بازنگرى تاريخ انبياء در قرآن(حضرت زکریاء)

- حضرت زکريا(علیه السلام) از پيامبران عظام بنى اسرائيل است.

موقعى که مريم مادر عيسى متولد شد، خداوند عزت، کفايت و سرپرستى کودک را بر عهده زکريا وانهاد، به دليل آن که مدعيان کفالت فراوان بودند. انتخاب کفيل به صورت قرعه کشى به عمل آمد. حکم قرعه کشى در شرع اسلام هم پ ذيرفته و مشروع است و سند آن از قرآن مجيد ارائه مى شود:
يک بار در داستان حضرت يونس(علیه السلام) که فرد خاطى و مستحق عذاب دريا به وسيله قرعه کشى معين شد: (فساهم فکان من المدحضين) ويک بار ديگر در داستان مريم و زکريا که فرد شايسته و برجسته به وسيله قرعه کشى انتخاب شد: (وما کن ت لديهم اذ يلقون اقلامهم أيّهم يکفل مريم وماکنت لديهم اذ يختصمون)(آل عمران/164)؛ تو در حضور آنان نبودى آن گاه که قلمهاى خود را به عنوان قرعه کشى درميان جعبه قلمها افکندند تا به صورت قرعه و شانس يک قلم را بيرون بياورند و کفالت مريم را به عهده آن شخص قرار دهند. تو در حضور آنان نبودى که با هم نزاع و مخاصمه مى کردند وهرکاهنى خود را تنها فرد شايسته اين مقام مى شناخت.

وچون اراده الهى در قرعه کشى شرعى دخيل است و فرد انتخاب شده مورد حمايت و پذيرش الهى قرار مى گيرد، درجاى ديگر گفت: (فتقبّلها ربّها بقبول حسن و أنبتها نباتاً حسناً و کفّلها زکريا…) (آل عمران/37)؛ يعنى خداوند، مريم را به عنوان خدمتکار و راهبه بيت المقدس پذيرفت، با آن که دختر بود و گوشت و استخوان او را به صورت نيکويى پرورش داد و شخصاً کفالت او را به زکريا وا نهاد. هنگامى که زکريا به خلوت عبادتگاه مريم وارد شد که از حال او تفقد کند، ميوه ها و خوراکيهاى گوناگون در برابر او مى ديد و مى پرسيد اين ميوه و يا اين خوراکى را از کجا به دست آورده اى و چه کسى هديه آورده است ومريم مى گفت: اين هديه از سوى خدا است که خداوند هرکس را بخواهد، بى حساب و بى تلاش روزى مى دهد. دراين موقع و با مشاهده مراحم الهى که بى حساب و بى تلاش به بندگان خود روزى مى دهد، زکريا نيز طمع بست و اميدوار شد که خداوند عزت او را نيز تنها نگذارد و از ذريه او فرزندى عطا کند که پاک و شايسته باشد و بتواند ازخاندان او و خاندان يع قوب، ارث ببرد.

- زکريا(علیه السلام) ازجانب پدران و اجداد خود و يا ازجانب صدقات وهداياى مردم بنى اسرائيل، صاحب موقوفات عظيمى بود که از درآمد آن براى زندگى شخصى و در راه خدا و اعتلاى مذهب و نگهدارى معبد و رسيدگى به حال عابدان و کاهنان خرج مى کرد. وچون توليت صدقات و هداياى مردم را به نام خود ثبت کرده بود، تا حاکمان جور درآن دخالت نکنند، کوشش داشت که صاحب پسر شود تا بتواند توليت صدقات وهدايا را به عهده پسرش بگذارد و دست عموها و عموزاده هاى خود را از ثروث خود کوتاه کند، ولى موفق نشد و خداوند تنها دخترانى چند به او عطا کرده بود و با آن که تجديد فراش کرد، اصلاً صاحب فرزند نشد، چرا که همسرش نازا بود.

و در اواخر عمر، دست به دعا برداشت و گفت: (بارخدايا! من با نيايش به درگاهت هماره خوشبخت بوده ام. اينک نيز خوشبختى خود را از درگاه تو مسئلت مى نمايم. من پس از مرگم از موالى بيمناکم که اين صدقات و موقوفات را در راه فساد به مصرف برسانند واين همسرى که به تازگ ى و اخيراً اختيارکردم نازا بود و از دامان او پسرى متولد نشد که وارث مى باشد و دست موالى کوتاه شود. اينک تو خود سرپرستى براى پس ازمرگم عطا کن که از من و از خانواده همسر سابقم که ازخاندان يعقوب است ارث ببرد. خدايا آن سرپرست را پسنديده ومرضى خاطر خودت قرار بده)(مريم/2ـ5)
زکريا ازاين دعا و نيايش، تقاضاى فرزند صلبى نداشت، بلکه آرزو کرد تا خدا از دختران همسر سابقش پسرى بر ذريه او بيفزايد تا بتواند متولى صدقات او باشد، زيرا دختران او نمى توانستند دست موالى را از صدقات زکريا کوتاه سازند.
اين نکته را از آن جا استنباط کرديم که گفت: (يرثنى و يرث من آل يعقوب)؛ يعنى هم از من ارث ببرد وهم ازخاندان يعقوب. (از من ارث ببرد)؛ يعنى از نسل من باشد. (از خاندان يعقوب ارث ببرد)؛ يعنى ميراث پدرى همسر سابقم را نيز حائز شود. و لذا در سوره انبياء فقط مى گو يد: (ربّ لاتذرنى فرداً و أنت خيرالوارثين) (انبياء/89)؛ خدايا مرا تنها مگذار. و در سوره آل عمران مى گويد: (ربّ هب لى من لدنک ذرّية طيّبة) (آل عمران/38)؛ خدايا ذريه پاکى به من عطا کن گرچه از نسل دخترانم باشد. وچون همسر جديد زکريا نازا بوده است، قهراً نسل د خترى خود را منظور نظر داشته است که از خاندان يعقوب نيز بوده اند.
خلاصه سخن آن که زکريا درخواست نمى کرد که من با وجود پيرى و فرسودگى از همسرم که نازا مى باشد، صاحب پسر بشوم، بلکه تنها آرزو مى کرد که از هر راه ممکن و از جمله ازنسل دخترانش صاحب نوه هاى پسرى گردد و صدقاتش به دست موالى نيفتد و لذا مى بينيم که بعد از بشارت يافتن به يحيى از نسل خودش، به شگفت مى آيد و مى گويد: (ربّ أنّى يکون لى غلام وقد بلغنى الکبر و امرأتى عاقر) (آل عمران/40)؛ بارخدايا از کجا ممکن مى شود که من صاحب پسر شوم با آن که از پيرى به فرسودگى رسيده ام و همسرم نيز عقيم و نازاست. وخداوند به او پاسخ مى دهد (کذلک اللّه يفعل مايشاء) (مريم/7)؛ يعنى خداوند با همين وضع موجود از تو که پير فرسوده اى و ازهمسرت که عقيم و نازاست، پسرى به تو عنايت خواهد کرد.

- اين دعا و نيايش در محراب نماز صورت گرفت. زکريا هنوز ازمحراب دعا خارج نشده بود که فرشتگان بر او نازل شده و بشارت دادند که خداوند پسرى يحيى نام به شخص تو عنايت خواهد کرد. اين پسر دعوت عيسى کلمةاللّه را تصديق خواهد کرد. و خود سرورى آزاده خويشتن دار از لذ ات و پيامبرى از صالحان خواهد بود.
اين بشارت در همان محراب عبادت به زکريا واصل شد و چون خود را پيرى فرتوت مى ديد که نمى تواند کام بگيرد و همسرش نيز نازا بود که صاحب فرزند نمى شد، ابتدا به شگفت آمد و گفت: (أنّى يکون لى غلام)؛ از کجا براى من پسرى به دنيا خواهد آمد، (که شرح آن گذشت) وچون فرش تگان تأکيد کردند که با همين عيب و نقص، خداوند به تو و همسرت پسرى خواهد داد، زکريا دانست که اين يک مسئله استثنايى است نه آن که جوانى و شادابى او بازخواهد گشت که هر شب و هر لحظه اى که بخواهد بتواند با همسر خود نزديک شود، بلکه يک موعد مخصوص و يک نوبت و يک ل حظه خاص خواهد داشت.
لذا درخواست کرد تا براى مقاربت و همبستر شدن با همسرش نشانه اى مقرر شود. خداوند گفت: (آيتک ان لاتکلّم الناس ثلاث ليال سوياً) (مريم/9) (الا رمزاً) (آل عمران/41)؛ يعنى علامت ميان من و تو آن است که سه روز نتوانى با کسى سخن بگويى، جز با رم ز و اشاره دست، وچون سه روز بگذرد، به همسرت نزديک شو که نواقص وجودى تو و همسرت ظرف اين سه روز مرتفع خواهد گشت.
و بدين رو فرمود: (فاستجبنا له و وهبنا له يحيى و أصلحنا له زوجه إنّهم کانوا يسارعون فى الخيرات و يدعوننا رغباً و رهباً و کانوا لنا خاشعين) (انبياء/90)؛ ما دعاى زکريا را اجابت کرديم و يحيى را به او عطا کرديم و همسرش را که نازا بود، اصلاح کرديم. از آن رو که آنان در کارهاى خير، پيشقدم بودند و در خوشى وناخوشى به درگاه ما التجا مى بردند و در برابر ما خاشع و متواضع بودند.

- علت اين که قرآن مجيد مى گويد: (اذ نادى ربّه نداء خفياً)(مريم/3) آن است که زکريا در محراب عبادت بود و با بنى اسرائيل و کاهنان و عابدانى که در صف اول ايستاده بودند، نماز جماعت مى خواند. در دعاى نماز، براى آن که خواست و آرزوى او علنى نشود و به گوش موالى او نرسد، آهسته و درحال زمزمه و شايد هم در دل خود چنين دعا کرد که (هب لى من لدنک وليّاً) و لذا پس از تمام شدن مکالمات او با فرشتگان، از محراب عبادت خارج شد و با دست و سر اشاره کرد که شما در اوقات بعدى، خودتان نماز را به جا آوريد که ديگر من به نماز عمومى ن خواهم آمد.

قرآن مجيد در اين باره مى گويد: (فخرج على قومه من المحراب فأوحى اليهم ان سبّحوا بکرة و عشيّاً) (مريم/11) دراين آيه کلمه (اوحى) به معناى اشاره است، زيرا معنى اصلى وحى همين اشاره است که با دست و يا سر و يا اشاره چشم و ابرو و هر وسيله ممکن گرچه با موج و فرستنده رمز باشد، با ديگران گفت وگو نمايند و راز درون خود را به او منتقل سازند. و لذا قرآن مجيد مى فرمايد: (و اوحى ربّک الى النحل) (نحل/68) و مى گويد (يومئذ تحدّث اخبارها. بأنّ ربّک اوحى لها) (زلزال/4ـ5)
و از همين روست که قرآن مجيد مى گويد: (وما کان لبشر أن يکلّمه اللّه الاّ وحياً او من وراء حجاب او يرسل رسولاً فيوحى باذنه ما يشاء إنّه عليّ حکيم) (شورى/51)؛ هيچ بشرى را نشايد که خداوند با او سخن گويد، جز به گونه اشارت، يا از پشت پرده يا آن که فرشته اى را به رسالت مأمور سازد تا با آن فرد بشر تماس بگيرد و با رخصت الهى حقايق عالم غيب را با او در ميان نهد که اين تماس فرشته با بشر نيز به گونه اشاره خواهد بود.

 

نویسنده: محمد باقر بهبودی