آیا بنی اسرائیل از همه برترند؟

با تبلیغات فراوان مردم قبول کرده اند که روزانه یک صفحۀ قرآن بخوانند، بسیاری از افراد آن را برای ثوابش می خوانند و کاری به معنای آن ندارند و حتی اگر سؤالی پیش آمد فوراً ذهن خود را از آن منصرف می سازند تا مبادا ذهنشان به کار بیفتد یا چیز جدیدی بیاموزند. ولی هستند افرادی که معتقدند قرآن خواندن ثواب دارد ولی یاد گرفتن معنای آن ثواب بیشتری دارد و اصلاً این کتاب آمده تا به ما درس زندگی بدهد.

این افراد تلاش می کنند با خواندن ترجمه، مقداری از معانی قرآن سر در بیاورند، اگرچه همین مقدار فهم برایشان دردسرهایی ایجاد کند.

حال چنین افرادی در صفحۀ هفتم قرآن با آیه 47 سورۀ بقره مواجه می شوند که می فرماید:
«یا بنی اسرائیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم وانی فضلتکم علی العالمین»؛ ای فرزندان اسرائیل، به یاد آورید نعمت های مرا که بر شما ارزانی داشتم و این که شما را بر جهانیان برتری دادم.
فوراً از خود می پرسند آیا بنی اسرائیل از همۀ مردم برترند؟ حتی از مسلمانان صدر اسلام؟ حتی از تمامی عدالت خواهان عالم؟ حتی از شهدای کربلا؟ مسأله را با یکی دو تن از روحانیان مطرح می سازند یا به یکی دو تفسیر مراجعه می کنند. و می شنوند و می خوانند که برتری بر مردم عصر خودشان مراد بوده است نه بر تمامی جهانیان.
در همین گیر و دار و سؤال و پاسخ، قبل از گذشت دو هفته از سؤال اوّل، باز پژوهشگر همین آیه را می بیند که عیناً تکرار شده است (صفحۀ 19 قرآن، سورۀ بقره، آیه 122) وی در خلال این روزها و در ضمن خواندن آیات 47 تا 122 برایش معلوم می شود که بنی اسرائیل افرادی لجوج، خونریز، پیامبرکش، عاشق دنیا، بی اعتنا به آخرت، گوساله پرست، تحریف گر و... بوده اند، با خود می گوید جواب قبلی صحیح نیست با این کارها، آنان بر مردم عصر خویش هم برتری نداشته اند، در فساد و تباهی از فرعونیان و سایر مردم چیزی کم نداشته اند، با این حال چرا خداوند آنان را برتر از همۀ جهانیان دانست؟
باز از خود می پرسد راستی آیا خداوند نمی توانست قیدی به عبارت بزند و آنان را برتر از مردم عصر خویش بداند، بویژه که آیه تکرار شده است و جا داشت که قید «عصر خویش» را که قبلاً نگفته بود، در اینجا بگوید؟!
با این حال، آیا با آوردن قید «عصر خویش» واقعاً این بنی اسرائیل از مردم عصر خویش برتر بودند؟!
باز به بحث و جستجو و فکر ادامه می دهد به آیه 138 از سورۀ اعراف می رسد و می بیند که بنی اسرائیل صریحاً از موسی(علیه السلام) تقاضای بت می کنند تا آن را بپرستند: «قالوا یا موسی اجعل لنا الهاً کما لهم آلهه» و موسی(ع) به آنان می گوید: واقعاً شما انسانهای نادانی هستید «قال انکم قوم تجهلون» (سوره اعراف، آیه 138)
از خود می پرسد آیا واقعاً خداوند یک سری افراد جاهل و بی خرد را بر جهانیان برتری داده است؟
دیگر نمی تواند قبول کند که حتماً یهودی های زمان موسی(ع) خوب بوده اند و اسرائیلی های زمان ما بدند، یا یهودیان طول تاریخ بد بوده اند و تنها بنی اسرائیل عصر موسی(ع) بر جهانیان برتر بوده اند، زیرا موسی(ع) با تأکید فراوان، جملۀ اسمیه آوردن «ان» و... آنان را جاهل می داند امّا با این حال در کنار همین آیه در آیۀ 140 موسی(ع) به آنان می گوید آیا غیر از خدا، معبود دیگری برای شما طلب کنم درحالی که او شما را بر جهانیان برتری داده است؟
«قال اغیر الله ابغیکم إلهاً وهو فضّلکم علی العالمین»

معلوم می شود با آن جهالت ها، با آن عشق به بت داشتن ها و حتی با آن گوساله پرستی ها خداوند آنان را بر جهانیان برتری داده است اینجاست که پژوهشگر واقعاً متحیر می شود و نمی تواند چه بگوید، زیرا همۀ راه ها را جلوی خود بسته می بیند آنان نه مسلمان فداکار بوده اند که با فرعونیان بجنگند، نه تسلیم موسی(ع) بوده اند نه خدا پرست واقعی بوده اند نه در زمان موسی(ع) صالح بوده اند و نه در زمان های بعد از آن. پس برتری آن چیست و چگونه است؟

شاید یک لحظه توهم کند که قرآن تحریف شده است و یهودیان قرآن را تحریف کرده اند و برتری خود را درون قرآن مطرح ساخته اند ولی فوراً به خود جواب می دهد که اگر تحریف به این راحتی بود، آنان آیاتی که در مذمت یهود است را حذف می کردند یا خلیفه های اموی و عباسی در فضیلت خود آیه ای قرار می دادند و بنی امیه یا بنی عباس را افضل معرفی می کردند و... از این ها گذشته مسلمانان خشمگین از یهود، چگونه در برابر چنین تحریف های مکرّر و شگفت آوری ساکت نشسته اند؟!

به نظر نگارنده برای حلّ این معما باید زندگی بنی اسرائیل را کاملاً بررسی کرد تا معلوم شود چه چیزهایی در زندگی آنان بوده که در زندگی دیگران نبوده است. پس از استخراج آنها معلوم می شود که برتری آنان در چه جنبه هایی بوده است. و معلوم می شود که آن برتری ها کدامش مربوط به عصر خودشان است و کدامیک بر تمامی عصرهاست، یعنی ویژگی مثبت منحصر به فرد آنان روشن می شود. با هم این قوم را از اوّل تا آخر مرور می کنیم.

اسرائیل نام دیگر حضرت یعقوب است به معنای «بندۀ خدا» و فرزندان او را بنی اسرائیل می گویند که در بیابان، چادر نشین بودند که از آنان به «بَدو» تعبیر می شود، با آمدن حضرت یوسف(علیه السلام) به مصر و رسیدن به مقام عزیزی مصر [نخست وزیری] تمامی بنی اسرائیل از بیابان کنعان به شهر مصر کوچ کردند، با مرگ یوسف، کم کم، مقام های حکومتی و شرافتی بنی اسرائیل از بین رفت و کم کم آنان را به بیگاری کشیدند و از آنان بهره کشی ها کردند، فرزندانشان را کشتند و زنانشان را به کارهای پست وا داشتند پس از چندین نسل، خداوند موسی(ع) را فرستاد.

حضرت موسی(ع) با رنج فراوان و در اوج خفقان فرعونیان، تلاش کردند به بنی اسرائیل برساند که شما می توانید، از دست فرعونیان فرار کنید و از دست ظلم بی شمار فرعونیان خلاص شوید. بله، در خلال چند نسل، چنان بنی اسرائیل اراده، اختیار و عزم خود را از دست داده بودند که نه تنها به خود جرئت اعتراض و قیام نمی دادند بلکه فکر فرار را نیز نمی توانستند در مخیّلۀ خود جای دهند آنان زندگی مرگباری را تحمّل می کردند بدون این که هیچ راه چاره ای داشته باشند و اگر در اثر آگاهی بخشی ها و شجاعت دادن های حضرت موسی(ع) کسی اعتراض به فرعونیان می کرد چنان سرکوب می شد که فوراً او و خویشانش به حضرت موسی(ع) اعتراض کنند و بگویند: « قالوا اوذینا من قبل ان تأتینا و من بعد ما جئتنا» (سوره اعراف،آیه 129)؛ پیش از این که به سوی ما بیایی و پس از آن که به سوی ما آمدی آزار و شکنجه دید.

پس آمدنت هیچ فایده ای برای ما نداشت و موسی، تنها وعده می داد که: «عسی ربکم ان یهلک عدوکم» امید است که پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند.
بالاخره روحیه دادن های موسی(ع) اثر کرد و شبی بنی اسرائیل مخفیانه با کمترین امکانات از شهر مصر فرار کردند ولی صبح فرعونیان فهمیدند و آنان را تعقیب کردند.

باز اعتراض بنی اسرائیل به موسی(ع) شروع شد، ترس و دلهره بر آنان حاکم شده بود، اما در این حال با عصای موسی(ع) دریا خشک شد و راه برای بنی اسرائیل باز شد و از آن عبور کردند. فرعونیان آنان را تعقیب کردند ولی ناگهان آب به جریان افتاد و فرعونیان را غرق کرد، معجزه ای بزرگ در پیش چشم تمامی آنان رخ داد.

بنی اسرائیل پس از گذشتن از دریا، در بیابانی واقع شدند، گرسنه و تشنه، نه وسیله ای برای کشاورزی داشتند و نه راهی برای دامپروری، تازه کشاورزی آن روز چندین ماه بعد جواب می داد، درحالی که برای غذای همان روز باید فکری می شد بالاخره غذای آسمانی برای آنان آمد و خوردند. و موسی(ع) عصایش را سنگی زد و دوازده چشمه آب از آن جوشیدن گرفت و نوشیدند بدون این که بخواهند برای به دست آوردن آب در صف بایستند و معطل شوند.

این وضع چندین سال ادامه یافت، آنان در بیابان سینا از منطقه ای به منطقۀ دیگر کوچ می کردند تا از بودن در یک مکان خسته نشوند ولی نیازی به تلاش برای نان و آب وسایه بان و... نداشتند، هر گونه که خواستند عمل نمودند و معتقد شدند... از بت پرستی تا گوساله پرستی، از تسلیم موسی بودن تا لجبازی بر سر کشتن یک گاو، یا گفتن یک لفظ استغفار (حطّه) از خواستار دیدن خدا با چشم سرگرفته تا هر آنچه که به فکر شما برسد، با همۀ افکار صحیح و ناصحیح، اعمال مربوط و نامربوط، غذای آسمانی از آنان قطع نمی شد و پیوسته در بهترین رفاه بودند.

امّا بالاخره خودشان خسته شدند و گفتند: ما چنین غذای آماده ای را نمی خواهیم، ما سایه بان و راحتی نمی خواهیم.
ما سبزی، خیار، سیر، عدس، پیاز و... می خواهیم (سوره بقره، آیه 61) تا خودمان با آن غذا درست کنیم، ما کشاورزی و دامداری می خواهیم و...

در اینجا بود که جواب آمد، اگر چنین اموری را می خواهید باید وارد شهری شوید «اهبطوا مصراً فان لکم ما سألتم» (سوره بقره، آیه61) و آنان از غذای آماده چشم پوشیدند و وارد شهری شدند و زندگی عادی مانند سایر انسان ها را شروع کردند.
جنگ و صلح، کار و تلاش، رنج و خوشی و همۀ اموری که لازمۀ زندگی شهر نشینی است را قبول کردند و از آن راحتی ها چشم پوشیدند. با این مختصر برای هر کسی روشن می شود تنها ویژگی که هیچ انسانی غیر بنی اسرائیل آن را تجربه نکرده و تجربه نخواهد کرد این است که این قوم تنها افرادی بودند که در مدّت طولانی بدون رنج برایشان غذا، آب و سایر نیازهایشان آماده در اختیارشان قرار می گرفت.

ولی با این حال زندگی شهر نشینی با تمامی مشکلاتش را بر زندگی آماده ترجیح دادند، و این کار بسیار عجیب و شگفت آور و درس آموز است به ویژه از مردمی که یک بار زندگی شهر نشینی را تجربه کرده بودند و فهمیده بودند که در شهر، آزادی زندگی خیمه نشینی موجود نیست، غذای آمادۀ در تیه وجود ندارد بلکه امکان گرفتار شدن به استبداد فرعونیان وجود دارد و ممکن است باز به اسارت درآیند، فرزندانشان کشته شوند و زنانشان به بیگاری بروند ولی با این حال زندگی شهری را بر «بدو» و بر آماده خوری ترجیح دادند.

نویسنده : احمد عابدینی

منابع: 

بشارت ، فروردین و اردیبهشت 1390 - شماره 82