مثالهاي قرآن

واژه قرآني "امثال" جمع مَثََل است و "مَثل" به معاني گوناگون زير آمده است: مانند، شبيه، صفت، گفتاري که ميان مردم شايع است و بدان مَثَل ميزنند، عبرت، پند و تنبيه از حال گذشتگان.1

و دراصطلاح عبارت است از کلامي که نسبت به واقعه خاصي که اقتضاي چنين کلامي را داشته گفته شده سپس در طول زمان در وقايع مشابه آن بکار رفته و شايع شده است، مَثل با اين معنا در قرآن کريم يافت نمي شود.2

 

معاني مختلف "مَثل" در قرآن3

1. مانند و شبيه:

«مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً...»4
«كسانى كه مكلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نكردند، مانند درازگوشى هستند كه كتابهايى حمل مى‏كند...»

 

2. حکايت و داستان:

«وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُون »5
«و براى آنها، اصحاب قريه (انطاكيه) را مثال بزن هنگامى كه فرستادگان خدا به سوى آنان آمدند.»

 

3. عبرت پذيري:

«فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرينَ »6
«و آنها را پيشگامان (در عذاب) و عبرتى براى ديگران قرار داديم.»

 

4. الگو و نمونه:

الف. الگوي نيکو؛ مانند حضرت عيسي(ع):
«إنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَني‏ إِسْرائيلَ »7
«مسيح فقط بنده‏اى بود كه ما نعمت به او بخشيديم و او را نمونه و الگويى براى بنى اسرائيل قرار داديم.»

ب. الگوي فاسد و بد؛ مانند همسران حضرت نوح و لوط (ع):
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما...»8
«خداوند براى كسانى كه كافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خيانت كردند...»

 

5. صفت؛ مانند توصيف بهشت و جهنم:

«مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْكَ عُقْبَى الَّذينَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْكافِرينَ النَّارُ »9
«توصيف بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده، (اين است كه) نهرهاى آب از زير درختانش جارى است، ميوه آن هميشگى، و سايه‏اش دائمى است اين سرانجام كسانى است كه پرهيزگارى پيشه كردند و سرانجام كافران، آتش است!»

 

صورتهاي بيان مثل در قرآن

1. واژه "مثل" ضمن آيات صريحا ذکر شده است؛ مانند :
«مَثَلُ الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّة...»10

2. واژه "مثل" در کنار واژه "ضرب" آمده است؛ مانند :
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فيهِ شُرَكاء...»11

3. با حرف "ک" تشبيه بيان شده است؛مانند:
«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَهي كاَلحِْجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَة...»12
«سپس دلهاى شما بعد از اين [واقعه‏] سخت گرديد، همانند سنگ، يا سخت‏تر از آن...».

4. گاهي در آيه کلمه" مثل" و حرف" ک" وجود ندارد ولي از سياق عبارت و مفهوم
آن وجودِ مثل نمايان است.13
«إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بَِايَاتِنَا وَ اسْتَكْبرَُواْ عَنهَْا لَا تُفَتَّحُ لهَُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ لَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتىَ‏ يَلِجَ الجَْمَلُ فىِ سَمّ‏ِ الخِْيَاطِ...»14
«كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند، و در برابر آن تكبّر ورزيدند، (هرگز) درهاى آسمان به رويشان گشوده نمى‏شود و (هيچ گاه) داخل بهشت نخواهند شد مگر اينكه شتر از سوراخ سوزن بگذرد!..»

 

گونه هاي مثلهاي قرآن به لحاظ صراحت و عدم صراحت15

 

1. امثال واضحه (امثال ظاهره):

امثالي هستند که به نحوي از انحاء به مثل بودن آنها با ذکر واژه مثل يا به کار بردن حرف «ک» و غيره تصريح شده
است.

 

2. امثال غير واضحه:

امثالي هستند که ظاهر عبارت صراحتي بر مثل بودن آنها ندارد، ولي از مفهوم سخن و جان کلام مثل بودن عبارت معلوم ميگردد:
«وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يخَْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِى خَبُثَ لَايخَْرُجُ إِلَّا نَكِدًا...» 16
«سرزمين پاكيزه (و شيرين)، گياهش به فرمان پروردگار مى‏رويد امّا سرزمينهاى بد طينت (و شوره‏زار)، جز گياه ناچيز و بى‏ارزش، از آن نمى‏رويد...».

 

انواع امثال ظاهره

1. تشبيهات تمثيلي:

«مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُواْ التَّوْرَئةَ ثمُ‏َّ لَمْ يحَْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يحَْمِلُ أَسْفَارَا...»17
«كسانى كه مكلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نكردند، مانند دراز گوشى هستند كه كتابهايى حمل مى‏كند...»
نکته قابل توجه در مورد تشبيهات تمثيلي آن است که مفاهيم و پيام هاي موجود در آن از طبيعت وپديدههايش و نيز قوانين تکويني موجود در هستي الهام گرفته است در اين ميان صحبت از حيات انساني، حيواني، نباتي و حتي مصنوعات بشري در قالب مثل به ميان آمده است حيواناتي همچون عنکبوت، پشه، الاغ، مگس، شتر و...در اين گونه آيات تمثيلي مطرح شده است.

 

2. مثلهاي مقايسه اي:

مثلهايي است که غالبا در متن مثل عباراتي همچون «هل يستوي» و نظائر آن بکار رفته است.
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَّجُلًا فِيهِ شُرَكاَءُ مُتَشَاكِسُونَ وَ رَجُلًا سَلَمًا لِّرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلا...»18
«خداوند مثالى زده است: مردى را كه مملوك شريكانى است كه درباره او پيوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردى كه تنها تسليم يك نفر است آيا اين دو يكسانند؟... »
قرآن با اين مثل حال مشرک و موحد را بيان کرده است چرا که مشرک، در فرمان پذيري از دستورهايِ متضاد خدايان متعدد، متحير است ولي موحد تنها مطيع خداي واحد است و از او دستور ميگيرد.

 

3. مثلهاي توصيفي:

«مَّثَلُ الجَْنَّةِ الَّتىِ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنهَْارٌ...مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّى وَ لهَُمْ فِيهَا مِن كلُ‏ِّ الثَّمَرَاتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِّن رَّبهِِّمْ...»19
«توصيف بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده، چنين است: در آن نهرهايى... از عسل مصفّاست، و براى آنها در آن از همه انواع ميوه‏ها وجود دارد و (از همه بالاتر) آمرزشى است از سوى پروردگارشان...».

 

4. مثلهاي تاريخي:

مثلهاي تاريخي مربوط به سرگذشت برخي از اقوام و مللي ميشود که نام ايشان و پايان زندگي اسف بارشان در آيات قرآني گنجانده شده است که به علت ناسپاسي و گناهاني که از ايشان سرزده داستان زندگي ايشان مايه عبرت و پند پذيري ديگر ملل عالم گشت.
«فَلَمَّا ءَاسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ... فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفًا وَ مَثَلًا لِّلاَْخِرِينَ »20
«امّا هنگامى كه ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتيم ...و آنها را پيشگامان (در عذاب) و عبرتى براى ديگران قرار داديم.»

 

فلسفه مثالهاي قرآني

در قرآن مسائل عقلي بسياري وجود دارد که اکثر مردم قابليت فهم و جذب آن را پيدا نمي کنند و از سوي ديگر مردم به محسوسات و عينيات عادت کرده اند بدين خاطر، خداوند متعال برخي از مفاهيم بلند عقلي را در قالب مثلها بيان فرموده است تا عموم مردم آنها را به تناسب ادراک خود دريابند، بنابراين فلسفه مثالهاي
قرآن، بيان مسائل بلند و عميق در افق فکر و فهم مردم است.21مانند:
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَوةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فىِ زُجَاجَةٍ ... وَ اللَّهُ بِكلّ شىَ‏ْءٍ عَلِيمٌ »22
«خداوند نور آسمانها و زمين است مثل نور خداوند همانند چراغدانى است كه در آن چراغى (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گيرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون يك ستاره فروزان، اين چراغ با روغنى افروخته مى‏شود كه ازدرخت پربركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى (روغنش آن چنان صاف و خالص است كه) نزديك است بدون تماس با آتش شعله‏ور شود نورى است بر فراز نورى و خدا هر كس را بخواهد به نور خود هدايت مى‏كند، و خداوند به هر چيزى داناست.»

قرآن با ذكر يك مثال زيبا و دقيق چگونگى نور الهى را در اين آيه براي عموم مردم بيان کرده است.
انسانها بايد مَثَل را پلي براي رسيدن به اوج ممثل قرار دهند زيرا ماندن در محدوده مثل، مانند زندگي کردن بر روي پل است و چون مثل در حقيقت همانند ريسماني است براي بر آمدن بر قله معرفتِ ممثّل، توقف در حد مثل مانند اين است که کوهنوردي، طناب آويخته از قله کوه را در دست بگيرد، ولي بالا نرود.23

 

مومنان و کافران در برابر مثالهاي قرآن

برخورد مومنان و کافران در برابر مثالهاي قرآني يکسان نبوده است مخالفين قرآن ميگفتند شأن خداوند به گونهاي است که نبايد به مگس و عنکبوت و مانند آن مثل بزند؛ زيرا اينها موجودات پستي هستند و تناسبي با بزرگي خداوند ندارند.24
خداي سبحان درپاسخ به اين اشکال ظاهر بينانه مي فرمايد:
«إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْىِ أَن يَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَاذَا مَثَلًا يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَ يَهْدِى بِهِ كَثِيرًا وَ مَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِين» 25
«خداوند از اين كه (به موجودات ظاهرا كوچكى مانند) پشه، و حتى كمتر از آن، مثال بزند شرم نمى‏كند. (در اين ميان) آنان كه ايمان آورده‏اند، مى‏دانند كه آن، حقيقتى است از طرف پروردگارشان و اما آنها كه راه كفر را پيموده‏اند، (اين موضوع را بهانه كرده) مى‏گويند: منظور خداوند از اين مثل چه بوده است؟! (آرى،) خدا جمع زيادى را با آن گمراه، و گروه بسيارى را هدايت مى‏كند ولى تنها فاسقان را با آن گمراه مى‏سازد!»

بنابراين، اعتراض کافران به نحوه تمثيل قرآن درست نيست چون تعدد و تنوع معارف، تعدد و تنوع تمثيل است، علاوه بر اينکه حقير بودن چيزي به ظاهر و کوچکي جثه و اندام آن نيست.26

امام صادق (علیه السلام) مي فرمايد:
«خداوند به پشه مثال زده است با اينكه از نظر جسم بسيار كوچك است، ولى ازنظر ساختمان همان دستگاه‏هايى را دارد كه بزرگترين حيوانات (خشكى) يعنى فيل دارا است و علاوه بر آن دو عضو ديگر (شاخكها و بالها) در پشه است كه فيل فاقد آن است.»27

 

هدف از تمثيل در زبان قرآن

در آياتي از قرآن، هدف از مثالهاي قرآني بيان شده است:

 

1. تذکر:

«...وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُون»‏28
«... و خداوند براى مردم مثلها مى‏زند، شايد متذكّر شوند (و پند گيرند)»

 

2. تفکر:

«...وَ تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون‏»29
«اينها مثالهايى است كه براى مردم مى‏زنيم، شايد در آن بينديشيد»

 

3. ادراک:

«وَ تِلْكَ الْأَمْثَلُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُون»‏30
«اينها مثالهايى است كه ما براى مردم مى‏زنيم، و جز دانايان آن را درك نمى‏كنند.»

از آيات ياد شده نتيجه گرفته مي شود که سه مرحله را در تأثيرگذاري مثلها برانسان مي توان شناخت:
اول؛مرحله تذکر و يادآوري است که حقيقت پيام الهي در خاطر مرور مي شود.
دوم؛مرحله انديشه و تفکر است که به موضوع مثل و حکمت آن انديشيده مي شود.
سوم؛مرحله ادراک است که با تفکر، حقايق شناخته و درک مي شود.31

 

نویسنده: كاظم احمدزاده
 

  • 1. ابن منظور؛ لسان العرب ماده«مثل»
  • 2. سبحاني، جعفر؛ الامثال في القرآن الکريم، قم، موسسه امام صادق، 1420ق، چاپ اول، ص16
  • 3. حکمت، علي اصغر؛ امثال قرآن، تهران، انتشارات بنياد قرآن، 1361، چاپ اول، ص120
  • 4. جمعه/5
  • 5. يس/13.
  • 6. زخرف/56.
  • 7. زخرف/59.
  • 8. تحريم/10.
  • 9. رعد/35.
  • 10. بقره/261.
  • 11. زمر/29.
  • 12. بقره/74.
  • 13. اسماعيلي، اسماعيل، امثال القرآن، تهران، انتشارات اسوه، 1368، چاپ اول، ص 116
  • 14. اعراف/40.
  • 15. همان ص 643 ،امثال القرآن ؛سبحاني جعفر، ص33
  • 16. اعراف/58.
  • 17. جمعه/5.
  • 18. زمر/29.
  • 19. محمد/15.
  • 20. زخرف55-56.
  • 21. مکارم شيرازي، ناصر؛ مثالهاي زيباي قرآن، تهيه وتنظيم ابو القاسم عليان نژادي، انتشارات نسل جوان، 1378 ،چاپ اول، ص13
  • 22. نور/35.
  • 23. جوادي آملي، عبدالله؛ تسنيم، چاپ اول، ج2، ص 328.
  • 24. جوادي آملي، عبدالله؛ تفسير موضوعي قرآن کريم، قم، نشر اسراء، 1378چاپ دوم، ج1ص434
  • 25. بقره/26.
  • 26. همان، ص435
  • 27. طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، ‏انتشارات ناصر خسرو، 1372ش، ج1ص167
  • 28. . ابراهيم/25.
  • 29. حشر/21.
  • 30. عنکبوت/43.
  • 31. مثالهاي زيباي قرآن، ص17