آيا عصمت پيامبر(صلی الله علیه و آله) با مفاد سوره عبس سازگاري دارد؟

یکی از شبهاتی که در مورد عصمت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) مطرح شده است، مربوط به آیات نخستین سوره عبس می باشد؛ چرا که بر طبق برخی اقوال، طرف خطاب خداوند در اینجا پیامبر است.

براي روشن شدن اشکالات و سؤالات مربوط به این مبحث، ترجمه و شأن نزول آيات را از کتاب "تفسير نمونه" نقل مي کنيم:

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - چهره درهم کشيد و روي برتافت !
2 - از اينکه نابينائي به سراغ او آمده بود .
3 - تو چه مي‏داني شايد او پاکي و تقوي پيشه کند ؟
4 - يا متذکر گردد و اين تذکر به حال او مفيد باشد .
5 - اما آن کس که مستغني است .
6 - تو به او روي مي‏آوري !
7 - در حالي که اگر او خود را پاک نسازد چيزي بر تو نيست .
8 - اما کسي که به سراغ تو مي‏آيد و کوشش مي‏کند ،
9 - و از خدا ترسان است ،
10 - تو از او غافل مي‏شوي .

شان نزول :                      
اين آيات اجمالا نشان مي‏دهد که خداوند کسي را در آنها مورد عتاب قرار داده به خاطر اينکه فرد يا افراد غني و ثروتمندي را بر نابيناي حق‏طلبي مقدم داشته است ، اما اين شخص مورد عتاب کيست ؟ در آن اختلاف نظر است : مشهور در ميان مفسران عامه و خاصه اين است که : عده‏اي از سران قريش مانند عتبة بن ربيعه ، ابو جهل ، عباس بن عبد المطلب ، و جمعي ديگر ، خدمت پيامبر (صلي ‏الله‏ عليه ‏وآله) بودند و پيامبر مشغول تبليغ و دعوت آنها به سوي اسلام بود و اميد داشت که اين سخنان در دل آنها مؤثر شود ( و مسلما اگر اينگونه افراد اسلام را مي‏پذيرفتند گروه ديگري را به اسلام مي‏کشاندند و هم کارشکنيهاي آنها از ميان مي‏رفت و از هر دو جهت به نفع اسلام بود) در اين ميان عبد الله بن ام مکتوم که مرد نابينا و ظاهرا فقيري بود وارد مجلس شد ،
و از پيغمبر اکرم تقاضا کرد آياتي از قرآن را براي او بخواند و به او تعليم دهد ، و پيوسته سخن خود را تکرار مي‏کرد و آرام نمي‏گرفت ، زيرا دقيقا متوجه نبود که پيامبر با چه کساني مشغول صحبت است .
او آنقدر کلام پيغمبر را قطع کرد که حضرت  ناراحت شد ، و آثار ناخشنودي در چهره مبارکش نمايان گشت و در دل گفت : اين سران عرب پيش خود مي‏گويند پيروان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نابينايان و بردگانند ، و لذا رو از عبد الله برگرداند ، و به سخنانش با آن گروه ادامه داد .
در اين هنگام آيات فوق نازل شد ( و در اين باره پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مورد عتاب قرار داد ) رسول اکرم بعد از اين ماجرا عبد الله را پيوسته گرامي مي‏داشت ، و هنگامي که او را مي‏ديد مي‏فرمود :مرحبا بمن عاتبني فيه ربي: مرحبا به کسي که پروردگارم به خاطر او مرا مورد عتاب قرار داد و سپس به او مي‏فرمود : آيا حاجتي داري آنرا انجام دهم ؟ و پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دو بار او را در غزوات اسلامي در مدينه جانشين خويش قرار داد .

شان نزول دومي که براي آيات فوق نقل شده اين است که اين آيات درباره مردي از بني اميه نازل شده که نزد پيامبر نشسته بود ، در همان حال عبد الله بن ام مکتوم وارد شد ، هنگامي که چشمش به عبد الله افتاد خود را جمع کرد ، مثل اينکه مي‏ترسيد آلوده شود و قيافه درهم کشيده و صورت خود را برگردانيد ، خداوند در آيات فوق عمل او را نقل کرده ، و مورد ملامت و سرزنش قرار داده است ، اين شان نزول در حديثي از امام صادق (عليه ‏السلام) نقل شده است .

محقق بزرگ شيعه مرحوم سيد مرتضي اين شان نزول را پذيرفته است .
البته در آيه چيزي که صريحا دلالت کند که منظور شخص پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است وجود ندارد تنها چيزي که مي‏تواند قرينه‏اي بر اين معني باشد خطابهائي است که از آيات 8 تا 10 اين سوره آمده که مي‏گويد : کسي که پيوسته ( براي شنيدن آيات خدا ) به سرعت سراغ تو مي‏آيد ، و از خدا مي‏ترسد ، تو از او غافل مي‏شوي ! اين چيزي است که بهتر از هر کس در مورد پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مي‏تواند صادق باشد .

ولي به گفته مرحوم سيد مرتضي قرائني نيز در اين آيات وجود دارد که نشان مي‏دهد منظور شخص پيامبر  نيست از جمله اينکه : عبوس بودن از صفات پيامبران مخصوصا پيغمبر اسلام نيست ، او حتي نسبت به دشمنان خود با چهره گشاده سخن مي‏گفت ، تا چه رسد به مؤمنان حقيقت جو . ديگر اينکه پرداختن به اغنيا و غافل شدن از فقراي حق طلب با اخلاق آن حضرت که در آيه 4 سوره ن به آن اشاره شده "و انک لعلي خلق عظيم" ( تو اخلاق عظيم و برجسته ‏اي داري) هرگز نمي‏سازد ، ( بخصوص اينکه معروف است سوره ن قبل از سوره عبس نازل شده است ) .

ولي به فرض که شان نزول اول واقعيت داشته باشد اين مطلب در حد ترک اولائي بيش نيست : و کاري که منافات با مقام عصمت داشته باشد در آن مشاهده نمي‏شود .
زيرا اولا پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هدفي جز نفوذ در سران قريش ، و گسترش دعوت اسلام از اين طريق ، و درهم شکستن مقاومت آنها ، نداشت .
ثانيا چهره درهم کشيدن در برابر يک مرد نابينا مشکلي ايجاد نمي‏کند چرا که او نمي‏بيند ، به علاوه عبد الله بن ام مکتوم نيز رعايت آداب مجلس را نکرده بود زيرا  هنگامي که مي‏شنود پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با گروهي مشغول صحبت است نبايد سخن او را قطع کند .
ولي از آنجا که خداوند اهميت فوق العاده ‏اي به محبت و ملاطفت کردن با مؤمنان مستضعف حقيقت طلب مي‏دهد همين مقدار بي‏اعتنائي را در برابر اين مرد مؤمن براي پيامبرش نمي‏پسندد و او را مورد عتاب قرار مي‏دهد ، اينها همه از يک سو .
از سوي ديگر ، اگر به اين آيات از زاويه حقانيت و عظمت پيامبر نگاه کنيم ، مي‏بينيم در سرحد يک معجزه است ، چرا که رهبر بزرگ اسلام در کتاب آسماني خود آنچنان مسؤوليت براي خود ذکر مي‏کند که حتي کوچکترين ترک اولي ، يعني بي‏اعتنائي مختصري نسبت به يک مرد نابيناي حق طلب ، را مورد عتاب خداوند مي‏بيند ، اين دليل زنده ‏اي است بر اينکه اين کتاب آسماني از سوي خدا است و او پيامبر صادق است ، مسلما اگر اين کتاب از سوي خداوند نبود چنين محتوائي نداشت .
و عجب‏تر اينکه پيامبر طبق روايتي که در بالا آورديم هر وقت عبد الله بن ام مکتوم را مي‏ديد به ياد اين ماجرا مي‏ افتاد و او را بسيار احترام مي‏کرد .
و از سوي ديگر اين آيات مي‏تواند بيانگر فرهنگ اسلام در بر خورد با مستضعفان و مستکبران باشد ، که چگونه مرد فقير نابيناي مؤمني را بر آن همه اغنيا و سران قدرتمند مشرک عرب مقدم مي‏شمرد ، اين به خوبي نشان مي‏دهد که اسلام حامي مستضعفان و دشمن مستکبران است .
در پايان اين سخن بار ديگر تکرار مي‏کنيم که مشهور در ميان مفسران گرچه شان نزول اول است ولي بايد اعتراف کرد که در خود آيه چيزي که صريحا دليل بر اين معني باشد که منظور پيامبر اکرم است وجود ندارد1.

البته مرحوم علامه طباطبائي در تفسير الميزان بعد از نقل رواياتي که مي گويد: شخص مورد عتاب آيه، پيامبر بوده؛ در نقد و بررسي مساله چنين توضيح مي دهند:
ليکن آيات سوره مورد بحث دلالت روشني ندارد بر اينکه مراد از شخص مورد عتاب رسول خدا  است ، بلکه صرفا خبري مي‏دهد و انگشت روي صاحب خبر نمي‏گذارد ، از اين بالاتر اينکه در اين آيات شواهدي هست که دلالت دارد بر اينکه منظور ، غير رسول خدا است ، چون همه مي‏دانيم که صفت عبوس از صفات رسول خدا نبوده ، و آن جناب حتي با کفار عبوس نمي‏کرده ، تا چه رسد به مؤمنين رشد يافته ، از اين که بگذريم اشکال سيد مرتضي رحمة الله عليه بر اين روايات وارد است ، که مي‏گويد اصولا از اخلاق رسول خدا  نبوده ، و در طول حيات شريفش سابقه نداشته که دل اغنياء را به دست آورد و از فقراء روبگرداند .
و با اينکه خود خداي تعالي خلق آن جناب را عظيم شمرده ، و قبل از نزول سوره مورد بحث ، در سوره نون که به اتفاق روايات وارده در ترتيب نزول سوره‏هاي قرآن ، بعد از سوره «اقرء باسم ربک» نازل شده فرموده : «و انک لعلي خلق عظيم» ، چطور تصور دارد که در اول بعثتش خلقي عظيم ( آن هم بطور مطلق ) داشته باشد ، و خداي تعالي به اين صفت او را بطور مطلق بستايد ، بعدا برگردد و بخاطر پاره‏اي اعمال خلقي ، او را مذمت کند ، و چنين خلق نکوهيده ‏اي را به او نسبت دهد که تو به اغنياء متمايل هستي ، هر چند کافر باشند ، و براي به دست آوردن دل آنان از فقراء روي مي‏گرداني ، هر چند که مؤمن و رشد يافته باشند ؟ علاوه بر همه اينها مگر خداي تعالي در يکي از سوره‏هاي مکي يعني در سوره شعراء به آنجناب نفرموده بود : «وانذر عشيرتک الاقربين واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنين»، و اتفاقا اين آيه در سياق آيه «و انذر عشيرتک الاقربين» است ، که در اوائل دعوت نازل شده .
از اين هم که بگذريم مگر به آنجناب نفرموده بود: «لا تمدن عينيک الي ما متعنا به ازواجا منهم و لا تحزن عليهم و اخفض جناحک للمؤمنين»، پس چطور ممکن است در سوره حجر که در اول دعوت علني اسلام نازل شده به آنجناب دستور دهد اعتنايي به زرق و برق  زندگي دنياداران نکند ، و در عوض در مقابل مؤمنين تواضع کند ، و در همين سوره و در همين سياق او را مامور سازد که از مشرکين اعراض کند ، و بفرمايد : "فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکين" آن وقت خبر دهد که آن جناب بجاي اعراض از مشرکين ، از مؤمنين اعراض نموده ، و به جاي تواضع در برابر مؤمنين در برابر مشرکين تواضع کرده است !
علاوه بر اين زشتي عمل مذکور چيزي است که عقل به زشتي آن حکم مي‏کند ، و هر عاقلي از آن متنفر است ، تا چه رسد به خاتم انبياء ، و چنين قبيح عقلي احتياج به نهي لفظي ندارد ، چون هر عاقلي تشخيص مي‏دهد که دارايي و ثروت به هيچ وجه ملاک فضيلت نيست ، و ترجيح دادن جانب يک ثروتمند بخاطر ثروتش بر جانب فقير ، و دل او را به دست آوردن ، و به اين رو ترش کردن رفتاري زشت و ناستوده است .

با در نظر گرفتن اين اشکالها جواب از گفتار بعضي از مفسرين روشن مي‏شود که گفته ‏اند : خداي تعالي آن جناب را از اين رفتار نهي نکرده مگر در اين مورد ، پس اين کار معصيت نبوده مگر بعد از نهي، اما قبل از آن ، آن جناب مي‏توانسته چنين رفتاري داشته باشد .
وجه نادرستي اين سخن اين است که : اولا به چه دليل آن جناب نهي نشده مگر در آن هنگام ، نه بعدش و کريم الخلق که خدايش قبلا او را به خلق عظيم ستوده محال است ، آن هم با بياني مطلق و نه قبلش ؟ و ثانيا گفتيم اين رفتار به حکم عقل ناستوده است ، و صدورش از شخصي بدون قيد وي را ستوده و فرموده : «و انک لعلي خلق عظيم» ، علاوه بر اين کلمه خلق به معناي ملکه راسخه در دل است ، و کسي که داراي چنين ملکه ‏اي است عملي منافي با آن انجام نمي‏دهد .

و در مجمع البيان ، از امام صادق (عليه ‏السلام) روايت آورده که فرموده است اين آيات در باره مردي از بني اميه نازل شده که در حضور رسول خدا  نشسته بود ، ابن ام مکتوم آمد ، مرد اموي وقتي او را ديد قيافه ‏اش را در هم کشيد ، و او را کثيف پنداشته ، دامن خود را از او جمع کرد ، و چهره خود را عبوس نموده رويش را از او گردانيد ، و خداي تعالي داستانش را در اين آيات حکايت نموده عملش را توبيخ نمود .

و نيز در مجمع البيان است که از امام صادق (عليه ‏السلام) روايت شده که فرموده : رسول خدا(صلي‏ الله‏ عليه‏ و آله‏ و سلّم) هر وقت ابن ام مکتوم را ملاقات مي‏کرد مي‏فرمود :
مرحبا مرحبا ، به خدا سوگند خداي تعالي ابدا مرا در مورد تو عتاب نخواهد کرد ، و اين سخن را از در لطف به او مي‏گفت ، و او از اين همه لطف شرمنده مي‏شد ، حتي کان يکف النبي مما يفعل به - حتي بسيار مي‏شد که به همين خاطر از آمدن به خدمت آن جناب خودداري مي‏کرد .
مؤلف : اشکالي که به اين حديث وارد است همان اشکالي است که به حديث قبل وارد بود ، و معناي اينکه فرمود : حتي انه کان يکف ... اين است که : ابن ام مکتوم از حضور در نزد آن جناب خودداري مي‏کرد ، چون آن حضرت اين سخن را بسيار مي‏گفت ، و او سخت شرمنده مي‏شد و خجالت مي‏کشيد2

 

  • 1. تفسير نمونه ج : 26 ص : 123-127
  • 2. ترجمة الميزان ج : 20 ص : 332 - 333