده است(برای نمونه ج 3،ص 11)، و این ادعایی گزاف نیست،چنانکه در بیشتر کتابهای بلاغت و آداب نویسندگی به علاقه مندان این فنون سفارش شده است که به آموختن فرهنگ و چیره زبانی فرس همت گمارند(برای مثال ابراهیم بن مدبر،ص 7). ظاهرا در نزد مردم عرب جاهلی،بلاغت به همین معنی بوده است که امروزه به کار می رود،چنانکه شارحان حدیث در شرح واژه «ابلغ»از حدیث پیامبر که فرمود:«انما انا بشر و انه یاتینی الخصم فلعل بعضکم ان یکون ابلغ من بعض»(من بشرم،شاکیان نزد من می آیند چه بسا که یکی از شما بلیغتر از دیگری باشد) گفته اند:ای احسن ایرادا للکلام(یعنی آنکه بهتر سخن می گوید،قسطلانی،ج 4،ص 262).به نظر عده ای،تحدی (مبارز طلبی)قرآن مجید نیز به بلاغت آن بوده است،زیرا مردم عرب در بلاغت و سخندانی چنان چیره دست بودند که هیچ پدیده بشری دیگری نمی توانست با سخن رسای آنان برابری کند و قرآن که بر بلاغت آنان برتری یافت،معجزه الهی است. ازینرو بود که کفار قریش شاعری را در بالاترین درجه آن به پیامبر اکرم نسبت می دادند.
مبانی اصلی بلاغت عرب در نزد مسلمانان و پیشوایان بلاغت در جهان اسلام،از اسلوب و شیوه بیان قرآن سرچشمه گرفته است و اثبات اعجاز قرآن از مهمترین اهداف علم بلاغت عرب بوده است و مقصد اصلی مؤلفان نخستین کتابهای بلاغی در جامعه مسلمانان،در واقع همان اثبات اعجاز قرآن بوده است.

تعریف بلاغت

از دیر باز،در کتابهای ادبی،از بلاغت تعریفهای مختصر و مفصلی شده است که جاحظ در البیان و التبیین بسیاری از آنها را نقل کرده است. تعریف امام فخر رازی(ص 62)تعریفی جامع و مانع است:«بلاغت آن است که آدمی آنچه را که در ته دل دارد،با سخنی که ایجاز مخل و اطناب ممل در آن پرهیز شده باشد،بر زبان آرد». عبدالقاهر جرجانی نیز بلاغت را نتیجه تطبیق کلام بر مقتضی و مناسب حال می شناسد و نام آن را«نظم»می گذارد،و مکررا در دلائل الاعجاز(مثلا ص 44-45،276،283،403) می گوید: نظم، جستن و یافتن بهترین روابط نحوی در میان کلماتی است که برای ادای مقصود گفته می شود.او برای لفظ،معنی و مزیت دیگری قائل است که به چگونگی کاربرد و استقرارش در کلام و موقعیت ترکیبی آن در جمله بستگی دارد.

اقسام بلاغت

بلاغت ماهیت واحدی دارد،اما مظاهر و مصادیق آن گوناگون است، چنانکه مشهور است:«لکل مقام مقال.» ابو حیان توحیدی(متوفی پس از 40)بلاغت را هفت قسم دانسته است: بلاغت شعر، خطابه، نثر، مثل، عقل، بدیهه گویی و بلاغت در ایراد سخنان تاویل پذیر(ج 2،ص 140-141).
همچنین برخی از نویسندگان کتب بلاغت گفته اند که بلاغت سه گونه است:1)سخن موجز یا کم و گزیده،چنانکه با اشاره ای وافی به مقصود گفته شود،2)مساوات که لفظ و معنی برابر باشد و بیش و کم گفته نشود،3)اطناب و اسهاب که مقام،مقتضی اطاله سخن است.
بنابراین،رعایت تناسب میان حال و مقال در ادای سخن، به ایجاز یا مساوات یا اطناب،از اصول مسلم بلاغت است(جاحظ،ج 1،ص 127).
به نوشته خوارزمی(متوفی 383)،بلاغت سه گونه است:1) مساوات، یعنی الفاظ بی کم و کاست همان معانی را داشته باشد که برای آن وضع شده است،2) اشاره، یعنی با الفاظ اندک بتوان معانی فراوان را رساند،3)اشباع، یعنی برای رساندن یک معنی،الفاظ مترادف گفته شود(ص 78).
رمانی(متوفی 384،ص 76) بلاغت را به ده قسم تقسیم کرده است: ایجاز، تشبیه، استعاره، تلاؤم، فواصل، تجانس، تصریف، تضمین، مبالغه و حسن بیان.
چنانکه ملاحظه می شود قدما قائل به تفصیل میان آنچه که بعدها به نام «معانی»،«بیان» و«بدیع» نامیده شد،نگردیده اند و همه ابواب را زیر یک عنوان قرار داده اند. باید یادآوری کرد که مبانی بلاغی حکما،با مبانی بلاغی ادبای مسلمان،در همه مسائل و موضوعات یکسان نیست،و حتی همچنانکه ادیبان و علمای بلاغت در بعض موارد با یکدیگر اختلاف نظر دارند،آرای بلاغی خود فیلسوفان نیز در پاره ای از موارد متفاوت است،چنانکه فارابی(متوفی 339)درباره آرای ارسطو در باب خطابه و شعر مطالبی مطرح کرده است(ج 1،ص 456-506)و جرجانی و ابن باجه اندلسی(متوفی 525 یا 553)نیز بر مطالب وی تعلیقاتی نگاشته اند(فارابی،ج 3،دیباچه دانش پژوه،ص 12- 15).
این نکته هم شایان توجه است که بلاغت با قواعد و قوانینی معین، مدون شده،اما تسلط بر آن جز به یاری ذوق خداداد و طبیعی میسر نیست.

تدوین قواعد بلاغت و تحول آن در دوران اسلامی

از اوایل قرن دوم،هم به سبب توجه خاص مسلمانان به قرآن مجید و توجیه تحدی آن به بلاغت و اثبات اعجاز آن،و هم به سبب نفوذ آثار و آرای پارسی و رومی و یونانی و هندی در فرهنگ اسلامی و ادب عرب،دانشمندان سخن سنج عرب بتدریج به تعریف و تدوین قواعد بلاغت پرداختند.صاحب نظران در اینکه آرای بلاغی غیر عرب تا چه اندازه در بلاغت عرب مؤثر بوده،اختلاف دارند. یکی از دلایل تاثیر بلاغت یونانی بر بیان عربی این است که بیشترن متکلمان نامدار معتزله که با علم و فلسفه یونان خاصه آثار ارسطو آشنا بودند،از بلغای عالیقدر به شمار می روند که از آن جمله اند:واصل بن عطا(متوفی 131)،بشر بن معتمر(متوفی 210)و جاحظ.
دلیل بارز منکران تاثیر بلاغت غیر عرب بر بلاغت عرب این است که همه شواهد ابواب معانی و بیان عرب از قرآن و سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و یا شعرهای شاعران جاهلی و مخضرم اخذ شده است. اما به هر حال،پس از قرن چهارم که تالیف کتب بلاغت در جهان اسلام رواج یافت،تاثیر فلسفه و منطق یونانی در آن کتب مشهود است.از اینرو برخی از ادبای معاصر عرب(مطلوب،ص 33-113) مؤلفان کتب بلاغت عرب را در دو گروه با عنوانهای «مکتب ادبی» و«مکتب کلامی» تقسیم کرده و مؤلفان عرب نژاد عرب زبان را پیرو مکتب ادبی و مؤلفان غیر عرب نژاد کتب بلاغت را از قرن ششم تا نهم مانند امام فخر رازی،ابویعقوب سکاکی و برخی شارحان باب سوم مفتاح العلوم او،نظیر تفتازانی و خطیب قزوینی و میر سید شریف جرجانی، پیروان مکتب کلامی معرفی کرده اند.
نخستین تالیفات بلاغی مسلمانان کتابهایی است که برای اثبات بلاغت قرآن کریم و تبیین دلایل اعجاز آن فراهم آمده است، و تالیف چنین کتابهایی از اواسط قرن دوم تا اواسط قرن پنجم رواج فراوانی داشته است،از جمله: اعجاز القرآن ابی عبیده معمر بن المثنی، اعجاز القرآن واسطی معتزلی، اعجاز القرآن قاضی باقلانی، رسائل رمانی، فراء، خطابی، نظم القرآن ابن الاخشید و کتابهایی متعدد با عنوان «مجاز القرآن» که اگر چه مطلوب اصلی آنها توضیح و تبیین تحدی بلاغی قرآن است(درباره اینگونه آثار قرآنی ابن ندیم،ص 41)، طبعا در آنها به مبانی فن معانی و بیان و بعضی از مصطلحات آن مانند مجاز، کنایه، تشبیه، استعاره، حذف، التفات، قصر، وصل و فصل هم توجه شده است.
از اوایل قرن سوم،ادیبان و دانشمندان در صدد تدوین و تعیین قواعد و قوانین بلاغت برآمدند و رسائل مختصری در این باره نوشتند و از دیرباز،این مسئله که از لفظ و معنی کدام یک دخالت و تاثیرش در بلاغت بیشتر است،مورد اختلاف علمای بلاغت بود. تا پیش از عبدالقاهر جرجانی،برخی از ائمه بلاغت،مانند جاحظ و قدامة بن جعفر(متوفی 337)و قاضی عبدالعزیز جرجانی،بیشتر به لفظ ارج می نهادند و برخی دیگر مانند ابو عمر و شیبانی (متوفی 206)و ابوالقاسم حسن بن بشر آمدی(متوفی 371) به معنی. اما بیشتر بلغا چون بشر بن معتمر و ابن قتیبه(متوفی 276)و ابو هلال عسکری(متوفی 395) به تساوی اثر لفظ و معنی در بلاغت قائل بودند. نخستین کسی که در مبانی بلاغت به تفصیل پرداخت، جاحظ بود که مسائل علم بلاغت را در کتاب مشهور البیان و التبیین گرد آورد و پیوند میان لفظ و معنی را تشریح کرد.
عبدالقاهر جرجانی(متوفی 471)با گردآوری متفرقات فنون بلاغت و رفع نقایص آن،دو کتاب مهم دلائل الاعجاز و اسرار البلاغه را تالیف کرد.
او در این دو کتاب،هم مباحث علمای قرنهای دوم و سوم هجری را درباره اعجاز بلاغی قرآن جمع آورد و هم به طور مستوفی درباره قواعد معانی و بیان،نقد الشعر و سرقات شعری سخن راند،هر چند که وضع اصطلاح معانی و بیان و تقسیم علم بلاغت به این دو فن،ابتکار سکاکی(متوفی 626) است. سکاکی آنچه را که تا زمان جرجانی و سالها پس از او معانی نحو یا نظم و تلاؤم خوانده می شد،اصطلاحا معانی نامید و عنوان بیان را بر تشبیه و کنایه و استعاره و انواع مجاز اطلاق کرد. اما ظاهرا نخستین بار بدرالدین بن مالک(متوفی 686) محسنات شعری را بدیع خواند.
به هر حال،پایه گذار بلاغت عبدالقاهر جرجانی است که با دیدی صرفا ادبی و بر مبنای ذوق،قواعد کلی و قوانین اساسی و نهایی این علم را در دو کتاب خود پی ریزی،و نظریه اصلی خود را -که بلاغت عبارت است از استواری نظم و ترکیب کلام- ابراز کرد و همین نظریه را مبنای اثبات اعجاز قرآن مجید قرار داد.

 

نویسنده: احمد مهدوی دامغانی

پی نوشت:

منابع: 

ابن مدبر،الرسالة العذراء،چاپ زکی مبارک،قاهره 1931
ابن ندیم،کتاب الفهرست،چاپ محمدرضا تجدد،تهران 1350 ش
علی بن محمد ابو حیان توحیدی،کتاب الامتاع و المؤانسة،چاپ احمد امین و احمد زین،بیروت[بی تا]
عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین،چاپ حسن سندویی،قاهره 1351/1932
عبدالقاهر بن عبدالرحمان جرجانی،اسرار البلاغة،جاپ هلموت ریتر،استانبول 1954
همو،دلائل الاعجاز،چاپ محمد عبده،قاهره 1331
محمد بن احمد خوارزمی،مفاتیح العلوم،چاپ فان فلوتن،لیدن 1968
علی بن عیسی رمانی،النکت فی اعجاز القرآن،چاپ محمد خلف الله و محمد زغلول سلام،قاهره 1387
محمد بن محمد فارابی،المنطقیات للفارابی،چاپ محمد تقی دانش پژوه،قم 1408-1410
محمد بن عمر فخر رازی،نهایة الایجاز فی درایة الاعجاز،چاپ احمد حجازی سقا، بیروت 1412/1992
احمد بن محمد قسطلانی،ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری، بیروت[بی تا.]
احمد مطلوب،البلاغة عند السکاکی،بغداد 1384.
The new Encyclopaedia Britanica, Chicago 1985 , Micropaedia,
s.v.quintilian, Macropaedia, s.v.Rhetoric:; Paul Robert, Le petit Robert: dictdionnaire
alphabetique et analogique de la langue Francise,redaction dirigee par a.
Rey et J.Rey-Debove, paris 1983