بررسی دیدگاه مونتگمری وات پیرامون «افسانه غرانیق»

چکيده

ویلیام مونتگمری وات، مستشرق مسیحی، از منظري صرفاً تاريخي و تحليلي به كند و كاو پیرامون شخصيت و سیره پيامبر(صلی الله علیه و آله) و تاریخ صدر اسلام پرداخته و تحقيقات خود را بر پايه تحليل نقادانه منابع نخستين قرار داده است. آثار برجسته وي با عنوان‌های «محمّد در مكه»، «محمّد در مدينه» و «محمد پیامبر و سیاستمدار»، كوششي چشمگير در جهت بازسازي تصوير پيامبر(صلی الله علیه و آله) در اذهان اروپا بوده است.‌ یکی از موضوعات مهمی که برخی مفسران و مورخان سست‌باور در حوادث تاریخ صدر اسلام و سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) بدان پرداخته­ و مستشرقان به آن دامن زده­اند، داستان ساختگی و افسانه جعلی و موهوم غرانیق یا داستان آیات شیطانی است. که در آثار مهم مونتگمری در حوزه­های تاریخ اسلام، سیره نبوی و قرآن مطرح شده است.

این نوشتار به بررسی و نقد دیدگاه وات پیرامون این افسانه ساختگی و موهوم می­پردازد. مخدوش بودن سند روایات افسانه غرانیق، اختلاف در نقل روایات، عدم هماهنگی با سیاق آیات سوره نجم، تناقض با آیات دیگر قرآن، تنافی با مقام عصمت پیامبر(صلی الله علیه و آله)، تناقض آشکار با سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله) و عدم انطباق داستان با موازین عقلی از مهم­ترین دلایل قرآنی، روایی، عقلی و تاریخی ردّ این داستان برساخته و افسانه موهوم در این پژوهش است که مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.

کلیدواژه ها: قرآن، پیامبراعظم(صلی الله علیه و آله)، غرانیق، آیات شیطانی، ویلیام مونتگمری وات.

 

مقدمه

ساختن خرافات و داستان­های موهوم و بی­پایه و اساس و وارد ساختن آن در بستر تفاسیر و روایات پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم السلام)، همواره از مهم­ترین راهکارهای مخالفان و معاندان اسلام در راه مبارزه با تعالیم ناب اسلامی بوده است. از جمله افسانه­های خرافی که در جهت تخریب شخصیت والای پیامبر(صلی الله علیه و آله) و تضعیف سخنان آن حضرت توسط برخی نابکاران ساخته و پرداخته شده و برخی مورخان و مفسران نیز بدون توجه به خاستگاه چنین داستان مجعولی، آن را در آثار خود نقل کرده و دستاویز مستشرقان قرار داده­اند، «افسانه غرانیق» یا آیات شیطانی است.

در سال­های اخیر شاهد آن بوده­ایم که برخی قلم به دستان معاند کوشیده‌اند تا با بهره جستن از ابزارهای هنری همچون رمان و تخیلات شاعرانه، این داستان را به سبکی جدید باز­­آفرینی و آن را با رنگ و جلایی امروزی، جلوه­ای دیگر ببخشند. نمونه عینی این تلاش‌های وقیحانه، کتاب «آیات شیطانی» اثر سلمان رشدی مرتد است. این کتاب که در اصل برای مقابله با جنبش­های اسلامی در تمام نقاط عالم طراحی شده است، بر اساس افسانه غرانیق پی­ریزی شده است و نویسنده آن، افسانه غرانیق را مکرر و به شکل‌های گوناگون آورده است.
طبق این داستان خرافی و برساخته، شیطان با دستبرد در وحی الهی مطالبی شرک­آمیز را در قالب آیات الهی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) القاء کرده و آن حضرت نیز بدون اطلاع از این نیرنگ شیطان، همان سخنان را وحی الهی تلقی نموده و بر مردم تلاوت کرده است تا اینکه شب هنگام جبرئیل او را از این فتنه شیطانی آگاه نموده و به حقیقت امر رهنمونش ساخته است. ویلیام مونتگمری وات خاورشناس مسیحی، در آثار خود به این افسانه ساختگی به تفصیل پرداخته است. در این پژوهش ابتدا به بیان افسانه غرانیق از زبان وات پرداخته­ و سپس با قراین قرآنی، روایی، عقلی و تاریخی آن را مورد بررسی و نقد قرار می‌دهیم.

 

معرفی

ويليام مونتگمرى وات (William Montgomery Watt)، اسلام‌شناس و استاد بازنشسته مطالعات عربی و اسلامی دانشگاه ادینبورو (University of Edinburgh)، از خاورشناسان مسیحی است که بیش از شصت سال از عمر 97 ساله‌اش را به مطالعه و پژوهش پیرامون قرآن، آموزه‌های اسلامی، تاریخ و سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)، علوم اسلامی و نیز مناسبات میان اسلام و مسیحیت اختصاص داده و بیش از سی کتاب و ده‌ها مقاله به جامعه علمی عرضه کرده است.
مهم‌ترین آثار وات در حوزه‌های مختلف تاریخ اسلام و سیره نبوی، قرآن و مطالعات میان ادیان عبارت است از: محمد در مکه، محمد در مدینه، محمد پیامبر و سیاستمدار، مکه محمد، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، اسپانیای اسلامی، اسلام و انسجام جامعه، دوره شکل­گیری تفکر اسلامی، اندیشه سیاسی اسلام، بنیادگرایی اسلامی و مدرنیته، درآمدی بر تاریخ قرآن، برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، اسلام و مسیحیت در عصر حاضر، حقیقت دینی در عصر ما (فرمانیان، «مونتگمری وات؛ کشیش پیامبرشناس»، 32/286ـ287)

 

مفهوم‌شناسی «غرانیق»

«غرانیق» جمع غُرنوق به معنای جوان شاداب و زیباست. هم‌چنین به معنای نوعی پرنده آبی سفید یا سیاه رنگ نیز آمده است (طریحی، مجمع البحرین، ذیل واژه). مشرکان بت‌های سه­گانه (لات، عزّی و منات) را «غرانیق» (بلند پایه) می­نامیدند و از آنها امید شفاعت داشتند؛ لذا گاه به دنبال ذکر نام این بت­ها با جمله­های (تلک الغرانیق العلی و انّ شفاعتهنّ لترتجی) آنها را بدرقه می‌کردند (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 22/521).

 

پیشینه

هیچ یک از اندیشمندان اسلامی «افسانه غرانیق» را نپذیرفته­اند، بلکه آن را خرافه و ساخته افسانه­سرایان و معاندان قلمداد نموده­اند که برای تضعیف موقعیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و مسلمانان ساخته و پرداخته شده است. غیر از معدود مفسرانی همچون طبری (جامع البیان، 17/131) و سیوطی (الدر المنثور، 4/366) که «افسانه غرانیق» را بدون اعمال نقد و نظر نقل کرده­اند و نیز زمخشری که بعد از نقل داستان، بی­تفاوت از کنار آن گذشته (الکشاف،3/164)، اکثر علما و مفسران شیعه و اهل سنت به شدت با این داستانِ مجعول برخورد نموده و به گونه‌های مختلف، جعلی بودن آن را اثبات کرده­اند. آلوسی از علمای اهل سنت در این خصوص می­نویسد: بسیاری از محققان، این داستان را انکار نموده­اند (روح المعانی، 9/169).
ابن کثیر دمشقی ذیل آیه 52 سوره حج می نویسد: اکثر مفسران در اینجا قصه غرانیق را نقل کرده­اند، اما طریق همه آنان مرسل و مقطوع است و من اسناد آن را در وجه صحیحی مشاهده نکردم (تفسیر ابن کثیر، 5/ 387).
فخر رازی نیز بر این باور است که راویان این حدیث، ضعیف و غیر موثق­اند و صدور آن از ابن عباس به هیچ وجه معلوم نیست. وی هم‌چنین از محمد بن اسحاق، از بزرگان اهل سنت، یاد می­کند که کتابی در این زمینه نگاشته و آن را ساخته­ زندیقان قلمداد می­کند (مفاتیح الغیب، 23/237). هم‌چنین طبرسی پس از نقل داستان می­نویسد: احادیث این نقل در نزد اهل حدیث، ضعیف و معیوب است و پیامبران از مضمون این حدیث، منزّه می­باشند (مجمع البیان، 7/146).
ابوالفتوح رازی، نیز در تفسیر خود وجوه بسیاری را در رد این داستان خرافی بر می­شمارد (روض الجنان، 13/345) علامه طباطبایی نیز پس از نقل این داستان از الدر المنثور می‌فرماید: این روایت به چند طریق از ابن عباس و جمعی از تابعان روایت شده و عده­ای از جمله حافظ بن حجر آن را صحیح دانسته­اند، ولی ادلّه قطعیه­ای که دلالت بر عصمت پیامبر(صلی الله علیه و آله) دارد، متن این حدیث را تکذیب می­کند (المیزان، 14/397). بیضاوی نیز در تفسیر خود پس از نقل داستان، آن را مردود و غیر قابل­قبول می­داند (انوار التنزیل، 4/75).
برخی از مفسران ریشه­ پیدایش این افسانه جعلی را به عصر اموی یا عباسی می­رسانند که با تعمد افسانه‌سازان وارد کتاب­ها شده است (احسن الحدیث، 7/71). آیت الله معرفت با افترا خواندن این داستان مجعول، آن را دستاویزی برای بدگویی مستشرقان و... دانسته و از نظر سندی و محتوایی به بررسی و نقد جدی آن پرداخته است (التمهید، 1/121ـ135). هم‌چنین از علمای معاصر، آیت الله سبحانی، این افسانه را با میزان عقل، پوچ و بی­معنا تلقی کرده است (فروغ ابدیت، 329ـ339).

 

افسانه غرانیق یا آیات شیطانی در آثار وات

از نگاه وات، حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) که در اثر مخالفت اهالی مکه خسته و فرسوده شده بود، در انتظار وحیی بود که اشکالات رؤسای مکه را برطرف سازد. در این حال، وحیی آمد که از دو یا سه آیه تجاوز نمی­کرد و به بعضی از خدایان معابد اطراف مکه اجازه میانجیگری می­داد. از این‌رو، دریافت که این آیات از جانب خدا به وی الهام نمی­شود، بلکه وسوسه­های شیطانی است. نخست می­خواست آنها را بپذیرد. این امر نشان می­دهد که وی در این مرحله از یکتاپرستی از ادای احترام و دعا نسبت به بعضی از موجودات ماورای طبیعی که آنها را نوعی فرشته می­دانستند، امتناع نداشته است (وات، محمد پیامبر و سیاستمدار، 33).
وات در شرح جزئیات این واقعه می‌گوید: زمانی بوده که حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) آیاتی در قرآن آورده است که ظاهراً شفاعت بت­ها را اجازه می­دهد: «افرأیتم اللّات والعزّی ومنات الثّالثة الاخری وتلک الغراینق العلی وانّ شفاعتهنّ لترتجی». چندی بعد وحی دیگری بر او نازل شد که آیات پیشین را نسخ کرد و جای آنها را گرفت؛ أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى‏ * أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى‏ * تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزَى‏ * إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُم مِن رَبِّهِمُ الْهُدَى (نجم/ 19ـ23).
وات در توضیح این آیات می­گوید: شیطان بی­آنکه محمد(صلی الله علیه و آله) متوجه شود، در آیات نخستین فرو لغزیده بود. این داستان بسیار عجیب و شگفت‌انگیز است؛ زیرا پیامبری که بزرگ‌ترین دین یکتاپرستی را تبلیغ می­کند، خود شرک اختیار می­کند. در حقیقت، این واقعه به اندازه­ای عجیب است که نشان می­دهد اساس آن صحیح بوده است و تصور نمی‌رود که کسی آن را اختراع کرده و قبول آن را از مسلمانان خواسته باشد. وانگهی، در قرآن آیه دیگری است که تقریباً مطلبی این گونه را بیان می­کند: وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَنَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى‏ أَلْقَى‏ الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَايُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (حج/ 52).
وات در ادامه می­گوید: محمد(صلی الله علیه و آله) در صدد بود راه آسانی پیدا کند که تجار ثروتمند بتوانند دین اسلام را بپذیرند و هنگامی که شیطان او را استیضاح کرد، او متوجه آن نشد. از نظر وات، خواه این داستان را قبول کنیم یا خیر ـ هر چند ممکن است حقیقتی در آن باشد ـ ظاهراً چنین به نظر می‌رسد که حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) نخست «آیات شیطانی» را آورده و سپس آیات دیگری در نسخ آنها بر او نازل شده است.
از دیدگاه وات، یکی از جنبه­های جالب این داستان آن است که نظر و عقیده حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) را نسبت به زمان خود بر ما آشکار می­سازد. او می­گوید: هرچند حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) ایمان داشت که گوینده این آیات او نیست و بر وی نازل می­شود، اما در ابتدا متوجه نشده بود که این آیات مخالف دینی است که او مبلّغ آن است.
وات در ادامه در پاسخ این پرسش که آیا خود حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) در این زمان مشرک بوده است یا خیر، دلایل چندی را در رد شرک پیامبر(صلی الله علیه و آله) بیان می­دارد: نخست آنکه باید توجه داشت که سه رب النوع به سه زیارتگاه، واقع در فاصله دو روز راه از مکه تعلّق داشتند؛ زیارتگاه لات در شهر طائف، عزّی بین طایف و مکه، و منات بین مکه و طائف.
ظاهر امر نشان می‌دهد که نخستین اثر آیات شیطانی در شنوندگان این بود که به آنان اجازه پرستش در این سه زیارتگاه را می­داده است و نخستین اثر آیات بعدی که آنها را نسخ کرد، این بود که باید از این پس از عبادت در این زیارتگاه­ها خودداری کرد. در نتیجه، همین منع و نهی بود که چون دین اسلام قوت گرفت، این سه زیارتگاه را منهدم کردند.
از دیدگاه وات، از لحاظ یکتاپرستی باید به خاطر داشت که معاصران حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) به دین او به نظر نوعی یکتاپرستی مبهم نگاه می کردند. وی بر این باور است که عبارت «رب النوع» را در این مورد نباید با خدایان اساطیر یونان قدیم اشتباه کرد و ادیان سامی چنین داستان­هایی درباره مظاهر خدایان خود ندارند. به عقیده وات، خدا نیرویی است که به شهر یا شیء خاصی تعلّق ندارد، و نام‌هایی هم که برای او به کار می­رود، «الله»، «قادر مطلق» و تعیین کننده سرنوشت‌هاست.
وات احتمال می­دهد که اعراب روشنفکر آن زمان به این اسامی به دیده تجلّی یک نیروی واحد می‌نگریستند و بعدها می­گفتند که خدا 99 نام دارد. عبارت «دختران خدا» نیز با آن مغایرتی ندارد؛ زیرا اعراب برای نشان دادن مناسبات از کلمات خواهری و پدری و فرزندی استفاده می­کردند. به این ترتیب، حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و پیروانش «آیات شیطانی» را به این دید می‌نگریستند که به آنان اجازه پرستش خدا را در سه زیارتگاه مذکور داده است و توجهی نداشتند که این عمل آنان شرک به شمار می­رود.
وات علت عدم توجه مسلمانان به تشخیص این تضاد را این گونه بیان می­کند که مسیحیان و یهودیان به وجود نوعی موجودات ماورای طبیعی یعنی فرشتگان معتقد بودند که در درجه دوم اهمیت قرار داشتند. به باور وات، عقیده به فرشتگان و جن و دیگر موجودات ماورای طبیعی جزء عقاید اعراب نیز به شمار می­رفت و احتمالاً حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و پیروانش به این ربّ النوع­ها به دیده چنین موجوداتی می­نگریستند. البته در قرآن نیز آیاتی است که درستی این نظر را تا حدی تأیید می­کند، به ویژه پس از حمله به پرستش این بت‌ها و رب‌النوع­ها (وات، محمد پیامبر و سیاستمدار، 76ـ80؛ هولت و دیگران، تاریخ اسلام کمبریج، 74).
برای درک بهتر، لازم است با نگاه جامع‌تری به این واقعه نگریست. تجار و ثروتمندان مکه از یک سو با حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و پیروانش ابراز دشمنیِ کامل نمی­کردند؛ زیرا خطر را در این می‌دیدند که مبادا حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) در اثر تماس با منابع ماورای طبیعی و حکمت بالغه، روزی یکی از افراد بزرگ مکه گردد و افکار و عقاید او نشر یابد.
از سوی دیگر، تصور می­کردند که یکی از علل عمده فعالیت­های حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)، عدم رضایت او از مقامی است که در مکه دارد. به ویژه، وقتی می­دیدند که او از جمع تجار ثروتمند که تجارت را در انحصار خود دارند و هر روز سودی فراوان می­بردند، بیرون است. البته آنان تصمیم گرفتند با آوردن حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) در جرگه خود از خطر او بکاهند و به او اجازه دهند که شریکِ منافع آنان گردد و با خانواده آنان ازدواج کند.
در عوضِ این امتیازات، از حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) می­خواستند که به هر نحوی با آیین­های گذشته آنان موافقت کند. وات در پاسخ از چیستی علت مرکزیت یافتن مبارزه میان حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و تجار ثروتمند مکه در حول بت­ها، می­گوید: نخستین بار تجاری که به علت غرور ثروت مورد حمله قرآن قرار گرفتند و خودپرستی و خودخواهی آنان به علت برخورداری از ثروت مورد انتقاد واقع شد؛ هر چند فعالیت­های بازرگانی آنان موجب بالا رفتن سطح زندگی مکه بود، ولی نمی­توانستند از خود طوری دفاع کنند که عمل خود را در نظر مردم، عادی و صحیح جلوه دهند
. بعضی از آنان نیز می­ترسیدند که مبادا در اثر از بین رفتن زیارتگاه­های خارج مکه به تجارت آنان لطمه­ای وارد آید و عده­ای دیگر تصور می­کردند تنها راهی که می­توانند بی هیچ وسیله­ای حمایت و پشتیبانی مردم را جلب کنند، دفاع از دین قدیم است. از این جهت بود که از محمد(صلی الله علیه و آله) درخواست کردند مطالبی درباره خدایان بگوید یا به اصالت بعضی از مبانی دین قدیم اقرار و اعتراف کند.

از نظر وات، حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) حاضر نبود با تقاضای آنان موافقت نماید؛ زیرا آنچه خواسته بودند در «آیات شیطانی» دریافت کرده بودند که پرستش در سه زیارتگاه را مجاز دانسته بود. از نگاه وات، معلوم نیست نسخ این آیات چه مدت طول کشیده است؛ زیرا نخستین و بهترین منابع در این باره خاموش هستند، ولی ممکن است هفته­ها یا ماه­ها طول کشیده باشد. به عقیده وات، ظاهراً ادامه آن تا موقعی بوده که حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) عدم امکان توافق را در این مورد دریافته یا شاید احساس کرده است که مردم به کاهنان رب النوع­ها به دید افرادی مساوی و هم‌طراز او نگاه می­کنند و یا احتمالاً متوجه شده است که بین نهضت دینی جدید او و شرک امتیازی قایل نیستند. از این جهت، وحی جدیدی که بر او نازل شده بود پذیرفته و آن را منتشر ساخته است.
وات معتقد است نسخ «آیات شیطانی» نشان می­دهد که آیین این سه زیارتگاه، دیگر از آن پس رسمیت ندارد و مخالفت شدید با حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) از همین جا آغاز گردید و سردسته مخالفان، تجار ثروتمندی بودند که املاکی در طایف داشتند و بی­شک بی­توجهی به زیارتگاه­ها و خدایان آنان موجب از دست رفتن تجارت می­شد. بعدها تجار ثروتمند دیگر نیز به آنان پیوستند، زیرا بهانه خوبی به دست آورده بودند که می­توانستند به حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) حمله کنند.

وات احتمال می‌دهد که تغییر اوضاع نیز موجب بر هم خوردن امنیت شده و ناامنی سبب گردیده است که تجار متوجه دین قدیم بشوند، در صورتی که تا زمانی که به موقعیت آنان لطمه­ای وارد نیامده بود توجه چندانی به آن دین نداشتند. از دیدگاه وات، ظاهراً این موضوع برای حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) نیز بهانه خوبی بوده است تا جنگ با تجار را آغاز کند و احتمال می­دهد که با گذشت زمان از نظریه یهودیان و مسیحیان نیز نسبت به بت‌ها اطلاعات بیشتری کسب کرده و متوجه شده است که اگر برضد بت‌پرستی برنخیزد با آنها یکسان خواهد بود.
به باور وات، تأکید حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) بر این بود که بت­ها قدرتی ندارند که به بشر صدمه یا سودی برسانند و روز قیامت از او شفاعت کنند. در واقع، در روز قیامت بت­ها پرستش کنندگان خود را رد خواهند کرد. مبارزه میان حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و تجار مکه در واقع امر، بر سر خدایان و خدای واحد بود. اسلام تصور شریک برای «خدا» را از بزرگ‌ترین گناهان بر می­شمرد و این نظریه در بخش اول کلمه شهادت، یعنی «لا اله الّا الله» بیان شده است (همان، 80ـ83؛ ویلیام مونتگمری وات، محمد در مکه، 102ـ104؛ هولت و دیگران، تاریخ اسلام کمبریج، 75).
وات می­گوید: تاریخ مهاجرت به حبشه را باید پس از نسخ «آیات شیطانی» یا در حدود سال 615م دانست. از نظر وی، حقیقت ماجرا واضح و آشکار، ولی دلایل آن تاریک و نامعلوم است. منابع نخستین درباره جزئیات آن اختلاف دارند؛ هرچند مقبول تمام مسلمانان است که مهاجرت دو بار صورت گرفته است. دسته اول هنگامی که از آیات شیطانی و مصالحه حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) با دشمنانش آگاه شدند بازگشتند، ولی دریافتند که این آیات منسوخ شده و مبارزه شدت یافته است.
از نظر وات، اشکالات و نارضایتی­هایی که به علت نسخ آیات شیطانی ایجاد شده بود، الزاماً در وقوع این مهاجرت مؤثر بوده است. همین سیاست مخالفت با حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) موجب گردید تا تجار و دوستان آنان در صدد برآیند که عرصه را بر برادران و عموزادگان و دیگر اعضای جوان خانواده­های خود که مجذوب نهضت دینیِ جدید شده بودند، تنگ کنند. از یک نظر، این عمل را می‌توان نوعی آزار و از نظر دیگر، موجب نفرت و نارضایتی دانست (ویلیام مونتگمری وات، محمد پیامبر و سیاستمدار، 84 ـ 85).
وات می­گوید: طبق مشهور آیات شیطانی دو یا سه آیه­ است که طبق ادعای مدعیان پس از آیه 19 سوره نجم در کنار کعبه در مکه نازل شده­ است. گفته­اند محمد(صلی الله علیه و آله) در امید و انتظار نزول وحیی بود که باعث شود تاجران مکه دین او را بپذیرند. در چنین شرایطی بود که این گونه نازل شد: «افرأیتم اللّات والعزّی ومنات الثّالثة الاخری تلک الغرانیق العلی و انّ شفاعتهنّ لترتجی» (وات، محمد در مکه، 102). به گفته وات، بعداً ـ البته معلوم نیست چه مدت بعد ـ حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) پی برد که اینها جزو وحی نیست؛ زیرا وحی اصلی را دوباره دریافت کرد که به جای آیات ادعایی، آیات أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى * تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزَى (نجم/ 21ـ22) آمده بود.

 

بررسی و نقد «داستان آیات شیطانی» (افسانه غرانیق)

هر چند این داستان به پاره­ای از کتب تفسیری، روایی و سیره راه یافته و از سوی مخالفان اسلام و افسانه­پردازان قدیمی و نیز به مدد نکته­پردازان معاصر، شاخ و برگ پیدا کرده است، اما دلایل فراوان قرآنی، روایی، عقلی و تاریخی حاکی از آن است که این افسانه یک داستان جعلی و برساخته است که با هدف بی­اعتبار جلوه دادن قرآن کریم و تعالیم پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و توسط شیطان­صفتان جعل شده است. در ادامه این دلایل به تفصیل مطرح می‌شود.

 

1. مخدوش بودن سند این دسته از روایات

اگر داستان آیات شیطانی صحت داشت، دستاویز بزرگی برای مشرکان در مقابله با مسلمانان در طول دعوت پیامبر(صلی الله علیه و آله) می­شد و هیچ گاه دعوت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را نمی­پذیرفتند. تاریخ، این داستان ساختگی را ضبط نکرده و فقط به نقل از کسانی که بعد از زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمده‌اند، حکایت شده است. هم‌چنین در تاریخ نقل نشده که کسی ادعا کرده باشد، خود ناظر این واقعه بوده و آن را مستقیماً شنیده است؛ لذا بر کذب این داستان از این جهت یقین قطعی حاصل می­شود (معرفت، التمهید، 1/ 128).
بررسی سلسله سند چنین روایاتی نشان می­دهد که مجموعه راویانی که افسانه غرانیق به آنها منتهی می­شود، عبارت از شش نفر هستند: 1. محمد بن کعب قرظی 2. محمد بن قیس 3. مطلب بن عبدالله بن حنطب 4. ابوالعالیه ریاحی 5. سعید بن جبیر 6. عبدالله بن عباس. تاریخ گواهی می­دهد که هیچ یک از این افراد در زمان وقوع این داستان خیالی حضور نداشتند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 22/52). سلسله سند این حدیث به هیچ یک از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) متصل نیست و تنها به چند تن از تابعان که زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) را درک نکرده­اند، نسبت داده شده است؛ بنابراین، حدیث مرسل است و به سندی که شاهد قضیه باشد مستند نیست. ابن عباس نیز که این حدیث از وی نقل شده، در سال سوم پیش از هجرت متولد شده است؛ لذا او نیز شاهد این قضیه نبوده است (معرفت، التمهید، 1/ 121).

در واقع، این داستان را هیچ یک از کسانی که پایبند نقل روایات صحیح بوده­اند، نقل نکرده­اند. تنها مفسران و مورخانی که شیفته و دلباخته نقل مطالب عجیب و غریب بوده­اند، به نقل این حدیث جعلی مبادرت ورزیده­اند. در این‌باره می­توان به علمای اهل تسنن از جمله محمد بن اسماعیل بخاری مثال زد که در چند جای کتاب خود نزول سوره نجم و سجده کردن مسلمانان را ذکر کرده است، اما از افسانه غرانیق سخنی به میان نیاورده است. بنابراین، می­توان دانست که تا اوایل قرن سوم هجری اثری از این افسانه در میان مسلمانان نبوده و بعداً توسط جاعلان وارد احادیث شده است (رک: همان، 22/521؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، 23/ 237).
قاضی عیاض می­گوید: هیچ یک از کسانی که به صحت عمل مشهورند، این حدیث را نقل نکرده­اند و هیچ فرد موثقی آن را با سند متصل، روایت نکرده است. فقط مفسران و مورخانی که به نشر هر مطلب عجیب و نادرست علاقه دارند و کسانی که صفحات کتاب را با هر مطلب، اعم از صحیح یا سقیم می­آرایند، به نقل این حدیث پرداخته‌اند... . در هر حال، این حدیث با ضعف ناقلان و بی­پایگی روایات و مقطوع بودن سند و اختلاف کلمات آن، دستاویز برخی از ملحدان قرار گرفته است (معرفت، التمهید، 1/122).
به گفته محققان، راویان این حدیث افراد ضعیف و غیر موثق­اند و صدور آن از ابن عباس به هیچ وجه معلوم نیست و به گفته محمد بن اسحاق، این حدیث از مجعولات زنادقه است و او کتابی در این باره نگاشته است. هم‌چنین احادیث متعددی در مورد نزول سوره نجم و سپس سجده کردن پیامبر(صلی الله علیه و آله) و مسلمانان، در کتب مختلف نقل شده که در هیچ یک از این احادیث، سخنی از «افسانه غرانیق» نیست و این نشان می­دهد که این جمله بعداً افزوده شده است (نجفی خمینی، جواد، تفسیر آسان، 13/ 194).

 

2. عدم هماهنگی با سیاق آیات سوره نجم

از دلایل مهم بر بطلان این داستان خرافی، خودِ آیات سوره نجم است؛ چرا که خداوند متعال در آیات آغازین این سوره می­فرماید: وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى (نجم/ 3ـ4)؛ یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جز وحی چیزی نمی­گوید و اگر در اینجا شیطان بتواند تلبیس کند، لازمه­اش تکذیب کلام الهی است، در حالی که شیطان هرگز بر خواست خدا غالب‌ نمی‌آید كَتَبَ‌ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ (مجادله/21)؛ «عزیز یعنی آن که کسی بر او غالب نیاید» (معرفت، تاریخ قرآن، 24).

آیت الله مکارم در این باره می­‌نویسد: با این حال، چگونه امکان دارد آن دو جمله (تلک الغرانیق العلی وانّ شفاعتهنّ لترتجی) از پیامبر(صلی الله علیه و آله) باشد و یا مشرکان آن قدر گرفتار حماقت باشند که این جمله را بشنوند، اما آیات بعد سوره نجم  را که با صراحت بت­پرستی را در هم می­کوبد، نادیده بگیرند و سرانجام خوشحال شوند و پس از خاتمه سوره، با مؤمنان سجده کنند. حقیقت این است که سازندگان این افسانه آن را بسیار ناشیانه و بی‌مطالعه جعل کرده­اند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 22/ 522).

هم‌چنین باید گفت، چگونه قابل تصور است که حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) که ناقد فصیح‌ترین گفته‌های فصحای عرب است، عبارتی سست را که با دیگر عبارات قرآنی بی‌تناسب و ناهماهنگ است، تشخیص ندهد و به اشتباه افتد و چگونه مضمون آن با مضمون آیه إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَآباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ (نجم/23) (اينها فقط نام‌هايى است كه شما و پدرانتان بر آنها گذاشته‏ايد و هرگز خداوند دليل و حجتى بر آن نازل نكرده است) قابل جمع است؟ (معرفت، التمهید، 1/ 127).

 

3. تناقض با آیات دیگر قرآن کریم

در مقام تطبیق این افسانه با آیات دیگر قرآن نیز تضاد عمیقی دیده می­شود؛ برای مثال، در سوره حاقّه می­خوانیم؛ وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ  الْوَتِينَ (حاقه/ 44ـ46)؛ اگر پیامبر پاره­ای سخنان را به افترا بر ما ببندد، با قدرت او را گرفته و سپس رگ قلبش را پاره می‌کنیم. این آیه در حدود سال سوم بعثت و یکی دو سال پیش از حادثه فرضی غرانیق نازل شده است. حال چگونه ممکن است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) سخنی را به خدا نسبت دهد و خدا از این گناه چشم­پوشی کند؟ هم‌چنین سوره حجر می‌فرماید: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (حجر/ 9)؛ «ما هستیم که قرآن را نازل کرده­ایم و ما نیز از آن حفاظت می­کنیم». چطور ممکن است که خداوند متعال با وجود دادن چنین وعده­ای، ابلیس را آزاد گذارد تا قرآن را به هنگام نزول، دست‌خوش تحریف نماید؟ و نیز سوره شعراء می­فرماید: وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ * وَمَا يَنبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ (شعراء/ 210ـ211)؛ «این قرآن را شیاطین نازل نکردند و آنان نه لایق این کار هستند و نه توان آن را دارند».
سازنده این داستان تصور نکرده که قرآن کریم بر بطلان امثال این داستان گواهی داده و به پیامبر(صلی الله علیه و آله) بشارت داده است که هرگز باطل در این قرآن راه نخواهد یافت؛ آنجا که می‌فرماید: لايَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلامِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (فصلت/ 42).

 

4. تنافی با مقام عصمت پیامبر(صلی الله علیه و آله)

قرآن کریم به طور کلّی هر گونه چیرگی و تسلط شیطان را بر انبیا و اولیای الهی نفی کرده، می­فرماید: إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى‏ بِرَبِّكَ وَكِيلاً (اسراء/65)؛ «تو بر بندگان من هیچ تسلطی نداری و خدای تو برای حفاظت آنان کافی است». هم‌چنین می‌فرماید: إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ (نحل/99)؛ «شیطان بر کسانی که ایمان آورده و به پروردگارشان توکل می­کنند، قدرتی ندارد». بنابراین، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) معصوم است، به ویژه در دریافت و ابلاغ شریعت. این امر مورد اجماع امت است و هرگز وسوسه­های شیطان در او کارگر نیست. ایشان مشمول عنایت وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا (طور/ 48) قرار گرفته است و هرگز خداوند او را به خود رها نمی­کند.
هم‌چنین پیامبر(صلی الله علیه و آله) عرب است و بر روابط و مناسبات کلامی بهتر از هر کس واقف است؛ لذا نمی­توان باور کرد که آن حضرت تهافت میان آن عبارت شرک­­آمیز و دو آیه پس از آن، یعنی إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَا أَنزَلَ  اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ را که آلهه مشرکان را به باد انتقاد گرفته و بی­اساس دانسته است، درک نکند. حتی اگر بپذیریم که او این تناقض را درک نکرده، مشرکان چگونه این تناقض را پذیرفتند؟ (معرفت، تاریخ قرآن، 24ـ25).

قاضی عیاض گفته است: دلایل موجود و نیز اجماع امت اسلامی، حاکی از عصمت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و پاک بودن او از این قبیل رذایل است. از طرفی، آرزوی او مبنی بر اینکه چیزی در مدح بت­ها و خدایان مشرکان قریش بر وی نازل شود تا موجب نزدیکی وی با آنان گردد، کفر است. نیز این عقیده که شیطان بتواند خواسته­های خود را به عنوان قرآن و وحی خدا به او القاء کند، در حق پیامبر(صلی الله علیه و آله) ممتنع است و این گفته که پیامبر(صلی الله علیه و آله)، خود، به عمد این مطلب را ساخته، کفر است و این اعتقاد که به اشتباه این کار را کرده، با مقام عصمتش منافات دارد. دلایل و اجماع، مثبِت عصمت پیامبر(صلی الله علیه و آله) است و از جریان کفر به قلب یا زبانش، چه عمداً و چه سهواً، مصون است. مقام عصمت او اجازه نمی­دهد آنچه فرشته به او القاء می­کند، شبیه القائات شیطانی باشد. نیز ممکن نیست که شیطان راهی برای تسلط بر او داشته باشد و یا خود، مطلبی را که از جانب خدا بر او نازل نشده، به دروغ به خدا نسبت دهد که خدا گفته است؛ وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ، لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِين (حاقه/ 44) (معرفت، التمهید، 1/126).‏
علامه طباطبایی در این باره می‌فرماید: اما ادلّه قطعی‌ای كه دلالت بر عصمت آن جناب دارد، متن اين روايت را تكذيب مى‏كند؛ هر چند كه سندش صحيح باشد. پس ما به حكم آن ادلّه لازم است ساحت آن جناب را منزّه از چنين خطايى بدانيم. به علاوه، اين روايت شنيع‏ترين مراحل جهل را به آن جناب نسبت مى‏دهد؛ زیرا به او نسبت مى‏دهد كه نمى‏دانسته جمله «تلك الغرانيق العلى ...» كلام خدا نيست و جبرئيل آن را نياورده و نمى‏دانسته كه اين كلام، كفر صريح و موجب ارتداد از دين است.
تازه اين نادانى‏اش آن قدر ادامه يافته تا سوره تمام شده و آن حضرت سجده آخر آن را به جا آورده است و باز هم متوجه خطاى خود نشد تا آنکه جبرئيل نازل شده و آن حضرت دوباره سوره را بر او عرضه كرد و اين دو جمله كفرآميز را هم جزء سوره خواند. آن وقت جبرئيل گفته که من آن را نازل نكرده‏ام. از همه بدتر اينكه جبرئيل آيه (وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ...) را نازل كرده و نظاير اين كفر را براى همه انبيا و مرسلين اثبات نموده است. از همين جا روشن مى‏شود كه توجيه و عذرى كه بعضى به منظور دفاع از حديث درست كرده‏اند مبنی بر اینکه «اين جمله از آن حضرت سبق لسانى بوده و شيطان در او تصرفى كرده كه در نتيجه دچار اين اشتباه و غلط شده»، باطل و عذرى بدتر از گناه است؛ زیرا نه متن حديث این را مى‏گويد و نه دليل عصمت چنين خطايى را براى انبيا جايز مى‏داند (طباطبایی، المیزان، 14/ 397).

 

5. تناقض آشکار با سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)

برخی بر آن‌اند که پایه این داستان جعلی، خستگی و سختی لجاجت­ورزی مشرکان بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) و در نتیجه چاره­جویی حضرت برای رفع این مشکل بوده است، با اندکی تأمل می‌توان فهمید که این سخن با سیره نبوی که مملو از تحمل مرارت­ها و شکیبایی در برابر سختی­ها بوده است، سازگار نیست. این پرسش نیز مطرح می­شود که اگر پیامبر(صلی الله علیه و آله) در اندیشه آشتی و صلح با مشرکان بود، چرا زودتر این کار را نکرد تا پیروانش در راه آیین خود آن همه آزار نبینند؟!
باید گفت مبارزه پیامبر(صلی الله علیه و آله) با بت­پرستی یک مبارزه بی­وقفه و آشتی­ناپذیر در طول حیات ایشان بوده است و آن حضرت در عمل نشان داده که هیچ‌گونه مصالحه و سازش و انعطافی در مقابل بت­پرستان حتی در سخت­ترین شرایط نشان نمی­دهد؛ چرا که تمام اسلام در مسأله توحید خلاصه می­شود. بنابراین، چگونه پیامبر(صلی الله علیه و آله) می­تواند بر سر محتوای اصلی اسلام به معامله بپردازد؟! (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 22/ 522).

 

6. عدم انطباق داستان با موازین عقلی

با نگاهی به ظاهر داستان، این سؤال مطرح می­شود که سراینده این داستان برساخته، از حالات روحی پیامبر(صلی الله علیه و آله) چگونه آگاهی یافته و متوجه شده که وی آرزوی صلح با مشرکان را در سر می­پروراند؟ هم‌چنین این دروغ­پرداز چگونه در مجلس خصوصی جبرئیل و پیامبر(صلی الله علیه و آله) راه یافته و از مفاد مذاکرات آنها آگاه شده است، در حالی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) گزارش آن جلسه را به دیگران نداده است؟!
سؤال دیگر در مورد نقش فرشته وحی در این ماجراست. بر فرض که شیطان توان القای آیات دروغ بر پیامبر را داشته باشد، آیا فرشته وحی صبر می­کند تا شیطان کار خود را انجام دهد و سپس ادامه وحی را نازل کند؟ چرا در همان لحظه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را متوجه اشتباهش نمی­کند و بعد از چند ساعت، این اشتباه را تصحیح می­کند؟
در مورد اطلاع یافتن مسلمانان حبشه از خبر صلح مشرکان و پیامبر(صلی الله علیه و آله) و بازگشت ایشان، آیا می­توان پذیرفت که این خبر صلح، به سرعت نور به حبشه رسیده، اما خبر تکذیب آن ـ که طبق این داستان در کمتر از چند ساعت رخ داده ـ به آنها نرسیده است و آنان خود را به مکه رسانده باشند؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله) علاوه بر مقام نبوت، شخصاً از ذکاوت و خردمندی وافری نیز بهره­مند بوده است. آیا هیچ رهبر عاقلی با دیدن فشرده­تر شدن صفوف پیروان خود و در مقابل، افزایش روزبه‌روز شکاف و اختلاف در صفوف دشمن، دست به چنین عقب­گردی می­زند؟

از طرف دیگر، دشمنی مشرکان با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بسیار فراتر از آن بود که با خواندن دو جمله در مدح بت­ها و بدون هیچ مذاکره­ و توافق قبلی، آنها قانع شوند و از شادی سر به سجده گذارند؟ این در حالی است که آنها سجده برای خدا را مبغوض می­شمردند و از آن ابا داشتند؛ چنان که قرآن می‌فرماید: وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قَالُوا وَمَاالرَّحْمنُ انَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُوراً (فرقان/60)؛ «و چون آنان را گفتند که رحمان را سجده کنید، گفتند: رحمان چیست؟ آیا برهرکس که تو فرمان می­دهی سجده کنیم؟ و بر نفرت­شان افزوده می­شد».
به حکم عقل، پیامبران باید بیش از حد صابر و بردبار باشند؛ در تحمل و شکیبایی، ضرب المثل عام و خاص گردند و هرگز فرار از جبهه را در سر نپرورانند. اگر این افسانه یک سرگذشت صحیح باشد، نشانه این است که قهرمان گفتار ما عنان صبر و تحمل را از دست داده و روحش افسرده و خسته شده بود. لذا این مطلب با قضاوت عقل درباره انبیا و نیز با آنچه از زندگانی آن حضرت در دست داریم، ناسازگار است (سبحانی، فروغ ابدیت، 332).

 

بررسی دیدگاه مفسران پیرامون آیات شیطانی

الف) احتمال انعطاف پیامبراکرم و نفی آن

برخی از مفسران برای سازش پیامبر(صلی الله علیه و آله) با مشرکان توجیهاتی کرده­اند؛ از جمله اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) آیات قرآن را با تأنی و آهسته تلاوت می­کرد و گاه در میان آن لحظاتی سکوت می­کرد تا دل­های مردم آن را به خوبی جذب کند.
هنگامی که مشغول تلاوت آیات سوره نجم بود و به آیه أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى... رسید، بعضی از شیطان­صفتان و مشرکان لجوج از فرصت استفاده کرده و جمله «تلک الغرانیق العلی وانّ شفاعتهنّ لترتجی» را در این وسط با لحن مخصوص سر دادند تا هم دهن‌کجی به سخنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) کنند و هم کار را بر مردم مشتبه سازند، اما آیات بعد نازل شد و بت­پرستی را به شدت محکوم کرد (قرطبی، تفسیر قرطبی، 13/ 81). مرحوم طبرسی نیز در مجمع البیان آن را به عنوان یک احتمال نقل کرده است (طبرسی، مجمع البیان، 17/ 7).
آیت الله مکارم شیرازی در پاسخ به این گروه از مفسران چنین می­نویسد: از اینجا روشن می­شود اینکه بعضی خواسته­اند داستان غرانیق را نوعی انعطاف از ناحیه پیامبر(صلی الله علیه و آله) نسبت به بت‌پرستان به خاطر سرسختی آنها و علاقه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به جذب آنان به سوی اسلام بدانند، مرتکب اشتباه بزرگی شده­اند و نشان می­دهد که این توجیه­گران، موضع اسلام و پیامبر(صلی الله علیه و آله) را در برابر بت ‌و بت­پرستی درک نکرده­اند و مدارک تاریخی که می­گوید: دشمنان هر بهایی را حاضر شدند به پیامبر(صلی الله علیه و آله) در این زمینه بپردازند، قبول نکرد و ذره­ای از برنامه خود عدول ننمود، ندیده­اند و یا عمداً تجاهل می­کنند (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 14/ 144).
حقیقت آیات استنادشده در افسانه غرانیق

 

ب) احتمال تمایل پیامبر اکرم و نفی آن

طبق افسانه خرافی غرانیق، خداوند نخست در عتاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) آیات وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلاً * وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلاً؛ (اسراء/ 73ـ74)؛ «نزدیک بود تو را از آنچه بر تو وحی کرده بودیم، منحرف سازند تا چیز دیگری جز آن را به دروغ به ما نسبت دهی. آن گاه با تو دوستی کنند و اگر نبود که پایدارت کرده بودیم، نزدیک بود که اندکی به آنان میل کنی» را نازل فرمود و آن گاه که او را دل­نگران یافت، برای تسلی خاطر وی آیات 52 و 53 سوره حج را نازل نمود.
اما در ردّ این گونه برداشت­های ناصحیح از این دو آیه باید گفت این آیه نه تنها گواه بر عدم تمایل آن حضرت به مواضع مشرکان است، بلکه دلیل روشنی است بر اینکه در پرتو لطف و تثبیت الهی، پیامبر(صلی الله علیه و آله) هرگز حتی در معرض چنین لغزشی نیز قرار نگرفته است. آیت الله معرفت در این باره می­نویسد: «آیه تثبیت مقام عصمت انبیا را ثابت می­کند. اگر عصمت که همان عنایت الهی و روشنگر راه پیامبران است، شامل حال انبیا نبود، لغزش و انحراف به سوی بداندیشان امکان داشت. قدرت و نفوذ طاغوتیان در ایجاد جو مناسب با اهداف پلیدشان آنقدر گسترده و حساب­شده است که ممکن است شایسته­ترین افراد فریب بخورند و به سوی آنان جذب شوند. صرفاً عنایت الهی است که شامل بندگان صالح خدا می­شود و آنان را از وسوسه­ها و دسیسه­های شیطان در امان نگاه می­دارد. به هر حال، آیه تثبیت دلالت دارد بر اینکه لغزشی انجام نگرفته و این به دلیل «لو لا»ی امتناعیه است (اگر نبود، چنین می­شد) (معرفت، تاریخ قرآن، 25).
گفته شده که بعد از شدت یافتن حزن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از این ماجرا، آیات 52 و 53 سوره حج در تسلّی خاطر آن حضرت نازل شد: وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلانَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ . لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ،
در حالی که سوره حج به اتفاق همه مفسران، مدنی است و در آن به اموری چون امر به حج و جهاد سخن رفته است. پس روشن می­شود که این آیات سال­ها پس از افسانه جعلی غرانیق تحقق یافته است؛ چرا که این افسانه بنا به قول مدعیان در سال پنجم بعثت رخ داده است.
قرآن کریم در آیات یادشده، از سنت دیرینه و پایدار خدا در میان پیامبران خبر می‌دهد و آن تمنای پیشبرد اهداف و آرزوی موفقیت در هدایت مردم از جانب پیامبران است؛ آن‌گاه نوبت مداخله­ شیطان و شیطان­صفتانِ انس و جن با ایجاد مانع بر سر راه رسولان خدا فرا می‌رسد. از آن پس، زمان فرا رسیدن امدادهای الهی و محو و نابود کردن نقشه­های شیطانی است و این یک سنت الهی در میان تمام امت­های گذشته بوده است (سبحانی، فروغ ابدیت، 338).

نتیجه

از آنچه گذشت نتایج زیر به دست می­آید:
1. «افسانه غرانیق» یا داستان آیات شیطانی یکی از داستان­های جعلی و برساخته برای تخریب شخصیت والای پیامبر(صلی الله علیه و آله) و تضعیف موقعیت کتاب آسمانی «قرآن کریم» است که از سوی برخی معاندان و مخالفان اسلام طرح­ریزی شده و به وسیله برخی مورخان و مفسران ناآگاه به تدریج در بین آثار تفسیری و حدیثی گنجانده شده است.
2. دلایل فراوان قرآنی، روایی، عقلی و تاریخی نشان می­دهد که این افسانه، یک داستان خرافی، جعلی و برساخته است و صحت و اعتباری ندارد.
3. این داستان دستاویزی برای مستشرقان و معاندان قرار گرفته است تا با بزرگ­نمایی و شاخ و برگ دادن به آن، اذهان مردم را نسبت به کتاب الهی و نیز عصمت پیامبر(صلی الله علیه و آله) مشوش نمایند. از جمله این تلاش­های مذموم، کتاب «آیات شیطانی» نوشته سلمان رشدی مرتد می­باشد که با پشتیبانی استعمار تهیه و توزیع شد و نویسنده مرتد آن هم‌اکنون تحت حمایت آنان است.

نویسنده: دكتر سيد محمد موسوي مقدم
علي حاجوي