بررسی دیدگاه خاورشناسان درباره تأثیرپذیری قرآن از فرهنگ یهودی و مسيحی

چكيده

در اين نوشتار به پيشينه مباحث تأثيرپذيري اشاره مي‌شود و اين که مغرب زمين خاستگاه اين نظريه است که تأثيرپذيري کتاب مقدس را از فرهنگ زمانه پذيرفته‌اند، سپس برخي مستشرقان مثل گيگر و يوسف درّه حداد و... همين نظريه را به قرآن سرايت داده‌ و تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ يهودي و مسيحي جزيرة‌العرب را مطرح کرده و تا آن جا پيش رفته‌اند که کتاب مقدس را از مصادر قرآن دانسته‌اند. در ادامه مقاله به پاسخ‌دهندگان اين‌ديدگاه مثل عبدالرحمن بدوي و دلايل آن‌ها اشاره شده است و مهم‌ترين مشکل مستشرقان صاحب اين نظريه، توجه نکردن به تفاوت‌هاي قرآن و کتاب مقدس مي‌باشد؛ چرا که قرآن کلام خداست که کم و زياد نشده است؛

بر خلاف متن موجود تورات و انجيل، و اين‌که قرآن با برخي آموزه‌هاي کتاب مقدس و فرهنگ يهودي و مسيحي مثل تثليث و صليب شدن عيسي(علیه السلام) و... مخالفت کرده است و اگر برخي مطالب قرآن با کتاب مقدس در عقايد و احکام و اخلاق مشابه است، براي آن است که منبع آن‌ها (خداي متعال) يکي است.
در پايان موارد مشترک و اختلافي قرآن و کتاب مقدس بيان مي‌شود.

کلیدواژه ها:  قرآن، مستشرقان، فرهنگ زمانه، کتاب مقدس.

درآمد

رابطه قرآن و فرهنگ زمانه از مسائل نو پديد در حوزه قرآن‌پژوهي است و اهميت ويژه‌اي دارد، چرا که برخورد معقول با اين مطلب مي‌تواند رازگشاي برخي آيات مرتبط با عقايد و آداب و رسوم عرب جاهلي باشد و به فهم و تفسير بهتر قرآن کمک کند. در مقابل، پذيرش تأثير پذيري مطلق قرآن از فرهنگ عرب جاهلي، پيامدهاي ويرانگري در حوزه تفسير و علوم قرآن دارد و عملاً قرآن را به کتابي تاريخ‌مند و زمان‌مند تبديل مي‌کند و از صحنه زندگي اجتماعي و سياسي بشر کنار مي‌زند.

پيشينه

مغرب زمين خاستگاه اصلي نظريه تأثيرپذيري کتب مقدس از فرهنگ زمانه است، چرا که دانشمندان غربي با مطالعه متون تحريف شده فعلي انجيل و بررسي تاريخ آن‌ها به اين نتيجه رسيده‌اند که انجيل‌ها نگاشته دست افرادي مثل مرقس، لوقا، متي، يوحنا و... است که سال‌ها پس از عيسي(ع) اين متون را با الهام و بهره‌گيري از فرهنگ حاکم عصر خويش به رشته تحرير درآوردند. ايان باربور ادعا مي‌کند که برخي قسمت‌هاي تورات هشت‌صد سال بعد از موسي(علیه السلام) نگاشته شد (باربور، ايان، علم و دين، ص 130) و حتي جريان وفات موسي و دفن و مراسم عزاداري او در عهد عتيق آمده است (کتاب مقدس، سفر تثنيه، باب 34). کتاب مقدس در موارد متعددي نيز مخالف علم و آميخته با خرافات و تناقضات دروني شده است.

برخي نويسندگان در اين مورد مي‌نويسند (برگرفته از: سعيدي روشن، تحليل زبان قرآن، ص 169): با توجه به اين حقيقت که کتاب‌هاي مقدس عهد عتيق و عهد جديد ره‌آورد برداشت، علايق و سلايق صدها انسان، با انگيزه‌هاي گوناگون است که به گفته قاموس کتاب مقدس (قاموس کتاب مقدس، مقدمه) در مدت هزار و پانصد سال تأليف گشته، از اين رو بسيار طبيعي است که  ناسازگاري‌ هاي فراواني در خود داشته باشند.
از سوي ديگر مشاهده مي‌شود که با چشم‌پوشي از تفاوت‌هاي جدّي سبک، محتواي نوشته‌ها نيز در موارد متعددي ناهمخواني و تعارض دارد، براي مثال در جايي گفته مي‌شود:
«جميع آناني که از اعمال شريعت هستند، زير لعنت مي‌باشند... . هيچ کس در حضور خدا از شريعت عادل شمرده نمي‌شود... مسيح ما را از لعنت شريعت فدا کرد، چون که در راه ما لعنت شد، چنان که مکتوب است: ملعون است هر که بردار آويخته شود. (غلاطيان3 : 10‌ـ‌13)، «و شريعت لالاي ماشد تا ما را به مسيح برساند، ليکن چون ايمان آمد، ديگر دست لالا نيستيم» (غلاطيان 3: 24 ـ 25)، «و شريعت منشأ توليد گناه و مرگ است» (روميان 3: 20، 7 ـ 11).
اما همين گوينده کتاب مقدس، يعني جناب پولس، در جاي ديگر، مي‌گويد:
«پس آيات شريعت را به ايمان باطل مي‌سازيم؟ حاشا، بلکه شريعت را استوار مي‌داريم. (روميان 3: 31)، خلاصه شريعت مقدس است و حکم مقّدس و عادل و نيکو» (روميان 7: 13).
و نيز مي‌نويسند: (همان، ص 160)
به رغم تفکر سنّتي حاکم بر جوامع يهودي ـ مسيحي که نگاشته‌هاي مندرج وحي در عهد عتيق و عهد جديد را الهام الهي به انبيا و قدّيسان تلقي مي‌کردند؛ اين کتاب‌ها نه همان نازل شده بر موسي(ع) و عيسي(ع)، که تاريخ ديانت بني‌اسرائيل و حوادث و رخدادهاي زمان آن‌ها است که انسان‌هاي معمولي، در طول زماني دراز، نگاشته‌اند؛ البته اين کتاب‌ها درون خود گفته‌هايي از دستورها، شرايع و آداب ديني انبياي بني اسرائيل را دارا هستند و از اين باب از ارزش ديني بهره دارند؛ صرف‌نظر از اين واقعيت که اناجيل برگزيده به نام کتب قانوني و اعمال رسولان و رساله‌هاي پولس و رسميت يافتن آن‌ها از ميان ده‌ها انجيل در قرن چهارم، که در عهد جديد مندرج است، همه داراي يک صبغة خاص و متأثر از ساختمان فکري پولس يونان مآب و دشمن ديرين مسيح و مسيحيان (غلاطيان 1: 14) است که آميزه‌اي از ارفئيسم، ميترائيسم و گرايش‌هاي گنوسي است (ر.ک. به: سعيدي روشن، محمد باقر، تحليل وحي از ديدگاه اسلام و مسيحيت، ص 125ـ173 و 207 ـ 208 و نيز تحليل زبان قرآن و روش‌شناسي فهم آن، ص 160).
گرچه برخي هنوز هم تلاش مي‌کنند تا اعتبار و وثاقت کتاب‌هاي مختلف عهدين را اثبات کنند، (ر.ک: تيسن، هنري، الهيات، مسيحي، ص 50 ـ 60)، ولي خود مي‌دانند که اين، تلاشي بي‌ثمر است و اذعان دارند که مطالبي در اين کتب مندرج است که به هيچ وجه پذيرفتني نيست (همو، ص 69).
سپس نظريه تأثيرپذيري از فرهنگ زمانه که مي‌توانست در مورد کتاب مقدس تا حدودي درست باشد، توسط مستشرقان به قرآن سرايت داده شد و اثرپذيري کامل قرآن از فرهنگ يهودي و مسيحي موجود در جزيرة العرب معاصر ظهور اسلام مطرح شد.
نخستين بار «آبراهام گيگر» در سال 1863 م در کتاب «محمد از متون يهودي چه چيزي را برگرفته است»، منبع قرآن را در توحيد، شريعت و روش بيان مطالب، يهودي معرفي کرد. در قرن نوزدهم ميلادي ديدگاه گيگر سرلوحه نظريه‌هاي مربوط به مصادر قرآن شد و در ادامه کتاب‌هاي زير نوشته شد:

عناصر يهودي در قرآن، 1878 م.
پژوهش‌هايي نوين در فهم و تفسير قرآن در سال 1902 م از هارتويچ هرشفلد.
بازگويه‌هاي توراتي در بخش‌هاي قرآن، تأليف اسرائيل شايپرو، 1907 م.
نام‌هاي يهودي و مشتقات آن در قرآن، زنوزف هروتيس، 1925 م.
داستان‌هاي کتاب مقدس در قرآن، هاينريش اشياپر، 1925 م.
اسلام تلاشي از سوي يهوديان، حنّا زکريا.
تلاش‌هايي نيز براي مسيحي معرفي کردن قرآن انجام شد، از جمله:
اصل اسلام و مسيحيت، توراندريه.
اصل اسلام در محيط مسيحي آن، ريچارد بل، 1926م.
القرآن ودعوة النصرانية، يوسف دره حداد.
القرآن والکتاب، يوسف درّه حداد.

سپس اين تلاش‌ها در دايرة‌المعارف اسلاميه و دايرة‌المعارف قرآن ليدن راه يافت.
در مقابل برخي نويسندگان مسلمان در پي پاسخ‌گويي به آنان بر آمدند، از جمله: عبدالرحمن بدوي در کتاب دفاع از قرآن، ترجمه به فارسي حسين سيدي. در مجله تخصصي قرآن و مستشرقان نيز مقالات متعددي به نقد اين مطلب اختصاص يافته است، از جمله در شماره ششم مجله 1388 ش، ‌مقاله بررسي تأثير پذيري قرآن از فرهنگ زمانه در نظر مستشرقان، حسن رضا رضايي.
همين نظريه تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ زمانه (اعم از يهود، مسيحيت و به ويژه در بعد عناصر فرهنگ عرب جاهلي) به نوشته‌هاي نويسندگان معاصر اسلامي نيز کشيده شد و موافقان و مخالفاني پيدا کرد که در ادامه خواهد آمد؛ اما آن‌چه که در اين بحث مورد غفلت واقع شد، اين بود که قرآن‌کريم تفاوت‌هاي اساسي با کتاب مقدس دارد، از جمله:

1. قرآن کلام خداست که بدون کم و زياد بر پيامبر(ص) نازل شد و ايشان به مردم ابلاغ کرد و ده‌ها نويسنده در عصر پيامبر آن را نوشتند و عده زيادي نيز حفظ مي‌کردند و تاکنون به صورت متواتر نقل شده است. و هيچ دخل و تصرفي از طرف پيامبر و ناقلان وحافظان در آن صورت نگرفته و تحريف نشده است.[1]
در حالي که به اعتراف دانشمندان يهودي و مسيحي، توارت و انجيل را سال‌ها بعد از موسي(ع) و عيسي(ع) نگاشتند و تحت تأثير فرهنگ زمانه، به ويژه فرهنگ يوناني، بودند.

2. قرآن در آيات و آموزه‌هاي عقيدتي، اخلاقي و احکام خويش، در موارد متعدد با تورات و انجيل و فرهنگ عرب معاصر مخالفت کرده است، از جمله در مورد شرک و بت‌پرستي، مباحث مربوط به داستان لوط و انبياي ديگر، مسئله تثليث و به صليب کشيده شدن عيسي(ع)، بنابراين نمي‌توان گفت قرآن بر گرفته از فرهنگ عربي يا يهود و مسيحي است (در ادامه دلايل و شواهد زيادي در اين موارد خواهيم آورد).

3. قرآن کريم بر خلاف تورات و انجيل، نه تنها با علم مخالف نيست؛ بلکه با يافته‌هاي جديد علمي هم‌خوان و در برخي موارد، مشتمل بر اعجاز‌هاي علمي است. مواردي هم که توهم تعارض قرآن با علم ايجاد شده، قابل پاسخ است که توضيح خواهيم داد.

 

استفاده از مطالب تورات و انجيل در قرآن

نخستين بار «گيگر» در سال 1863 م نظريه تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ يهود را در همه قرآن مطرح کرد و اين نظريه در قرن نوزدهم سرآمد نظريه‌هاي مربوط به مصادر قرآن شد و افرادي مثل «لامنس»، «لسترنسکي» و «حنّا زکريا» و «يوسف درّه حداد» راه او را ادامه دادند.
حداد[2] بر اين باور است که:
«قرآن با هر لفظي تصريح مي‌کند که منبعش کتاب مقدس است» (يوسف دره، حداد، القرآن والکتاب، ص 174). وي مدعي است که «قرآن بيان عربي کتاب مقدس است، به همان شيوه، قرآن تفصيل و توضيح کتاب مقدس براي عرب زبان‌ها و تصديق آن در ميان آنان است؛ آن گونه که محيط ايشان مي‌طلبد» (همان، ص 188). وي دوازده دسته از آيات قرآن را شاهد مدعاي خود مي‌آورد و با اعتراف به تفاوت ديدگاه قرآن درباره تثليث و مانند آن با قرائت مشهور دين يهود و مسيحيت، به نقد نظريه تأثير پذيري قرآن فقط از يهود يا فقط از مسيحيت يا از هر دو مي‌پردازد (همو، القرآن دعوة نصرانية، ص 718 ـ 719). وي معتقد است که قرآن از «نصرانيت» تأثير پذيرفته است. و مي‌نويسد: «قرآن فراخواني نصراني گونه است» (همان، ص 720).

به عقيده حدّاد مسيحيت شامل مسيحيان حجاز و غيرحجاز مي‌شود، اما نصرانيت شامل گروهي از پيروان عيسي(ع) است که از بني‌اسرائيل بودند و موسي و عيسي را به عنوان پيامبر الهي مي‌پذيرفتند و تورات و انجيل را به عنوان دو کتاب مقدس الهي قبول داشتند (همان، ص 671).
برخي مستشرقان نيز به مصاديق تأثيرپذيري قرآن از فرهنگ يهودي و مسيحي اشاره کرده‌اند، از جمله:
يک ـ گلدزيهر معتقد است: مفهومي از توحيد که نفي بت‌پرستي عرب است، در ذات و جوهره با توحيدي که در عهد قديم آمده است، همخواني دارد (بدوي، عبدالرحمن، دفاع عن القرآن،‌ ص 108).
دو ـ همو مي‌نويسد: نمازي که مرکب از قيام، قرائت، رکوع و سجود، همراه با وضو است با مسيحيت شرقي مرتبط است (گلدزيهر، العقيدة والشريعة في الاسلام، ص 24).
سه ـ همو مي‌نويسد: روزه دهم هر ماه قمري بود سپس به ماه رمضان منتقل شد و اين گوياي روزه بزرگان يهود است (همان).
چهار ـ نولدکه معتقد است: عبارت آغاز هر سوره قرآن غير از سوره برائت (توبه) برگرفته از زبان رايج کتاب مقدس است (همان، ص 50).
پنج ـ «هورو وتيز» معتقد است: قرآن... داستان‌ها و احکامي است که محمد [(ص)] آن‌ها را از تورات استفاده کرده و در جاهاي زيادي ياد نموده است؛ بدون آن که منبعي که‌ به نقل از آن پرداخته را يادآوري نمايد (هورو وتيز، مقاله ‌‌التوراة، دايرة‌‌ ‌المعارف الاسلامية، ج 6، ص 1).
شش ـ جوين بُل معقتد است: نماز جمعه عمومي و ايراد خطبه آن در شهر مدينه تحت تأثير فرهنگ يهود بوده است (جوين بل، مقاله الجمعه، همان، ج 7، ص 105).
هفت ـ «کاراداري وو» بر آن است که جبرئيل‌شناسي پيامبر ناشي از انجيل است (کارادي، مقاله جبرئيل، همان، ‌ج 6، ص 277).
هشت ـ «حداد» معتقد است: سوره مريم اوج تأثير مسيحيت در پيامبر و قرآن است وي قل هو الله احد را ترجمه عبارتي از نماز يهوديان و داستان موسي در قرآن را متأثر از داستان موسي در تورات مي‌داند (يوسف دره حداد، القرآن والکتاب، ص 460 و ص 386). همچنين آيات 23 ـ 39 سوره اسراء را همان کلمات ده‌گانه‌اي مي‌داند که بر موسي در تورات نازل شده است. نيز پرداخت زکات و صدقات به بينوايان را که در آيه 19 ذاريات آمده، دستور رايج ميان عابدان مسيحي نسطوري مي‌شمارد (همان، ص 484).
نُه ـ «ونسينگ» اقامه نماز در سه هنگام صبح و ظهر و شام را گوياي کار يهوديان مي‌داند و آشنايي پيامبر اسلام(ص) با شفاعت در قيامت را از انديشه‌هاي يهود و نصارا متأثر مي‌داند (وينسينگ،‌ مقاله الصلاة، دايرة‌المعارف اسلاميه، ج 14، ص 277 و 281).

 

بررسي

در تأثيرپذيري قرآن از کتاب مقدس (تورات و انجيل و ملحقات آن‌ها)، فرهنگ يهود و مسيحي توجه به چند نکته قابل توجه است:
اول) اديان الهي از يک منبع (وحي الهي) سرچشمه مي‌گيرند، از اين‌رو عناصر مشترک در عقايد، اخلاق و احکام دارند، خداي متعال اين عناصر مشترک را براي همه پيامبران خود نازل کرده است و آن‌ها در ضمن کتاب‌هاي مقدس، دستور العمل‌هاي خود (سنت) را براي مردم بيان کرده‌اند.
پس وجود شباهت در آموزه‌هاي قرآن با کتاب‌هاي مقدس پيشين از نظر منطقي ملازم با تأثيرپذيري از آن‌ها يا اخذ مطالب توسط پيامبر از فرهنگ اديان پيشين نيست.

 

الف ـ عناصر مشترک در حوزه عقايد

مسئله توحيد يکي از آموزه‌هاي مشترک همه انبياي الهي است. قرآن کريم هدف حضرت نوح(علیه السلام) را توحيد حکايت مي‌کند:
(وَلَقَدْ أَرْسْلْنَا نُوحاً إِلَى‏ قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ أَن لاَتَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ) (هود/25 ـ 26)؛ «و به يقين، نوح را به سوى قومش فرستاديم (گفت): در حقيقت من براى شما هشدارگرى روشنگرم كه جز خدا را نپرستيد؛ [چرا] كه من از عذاب روزى دردناك بر شما مى‏ترسم!».
سپس از قول هود(علیه السلام) دعوت مردم به توحيد را نقل مي‌کند:
(وَإِلَى‏ عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ) (هود/ 50)؛ «و به سوى (قومِ) عاد، برادرشان هود را (فرستاديم)؛ گفت: «اى قوم [من‏]! خدا را پرستش كنيد، كه هيچ معبودى جز او براى شما نيست؛ شما جز دروغ‏پردازان نيستيد».

سپس از قول صالح(علیه السلام) دعوت به توحيد را حکايت مي‌کند:
(وَإِلَى‏ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوااللَّهَ مَا لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ) (هود/ 61)؛ «و به سوى (قومِ) ثمود، برادرشان صالح را (فرستاديم)؛ گفت: «اى قوم [من‏]! خدا را پرستش كنيد، كه هيچ معبودى جز او براى شما نيست. او شما را از زمين پديد آورد و سازندگى آن را به شما وا گذاشت؛ پس، از او آمرزش بخواهيد، سپس به سوى او باز گرديد؛ [چرا] كه پروردگار من نزديك [و] اجابت كننده (درخواست‏ها) است».
در مورد ابراهيم(علیه السلام) نيز حکايت مي‌کند که مردم و نمرود را به پروردگار جهانيان دعوت مي‌کرد و با آن‌ها محاجّه مي‌نمود:
(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِى يُحْيِيْ وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ‌اللّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي‌ كَفَرَ وَاللّهُ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ) (بقره/ 258)؛ «آيا اطلاع نيافتى از [حال‏] كسى كه چون خدا به او فرمان‏روايى داده بود، با ابراهيم درباره‏ پروردگارش بحث [و جدل‏] كرد؟ هنگامى كه ابراهيم گفت: «پروردگار من كسى است كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند.» (نمرود) گفت: «من (نيز) زنده مى‏كنم و مى‏ميرانم.» ابراهيم گفت: «پس، در واقع، خدا خورشيد را از خاور مى‏آورد، پس آن را از باختر بياور!» پس كسى كه كفر ورزيده بود، مبهوت شد. و خدا گروه ستمكاران را راه‏نمايى نمى‏كند». و نيز از قول شعيب(علیه السلام) پيامبر نقل مي‌کند که به توحيد دعوت مي‌کرد (هود/ 84).

از موسي(علیه السلام) و از هارون نقل مي‌کند که فرعون را به پروردگار جهانيان دعوت کردند.
(قَالَ فَمَن رَبُّكُمَا يَا مُوسَى‏ قَالَ‌ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى) (طه/ 49 ـ 50)؛ «(فرعون) ‌گفت: «اى‌ موسى! پس پروردگار شما كيست؟» گفت: پروردگار ما كسى است كه به هر چيزى، آفرينشى (در خور) او عطا كرده؛ سپس راه‏نمايى نموده است».  از عيسي(ع) نقل مي‌کند که بنده خدا و پيامبر الهي بود.
(قَالَ إِنِّي‌ عَبْدُاللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً) (مريم/ 30)؛ «(عيسى‏) گفت: «به ‏راستى كه من بنده‏ى خدايم؛ به من كتاب (انجيل) عطا كرده و مرا پيامبر قرار داده است».
و قرآن در يک جمع‌بندي مي‌خواهد به همه پيامبران الهي و کتاب‌هاي آسماني ايمان آوريم؛ همان‌طور که به خدا و قرآن ايمان داريم و بين پيامبران الهي تفاوتي قائل نشويم:
(قُولُوا آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنْزِلَ‌ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى‏ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى‏ وَعِيسَى‏ وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ) (بقره/136)؛ «بگوييد: به خدا و آنچه بر ما فرود آمده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و (پيامبران از) فرزندان (او) فرود آمده و (نيز) آنچه به موسى و عيسى داده شده و آنچه به پيامبران از طرف پروردگارشان داده شده، ايمان آورده‏ايم؛ ميان هيچ يك از ايشان فرق نمى‏گذاريم؛ و ما تنها تسليم او هستيم».
البته در مورد معاد نيز همين مطلب صادق است.
لازم به يادآوري است که مطالب قرآن در حوزه عقايد با مطالب تورات و انجيل تفاوت‌هايي نيز دارد که در ادامه ذکر مي‌کنيم.

 

ب ـ عناصر مشترک در حوزه احکام و اخلاق

قرآن‌کريم بسياري از دستورات‌اخلاقي و قوانين و مقررات ديني اديان پيشين را نقل و تأييد مي‌کند، چون همه آن‌ها از سوي خداي يگانه نازل شده است.
قرآن حج ابراهيمي را نقل و تأکيد مي‌کند (حج/25ـ37)، (بقره/125ـ128) و دوري از آيين توحيدي ابراهيم(ع) را سفاهت و سبک‌سري مي‌خواند (بقره/130).
نماز و برخي احکام و دستورات اخلاقي را از لقمان حکيم نقل مي‌کند و مي‌فرمايد:
(يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاَةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى‏ مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلاَ‌ تَمْشِ في الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لاَيُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ) (لقمان/17ـ 18)؛ «اى پسركم! نماز را برپا دار و به [كار] پسنديده فرمان بده و از [كار] ناپسند منع كن و در برابر آنچه (از مشكلات) كه به تو مى‏رسد، شكيبا باش؛ كه اين [حاكى‏] از تصميم استوار (شما در) كارهاست و از مردم، رخت را (متكبّرانه) برنتاب؛ و در زمين با سرمستى و تكبّر راه نرو، [چرا] كه خدا هيچ متكبّر خيال‏پردازِ فخرفروشى را دوست ندارد».

قرآن کريم تصريح مي‌کند که روزه در امت‌هاي پيشين واجب بود و در اسلام نيز واجب شد.
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) (بقره/ 183)؛ «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! روزه بر شما مقرر شد، همان‌‌گونه كه بر كسانى كه پيش از شما بودند مقرر شده بود؛ تا شايد شما خود نگه‏دار باشيد».
البته برخي مطالب مربوط به اخلاق و احکام قرآن با تورات و انجيل‌ تفاوت‌هايي دارد که در ادامه ذکر مي‌کنيم.

 

ج ـ عناصر مشترک در حوزه تاريخ

قرآن‌کريم داستان پيامبران الهي را از قول فرشته وحي نقل مي‌کند و حتي برخي صحنه‌هاي مخفي زندگي مريم(علیها السلام) را اين گونه ذکر مي‌کند، مانند:
(ذلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْيُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ) (آل‌عمران/44)؛ «اين [مطالب‏]، از خبرهاى غيبى (= از‌ حسّ پوشيده) است كه آن را به تو وحى مى‏كنيم؛ و [گرنه، تو] نزدشان نبودى، هنگامى كه قلم‏هاى خود را (براى قرعه‏كشى، به آب) مى‏افكندند [تا] كدام يك سرپرستى مريم را عهده‌دار شود، و(نيز) به هنگامى كه [با يك‏ديگر] كشمكش داشتند، نزدشان نبودى».
(وَإِن كُنْتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ) (يوسف/ 3)؛ «و مسلّماً، پيش از اين، از بى‏خبران بودى».
اين اخباري است که بشر جز از راه غيب نمي‌توانست به آن‌ها دسترسي پيدا کند. قرآن در همين راستا قصه موسي و عيسي و برخي قصص تاريخي مثل داستان ذوالقرنين و اصحاب کهف را نقل کرده است.
توجه به اين نکته‌ها لازم است:

1. وقايع تاريخي يک بار اتفاق مي‌افتد و اگر چند نفر بخواهند از يک منبع «به صورت صحيح» نقل کنند، همگي به يک صورت نقل خواهند کرد و اين دليل نقل از هم نيست؛ بلکه نشان مي‌دهد که آن‌ها از منبع الهي واحد استفاده کرده‌اند. البته داستان‌هاي قرآن تفاوت‌هايي نيز با کتب مقدس پيشين دارد که در ادامه ذکر مي‌کنيم.
نتيجه اين‌‌که اگر شالوده اسلام بر توحيد است، متأثر از فرهنگ يهودي نيست و اگر نماز و روزه در اسلام هست، بازتاب فرهنگ مسيحيان نسطوري نيست؛ بلکه خدايي که اين امور را بر پيامبران الهي پيشين و پيروان آن‌ها واجب کرد، بر پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان نيز واجب کرده است.
و اگر قرار باشد که مشابهت اصول و مقررات اديان الهي دليل تأثيرپذيري باشد، بايد گفت که در اين مورد مسيحيت رونويس يهوديت است و يهوديت برگرفته از دين ابراهيم(علیه السلام) و آن هم برگرفته از دين نوح(علیه السلام) است و هيچ کتاب جديد و مستقلي وجود ندارد؛ در حالي که هيچ يک از پيروان اديان الهي چنين چيزي را نمي‌پذيرند.

2. وجود تفاوت بين قرآن و کتب آسماني ديگر، دليل آن است که قرآن برگرفته از آن‌ها نيست. اين تفاوت‌ها در حوزه‌هاي مختلف عقايد، اخلاق و احکام و قصص خود را نشان داده است؛ البته گاهي اين موارد از حدّ تفاوت فراتر رفته و به تقابل با فرهنگ يهودي و مسيحي رايج و نفي برخي عناصر آنها منتهي مي‌شود.

مثال‌ها

1. قرآن‌کريم توحيد را مي‌پذيرد و تثليث را ردّ مي‌کند:
(لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ وَاحِدٌ وَإِن‌ لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ) (مائده/ 73)؛ «كسانى كه گفتند: «در واقع، خدا سومين [خدا از ] سه [خدا] است.»، به يقين، كفر ورزيدند؛ و هيچ معبودى جز معبود يگانه نيست؛ و اگر به آنچه مى‏گويند، پايان ندهند، حتماً، به كسانى از آنان كه كفر ورزيدند، عذاب دردناكى خواهد رسيد».
اما فرهنگ مسيحي رايج ـ از صدر اسلام تاکنون ـ تثليث را مي‌پذيرد.

2. قرآن فرزندانگاري مسيح را براي خدا نمي‌پذيرد و مي‌فرمايد:
(وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ‌ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى‏ يُؤْفَكُونَ) (توبه/ 30)؛ «و يهوديان گفتند: «عُزَيْر پسر خداست.» و مسيحيان گفتند: «مسيح پسر خداست.» اين سخن آنان است با دهانشان؛ كه به گفتار كسانى كه قبلاً كفر ورزيدند؛ شباهت مى‏جويند خدا آنان را بكشد! چگونه (از حق) بازگردانده مى‏شوند!».
در حالي که اين رويکرد در فرهنگ رايج مسيحيان پذيرفته شده است.

3. قرآن بر خلاف فرهنگ يهودي فرزندانگاري عُزير را ردّ مي‌کند (همان).

4. قرآن قصاص را اين گونه مقرر کرده است
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَى‏ بِالْأُنْثَى‏ فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْ‏ءٌ فَاتِّبَاعٌ بِالمَعْرُوفِ وَأَدَاءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسَانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِن رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدَى‏ بَعْدَ  ذلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ) (بقره/ 178)؛ «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، (حكمِ) قصاص در باره‏ كشتگان بر شما مقرر شده است: آزاد عوض آزاد، و بنده عوض بنده، و زن عوض زن؛ و كسى كه از برادر (دينى) او، چيزى (از قصاص) به او بخشيده شود، پس (راه) پسنديده در پيش گيرد و به نيكى [خون بها] را به او بپردازد؛ اين، تخفيف و رحمتى از طرف پروردگارتان است؛ و كسى كه بعد از آن تجاوز كند، پس عذابى دردناك برايش خواهد بود».
ولي اين مطلب در انجيل موجود ردّ شده است (انجيل متي، باب پنجم، شماره 40 ـ 38).

5. نقل داستان‌هاي پيامبران الهي در قرآن همراه با احترام و پاکي است، از جمله در مورد لوط(ع) و اصحابش مي‌فرمايد:
(إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ) (اعراف/ 82)؛ «پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند: آنان را از آبادى‏تان بيرون كنيد؛ چون آنان مردمى‌اند كه پاك‏دامنى مي‌جويند».
ولي داستان پيامبران در تورات فعلي به گونه‌اي نقل شده است که با ساحت پاک آنان سازگار نيست؛ از جمله به لوط نسبت زنا با دخترانش را مي‌دهد (کتاب مقدس، سفر پيدايش، باب نوزدهم،‌ شماره 33) و در مورد سليمان و داود مطالب ناروا نقل مي‌کند (ر.ک: کتاب مقدس، کتاب مزامير، کتاب جامعه سليمان، و کتاب غزل عزل‌هاي سليمان و...).

6. احکام موجود در قرآن‌کريم غالباً از نظر شرايط و جزئيات با احکام اديان پيشين متفاوت است، مثلا خصوصيات روزه، نماز، نماز جمعه، زکات و .... که در اسلام وارد شده است، با خصوصيات آن‌ها در يهود کاملاً متفاوت است، حتي در برخي موارد قرآن به صراحت احکام موجود در اديان پيشين را ردّ مي‌کند، از جمله در مورد ممنوع بودن خوردن برخي از اجزاي حيوانات مثل «گوشت شتر» که حضرت يعقوب(علیه السلام) به خاطر بيماري برخود ممنوع کرده بود، (مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج3، ص 6 ـ 5؛ رضايي، محمد علي، تفسير قرآن مهر، ج2، ص 183 ـ 184) قرآن تذکر داده و آن ممنوعيت را برداشته است.
(كُلُّ الطَّعامِ كَانَ حِلّاً لِبَنِي إِسْرَائِيلَ إِلَّا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِيلُ عَلَى‏ نَفْسِهِ مِن قَبْلِ أَن تُنَزَّلَ  التَّوْرَاةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْرَاةِ فَاتْلُوهَا إِن كُنْتُمْ صَادِقِينَ) (آل عمران/ 93)؛ «همه‏ى غذاها بر بنى‏اسرائيل (= فرزندان يعقوب) حلال بود؛ جز آن چه پيش از فرو فرستاده شدنِ تورات، اسرائيل (= يعقوب) بر خويش ممنوع كرده بود؛ بگو: اگر راست مى‏گوييد (كه غير از اين است)، پس تورات را بياوريد و آن را بخوانيد [و از آن پيروى كنيد]».

3. قرآن‌کريم در موارد متعددي اخلاق و رفتار و عقايد يهود و مسيحيت را سرزنش مي‌کند؛ در حالي که اگر قرآن متأثر از يهود و مسيحيت و يا جمع آن‌ها (نصرانيت) بود، نبايد آنان را سرزنش مي‌کرد.

مثال‌ها

قرآن يهوديان را در موارد متعددي نکوهش مي‌کند، مانند: کفران نعمت (بقره/211)، پيمان‌شکني (بقره/‌93، 83 و 100)، انکار آيات و معجزات (نساء/ 155)، قتل پيامبران الهي (بقره/‌61‌، ‌91‌ و...)، تکذيب برخي پيامبران (مائده/ 70)، گوساله‌پرستي (بقره/ 51 و 54 و 92 و نساء/ 153 و...)، سنگ‌دلي و قساوت قلب (نساء/‌161)، رباخواري (نساء/‌161)، دروغ بستن به خدا (آل‌عمران/ 75)، دشمني با جبرئيل (بقره/ 97 ـ 98) و ... .
قرآن مسيحيان را هم در مواردي سرزنش مي‌کند، مانند:
غلو در دين (نساء/171)، بدعت‌گذاري در دين و رهبانيت (حديد/27)، فسق و انحراف (حديد/27)، عقايدشان در مورد عيسي(ع) و مريم? (توبه/30ـ مائده/ 17 و72و116)، فراموشي پيمان‌هاي الهي (مائده/14) و تثليث (نساء/171).

نتيجه

براساس آن چه گذشت قرآن کريم عناصر مشترکي با تورات و انجيل دارد، چون منبع آن‌ها وحي الهي و مشترک است، ولي تفاوت‌هاي زيادي نيز دارد. پس سخن برخي مستشرقان در مورد تأثير‌پذيري قرآن از کتاب مقدس صحيح نيست.

نویسنده: دكتر محمد علي رضايي اصفهاني

پي‌نوشت‌:

[1] شواهد و دلايل درون متني و برون متني زيادي در اين مورد وجود دارد؛ ر.ک. به: التمهيد في علوم‌القرآن، محمد هادي معرفت؛ صيانة القرآن عن التحريف، و تاريخ قرآن، همو؛ البيان في‌تفسيرالقرآن، سيد ابوالقاسم خويي؛ پژوهشي در تاريخ قرآن، دکتر سيد محمد باقر حجتي.
[2] يوسف دُرّه حداد، متولد يکي از روستاهاي قدس 1913م است. او کشيش مسيحي است و در منطقه فلسطين و لبنان به تحصيل علوم قرآن پرداخت و کتاب «القرآن و الکتاب» و «القرآن دعوة نصرانية» از آثار اوست.

منابع: 

1. بدوي، عبدالرحمن، الدفاع عن القرآن ضد منتقديه، مکتبة مدبولي، مصر.
2. تيسن، هنري، الهيات مسيحي.
3. خويي، آية‌الله سيد ابوالقاسم، البيان في تفسير القرآن، المطبعة العلمية، قم، 1394 ق.
4. رضايي‌ اصفهاني، دكتر محمدعلي، تفسير قرآن‌‌مهر، پژوهش‌هاي تفسير و علوم قرآن، قم، 1387.
5. سعيدي روشن، دكتر محمد باقر، تحليل زبان قرآن و روش‏شناسي فهم آن، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي و پژوهشكده حوزه و دانشگاه، قم، 1383 ش.
6. همو، تحليل وحي از ديدگاه اسلام ومسيحيت، مؤسسه فرهنگي انديشه، قم، 1375، چ اول.
7. ايان باربور، علم و دين، ‌ترجمه بهاء‌الدين خرمشاهي، مرکز نشر دانشگاهي، تهران، 1362 ش.
8. درة‌الحداد، يوسف، القرآن دعوة‌النصرانيه، منشورات المكتبه البولسيه، بيروت، 1986م، چ دوم.
9. همو، القرآن و الكتاب، بي‌نا، 2004 م.
10. كتاب مقدس، (شامل، تورات، انجيل و ملحقات آنها) انجمن كتاب مقدس ايران، 1932 م، تهران.
11. مسترهاکس، قاموس کتاب مقدس، اساطير، تهران، 1377ش، اول.
12. مکارم‌ شيرازي، ناصر (با همکاري جمعي از نويسندگان)، تفسيرنمونه، ‌دارالکتب الاسلامية، تهران، 1364 ش.
13. معرفت، آية الله محمد هادي، التمهيد في علوم القرآن، مؤسسة النشر ‌الاسلامي، قم، 1417 ق.
14. همو، تاريخ قرآن، انتشارات سمت، تهران، 1382 ش.
15. همو، صيانة القرآن من التحريف، مؤسسة النشر الاسلامي، قم، 1418 ق.
16. هورو وتيز، مقاله التوراة، (دايرة‌المعارف الاسلامية، دارالمعرفة، لبنان).