بررسی دیدگاه خاورشناسان پیرامون مصادر قرآن

چکيده

برخي خاورشناسان پیرامون مصادر و منابع وحياني قرآن ترديد كرده‌، بر آن‌اند که محمد(صلی الله علیه و آله) قرآن را از فرهنگ‌های گوناگون، ادیان و اشخاص و کتب مختلف گرفته است و ديگر اينكه قرآن محصول تجربيات شخصی پيامبر(صلی الله علیه و آله) و نتيجه افكار او یا القای شیطان به او بوده و منبع وحیانی ندارد. در اين مقاله، استدلال خاورشناسان پیرامون مصادر قرآن طرح و بررسی گردیده و تبیین شده است که به صرف مشابهت تعالیم تورات و انجیل با قرآن، نمی‌توان قرآن را مقتبس از آنها دانست؛

زیرا ادیان آسمانی در اصول دعوت با هم مشترکند و در مسائل جزئی با هم اختلاف دارند. هم‌چنین انتقاد قرآن از تعا‌لیم یهود و مسیحیت و تفاوت ماهوی با آنها نشانه عدم اخذ قرآن از آنهاست. فرهنگ و آداب پسندیده مردم عصر نزول و اشعار آنها نیز از مصادر قرآن نیست؛ زیرا قرآن با فرهنگ عصر نزول و با محتوای اشعار آنها مخالفت کرده و از اساس آنها را تغییر داده است. وجود آیات قرآنی در اشعار امیة بن صلت، نشانه تأثیر‌پذیری این شاعر از قرآن است. ظاهر الفاظ قرآن با سخنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) از نظر فصاحت و بلاغت فاصله زیادی دارد. پس قرآن نتیجة افکار و تأملات شخصی او نبوده وآن را در سفرهای خویش از دیگران اقتباس نکرده است.

کلیدواژه ها: قرآن، خاورشناسان، مصادر وحی، وحی نفسی.

 

طرح مسأله

بدون شك الفاظ و معاني قرآن بر پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) نازل شده و از اين جهت، قرآن كريم هم داراي اعجاز لفظي و هم داراي اعجاز محتوايي است. ديدگاه عموم مسلمانان نیز از آغاز تا حال بر اين بوده است كه محتوا و معارف بلند قرآن در قالب الفاظ و واژگان و جمله‌ها از سوي خدا به وسيله جبريل امین(علیه السلام) بر پيامبر خاتم(صلی الله علیه و آله) نازل گرديده و او بدون هيچ كم و كاستي آن را بر مردم ابلاغ كرده و تا کنون بدون هيچ تحريفي باقي مانده است (خويي، البیان،200؛ زرقاني، مناهل العرفان، 44؛ زركشي، البرهان، 1/290).
دلایل عقلی و نقلی فراوانی وجود دارد كه منبع و مصدر قرآن كريم، خود خداوند است و الفاظ و معاني آن وحي الهي است كه به وسيله فرشته امين بر پيامبر خاتم(صلی الله علیه و آله) نازل گرديد.
از سوي ديگر، در میان خاورشناسان و دانشمندان غيرمسلمان كه در مسائل اسلامي تحقيقاتي انجام داده‌اند، كمتر كسي است كه در منابع و مصادر قرآن اظهارنظر نكرده باشد. بعضي از خاورشناسان مثل گلدزيهر (Goldziher) بر این عقيده است كه محمد(صلی الله علیه و آله) قرآن را از سوي خدا نياورده، بلکه از جاهاي ديگر مثلاً در سفرها از يهود و نصارا كسب كرده است (ر.ك: ادامه همين مقاله). برخي ديگر مانند گوستاوفايل (Gustavweit) قرآن را نتيجه تجربيات شخصي پيامبر(صلی الله علیه و آله) و تراوش افكار او مي‌داند (ر.ك: ادامه همين مقاله).
بنابراين، در بررسي ترديدهاي مطرح شده در منابع قرآن با  موضوعات ذیل روبه‌رو هستيم.
1. آيا پيامبر(صلی الله علیه و آله) قرآن را از جاهاي مختلف، فرهنگ‌ها، کتب و ادیان گوناگون كسب كرده است؟
2. آیا قرآن محصول تجربيات پيامبر(صلی الله علیه و آله) و نتيجه افكار اوست؟
3. آیا قرآن نتیجه القای شیطان به پیامبر(صلی الله علیه و آله) است یا منشأ الهي دارد كه از سوي خداوند بر او نازل شده است؟
بنابراین، پیرامون مصادر قرآن، احتمالات هفتگانه ذیل قابل طرح می‌‌باشد که هر یک را مورد بررسی و نقد قرار می‌دهیم.

 

1. اخذ مطالب قرآني از فرهنگ و آداب مردم

بعضي از خاورشناسان معتقدند حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) قرآن را از فرهنگ و آداب پسنديده مردم مكه گرفته است. «ارنست رنان»، خاورشناس فرانسوي، مي‌گويد: محمد(صلی الله علیه و آله) قرآن را در جامعه مكي كه در آن زندگي مي‌كرد، كسب كرده است؛ زيرا علاوه بر خرافات و شرك و بت‌پرستي، توحيد و خداپرستي و آداب و رسوم نيكو نیز در آنجا حاكم بود و مطالب قرآن را از فرهنگ خوب مردم آنجا اقتباس کرده است (حسن عباس، قضایا قرآنیه فی الموسوعة البریطانیه، 196). بعضي از خاورشناسان مانند «تسدال» وجود دستورهاي اسلامي مثل حج، طواف بين صفا و مروه، بوسيدن حجرالاسود و پرستش خداي واحد را كه در ميان عرب جاهلي وجود داشت، دليل اين امر مي‌دانند (رضوان، آراد المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره، 1/ 246).

بررسي

در مورد مطالب فوق لازم است به چند نكته توجه شود:

الف) ابراهيم بت‌شكن، پايه‌گذار توحيد و برپاكننده خانه كعبه و پايه‌گذار حج توحيدي بود (حج/ 26 و 27؛ بقره/ 127)، اما اين دين توحيدی به مرور زمان آميخته به شرك گرديد و عمرو بن لُحَي پادشاه مكه در سفري كه به خارج عربستان داشت، بت‌پرستي را از آنجا وارد عربستان کرد (مرتضی عاملی، سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام، 1/80). از آنجايي كه اصول دعوت همه پیامبران واحد است، پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) نيز دعوت ابراهيم را ادامه داد و مردم را به توحيد و زيارت خانه خدا و به آخرت و نعمت‌ها و عذاب‌هاي آن، بشارت و هشدار داد.

ب) نكته‌اي كه لازم است به آن توجه كرد اينكه شواهد قرآني تصريح دارد كه دين  پیامبرخاتم در برخورد با فرهنگ جاهلی و احکام و آداب گذشته، چهارگونه برخورد داشته است: تقبيح، تأييد، تصحيح و تأسيس. قرآن برخي قوانین موجود عصر بعثت را تقبيح و طرد نمود و بعضی قوانين را تأیيد و بعضي ديگر را تصحيح و پاره‌ای از قوانين جديد را تأسيس نمود؛ بنابراین، تأیید احکام وآداب منطقی گذشته دلالت براخذ قرآن از آنها نیست (ر.ك: رضایی اصفهانی، رابطه قرآن و فرهنگ زمانه از منظر مستشرقان).
قرآن در بسياري از آيات و سور مكي، اخلاق و اعتقادات زشت جاهلي را مذمت كرده و به باد انتقاد گرفته است. زنده به گور كردن دختران را نهي كرد (اسراء/ 31) و پرستش بت‌ها را محكوم نمود (نمل/60) و آنان را در اعمال زشت و غيرمعقول به اقامه برهان و استدلال دعوت كرد (نمل/64). بنابراین، فرهنگ قرآنی با فرهنگ مردم جاهلی مکه همسو نبوده است.

ج) تشابه بعضي از دستورات اسلامي مثل ازدواج و ختنه با آداب جاهلي نمي‌تواند دليل اخذ قرآن از آداب آنها باشد؛ زيرا اصل ازدواج و ختنه در همه اديان توحيدي وجود داشته، ولي در عمل و جزئيات متفاوت بوده است. در حديثي آمده كه حضرت ابراهيم اين عمل را تأييد كرده و اين موضوع در دين یهود و مسیحیت وجود داشته است (Bible matthew, 19:10). اسلام كه سرچشمه آن توحيد است مسأله فوق را به پيروان خويش توصيه كرده است.

 

2ـ اخذ از اشعار جاهلي

از آداب خوب و پسنديده جامعه جاهلي گسترش شعر و فرهنگ شعر دوستي و شاعرپروري بود. در ماه‌هاي حرام (محرم، ذي‌قعده، ذي‌حجه و رجب) كه جنگيدن براساس تصميم بزرگان و شيوخ عرب ممنوع بود، در بازارهاي معروف مكه مثل عكاظ، ذي‌المجاز و ذي المجنه، تجمع تجاري با تجمع شاعران عربي توأم بود. شاعران برجسته اشعار خويش را مي‌خواندند و داوران بهترين آنها را انتخاب و بر ديوار خانه كعبه نصب مي‌كردند.
اين ویژگی ممتازي بود كه اعراب بدان متصف بودند. بعضي از خاورشناسان مثل تسدال، شيخو و اسپرینگر از تشابه آيات مسجع مكي با اشعار جاهلي تصور كرده‌اند كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) قرآن را از بهترين اشعار آنها اتخاذ كرده است (رضوان، آراء المستشرقین حول القرآن‌‌الکریم وتفسیره، 1/198 و 255) و حتي بعضي از خاورشناسان مثل كافنتسكي موضوع رساله دكتري خود را پيرامون اين موضوع قرار داد تا ثابت كند ميان قرآن و شعر امية بن‌ ابي‌ صلت، شاعر جاهلي، نوعي ارتباط است و قرآن از شعر اقتباس شده است (همان، 1/257).

بررسي

اولاً اگر قرآن از اشعار جاهلي گرفته مي‌شد، مي‌بايست در مضمون و محتوي با آن هم‌سو باشد، در صورتي كه این اشعار جاهلي روحيه تعصب قبيله‌اي را زنده مي‌كند و از دستورات ناب اسلامي تهي است. آيات ذيل مبين فرهنگ جاهلي است.
ـ وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ (سباء/ 35)؛ «و گفتند: ما داراى اموال و فرزندان بيش‏ترى هستيم، و ما عذاب نخواهيم شد».
ـ أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ * حَتَّى‏ زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ (تكاثر/ 1ـ2)؛ «افزون‏طلبى و فخرفروشى شما را سرگرم ساخت * تا اين‏كه به ديدار قبرها رفتيد».
آيات فوق نشان مي‌دهد كه عرب‌هاي جاهلي به داشتن اموال و اولاد زياد افتخار مي‌كردند و آنها را مانع عذاب و سبب برتري‌جويي مي‌دانستند، در حالی که قرآن اين طرز تفكر را به شدت مورد انتقاد قرار مي‌دهد (ر.ک: مكارم شيرازي، تفسیر نمونه، 27/275؛ صابوني، صفوة التفاسیر، 3/ 598).

ثانياً بر اساس نوشته‌های کتب تاریخی، نظام قبیلگی بر زندگی اعراب جاهلي حاکم بود و آنان طبق قانون قبیله وظیفه داشتند از افراد قبیله خود دفاع کنند؛ چه ظالم باشند و چه مظلوم. در صورتي كه این شعار با چنین مضمون‌هایی با آيه وَلاَتَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمْ النَّارُ (هود/ 113)؛ «و به سوى كسانى كه ستم كردند، متمايل نشويد، كه آتش [دوزخ‏] به شما خواهد رسيد» و نيز با آية كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَى‏ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ... (نساء/ 135)؛ «بر پادارندگان دادگرى باشيد. براى خدا گواهى دهيد، و گرچه (اين گواهى) به زيان خودتان يا پدر و مادر و نزديكان (شما) باشد ...» مغايرت دارد. روح تعاليم قرآني براساس عدالت محوري و ظلم‌ستيزي است، ولي شعار جاهلي بر مبناي عصبيت قومي بنا نهاده شده است.
ثالثاً اينكه  بعضی از خاورشناسان براي اثبات اقتباس قرآن از اشعار جاهلي به شعر امية‌ بن‌ابي‌صلت استشهاد كرده كه سبك قرآني داشت و بعضي از كلمات قرآني در آن گنجانده بود، (رضوان، آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره، 1/200) دليل اخذ قرآن از اشعار جاهلي نيست، بلكه برعكس بهره‌گيري اين شاعر از مضامين قرآني را می‌رساند. اينكه در اشعار بعضي از شاعران پارسي زبان مثل مولوي و سعدي عبارات قرآني وجود دارد، دليل اين است كه اينها از قرآن بهره گرفته‌اند و از نظر زماني متأخر از قرآن بودند. درباره امية ‌بن‌ابي‌صلت نقل كرده‌اند كه وقتي در وصف آتش شعر مي‌گفت از اسلوب تورات و در وصف بهشت از اسلوب قرآن پيروي مي‌كرد و از عبارت‌هاي آن بهره مي‌گرفت. (همان، 1/200). پس معلوم است که این شاعر از قرآن بهره می‌گرفته و به خاطر زیبا ساختن اشعار خویش قرآن را در لابه‌لای آنها جای می‌داده است.

 

3ـ اخذ قرآن از آئين صابئان

گروهي از دانشمندان غيرمسلمان به دليل تشابهي كه ميان قرآن و آئين صابئان وجود دارد، مصدر قرآن كريم را از آئين صابئان دانسته‌اند. تسدال، خاورشناس معروف، به دليل تشابه ميان قرآن و آئين صابئان در نماز، روزه، حج و... گفته است كه منشأ و منبع قرآن از آئين صابئان است (همان، 1/ 273).
كارادي وو در مقاله «قرآن و جايگاه آن در فرهنگ الهيات كاتوليك» مي‌گويد: بقيه قوانين اسلام، برگرفته از منابع يهودي و مسيحي و يا از گروه‌هاي التقاطي ناشي از خداگرايي طبيعي است. بر تعدادي از اين گروه‌ها، نام «صابئي» اطلاق مي‌شد و... (بدوي، دفاع از قرآن در برابر آرای مستشرقان، 125).

بررسي

کلمه صابئون در قرآن سه بار (مائده/ 69؛ بقره/62؛ حج/ 17) آمده است. راغب اصفهاني صابئان را پيرو حضرت نوح(علیه السلام) مي‌داند (راغب، مفردات الفاظ القرآن، ماده صبأ). شهرستاني مي‌گويد آنان كساني هستند كه از منهج حق عدول كردند و از مسير انبياي الهي منحرف شدند؛ لذا آنان را «صابئه» مي‌خوانند (شهرستاني، الملل والنحل، 210). علامه طباطبايي مي‌نويسد: صابئي همان دين بت‌پرستي است. تفاوت صابئان با ديگران در اين است كه علاوه بر بت، ستارگان را هم مي‌پرستيدند (طباطبايي، المیزان، 1/194). آیت الله مکارم بر آن است که از آيه إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارى‏ وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ (بقره/62). استفاده مي‌شود كه آنان گروهي بودند كه به خدا و رستاخيز ايمان داشتند، ولي بر اثر گذشت زمان تزلزلي در عقايد آنها به وجود آمد (مكارم شيرازي، تفسیر نمونه، 1/200؛ 14/46).
اما در مورد اشكال تسدال توجه به نكات زير لازم است.

1ـ هنگام ظهور پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) در مكه و هجرت به مدينه، از وجود صابئان در اين دو شهر خبري نبود، بلکه آنها در ايران و عراق زندگي مي‌كردند و مركز آنها شهر «حران» از شهرهاي عراق بود و پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) قبل از بعثت به ايران و عراق مسافرتي نداشته است؛ در نتيجه، اخذ قرآن از آئين صابئان منتفي است.

2ـ تشابه ميان اسلام و آئين صابئه در نماز كه تسدال آن را دليل اقتباس قرآن از آئين آنها دانسته، صحيح نیست؛ زيرا نماز آنها در تعداد ركعات، اذكار، زمان نماز با نماز مسلمانان اختلاف دارد. مسلمانان به سوي كعبه نماز مي‌خوانند و آنها به سوي شهر «حران» عراق نماز مي‌گذاردند (رضوان، آراء المستشرقین حول القرآن لکریم وتفسیره، 1/275).
علامه طباطبايي مي‌نويسد: صابئان سه نماز واجب داشتند، نماز اول هشت ركعت است در هنگام طلوع آفتاب، دوم پنج ركعت در هنگام عبور آفتاب از وسط آسمان و در هر ركعت از نمازشان سه سجده بود و سوم پنج ركعت هنگام غروب خورشيد. اينان در ساعت دوم روز نماز مستحبي داشتند. هم‌چنين سه ساعت پس از شب نماز مستحبي مي‌خواندند. اينان با طهارت و وضو نماز مي‌خواندند (طباطبايي، المیزان، 1/194).

3ـ روزه در همه اديان توحيدي وجود داشته است و اگر قرآن روزه گرفتن را واجب كرده است، دليل بر اين نيست كه قرآن اين حكم را از اديان قبلي اقتباس كرده است. به علاوه، روزه مسلمانان در روز و روزه آئين صابئين در شب مقرر شده است (رضوان، آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره، 1/275). البته قرآن تأكيد مي‌کند «همان طور كه بر انسان‌هاي قبل از شما روزه را واجب كرديم بر شما نيز واجب نموديم» (بقره/183)

4ـ حج نيز مانند روزه مختص به آئين صابئان نيست، بلكه يهوديان و مسيحيان و اعراب بت‌پرست نيز حجي داشته‌اند و حج مسلمانان در كيفيت مناسك با حج صابئين تفاوت دارد. حج مسلمانان در مكه و حج صابئين در شهر «حران» عراق صورت مي‌گرفت.

5‌ـ آئين اسلام در اعتقادات، مسائل ارث، ازدواج و طلاق، آداب غسل و... با آئين صابئين تفاوت بسیار دارد و اين نشان مي‌دهد كه قرآن از آئين آنها اقتباس نشده است (رضوان،  آراء المستشرقین حول القرآن الکریم و تفسیره، 1/201 و 275).

 

4ـ اخذ قرآن از تورات و انجيل

در ميان انواع پژوهش‌هاي خاورشناسان پیرامون اسلام، ادعاي اخذ قرآن از تورات و انجيل و تأثيرپذيري اسلام از آئين يهودیت و مسيحيت بسيار چشمگير است. آنان با مقايسه متن قرآن با تورات و انجيل کوشیده‌اند شباهت ميان قرآن با انجيل، تورات و تلمود را بیابند تا ثابت كنند كه قرآن از آن كتاب‌ها گرفته شده است. برخي از اين نويسندگان و كتاب‌هاي آنها عبارت است از:
1ـ آبراهام گيگر، «محمد از متون يهودي چه چيزي را برگرفته است؟» بُن، 1833 م.
2ـ هارتويج هرشفلد، «عناصر يهودي در قرآن»، برلين، 1878 م.
3ـ هاينريشن اشپايز، «داستان‌هاي كتاب مقدس در قرآن»، پاريس، چاپ پنجم، برلين، لايپزيگ، 1926‌م.
4ـ اسراييل شاپيرو، «باز گويه‌هاي توراتي در بخش‌هاي قرآن»، برلين، 1907 م.
5ـ تور آندريه، «اصل اسلام و مسيحيت»، اوپسلو، 1926 م.
6ـ ريچارد بل، «اصل اسلام در محيط مسيحي آن»، لندن، 1926م؛ تجديد چاپ، 1968 م.

اين نويسندگان در آثارشان تلاش كرده‌اند تا با نشان‌دادن مشابهت‌هاي ميان قرآن و كتاب مقدس، ثابت كنند كه قرآن منبع يهودي و مسيحي دارد. در اين ميان، گلدزيهر يهودي بیش از همه افراط كرده است. او با بيان دستورهاي مشترك اسلام و يهود، درصدد اثبات اخذ قرآن از اديان قبلي به ویژه یهود است.
وي مدعي است كه محمد(صلی الله علیه و آله) تعاليم و فضايل خود را از انبياي سلف گرفته و خود اعتراف مي‌كند كه انبياي گذشته استاد او بوده‌اند (گلدزيهر، العقیدة والشریعة فی الاسلام، 17). او وجود اشتراك تعاليم اسلام با يهودیت و مسيحيت را در توحيد، روزه، قبله، احكام شرعي و نيز اعتقاد به يك منجي در آخرالزمان را دلیل این امر دانسته است (همان، 22).
دار مستتر فرانسوي مي‌گويد: مسلمانان در خصوص اعتقاد به ظهور منجي، اصول عيسويان را پذيرفتند (منتظر، ذهنیت مستشرقین و اصالت مهدویت، 58).
واشنگتن ارونيك مي‌نويسد: اساس دين محمد(صلی الله علیه و آله) بر قاعده و بنيان عيسوي نهاده شده و از آنها اخذ گردیده است با اين تفاوت كه عيسي نه خداست و نه پسر خدا، بلكه از انبياي بزرگ الهی است (نظري، شیوه‌های تبلیغاتی علیه اسلام، 129).
بعضي از خاورشناسان ديگر اعتراف كرده‌اند كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) اسلام را از تميم داري مسيحي و وهب‌ بن ‌منبّه يهودي گرفته است (عسكري، نقش ائمه در احیای دین، 6/174).

بررسي

1ـ تورات و انجيل در زمان نبوت پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) به عربي ترجمه نشده بود و ترجمه آن دو به عربي، قرن‌ها پس از بعثت پيامبر(صلی الله علیه و آله) انجام گرفت (حسن عباس، قضایا قرآنیه فی موسوعة البریطانیه، 202). بنابراين، بعيد است كه تورات و انجيل از منابع قرآن باشد. به علاوه، طبق دلايل و شواهد فراواني پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) اُمّي بوده است؛ دلایلی از قبیل آيه 157 سوره اعراف و 48 سوره عنكبوت. بنابراين با فرض اُمي بودن پيامبر(صلی الله علیه و آله) وي نمی‌خواند تا از منابع يهودي و مسيحي استفاده كند؛ لذا اخذ قرآن از تورات و انجيل بعيد به نظر مي‌رسد.

2ـ اگر تورات و انجيل از منابع قرآن مي‌بود قوم يهود به پيامبر اعتراض مي‌كردند، همان طور كه در مورد قبله بودن بيت المقدس انجام دادند و منجر به تغيير قبله مسلمانان به سوي كعبه شد (بقره/142)، در حالي كه مي‌دانيم برخي از یهودیان، نهايت فرومايگي را نسبت به اسلام روا داشتند و با مشركان در موضوع نزول قرآن همداستان بودند و پيداست اگر كوچك‌ترين وجه تشابهي ميان مطالب قرآني و تورات مي‌ديدند، آن را نشان داده و بر او انتقاد مي‌كردند (الجندي انور، مستشرقان و قرآن کریم، 47).

3ـ اگر تورات و انجيل از منابع و مصادر قرآن كريم مي‌بود، نبايد با قرآن در اختلاف و تعارض باشد، حال آنكه قرآن در بسياري از امور با تورات و انجيل اختلاف اساسي و جوهري دارد. اين اختلاف نشان از آن دارد كه قرآن از اين دو اقتباس نشده است؛ براي مثال، توحيدي كه قرآن مطرح مي‌كند با عقايد يهود و نصاري در اختلاف است. يهود، عزير را پسر خدا و نصاري، مسيح را فرزند خدا مي‌دانند، وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ (توبه/ 30) و وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ (توبه/30)، در حالي كه در قرآن تصریح شده که خدا فرزندي ندارد و مسيح بنده اوست (توبه/ 30).
هم‌چنین طلاق زن در دين مسيح حرام و در اسلام حلال و مباح، ولی مبغوض ترین اعمال نزد خداوند است.
در دين مسيح هر كس با زن مطلقه ازدواج كند، زناكار بوده و آن زن نيز زانيه محسوب مي‌شود(Holly Bible matthew, chapter 20:3)، ولي اسلام خلاف اين دیدگاه را مي‌گويد، به گونه‌ای که ازدواج با زن مطلقه در اسلام شرعاً حرام نيست.
نيز قرآن مي‌گويد زني كه كفالت موسي را به عهده گرفت، زن فرعون بود، ولي در سِفر خروج تورات آمده كه او دختر فرعون بوده است (Bible,exodus,chapter 2:1-5).
نيز در قرآن مطالب فراواني آمده است كه در تورات و انجيل نيامده است؛ مثلاً بيان كفالت زكرياي نبي(علیه السلام) بر حضرت مريم(علیها السلام) پس از تولد او؛ تكلّم حضرت عيسي(علیه السلام) در گهواره؛ عدم دار زده‌ شدن حضرت عيسي(علیه السلام)،  و...» (رضوان، آراء المستشرقین حول القرآن‌الکریم و تفسیره، 1/320).
در مقابل، در تورات و انجيل مطالب فراواني به چشم مي‌خورد كه در قرآن ديده نمي‌شود؛ مثلاً ازدواج حضرت سليمان(علیه السلام) با هفتصد زن و سيصد كنيز (صدربلاغي، الهدی الی دین المصطفی، 49)؛ كشتي گرفتن خدا با حضرت يعقوب(علیه السلام) تصوير جسمانی خدا (قرني گلپایگانی، موازنه بین ادیان چهارگانه، 49)؛ خستگي خدا پس از خلقت آسمان‌ها و زمين در شش روز و استراحت در روز هفتم؛ نسبت‌هاي ناروا به بعضي از انبياي الهي مثل نسبت مستي به حضرت نوح(علیه السلام) و برهنه راه رفتن او (همان، 50).

4ـ اگر قرآن از تورات و انجيل گرفته مي‌شد، عقايد آنها را تصديق مي‌كرد و حال اينكه در بعضي از جاها عقايد آنها را مورد انتقاد قرار مي‌دهد؛ برای مثال، مي‌توان آيات ذيل را بيان كرد.
ـ لَقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ (آل‌عمران/ 181)؛ «به يقين خدا شنيد سخن كسانى را كه گفتند: « خدا نيازمند است و ما توانگريم».
ـ وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ (مائده/ 64)؛ «و يهوديان گفتند: «دستِ خدا بسته است». دست‏هايشان بسته باد! و به خاطر آنچه گفتند، از رحمت (الهى) دور شدند! بلكه هر دو دستِ (قدرتِ) او گشاده است».
ـ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ (اسراء/30)؛ «و مسيحيان گفتند: «مسيح پسر خداست».

5ـ اينكه بعضي از خاورشناسان پنداشته‌اند كه پيامبر(صلی الله علیه و آله)، اسلام و قرآن را از وهب‌ بن‌ منبه و تميم داراي مسيحي اخذ كرده است، دروغي بيش نيست؛ زيرا وهب ‌بن ‌منبه مد‌ت‌ها بعد از رحلت پيامبر (در اواخر خلافت عثمان) به دنيا آمد (ابوشهبه، الاسرائیلیات والموضوعات فی کتب التفسیر، 105) و اين دو بعد از رحلت پيامبر(صلی الله علیه و آله)، اسلام آوردند. پس چگونه ممكن است كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) قرآن را از آنها اخذ كرده باشد؟

 

5 ـ اخذ مطالب در سفر به شام

بعضي از خاورشناسان و دانشمندان غيرمسلمان گفته‌اند كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) قبل از بعثت، سفري به شام داشته و قرآن را از ملاقات با بحيرا و نسطورا از عالمان اهل كتاب اخذ كرده است.
گلدزيهر مي‌گويد: محمد هرچه را در برخوردهاي سطحي خود در سفرهاي بازرگانيش يافته، بدون در نظر گرفتن جوانب آن و بدون هيچ‌گونه ساماندهي، آن را مورد بهره ‌برداري قرار داده است (گلدزيهر، العقیدة والشریعة فی الاسلام، 18).
مونتگمري ‌وات مي‌نويسد:
كاروان ابوطالب فرود آمد، نزديك صومعه نسطوريان مأوي گرفتند. ايشان ابوطالب و برادرزاده‌اش را مهمان‌نوازي كردند. يكي از راهبان موسوم به سرجيوس كه بعضي او را بحيري ناميدند چون با محمد(صلی الله علیه و آله) به صحبت درآمد، از تيزهوشي و قدرت و توان ادراك وي آن هم در اين سن و سال متعجب ماند. وقتی كنجكاوي‌ها و موشكافي‌هاي او را در استفسار ابواب اديان و مذاهب ديد، از ديدار او سخت خوشحال گشت. هر دو مكرر با هم مشغول گفت‌وگو مي‌شدند. سعي راهب پيوسته در اين جهت مصروف مي‌گشت كه بطلان دين بت‌پرستي را (كه آئين زمان محمد در مكه بود) بر وي مبرهن سازد. اكثر مورخان علم به اصول، روح و عادات مذهب عيسوي را كه محمد(صلی الله علیه و آله) بعدها بيان مي‌كرد، ناشي از مصاحبتش با اين كشيش مي‌دانند» (نظري، بررسی، شیوه تبلیغات مسیحیت7، 136).

بررسي

1ـ بعضي از مورخان به دليل نقل‌هاي گوناگون و متفاوت در مورد سفر پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) قبل از بعثت به شام،، روايات آن را مضطرب دانسته و اصل سفر را مورد ترديد و خدشه قرار داده‌اند (مرتضي عاملي، سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام، 2/118).
2ـ پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) براساس بعضي نقل‌ها در سن دوازده سالگي به شام مسافرتي داشته است. ولي از نظر عقلي بسيار بعيد است كه نوجوان دوازده ساله‌ درس ناخوانده‌اي در يك ملاقات چندساعته بتواند حقايقي را دريابد و بعد از بيست و هشت سال، آن را به عنوان يك شريعت آسماني عرضه كند. اين عمل حتي از نوابغ، بسيار بعيد به نظر مي‌رسد.
3ـ اگر پيامبر(صلی الله علیه و آله) از بحيري مطالبي آموخته بود، به طور مسلّم در ميان قريش پخش مي‌شد و اعضاي كاروان پس از بازگشت آن را نقل مي‌كردند و مورخين به آن اشاره مي‌نمودند.
4ـ مذاكرات راهب مسيحي با پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) نشان مي‌دهد كه راهب، پيامبر آخرالزمان را شناخته و به نبوت او بشارت داده بود (زرقاني، مناهل العرفان، 62/63). به علاوه، ملاقات با نسطورا در سن بيست و پنج سالگي پيامبر(صلی الله علیه و آله) همين مطلب را ثابت مي‌كند (ابن‌هشام، سیرت رسول الله، 1/199).
5 ـ تمام جواب‌هايي كه در مورد اخذ قرآن از تورات و انجيل گفته شد، در اين‌جا نيز جاري است.

 

6ـ تأملات شخصي پيامبر اکرم، منبعی برای قرآن

گروهي از خاورشناسان و دانشمندان، قرآن را وحي نفسي مي‌دانند؛ بدين معنا كه قرآن كلام الهي نبوده، بلكه از افكار و انديشه‌ها و تأملات شخصي پيامبر(صلی الله علیه و آله) سرچشمه گرفته است یعنی پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) قرآن را از سوي خويش ساخته و آن را به خدا نسبت داده است. گلدزيهر مي‌گويد: محمد در تخيّلات خود چنين تصور كرده است كه آن مطالب و معاني كه بر قلبش وارد مي‌شود، منبع وحياني دارد؛ از اين رو، معتقد شد كه خود، پيامبر است و برگزيده از سوي آسمان، در صورتي كه نه وحي وجود داشت و نه رسالتي (گلدزيهر، العقیدة والشریعة فی الاسلام، 6).
فيليپ حتي، خاورشناس مسيحي عرب، مي‌نويسد: «محمد(صلی الله علیه و آله) با كمال شهامت به تبليغ ادامه داد. او از اينكه يهوديان و مسيحيان كتاب مقدسي دارند، رشك مي‌برد؛ لذا تصميم گرفت تا او نيز كتاب مقدسي داشته باشد (نظري، بررسی شیوه‌های تبلیغاتی مسیح(علیه السلام)، 13).
گوستاولوبون، شرق‌شناس فرانسوي، مي‌گويد: گويند پيغمبر(صلی الله علیه و آله) درس ناخوانده بود و ما نيز اين سخن را مي‌پذيريم؛ زيرا اگر درس خوانده بود، ترتيب بهتري در قرآن به كار مي‌ گرفت (گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، 114).
اسپرينگر، گوستاوفايل و گلدزيهر، در جاهای دیگر، مسأله بيماري صرع پيامبر(صلی الله علیه و آله) را در موضوع وحي دخیل می‌دانند و مي‌گويند: پيغمبر اسلام در حالت صرع، تعادل خود را از دست مي‌داد، عرق مي‌كرد و گرفتار تشنجات سختي مي‌گشت و از دهانش كف بيرون مي‌آمد، آنگاه چون بهبود مي‌يافت، ادعا مي‌كرد كه به او وحي شده است. سپس آنچه را وحي پروردگارش مي‌پنداشت، بر مؤمنان مي‌خواند (علي‌الصغير، المستشرقون والدراسات المستشرقین، 16؛ رضوان، آراء المستشرقین حول القرآن و تفسیره، 1/398).

بررسي

1ـ قرآن از دريچه‌هاي گوناگون به ويژه از نظر علمي، فصاحت و بلاغت، و اخبار به غيب معجزه است. پس اگر قرآن نتيجه تأملات شخصي پيامبر(صلی الله علیه و آله) و نتيجه افكار او باشد با توجه به بشري بودن سخنان پيامبر(صلی الله علیه و آله) اين وجوه اعجاز از كجاست؟

2ـ قرآن در بسياري از موارد، پيامبر(صلی الله علیه و آله) را مورد عتاب و سرزنش قرار مي‌دهد؛ مثلاً مي‌گويد: اگر او پاره‌اي از گفته‌ها را بر ما بسته بود دست راستش را سخت مي‌گرفتيم، سپس رگ قلبش را پاره مي‌كرديم (حاقه/43). نمونه‌هاي ديگر را در تحريم/ 1، اسراء/ 72 و... می‌توان دید. این امر نشان مي‌دهد كه قرآن از سوي پيامبر(صلی الله علیه و آله) نيست؛ زيرا اگر از ناحيه شخص او مي‌بود، سرزنش و توبيخِ خود معنا نداشت.

3ـ اگر قرآن از ناحيه شخص پيامبر(صلی الله علیه و آله) مي‌بود، زمان نزول وحي نيز در اختيار او مي‌بود، حال اگر اين موضوع را مورد بررسي و مداقه قرار گیرد، مشخص می‌شود كه زمان نزول وحي در اختيار پيامبر(صلی الله علیه و آله) نبوده است. داستان اوس‌بن‌صامت نمونه‌ای در این باره است که وی به رسم جاهليت مرتكب عمل ظهار گرديد و در این مورد پیامبر(صلی الله علیه و آله) در پاسخ به پرسش زن اوس بن صامت، آشکارا اظهار داشته که چیزی نمی‌داند و هنوز از آسمان مطلبی بر او نازل نشده است (حجتي، اسباب النزول، 104).
كفار قريش درباره ذي‌القرنين از پيامبر(صلی الله علیه و آله) پرسيدند. حضرت فرمود: ساخبركم غداً؛ فردا جواب خواهم گفت. خداوند رسولش را به خاطر نگفتن لفظ ان شاء‌ الله به مدت پانزده يا چهل روز ـ به اختلاف روایت ـ از نعمت وحي محروم ساخت. لذا آنچه بعداً نازل شد، نخستین آيات نازل شده پس از فَترت وحي است که در سرزنش پيامبر(صلی الله علیه و آله) مي‌گويد: وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَيْ‏ءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذلِكَ غَداً (كهف/ 24)؛ «و هرگز در مورد چيزى نگو كه حتماً من فردا آن را انجام مى‏دهم» (پیشین).
حقايق مذكور نشان مي‌دهد كه وحي از ناحيه خدا بوده (نه از سوي پيامبر(صلی الله علیه و آله)) و خداوند هر وقت اراده مي‌كرد وحي را در سفر و حضر، خواب و بيداري، دشت و جبل و ... بر پيامبرش نازل مي‌نمود.

4ـ اگر قرآن نتيجه افكار و آراي محمد(صلی الله علیه و آله) باشد كه آن را به خدا نسبت داده است، مي‌بايست ميان سخنان او و كلام خداوند از نظر فصاحت و بلاغت فرقي نباشد، در حالي كه سخن‌شناسان اسلوب قرآن را متمایز از اسلوب حديث نبوي می‌دانند و كلام خدا را همچون خورشيدي در میان اختران و ستارگان كلام معصوم مي‌نگرند (زرقاني، مناهل العرفان، 1/84).

5 ـ نظريه وحي نفسي با آيات تحدي ناسازگار است؛ زيرا آيات تحدي، قرآن را سخن خدا دانسته و مي‌گويد: «اگر در آنچه بر بنده خود محمد(صلی الله علیه و آله) نازل كرديم شك داريد سوره‌اي مثل آن بياوريد» (بقره/23).

6ـ آنان كه در تاريخ زندگي پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) قلم زده‌اند، كسي او را به بيماري صرع نسبت نداده است. پس باید گفت گلدزيهر و همكارانش چگونه اين بيماري را بدون معاينه پيامبر(صلی الله علیه و آله) كشف كرده‌اند؟ همه انبياي الهي در حالت وحي نوعي سنگيني بدن، ريزش عرق، و از نظر فيزيكي، در اندام احساس دشواري مي‌كردند. اين گونه افراد چون وحي را با ديد مادي تحليل مي‌كنند و ميان بيماري صرع و حالت دريافت وحي نوعي مشابهت (از نظر ريزش عرق، تشنج، سنگيني بدن) يافته‌اند پيامبر(صلی الله علیه و آله) را به اين بيماري نسبت داده‌اند، در حالي كه تمام اوصاف و ريزه‌كاري‌هاي زندگي پيامبر(صلی الله علیه و آله) را اصحاب او بيان كرده‌اند، اما كسي نگفته است كه او چنين بيماري داشته است.

 

7ـ القائات شيطان در وحي

گروهی از شرق‌شناسان منابع و مآخذ قرآن كريم را الهي ندانسته و آن را القائات شيطان مي‌دانند. سر ويليام موير، خاورشناس انگليسي، اين امر را قطعي دانسته (مونتگمري، برخورد آراء مسلمانان و مسیحیان، 191؛ و نيز ر.ك: راميار، تاریخ قرآن، 165) و سلمان رشدي نويسنده مرتد هندي الاصل در كتاب آيات شيطاني مبنا و اساس نام كتاب خويش را بر همين افسانه نهاده است و نتيجه‌اي نادرست از همين قصه اتخاذ كرده و تمام قرآن را از القائات شيطان معرفي نموده است.
افسانه غرانيق به اين صورت نقل شده است: دو ماه از هجرت مسلمانان به حبشه گذشته بود كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) با مشركان در كنار خانه كعبه نشسته بودند و خداوند سوره «النجم» را نازل فرمول. حضرت سوره را تلاوت كرد تا به آیات أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى‏ * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى؛ (نجم/19ـ20)، «و آيا اطلاع يافتيد از (بت‏هاى) لات و عزّى‏ * و منات، بت ديگرى كه سومين آنهاست؟». در اين هنگام شيطان به او رسيد و دو عبارت ديگر را وسوسه كرد و حضرت به اين گمان كه آن دو جمله از كلمات وحي است، آنها را تلفظ كرد. آن دو عبارت اين است: «تلك الغرانيق العلي وان شفاعتهن لترتجي؛ آنان مرغان بلندپرواز هستند و به شفاعت آنها اميد مي‌رود».
آنگاه سوره را ادامه داد تا به آيه سجده رسيد و مسلمين و مشركين همراه حضرت به سجده افتادند، اما وليدبن‌مغيره به جهت كهولت و يا تكبر، خاكي از زمين برگرفت و بر آن سجده كرد. البته در برخي روايات گفته شده آن فرد سعيد بن ‌عاص يا ابولهب بوده است (جعفر مرتضی، سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام، 2/ 106). چون هنگام غروب رسيد، جبريل بيامد و پيامبر(صلی الله علیه و آله) سوره را به همراه دو عبارت بر او عرضه داشت، ولي جبريل آن دو را انكار كرد وبه پیامبر فرمود: چيزي را به خدا نسبت داده‌اي كه نگفته است؟ آنگاه خداوند آيات ذيل را نازل كرد.
وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً (اسراء/73)؛ «و يقيناً نزديك بودند كه تو را از آنچه به سوى تو وحى كرده‏ايم، به فتنه دراندازند (و منحرف سازند) تا غير آن را بر ما دروغ بندى و در آن صورت، تو را به دوستى خود برگزينند».
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى‏ أَلْقَى‏ الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ (حج/ 52)؛ «و پيش از تو هيچ فرستاده و پيامبرى نفرستاديم، جز اينكه هرگاه آرزو مى‏كرد (و طرحى مى‏ريخت)، شيطان در آرزو (و طرح‏ها)يش (شبهه) مى‏افكند، و[لى‏] خدا آنچه را شيطان مى‏افكند، از ميان مى‏برد».
مي‌گويند: وقتي مسلمين در حبشه خبر توافق و صلح پيامبر با قريش را شنيدند. جماعتي از ايشان به مكه بازگشتند، اما مسأله را برخلاف يافتند (مرتضي عاملي، سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام، 1/105؛ راميار، تاریخ قرآن، 148).
بت‌پرستان از اين جهت بت‌ها را به غرانيق تشبيه كرده‌اند كه معتقد بودند بت‌ها همانند پرندگان در آسمان‌ها بالا مي‌روند و مقام و منزلت رفيع داشته و شفعاي آنها نزد خداي بزرگ خواهند بود و قرآن در اين خصوص از زبان آنها مي‌گويد: وَيَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ (يونس/ 18)؛ «و مى‏گويند: اينها شفاعتگران ما در پيشگاه خدا هستند».

بررسي

1ـ بسياري از مفسران جديد و قديم، افسانه غرانيق را مطرح كرده و سند آن را مورد خدشه قرار داده و رد كرده‌اند. ابن‌اسحاق با ردّ افسانه غرانيق بر آن است ملحدان آن را جعل كرده‌اند و درباره بي‌اساس بودن آن، كتابي تأليف كرده است (فیروز آبادی، قاموس المحيط، 6/381).

قاضي عبدالجبار، دانشمند معتزلي، آن را مردود دانسته و مي‌گويد: اين گونه اخبار محصول دسيسه كافران است (تنزيه القرآن عن المطاعن، 243). ابن‌حجر عسقلاني (فتح الباري في شرح البخاري، 8/ 333)، منكر اين داستان شده و در سند آن شبهه وارد كرده است. شيخ محمدجواد بلاغي (الهدي الي دين المصطفي، 1/ 130)، محمدحسين طباطبايي (الميزان، 10/ 397) و آيت‌الله معرفت (التمهيد في‌علوم القرآن، 8/ 98ـ85) و جعفر مرتضي عاملي (سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام، 2/ 117ـ105) و ... آن را بررسي و نقد كرده‌اند.

2ـ پذيرش افسانه غرانيق با عصمت پيامبر(صلی الله علیه و آله) همخواني و سازگاري ندارد؛ زيرا به موجب آيه تطهير و آيه اولي‌الامر و آيه وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى (نجم/3 و 4) و... پيامبر(صلی الله علیه و آله) معصوم است و شيطان بر او تسلط ندارد.

3ـ روايات افسانه غرانيق به صورت آشفته و گوناگون بيان شده است و در علم‌الحديث چنين روايتي را «مضطرب» خوانند و روايت مضطرب حجت نیست (شهيد ثاني، الرعایه، 146) .
يك نمونه از اضطراب آن بدين‌گونه است كه نام فردي را كه سجده نكرد، در يكجا وليدبن‌مغيره و در جاي ديگر سعيدبن‌عاص و بار ديگر ابولهب و ... گفته شده است (مرتضي عاملي، سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام، 2/ 106) و دو عبارت «تلك الغرانيق العلي ان شفاعتهن لترتجي ...» (راميار، تاریخ قرآن، 157) به هشت شكل بيان شده است.

4 ـ افسانه غرانيق با عقل و منطق سازگاري ندارد؛ زيرا چگونه ممكن است صبح اتفاقي در مسجدالحرام در شهر مكه واقع شود و عصر آن روز خبرش در حبشه با توجه به وسایل ارتباطي آن زمان پخش گردد و مسلمانان مهاجر در حبشه خبر آشتي مسلمين را با كفار مكه بشنوند و به سوي مكه برگردند و متوجه شوند كه اين خبر دروغ بوده است.
نكته عجيب‌تر اين است كه اين افسانه را ابن‌سعد از زبان ابوبكربن عبدالرحمن‌بن حارث‌بن هشام (متوفي 94 هـ) نقل كرده است كه او در زمان خلافت عمر، يعني سي سال بعد از واقعه افسانه مذکور به دنيا آمده است. (1)
دیگر اینکه راوي خود در متن جريان نبوده است (راميار، تاریخ قرآن، 164) و یکی از ادله ضعف روایت این است که راوی در متن جریان واقعه نباشد.

5 ـ فرض كنيم كه دو عبارت «تلك الغرانيق العلي، ان شفاعتهن لترتجي» در ميان آيات سوره نجم باشد. اما این دو عبارت با آيات قبل و بعدش همخواني و هماهنگي ندارد؛ زيرا قبل و بعد این دو عبارت، مذمت و نكوهش بتهاي «لات، عزّي و منات»  مطرح شده است. چگونه ممكن است خداوند بعد از مذمت بتها آنها را تأیيد كند و بعد از تأیيد دوباره تكذيب نمايد (حسن عباس، قضایا قرآنیة فی الموسوعة البریطانیه، 132) كه در اين صورت ميان آيات قرآن از نظر محتوي تناقص پیش می‌آید، در حالي كه قرآن از تناقص‌گويي به دور است.

6ـ در سند خبر این افسانه كساني چون ابن‌عباس، سعيدبن‌جبير، شعبه، محمدبن‌كعب، محمدبن‌قيس، ابن‌شهاب، زهري، سدي، عكرمه و ... وجود دارند كه عالمان رجال آنها را تضعيف كرده‌اند. خصوصاً بيشتر آنها خبر را از زبان عبدالله ‌بن‌عباس نقل كرده‌اند كه او در زمان وقوع حادثه به دنيا نيامده بود و گفته‌اند كه او در شعب ابي‌طالب سال هشتم بعثت متولد شد (خويي، البیان، 1/229) . افسانه غرانيق به فرض صحت، سال پنجم بعثت اتفاق افتاد و راوي آن ابن عباس در زمان حادثه متولد نشده و در بطن واقعه نبوده است.

نتیجه

از آنچه بیان گردید، نتایج ذیل حاصل می‌شود.
صرف مشابهت تعالیم تورات و انجیل، با قرآن نمی‌توان قضاوت کرد که قرآن از آنها اقتباس شده است؛ زیرا ادیان آسمانی در اصول دعوت با هم مشترکند و در مسائل کوچک با هم اختلاف دارند. انتقاد قرآن از تعا لیم یهود و مسیحیت و تفاوت ماهوی با آنها نشانه عدم اخذ قرآن از آنهاست. فرهنگ وآداب پسندیده مردم عصر نزول و اشعار آنها از مصادر قرآن نیست؛ زیرا قرآن با فرهنگ عصر نزول وبا محتوای اشعار آنها مخالفت کرده و از اساس آنها را تغییر داده است.
وجود آیات قرآنی در اشعار امیه بن صلت، نشانه تأثیر‌پذیری این شاعر از قرآن است. ظاهر الفاظ قرآن با سخنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) از نظر فصاحت و بلاغت فاصله زیادی دارد؛ لذا قرآن نتیجه افکار و تأملات شخصی پیامبر(صلی الله علیه و آله) نبوده وآن را در سفرهای خویش از دیگران اقتباس نکرده است، بلکه فقط يك حقيقت باقي مي‌ماند كه قرآن «تَنزِيلٌ مِن رَبِّ الْعَالَمِين»(حاقة/ 44) است.

 

نویسنده: دکتر سید علی‌اکبر ربیع نتاج
دكتر رمضان مهدوي آزاد بني
حبيب الله حليمي جلودار

 

 

  • 1. لازم به ذكر است كه در عصر (پيامبر) براي رفتن به حبشه نزديك‌ترين راه از طريق جده بود؛ يعني مي‌بايست فاصله مكه تا جده (حدود 70 كيلومتر) را طي كنند و در جده از طريق كشتي وارد حبشه شوند؛ بنابر این، رفت و برگشت این مسافت در یک روز با توجه به وسایل مسافرتی آن زمان ممکن نیست.