اوصاف قرآن در نگاه معصومین علیهم السلام

در روايات معصومين ـ عليهم السلام ـ اوصاف فراواني براي قرآن ذكر شده است كه به برخي از آنها اشاره مي‌شود:

 

1ـ اوّلين مهمان خداي سبحان

پيامبر اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ مي‌فرمايد: «أنا أوّلُ وافدٍ علي العزيز الجبّار يوم القيامة و كتابُه و أهلُ بيتي»[1]. در قيامت كه همه مخلوقها به خالق باز مي‌گردند: «أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ»[2]، اولين مهماني كه بر خداي سبحان وارد مي‌شود، پيامبر اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ و قرآن كريم و اهل بيت پيامبر است و چون چنين كثرت نوري با وحدت حقيقي هماهنگ است، مي‌توان از مجموع انوار سه گانه به نور واحد و مهمان يگانه ياد كرد و گفت: اولين مهمان.

 

2ـ برترين مخلوق خداوند

همچنين آن حضرت مي‌فرمايد: «القرآن أفضل كل شيء دون الله فمن وَقَّر القرآن فقد وَقَّرَ اللهُ و مَن لم يُوَقِّرِ القرآن فقد استخفّ بحرمة الله»[3]. قرآن كريم پس از خداي سبحان از هر چيزي برتر است. پس هر كس قرآن را بزرگ شمارد خدا را بزرگ شمرده و هر كس آن را بزرگ نشمارد، حريم خداي سبحان را سبك شمرده است. قرآن كريم مراحل مختلفي دارد: در مرحلة نازله، «عربي مبين» است و در مرحلة برتر، «عليّ حكيم»: «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ»[4] و بين اين دو مرحله نيز مراتب متوسط است. قرآن ريسمان پيوسته و مستحكمي است كه يك سوي آن به دست خداي سبحان و سوي ديگر آن در دست انسانهاست و تمسك و اتصال به ريسمان خدا ماية سعادت و آقايي دنيا و آخرت است.

خداي سبحان به حاملان قرآن دستور بزرگداشت قرآن مي‌دهد و ثمرة آن را محبوبيّت خدا و خلق ذكر مي‌كند. پيامبر اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ مي‌فرمايد: «يقول الله عزّ و جلّ: يا حملة‌ القرآن تحبّبوا إلي الله تعالي بتوقير كتابه يَزدكم حباً و يُحببكم إلي خلقه»[5]؛ خدا مي‌فرمايد اي حاملان قرآن به واسطه‌ي بزرگ شمردن كتاب خدا محبوب خدا شويد تا دوستي شما را زياد كند و شما را محبوب خلق خود نمايد.
شايان ذكر است كه، قرآن مرتبه‌هايي دارد؛ چنانكه ولايت رسول گرامي و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ نيز داراي مراتب است. مرتبه والاي قرآن و ولايت نور واحد است و از اين رو در آن جا سخن از برتري دارنده و برتري داشته شده نيست. اگر كثرت مرتبه‌ها ملاحظه شود، مرتبه‌ي والاي قرآن از مرتبه نازل ولايت افضل است و تفصيل آن را در نوشتار ديگر نويسنده به نام (عليّ بن موسي الرضا و القرآن الحكيم) مي‌توان يافت.

 

3ـ كتاب نجات بخش

معاد بن جبل مي‌گويد: كنّا مع رسول الله ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ في سفر فقلت يا رسول الله: حدّثنا بما لنا فيه نفع. فقال: «إن أردتم عيشَ السّعداء و موتَ الشهداء‌و النّجاةُ يومَ الحشر و الظّلَ يومُ الحرور و الهُدي يوم الضلالة فادرسوا القرآن فإنّه كلامُ الرّحمن و حرزٌ من الشيطان و رجحانٌ في الميزان»[6]؛ در سفري همراه پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ بوديم. به آن حضرت عرض كردم براي ما سخن سودمندي بگوييد. آن حضرت فرمودند: اگر زندگي سعادتمندانه، مرگ شهيدانه، نجات روز حشر، ساية روز سوزندگي (قيامت) و هدايت روز گمراهي مي‌طلبيد، به درس قرآن بپردازيد كه آن، سخن خداي رحمان و سپري در برابر شيطان و ماية سنگيني كفّة عمل در ميزان عدل است.

 

4ـ راهنماي بهشت

پيامبر اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ مي‌فرمايد: «تَعلّموا القرآن و اقرؤوه و اعلموا أنّه كائنٌ لكم ذكراً و ذُخراً و كائن عليكم وزراً فاتّبعوا القرآن و لا يَتبِعُنَّكم فإنّه مَن تَبِعَ القرآن تَهجُمَ به علي رياض الجنإ و من تبعه القرآن زَجّ في قفاهُ حتي يَقْذِفَهُ في جهنّم»[7]؛ قرآن را فرا گيريد و آن را قرائت كنيد و بدانيد كه قرآن نام شما را بلند مي‌كند ووسيله‌اي براي ياد خداست. قرآن هم ذُخْر (ذخيره) است و هم وِْزر؛ اگر امام و پيشواي انسان بود براي او ذخيرة نيكويي است و اگر كسي خود را امام و پيشواي قرآن قرار داد، قرآن بار سنگيني بر دوش او خواهد بود و او را از پشت به دوزخ مي‌افكند. حضرت امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ نيز دربارة‌قرآن مي‌فرمايد: هر كس قرآن را در پيش روي خود قرار داد، «جلودار» او به سوي بهشت خواهد بود و هر كس آن را به پشت سر افكند، «كشاننده‌ي» او به سوي دوزخ خواهد بود: «من جعله أمامه، قاده إلي الجنّة و من جعله خلفه، ساقه إلي النار»[8].

 

5ـ راه ربّاني شدن انسان

پيامبر اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ مي‌فرمايد: «ما مِن مؤمنٍ، ذَكر أو أنثي، حُرٍّ أو مملوك إلّا و لله عليه حقٌ واجب: أن يَتَعَلّم من القرآن و يتفقّه فيه. ثمّ قرء هذه الآية: «وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ»[9]؛ حق خداي سبحان بر همگان اين است كه قرآن را فقيهانه فراگيرند؛ زيرا قرآن كريم انسانها را به ربّاني شدن فرا مي‌خواند و راه آن را نيز فراگيري قرآن مي‌داند.
عالم ربّاني كسي است كه هم پيوندي محكم با ربّ العالمين داشته باشد و هم انسانها را به خوبي بپروراند و گفتار امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ: «فنحن العلماء‌و شيعتنا المتعلمون»؛[10] (علما ما هستيم و شيعيان ما شاگردانند) نيز براي بيان مصداق كامل عالم رباني است، نه حصر آن در اهل بيت ـ عليهم السلام ـ. البته كاملترين مصاديق عالم ربّاني امامان ـ عليهم السلام ـ هستند؛ اما راه ربّاني شدن براي شاگردان آنان نيز باز است.

 

6ـ عامل صعود بهشتيان

مردي از حضرت سجّاد ـ عليه السّلام ـ سؤالاتي كرد و آن حضرت به آنها پاسخ داد. آن مرد به فكر طرح پرسش جديد افتاد، امام سجاد ـ عليه السّلام ـ فرمودند: «مكتوبٌ في الإنجيل: لا تطلبوا علمَ ما لا تعلمون و لمّا عَمِلْتم بما عَلِمْتُم فإنَّ العالمَ إذا لم يَعمل به لم يزدهُ من الله إلّا بُعداً» ثم قال: «عليك بالقرآن فإنّ الله خَلَقَ الجنة بيده لِبَنَةً مِن ذهبٍ و لِبنةً من فضّة و جعل مَلاطَهَا الِمسك و ترابَهَا الزعفران و حَصاهَا اللؤلؤ و جعل درجاتَها علي قدر آيات القرآن فمَن قرء القرآن قال له اِقرء و ارقَ و من دخل منهم الجنّة لم يكن أحدٌ في الجنّة أعلي درجةً منه ما خلَا النبيين و الصديقين»[11]؛

در انجيل آمده است: تا به آموخته‌هاي پيشين خود عمل نكرده‌ايد، دانش جديد مطلبيد (زيرا معلوم مي‌شود علم را براي عمل نمي‌خواهيد و) علمي كه براي عمل نباشد عامل دوري از خداست. آنگاه فرمود: خداوند بهشت را با دست خود، خشتي از طلا و خشتي از نقره آفريد و ملات آن را مِشك و خاك آن را زعفران و ريگ آن را لؤلؤ قرار داد و درجات بهشت را به اندازة آيات قرآن قرار داد. پس كسي كه (در دنيا) قرآن خواند، خداوند به او مي‌فرمايد: بخوان و بالا برو و كسي كه از آنان (اهل قرآن) وارد بهشت شد، هيچ كس در درجه بهشت از او برتر نخواهد بود، مگر پيامبران و صدّيقان.
حفص مي‌گويد: حضرت موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ به مردي فرمودند: «أتحبّ البقاء في الدّنيا»؛ آيا بقاي در دنيا را دوست داري؟ آن شخص كه از تربيت شدگان مكتب امامت بود، عرض كرد: آري آن حضرت پرسيدند: چرا؟ عرض كرد: براي آن كه به قرائت سورة محبوب خود، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» بپردازم[12]. امام كاظم ـ عليه السّلام ـ پس از لحظه‌اي سكوت فرمودند: «يا حفص! مَن مات مِن أوليائِنا و شيعتنا و لم يُحسنِ القرآنَ عُلّمَ في قبره ليرفع اللهَ به مِن درجته فإنّ درجاتَ الجنة علي قدر آيات القرآن يقالُ له: اقرأ وارقَ. فيقرأُ ثم يرقي»؛ اگر از شيعيان ما، كسي قرآن را به خوبي فرا نگرفته باشد (چون به حقيقت آن ايمان دارد) در جهان برزخ، قرآن به او تعليم داده مي‌شود تا خداي سبحان با معرفت قرآن بر درجات او بيفزايد؛ زيرا درجات قرآن به اندازة آيات قرآن است. به قاري گفته مي‌شود: بخوان و بالا برو. او نيز مي‌خواند و بالا مي‌رود.

در جهان برزخ زمينه‌اي براي تكامل عملي نيست، تا انسان با انجام كاري واجب يا مستحب به كمال برتر عملي برسد، ولي راه تكامل علمي باز است؛ نظير آنچه در خواب براي روح معلوم مي‌شود و براي آگاهي به آنْ حركت فراگيري از قبيل كوششهاي بدني در زمان بيداري راه ندارد و بسياري از علوم و معارف دين در آن جا براي انسانها روشن و مشهود خواهد شد و چون عدد درجات بهشت به عدد آيات نوراني قرآن كريم است، براي امضاء و نشانه‌گذاري درجات شيعيان، ابتدا از تعليم قرآن بهره‌مند خواهند شد و سپس با فرمان «اقرأ وارق» مي‌خوانند و در درجات بهشت صعود مي‌كنند.
صعود در درجات بهشت پاداش قرائت در عالم آخرت نيست؛ زيرا در عالم برزخ، تكليف و عمل مكلفانه كه جزا را به همراه داشته باشد نيست؛ بلكه صعود بهشتيان در درجات بهشت، همان ظهور انس با قرآن در دنياست.
حفص مي‌گويد: «فما رأيت أحداً أشدً خوفاًَ علي نفسه من موسي بن جعفر ـ عليهما السلام ـ و لا ارجأ النّاس منه و كانت قرائته حزناً فإذا قرء فكانه يخاطب انساناً»[13]؛ در خوف و رجا كسي را مانند موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ نيافتم و قرائت او با حزن آميخته بود هنگامي كه قرآن را قرائت مي‌كرد گويا با كسي سخن مي‌گفت و اين ويژگي تلاوت با تدبّر و تفكّر است كه قاري متدبّر خود را گاهي «مخاطِب» و گاهي «مخاطَب» خداوند مي‌يابد.

نحوة فراگيري قرآن در ميان اصحاب پيامبر اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ بدين گونه بيان شده است: «كانوا يأخذون من رسول الله ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ عشر آيات. فلا يأخذون في العشر الأخري حتي يعلموا ما في هذه من العلم و العمل»[14]؛ آنان ده آيه از پيامبر اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ فرا مي‌گرفتند و تا بر علم و عمل به آن آگاه نمي‌گشتند، آيات بعدي را فرا نمي‌گرفتند.

 

7ـ درجه‌اي از نبوّت

اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «من قرء القرآن فكأنما أدرجت النبوة بين جنبيه إلّا أنه لا يُوحي إليه»[15]؛ آن كس كه قرآن را قرائت كند، گويا نبوّت در جان او داخل شده است، گر چه او وحيي دريافت نمي‌كند. قرائت قرآن شرايط خاصي دارد كه با رعايت آنها چنين آثاري را همراه دارد، چنانكه قرائت در آياتي مانند «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقْ» و« اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ»[16] نيز خواندن صِرْف نيست.

پيامبر اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ نيز مي‌فرمايد: «من قرء ثلث القرآن فكأنّما أوتي ثلث النبوة و من قرء ثلثي القرآن فكأنّما أوتي ثلثي النبوة و من قرء القرآن كلّه فكأنّما أوتي تمام النبوة ثم يقال له: إقرء وارق بكل آية درجة. فَيرقي في الجنة بكل آية درجة حتي يبلغ ما معه من القرآن ثم يقال له: اقبض فيقبض... فاذاً في يده اليمني الخلد و في الأخري النعيم»[17].
پس از صعود مؤمن در درجات بهشت حكم جاودانگي در بهشت را در دست راست خود و نعم الهي را در دست چپ خود مي‌يابد و از اين رو در دعاي وضو مي‌گوييم: «اللّهم أعطني كتابي بيميني و الخلد في الجنان بيساري...»؛[18] خدايا نامه‌ي عملم را به دست راست من بده و جاوداني در بهشت را (نصيبم كن).

 

8ـ عامل نورانيت

ابوذر ـ رضوان الله عليه ـ از رسول اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ درخواست نصيحت كرد. آن حضرت فرمودند: تو را به تقواي الهي كه سرآمد همه امور است سفارش مي‌كنم. ابوذر گفت: بيش از اين مرا نصيحت كنيد. آن حضرت فرمودند: بر تو باد به تلاوت قرآن و كثرت ياد خدا؛ زيرا تلاوت قرآن، عامل ياد تو در ملكوت و ماية نوراني شدن تو در زمين است: «أوصيك بتقوي الله فإنّه رأس الأمر كلّه». قلت: زدني. قال: «عليك بتلاوة القرآن و ذكر الله كثيراً فإنّه ذكر لك في السماء و نور لك في الأرض»[19]. قرآن كه خود ذكر خداست و يكي از لقب‌هاي آن نيز «ذكر» است پيروان خود را در ملكوت بلند آوازه و در زمين نوراني مي‌كند.
مطلوبيت تلاوت قرآن محدود به پنجاه آيه در روز نيست و آنچه در برخي روايات آمده كه در هر روز پنجاه آيه تلاوت كنيد بيان حدّ نهايي نيست؛ زيرا دست كم قرائت پنجاه آية‌پس از نماز صبح مطلوب است؛ چنانكه حضرت امام رضا ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «ينبغي للرجل إذا أصبح أن يقرأ بعد التعقيب خمسين آية»؛[20] سزاوار است براي انسان بعد از تعقيب نماز صبح پنجاه آيه از قرآن را تلاوت كند.

 

9ـ راه دستيابي به ثواب شاكران

پيامبر اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ مي‌فرمايد: «قال الله تبارك و تعالي: من شغله قرائة القرآن عن دعائي و مسئلتي، أعطيته أفضل ثواب الشاكرين»[21]؛ اگر اشتغال به قرائت قرآن، بندة مؤمن را از بازگويي خواسته‌هايش در پيشگاه الهي باز دارد، خداي سبحان، بدون در خواست، بهترين ثواب شاكران را به چنين بنده‌اي عطا مي‌كند؛ همان گونه كه خليل حق، حضرت ابراهيم ـ عليه السّلام ـ در هنگام شنيدن «حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ»؛[22] بسوزانيد او را و خدايان خود را ياري كنيد، يا «فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ»؛[23] پس او را در آتش بياندازيد، از خدا چيزي طلب نكرد؛ چون مي‌دانست كه برآمدن حاجت او در نخواستن است: «حسبي من سؤالي علمه بحالي»؛[24] همين كه از احوالم خبردارد نياز به درخواست نيست.

 

10ـ عامل حشر با پيامبران

پيامبر اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ مي‌فرمايد: «إن أكرم العباد إلي الله بعد الأنبياء العلماء ثم حملة القرآن يخرجون من الدّنيا كما يخرج الأنبياء و يحشرون من قبورهم مع الأنبياء و يمرّون علي الصراط مع الأنبياء و يأخذون ثواب الأنبياء. فطوبي لطالب العلم و حامل القرآن ممّا لهم عند الله من الكرامة و الشرف»[25]؛ گرامي‌ترين بندگان خدا پس از پيامبران دانشمندان هستند و سپس حاملان قرآن. عالمان و حاملان علم و عمل قرآن به گونة پيامبران از دنيا رخت برمي‌بندند و حشر آنان و عبورشان از صراط همراه پيامبران خواهد بود و از ثواب انبيا بهره‌مند مي‌شوند. پس خوشا به حال جويندگان علم و حاملان قرآن كه از كرامت و شرف الهي برخوردارند.
كسي كه قرآن را فرا گيرد تا فقط در خطابه‌ها يا نگارش كتابها از آن بهره گيرد، معلوم مي‌شود قرآن را براي تدبّر در آن و عمل به آن نخواسته است و اين دانش تجاري، حرفه‌اي بيش نيست و چنين علمي در اواخر عمر آدمي نيز به فراموشي سپرده مي‌شود. گر چه اين فراگيري نيز ثواب آشنايي با ظاهر قرآن را دارد؛ اما آن كه قرآن را براي تدبّر و عمل فرا گيرد جايگاه ديگري دارد.

 

11ـ ماية خرّمي و خوشحالي دلها

امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «و تعلموا القرآن فإنّه أحسن الحديث و تفقّهوا فيه فإنّه ربيع القلوب و استشفوا بنوره فإنّه شفاء الصدور و أحسنوا تلاوته فإنّه أنفع القصص و إن العالم العامل بغير علمه كالجاهل الحائر الذي لا يستفيق من جهله بل الحجة عليه أعظم و الحسرة عليه ألزم و هو عند الله ألوم»[26]؛ قرآن را فرا گيريد كه آن نيكوترين سخن است و به فهم عميق آن دست يابيد كه آن ماية خرّمي و خوشي دلهاست و از نور آن شفا بجوييد كه آن شفاي بيماريهاي روحي است و آن را نيكو تلاوت كنيد كه سودمندترين قصه‌هاست و كسي كه به علم خويش عمل نكند، همانند نادان سرگرداني است كه به هوش نمي‌گرايد و چون عالم است، حجت بر او گرانتر وحسرت او بيش‌تر و ملامت و سرزنش او در پيشگاه خداي سبحان بيشتر است.

مراد از تفقّه (تفقّهوا) در قرآن كريم و روايات اهل بيت طهارت ـ عليهم السلام ـ، آشنايي با فقه معروف كه در مقابل كلام و فلسفه قرار دارد، نيست؛ همان گونه كه واژة «حكمت» در قرآن و روايات، حكمت معروف، يعني فلسفه نيست، بلكه بر فراگيري معارف اصول دين و معارف عقلي نيز «فقه» اطلاق مي‌گردد و فهميدن احكام حرام وحلال الهي نيز «حكمت» ناميده مي‌شود. پس فقه كه عبارت از فراگيري عميق است به معنايِ مطلق آگاهي به معارف دين است و به معناي اصطلاحي آن نيست و گرنه لازم مي‌آيد كه تنها يك سيزدهم قرآن كه آيات الأحكام و مربوط به فروع فقه مصطلح و معروف است، داراي فقه باشد و مراد از تفقّه در قرآن معرفت خصوص همان مقدار اندك باشد؛ در حالي كه تمامي قرآن فقه است. البته اگر مسائل حقوقي، سياسي، اجتماعي و مدني را جزو فقه بدانيم، آيات فقهي رقم بيشتري پيدا مي‌كند.
از قرار گرفتن شفا در نور قرآن (و استشفوا بنوره) بر مي‌آيد كه جهل به قرآن نيز مانند به كار نبستن آن، بيماري است؛ جهل مانند رذايل اخلاقي ديگر، از بيماريهاي قلبي است و قرآن كريم شفاي اين دردهاست: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ»[27]، «شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ»[28].
مراد از قلب در قرآن، همان لطيفه الهي، يعني روح است، نه عضو گردانندة خون در بدن. سلامت و بيماري قلب جسماني انسان، در محدودة دانش پزشكي است و ارتباطي با سلامت و بيماري قلب روحاني ندارد؛ ممكن است انساني از سلامت كامل قلب جسماني برخوردار باشد، اما نتواند نگاه خود را در برابر نامحرم مهار كند و در نتيجه قلب روحاني او بيمار باشد: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ»[29]. همچنين كسي كه گرايشهاي نارواي سياسي دارد بيمار دل است، گر چه از نظر طب مادي، قلبي سالم داشته باشد: «فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فِيهِمْ...»[30].
قرآن كريم در كلام حضرت امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ به عنوان «أحسن الحديث» و «أنفع القصص» معرفي و به نيكو تلاوت كردن آن، سفارش شده است. مراد از تلاوت نيكو، تنها آهنگ خوب نيست. فهم درست قرآن و عمل به آن نيز از درجات تلاوت نيكوست؛ زيرا امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ در ادامة سخن خود مي‌فرمايد: عالم بي عمل همانند جاهل سرگرداني است كه از جهل خود به هوش نمي‌گرايد و علم حجّتي عليه عالم بي‌عمل و ماية حسرت و ملامت او نزد خداي سبحان خواهد بود. البته ترتيل و شمرده و با تأنّي تلاوت كردن و حدود تجويد را رعايت كردن، فيض خاص تلاوت نيك را به همراه دارد.

 

12ـ درياي بي‌كران معرفت

همچنين امير المومنين ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: «‌ثمّ أنزل عليه الكتاب نوراً لا تُطفأ و سراجاً لا يخبو توقّده و بحراً لا يُدْرَك قعره و منهاجا لا يُضِلّ نهجُه و شعاعاً لا يُظْلِم ضوئُه... جعله الله ريّاً لعطش العلماء و ربيعاً لقلوب الفقهاء و محاجَّ لطرق الصلحاء و دواءً ليس بعده داء و نوراًَ ليس معه ظلمة و حبلاً وثيقاً عروته و معقِلاً منيعاً ذِروته...»[31]؛ خداي سبحان كتابي آسماني بر پيامبر اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ فرو فرستاد و آن، نوري است كه خاموشي ندارد و چراغي است كه روشنايي آن زوال ناپذير است و دريايي ژرف است كه قعر آن به چنگ ادراك آدمي (بشر عادي) نمي‌افتد و راهي است كه در آن گمراهي نيست و شعاعي است كه روشني آن تيرگي نگيرد... خداوند آن را فرو نشانندة تشنگي علمي دانشمندان وخرّمي دلهاي فقيهان و راه روشن سالكان صالح قرار داد. قرآن كريم دارويي است كه پس از آن، بيماري نمي‌ماند و نوري است كه هيچ گونه تيرگي در آن نيست و ريسماني است كه دستگيرة آن مطمئن و پناهگاهي است كه قلة بلند آن مانع دشمن است.

 

13ـ يگانه عامل توانگري

پيامبر اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ مي‌فرمايد: «القرآن غني لا غني دونه و لا فقر بعده»[32]؛ قرآن ماية توانگري است كه جز در آن توانگري يافت نشود و هيچ فقري نيز پس از آن نيست. همچنين آن حضرت مي‌فرمايد: «من قرأ القرآن فرأي أنّ أحداً أعطي أفضل مما أعطي فقد حقّر ما عظّمه الله و عظّم ما حقّره الله»[33]؛ كسي كه قرآن تلاوت كند و آنگاه بپندارد بهرة ديگران از او بيشتر است، او آنچه را خدا بزرگ شمرده (قرآن) حقير پنداشته و آنچه را خدا حقير دانسته (دنيا) او بزرگ پنداشته است.
نيز مي‌فرمايد: «لا ينبغي لحامل القرآن أن يظن أحداً أعطي أفضل مما أعطي لانه لو ملك الدنيا بأسرها لكان القرآن أفضل مما ملكه»[34]؛ براي حاملان قرآن سزاوار نيست كه بهرة ديگران را برتر از بهرة قرآني بدانند؛ زيرا اگر آدمي مالك سراسر گيتي نيز باشد، قرآن بر هر چه دارد برتر است.

نویسنده: آيت الله جوادي آملي

پی نوشت :

[1] . جامع الأحاديث الشيعه، ج 15، ص 6.
[2] . سورة شوري، آية 53.
[3] . جامع احاديث الشيعه، ج 15، ص 7.
[4] . سورة زخرف، آيات 3ـ 4؛ قرآن را عربي گردانيديم تا تعقّل و تفكّر و انديشه كنيد و براستي كه قرآن در اصل كتاب نزد ما بلند مرتبه و باحكم است.
[5] . جامع احاديث الشيعه، ج 15، ص 7.
[6] . جامع أحاديث الشيعه، ج 15، ص 9.
[7] . همان، ص 10.
[8] . بحار، ج 89، ص 17.
[9] . جامع احاديث الشيعه، ج 15، ص 9 «سورة آل عمران، آية 79».
[10] . اصول كافي، ج 1، ص 34.
[11] . جامع احاديث الشيعه، ج 15، ص 15.
[12] . در يكي از جنگهاي صدر اسلام كه امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ از سوي رسول اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ فرماندهي لشكر را برعهده داشت، پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ پس از بازگشت لشكر، از برخي سپاهيان گزارش سفر خواست و پرسيد فرماندة لشكر خود را چگونه يافتيد؟ آنان از مداومت حضرت امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ بر قرائت سورة توحيد در نمازها، نزد پيامبر ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ گلايه كردند. رسول اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله و سلّم ـ از امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ پرسيدند: دربارة اين گزارش چه مي‌گوييد؟ حضرت امير المؤمنين در پاسخ عرض كرد: من تلاوت «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را دوست دارم (بحار، ج 89، ص 348).
[13] . جامع أحاديث الشيعه، ج 15، ص 15.
[14] . همان، ص 27.
[15] . همان، ص 17.
[16] . سورة علق، آيات 1 و 3.
[17] . جامع أحاديث الشيعه، ج 15، ص 17؛ كسي كه يك سوم قرآن را بخواند مثل اينكه يك سوم نبوت به او داده شده و كسي كه دو سوم قرآن را بخواند مثل اينكه دو سوم نبوت به او داده شده و كسي كه تمام قرآن را بخواند مثل اين كه تمام نبوت به او داده شد، و سپس به او گفته مي‌شود بخوان و با هر آيه يك درجه بالا برو، پس به واسطه‌ي هر آيه در بهشت بالا مي‌رود تا آيات تمام شوند و به او گفته مي‌شود بگير و مي‌گيرد... و در دست راستش خُلد است و در دست چپش برين.
[18] . بحار، ج 77، ص 319.
[19] . جامع أحاديث الشيعه، ج 15، 19.
[20] . جامع أحاديث الشيه، ج 15، ص 20.
[21] . همان، ص 21.
[22] . سورة انبياء، آية 68.
[23] . سورة صافات، آية 97.
[24] . بحار، ج 68، ص 156.
[25] . جامع أحاديث الشيعه، ج 15، ص 24.
[26] . نهج البلاغه، خطبه 110، بند 6.
[27] . سورة إسراء، آية 82؛ از قرآن آنچه كه شفا هست مي‌فرستيم.
[28] . سورة يونس، آية 57؛ شفاي دردهاي سينه‌ها.
[29] . سورة احزاب، آية 32؛ خطاب به زنان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ صدا را نازك نكنند و با ناز و كرشمه صحبت نكنند تا كسي كه در قلبش مرضي هست طمع كند.
[30] . سورة مائده، آية 52؛ كساني را كه در قلبشان مرضي هست مي‌بيني كه مي‌شتابند
[31] . نهج البلاغه، خطبة 198، بند 25.
[32] . جامع أحاديث الشيعه، ج 15، ص 7.
[33] . همان، ص 16.
[34] . جامع أحاديث الشيعه، ج 15، ص 26.