اعجاز قرآن در نگاه مستشرقان
چکيده
ریچارد سی مارتین از مستشرقان دوره معاصر در مقاله اعجاز (تقلید ناپذیری) قرآن (Inimitability)، در دائرة المعارف لایدن، به بررسی اعجاز قرآن پرداخته است، ولی به نظر ناقد نتواسته اين بحث را به خوبی توصیف نماید؛ زیرا بیشتر بر منابع خاصی از اهل سنت تکیه و اعجاز ادبی قرآن را تحلیل کرده است؛ در حالی که با توجه به دیدگاههای همه عالمان مسلمان، به ویژه عالمان شیعه ، اعجاز قرآن در همه وجوه آن می باشد.
در این مقاله، دیدگاههای نویسنده در خصوص آثار پیشینیان در بحث اعجاز، سیر آیات تحدی، معارضان قرآن، صرفه و رابطه آن با اعجاز و اعجاز ادبی، تحلیل و بررسی و نقد شده است.
کلید واژهها: اعجاز، قرآن، تقلید ناپذیری قرآن، ریچاردسی، ادبی، معارضان قرآن.
مقدمه
مقصود از مستشرقان (orientalists) آن گروه از دانشمندان غربی است که به مطالعه و بررسی علوم شرق پرداخته اند (المورد ، ص 638) که از مهمترین آن مطالعات ، اسلام شناسی و به تبع آن مطالعات در خصوص قرآن است. مستشرقان در طول تاریخ هزار ساله استشراق و بلکه از قرن هفتم میلادی تا عصر حاضر ، پژوهشهای خویش درباره اسلام و بررسی قرآن و احادیث را انجام داده و به شناسایی، نقد و تحلیل آنها پرداختهاند (نک: فصلنامه تخصصی قرآن و مستشرقان ، ش اول مقاله : مفهوم شناسی و تاریخچه دوره های استشراق، ص 31).
از جمله آن مطالعات، مقالاتی است که اخیراً در « دائرة المعارف قرآن لایدن » منتشر شده است. اين دايرة المعارف توسط خانم دکتر مک اولیف، استاد دانشگاه جرج تاون آمریکا مدیریت شده و با همکاری جمعی از مستشرقان و اسلام شناسان و مشاورة محققانی چون حامد ابوزید و محمد ارکون به سرانجام رسيده است. این دائرة المعارف، ضمن برخورداری از نقاط قوت، نقاط ضعفي هم دارد (همان، ص 60). یکی از مقالات دائرة المعارف لایدن ، مقاله «اعجاز یا تقلید ناپذیری» است که در جلد اول منتشر شده و مولف آن «ریچارد سی مارتین » می باشد. اين مقاله توسط استاد محترم دکتر اسکندرلو ترجمه شده و اينك مورد بررسی، تحلیل و نقد قرار میگيرد.
ترجمة مقالة اعجاز قرآن
تقلید ناپذیری اصطلاحی ادبی و کلامی است که برای ماهیّت بینظیر سخن قرآن به کار میرود و عربی آن «اعجاز القرآن» میباشد. گرچه واژة «اعجاز» در قرآن به کار نرفته است، ولی هم ریشة آن در قالب فعل ماضی صیغة چهارم فعال «أعجزه» وجود دارد، یعنی «او را ناتوان یافت یا او را ناکام و عاجز ساخت.»
فعل «أعجز» و مشتقات مختلف آن شانزده بار در قرآن به كار رفته است.
از میان چهار کاربردی که به صورت فعل ناقص (یعجز) و دوازده موردی که به شکل اسم فاعل (معجز) در قرآن به کار رفته است، هیچکدام به ناتوانی بشر در ارایه سخنی مثل قرآن اشاره ندارند، مثلاً در آیة دوازدهم سورة جن، این فعل دو بار به کار رفته است: «وَأَنَّا ظَنَنَّا أَن لَن نُعْجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَن نُعْجِزَهُ هَرَباً» این آیه که مصداق بارز آیات در این زمینه است، گوياي ناتواني بشر در غلبه بر ارادة خدا و ناتوانایی در خروج از سیطره و قدرت او است. چندین آیه به طور ويژه بیانگر این معنا هستند، مانند آیة 59 سورة انفال و آیات دوم و سوم سورة توبه (ر.ک، به: مدخل «عجز»). شکل سوّم این فعل (اعجاز) سه بار در قرآن به کار رفته است و به معنای رقابت کردن با کسی یا چیزی به منظور غلبه یا شکست دادنش است. یک شکل مشتق هم ریشة آن در آیات 51 ـ 50 سورة حج، مستند قرآنی مهمی برای نظریة کلامی متأخر دربارة اعجاز قرآن با بیان ذیل فراهم آورده است:
«آنان که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند (ر.ک، به: مدخلهاي «ایمان و کفر»؛ «اعمال شایسته»)، آمرزش و روزیِ پرارزشی برای آنهاست و آنها که در محو آیات ما تلاش کردند «وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ» و چنین میپنداشتند که میتوانند بر ارادة حتمی ما غالب شوند، اصحاب دوزخند.» (ر.ک، با آیات 5 و 38 سورة سبأ). اصطلاح زبانشناختی و چارچوب دینی رقابت با خدا و پیامبرش محمّد از طریق تحدّی وحی الهی (ر.ک، به: مدخلهای «وحی و الهام»؛ «مخالفت با محمد») باید زمینهسازی مهمی برای منازعات کلامی بعدی دربارة معجزة قرآن شده باشد (ر.ک، به: مدخل «حدوث قرآن»).
اگر از اصطلاح اعجاز و مشتقات آیه صرفنظر کنیم، چند آیه در مواردی ذکر شدهاند که پیامبر از سوی خداوند مأمور میگردد با دشمنانش در میان عرب تحدّی کند تا سورههایي نظیر سورههاي قرآنی ارایه نمایند (بقره/ 23ـ24؛ یونس/ 38؛ هود/ 13؛ اسراء/ 88؛ طور/ 33ـ34).
قرآن مشتمل بر هیچ آیهای نیست که گواهی دهد أحدی از شنوندگان آیات الهی تلاوت شده توسّط پیامبر تاکنون پاسخ مثبتی به این تحدّی داده باشد، گرچه در منابع اولیه گزارشهایی دالّ بر انجام تلاشهایی در این زمینه وجود دارد. آیات تحدّی، چنانکه به تدریج اعلام شدند، به عنوان ادلّهای کلامی برای این مدّعا مطرح شدند که قرآن یک معجزه است. که اصطلاحی کلامی در کلام اسلامی برای این مفهوم میباشد. قرآنِ تقلیدناپذیری از سوی متکلّمان به عنوان معجزهای درک شد که به صورت آیتی زمینی و دلیلی بر اثبات نبوّت پیامبر عرضه گردید، نظیر معجزة موسی در شکافتن دریای سرخ و معجزة عیسی در احیای مردگان (ر.ک، به: مدخل «انبیاء و نبوّت»).
معجزات دیگر خواه ناخواه ضروری بودند یا حتّی به لحاظ عقلی برای پیامبر ممکن بودند و خواه ناخواه آن وظایف دینی که انبیاء داشتند و موجب ارایه معجزات گردید، یک تعداد مناظرات جدّی را میان مسلمانان ـ سنّی، شیعی و صوفی ـ مطرح کرده است (ر.ک، به: مدخلهای «شیعه و قرآن؛ «صوفیسم و قرآن»).
به دیگر سخن، قرآن به روشني کامل اظهار میدارد: تلاوتهایی که ارایهدهندة قرآن به کاملترین شکل خود هستند، همان آیات (مفردش آیه) الهی میباشند، یعنی نشانههایی متعالی در این جهان (دنیا) از وجود خدا و فعالیّت او. واژة «آیه» که به معنای آیة قرآن نیز میباشد تقریباً 275 بار در قرآن در چنین معنایی به كار رفته است: «[یهودیان در سینا] به آیات الهی کفر ورزیدند»؛ «كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ» (بقره/ 61).
در عینحال واژة قرآنی دیگری که در گفتمان قدیم در باب معجزات به عنوان آیات الهی به کار میرفت ریشة «ع ـ ج ـ ب» و مشتقات آن است. سورة دهم قرآن (سورة یونس) چنین آغاز میشود: «تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ * أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنَا إِلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ ...» (یونس: 2 ـ 1).
در منابع کلامی دربارة معجزة قرآن، شکل مؤنث «عجیبة» (جمع آن: عجائب) به صورت یک اصطلاح برای شگفتی خاص به کار رفته است، مانند فانوس دریایی ساختة اسکندر که گفته شده دارای یک عدسی بود که توسط آن میتوانستند ارتشی را که از استانبول حرکت میکرد و نیز أهرام مصر را ببینند و این ابزار در ردیف عجائب بشمار میآمد. در منابع کلامی، «عجبیة» نوعاً به شگفتیهای آفریدة بشر اشاره دارد، مانند ساختمانها، وسایل شگفتانگیز و آثار زیبايي شعراي بزرگ.
در برابر، اصطلاح «معجز» بر معجزات مأموریتدار الهی دلالت داشت و به همين دليل به شخصیتهای دینی منحصر بود و بعضیها آن را در پیامبران منحصر دانستهاند. واژة «عَلَم» (جمعش عَلام، علامات) «نشانهای است که راهنمایی میکند، همچون نشانههای دریانوردی» همچنین در قرآن (نحل/ 16؛ شوری/ 32؛ رحمن/ 24) به کار رفته است. این اصطلاح در منابع کلام نیز به کار میرود، ولی معمولاً به معجزات الهی اشاره ندارد.
قرآن و متن اسلامی در آغاز نزول
وقوع ستیز و جدال دربارة قرآن در دوران پیامبر و در میان کسانی که آن را میشنیدند، بویژه در میان قبیلة قریش در مکه، نشانگر این واقعیّت است که تلاوت آیات بر شنوندگانش تأثیرگذار بود. بخشی از شواهد این مطلب، منفی است، یعنی به صورت مخالفت گستردهای بود که پیامبر و تلاوتهای قرآن با آن رو به رو میشدند. در واقع، ردّ و تکذیب پیامبر و تلاوتهایش بویژه در مورد سورههای اولیه، امری رایج بود.
قرآن گوياي چند اتّهام است که علیه پیامبر و قرآنی که تلاوت میکرد و حالتی که هنگام تلاوت داشت، انجام میگرفت. قرآن دربارة کافران میگوید: «او نسبت به آیات ما دشمنی میورزد» (مدثر/ 16) و نيز از افرادی که مغرورانه از قرآن روی برگرداندهاند و گفتهاند: «این قرآن چیزی جز افسون و سحری همچون سحرهای پیشینیان نیست. این فقط سخن انسان است.» (مدثر/ 25 ـ 24) ياد ميكند. قرآن انواع اتّهاماتی را که از سوی شکاکان ملحد قریش به پیامبر زده ميشد، معیّن میکند.
در تعدادی از آیات او با حالت طعنه، یک کاهن (ر.ک، به: مدخل «کاهنان»)، یک شاعر (ر.ک، به: مدخل «شعر و شاعران») یا یک مجنون (ر.ک، به: مدخل «جنون») خوانده شده و تلاوتهايش به عنوان افترائات، داستانها، اسطورهها یا افسانههایی دانسته شده که همه ساختة بشر است (ر.ک، به: بولاتا، تفسیر ادبی و بلاغی، ص 140). قرآن خود انکار می کند که پیامبر کاهن، مجنون یا شاعر باشد (ر.ک،به: طور/ 31 ـ 29؛ حاقه/ 42 ـ 41). تکذیب از سوی متکلمان و ادبای مسلمان نسبت به این اتّهامات، طیّ سه قرن بعد تا حدّ زیادی به رشد و تحوّل نظریة ادبیات عرب مربوط میشود که زبان قرآن به عنوان الگوی خالصترین ادبیات و فصیحترین سخن عربی مطرح شد (ر.ک، به: مدخلهای «زبان عربی»؛ «ادبیات و قرآن»؛ «زبان قرآن»؛ «ساختارهای ادبی قرآن»). دعوی متقابل در میان متکلمان مبنی بر اینکه قرآن یک دستاورد بینظیر است که زبان آن در میان افراد بشر تقلیدناپذیر میباشد، حتّی در میان فصیحترین عربها، به صورت بخش گستردهای از چارچوب مبحث اعجاز قرآن در آمد.
برای این اعتقاد که سخن قرآن در میان نمونههای زبانشناختی عربهای قرن هفتم بینظیر بوده است، مؤیّد وجود دارد (ر.ک، به: مدخل «منابع کتبی و شفاهی در عربستان»). در کتاب ابن اسحاق (م: 151 هـ. ق، 767 م) دربارة سیرة پیامبر (آنگونه که توسط ابن هشام ویراسته شده (م: 218 هـ. ق، 833 م)، آمده است که ولید بن مغیره (یک دشمن معروف پیامبر) به سایر دشمنان پیامبر که همفکر او بودند، گزارش میدهد: «... سخن محمّد، شیرین است ریشهاش از درختی تنومند است که دارای شاخههایی پُربار میباشد و هر آنچه تاکنون دربارة آیات و تلاوتش گفتهاید، همه نادرست است» (ابن اسحاق، سیره، 1/ 243 به بعد؛ ابن اسحاق ـ Guillaume، ص 121؛ ر.ک،به: عبدالجبّار، مغنی، 16/269 ـ 268).
شبیه این داستان دربارة عمر بن خطّاب پیش از اسلام آوردنش نقل گردیده است (ابن اسحاق، سیره، 1/294 به بعد؛ ابن اسحاق ـ Guillaume، ص 156). البته اعتقاد رایج میان عالمان مسلمان در اوایل اسلام و قرون وسطی این بود که بيشتر سخنان قرآن سجعگونه است (نثر مسجّع از سنخ سخنان کاهنان) که مشخّصة آن هم صدایی در پایان آیات است. این ادّعای کلامی که قرآن نمیتواند تقلیدپذیر باشد، یک معیار در زمینة معارضة شعری، کار رقابتی یا رقابت یک شاعر یا یک شعر (معمولاً یک قصیده) از سوی شاعر دیگر، یا یک کار فرهنگی که به دوران پیش از اسلام بر میگردد، بود (ر.ک، به: مدخل «عربستان پیش از اسلام و قرآن»). یک مفهوم مرتبط با این، عبارت از «نقائض» است (اشعار ظریف و مجادلهآمیز) که با احساسی قویتر در باب جدال و رقابت ارایه میشد (معارضه). در مورد معیّن ساختن اینکه از چه زمانی مسلمانان یا غیر مسلمانان تلاش كردند با قرآن رقابت کنند یا به تعبیر منفیتر، از قرآن تقلید ادبی نمایند، دلیل ناکافی وجود دارد، گرچه گفته شده است مسیلمة متنبّی در قرن اول یا هفتم (ر.ک، به: مدخل «مسیلمه و پیامبران دروغین») آیاتی را تلاوت کرد و كوشيد از قرآن تقلید نماید.
نمونههایی از معارضة با قرآن که به ابن مقفّع (م: حدود 139 هـ. ق، 7 ـ 756 م) (یک فارسی زبان دوران عباسی که به اسلام گرویده بود) منسوب شده است نشان میدهد در حدود قرن دوم یا هشتم، معارضه یک کار فرهنگی افتخارآمیز یا تحدّی با سبک قرآن بود. مشارکت زبانشناختی در زمینة معارضه با گفتمان کلامی دربارة تقلیدناپذیری قرآن، در آثار کلامی مهم قرن چهارم یا دهم یافت میشود.
ابوبکر محمد بن طیّب باقلانی (م: 403 هـ. ق، 1013 م) ـ همان متکلّم أشعری كه کتابی دربارة اعجاز قرآن نوشته و در آن تلاشهای شاعرانی را متذکّر میشود که با شعر معلّقه پیش از اسلام إمرؤ القیس (م: حدود 540 م) در محلّ عکّاظ رقابت میکردند ـ از اين بحث میکند که در مقایسة با هر تلاشی برای رقابت با فصاحت و سبک قرآن، ابزارهای شعریِ ـ حتّی شخصیّتی به عظمت إمرؤ القیس ـ در زمرة مدار امکانات بشری و از سنخ رقابتهای در توان بشر هستند ...، ولی نظم و تألیف قرآن چیزی جدا و فرایندی ويژه دارد که فارغ از رقابتها قابل برابری نمیباشد (نقل از: «وان گرونبام»، سند قرن دهم، ص 60).
در برابر این مبنا، آیات تحدّی که در بالا مورد اشاره قرار گرفت، سنگبنای نظریة اعجاز قرآن بشمار میرود. پیامبر[ص] با کسانی که قرآن را مسخره و با او مخالفت میکردند، تحدّی نمود که سخنی به خوبی سخن قرآن بیاورند. در آیات 34 ـ 33 سورة طور که پیشتر ذکر گردید، یک تعداد از همصداییهای فصاحتی در میان اتّهامزنندگان به او وجود دارد. او به کسانی که اتّهام جعل سخن قرآن (تقوّله) را زدهاند، با این تحدّی پاسخ میدهد که سخنی مثل قرآن ارایه نمایند (بحدیثٍ مثله)؛ اگر در مدّعای خویش راست میگویند.
در آیة سیزدهم سورة هود در پاسخ به کسانی که پیامبر را متّهم به ساختن قرآن (إفتراه) کردهاند، چنین آمده است: «بگو، پس ده سوره نظیر آن بیاورید؛ اگر راست میگويید.» آیة 37 سورة یونس مستقیماً به اتهام جعلی بودن قرآن توجه ميكند و میگوید:
«این قرآن نمیتواند جز از سوی خداوند ساخته شده باشد، ولی آنچه را پیش از آن تصدیق میکند و بیان مفصّلی است که در آن هیچ تردیدی وجود ندارد و از سوی پروردگار جهانیان است».
سپس یک تحدّی سرزنشآمیزتر را مطرح میسازد: «یا آیا آنها میگویند که او قرآن را ساخته است؟ بگو: پس یک سوره نظیر آن بیاورید، و هر کسی را که میخواهید جز خداوند به کمک خود فراخوانید؛ اگر راست میگويید» (یونس: 38).
به دنبال موضوع دعوت قرآن براي نقد قرآن و حتّی کمک طلبیدن در راستای تقلید از قرآن، رایجترین آیه مذکور در این زمینه، تحدّی را این چنین مطرح میسازد:
«به راستی اگر افراد جنّ و انس گرد هم آیند تا سخنی نظیر قرآن ارایه دهند، آنها نمیتوانند چنین چیزی بیاورند، حتی اگر برخی از آنان به کمک یکدیگر بشتابند» (اسراء/ 88).
اینکه هیچکس نمیتواند با سخن قرآن رقابت نماید و برای کسانی که در این زمینه تلاش کنند و ناکام بمانند پيامدهاي اخروی (ر.ک، به: مدخل «معاد شناسی») وجود دارد. در آیة 24 ـ 23 سورة بقره چنین اظهار شده است:
«اگر شما نسبت به آنچه ما به بندة خود [محمد] نازل کردیم، در تردید هستید، پس یک سوره مانند آن بیاورید و شاهدان خود را جز خداوند فراخوانید؛ اگر شما راستگو هستید و اگر نمونهای را ارایه ندهید ـ و هرگز نخواهید توانست ـ پس از آتش دوزخ بهراسید که هیزم آن، مردم و سنگهایی هستند که برای کافران فراهم آمده است».
در اواخر حیات پیامبر[ص]، تحدّی نسبت به رهبری دینی او در هر جایی از عربستان و در خارج مکّه آشکار میگردید. دورانی بود که در آن، براساس سیرة ابن اسحاق، بسیاری از افراد تازه مسلمان و بسیاری از قبایل، جمعي برای ادای احترام و بیعت به سوی حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) اعزام میکردند. در حالی که خبر بیماری نهایی پیامبر[ص] گسترش مییافت، بسیاری از کسانی که پیشتر اسلام آورده بودند، شروع به مرتد شدن کردند (ر.ک، به: مدخل «ارتداد») و علیه اقتدار و مشروعیّت پیامبر و جانشین بلافصل او یعنی زعیم امّت اسلامی (ابوبکر) موضع گرفتند. کسانی که با پیامبر و حتّی با قرآن دشمنی کردند، برچسب کذّابون گرفتند. برجستهترین این افراد، مسیلمة بن حبیب از قبیلة حنیف، ثُلَیمة بن خویلد از قبیله أسد، و أسود بن کعب العنسی هستند. در ارتباط با قرآن و مدعاهاي مطرح شده دربارة تقلیدناپذیری آن، مسیلمه جالبترین فردي است که ادعاهايش با شدّت بیشتر در منابع کلامی بعدی ردّ گردید.
مارگو لیوث (منشأ، ص 485) بحث نموده که مسیلمه پیش از محمّد[ص] خود را به عنوان پیامبر معرفي کرده بود، گرچه دیگران با این نتیجه مخالف هستند. ثمرة نزاع مذکور این است که آیا مسیلمه را باید یکی از تحدّیکنندگان با پیامبر و قرآن دانست یا رقیب ارشد او؟ با چشم پوشي از هر نوع نتایج احتمالي که در اين مورد گرفته شود (که به طور خلاصه در مقالة «وات» عنوان مسیلمه مطرح شده است). ابن اسحاق و طبری (م:310 هـ. ق، 923 م) چند مورد را گزارش میکنند که مسیلمه خواست به محمد[ص] نزدیک شود و در واقع در یک مورد به حضرت پیشنهاد داد که بر نیمی از عربستان حکومت کند و نیم دیگر را برای مسیلمه واگذارد تا آنکه هر کدام به عنوان پیامبر منطقة مربوط به خود خدمت کنند (ابن اسحاق، سیره، 4/ 183؛ ابن اسحاق ـ Guillaume، ص649).
گروههایی که با اقتدار پیامبر و اعتبار کتاب او در طول حیاتش مبارزه کردند، از جمله مرتدشدگان بودند و ابوبکر لشکر مسلمان را علیه آنها اعزام كرد تا یک حکومت اسلامی مقبول را تثبیت نمایند. یک سال پس از رحلت پیامبر، مسیلمه توسّط سربازان مسلمان به سرکردگی خالد بن ولید در عقبه کشته شد.
فضای فکری گفتمان دربارة قرآن در اوایل اسلام و قرون وسطی
نخستین مرحلة پیدایش نظریة تقلیدناپذیری قرآن به لحاظ بازیابی از منابع موجود، امری دشوار است. مبارزات و مخالفتها علیه پیامبر و قرآن از سوی بسیاری از معاصرانش و قلمروی که در گسترة آن متکلّمان بعدی نسبت به ویژگیهای زبانشناختی خارقالعادة قرآن به عنوان دلیلی بر نبوت حضرت محمّد تأکید ورزیدند، به نظر میرسد این منازعات در مورد ماهیّت قرآن به عنوان نشانهای بر اصالت رسالت محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) در طیّ دو قرن اولیه پس از هجرت از مکّه به مدینه صورت پذیرفت. (ر.ک، به: مدخل «هجرت»). البته تاریخ نخستین سورهها یا فرازهای قرآنی که مستقیماً به تقلیدناپذیری قرآن اشاره میکنند، به قرن سوّم هجری یا نهم میلادی برمیگردد. پیش از بررسی ادلّه، مفید خواهد بود که نگاه مختصری بیفکنیم به فضای اولیه فرهنگی و فکریِ تمدّن اسلامی، آنگونه که به دست آمد و از طریق سرزمینها و جوامعی که از آفریقای شمالی تا آسیای مرکزی به آن پیوستند، تغییر و تحوّل یافت.
اعتقاد به پیامبران مرسل الهی که از میان امّتها برخاسته و به سوی آنان فرستاده شدند، یکی از شرایط اعتقادی رایج میان یهودیان، مسیحیان، زردشتیان و دیگر امم دینی بود که ملزم بودند تحت حاکمیّت اسلام در قرون اول هجری (هفتم میلادی) و دوم هجری (هشتم میلادی) قرار گیرند. در این موقعیت مشترک دینی و فرهنگی، ادعاهايي که دربارة اعتبار هریک از کتب آسمانی امّتها (ر.ک، به: مدخل «کتاب آسمانی و قرآن») و پیامبرانی که آن کتابها را آوردند، موضوع جدال دامنه داري در میان مسلمانان، مسیحیان، یهودیان و دیگر امّتها و نیز در میان فرقههای درونی خود امّت مسلمان (ر.ک، به: مدخل «زبان جدلی و مجادلهآمیز»؛ «مناظره و ستیزه»). منابع فراوانی وجود دارد که از مجادلهها و منازعههاي انجام گرفته ـ بویژه بین مسلمانان و فرقههای مختلف مسیحی نظیر نسطوریّه، یعقوبیّه و مسیحیان ارتدوکس که تحت حکومت اسلامی میزیستند ـ گزارش میدهد (ر.ک، به: «گریفیث، دین تطبیقی»).
در بخش پایانی قرن سوم هجری یا نهم میلادی، علیّ بن سهل ربّان طبری در دفاع از نبوت حضرت محمد کتابی با عنوان «الدّین و الدّولة» تألیف نمود که در آن بر مبنای آیات و معجزات نبوی از جمله قرآن بحث میکند(مارتین، معتزلة بصره، ص 177). همچنین منبعی دربارة مباحث جدلی مطرح شده میان یک مسلمان به نام عبدالله بن اسماعیل هاشمی و یک مسیحی به نام عبدالمسیح کِندی در نیمة اول قرن سوّم هجری یا نهم میلادی که گفته شده از اعضا دربار خلیفة مأمون (دوران حکومت = 198 تا 218هـ. ق) بودند، باقی مانده است.
در این رسالة تقریباً مهیّج علیه اسلام، پیامبر و قرآن، اهداف اصلی بودهاند. البته هیچ رسالهای که از قرون چهارم هجری یا دهم میلادی و پنچم هجری یا یازدهم میلادی باقی مانده باشد، به تحریف زبان متون کلامی در زمینه اعجاز قرآن نپرداخته است. بارزترین دلیل و شاهد در آثار کلامی در دفاع از اعجاز قرآن آن تحدّیهايی است که از خود متفکّران مسلمان پدید آمده است. چنین نقدهایی متّهم به کفر و الحاد شدهاند. کسی که بارها به عنوان ملحد در منابع کلامی در باب قرآن از او یاد شده، یک متکلّم فیلسوف به نام ابن راوندی (م: حدود 298 هـ. ق، 911 ـ 910 م) است که علیه بسیاری از متکلّمان سنّی اواخر قرن سوّم هجری یا نهم میلادی که در دفاع از اعجاز قرآن مطالبی نوشته بودند، بحث نمود و ردّی نوشته (ر.ک،به: «کروس/ وجدا، ابن راوندی»).
شاهد مهم دیگر برای نظریّه تقلیدناپذیری قرآن، علاقة عالمان مسلمان نسبت به نقدهای مربوط به سبک و ویژگیهای زبان قرآن بود که از اواخر قرن دوم هجری یا هشتم میلادی آغاز شده بود. یک عالم معاصر از همین سنخ نیز نتیجه میگیرد که این آثار اولیه در زمینه نقد ادبی «هنوز به حدّ یک نظریه در باب تقلیدناپذیری قرآن نرسیده بود» (وان گِلدر، ماوراء خط، ص 5). از جمله مشهورترین و مؤثرترین آثار از این نوع عبارتند از: معانی القرآن فرّاء (م: 207 هـ. ق، 822 م)، مجاز القرآن أبوعبیده (م:209 هـ.ق: یا 824 م) و تأویل مشکل القرآن ابن قتیبه (م: 276 هـ.ق، 889 م).
با این وجود، موضوع دیگری که نوعی ثمره در مباحث فزایندة کلامی و ادبی در باب تقلیدناپذیری قرآن بشمار مي رود، منازعة شدید دربارة مخلوق بودن قرآن است. معتزله (گرچه نه در ابتدا) مدافعان قوی این دیدگاه بودند که قرآن مانند هر چیز دیگر خدا نبوده، بلکه توسّط خداوند در مکان و زمان آفریده شده است. نزاع کلامی حول نظریه «خلق القرآن» در سال 218 هـ.ق 833 م شدّت گرفت؛ موقعی که خلیفه مأمون علیه هر قاضی یا شاهدی که در دادگاه در اعلام پیروی خود از نظریة قرآن حادث، ناکام بماند، دستور تحقیق و پژوهش (مِحنه) صادر کرد.
محدّثان حنبلی و بعد متکلّمان اشعری طیّ قرن بعد از عصر مأمون، با این نظریة معتزلی مخالفت نمودند و شعار سنّی «ازلیّت قرآن» را مطرح ساختند. اینکه نزاع دربارة مخلوقیت قرآن مرتبط با این ادّعا است که قرآن تقلیدناپذیر میباشد، مسئله اي با اهمیّت قابل توجّه در تاريخ تفكر اسلامي است (ر.ک، به؛ بومَن، لی کانفلحات، لارکین، تقلیدناپذیری). سپس قرنهای سوّم و چهارم هجری یا نهم و دهم میلادی، دوران شدّت یافتن منازعات و تأمّلات دربارة قرآن میان مذاهب اسلامی (مذاهب، مفردش: مذهب) و میان مسلمانان و امّتهای غیرمسلمان بود. در همین دوران بود که مسئله کلامی چگونگی تثبیت ادلّة نبوّت محمّد[ص] (تثبیتُ دلائل النبوّة) و چگونگی تثبیت قرآن به عنوان سند نخستین نبوّت او خطوط اصلی این بحث را به وجود آورد.
نظریّات سنّتی (قدیم) دربارة اعجاز قرآن
عبدالجبّار بن احمد (م414 هـ.ق، 1025 م) متکلّم معتزلی در بحث مفصّل و احیاناً نامربوط خود از معجزاتی که نبوّت حضرت محمّد را تثبیت نمودهاند، متذکّر متکلّمان قرن سوم هجری یا نهم میلادی میشود که کتبی را در زمینة معجزات تثبیت کنندة اعتبار نبوّت حضرت محمّد تألیف نمودهاند. از این و سایر منابع روشن میگردد که در حدود اواخر قرن سوم هجری (نهم میلادی) نوع جدیدی از منابع دربارة تثبیت ادلّه نبوت (تثبیت دلائل النبوّة) میان متکلمان و ديگر عالمان دینی متداول شده بود. عبدالهذیل (م: 227 هـ.ق 2 ـ 841 م) نخستین متکلم معروف بود. (عبدالجبار، تثبیت، 2/511).
در عین حال نمیتوان بر مبنای منابع موجود، تصدیق نمود، گرچه میتوان حدس زد که عبدالهذیل معتقد بود قرآن تقلیدناپذیر است. شاگرد و معاصرش ابواسحاق ابراهیم بن سیّار النظّام (م: حدود 230 هـ.ق، 845 م) این نظریه را ارایه نمود که قرآن فینفسه تقلیدناپذیر نیست، بلکه در حوزة تواناییهاي زبانی بشر و سخنگویان به زبان عربی وجود دارد که سخنی نظیر قرآن ارایه نمایند. طبق نظر ابوالحسین خیّاط (م: حدود 300 هـ.ق یا 913 م) نظّام بحث کرده که قرآن دلیلی بر نبوّت حضرت محمد میباشد؛ به خاطر چند آیه که دربارة امور غیبی یا آینده گزارش دادهاند.(ر.ک، به: مدخل «پنهان و امور غیبی»).
خیّاط میگوید: نظّام بر این عقیده است که ویژگیهای زبانی قرآن فراتر از تواناییهای افراد معمولی نیست. به رغم سخن خداوند (مع قول الله) که میفرماید: «به راستی که اگر افراد بشر و جن گرد هم آیند تا نظیر قرآن ارایه کنند، آنها توانا به این کار نیستند، حتی اگر برخی از آنان یکدیگر را یاری رسانند.» (خیّاط،انتصار، ص 28؛ ترجمه، ص 25؛ ر.ک، به: اشعری، مقالات، ص 225 یا ص 7 تا 13). این استدلال نظام را ملزم ساخت خود را با این آیه و آیات دیگر تحدّی که قبلاً مورد بحث قرار گرفت، سازگار نماید.
در یکی از آثار معتزلی بعدی که به سنّت کلامی معاصر مذهب معتزلی بصره (احتمالاً اواخر قرن پنجم هجری یا یازدهم میلادی) تعلّق دارد. گزارش ذیل دربارة دیدگاه نظام ارایه شده است:
«بدان که نظّام این موضع را برگزید که قرآن صرفاً از جهت صرفه معجزه میباشد. مفهوم صرفه این است که عربها تا زمانی که پیامبر فرستاده شده میتوانستند سخنانی نظیر قرآن از حیث فصاحت و بلاغت ارایه نمایند. هنگامی که پیامبر مبعوث شد این ویژگی فصاحت از آنان سلب گردید و آنان از چنین دانشی محروم شدند و در نتیجه نمیتوانند مانند قرآن سخنی بگویند ... نویسندگان بعدی یکی پس از دیگری از این مذهب فکری دفاع نمودند و استدلالات فراوان حق به جانبی برای آن مطرح کردند» (موزة بریتانیا شرقی، 8613، ذیل بند 17b و 18a؛ ر.ک، به: مدخل «فصاحت قرآن»).
نظریة صرفه از سوی یکی از شاگردان نظام در بصره، به نام «عمر بن بار الجاحظ» (م: 255 هـ.ق، 865 م) ردّ گردید. نیم قرن بعد، ابوهاشم (م: 321 هـ.ق 933 م) که او نیز داراي مذهب معتزلی بصره بود و پیروانش، طیّ قرن بعدی معروف به بُهشمیّه شدند، با نظریة صرفه مخالفت کردند، همانگونه که معاصر ابوهاشم و بنیانگذار مکتب اشعری کلام به نام ابوالحسن اشعری و اکثر مسلمانان سنّی مذهب در قرون بعدی با دیدگاه صرفه مخالفت ورزیدند. در عین حال، نظریة صرفه در قرن چهارم هجری یا دهم میلادی در میان شاخة معتزلی بغداد و مسلمانان شیعی مورد پذیرش قرار گرفت (مارتین معتزله بصره، ص 181). گزارش مفصّلی دربارة نزاع بین عبدالجبّار با رهبر شیعة امامی در بغداد و حامی قویّ نظریة صرفه به نام شریف مرتضی (م: 436 هـ.ق، 1044 م) در کتاب دستنویس فوقالذکر مطرح شده است (موزة بریتانیا، شرقی 8613، ذیل بند 17b و 28A).
برخی از حامیان بعدیِ نظریة صرفه پس از نظّام نیز نظریّات در مورد اعجاز قرآن را که مبتنی بر نظم، ترتیب و فصاحت و بلاغت قرآن بودند، پذیرفتند (ر.ک، به: ذیل مقاله) .
جاحظ نخستین متکلّم و عالم ادیب است که آثارش در دفاع از نبوت حضرت محمّد و انتسابات سبک والای قرآن در درجات بالا ارایه شدهاند. یکی از مهمترین آثار او رسالة مختصر «رسالة فی حجج النبوة» (رساله دربارة دلائل نبوت حضرت محمّد) است و آیات کوتاه متعدّدی در اثر ادبی معروف او «کتاب الحیوان» مطرح شده است. گرچه اصطلاح اعجاز القرآن در هیچیک از آثارش آشکار نمیگردد، اما سایر مشتقات از ریشة «ع ـ ج ـ ز» مانند «عَجَزَ»، «عاجز» و «معجز» در فرازهایی از آثارش كه دربارة ویژگیهای قرآن سخن میگوید دیده میشود (آدیبرت، الحطّابی، ص 63).
دربارة اینکه «اعجاز» چه موقع به صورت یک اصطلاح در مباحث ادبی و کلامی مطرح شد، «بومَن» براساس ادلّه معقولی به این نتیجه رسیده است که پس از مرگ ابن حنبل (م: 241 هـ. ق، 855 م) و قبل از مرگ متکلّم معتزلی ابوعبدالله محمد بن زید واسطی (م: 307 هـ.ق، 9 ـ 918 م) واقع شد، همان کسی که اولین اثر معروف در باب اعجاز را با عنوان: «کتاب اعجاز القرآن فی نظمه و تألیفه» به نگارش درآورد. (بومن،Le conflit، ص 52، شماره 4؛ آدیبِرت، الحطّابی، ص 64 ـ 58) «مادیلانگ» و «آبراهامو» نقل میکنند که کتاب «المدیح الکبیر» تألیف قاسم بن ابراهیم زیدی امام معتزله (م: 246 هـ. ق، 860 م) در دفاع از تقلیدناپذیری قرآن بحث میکند (اعجاز، مادیلانگ، امام ، ص 125؛ آبراهامو، انسانانگاری، ص 19) و منشأ اصطلاح اعجاز را به زمان شکوفایی و شهرت جاحظ نزدیکتر میداند.
نظریة نظّام دربارة معجزة قرآن از طریق صرفه، توسّط شاگرد برجستهاش جاحظ ردّ شد. همانگونه که در بالا ذکر شد، برخی آیات که در «رساله دلایل نبوت اساسی حضرت محمّد» مطرح شدهاند، بینشی را نسبت به استدلال دو وجهي او دربارة نظریه صرفة نظّام ارایه میدهند. جاحظ بیان نمود که قرآن به خاطر تألیف و ساختار یا نظم سخنانش تقلیدناپذیر میباشد. باقلانی (م: 403 هـ. ق، 1013 م) میگوید: جاحظ اولین کسی نبود که دربارة نظم قرآن کتاب نوشت و کتاب او مطلب جدیدی نسبت به آنچه متکلمان پيش از او نوشته بودند، ندارد (باقلانی، اعجاز، ص 6؛ ر.ک، به: آدیبرت، الحطّابی، ص 58 و ش 7).
البته تقریباً یک و نیم قرن پس از باقلانی، معتزلیها و اشعریها به مخالفت فزایندهای دچار شدند که از خلال آن، نظریة تقلیدناپذیری زبان قرآن شکل گرفت. اگر او نخستین کسی نباشد که نظریة تقلیدناپذیری قرآن را مطرح نمود، بيتردید حافظ در میان معتزلیها و اشعریهاي بعدی عامل مؤثری بود که از تقلیدناپذیری قرآن به عنوان ویژگی اصلی معجزة قرآن دفاع نمود. گرچه او از سوی اشعریهاي متأخّر به خاطر درک ويژهاش دربارة مفهوم «نظم قرآن» مورد انتقاد قرار گرفت و جاحظ را مییابیم که مراحل اولیه نفوذ نقد ادبی دربارة مباحث کلامی و شکلگیری مبحث کلّی میان بیشتر عالمان سنّی و برخی از متفکران شیعی را دربارة اعتقاد مشهور و رو به رشد تقلیدناپذیری قرآن داشته است.
همة متکلمان، دیدگاه جاحظ دربارة تقلیدناپذیری قرآن و برداشت نظّام از مداخلة الهی (صرفه) را با یکدیگر ناسازگار نمیدانند. علیّ بن عیسی رمّانی (م: 384 هـ.ق، 994 م) یک دانشپژوه ادبیات عرب و متکلّم معتزلی مربوط به مکتبی بود که توسط ابوبکر احمد بن علی إخشید (م: 320 هـ.ق، 932 م) در بغداد بنیانگذاری شد. فرقة إخشیدیّه به شدت مخالف بَهشمیّه (شاخة معتزلی بصره) بودند که توسط ابوهاشم بن جبائی (م: 321 هـ. ق، 933 م) رهبری میشد (ر. به: ابن المرتضی، طبقات، ص 100 و 107).
رمّانی معتقد بود در باب تقلیدناپذیری قرآن هفت بیان وجود دارد و خود از میان آنها به ابعاد جامع مسئله (که در بالا ذکر شد) معتقد بود، مانند این حقیقت که عربها تحدّی شدند از اينکه سخنی نظیر قرآن ارایه نمایند، اما نتوانستند؛ اینکه قرآن به درجهای از فصاحت رسيد که بر آنچه یک معجزة مرسوم (نقض العاده) تلقّی میشد، حتّی بر فصیحترین عربها فائق آمد؛ و اینکه قرآن تقلیدناپذیر معجزهای برابر با شکافتن دریای سرخ توسط موسی و زنده کردن مردگان توسط عیسی میباشد. رمانی همچون نظّام مداخلة الهی (صرفه) و پیشگویی در امور غیبی و وقایع آینده را مطرح ساخته است. رمّانی، بدون تبیین اینکه چگونه تناقض ظاهری با نظریة صرفه را حلّ نموده است، قسمت عمدة کتابش (النکت فی اعجاز القرآن) را به مباحثی مربوط به تقلیدناپذیری ذاتی زبان قرآن مبتنی بر تحلیلی دربارة وجوه بلاغی که به وجود آورندة بلاغت ادبیاند، اختصاص داده است (بلاغه، ریپین و کناپرت، ص 59 ـ 49).
سختترین مخالفانِ ابن اخشید و رمانی میان معتزله، از مکتب بصره بودند که اکنون با عنوان بَهشمیّه شناخته میشوند و در اوایل قرن چهارم هجری ـ دهم میلادی به بغداد رفتند. چند تن از پیروان برجستة ابوهاشم در طول دو قرن بعدی از نظریات او دربارة تقلیدناپذیری قرآن دفاع کردند. آثار باقی مانده از عبدالجبّار (مغنی، ج15 و 16؛ شرح، ص 599 ـ 563) و شرح بعدی دربارة اثر یکی از شاگردان او ابورشید نیسابوری، با عنوان «زیادات شرح الاصول» نظریه دفاعی اعجاز تقلیدناپذیری قرآن را با دقت و براساس مکتب بصره و مباحث آنان با مخالفان فراوان ـ متکلّمان، فلاسفه، ملحدان و متفکران دینی غیرمسلمان ـ مطرح میسازند.
دغدغه خاطر عقلگرایانة معتزلة بصره این بود که تأثیر منطقی معجزات پيامبران (شکافتن دریای سرخ توسط حضرت موسی و احیاي مردگان توسط عیسی و تلاوت کتاب آسمانی تقلیدناپذیر به وسیله محمد) را به عنوان تأمین کنندة دلیل انکارناپذیر پیامبرانی که درواقع ارایه دهندة آن معجزات بودند، حفظ نمایند.
بنابراین اعتقاد معتزله بصره دربارة نظریة تقلیدناپذیری قرآن استدلال علیه اعتقاد رایجی بود که بر اساس آن سران صوفیّه، امامان شیعیان (ر.ک، به: مدخل «امام»)، ساحران و کاهنان میتوانند معجزات واقعی ارایه دهند و نتیجهای بگيرند. متکلمان معتزلی به کلی انکار نمیکردند که چنین اشخاصی وجود دارند یا مدّعیاند شاهکارهای اعجازآمیز انجام میدهند، بلکه منکر این بودند آنچه این اشخاص مذهبی ارایه نمودهاند، در حقیقت نظیر اعجاز قرآن ميباشد.
عبدالجبار چهار شرط ضروری را برای اینکه یک عمل بتواند مصداق حقیقی معجزه باشد بیان میکند: 1) باید به طور مستقیم یا غیرمستقیم از سوي پروردگار صادر شود؛ 2) باید روند عادی وقایع را نقض نماید (نقض العادة)، مانند شکافته شدن موقّت آبهای دریای سرخ؛ 3) افراد بشر باید از ارایه چنین معجزاتی به لحاظ جنس یا وصف آنها ناتوان باشند. این شرط اشارة ضمنی به تلاش مسیلمه در کسب نتیجه از راه ارایه دادن خود قرآن دارد. 4) یک معجزه باید به طور خاص متعلّق به کسی باشد که مدّعی نبوت است (عبدالجبار، شرح، 559 یا 15 و ص 561 یا 8). حالت اعجاز قرآن بر پایة فصاحت و بلاغت مبتنی بود که در حدود قرن نهم به عنوان مفاهیم معیاری معجزة ادبی قرآن قرار گرفت.
قبلاً گفته شد که به رغم انتقاد شدید معتزله در مورد سایر ادلّه، محدّثان و عالمان اشعری با خطوط اصلی نظریة معتزله در باب معجزة دفاعی قرآن تقلیدناپذیر موافقت دارند.
یک محدّث معاصر رمّانی و عبدالجبّار، به نام حمد بن محمّد خطّابی (م: حدود 386 هـ. ق، 996 م) نظریة صرفه و نيز این دیدگاه معتزلی رمّانی را که قرآن مشتمل بر ویژگیهای بلاغی است که درجة فصاحت و بلاغت آن از دسترس افراد بشر خارج میباشد، رد كرد (آدیبِرت، الحطّابی، ص 8 ـ 107).
کتاب خطّابی (بیان اعجاز القرآن) كه منتشر شده، نشانگر ارتباط بیشتری با بُعد ادبی اعجاز نسبت به مباحث کلامی معتزلی و اشعری میباشد، گرچه در سیر طولانی، به دشواري میتوان این دو نوع بحث مطرح شده در این منبع را تفکیک كرد (ر.ک، به: آدیبِرت، الحطّابی).
متکلّمان اشعری اواخر قرن چهارم هجری، دهم میلادی و پنجم هجری یا یازدهم هجری دلیل اساسی ادبی ادعاي تقلیدناپذیري قرآن را بیشتر تکمیل کردند. باقلانی ـ قبلاً دربارة او بحث شد ـ چند اثر در باب نبوّت و معجزاتی که باقی ماندهاند، تألیف نمود که مهمترین آنها «کتاب اعجاز القرآن» است. وی در این کتاب، خود را به عنوان یک غیرمتخصّص در نظریّه ادبیات عرب معرفی میکند و آرزو مینماید این مطلب را اثبات کند که افراد بشر نمیتوانند به سطح دستاورد ادبی قرآن برسند.
البته باقلانی، برخلاف معتزله اين مطلب را انکار میکند که دلیل کلامی اعجاز بتواند از طریق برتری مسلّم زبانی تثبیت گردد (وان گرانبوم، سند قرن دهم، 18/5 ـ 54). این عبدالقاهر جرجانی (متوفای 471 هجری یا 1078 میلادی)، متخصّص ادبیات عرب بود که پایة نظریة اعجاز ادبی اشعری دربارة قرآن را بر قویترین موقعیّت فکری و معنوی آن استوار نمود. «دلائل القرآنِ» جرجانی ادلّهاي قوی علیه دیدگاه عبدالجبار معتزلی در باب کلام ارایه و در نتیجه یک نظریة مستقل اشعری دربارة اعجاز را تثبیت كرد. درحالی که جاحظ، رمّانی، باقلانی، عبدالجبّار و دیگران نظریّات خود در باب اعجاز را بر ویژگیهای نظم تقلیدناپذیر در واژهها و عبارات قرآن مبتنی کرده بودند و درنتیجه، آن را صرفاً منحصر در سبک ادبی و زبان اعجازآمیز قرآن میدانستند، جرجانی استدلال نمود که مجموعة کامل قرآن اعمّ از معنا و عبارات، معجزة حقیقی است. (لارکین، الهیّاتِ معنا).
به دنبال مباحث زنده و اغراقآمیز اعجاز قرآن، تألیف عالمانی چون عبدالجبّار، ابورشید نیشابوری، باقلانی و جرجانی در قرنهای چهارم هجری، دهم میلادی و پنجم هجری، یازدهم میلادی بود که متکلّمان و عالمان ادیب اواخر قرون وسطی و اوایل دوران مدرن به جای ارایه نظریات جدید، به پالایش مباحث و ادلة مقتدّم پرداختند. در قرن یستم، تعدادی از عالمان مسلمان مانند محمّد عبده، سیّد قطب و عاشیه عبدالرحمان (بنت الشاطی) تلاش نمودند ویژگیهای برتری ادبی قرآن بر آثار هنری ادبی عربی دیگر را معیّن سازند (بولاتا، تفسیر بلاغی، ص 154 ـ 148). سبک عربی و زبانشناختی قرآن در ميان جدیدترین نویسندگان، به عنوان مبنای حقیقی تقلیدناپذیری قرآن، محور اساسی شده است. به نظر ميرسد جنبة کلامی نظریات اعجاز قرآن که در دروان قرون وسطی به شدت مورد نزاع بود، در آثار معاصر پیرامون قرآن از کمترین اهمّیت برخوردار است. (ر.ک، به: مدخلهای «تحقیقات نقّادانه معاصر و قرآن»؛ «تفسیر قرآن: دوران قدیم و وسطی»؛ «تفسیر قرآن: در اوایل دوران جدید و معاصر»).
نقد و بررسی
الف: نقاط قوّت مقاله
مقاله «ریچارد سی مارتین» در دائرة المعارف لایدن از عالمانهترین مقالات آن مجموعه است که شامل بحثهای معنی شناسی اعجاز قرآن ، قرآن و متون اسلامی در آغاز نزول ، فضای فکری گفتمان درباره قرآن در اوائل اسلام و قرون وسطی، نظریات سنّتی درباره اعجاز قرآن و ... می باشد و در آن ضمن بررسی تاریخ بحث اعجاز و زمینه های طرح بحث اعجاز بین متکلمان و مفسران، به نقل آراي مسلمانان در خصوص اعجاز قرآن و بیان وجوه اعجاز و تحلیل آنها در مواردی پرداخته است.
ب: نقاط ضعف مقاله
1ـ آثار پیشینیان درباره اعجاز
ریچارد سی ميكوشد در آغاز مقاله مطالبي را در مورد زمینههای طرح بحث اعجاز و تاریخچه آن، بیان کند. بخشی از مقاله از« معانی القرآن» فرا ء (م: 207 ) و «مجاز القرآن» ابو عبیده معمر بن مثنی (م: 209) و «تاویل مشکل القرآن» تالیف ابن قتیبه (م: 376) یاد می کند و معتقد است روشنترین کتاب در خصوص اعجاز از علی بن سهل ربان طبری در پایان قرن سوم است که با عنوان «الدین و الدوله» تدوین كرده و در آن بر مبنای آیات و معجزات نبوی از جمله قرآن بحث میکند (مقاله اعجاز ریچارد، ترجمه ص 7 و 8)، ولي از اشخاص دیگر نام نميبرد؛ در حالی که لازم بود از تاریخچه بحث اعجاز، به شکل کاملتر، از آثار پیشینیان تا دوره معاصر، یاد گردد؛ به ویژه کتابهايی که در خصوص بحث اعجاز نوشته شده است و شامل آثار تمام عالمان مسلمان ـ شیعه و اهل سنت ـ میباشد.
آثار دانشمندان اسلامی درباره اعجاز قرآن، بيشتر در مقدمه تفاسیر یا در ذیل آیات 88 سوره «اسراء» و 33 سوره «بقره» آمده است، مانند: راغب اصفهانی، فخر رازی، طبرسی، زمخشری، بلاغی، علامه طباطبایی و.... جمعی هم بر تدوین اثر مستقلی در اعجاز قرآن اقدام نموده اند و یا در مجموعه آثار خود، بخش مستقلی را بدان اختصاص داده اند که به برخی از آنها به ترتیب زمان تدوین آثار پرداخته می شود.
1ـ نظم القرآن: ابو عثمان عمرو بن بحر جاحظ (م: 255)
2ـ اعجاز القرآن البیانی: ابو عبدالله محمد بن یزید واسطی (م: 306 )
3ـ تاویل مشکل القرآن: ابن قتیبیه (م: 376 ) بخش اعجاز قرآن
4ـ النکت فی اعجاز القرآن: علی بن عیسی بن علی رمانی (م: 384)
5ـ بیان اعجاز القرآن: ابو سلیمان محمد بن ابراهیم خطّابی (م: 388)
6ـ اعجاز القرآن: قاضی ابوبکر محمد بن طیّب باقلانی (م: 403)
7ـ اعجاز القرآن و الکلام فی وجوهه: محمد بن نعمان ، شیخ مفید (م:403)
8ـ الشفاء: شیخ الرئیس ابو علی سینا (م: 428)، بخش معجزات
9ـ الصرفه فی اعجاز القرآن: سید مرتضی (م: 436)
10ـ الاقتصاد فی اصول الاعتقاد: محمد بن حسن الطوسی (م: 460)
11ـ اعجاز القرآن: حسین احمد نیشابوری (م: 465)
12ـ سرالفصاحه: ابو محمد عبدالله بن محمد خفاجی (م: 466)
13ـ اعجاز القرآن الکبیر: ابو بکر عبدالقاهر عبد الرحمن جرجانی (م:471) مولفِ دلائل الاعجاز و اسرار البلاغه
14ـ الارشاد فی اصول الاعتقاد: ابوالمعالی (م: 478) بخش معجزات
15ـ احیاء علوم الدین: غزالی (م:505) بخش معجزات
16ـ الشفاء بتعریف حقوق المصطفی: قاضی عیاض (م: 544)
17ـ نهایه الاقدام فی علم الکلام: ابوالفضل محمد بن عبد الکریم (م: 548)
18ـ التنبیه علی اعجاز القرآن: محمد بن ابی القاسم خوارزمی (م: 562)
19ـ اعجاز القرآن: قاضی ابوالحسن علی بن زید بیهقی (م: 565)
20ـ نهایه الایجاز فی درایه الاعجاز: فخز رازی (م: 602)
21ـ احکام القرآن: ابن عربی محمد بن عبد الله (م: 628)
22ـ مفتاح العلوم فی البلاغه: ابو یعقوب بن ابی بکر ، سکاکی (م: 629)
23ـ المثل السائر: ضیاء الدین ابن اثیر (م: 637)
24ـ بدیع القرآن: زکی الدین ، ابن ابی الاصبع (م: 645)
25ـ البیان فی اعجاز: عبدالواحد زملکانی (م: 651)
26ـ ثبوت النبوة و المعجزات: تقی الدین ابو العباس (م: 728)
27ـ الفوائد المشوق الی علم القرآن و علم البیان: شمس الدین ابن قیّم (م:751)
28ـ البرهان فی علوم القرآن: بدرالدین زرکشی (م: 794) بخش اعجاز
29ـ بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز: فیروز آبادی (م: 817)
30ـ تبصیر الرحمن و تیسیر المنان ببعض ما اشیر الی اعجاز القرآن: علی بن احمد بن ابراهیم اسماعیل (م: 835)
31ـ شرح المصباح: ابو العباس احمد بن عثمان الازدی (م: 837)
32ـ معترک الاقرآن فی اعجاز القرآن: جلال الدین السیوطی (م: 911)
33ـ الایجاز فی علم الایجاز: ضیاء الدین بن غیاث الدین (م: 1035)
34ـ رساله التوحید: محمد عبده (م:1323)
35ـ الشهاب المبین فی اعجاز القرآن: ابو القاسم بن محمد تقی (م:1333)
36ـ الوحی محمدی: رشید رضا (م: 1354)
37ـ اعجاز القرآن و البلاغه النبویة: مصطفی صادق الرافعی
38ـ التصویر الفنی فی القرآن: سید قطب
39ـ المعجزة الخالده: سید هبة الله الشهرستانی
40ـ البیان فی تفسیر القرآن: آیه الله ابو القاسم خوئی (بخش اعجاز)
41ـ المعجزة الکبری فی القرآن: محمد ابو زهره
42ـ الاعجاز العددی فی القرآن: عبد الرزاق، نوفل
43ـ الاعجاز البیانی: عایشه عبدالرحمن، بنت الشاطی
44ـ الاعجاز فی الدراسات السابقین: عبدالکریم خطیب
45ـ التمهید فی علوم القرآن: محمد هادی معرفت (بخش اعجاز)
46ـ پژوهشی در اعجاز قرآن کریم: محمد علی رضایی اصفهانی (اعجاز قرآن، ص 19 تا 21).
2ـ سير آيات تحدی و تداوم آن
ریچارد سی در خصوص سیر آیات تحدی، در دو مرحله از آنها یاد می کند و هر بار چینشی متفاوت و دارای سیر تدریجی دارد. در آغاز مقاله (دائرة المعارف لایدن، مقاله اعجاز ریچارد، ص 2) میگوید:
چندین آیه در قرآن در مواردی ذکر شده است که پیامبر (ص) از سوی خداوند مامور می گردد با دشمنانش در میان عرب تحدی کند که سورهای نظیر سورههای قرآنی ارائه دهند که شامل آیات 24ـ23 بقره ، 38 یونس ، 13 هود، 88 اسراء ، و 34 و 33 طور می باشد. در ادامه که به بحث معارضه برخی از معارضان می پردازد، از چینش دیگری در آیات تحدی یاد می کند که چنین است : 34 و 33 طور ، 13 هود ، 38 یونس ، 88 اسراء و 23 و 24 بقره (همان ص 5 و 6).
چینش دوم آیات تحدی ریچارد، گرچه با چینش اول متفاوت و به واقع نزدیکتر است، با سیر تدریجی مکی و مدنی بودن آیات منطبق نیست. به نظر می رسد آخرین آیه در تحدی همان آیه 88 سوره اسراء می باشد که خداوند در آن خبر از ناتواني حتی انسان و جن در همانند آوری میدهد. با دقت در آنها می توان سیر آیات تحدی را در دو مرحله (نخست در مکه و ادامه آن در مدینه) و با چینش ذیل دانست :
الف) تحدی در مکه :
1ـ «أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لَّا يُؤْمِنُونَ فَلْيَأْتُواْ بحَِدِيثٍ مِّثْلِهِ إِن كاَنُواْ صَدِقِينَ» (طور/ 33 ـ 34)
آنها می گویند ، قرآن را به خدا افترا بسته ، ولی آنها ایمان ندارند ؛ اگر راست میگویند. سخن همانند آن بیاورند .
2ـ «أَمْ يَقُولُونَ افْترََئهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْترََيَتٍ وَ ادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَدِقِينَ» (هود/ 13)
بلکه آنها می گویند این (قرآن) را به دروغ به خدا نسبت می دهند ؛ بگو اگر راست می گویید شما هم ده سوره همانند این ، سوره های دروغین بیاورید و تمام کسانی را که میتوانید غیر از خدا ( برای این کار ) دعوت کنید.
3ـ «أَمْ يَقُولُونَ افْترََئهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَ ادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَدِقِينَ» (يونس/ 38)
آنها میگویند: او قرآن را دروغ به خدا نسبت داده ؛ بگو اگر راست می گویید یک سوره همانند آن بیاورید و هر کس را می توانید غیر از خدا (به یاری) بطلبید.
تحدی قرآن در مکه و پيش از هجرت به مدینه، نسبت به مشرکان، به ترتیب آیات یادشده بود، يعني به ترتيب به مثل قرآن، به مقداری که تا آن موقع نازل شده بود و سپس به ده سوره و بعد به یک سوره، تحدي شد؛ زیرا نخستین آیه تحدی ، در سوره طور ( آیه 34 ) هست که بیان داشت: مشرکان قرآن را سخنی انسانی و از ناحیه پیامبر (ص) می دانند که او به دروغ ، به خدا نسبت می دهد ، خداوند در پاسخ می فرماید: اگر سخن یک انسان است، شما هم به مانند آن را بیاورید .
در مرحله دوم، تحدی به ده سوره مربوط میشود که شامل ( آیه 13 )سوره هود است و بیان می کند که اگر در قرآن تردید دارید، ده سوره مانند آن را بیاورید.
در مرحله سوم تحدی به یک سوره شده که شامل آیه 38 یونس می باشد و می فرماید: یک سوره همانند آن بیاورید.
در تمامی آیات تحدی در مکه ، از قرآن با تعبیری مانند « تقوله ، افتراء » ( سخنی ساخته شده در نظر مشرکین ) یاد می شود ؛ همچنان که در آیات یاد شده با تعبیر « ... إِن كُنتُمْ صَدِقِينَ» اشاره می کند که اگر شما راست می گویید ، به مانند آن را بیاورید که گوياي عناد و لجاجت مشرکان است .
ب: تحدی در مدینه
1ـ «وَ إِن كُنتُمْ فىِ رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلىَ عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَ ادْعُواْ شُهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَدِقِينَ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ وَ لَن تَفْعَلُواْ فَاتَّقُواْ النَّارَ الَّتىِ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الحِْجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَفِرِينَ» (بقره/ 23 ـ 24)
اگر درباره آنچه بر بنده خود ( پیامبر ) نازل کردیم ، شک و تردید دارید [دست كم] یک سوره مانند آن بیاورید و گواهان خود را، غیر از خدا، بر این کار دعوت کنید؛ اگر راست می گویید: اگر این کار را نکردید كه هرگز نخواهید کرد، از آتشی که هیزمش بدنهای مردم (گنهکار) و سنگهایی است که برای کافران مهیا شده است، بترسید.
2ـ «قُل لَّئنِِ اجْتَمَعَتِ الْانسُ وَ الْجِنُّ عَلىَ أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْءَانِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كاَنَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا» (اسراء/ 88)
بگو! اگر انسانها و پریان گرد هم آيند که مانند این قرآن را بیاورند، مثل آن را نخواهند آورد، هرچند برخي پشتيبان برخي ديگر باشند.
با گذشت بیش از 13 سال از نزول قرآن و هجرت پیامبر به یثرب، سیر تحدی قرآن همچنان در دو مرحله ادامه یافت : نخست تحدی به یک سوره ، که در واقع تداوم آخرین تحدی در مکه بود و بر آن تاکید شده بود. خداوند در سوره بقره می فرماید: «فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ...»؛ یک سوره مانند قرآن بیاورید ؛ در اين آیه اشاره می نماید که ای مشرکان ! اگر هنوز هم با گذشت زمان و توسعه اسلام، شک داريد، يك سوره مانند قرآن بیاورید؛ اگر راستگو هستید. در همین آیه می گوید: ولی بدانید همانند آوری قرآن، ممکن نیست و شما از نتیجه مخالفت طولانی خود با پیامبر بهراسید ، زیرا سرانجام کار شما هلاکت است .
در تحدی مدینه، نتیجه ناتواني مخالفان و اسلام نياوردن آنها را، آتش جهنم می داند که اقتضای اتمام حجت و روشن شدن حقایق است ؛ در آیات مدنی ، تعبیر« ... لَن تَفْعَلُواْ... » آمده است و بیانگر این واقعیت است که مشرکان مکه ، اگر قبل از هجرت پیامبر (ص) بر ناتواني خود آگاه نشده اند ، با حضور پیامبر در مدینه و پس از گذشت چند سال از گسترش اسلام و روشن شدن عظمت قرآن ، به عجز خویش پی بردند . مرحوم طبرسی در ذیل آیه 23سوره بقره ، چنین نگاشته است:
«خداوند می فرماید ، وقتی عجز شما و عجز جمیع خلق ، آشکار گردید ، به سوی دروغ پردازی نروید و عبارت « ... لَن تَفْعَلُواْ... » بیان نفی ابد و اشاره بر عدم موفقیت ابدی انسان در همانند آوری به مانند قرآن است» (مجمع البیان ، 1 / 159)
مرحله دوم تحدی در مدینه ، تحدی به مثل قرآن و بیان آخرین اتمام حجت بود که خداوند متعال در سوره اسراء می فرماید:
«قُل لَّئنِِ اجْتَمَعَتِ الْانسُ وَ الْجِنُّ عَلىَ أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْءَانِ لَا يَأْتُونَ... » که بیانگر آن است که اگر جن و انس به یاری هم آیند، مانند قرآن را نمی توانند بیاورند ؛ زیرا قرآن کلام الهی است؛ نه کلام بشری.
زمخشری در ذیل آیه میگوید: «شرط در آیه نسبت به گذشته و بیان عجز مخالفین از ابتدای نزول می باشد و در مقام بیان محال بودن همانند آوری با قرآن است» (زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، 2/ 692).
ریچارد سی در ادامه بحث تحدی ،یاد می کند که تحدی به همانند آوری قرآن، پس از حیات حضرت، کم رنگ شد و افرادی زیاد پس از او نسبت به خلیفه بلا فصل او ابابکر مرتد شدند، گرچه که افرادی چون مسیلمه که تحدی کردند در نظر مسلمانان به کذّابون معروف شدند (دائره المعارف لایدن ، مقاله اعجاز، ترجمه ، ص 6)؛ در حالی که قضاوت ریچارد نادرست می باشد ؛ زیرا تحدی هم چنان ادامه یافت و اختصاص به زمان خاصی نداشت و همواره برای همه ایام و دوره ها بوده است و کسانی نیز چون مسیلمه اگر تحدی کردند ، تحدی آنان قابل قبول نبود؛ ضمن آنکه از نظر منابع متقن امامیه ، خلافت ابا بکر ، از نظر همه مسلمانان پذيرفتني نبوده و بر اساس مدارک روایی مانند حدیث غدیر (حنبل، مسند، 1/109؛ الغدیر فی الکتاب السنه، 1/36) خلافت از آن حضرت علی (ع) است و مفسران در ذیل آیه 67 مائده به تفصیل از آن یاد کردهاند (طبرسی، مجمع البیان، 2/344؛ مکارم، تفسیر نمونه، 5/ 4).
3ـ معارضان با قرآن يا رقيبان
ریچارد سی در بخشی از مقاله خود از مسیلمه کذّاب یاد می کند که برخی او را رقیب پیامبر (ص) دانسته اند؛ نه کسی که به معارضه با حضرت رسول (ص) پرداخت و پس از نقل قول یادشده ، هر دو احتمال را نفی نمی کند و می گوید: «مارگولیوث ، بحث نموده که مسیلمه خود را پیش از محمّد به عنوان یک پیامبر، اعلام کرده بود ، گرچه دیگران با این نتیجه مخالف هستند ، ولی نزاع یاد شده ، دارای این ثمره است که آیا مسیلمه در تاریخ باید به عنوان یکی از تحدی کنندگان با پیامبر و قرآن ،تلقی شود و یا به عنوان یک رقیب ارشد (دائره المعارف لایدن، همان، ص 6).
در ادامه میگوید: «هر نوع نتایجی که احتمالاً در مورد مسئله گرفته شود، تفاوتی ندارد مورخان گزارش کردهاند که مسیلمه درصدد برآمد به محمد نزدیک شود» (همان).
کلام ریچارد سی در خصوص مسیلمه نادرست است ؛ زیرا در تاریخ قطعی است که مسیلمه پس از پیامبر ادعای رسالت کرد و در آغاز به او ایمان آورد، لکن پس از مدتی مرتدّ شد و در یمامه بر پیامبر (ص) خروج کرد و معتقد بود که شراب حلال است و نماز واجب نیست (تاریخ طبری، 2/ 499) و از جمله بافته های او سوره فیل بود که: «الفیل و ماالفیل له ذنب وبیل و له خرطوم طویل». رافعی در خصوص معارضه مسیلمه معتقد است: تمامش کلام اوست و بی ارزش است و قابل تمسّک نیست و کلامی پریشان، مبتذل و بی معنا است» (اعجاز القرآن و البلاغه النبویه، ص 175).
4ـ معتقدان به صرفه
ریچارد سی در بخشی از مقاله از برخی نظریات سنتی در خصوص اعجاز قرآن یاد می کند که کسانی مانند نظّام، معتقد به امکان همانند آوری قرآن بودند، ولی اعجاز قرآن در «صرفه» بوده است و میگوید: «نظّام بر این عقیده بود که ویژگیهای زبانی قرآن، فراتر از توانایی افراد خاص نیست (دائره المعارف لایدن ، همان ، ص 9) در ادامه به استناد برخی منابع کلامی مذهب معتزلی بصره می آورد که «نظّام این موضع را برگزید که قرآن تنها از جهت « صرفه » معجزه است و مفهوم صرفه این است که عربها تا زمانی که پیامبر فرستاده نشده بود، می توانستند سخنانی نظیر قرآن از حیث فصاحت و بلاغت، ارائه نمایند، ولي با ظهور پیامبر این ویژگی از آنها سلب گردید» (همان) ریچارد سی مينويسد: «بعد از نظّام، نویسندگان دیگری از این فکر و اندیشه دفاع کردند، ولی چنین اندیشه ای از سوی جاحظ که از جمله شاگردان نظّام بود، ردّ گردید ؛ گرچه کسانی که طرفدار شاخه معتزلی بغداد بودند و همین طور شیعیان آنهارا تایید کردند» (همان، ص 10)
ریچارد از سید مرتضی نیز یاد می کند که نظریه صرفه را پذیرفته است و در ادامه از تلاش معتزله بصره یاد می کند که تلاش کردند ثابت کنند قرآن تقلید ناپذیر است و قول به صرفه صحیح نمیباشد؛ بدین جهت اعتقاد معتزله بصره را علیه اعتقاد رایجی که سران صوفیه و امامان شیعه داشتند، میداند که صوفیه و امامیه می توانند معجزاتی ارائه دهند و هستند کسانی که می توانند شاهکارهای اعجاز آمیز انجام دهند (همان، ص 12)؛ در حالی که چنین نسبتی به امامان شیعه صحیح نیست و سید مرتضی هم قول به صرفه را به صورت مطلق قبول نداشت بلکه به صرفه به معنی صرف علوم و دانشها معتقد بود. (الذخیره، ص 380)
در هر حال آن چنان که ریچارد گزارش کرده است قول به صرفه نمی تواند صحیح باشد ؛زیرا قول به صرفه که در قرن چهارم و پنجم در اوج خود بود ، در قرون بعدی متزلزل گشت و از اعتبار آن کاسته شد و مخالفان در صحت آن تردید نمودند و برای نشان دادن سستی آن ایراد و ضعفهایی ارائه كردند؛ ضعفهایی که گرچه برخی از معتقدان به صرفه (مانند سید مرتضی در کتاب الذخیره، ص 381) بدان آگاه بودند و در پاسخ دادن به آنها مطالبی را نیز ارائه نمودند؛ ولی آن پاسخها برای اقناع مخالفان کافی به نظر نمی رسد و آن اشکالها به ضمیمه مواردی دیگر همواره ملازم قول به صرفه بوده است که به مهمترین آنها اشاره می شود.
4.1ـ نفی اعجاز متن قرآن:
اگر اعجاز قرآن به فصاحت، بلاغت و دیگر وجوه اعجازی آن برنگردد، بلکه «صرفه» و منع خداوند از آوردن مانند قرآن معجزه باشد، قرآن کتاب خارق العاده و معجزه نخواهد بود (همان، ص 382)، بلکه، آن «صرفه» معجزه خواهد بود كه ربطی به متن قرآن ندارد. در این صورت قرآن کتابی معمولی و حداکثر کتاب تخصصی در ردیف بهترین کتابها است و از این جهت مانند آن هست و ارائه کتابی مانند آن مشکل نيست؛ در حالی که عالمان مسلمان معتقدند متن قرآن معجزه است؛ زیرا در آیات قرآن آمده است: «قُل لَّئنِِ اجْتَمَعَتِ الْانسُ وَ الْجِنُّ عَلىَ أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْءَانِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ...» (اسراء/ 88)؛ بگو اگر انسانها و پریان گرد هم آيند تا مانند این قرآن را بیاورند، همانندش را نخواهند آورد .
آیه یاد شده دلالت بر آن دارد که قرآن امتیاز ويژهاي دارد که مانند آوری آن ممکن نیست؛ انسان نیز توانایی انجام این کار را ندارد و تعبیر «لَا يَأْتُونَ» ظهور در ناتواني انسان و جن دارد؛ نه آنکه میتوانند، اما خدا آنها را از این کار باز ميدارد.
4.2ـ لغو بودن دعوت عمومی:
با دقت در آیات تحدّی میتوان به این واقعیت پی برد که قرآن از مرتبه بالایی از فصاحت، بلاغت و دیگر زیباییهای کلامی و مفهومی برخوردار است به گونهاي كه آفرینش نظیر آن از توان دیگران خارج است و اگر قرآن چنین امتیازی نداشت، تعبیر اتفاق، اجتماع و همراهی جنّ و انس برآوردن مانند آن بیهوده بود (مودت، اعجاز القرآن، ص 23)؛ در حالی که خداوند با تعبیر یادشده، ارزش و اهمیت قرآن را بیان داشت و فرمود:
«قل لَّئنِِ اجْتَمَعَتِ الْانسُ وَ الْجِنُّ عَلىَ أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْءَانِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كاَنَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا» (اسراء/ 88) بگو ! اگر انسانها و پریان اتفاق کنند که همانند قرآن را بیاورند، نمیتوانند، گرچه که برخی به همراهی برخی دیگر در آیند.
4.3ـ شگفتی فصیحان عرب در رويارويي با قرآن:
اگر اعجاز قرآن به صرفه بازگردد؛ نه قرآن، لازم می آید عربها در آن زمان و دورانهای بعد، بتوانند مانند آن را، دست كم مانند آن در فصاحت و بلاغت بیاورند، در حالی که فصحای بزرگ عرب و شاعران بلیغ و سخنوری مانند «ولید بن مغیره»، «لبید»، «کعب»، «نابغه» و ... وقتی آیات قرآن را میشنیدند، شگفت زده می شدند و در برابر عظمت فصاحت و بلاغت قرآن خضوع ميكردند و آن را در رتبه بالایی از فصاحت و بلاغت میدیدند؛ بدین جهت هیچ یک ادعای همانند آوری نداشتند و هیچ یک قرآن را کلامی در ردیف کلام خود نميدانستند (الذخيره، ص 385).
معتقدان به «صرفه» در برابر این اشکال میگویند: علّو مرتبت قرآن در فصاحت و بلاغت امری قابل قبول است و در آن تردیدی نیست، لکن، رابطه میان کلام فصیح و بلیغی که در اوج است، مانند قرآن و کلام فصیح دیگری که در رتبه پایین تری است، رابطه فاصله میان معجزه و غیر معجزه نیست و بسا ارائه کلام فصیح که در اوج است، معجزه نباشد و در توانایی بشری باشد.
به نظر می رسد این پاسخ کافی نباشد، چون کلامی که مانند قرآن در اوج فصاحت و بلاغت است، یا بشر از آوردن آن ناتوان است و در توانایی او نبوده و نیست (چون کار بشری نیست که درآن صورت سبب اثبات اعجاز قرآن و بیانگر شگفتی فوق العاده قرآن است و ربطی به صرفه ندارد ) و یا بشر از آوردن آن ناتوان نیست که در این صورت آن کلام در اوج و رتبه بالایی که در دسترس بشر نباشد، نخواهد بود و لازمهاش همان است که قرآن کلامی و کتابی است که در حوزه توانایی بشر است تا مانند آن را بیاورد و حداکثر آنکه در ردیف برجسته ترین کتابها است و افراد خاصی می توانند مانند آن را بیاورند و لازمه آن عدم اعجاز متن قرآن خواهد بود که بزرگان و فصحای عرب ، باوری بر خلاف آن داشتند و معتقد بودند قرآن کلامی فوق العاده و خارق العاده است.
4.4.ـ ضرورت وجود همسان قرآن، قبل از صرفه:
اگر اعجاز قرآن به قول به صرفه باز گردد، لازم می آید پس از نزول قرآن و تحدی و ایجاد صرف الهی ، عربها در آوردن مانند آن ناتوان و محدود شده باشند و چون چنین صرفهای قبل از نزول وجود نداشت، باید سخنان یا عباراتی که همانند قرآن است ، قبل از نزول قرآن وجود داشته باشد و عربها بتوانند با کمک آنها به معارضه قرآن بپردازند؛ در حالی که هیچ گواه و شاهدی در تاریخ یافت نمیشود که عربها با اشعار و سخنان، پیش از صرفه، به معارضه پرداخته باشند (شرح مواقف، 8/ 249).
4.5ـ اعتراف نكردن اعراب بر سلب قدرت:
اقتضای صرفه از سوي خداي متعال آن است که عربها پس از تحدی قرآن و تحقق صرفه، توانایی و قدرت خود را در ایجاد خطبه ها و اشعار فصیح و بلیغ از دست داده باشند و این سلب قدرت تاکنون ادامه داشته باشد و حال عربها، بویژه شعرا و فصحا پس از صرفه و قبل از آن ، از جهت ذوق و استعداد و ارائه سخنان فصیح و بلیغ فرق کرده باشد ؛ در حالی که چنین اعترافی مشهود نیست و عربها خود را از آوردن کتابی مانند قرآن، پس از تحدی و پیش از آن، عاجز می دانستند (الطراز ، عن وجوه الاعجاز، 3/395) و کسی در خود احساس نمی کرد که سلب قدرت ، از او شده باشد .
4.6ـ ناسازگاری صرفه با مباهات قرآن:
تحدی قرآن میباید مبنی بر مباهات قرآن باشد و مباهات قرآن سزاوار قول به صرفه و جبر در برابر مخالف نیست .
5ـ اعجاز ادبی قرآن
ریچارد سی در بخش بیان وجوه اعجاز قرآن تلاش می کند بیان نماید که متکلمان مسلمان از آغاز تا قرون معاصر، اعجاز قرآن را در وجوه ادبی آن دانسته اند و بیان می دارد که قرآن یک دست آوردی بی نظیر است که زبان آن میان افراد بشر تقلید ناپذیر میباشد (دائره المعارف لایدن ، همان، ص4). او از متکلمان قرن اول، دوم، سوم و چهارم و ... هجري یاد میکند که همه در خصوص«اعجاز ادبی و زبانی» قرآن، سخن گفته اند و آثار آنها مثل «دلائل اعجاز» جرجانی و «اعجاز قرآن» باقلانی و خطابی و «اعجاز القرآن البیانی »، حنفی ، «الاعجاز القرآن البیانی » ، بنت شاطی و ... تنها در جهت بیان سبک ادبی قرآن است و کمتر از نظریات جدید دیگری برخوردار بوده اند (همان، ص 13).
کلام ریچارد سی در خصوص تمایل شدید متکلمان در انحصار وجوه اعجاز به معجزه ادبی ،گرچه در خصوص برخی اشخاص و متکلمان صحیح می باشد؛ جنبه غالب ندارد، حتی خطابی که از نخستین پیشگامان در بحث وجوه اعجاز قرآن در قرن چهارم است، به دیگر وجوه هم که برخورداری قرآن از صحیح ترین معانی است ، پرداخته است (ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، ص 27) باقلانی نیز که در آغاز قرن پنجم میزیست، اساس اعجاز را سه وجه می داند که آخرین آنها اعجاز ادبی است و می گوید اعجاز قرآن در وجوه اخبار از غیب ، کتابی علمی از پیامبر امّی و بلاغت و فصاحت آن است (رمانی، اعجاز القرآن ، ص 57).
فخر رازی از مفسران قرن ششم، وجوه معنایی قرآن را مهم ميداند و برخورداری قرآن از نظر توصیف مشاهدات ،مراعات صدق و درستی، اهتمام به بیان واجبات و جامعیت آن را، از شگفتیهای قرآن ميداند (فخر رازی، التفسير الكبير، 3 / 511) رافعی نیز ضمن بیان اهمیت اعجاز ادبی، به دیگر وجوه نیز ميپردازد و آن را مخصوص قلمرو خاصی نميداند (رافعی، اعجاز القرآن و البلاغه النبویه، ص 139).
6ـ ضرورت بررسی همه آراء مسلمانان در اعجاز به ویژه شیعیان
ریچارد سی در بررسی وجوه اعجاز تنها از برخی آرا و آثار متکلمان اسلامی بویژه اهل سنّت استفاده کرده است، در حالی که لازم بود از دیگر دانشمندان مسلمان مانند زملکانی ، زرکشی ، قرطبی ، عبدالله دراز و ... از اهل سنت و شیخ مفید ، شیخ طوسی ، شیخ طبرسی ، قطب الدین راوندی ، علامه مجلسی ، علامه شبّر ، علامه بلاغی ، علامه طباطبایی ، آیه الله خوئی و ... از شیعیان نيز توصيفي به اختصار داشته باشد تا مقالهاش که بررسی اعجاز از نظر مسلمانان است ،کاملتر باشد؛ بویژه عالمان شیعه که بخوبی بحث اعجاز قرآن را بیان نمودهاند و نوع بیان آنها متفاوت با وجوه اعجاز اهل سنت است ؛ زیرا بیشتر به جنبه محتوایی و بیانی آیات توجه داشته اند (مفید، اوائل المقالات، ص 70؛ طوبی، التبیان فی تفسیر القرآن، 1/ 3؛ طبرسی، مجمع البیان، 1/42؛ راوندی، الخرائج و الجرائح، 3/ 971؛ مجلسی، بحار الانوار، 89/ 127؛ مودب، اعجاز قرآن، ص100ـ55 (اعجاز از نظر عالمان شیعه).
7ـ ضرورت بررسی همه وجوه اعجاز قرآن در کنار هم
ریچارد سی از منابع اهل سنت کمک گرفته و بیشتر بر اعجاز ادبی قرآن، تاکید نموده است، در حالی که در آیات تحدّی ، اعجاز به مثل آن شده و خداوند می فرماید:
«فَلْيَأْتُواْ بحَِدِيثٍ مِّثْلِهِ إِن كاَنُواْ صَدِقِينَ» (طور/ 34) «قُل لَّئنِِ اجْتَمَعَتِ الْانسُ وَ الْجِنُّ عَلىَ أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْءَانِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ» (اسراء/ 88) در هر دو آیه و دیگر آیات تحدی، اعجاز قرآن به وجه خاصی، منحصر نشده است، بلکه به کتابی همانند قرآن در همه خصوصیات از جمله وجوه ادبی و زبانی »همانند آوری شده است.
بنابراین گرچه هنگام نزول، اعجاز ادبی قرآن بسیار مطرح شد و اقتضای صدر اسلام نيز توجه به اعجاز ادبی بود، نمیتوان اعجاز قرآن را، منحصر به وجه خاصی دانست؛ بلکه قرآن برخوردار از دهها ویژگی است که همه در کنار هم اعجاز آن را تشکیل می دهند؛ زیرا تاکید بر هر یک از وجوه مانند اعجاز ادبی، صوتی، عددی، اخبار از غیب، سلامت متن، معارف بلند آن ، شگفتیهای علمی آن ... گرچه ارزشمند است، هر یک نمیتوانند فراگیر تمامی آیات باشند؛ ضمن آنکه پاسخ به تحدی هر یک از آنها به تنهایی ممکن است رخ بدهد .
امام صادق(علیه السلام) نیز بدین جهت تاکید بر بی نظیر بودن قرآن دارد و می فرماید: «کتابه المهیمن الباهر لعقول الناظرین» قرآن او که برترین کتاب خیره کننده عقل کسانی است که در قرآن تامل مینمایند (همان، بحار الانوار، 89/ 117).
علامه بلاغی هم در بررسی وجوه اعجاز بر وجوه ششگانه قرآن در کنار هم برای همه مردم اشاره دارد که شامل، اعجاز قرآن در مباحث تاریخی، احتجاجات قرآن، سلامت قرآن از هر گونه تناقض، نظام قانون گذاری و ارائه جامعه مدنی بر اساس عدل، نظام اخلاقی قرآن و اخبار غیبی آن می باشد (بلاغی، آلاء الرحمن، 1/ 8 ـ 16) و در عصر حاضر کتابهای مستقلی پیرامون برخی وجوه اعجاز قرآن نوشته شده است، مثل پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، دکتر محمد علی رضائی اصفهانی.
علامه طباطبایی هم می فرماید: «تحدی قرآن عام و برای همه هست و لذا قرآن منحصر به اعجاز خاصی نمی شود و بنابراین قرآن هم برای بلیغ ترین و فصیح ترین افراد ، در فصاحت و برای حکماء در حکمت و برای علماء در مباحث علمی و برای قانون گذاران در قوانین و مقررات و هم برای حکام در حکومت و برای تمامی جهانیان در آن حقایقی است که راهی برای کشف آن نداند معجزه است» (طباطبایی، الميزان فی تفسير القرآن، 1/60).
نتیجه
ریچارد سی در بیان اعجاز قرآن با کمک برخی عالمان مسلمان به بررسی وجوه ادبی پرداخته ؛ در حالی که قرآن کتاب همه انسانها و برای همه اعصار است و اعجاز آن نمی تواند به وجه خاصی منحصر شود، بلكه میتواند همه وجوه را در کنار هم فراگيرد، آن چنان که با گذشت زمان، وجوه دیگری از اعجاز قرآن آشکار می شود.
نویسنده: پروفسور ریچارد سی، مارتین
ترجمه: دکتر محمد جواد اسکندرلو
بررسی و نقد: دکتر سید رضا مودب
مجله تخصصی قرآن پژوهی خاورشناسان - شماره 3