آغاز و مدت نزول (قسمت دوم)

«من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر وما بدلوا تبديلا(1)، در ميان مؤمنان مرداني هستند كه بر سر عهدي كه با خدابستند صادقانه ايستاده اند بعضي پيمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشيدند) و برخي ديگر در (همين) انتظارند، و هرگز تغيير و تبديلي در عهدو پيمان خود ندادند».

«قد سمع اللّه قول التي تجادلك في زوجها و تشتكي الي اللّه و اللّه يسمع تحاوركما(2)، خداوند سخن زني را كه درباره شوهرش با تو گفتگو و به خدا شكايت مي كرد شنيد (و تقاضاي او را اجابت كرد)، خداوند گفتگوي شما را با هم (و اصرار آن زن را درباره حل مشكلش) مي شنيد».
اين قبيل آيات در قرآن بسيار است كه از گذشته خبر مي دهد و اگر نزول آن درشب قدر (اولين شب قدر) بوده باشد، بايد به صورت مستقبل (آينده دور)بيايدوگرنه سخن، از حالت صدق و ظاهر حقيقت به دور خواهد بود.
علاوه بر استدلال مذكور، در قرآن آيات ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقيد، مبهم و مبين بسيار است در حالي كه مقتضاي ناسخ بودن، تاخير زماني آيات ناسخ از منسوخ است هم چنين بقيه تقييدات و مخصوصا بيان مبهمات كه لازمه طبيعي و عادي آن وجود فاصله زماني است پس هرگز معقول نيست كه قرآن موجود يك جا نازل شده باشد و نيز خود آيه «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن»(3) و آيات مشابه از گذشته حكايت دارند، به گونه اي كه شامل خود اين آيات نمي شوند پس اين آيات از چيز ديگر، جز خود خبر مي دهند و آن شروع نزول قرآن است توضيح اين كه اين آيات خود جز قرآنند و اگر از تمامي قرآن خبرمي دادند كه در شب قدر نازل شده از خود نيز خبر داده اند پس لازمه آن، اين است كه اين آيات نيز در شب قدر نازل شده باشند و بايستي بدين صورت گفته شود: «الذي ينزل» يا «انا ننزله» تا اين كه حكايت از زمان حال باشد، ولي اين آيات از غيرخود خبر مي دهند و اين نيست جز آن كه بگوييم منظور از نزول در شب قدر، آغازنزول بوده است نه اين كه همه قرآن يك جا در اين شب نازل شده باشد. شيخ مفيد درباره گفتار صدوق كه براي قرآن دو نزول فرض كرده است: دفعي وتدريجي كه نظر پنجم است مي گويد: «منشا آن چه شيخ ابوجعفر صدوق برگزيده خبر واحدي است كه نه موجب علم مي شود تا آن را باور كرد، و نه موجب عمل مي گردد تا آن را تعبدا پذيرفت به علاوه نزول قرآن در حالات گوناگون و در مناسبت هاي مختلف كه اسباب نزول خوانده مي شود، خود شاهدي است بر نپذيرفتن ظاهر آن خبر، زيرا قرآن درباره جرياناتي سخن مي گويد كه پيش از حدوث آن مفهومي ندارد و نمي تواند حقيقت باشد، جز آن كه همان موقع نازل شده باشد مثلا قرآن از گفته منافقين خبر مي دهد: «و قالوا قلوبنا غلف بل لعنهم اللّه بكفرهم فقليلا ما يؤمنون»(4) و يا گفتار مشركان رانقل مي كند «و قالوا لو شا الرحمان ما عبدناهم مالهم بذلك من علم»(5) اين گونه خبرها از گذشته است، نمي شود پيش از زمان وقوع صادر شود در قرآن نظاير چنين اخبار فراوان است.(6)
سيد مرتضي علم الهدي نيز مي گويد: «اگر شيخ ابوجعفر صدوق در اين كه قرآن يك جا نازل شده است بر روايات تكيه كرده باشد، آن ها نه موجب علم اند و نه مايه يقين و در مقابل آن ها روايات بسياري است كه خلاف آن را ثابت مي كند و قرآن رانازل شده در مناسبت هاي مختلف مي داند برخي در مكه و برخي در مدينه و احياناحضرت رسول در پيش آمدهايي منتظر مي ماند تا آيه يا آياتي نازل شود، اين قبيل آيات در قرآن بسيار است به علاوه خود قرآن صريحا دلالت دارد كه به طور پراكنده نازل شده است: «و قال الذين كفروا لو لا نزل عليه القرآن جملة واحدة كذلك لنثبت به فؤادك و رتلناه ترتيلا»(7) آيه «كذلك لنثبت» نشان مي دهد كه قرآن به طور پراكنده نازل شده است تا موجب استواري قلب پيامبر گردد».(8)
نظر دوم: گروهي معتقدند كه در شب قدر هر سال، آن اندازه از قرآن كه نياز سال بود يك جا بر پيامبر(ص) نازل مي شد، سپس همان آيات تدريجا در ضمن سال، برحسب مناسبت ها و پيش آمدها نازل مي گرديده است بر اين فرض، مقصود از شهررمضان ـ كه قرآن در آن نازل شده است ـ و هم چنين ليلة القدر، يك رمضان و يك ليلة القدر نيست، بلكه همه ماه هاي رمضان و همه شب هاي قدر هر سال منظوراست يعني نوع مقصود است نه شخص اين نظر را به ابن جريج، عبدالملك بن عبدالعزيزبن جريج (متوفاي 150) نسبت داده اند و برخي ديگر ازدانش مندان نيز با آن موافقند(9) اين نظر با ظاهر تعبير قرآن ـ چنان كه گذشت منافات دارد و تمام اعتراضاتي كه بر نظر پنجم وارد است بر اين نظر نيز واردمي باشد.
نظر سوم: مقصود از «انزل فيه القرآن» انزل في شانه يا في فضله القرآن است سفيان بن عيينه (متوفاي 198) مي گويد: «معني الاية: انزل في فضله القرآن» ضحاك بن مزاحم (متوفاي 106) مي گويد: «انزل صومه في القرآن» برخي ديگر نيزآن را پذيرفته اند(10) البته اين احتمال با آيه «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن»(11) در سوره بقره ممكن است سازگار باشد، اما با آيات سوره دخان وقدر سازگار نمي سازد.
نظر چهارم: بيش تر آيات قرآن در ماه مبارك رمضان نازل شده است كه برخي علما مانند سيد قطب آن را به صورت احتمال آورده اند(12)، ولي هيچ نشانه اي براي اثبات اين نظر در دست نيست به علاوه اين نظر مخصوص آيه سوره بقره است و شامل دو سوره قدر و دخان كه مي گويد ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم، نمي شود.بنابراين سه نظر اخير قابل پذيرش نيستند عمده نظر اول و نظر پنجم است.
نظر پنجم: گروهي معتقدند كه قرآن دو نزول داشته است: دفعي و تدريجي درشب قدر همه قرآن يك جا بر پيامبر اكرم (ص) نازل شده، سپس در طول مدت نبوت دوباره به تدريج نازل گرديده است اين نظر شايد مشهورترين نظر نزد اهل حديث باشد و منشا آن رواياتي است كه اين تفصيل در آن ها آمده است برخي به ظاهرروايات اخذ كرده و برخي با تاويل، آن را پذيرفته اند جلال الدين سيوطي مي گويد: «صحيح ترين و مشهورترين اقوال همين قول است و روايات بسيار برآن دلالت دارد» از ابن عباس روايت كرده اند: «انزل القرآن ليلة القدر جملة واحدة الي السماالدنيا و وضع في بيت العزة ثم انزل نجوما علي النبي (ص) في عشرين سنة».(13)
طبق روايات اهل سنت قرآن يك جا از عرش بر آسمان اول (پايين ترين آسمان ها) نازل گرديد، آن گاه در جاي گاهي به نام «بيت العزة» به وديعت نهاده شد، ولي در روايات شيعه آمده است كه قرآن از عرش بر آسمان چهارم فرود آمد و در«بيت معمور» نهاده شد صدوق آن را جز عقايد اماميه دانسته است: «نزل القرآن في شهر رمضان في ليلة القدر جملة واحدة الي البيت المعمور في السما الرابعة ثم نزل من البيت المعمور في مدة عشرين سنة و ان اللّه ـ عزوجل ـ اعطي نبيه العلم جملة»(14) اگرچه اهل ظاهر، به ظاهر اين روايات بسنده كرده، آن را همين گونه پذيرفته اند، ولي اهل تحقيق به دليل اشكالات زير آن روايات را تاويل برده اند:
حكمت و مصلحت نزول قرآن از عرش به آسمان اول يا چهارم و قرار دادن آن دربيت العزة يا بيت معمور چيست؟
چه حكمتي در اين نقل مكان نهفته است ؟
به علاوه اين نزول چه سودي براي مردم يا براي پيامبر(ص) دارد كه خداوند آن را باعظمت ياد مي كند؟
آن چه از قرآن خواندني است همان آيات و سوره و معاني ومفاهيم راه گشاست آيا آمدن آن در شب قدر در آسمان اول يا چهارم كسب فضيلتي است و توفيقي براي مردم ايجاد مي كند؟
فخر رازي در جواب اين پرسش ها گفته است: «شايد تسهيل امر مورد نظربوده است تا در موقع نياز به نزول آيه يا سوره، جبرئيل بتواند فورا از نزديك ترين جا، آيه مورد نياز را بر پيامبر(ص) فرود آورد»(15) ولي اين جواب، متناسب با مقام علمي فخر رازي نيست، زيرا در ملا اعلي (ماورا الطبيعه) قرب و بعد مكاني وجود ندارد.
در زمينه نزول دفعي و تدريجي قرآن، بزرگان توجيهاتي دارند كه بيش تر جنبه تاويل احاديث ياد شده را دارد كه در اين جا به برخي از آن ها اشاره مي شود:
1. مقصود از نزول دفعي قرآن بر پيامبر اكرم (ص) در شب قدر، آگاهي دادن پيامبربه محتواي كلي قرآن است اين تاويل در كلام شيخ صدوق آمده است او مي گويد: «وان اللّه اعطي نبيه العلم جملة»، يعني قرآن با بيان الفاظ و عبارات در آن شب برپيامبر نازل نشده است، بلكه صرفا علم به آن را به او عطا كردند و پيامبر اجمالا برمحتواي قرآن آگاهي يافت.
2. فيض كاشاني بيت معمور را قلب پيامبر دانسته است، زيرا قلب آن بزرگوار خانه معمور خداست كه در آسمان (رتبه) چهارم جهان ماده قرار دارد پيامبر، مراتب جماد و نبات و حيوان را پشت سر گذارده و به اوج مرتبه چهارم يعني جهان انسانيت نايل گشته است آن گاه قرآن در مدت بيست سال، از قلب پيامبر اكرم(ص) به لسان شريفش، هرگاه كه جبرئيل مقداري از آن را نازل مي كرد، جريان مي يافت(16) اين تفسير هم مشكلي را حل نمي كند، زيرا چنين توجيهي بيان گرد و نوع نزول نخواهد بود، تنها آگاهي هاي كلي و محتوايي را نشان مي دهد.
3. ابوعبداللّه زنجاني گويد: روح قرآن كه اهداف عالي قرآن است و جنبه هاي كلي دارد، در آن شب بر قلب پاك پيامبر اكرم تجلي يافت «نزل به الروح الا مين علي قلبك»(17)، سپس در طول سال ها بر زبان مباركش ظاهر گشت «و قرآنا فرقناه لتقراه علي الناس علي مكث و نزلناه تنزيلا».(18)
 

  • (1). احزاب 33: 23.
  • (2). مجادله 58: 1.
  • (3). بقره 2: 185
  • (4). بقره2: 88.
  • (5). زخرف 43: 20.
  • (6). محمد بن النعمان (شيخ مفيد)، تصحيح الاعتقاد، ص 57 و 58.
  • (7). فرقان 25: 32.
  • (8). رسائل مرتضي، مجموعه 1، جواب مسايل طرابلسيات 3، ص 405 ـ 403.
  • (9). ر ك: تفسير كبير رازي، ج5، ص 85 الدر المنثور، ج1، ص 189 تفسير طبرسي، ج2، ص 276 الاتقان، ج1، ص 40.
  • (10). تفسير طبرسي، ج1، ص 276 الكشاف، ج1، ص 227 الدرالمنثور، ج1، ص 190 تفسير كبير رازي، ج5، ص 80.
  • (11). بقره 2: 185.
  • (12). سيد قطب، في ظلال القرآن، ج2، ص 79
  • (13). الاتقان، ج1، ص 117 ـ 116.
  • (14). الاعتقادات، باب 31.
  • (15). تفسير كبير رازي، ج5، ص 85.
  • (16). محسن فيض كاشاني، تفسير صافي، ج1، ص 42.
  • (17). شعرا 26: 194 ـ 193.
  • (18). اسرا 17: 106