اعجاز قرآن

تعریف و اثبات اعجاز

دانشمندان اسلامى در تعریف معجزه گفته اند:[۱]
“معجزه، امر خارق عادتى است که مقرون به تحدى باشد و از طرفى مطابق با ادعا داشته باشد” خوارق عادت، رویدادهایى هستند که بر خلاف عادت امور و اشیا و عملکرد معهود قوانین طبیعى می باشند.

اینکه گفته شد: معجزه خارق عادت است، نه بدین معناست که معجزه، استثنایى است از قانون علیت. معجزه، نفى علل نیست چون قانون علیت، هم مورد پذیرش برهان است و هم قرآن. قانون علیت[۲] و خوارق عادت، هر دو مورد پذیرش قرآن کریم ‏اند، ولى معارفى را هم به بشریت عرضه می کند مانند اینکه زمام علل بدست خداست، اسباب مادى مستقل در تأثیر نیستند و سبب واقعى خداست[۳] و از جمله اسبابى که در مورد معجزات مؤثر است، نفوس انبیا می باشد[۴] و مبدئى که در نفوس انبیا و اولیا و مؤمنین قرار دارد، مافوق تمام اسباب ظاهرى و غالب بر آنهاست.[۵]
نتیجه اینکه، معجزه و سایر امور خارق العادة همانند امور عادى به اسباب طبیعى محتاج هستند و علاوه، هر دو (معجزه و امور عادى) از اسباب باطنى بهره مندند، و اسباب باطنى با آنچه که ما آنان را به عنوان اسباب می شناسیم متفاوتند، ولى در امور عادى، اسباب ظاهرى و عادى توأم با اسباب باطنى و حقیقى بوده و آن اسباب باطنى هم توأم با اراده و امر خدا می باشند.
البته گاهى اسباب حقیقى با اسباب ظاهرى هماهنگى نمی کنند ودر نتیجه، سبب ظاهرى از سببیّت افتاده و آن امر عادى موجود نمی شود، چون اراده و امر خدا بدان تعلق نگرفته است. برخلاف امور خارق العادة که مستند به اسباب طبیعى عادى نبوده بلکه به اسباب طبیعى غیر عادى تکیه دارند یعنى به اسبابى که براى عموم مردم قابل لمس نیست. البته اسباب طبیعى غیر عادى نیز مقارن به اسباب حقیقى و باطنى و در نهایت مستند به اذن و اراده ى خدا می باشند.
از شروط دیگر معجزه، مقرون بودن به تحدى است. یعنى پیامبرى که معجزه به دست او جارى می شود از همگان، بویژه منکران و ناباوران، می خواهد که اگر معجزه ى او را عمل عادى می دانند و حاکى از صدق دعوت او نمی شمارند، نظیر آنرا بیاورند.[۶]
بعبارت دیگر، معجزه یعنى “بینه و آیت الهى” که براى اثبات یک مأموریت الهى صورت می گیرد و لذا محدود به شرایط خاص و مقرون به تحدى می باشد.[۷]
از جمله مواردى که در معجزه شرط است و در تعریف معجزه بیان شده، اینست که مطابقت با دعوا داشته باشد یعنى اگر کسى ادعاى نبوت می کند و معجزه ى خودش را، به عنوان مثال، شفا دادن کور می داند، باید کور شفا پیدا کند تا دلیلى بر صدق او باشد.[۸]
پس معجزه، خرق عادت است و خرق عادت گرچه شامل سحر و کهانت و استجابت دعا و امثال آن می شود اما سحر و کهانت تاب مقاومت در برابر معجزه را ندارند و اسبابش، مغلوب می شوند و معجزه، از این جهت معجزه است که عوامل طبیعى و غیر عادى آن، مغلوب واقع نمی گردند و همواره قاهر و غالب‏اند.[۹] سحر و جادوگرى نه منشاء الهى دارد ونه منشاء طبیعى وما به ازاى واقعى و نفس الامرى، و غالباً بر چشم بندى، از جمله سبقت گرفتن بر سرعت دید و ایهام و تخیل و تلقین مبتنى است و اگر در بعضى موارد هم منشاء طبیعى داشته باشد، در خدمت اهداف شر است و غالباً با جهل و خرافات توأم می باشد.
یعنى خارق العاده بشرى در هدف هم با معجزه پیامبران، تفاوت دارد. پیامبران معجزات را به منظور هدایت و راهنمایى بشر می آورند نه سرگرمی.
از طرف دیگر، معجزه قید و شرط خاصى ندارد بدین معنا که براى انجام آن نیاز به تعلم و تمرین نیست برخلاف آنچه که مرتاضان انجام می دهند که از سویى به تعلم و تمرین محتاجند و از سوى دیگر نمی توانند هر کارى را انجام دهند. و این بخاطر اینست که معجزه پیامبران متکى به نیروى لایزال و نامحدود الهى است ولى خارق العاده اى که از دیگران سرمی زند از نیروى محدود انسانى مایه می گیرد و لذاست که خارق عادت بشرى قابل معارضه است و احدى جرأت ندارد که تحدى کند.[۱۰]
معجزه با استجابت دعا و… این فرق را دارد که در مورد معجزه، پاى تحدى و هدایت خلق در کار است و با صدور آن، صحت نبوت پیامبر و رسالت و دعوتش بسوى خلق اثبات می گردد و لذا شخص صاحب معجزه، درآوردن آن مختار است به این معنا که هر وقت از او معجزه خواستند می تواند بیاورد و خدا هم اراده اش را عملى می سازد. بخلاف استجابت دعا و کرامات اولیا که چون پاى تحدى در کار نیست و هدایت کسى وابسته به آن نیست، تخلف آن امکان پذیر است و تخلف آن موجب گمراهى دیگران نمی شود.[۱۱]
بعبارت دیگر، کرامت یک امر خارق العاده اى است که صرفاً اثر قوت روحى و قداست نفسانى یک انسان کامل یا نیمه کامل است و براى اثبات هدف الهى خاصى نیست و در واقع، معجزه زبان خداست که شخصى را تأیید می کند ولى کرامت، چنین زبانى نیست.[۱۲]
بهرحال معجزه ى همراه با ادعا، مختص نبى است و اگر از شخصى معجزه اى سرزد یا ادعاى نبوت دارد یا ندارد و اگر دارد، از طریق معجزه اش به صدق ادعایش علم پیدا می کنیم، چون اظهار معجزه از دست دروغگو عقلاً قبیح است، و اگر ادعاى نبوت ندارد به نبوتش حکم نمی شود زیرا معجزه، ابتداءً بر نبوت دلالتى ندارد و آنچه را که اثبات می کند، صدق ادعا است و اگر ادعا متضمن دعواى نبوت باشد، معجزه دلالت می کند که مدعى در ادعایش راستگو می باشد ولازمه این راستگویى، ثبوت نبوتش می باشد.
البته پیامبر قبل از نبوت هم می تواند معجزه کند، اما این از باب “ارهاص” یعنى آماده کردن مردم براى شنیدن دعوت می باشد.[۱۳]
آرى، معجزه فقط بعد از آغاز دعوت پیامبران و همراه با تحدى سرمی زند و در غیر اینصورت اگر عمل خارق العاده اى از پیامبر ملاحظه شود، کرامت شمرده می شود هرچند که عرفاً همه ى کرامات انبیا و ائمه ى اطهارعلیه السلام معجزه شمرده می شوند.[۱۴]
اما اثبات معجزه، متوقف بر تبیین دو مسأله است: اولاً، اقسام معجزات پیامبرعلیه السلام ثانیاً، وجوه اعجاز قرآن.

 

اقسام معجزات:

معجزه بر دو قسم است: فعلى و قولى؛
معجزه ى فعلى عبارت است از: تصرف در کاینات بر اساس ولایت تکوینى[۱۵]، به اذن خداوند؛ مثل شق القمر[۱۶] و شق الشجر[۱۷] از طرف پیامبر عظیم الشأن اسلام و شق الارض[۱۸] و شق البحر[۱۹] در داستان قارون و فرعون از ناحیه ى حضرت موسی علیه السلام و شق الجبل[۲۰] از سوى حضرت صالح و شفادادن اکمه و ابرص و احیاى مردگان[۲۱] توسط حضرت عیسی علیه السلام و کندن درب قلعه ى خیبر به اعجاز علوى[۲۲]
معجزه ى قولى عبارت است از: کلمات و بیانات خداوند و پیامبرصلى الله علیه وآله و ائمه علیه السلام‏ که حاوى معارف عمیق و حقى هستند که موجب حیرت و ابتهاج عقول عالمیان گشته اند.
در فرق معجزه فعلى و گفتارى باید گفت که معجزه ى فعلى، هم محدود به زمان ومکان خاصى است و هم براى عوام می باشد، چون آنها با محسوسات سر و کار دارند[۲۳] و اما معجزه ى قولى، اختصاص به زمان خاصى ندارد ودر تمام عصرها باقى و براى خواص می باشد.
البته از معجزات فعلى پیامبر صلى الله علیه وآله، تعیین قبله ى مدینه می باشد که هنوز هم پابرجاست و پیامبرصلى الله علیه وآله بدون اینکه از آلات نجومى وقواعد هیوى و… استفاده نماید، بسوى کعبه ایستاد و فرمود: “محرابى على المیزاب” محراب من روبروى ناودان خانه خداست.[۲۴]
اثبات اعجاز فعلى، نیاز به بررسى روایاتى دارد که آن اعجاز را نقل کرده اند، اگر آن روایات از نظر سند مورد پذیرش بودند یا قراینی برای صحت وجود داشتند، آن اعجاز را می پذیریم و الا راهى براى اثبات آن نداریم، گرچه احتمال آن را هم نمی توانیم نفى کنیم. بله آن دسته از اعجاز فعلى را که قرآن از پیامبران نقل کرده است، بدون شک و تردید می پذیریم و همچنین اعجازهاى فعلى که هنوز پابرجا می باشند، مورد قبول خواهند بود.
اعجاز قرآن: سرسلسله ى اعجاز قولى، قرآن است ودر صدور و عدم تحریف قرآن، کسى نمی تواند شک کند و آنچه که می ماند اینست که به چه دلیل قرآن معجزه است؟
براى پاسخگویى به این سؤال، تبیین وجوه اعجاز ضرورى به نظر می رسد، یعنى قرآن از جهات مختلف بررسى گردد تا ثابت شود که کلام خداست.
وجوه اعجاز قرآن:[۲۵] قرآن از جهات مختلف تحدى کرده است که در ذیل به برخى از آنها اشاره می شود:
۱- تحدى به فصاحت و بلاغت[۲۶]
۲- تحدى به عدم اختلاف در معارف ارائه شده[۲۷]. و بدین جهت است که حضرت على علیه السلام می فرماید: بعضى از قرآن، ناطق به مفاد بعض دیگر و پاره اى از آن شاهد پاره اى دیگر است.
۳- تحدى به خبرهاى غیبى[۲۸]؛
۴- تحدى به کسى که قرآن بر او نازل شده است[۲۹]؛
۵- تحدى به علم[۳۰] و…
قرآن مجید از این طریق اعجاز و حقانیت خود را اثبات می نماید که: شخصى که امى و درس نخوانده است ودر محیطى که از اخلاق و معارف و تمدن بشرى، در آن خبرى نبوده رشد کرده، نمی تواند از پیش خود معارف و اخلاق و قوانین دینى، اعم از عبادتها و معاملات و سیاسات اجتماعى و… و خلاصه هر آنچه که بشریت بدان محتاج است، به بشریت عرضه کند، به نحوى که صاحبان اندیشه و علوم را به اعجاب وا داشته و از ادراک آن عاجز مانده اند.
قرآن نه تنها کلیات و مهمات مسایل را متعرض شده است بلکه از بیان جزئی ترین مسائل هم فروگذار نکرده است و عجیب اینست که تمام معارفش بر اساس فطرت و اصل توحید بنا شده است بطوریکه تفاصیل احکامش بعد از تحلیل به توحید برمی گردد و اصل توحیدش بعد از تجزیه به همان تفاصیل بازگشت می کند.
قرآن، هم الفاظش معجزه است و هم معانى نهفته در الفاظش، یعنى هم خوب سخن گفته و هم سخن خوب ارایه داده است.[۳۱] و تا حال کسى نیامده که در برابر تحدى قرآن در زمینه هاى مختلف قد علم کند و لااقل سوره اى همچون سوره کوثر بیاورد.

نکته اى که در آخر لازم است بدان اشاره گردد اینست که قرآن در کلماتش بطور مطلق تحدى کرده[۳۲] و فرموده اگر کسى می تواند نظیرش را بیاورد و نفرموده که اگر می توانید کتابى فصیح و یا بلیغ مثل قرآن و یا کتابى که مشتمل بر چنین معارفى است بیاورید؛ و این می فهماند که قرآن از هر جهتى که ممکن است مورد برترى قرار گیرد، برتر است و این تحدى و تعجیز براى فرد فرد بشر در تمامى اعصار می باشد و اگر کسى توان درک وجوه اعجاز قرآن را ندارد، براى اینکه اعجاز قرآن بر وى اثبات گردد باید به صاحبان فهم قوى مراجعه کند، همانها که عمرى در فهم معارف قرآن تلاش کرده اند و خود بر این باورند که قرآن اقیانوسى از معارف است که آنها قطره اى از آن را چشیده اند.
نتیجه اینکه: اعجاز به معناى خرق عادت است که از طرفى مقرون به تحدى است و از طرف دیگر، مطابق ادعایى است که از سوى صاحب اعجاز صورت گرفته است. خرق عادت یعنى برخلاف عملکرد معهود قوانین طبیعى، امرى رخ دهد.
خارق عادت بودن اعجاز به معناى نداشتن علت و یا نفى قانون علیت نمی باشد و اعجاز گرچه همچون امور عادى اسباب طبیعى دارند اما آن اسباب براى عموم مردم قابل لمس نبوده و از آن آگاهى ندارند. تحدى یعنى اینکه پیامبرِ صاحب اعجاز، از افرادى که اعجاز او را باور ندارند و دعوت او را صادق نمی شمرند، بخواهد که اگر می توانند نظیر آنرا بیاورند.
اعجاز از نفوس انبیاء نشأت گرفته وبه اذن خدا می باشد، یعنى متکى به نیروى لایزال و نامحدود الهى است، و لذا همیشه غالب و قاهر است. اعجاز نیاز به تعلیم و تمرین ندارد و از این جهت نیازمند قید و شرط خاصى نمی باشد. معجزه ى پیامبران براى سرگرمى و… نیست بلکه به منظور هدایت و راهنمایى بشر صورت می گیرد و اینگونه است که معجزه از کرامت، همچون استجابت دعاو… و نیز از سحر و جادو و…، تمایز پیدا می کند.
در کرامات، پاى تحدى و هدایت خلق و ادعاى پیامبرى در کار نیست. در سحر وجادو و کارهایى که مرتاضان انجام می دهند، منشأ طبیعى وجود ندارد و اگر در بعضى از موارد هم وجود داشته باشد، هدف مقدسى را دنبال نمی کند.
علاوه بر این، شخص در اثر تعلم و تمرین به چنین چیزى دست می یابد و قادر به انجام کار مشخصى است و چون از نیروى بشرى سرچشمه می گیرد و انسان و نیروهایش محدود می باشد، امر خارق العاده اى که توسط چنین اشخاصى انجام می پذیرد، مغلوب نیروى مافوق قرار می گیرد.
و اما اثبات اعجاز: اعجاز بر دو قسم است، گاهى فعلى است و زمانى بیانى و گفتارى. اعجاز فعلى از طرفى با حواس مردم سر و کار دارد ودر بستر زمان واقع می شود و بعد از وقوع معجزه باقى نمی ماند، گرچه از پیامبر اسلام‏علیه السلام تعدادى از معجزات فعلى باقى مانده است.
اثبات این قسم، براى افرادى که در زمان وقوع معجزه حضور نداشتند، با بررسى روایات ناقل اعجاز، امکان پذیر است.
و اعجاز قولى پیامبر اسلام‏ علیه السلام همانا قرآن است، قرآن در موارد زیادى منکرین را به مبارزه دعوت کرده و تحدى نموده است.
تحدى قرآن در زمینه ى خاصى همچون فصاحت و بلاغت نیست، بلکه از هر جهتى که امکان برترى در آن وجود داشته باشد، می تواند مورد تحدى قرار گیرد همچون خبر از غیب و طرح مسایل علمى و عدم اختلاف در قرآن و…، که اثبات چنین اعجازى نیازمند بررسى وجوه اعجاز قرآن است به این معنا که اثبات گردد قرآن در زمینه هاى مختلف برتری هایى دارد که بشر از ارایه ى آنها عاجز است.

 

اعجاز محتوایى قرآن

جهات مختلفى را براى اعجاز محتوایى قرآن ذکر کرده اند که در ذیل به آنها اشاره مى شود:

 

٫۱ عدم وجود اختلاف در قرآن:

آیۀ شریفۀ: “أفلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیرا”ً.[۳۳] نیز ناظر به همین وجه اعجاز است.

 

٫۲ اخبار غیبى:

در قرآن مطالبى نسبت به برخى افراد، یا بعضى از وقایع که در آینده؛ یعنى زمان بعد از نزول آیات قرار بوده واقع شود، پیش بینى شده که به همان صورت به وقوع پیوسته است. از جمله آیۀ کریمۀ: “ا لم* غلبت الروم فى أدنى الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون”،[۳۴] است.

 

٫۳ علوم و معارف قرآنى:

در قرآن مطالبى آمده که لا اقل در آن زمان هیچ بشرى نمى توانسته به آنها دسترسى پیدا کند. البته هم اکنون نیز علوم و معارف بلندى در قرآن وجود دارد که هنوز براى بشر ناشناخته مانده و بیشتر آنچه معلوم گشته از طریق خود پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) و هدایت هاى مستمر آنان بوده است، به طورى که امروز بخش قابل توجهى از احادیث را روایات اعتقادى، مباحث عقلى، نکته هاى فلسفى و کلامى و موضوعات عرفانى تشکیل مى دهد. به هرحال، حتى اگر کسى فرضاً همۀ علوم و معارف قرآنى را هم اکنون شناخته شده و در دسترس بشر بداند، هر چند به یقین در گذشته چنین نبوده است، این امر از ارزش اعجازى قرآن در این زمینه چیزى نمى کاهد.
شایان توجه است که این اثبات اعجاز قرآن از طریق آورندۀ آن نیست، بلکه گفته مى شود این علوم و معارف عمیق و بلند آن قدر عظمت دارد که از افق اندیشۀ هر دانشمندى در آن روزگار بالاتر بوده است و به طور کلى اندیشه اى بشرى نبوده و نشان وحى الاهی بر تارک آن دیده می شود.

 

٫۴ عجز از ابطال معارف و علومى که در قرآن آمده است:

پس از گذشت سالیان دراز و بعد از این همه پیشرفت هاى علمى بشر و تبادل دانش ها و فرهنگ ها هیچ کدام از مطالبى که در قرآن آمده، ابطال نشده است و همین حقانیت قرآن و آسمانى بودن آن را اثبات مى کند.
تذکر این نکته مفید است که اگر چه شاید برخى از دانش هاى بشرى – همانند منطق و ریاضى – که در یک مجموعۀ مدوّن گردآورى شده و از دوران کهن به ما ارث رسیده است، ابطال نشده باشد، ولى باید توجه نمود که اولاً: این دانش ها در قالب بدیهیات اولى، یا فطرى در اندیشۀ هر خردمندى مکنون بوده است و کسانى که به تدوین این مسائل پرداخته اند، در واقع گردآورنده بوده اند، و نه آورنده. ثانیاً: به طور کلى کتاب هایى که بشر تألیف مى کند، مربوط به یک دانش خاص و پیرامون موضوع ویژه اى است، در حالى که یکى از مهم ترین ویژگى هایى که بر رخسار علوم و معارف قرآن مى درخشد، گستردگى حوزۀ مباحث آن و اشاره به ده ها مطلب در یک سخن است.
اساساً این خود، یکى دیگر از وجوه اعجاز است که چنین دانش هاى گوناگونى را در خود جاى داده است. کدام بشرى مى تواند علاوه بر دست یابى به علوم متفاوت و حوزه هاى کاملا بی گانه از هم – با آن همه دقت نظر و استوارى بیان و گستردگى موضوعات – چنین دانش ها را به هم آمیزد و مسائل را چنان در کنار یکدیگر قرار دهد که در صدر و ذیل سخنان، میوه هاى متفاوتى از علوم گوناگون به دست آید، به گونه اى که نه مقصود، ضایع و نه پیوستگى زایل شود و نه خطایى صورت پذیرد و این چنین در طول قرن ها بدرخشد و از هرگونه ابطال پذیرى مصون باشد؟[۳۵]

 

اعجاز بلاغی قرآن

بحث اعجاز بلاغى قرآن، یا بلاغت قرآنى، از گذشته هاى دور شناخته شده بوده و تقریباً بین همۀ مذاهب اسلامى مورد التفات و توافق بوده است. البته برخى، اعجاز بلاغى قرآن را از امورى؛ مانند نظم، اسلوب و شیوۀ بیانى قرآن جدا کرده و گفته اند: یکى از جهات اعجاز قرآن، اعجاز بلاغى آن است و جهت دیگر آن، نظم و اسلوب بیانى قرآن است. برخى دیگر نیز وجه اعجاز قرآن را مجموع مرکب از بلاغت و نظم و اسلوب آن دانسته اند.[۳۶] ولى در واقع اینها از باب تکثیر مثال است و همۀ موارد مرتبط با شیوۀ بیانى قرآن به اعجاز بلاغى قرآن بر می گردد.
شیوۀ بیانى قرآن، شیوه اى است که هیچ بشرى، حتى ساحت بلند رسول اکرم (ص)، نمى تواند به این روش سخن گوید.
توضیح آن که: در باب “تاریخ حدیث” اهل سنت مدعى هستند که رسول اکرم (ص) از نوشتن احادیث و کلمات خودشان منع فرموده بودند و در این باره روایتى از ایشان نقل می کنند،[۳۷] آن گاه با این پرسش مواجه شده اند که چرا حضرت از کتابت حدیث نهى کرده اند؟
یکى از پاسخ هایى که داده شده و در میان اهل سنت خیلى معروف است، این است که سبب نهى، آن بوده که مبادا قرآن با غیر قرآن؛ یعنى احادیث نبوى، مخلوط شود. یکى از محققان اهل سنت، این استدلال مشهور بین علما اهل سنت را ردّ کرده و گفته است: اعجاز بلاغى قرآن مانع از این است که غیر قرآن با قرآن اشتباه شود.[۳۸] آن گاه در باره این اشکال که شاید پیامبر اسلام (ص) در بلاغت به حدى بودند که مى توانستند همانند قرآن سخن بلیغ گویند، پاسخ داده است: لازمۀ این سخن، انکار اعجاز بلاغى قرآن است.[۳۹] به هر حال مسئلۀ منع حضرت (ص) از کتابت حدیث – با این که احادیث ایشان، سخنان معمولى و از سوى خود نبوده، بلکه سخنانى نورانى و به هدایت الاهی و مکشوف از عالم غیب بوده است و مى توانسته رهگشاى بسیارى از گرفتاری هاى امت اسلام باشد – یک اشکال اساسى بر اهل سنت محسوب مى شود، از این رو در میان علماى شیعه از گذشته تا حال این ادعا که حضرت رسول (ص) از نوشتن احادیث نهى فرموده اند، نادرست شمرده شده است.

 

اعجاز عددی قرآن

وجوه اعجاز قرآن بسیار فراوان و منحصر به فصاحت و بلاغت آن نیست. یکی از وجوه اعجاز لفظى قرآن که اخیراَ برای قرآن ادعا شده است، اعجاز عددی قرآن است. این بحث هنوز احتیاج به تحقیق بیشتری دارد و بعید نیست در آینده بتوان با یک ادعای قطعی چنین چیزی را به قرآن نسبت داد. اما آن چه امروز به عنوان اعجاز عددی مطرح است، حداکثر نوعی تناسب بین واژگان قرآن است که با روشهای سلیقه ای در شمارش کلمات به دست آمده است. در قرآن و یا روایات به چنین وجهی از اعجاز اشاره نشده، اما بخشی از آماری که در این باره ارائه شده است، تناسب و هماهنگی هایی را بین کلمات قرآن نشان می دهد. مثلا اگر واژۀ “شهر” ( ماه = ۳۰روز) را بدون صیغه های جمع آن و تنها با صیغۀ مفرد (الشهر، بالشهر، شهر، شهرا) در نظر بگیریم متوجه می شویم که تعداد آن به تعداد ماه های سال، (یعنی دوازده) است. مثال های دیگری نیز برای اثبات اعجاز عددی زده شده است که صحت انتساب آن بر عهدۀ کسانی است که چنین ادعای کرده اند.[۴۰]
یادآوری: همان طور که گذشت، در مواردی که ادعای اعجاز عددی برای قرآن شده است، معیار صحیحی برای شمارش کلمات ذکر نشده است، بلکه چه بسا به صورت سلیقه ای شمارش شده است. به عنوان مثال، واژۀ “شهر= ماه” را اگر با صیغه های جمع آن حساب کنیم، بیشتر از دوازده تای ادعا شده به دست می آید. اما باید توجه داشت که، عدم اثبات چنین اعجازی چیزی از شأن و اعجاز این کتاب آسمانی کم نمی کند.

 

اعجاز قرآن از جهت آورنده آن

وجوه مختلفى براى اعجاز قرآن گفته شده[۴۱] که  اعجاز قرآن از جهت آورندۀ را می توان یکی از آنها نام برد.
این وجه که از قدیم‏ الایام مورد بحث واقع شده، بر این مطلب تکیه دارد که رسول گرامى اسلام (ص) فردى امّى بوده، پس چگونه مى توانسته است در میان مردم جزیرةالعرب که اصولاً با دانش و فرهنگ بی گانه بودند، چنین کتابى از پیش خود بیاورد.
برخى از مستشرقین در رد این وجه گفته اند: پیامبر با سواد بوده و بین علماى ادیان گذشته رفت و آمد داشته و نزد آنها درس خوانده است. او – نعوذ بالله – قرآن را با توجه به این اطلاعات نوشته است. و اگر در قرآن، مردم جزیرةالعرب، امّى خوانده شده اند، به این معناست که با معارف الاهى آشنا نبوده اند، نه آن که بى سواد باشند.
در جزیرةالعرب، افراد با سواد، و حتى با معلومات و اطلاعات فراوان، زیاد بوده اند و اگر از حضرت نیز به “امّى” تعبیر شده است، بدین معنا نیست که ایشان بى سواد یا با معارف الاهى بی گانه بوده و از کسى درس نگرفته، بلکه مقصود این است که ایشان پیامبر یک امت امى؛ یعنى بی گانه با معارف الاهى بوده ‏است. در واقع وصف به حال متعلّق  موصوف است. ولى تحقیقات منصفانۀ محققان بى طرف نشان داده که این سخنان بى اساس است و همۀ این توجیهات براى آن است که اعجاز قرآن را انکار کنند.[۴۲]
شایان ذکر است که بحث اعجاز، اگر چه معمولاً در مباحث علوم قرآنى مطرح می شود، در واقع بحثى کلامى است. از این رو در برخى کتب کلامى هم ذکر شده است.[۴۳]

 

اعجاز علمی قرآن

مفسران و کسانی که در باب “جامعیت قرآن” بحث کرده و می کنند، در این مسئله اختلاف نظر دارند که آیا قرآن به تمام جزئیات مسائل و علوم جدید پرداخته، یا در این باره ساکت است؟
برخی بر آنند که قرآن در بردارنده و جامع تمام جزئیات مسائل علمی است.
گروهی در مقابل این نظریه معتقدند که قرآن کریم هیچ اشاره ای به مسائل و علوم تجربی و جدید ندارد.
گروه سوم بین این دو نظریه جمع کرده و نظریه ای معتدل ارائه کرده اند و می گویند: در حقیقت قرآن کتاب هدایت و ارشاد است و یک کتاب علمی تخصصی در شیمی، یا فیزیک یا علم نجوم نیست.
اگر در قرآن اشاره ای به مسائل علمی شده از باب تمثیل است برای هدفی که قرآن کریم به دنبال آن است و از این جهت قرآن به مطالب علمی که مطرح کرده است که می توان آنها را از اعجاز علمی قرآن برشمرد.
برای نشان دادن اعجاز علمی قرآن ارائۀ مثالی خالی از لطف نیست:
قرآن می فرماید: “آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه اش را براى (پذیرش) اسلام، گشاده مى سازد و آن کس را که بخاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سینه اش را آن چنان تنگ می کند که گویا مى خواهد به آسمان بالا برود این گونه خداوند پلیدى را بر افرادى که ایمان نمى آورند قرار می دهد”![۴۴]
برخی از مفسران در تفسیر این آیه مطالبی بیان کرده اند که شایسته است به آنها اشاره شود:
٫۱ مراد از “صدر” همان بسط و پرورش روح و بلندی فکر و گسترش افق عقل بشری است؛ چرا که پذیرش حق ملازم چشم پوشی و گذشت از بسیاری از مصالح شخصی است و این چیزی است که کسی قادر به انجام آن نیست،‌ مگر صاحبان روح های پاک و سلیم و اربابان افکار باز و روشن.
٫۲ “حرج” به معنای ضیق  وتنگی است و این صفت مخالفان، معاندان و انسان های بی ایمان است. چنین انسان هایی افکارشان پست و کوتاه، روح و روانشان بسیار کوچک و ضعیف است و در زندگی در هیچ چیزی صاحب گذشت نیستند!
٫۳ معجزه علمی قرآن: تشبیه چنین انسان هایی به کسی که قصد صعود به آسمان را دارد، از آن جهت است که صعود به آسمان جداً سخت و مشکل است. همچنین است پذیرش حق نزد چنین افرادی.
ما در کلام روزمره خود چنین مثال هایی داریم. هنگامی که می خواهیم بگوییم رسیدن به فلان کار یا فلان چیز سخت است، می گوییم: پرواز به آسمان راحت و آسان تر از این است که به فلان چیز برسی! البته، در گذشتۀ نه چندان دور پرواز به سوی آسمان و کشف سیارات فضایی، تصوری بیش نبود، اما امروز به رغم دست یافتن بشر به چنین پیشرفت هایی، ولی سختی و مشکلات آن همچنان باقی است. فراوان در دستگاه ها، ایستگاه و وسایل پرواز انسان به سوی آسمان ها اشکالاتی ایجاد می شود و اختلالاتی به وجود می آید!
معنای لطیف تری که برای تکمیل بحث به نظر می رسد، این است که امروزه از نظر علمی ثابت شده است که هوای اطراف زمین به شکلی است که تنفس برای انسان راحت است، ولی هر چه انسان از سطح زمین فاصله بگیرد، اکسیژن هوا کمتر می شود، به گونه ای که اگر انسان چند کیلومتر از زمین فاصله بگیرد به جهت کمبود هوا، تنفس برای انسان مشکل می گردد و هر چه بیشتر فاصله بگیرد، این تنفس سخت تر می شود به نحوی که منجر به بیهوشی و مرگ می شود، (مگر اینکه کپسول اکسیژن با خود داشته باشد). بیان این تشبیه در دنیای گذشته و قبل از این که این حقیقت علمی ثابت شود، از معجزات قرآنی قلم داد می شد.[۴۵]
صاحب تفسیر مراغی در تفسیر این آیه می گوید: منظور آیه این است کسی که فطرت پاکش به سبب شرک فاسد شد و روح و جانش به سبب گناهان پست و خوار شد، در قلب و سینه اش نوعی تنگی و فشار احساس می کند، هنگامی از او خواسته شود، در دلایل توحید و نگاه و در آسمان ها و نفس خویش تفکر و تأمل کند. به خاطر آنچه را که از باطل؛ مانند تقلیدی های کورکورانه و تکبر ورزی و… قلبش را پوشاند و به خاطر ضعف و سستی اراده اش – در ترک آنچه را که از باطل و مسیر انحراف در آن بوده، – اجابت دعوت کنندگان به دین حق بر او سنگین می آید، داستان این انسان مانند کسی است که در آسمان پرواز می کند و دچار تنگی شدید تنفسی می شود. این شخص هر چه بیشتر به آسمان صعود کند، کمبود هوا و تنگی نفس را بیشتر احساس می کند. تا جایی که به جهت ایجاد اختلال در هوا و اکسیژن راهی برای زنده ماندن ندارد. اگر در این جا بماند به خاطر خفگی خواهد مرد.
خلاصه این که خداوند در این آیه مثال زد و تشبیه به ضیق نفس معنوی کرد، کسی را که به سوی حق دعوت می شود، در حالی که او به سوی باطل می رود و به باطل انس و الفت گرفته است، به کسی که به سبب صعود کردن به بالای جو،‌ تنگی نفس احساس می کند، تا جایی که مشرف به نابودی و مرگ می شود. این شخص (کسی که به بالای جو پرواز کرده) اگر برای خود اکسیژن هوا تدارک نبینند و یا از بالای جو به سمت پایین که دارای هوا است نیاید، سرانجام محکوم به مرگ و نابودی است.

پاک و منزه است خدایی که، در کتابش قرآن کریم به مسئله ای اشاره کرده که بشر به اسرارش دست نیافت، مگر بعد از ۱۴۰۰ سال، با پیش رفت علم فضایی، اکنون دانشمندان به سبب رفتن به فضا و با تجربه، به آنچه رسیدند که ۱۴۰۰ سال پیش قرآن کریم آن را بیان کرده است. و این دلیلی است بر صحت آنچه را که در علم طبیعی ثابت شده، از اختلاف فشار جوی در طبقات مختلف هوا، و امروز به وسیله علم ثابت گشته که در طبقات بالای جو هوا کمتر از طبقات پایین است. هر چه انسان بیشتر به سمت آسمان بالا رود احساس می کند که به هوای بیشتری نیاز دارد و به جهت کمبود هوا و اکسیژن، احساس تنگی نفس می کند، تا جایی که برای سیر در فضا احساس نیاز به کپسول های مجهز به هوا پیدا می کند.
عالمان و مفسران در گذشته نتوانستند، تفسیر واضح و روشنی از این آیات داشته باشند؛ چرا که برای آنان راهی به اسرار این آیات وجود نداشت. ولی امروزه با کشفیات علوم جدید و پیش رفت علوم، این امکان برای مفسران فراهم شد، که مقصود از این گونه آیات را بیایند. از این رو قول کسانی که می گویند علم و دین دشمن یکدیگر نیستند حرف درستی است. بنابراین، هر چه علم بیشتر پیش رفت کند مسائل بیشتری که در گذشته برای عالمان و مفسران مخفی بود، کشف خواهد شد.[۴۶]

در بعضی از کتاب های غربی ها آمده است که این تعبیر قرآن (یصّعد فی السماء) بیانگر اعجاز قرآن است، چراکه حالت تنگی نفس و خفگی که انسان در اثر کمبود اکسیژن در فضا احساس می کند، در زمان پیامبر کشف نشده بود؛ برای این که انسان به تجربه این مسئله و این حقیقت علمی را دریافت نکرده بود.
این حقیقتی است که در عصر نبی (ص) اتفاق نیفتاده بود و انسان به فضا پرواز نکرده بود، تا این موضوع را لمس کند، بلندترین ارتفاعی که انسان در عصر پیامبر (ص) و سال ها پس از آن به آن جا پا گذاشته، ارتفاعات کوه ها بود، که انسان کمبود هوا و اکسیژن را در آن جا احساس نکرد، برای این که ارتفاعات کوه ها به آن حدی نیست که انسان در آن جا احساس کمبود هوا و در نتیجه خفگی و مشکل تنفسی پیدا کند.
دانشمندان مغرب زمین در کتاب هایشان، درباره مشکل تنفسی انسان در فضا می گویند:
هوا اطراف زمین را پوشانده، وجود هوا در اطراف زمین برای تنفس انسان است. اما اگر انسان از زمین فاصله بگیرد و به سمت فضا پرواز کند، لطافت و اکسیژن هوا کم می شود، به گونه ای که هر چه فاصله اش از زمین بیشتر شود، اگر کپسول اکسیژن به همراه نداشته باشد، تنفس برایش سخت و سخت تر می شود، در نتیجه دچار بیهوشی و مرگ می شود.[۴۷]

 

مقدار دلالت وجوه اعجاز قرآن

به طور کلى، برخى از وجوه اعجاز نشان می دهد که قرآن نه در آن زمان و نه در هیچ زمان دیگرى، نمى تواند از طرف غیر خدا آورده شود، همانند اعجاز بلاغى قرآن، که مخصوص زمان یا مکان خاصى نیست و این شیوه بیانى براى هیچ کس مقدور نیست، نه در آن روزگار و نه در آینده. ولى برخى از وجوه اعجاز فقط به این مقدار دلالت دارد که در آن روزگار قرآن نمى توانسته از طرف غیر خدا باشد، مانند وجه سوم از وجوه اعجاز محتوایى قرآن (در صورتى که فرض کنیم همه علوم و معارف قرآن هم اکنون شناخته شده و در دسترس بشر است) از سوى دیگر برخى از این وجوه ناظر به خصوصیت آورنده آن است؛ به این معنا که چه در زمان گذشته و چه در حال یا آینده، هیچ درس ناخوانده اى قادر به آوردن چنین کتابى نیست، در حالى که بقیه وجوه اعجاز، قرآن را معجزه تاریخ براى هر عامى و عالم و هر زمان و مکان معرفى می کند، به طورى که تا ابد هیچ بشرى نخواهد توانست مانند آن را بیافریند.
حال باید دید هر یک از وجوه اعجاز، الهى بودن قرآن را تا چه مقدار ثابت می کند.
اعجاز از حیث آورنده قرآن فقط ثابت مى کند که مفاد قرآن از ناحیه خداوند است، اما این که الفاظ هم از سوى اوست، اثبات نمى شود.[۴۸]
حال اگر گفته شود: حضرت رسول‏ (ص) نمى توانسته از پیش خود چنین الفاظى را برگزیند، یا چنان تعبیراتى را به کار برد، پس الفاظ و عبارات و تراکیب نیز الهى است، خواهیم گفت: این سخن به فصاحت و بلاغت قرآن و در واقع به همان اعجاز بلاغى قرآن بر مى گردد، پس نتیجه اعجاز از حیث آورنده قرآن محسوب نمى شود. مگر آن که ادعا شود: هر چند نتوانیم ثابت کنیم چنان بلاغتى از غیر خدا میسور نیست، ولى لا اقل، براى رسول اکرم (‏ص) از پیش خود، چنین چیزى مقدور نبوده است. با چنین فرضى، با استناد به همین وجه مى توان نتیجه گرفت که الفاظ، عبارات و تراکیب قرآنى نیز از سوى خداوند متعال است.
وجوه چهارگانه اى که در اعجاز محتوایى قرآن ذکر مى شود،[۴۹] تنها مى تواند الاهى بودن مفاد آن را اثبات کند.
اما وجوه اعجاز لفظى قرآن – اعجاز بلاغى و عددى – ثابت مى کند که الفاظ و ترکیبات قرآن نیز الهى است.[۵۰] همچنین الهى بودن آن مقدار از آیات را که به یکدیگر مرتبط هستند و در واقع یک سیاق را مى سازند، ثابت مى کند. اما افزون بر این امور، چگونه مى توان ثابت کرد که تجمیع آیات در کنار یکدیگر (اگر چه وحدت سیاق نداشته باشند) و پیدایش سوره ها، و نیز تجمیع سوره ها و پیدایش قرآنى که امروز در دست ما است، الهى مى باشد؟
پاسخ به این پرسش معمولا در بحثى به نام “تاریخ قرآن” مطرح شده است.[۵۱] برخى از اهل سنت، و بیشتر مستشرقین، به این نکته دامن زده اند که جمع آیات و پیدایش سوره ها، و جمع سوره ها و ظهور قرآن موجود، بعد از رحلت پیامبر اسلام (‏ص) صورت پذیرفته است.[۵۲]

 

پی نوشت:

[۱] ر.ک: کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، علامه حلى با تعلیق و تصحیح آیت الله حسن زاده آملى، ص ۳۵۰ – ۳۵۳، و تعلیقات آیت الله حسن زاده بر کشف المراد، ص ۵۹۵٫

رهبران بزرگ ومسئولیتهاى بزرگتر، ص ۱۱۹ – ۱۵۳، مقدمه‏اى بر جهان بینى اسلامى -شهید مطهرى – چاپ جامعه مدرسین، ۱۳۶۲، ص ۱۷۹ – ۲۰۸، المیزان، ج۱، ص ۵۸ – ۹۰ و ترجمه فارسى المیزان، ج۱، ص ۹۳ – ۱۴۰ انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص ۸ – ۲۱، ترجمه و شرح اشارات ابن سینا، نگارش دکتر ملکشاهى، ص ۴۶۶ – ۴۹۱، شواهد الربوبیة، ملاصدرا با حواشى مرحوم سبزوارى و تعلیق و تصحیح و مقدمه سید جلال آشتیانى چاپ دوم، ص ۳۴۰ – ۳۴۹، فصل فى اصول المعجزات وخوارق العادات، مبدء و معاد، ملاصدرا، ترجمه احمد بن محمد الحسینى اردکانى به کوشش عبدالله نورانى، ص ۵۳۸ – ۵۴۹٫

[۲] طلاق، آیه ۳ – حجر، آیه ۲۱ – قمر، آیه ۴۹٫

[۳] اعراف، آیه ۵۴ – بقره، آیه ۲۸۴ – حدید، آیه ۵ – نساء، آیه ۸۰ – آل عمران، آیه ۲۶ – طه، آیه ۵۰ – بقره، آیه ۲۵۵ – یونس، آیه ۳٫

[۴] مؤمن، آیه ۷۸٫

[۵] صافات، آیه ۱۷۳ – مجادله، آیه ۲۱ – مؤمن، آیه ۵۳٫

[۶] ر – ک: بهاء الدین خرمشاهى، جهان غیب و غیب جهان، ص ۴۵ – ۸۳٫

[۷] ر – ک: شهید مطهرى، مقدمه‏اى بر جهان بینى اسلامى، چاپ جامعه مدرسین – ص ۱۸۹٫

[۸] کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص ۳۵۰٫

[۹] در داستان سحره فرعون وقتى آنها کار حضرت موسى را دیدند خود فهمیدند که کار حضرت موسى معجزه است چون سحرها بلعیده شدند و لذا به عجز خود اعتراف کردند و… (اعراف، آیه ۱۰۵ – ۱۲۵٫)

[۱۰] ر – ک: آیة الله مکارم شیرازى، رهبران بزرگ و مسئولیتهاى بزرگتر، ص ۱۱۹ تا ۱۵۳٫

[۱۱] ر – ک: المیزان، ج۱، ص ۸۲٫

[۱۲] ر – ک: شهید مطهرى، مقدمه‏اى بر جهان بینى، ۱- ۷، ص ۱۸۹ – شهید مطهرى، آشنایى با قرآن، ج۲، ص ۲۳۵ به بعد.

[۱۳] ر – ک: کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، ص ۳۵۲٫

[۱۴] همان، ص ۳۵۳ – جهان غیب و غیب جهان، ص ۴۶ – ۴۷٫

[۱۵] انسان در اثر انجام اوامر و دستورات الهى به خدانزدیک مى‏گردد ودر اثر قرب به خدا از مقام ولایت بهره‏مند مى‏گردد و آنگاه مى‏تواند همچون خدا در کاینات تصرف کند.

[۱۶] از جمله معجزات پیامبر نصف کردن ماه بوده است.

[۱۷] (حضرت امیر ع) در نهج البلاغه، خطبه‏ى قاصعه، معجزه‏ى شق الشجر پیامبر را توضیح مى‏دهند. در باب معجزات پیامبر به کتاب بحار الانوار طبع کمپانى، چاپ سنگى، ص ۱۰۵ مراجعه شود.

[۱۸] قصص، ایه ۷۶ – ۸۱٫

[۱۹] بقره، آیه ۵۰٫

[۲۰] شمس، آیه ۱۱ – ۱۵٫

[۲۱] آل عمران، ص ۴۹٫

[۲۲] بشارة المصطفى، طبع نجف، ص ۲۳۵ – امالى صدوق، مجلس، ۷۷، چاپ سنگى، ص ۳۰۷٫

[۲۳] معنای این حرف آن نیست که خواص از آن استفاده نمی کنند بلکه گاهی مثل سحره در داستان حضرت موسی در راس استفاده کنندگان قرار دارند.

[۲۴] میر داماد، قبسات، چاپ سنگى، ص ۳۲۱ – کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، تعلیقات آیت الله حسن زاده، ص ۵۹۷ – ۵۹۸ – انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، آیت الله حسن زاده آملى، ص ۸ – ۲۱٫

[۲۵] ر – ک: دائرة المعارف تشیع، ج۲، ص ۲۶۵ – دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج۹، ص ۳۶۳ – ۳۶۶ – المیزان، ج۱، ص ۵۸ – ۹۰ – تعلیقات آیت الله حسن زاده بر کشف المراد، ص ۵۹۷ – ۶۰۰٫

[۲۶] هود، آیه ۱۴ – یونس، آیه ۳۹٫

[۲۷] نساء، آیه ۸۲ – زمر، آیه ۲۳٫

[۲۸] هود، ۴۹ – یوسف، ۱۰۲ – آل عمران، ۴۴ – مریم، ۳۴ – روم، ۱ – ۴ – فتح، ۱۵ – انبیاء، ۹۷ – قصص، ۸۵ – مائده، ۶۷ – نور، ۵۵ – فتح، ۲۷ – حجر، ۳۲۹ – انعام، ۶۵ – یونس، ۴۷ و….

[۲۹] یونس، آیه ۱۶٫

[۳۰] نحل، ۸۹ – انعام، ۵۹ – نساء، ۱۰۶ – فصلت، ۴۲ – حشر، ۷ – حجر، ۹٫

[۳۱] ر نمایه: وجوه اعجاز قرآن.

[۳۲] بقره، ایه ۲۳ – اسراء، آیه ۸۸٫

[۳۳] آیا در [معانى] قرآن نمى اندیشند؟ اگر از جانب غیر خدا بود قطعاً در آن اختلاف بسیارى مى یافتند. (نساء،۸۲).

[۳۴] الف، لام، میم. رومیان شکست خوردند، در نزدیک ترین سرزمین، [ولى] بعد از شکستشان، در ظرف چند سالى، بزودى پیروز خواهند گردید. (روم، ۳ – ۱).

[۳۵] از علامه طباطبائى نقل گردیده است که تمام معارف قرآن را مى توان از هر سورۀ قرآنى استخراج نمود. اگر چنین باشد بدین معناست که هر مجموعه اى که تحت یک سوره قرار دارد، حاوى تمام معارف قرآن است؛ یعنى تمام این معارف، یک صد و چهارده بار به اشکال مختلف بیان گردیده است. این از شگفتى هاى دیگر قرآن خواهد بود.

[۳۶] ن.ک: ثامنى، سید مصطفى، وجوه اعجاز قرآن (مجموعه مقالات دومین کنفرانس تحقیقاتى علوم و مفاهیم قرآن‏کریم، دارالقرآن قم) ص ۱۶۹٫

[۳۷] ن.ک: محمود ابوریه، اضواء على السنة المحمدیة، ص ۴۲ .

[۳۸] همان، ص۴۶٫

[۳۹] همان، ص۴۷٫

[۴۰] برای اطلاع بیشتر به سایت پرس و جو و کانون گفتمان قرآن مراجعه کنید.

[۴۱] ن.ک: ثامنى، سید مصطفى، وجوه اعجاز قرآن (مجموعه مقالات دومین کنفرانس تحقیقاتى علوم و مفاهیم قرآن ‏کریم، دارالقرآن قم) ص ۱۷۸ – ۱۶۸ .

[۴۲] ن.ک: دکتر صبحى الصالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص ۳ – ۲ .

[۴۳] هادوى تهرانى، مهدى، مبانى کلامى اجتهاد، ص ۵۱ – ۴۷٫

[۴۴] انعام، ۱۲۵٫

[۴۵] مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج‏۵، ص: ۴۳۵- ۴۳۶٫

[۴۶] تفسیر مراغی، ج ۸، ص ۲۵- ۲۶٫

[۴۷] تفسیر من وحی القرآن، ج ۹، ص ۳۲۱، نک: تفسیر من هدی القرآن، ج ۳، ص ۱۸۶٫

[۴۸] برخى نیز همین حرف را مى پذیرند و مى گویند: اگر چه مفاد قرآن، الاهى است، ولى الفاظ آن از خود پیامبر (ص) است. در حالى که علماى اسلام از گذشته تا حال معتقدند: فرق حدیث قدسى با قرآن در همین نکته است که در حدیث قدسى، مفاد، الاهى است، ولى الفاظ، بشرى و از جانب خود پیامبر اکرم (‏ص) است، در حالى که در قرآن، الفاظ نیز از جانب خدا است.

[۴۹] ر نمایه: اعجاز قرآن، سؤال ۶۹٫

[۵۰] شاید علت تاکید علماى ما از گذشته تا حال بر اعجاز بلاغى قرآن، همین بوده که شعاع دلالت آن را بیشتر مى دیدند.

[۵۱] براى نمونه به کتاب هاى زیر مراجعه کنید: ابو عبدالله زنجانى، تاریخ القرآن؛ محمود رامیار، تاریخ قرآن؛ سید محمد باقر حجتى، پژوهشى در تاریخ قرآن؛ سید محمد رضا جلالى نائینى، تاریخ جمع قرآن کریم.

[۵۲] هادوى تهرانى، مهدى، مبانى کلامى اجتهاد، ص ۵۲ – ۵۳، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، قم، چاپ اول، ۱۳۷۷٫