اَصحاب فيل: سپاه ابرهه; سپاهى با فيلهاى جنگى و با قصد ويران كردن كعبه

اصحاب فيل به سپاهى گفته مى شود كه به فرماندهى اَبرَهه، قصد ويران كردن كعبه را داشتند. ابرهه، فرزند صَبّاح، اهل حبشه و از فرمانروايان يمن بود و بر اثر زخمى كه در يكى از جنگها در صورت وى پديد آمد به اَشرَم ملقّب شد. كنيه وى را اَبويَكْسوم دانسته اند.[1] او با حيله اى، فرمانرواى پيشين يمن، يعنى «اَرباط» را كشت و خود بر جاى او نشست.[2] ابرهه از اينكه كعبه* مورد توجه ويژه مردم بود و زيارت آن، قدرت و شوكت مكّه* را در پى داشت ناخشنود بود و تصميم گرفت مردم را به جاى مكّه، متوجّه يمن كند.

انگيزه او در اين تهاجم را گسترش سلطه و نفوذ حبشه و امپراتورى روم و تسلط آنها بر همه سرزمينهاى عربى مانند مكّه، ايجاد پايگاهى در برابر امپراتورى ايران، و حذف واسطه گرى ساسانيان در روابط تجارى ميان روم با سيلان و هند دانسته اند.[3] وى در پى اين تصميم، كليسايى باشكوه به نام «قُلَّيْس» در صَنعا بنا كرد و از مردم خواست تا به جاى كعبه، به زيارت آن بروند.[4] خبر تأسيس اين كليسا عربها را بسيار خشمگين ساخت، به طورى كه گفته اند: يكى از آنها خود را به قلّيس رساند و آن را آلوده ساخت[5] و يكى از فرستادگان ابرهه به نام محمّد بن خُزاعى كه براى فراخوانى مردم به زيارت قلّيس به ميان عربها رفته بود، به دست آنان كشته شد.[6] برخى گفته اند: گروهى از قريش در راه تجارتشان، كنار يكى از معابد مسيحيان فرود آمده، براى پختن غذا آتشى برافروختند و باد، آتش را در معبد افكند و آن را سوزاند.[7] اين عوامل خشم ابرهه را برانگيخت و فهميد كه با بودن كعبه، نمى تواند مردم را از مكّه متوجه يمن كند و به اهداف خود برسد، ازاين رو تصميم گرفت كعبه را ويران كند. براى اين كار سپاهى مجهّز فراهم آورد و با فيلهاى جنگى به سوى مكه حركت كرد. شمار سپاهيان را 000/60، و تعداد فيله*ا را يك، 8، 12، 13 و 1000 رأس نوشته اند.[8] در بين راه، هر قبيله اى را كه با آنها به مقابله برمى خاست درهم شكسته و سران آنها را اسير مى كردند[9] تا در نزديكى مكّه در محلّى به نام «مُغَمَّس»[10] يا «حبّ المُحَصَّب»[11] فرود آمدند. ابرهه گروهى از سواران خود را به فرماندهى اَسود بن مقصود براى تاراج اموال مردم به مكّه فرستاد كه در اين ميان 200 شتر را از عبدالمطلب به غارت بردند[12] و به وسيله حُناطه حِمْيَرى به بزرگ مكّيان يعنى عبدالمطلب پيامى به اين مضمون فرستاد كه من قصد جنگ با شما را ندارم و هدفم ويران كردن اين خانه است. عبدالمطلب پس از شنيدن پيام ابرهه گفت: ما نيز توان جنگ نداريم; امّا كعبه خانه خدا و خانه خليل وى ابراهيم(عليه السلام)است و او خود حرم خويش را حفظ خواهد كرد.[13] سپس عبدالمطلب به ملاقات ابرهه رفت. ابرهه با ديدن سيماى زيبا و ابّهت او از تخت به زير آمد و كنار وى روى زمين نشسته، گفت: خواسته ات چيست؟ عبدالمطلب گفت: سپاهيانت 200 شتر از من ربوده اند. بگو تا باز گردانند. ابرهه با آنچه از مقام بزرگ قريش شنيده بود، از اين درخواست شگفت زده شد و گفت: تصور مى كردم از من بخواهى خانه اى را كه آيين تو و پدران توست، ويران نكنم. عبدالمطلب گفت: من صاحب شتران خويشم و خانه، خود صاحبى دارد كه تو را از تعرض به آن باز خواهد داشت. عبدالمطلب پس از بازگشت از نزد ابرهه به مردم مكه فرمان داد شهر را ترك كرده، به كوهها و دره هاى اطراف پناه برند و خود با تنى چند در مكه ماند. وى حلقه در كعبه را گرفت و با سرودن اشعارى از خداى خانه يارى خواست.[14] پس از آن، حلقه خانه را رها كرده، به سوى دره هاى مكه رفت. گويند زمانى كه ابرهه فرمان حمله داد عبدالمطلب يا شخصى به نام نفيل بن حبيب، خود را به فيل جنگى رساند و در گوشش گفت: از حركت بايست و از جايى كه آمده اى بازگرد. اينجا سرزمين امن الهى است. ناگهان فيل پيش او زانو زد و هيچ فشارى نتوانست او را به سوى كعبه به حركت درآورد; ولى به هر سوى ديگر كه او را بازمى گرداندند، شتابان مى رفت.[15] خداوند خانه خويش را از آسيب اصحاب فيل حفظ كرد و آنها را به عذابى دردناك مبتلا ساخت.
قرآن كريم با اختصاص سوره اى به داستان اصحاب فيل، چگونگى عذاب آنان را اين گونه بيان مى كند كه خداوند دسته هايى از پرندگان را با سنگهايى از گِل، به سوى آنان فرستاد تا با آنها اصحاب فيل را هدف قرار داده، نابود كنند: «واَرسَلَ عَلَيهِم طَيرًا اَبابيل * تَرميهِم بِحِجارَة مِن سِجّيل». (فيل/105، 3 ـ 4) سپس مى فرمايد: آنها بر اثر عذاب الهى مانند عَصْف مَأكول (زراعتى كه چهارپايان خورده و بر آن سرگين انداخته و لگدمال كرده باشند، برگ پوسيده درختان، خورده كاه)[16] شدند: «فَجَعلَهُم كَعَصف مَأكول» (فيل/105،5)
درباره جزئيات اين عذاب، ميان مورّخان و مفسران، اختلافات فراوانى وجود دارد; نقل شده كه در منقار و پاهاى هر يك از مرغان ابابيل*، سه سنگ*ريزه بود و هر سنگريزه بر سر و پيكر يك نفر فرود مى آمد وى را نابود مى كرد.[17] گفته اند: وقتى ابرهه چنين ديد پا به فرار گذاشت; امّا يكى از سنگها به او اصابت كرد و بر اثر آن به تدريج گوشت بدنش ريخت و از آن چرك و خون خارج شد.[18] به نقلى، دست و پايش جدا شد[19] تا به يمن رسيد و درحالى نابود شد كه سينه و قلبش شكافته[20] و شكمش پاره شده بود[21] و به قولى، در بين راه در ميان قبيله خَثْعَمْ هلاك شد.[22] به نقلى، مرغان ابابيل، شبانه اصحاب فيل را هدف قرار دادند و صبح كه عبدالمطلب آگاه شد، همگى را نابود شده يافت.[23] گفته شده: در بدن هريك از سپاهيان پس از اصابت سنگريزه، خارشى پديد مى آمد و و بر اثر خاراندن، گوشتش مى ريخت.[24] امام باقر(عليه السلام)فرمود: پس از آنكه اصحاب فيل هدف سنگريزه قرار گرفتند بيمارى آبله در ميانشان شايع شد و نابودشان كرد و تا آن زمان، چنان مرضى در آنجا ديده نشده بود.[25] گفته شده: چون ابرهه ديد در سپاهش بيمارى وبا پديد آمده و بيشتر آنان را از بين برد، ناچار شد به سرعت بازگردد و در برگشت به يمن نيز بسيارى از لشكريانش در ميان راه از بين رفتند و خود ابرهه نيز كه به اين بيمارى مبتلا شده بود، به زحمت توانست خود را به صنعا برساند و چون به آنجا رسيد جان سپرد.[26] به نقلى، فقط يك نفر توانسته بود نجات يابد و خود را به نجاشى* پادشاه حبشه برساند. او هم پس از گزارش دادن نابودى سپاه، با سنگريزه يكى از همان مرغان كه مأمور تعقيب او بود در حضور نجاشى نابود شد.[27] به نقل سيوطى از محمّد بن كَعب قُرَظى دو فيل در اين حمله شركت داشتند كه يكى سالم ماند و ديگرى نابود شد.[28]بيشتر نويسندگان مسلمان، عذاب اصحاب فيل را 40 سال پيش از بعثت و در سال ولادت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)دانسته[29] و اين تقارن را از بركات ولادت آن بزرگوار (ارهاص*) برشمرده اند.[30] داستان اصحاب فيل در ميان مردم حجاز چنان مشهور بود كه سال وقوع اين رخداد، «عام الفيل» را مبدئى براى تاريخ قرار داده و در اشعارشان از آن ياد كرده اند و زمانى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)سوره فيل را براى مشركان خواند با وجود مخالفت شديدى كه با او داشتند هيچ كس آن را انكار نكرد[31]، ازاين رو خداوند، عذاب اصحاب فيل و خنثا شدن مكر آنها براى ويرانى كعبه را از نشانه هاى روشن الهى و از نعمتهاى خداوند براى قريش مى داند: «اَلَم تَرَ كَيفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِاَصحـبِ الفيل * اَلَم يَجعَل كَيدَهُم فى تَضليل» (فيل/105، 1 ـ 2)

 

پی نوشت:

[1]. مجمع البيان، ج 10، ص 821; روح المعانى، مج 16، ج 30، ص 420.
[2]. السيرة النبويه، ج 1، ص 42; روح المعانى، مج 16، ج 30، ص 420.
[3]. المفصل، ج 3، ص 517 ـ 518; پرتوى از قرآن، ق.2، ج 30، ص 260 ـ 261.
[4]. جامع البيان، مج 15، ج 30، ص 386; مجمع البيان، ج 10، ص 822.
[5]. السيرة النبويه، ج 1، ص 45; تاريخ طبرى، ج 1، ص 440.
[6]. تاريخ طبرى، ج 1، ص 440; جامع البيان، مج 15، ج 30، ص 387.
[7]. المفصل، ج 3، ص 510، 512; مجمع البيان، ج 10، ص 824.
[8]. مجمع البيان، ج 10، ص 824; روح المعانى، مج 16، ج 30، ص 421.
[9]. السيرة النبويه، ج 1، ص 46; تاريخ طبرى، ج 1، ص 440.
[10]. جامع البيان، مج 15، ج 30، ص 388; مجمع البيان، ج 10، ص 822.
[11]. مروج الذهب، ج 2، ص 139.
[12]. السيرة النبويه، ج 1، ص 48; جامع البيان، مج 15، ج 30، ص 388.
[13]. السيرة النبويه، ج 1، ص 48; جامع البيان، مج 15، ج 30، ص 388 ـ 389.
[14]. السيرة النبويه، ج 1، ص 50 ـ 51; جامع البيان، مج 15، ج 30، ص 389 ـ 390.
[15]. السيرة النبويه، ج 1، ص 52; روح المعانى، مج 16، ج 30، ص 423.
[16]. جامع البيان، مج 15، ج 30، ص 392; مجمع البيان، ج 10، ص 825.
[17]. جامع البيان، مج 15، ج 30، ص 390; مجمع البيان، ج 10، ص 842.
[18]. السيرة النبويه، ج 1، ص 54; جامع البيان، مج 15، ج 30، ص 391.
[19]. بحارالانوار، ج 15، ص 74.
[20]. السيرة النبويه، ج 1، ص 54; مجمع البيان، ج 10، ص 823.
[21]. مجمع البيان، ج 10، ص 823.
[22]. الدرالمنثور، ج 8، ص 632.
[23]. همان، ص 628.
[24]. مجمع البيان، ج 10، ص 824; الدرالمنثور، ج 8، ص 629.
[25]. الكافى، ج 8، ص 84.
[26]. المفصل، ج 3، ص 516.
[27]. روح المعانى، مج 16، ج 30، ص 424.
[28]. الدرالمنثور، ج 8، ص 632.
[29]. مجمع البيان، ج10، ص825; المفصل، ج3، ص507.
[30]. همان، ص 825 ; روح المعانى، مج 16، ج 30، ص 420.
[31]. همان، ص 826; الميزان، ج 20، ص 361.

نویسنده: محمد خراسانى

منابع: 

بحارالانوار; پرتوى از قرآن; تاريخ الامم و الملوك، طبرى; جامع البيان عن تأويل آى القرآن; الدرالمنثور فى‌التفسير بالمأثور; روح‌المعانى فى تفسير القرآن العظيم; السيرة النبويه، ابن‌هشام; الكافى; مجمع‌البيان فى تفسيرالقرآن; مروج الذهب و معادن‌الجوهر; المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام; الميزان فى تفسيرالقرآن.