بررسی كتاب جمع آورى قرآن جان برتن
چكيده
جان برتن قرآن پژوه انگليسى، مؤلف كتاب «جمع آورى قرآن» است. وى به بررسى مسئله تدوين قرآن مي پردازد و معتقد است قرآن فعلي در عصر پيامبر و توسط آن حضرت گردآورى شده و هيچ نقصانى نسبت به آيات آن رخ نداده است. مسئله «نسخ» و «مصاحف صحابه» دو علت حذف نقش پيامبر اکرم از عرصه جمع آورى قرآن هستند. موضوعات «نسخ تلاوت و حكم»، «نسخ تلاوت و بقاى حكم» و «اختلاف قرائات مصاحف صحابه» واقعيت خارجى ندارند و ساخته ذهن فقيهان اهلسنت است كه در مناظرههاي خود با فقيهان ميکوشيدند با تمسك به آنها، آن دسته از احكام فقهى خود را كه مستند آنها در نصوص مصحف فعلى وجود ندارد، به قرآن مستند نمايند.
اگر پيامبر اسلام آيات قرآن را در قالب مصحفى گردآورى كرده باشد، ديگر، فقيهان مذكور نمى توانستند از اختلاف قرائات مصاحف صحابه و حذف نصوصى از مصحف فعلى، در قالب دو شكل نسخ تلاوت سخن به ميان آورند. آنان چاره كار را در آن ديدند كه با جعل رواياتى، نقش پيامبر را از عرصه جمعآورى قرآن حذف كنند و گردآورى آن را به دوران پس از حيات ايشان منتقل كنند و چنين نيز كردند.
کلیدواژه ها: قرآن، مستشرقان، جان برتن، جمع قرآن، نسخ، مصاحف صحابه.
معرفى كتاب جمع آورى قرآن
قرآن در نظر اسلامشناسان و قرآنپژوهان غربى اهميت بسيارى دارد، از اين رو به بررسى آن پرداخته اند و حاصل پژوهشهاى خود را در قالب كتابها و دايرةالمعارفها عرضه كردهاند. از جمله اين آثار كتاب جمع آورى قرآن (The collection of The Quran) به قلم جان برتن است.
انتشارات دانشگاه كمبريج اين كتاب را در سال 1977 م چاپ کرد؛ البته برتن پيش از انتشار کتاب، مباحث مهم آن را در قالب مقالاتى منتشر كرده بود. اين كتاب حاصل مطالعات و تحقيقات بسيار برتن در سالهاى متمادى است. وى براى تدوين اين اثر، سالها از راهنمايى همكارش جان وانزبرو استفاده كرد. وانزبرو در اين باره مى گويد: من براى تغيير آراى برتن درباره مسئله جمعآورى قرآن، بى وقفه تلاش مىكردم. وى نيز مىكوشيد تعاريف دقيقتر و استنادات گسترده تري براى نظراتش بيابد (Wansbrough, review of The collection of the Quran, 370).
دانشكده مطالعات شرقى و آفريقايى دانشگاه لندن و دانشگاه سنتاندروز، برتن را در راه نگارش كتاب جمعآورى قرآن از حمايت مالى برخوردار كردند. اين حمايتها او را قادر ساخت به اطلاعات نسخه هاى خطى منتشر نشده دست يابد؛ نسخه هايى كه در كتابخانه هاى خاورميانه و اروپا بودند. اطلاعات اين نسخه ها مبناى برخى از جنبه هاى كتاب را تشكيل مىدهند. قرآنپژوهانى چون ويلفرد مادلونگ، ريچارد مارتين و جان وانزبرو، نقد و معرفى هايى بر اثر مذكور نگاشته اند.
كتاب جمع آورى قرآن در نگاه اول دو بخش و هر بخش پنج فصل دارد.
در بخش اول به مسئله «نسخ» مىپردازد و در مورد اين كه آيا قرآن سنّت را نسخ كرده يا به عكس، به تفصيل سخن مى گويد و نظرات شافعى و مخالفانش را به طور مشروح بيان مىكند. وى سه شكل نسخ را تبيين و «نسخ تلاوت و بقاى حكم» را با جزئيات بيشترى توضيح ميدهد.
برتن در اين بحث مىكوشد تأثير برخى نظرات اصولى شافعى در پيدايش اين شكل از نسخ را نشان دهد. وى آيه رجم را كه يكى از مصاديق نسخ تلاوت و بقاى حكم است، به تفصيل بيان ميکند و در اينباره كه آيا منبع مجازات سنگسار، قرآن است يا سنت، مطالب بسيارى ارائه ميکند.
علت آن كه برتن تا به اين اندازه به مسئله نسخ ميپردازد، اين است كه وى رابطه تنگاتنگى ميان اين مسئله و موضوع جمع آورى قرآن، قائل است، زيرا معتقد است قرآن در زمان پيامبر گردآورى شد و نسخ، مهمترين عاملى است كه باعث گرديد جمع آورى قرآن به پس از حيات پيامبر منتقل شود.
در بخش دوم روايات جمع آورى قرآن در عهد ابوبكر و عثمان را مطرح و آنها را تجزيه و تحليل ميکند؛ وى در پايان به نقد و بررسى آراى نولدكه، شوالى، برگشتراسر، پرتسل، بل و جفرى در زمينه تدوين قرآن ميپردازد. آنان معتقدند كه قرآن پس از حيات پيامبر جمع آورى شد.
به طور خلاصه مىتوان گفت كه برتن در اين كتاب ميکوشد با تكيه بر مباحث فقهى، نسخ و مصاحف صحابه، تدوين قرآن را در زمان پيامبر اثبات كند.
روش وى بدينگونه است كه وقتى وارد موضوعى مىشود، اگر در مورد آن موضوع رواياتى باشد، آنها را مطرح و سپس نظرات عالمان مسلمان را درباره آن موضوع و روايات طرحشده بيان مىكند. برتن پس از اين مرحله، تجزيه و تحليل خود را نسبت به روايات طرحشده و موضوع مورد بحث، ارائه مىكند.
اگر قرآن پژوهان غربى آراى قابل توجهى در مورد موضوع بحث شده داشته باشند، برتن آنها را مطرح ميکند و اگر با آن آرا مخالف باشد، به نقد و بررسى آنها مىنشيند.
نثر كتاب جمع آورى قرآن، مغلق و پيچيده است و برخى از خاورشناسان به اين مطلب اذعان كرده اند (Martin, (review of the collection of the quran), 461).
به كارگيرى اصطلاحات تخصصى، ساختار دستورى پيچيده و دشوار كتاب و مطالبى كه بيشتر به جمله معترضه مىماند تا مطالبي مبنايى و منطقى براى يك استدلال، مطالعه و فهم كتاب را بسيار دشوار ساخته است.
به دست آوردن دورنمايى از كل كتاب يا هريك از فصول آن، مستلزم خواندن پيوسته و بازخوانى چندباره آن است. برخى از مطالب كتاب به گونه اى نگاشته شده است كه انسان با مطالعه آنها ابتدا تصور مىكند كه مطالب احتمالاً به صورت اتفاقى در كنار هم چيده شده اند، اما با تحقيق بسيار و تجزيه و تحليل آن مطالب مىتوان به ربط آنها دست يافت.
برتن برخى از نقل قولها را بهطور مختصر ميآورد؛ بهگونه اى كه اگر به منبع نقل قولها مراجعه نشود، نمىتوان به فهم دقيق رسيد. براى مثال به نقلقول وى از تاريخ قرآن نولدكه توجه کنيد:
(die sicherste Tatsache des ganzen Berichtes) (Burton, The collection of the Quran, 158).
ترجمه اين عبارت آلمانى چنين است: «معتبرترين امر از كل روايت.» واضح است كه نهاد در اين نقل قول، ذكر نشده است. با تجزيه و تحليل و بازخوانى چندباره عبارات انگليسى پيش از اين عبارت آلمانى، مىتوان به نهاد عبارت مذكور پىبرد.
پس از رهايى از اين مشكل، مسئله ديگرى رخ مىنمايد؛ اين كه مراد از «روايت» در عبارت «معتبرترين امر از كل روايت»، چيست؟ آيا روايت جمع آورى قرآن در عهد ابوبكر منظور است يا روايت گردآورى قرآن در زمان عثمان؟ با مراجعه به تاريخ قرآن نولدكه مىتوان به اين پرسش پاسخ داد.
در كتاب جمع آورى قرآن از چهل و هشت منبع آلمانى، انگليسى و عربى استفاده شده است. برخى از اين منابع عربى، نسخه هاى خطى اند كه استفاده از آنها گوياي تلاش بسيار مؤلف براي تدوين كتاب است؛ البته برتن مشخصات بعضى از منابع را به طور كامل ذكر نكرده و اين مشكل آفرين شده است.
آراي برتن درباره تدوين قرآن
مهمترين فرضيه جان برتن به ويژه در كتاب جمع آورى قرآن، چنين است:
قرآنى كه امروزه در دست ماست، در عصر پيامبر و توسط آن حضرت تدوين شد 231-240) ,(ibid و رواياتى كه گوياي جمعآورى قرآن پس از عصر پيامبر هستند، توسط برخى فقيهان مسلمان جعل شده است. آنان براى آن كه بعضى از احكام فقهى را كه مستند آنها در مصحف يافت نمىشود، به قرآن مستند كنند، از مسئله نسخ و مصاحف صحابه استفاده كردند. تمسك به اين دو راهكار، مستلزم آن است كه نقش پيامبر در جمع آورى قرآن برداشته شود و اين کار به دوران پس از حيات وي منتقل گردد؛ بنابراين مسئله نسخ و مصاحف صحابه موجب عدم انتساب جمع آورى قرآن به پيامبر شده اند (Ibid, 18-19, 134, 160-166, 174-187, 197-199).
نسخ، عامل حذف نقش پيامبر از عرصه گردآورى قرآن
بيشتر مذاهب اسلامى معتقدند كه مجازات زناى محصنه، در شرايط خاصى، سنگسار است، ولى مىدانيم كه نه تنها اين مجازات در نصوص مصحف كنونى ذكر نشده است، بلكه با مجازات ياد شده در آن كاملاً تضاد دارد؛ زيرا آيه 15 سوره نساء[1] به زناى محصنه اشاره ميکند و مجازات آن را حبس ابد قرار ميدهد. (Ibid, 72) مستند مجازات سنگسار، سنت پيامبر است. (ibid, 71-86, 89-91) در اينجا براى زناى محصنه با دو نوع مجازات يكى بر اساس قرآن و ديگرى بر مبناي سنت روبهروييم. برخى از فقيهان مسلمان در اين مورد، سنت را ناسخ قرآن مىدانند (ibid, 90-91, 106).
شافعى به خاطر دفاع از سنت و جريانهاى فكرى موجود در روزگارش، ناگزير شد اين اصل را در پيش بگيرد كه قرآن، قرآن را نسخ كرده، ولى سنت را نسخ نكرده است و نيز سنت، سنت را نسخ كرده، اما قرآن را نسخ نكرده است! (ibid, 18,30,52-55) وى مجبور بود مجازات سنگسار را به جهت وجود آن در فقه، بپذيرد. با اين حال انكار مىكرد كه سنت، قرآن را نسخ كرده است. او سعى كرد نشان دهد كه مجازات سنگسار از سنت گرفته شده و سنت، قرآن را نسخ نكرده، بلكه تفسير مطلوب آن را ارائه كرده است. (ibid, 25, 73-74, 89-92) اين ديدگاه محكوم به شكست است؛ زيرا در مسئله مجازات زناى محصنه، سنت، قرآن را نسخ كرده است (ibid, 92).
پس از عصر شافعى، طرفداران نظرات وي نسبت به اين ديدگاه كه سنت، قرآن را نسخ نكرده، دو دسته شدند: يك گروه اين ديدگاه را نپذيرفتند و مجازات سنگسار را موردى تأييد شده از نسخ قرآن با سنت شمردند(ibid).
گروه ديگر اين ديدگاه را پذيرفتند و قرآن را منبع حكم سنگسار قرار دادند (ibid, 11) و اين حكم را نمونه اى از نسخ قرآن توسط قرآن شمردند. اگرچه اين دسته از طرفداران نظرات شافعى اعتراف كردند كه هيچ اشارهاى در متون مصحف به مجازات سنگسار وجود ندارد، اما اصرار ورزيدند كه مجازات مذكور بايد زمانى در قرآن ذكر شده باشد! (ibid, 91-93) آنان تلاش نمودند تا به گونهاي حكم سنگسار را كه در اصل مبتنى بر سنت بود، به قرآن مستند کنند (ibid, 184) براي همين در گام نخست با استناد به آيه52 سوره حج[2] يكى از معانى نسخ را، حذف معرفي کردند(ibid, 62-64, 235). و در گام دوم عنوان كردند كه حذف در خصوص آيات قرآنى، در قالب نسخ به چند شکل اتفاق افتاده است (ibid, 131).
1) نسخ تلاوت و حكم:
حكم و تلاوت برخي از آيات نازل شدة قرآن نسخ شده است، از همين رو آن آيات از مصحف فعلى حذف گرديده است (ibid, 46-49).
طراحان «نسخ تلاوت و حكم» براى تأييد آن، رواياتى را پديد آوردند كه به برخى از آنها اشاره مىکنيم:
الف) در صحيحين از انس چنين نقل مىشود: «در مورد افرادى كه در جنگ بئرمعونه كشته شدند، آيه اى نازل شد كه ما آن را حفظ كرديم تا اين كه نسخ شد» (ibid, 48-49, 130).
ب) ابىّ از زرّبن حبيش پرسيد: چند آيه در سوره احزاب قرائت مىكنى؟ زرّ پاسخ داد: 73 آيه. ابىّ پرسيد: آيا همهاش همين بود؟ و افزود: آن را وقتى به اندازه سوره بقره بود، ديده بودم! (ibid, 80, 130)
ج) ابوموسى اشعرى نقل مىكند: سورهاى شبيه برائت نازل گرديد، اما بعدها نسخ شد (ibid, 83).
د) عايشه مىگويد: خداوند ده مرتبه شيردادن معلوم و مشخص را نازل كرد كه موجب محرمشدن و مانع از ازدواج كردن مىشد. اين ده بار بعدها به پنج مرتبه نسخ گرديد (ibid, 87).
2) نسخ تلاوت و بقاى حكم:
برخى از آيات قرآنى به رغم بقاى اعتبار حكم، تلاوتشان نسخ گرديده است (ibid, 68-89, 232). فقيهان طرفدار نسخ نشدن قرآن با سنت، با اين قسم از نسخ، حكم رجم را كه در اصل مبتنى بر سنت بود، به قرآن مستند کردند؛ (ibid, 68-98). آن هم بدين صورت كه آيه رجم: «الشَيخُ والشَيخَة اِذا زَنَيا فَارجَموهُما البتّة بِما قَضَيا مِن اللَذَّة»؛ را به وجود آوردند و حكم رجم را برگرفته از آن دانستند، سپس عنوان كردند كه چون تلاوت آيه نسخ شده، وارد مصحف نشده و از آن حذف گشته، ولى حكم آن همچنان معتبر است! (ibid, 77-86, 94-104, 108-109) آنها اين حكم قرآنى را ناسخ حكم آيه15 سوره نساء معرفي کردند (ibid, 107).
فقيهانى كه دو شكل از نسخ تلاوت را طراحى كرد، ميخواستند اثبات كنند كه قرآنى فراتر از مصحف فعلى هست. پس اگر مستند احكام فقهى ما در مصحف فعلى يافت نشد، دليل غيرقرآنى بودن آن نيست، زيرا مصحف فعلى، آينه تمامنماى آيات قرآنى نيست و پارهاى از آيات به خاطر دو شكل نسخِ تلاوت، وارد مصحف فعلى نشدهاند و از آن حذف گرديدهاند (ibid, 62-64, 66-67).
در واقع اين فقيهان با استفاده از دو شكل نسخ تلاوت يك قرآن خيالى را در ذهن خود ساختند كه حجم آن زيادتر از مصحف فعلى است (ibid, 105-112, 121-122) . آنان از اين قرآن خيالى با شگردهاى مختلف براى استناد بخش از احكام فقهى خود به قرآن استفاده کردند كه در اصل قرآنى نبودند (ibid, 71-89).
پس از آنكه فقيهان با استفاده از دو شكل نسخ تلاوت، حذف نصوصى را از مصحف فعلى نشان دادند و بعضى از آن نصوصِ حذف شده را مستند برخى احكام فقهى خود قرار دادند، با مشكل تازهاي روبه رو شدند و آن حضور پيامبر در عرصه جمع آورى قرآن بود؛ زيرا اگر پيامبر قرآن را در عصر خود گردآورى كرده باشد، ديگر تصور حذف نصوص در قالب دو شكل نسخ تلاوت از مصحف فعلى، امکان نداشت (ibid, 109-111) و آنان نمىتوانستند با استفاده از برخى نصوص حذف شده، بعضى از احكام فقهى خود را به قرآن مستند نمايند. آنها چاره كار را در اين ديدند كه نقش پيامبر را از عرصه جمعآورى قرآن، به هر قيمتى که شده، حذف كنند، (ibid, 131-132) لذا استدلال كردند كه آيات قرآنى همواره در زمان حيات پيامبر در معرض نسخ بودند و اين حالت زمانى از ميان رفت و متن نهايى مشخص گرديد كه وحى بر پيامبر قطع شد و آن بزرگوار چشم از اين جهان فرو بست. با اين اوصاف، نتيجه نهايى وحى قرآنى، پس از حيات پيامبر مشخص گرديد و در چنين زماني بود كه ميشد به تدوين قرآن اقدام کرد.
از نگاه فقيهان مورد بحث، اگر پيامبر آيات قرآن را در قالب مصحف گردآورى مىكرد، چون آن آيات همواره در معرض نسخ قرار داشتند، ممكن بود برخى از آيات بر اثر دو شكل نسخِ تلاوت از مصحف حذف گردند و چنين حذفى سردرگمى مسلمانان را در پي داشت كه از مصحف جمع آورى شده توسط پيامبر تبعيت مىكردند. پس تنها راه براى پيشگيرى از اين سردرگمى اين بود که جمعآورى قرآن پس از آن حضرت صورت بگيرد (ibid, 130-137, 160-166, 198-199, 231-239).
به اعتقاد برتن، نسخ تلاوت و بقاى حكم، مهمترين عاملى است كه سبب شد برخى از فقيهان مسلمان در قالب رواياتى از تدوين قرآن پس از عصر پيامبر سخن بگويند (ibid, 134, 232).
جمع آورى قرآن در عهد ابوبكر
پس از آن كه فقيهان مذكور با استدلال به مسئله نسخ، نقش پيامبر را از عرصه گردآورى قرآن حذف كردند و جمعآورى آن را به دوران پس از ايشان انتقال دادند، با اين پرسش روبه رو شدند كه پس گردآورى قرآن فعلى حاصل اقدام كيست؟
آنان براي پاسخ به اين پرسش، دست به جعل روايات زدند و افرادى را معرفى كردند كه با انگيزه هاى مختلف به جمعآورى قرآن اقدام کردند (ibid, 160).
زيد بن ثابت چنين روايت مىكند:
«در پى كشته شدن تعدادى از قاريان قرآن در نبرد يمامه، ابوبكر كسى را نزد من فرستاد، عمر نيز با وى بود. ابوبكر رو به من كرد و گفت: عمر نزد من آمده است و مى گويد كه در جنگ يمامه قاريان متعددى به قتل رسيده اند. بيم دارم در جنگهاى مشابهى، باقى مانده اين حاملان وحى كشته شوند و قرآن از ميان برود. صلاح را در آن مى بينم كه فرمان بدهى قرآن گردآورى شود.
ابوبكر در ادامه افزود: البته از عمر پرسيدم كه چگونه مىخواهد به كارى بپردازد كه پيامبر آن را انجام نداد؟ عمر پاسخ داد که به خدا سوگند! اين کار خوبي است!
عمر همواره به من مراجعه مىكرد تا اين که خداوند سينه مرا نسبت به اين امر گشود و درباره آن به همان باورى رسيدم كه عمر رسيده بود.
سپس ابوبكر به من گفت: تو مردى جوان و عاقل هستى؛ تو را متهم نمىشناسيم. تو بودى كه وحى را براى پيامبر مىنگاشتى. پس قرآن را جستوجو و گردآورى كن!»
زيد بن ثابت در وصف حال خود هنگام پذيرش اين فرمان مىگويد: سوگند به خدا! اگر به من تكليف مىكردند كوهى را جابه جا كنم، برايم سنگينتر از آن نبود كه مرا به جمع آورى قرآن امر کردند. گفتم: چگونه كارى را مىكنيد كه پيامبر خدا انجام نداد؟ ابوبكر گفت: به خدا قسم اين كار خوبي است!
ابوبکر آن قدر به من مراجعه كرد تا اين که خداوند همان شرح صدرى را به من عطا فرمود كه به عمر و ابوبكر داده بود. به اين ترتيب بهپا خاستم و قرآن را از شاخه هاى خرما و سنگهاى سپيد و سينه هاى مردم گردآورى كردم (ibid, 118-119).
در خبر است ابوبكر به عمر و زيد فرمان داد در كنار درِ مسجد بنشينند و تنها آنچه را كه شهادت دو تن به همراه دارد، بهعنوان آيات قرآن در مصحف بنگارند (ibid, 125). مصحفى كه بدين ترتيب فراهم گشت، نزد ابوبكر بود تا اين كه با درگذشت او، به عمر رسيد و از وى نيز به حفصه به ارث رسيد! (ibid, 119).
جاعلان روايات مذكور و ديگر رواياتى كه از جمعآورى متون قرآنى توسط ابوبكر سخن مىگويند (ibid, 120- 127). در پي القاى اين نكات هستند:
1. قرآن در عصر پيامبر و توسط ايشان گردآورى نشد، بلكه اين واقعه پس از درگذشت رسول خدا رخ داد (ibid, 118-119, 126).
2. در روايت زيد، تعابيرى گنجانده شده است كه بر گردآورى نشدن قرآن در عهد پيامبر اصرار دارند، مانند:
اول) ابوبكر در پاسخ عمر عنوان كرد: چگونه مىخواهد به كارى بپردازد كه پيامبر انجام نداد؟
از اين تعبير استفاده مىشود كه جمع آورى قرآن در عصر پيامبر صورت نگرفت و اگر ابوبكر به چنين كاري اقدام نمايد، برخلاف سنت پيامبر عمل کرده و بدعتى را مرتكب شده است.
دوم) زيد به ابوبكر گفت: چگونه به عملى اقدام كنم كه هرگز در عصر پيامبر صورت نگرفت؟ (ibid, 136-137, 231)
3. جاعلان اين روايات براى آن كه جمع آورى ابوبكر را در هالهاى از احتياط قرار دهند، شرط دو شاهد براى پذيرش آيات قرآنى را در آن روايات گنجاندند (ibid, 125, 127, 139-140, 230-232).
4. در روايات مورد بحث، ترس و نگرانى از زوال متون قرآنى بر اثر كشته شدن قاريان و حافظان آنها در جنگها به عنوان انگيزة ابوبكر براى جمعآورى قرآن معرفى مىشود (ibid, 119-120, 126-127, 187).
5. به موجب اين روايات ابوبكر آيات پراكنده را كه در اختيار افراد بود، گردآورى كرد و در يكجا قرار داد (ibid, 118-119, 139, 212).
نقش عمر در جمع آورى قرآن
در خبر است كه عمر بن خطاب سراغ آيه اى از كتاب خدا را گرفت و چون به او اطلاع دادند در اختيار فلانى بود كه در جنگ يمامه كشته شد، آيه «... إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ»[3] را بر زبان جارى ساخت، سپس فرمان گردآورى قرآن را صادر كرد. او اولين فردى بود كه بدين کار اقدام کرد (ibid, 120).
به اعتقاد برتن در اين روايت و ديگر رواياتى كه گوياي جمع قرآن توسط عمر هستند (ibid, 122-123) ريشه «ج م ع» به معناى «أشار بجمعه» است و منظور از آن توصيه و سفارش عمر به گردآورى قرآن مىباشد (ibid, 123)، بنابراين عمر فردى است كه پيشنهاد جمع آورى قرآن را طرح مىكند و از اين حيث در عرصه گردآورى قرآن نقش دارد (ibid, 158, 230).
مصاحف صحابه عامل حذف نقش پيامبر از عرصه جمع آورى قرآن
بعضى از فقيهان در مناقشات فقهى با ديگر فقها تلاش كردند برخى از احكام فقهى خود را كه مستندشان در نصوص مصحف فعلى نبود، بهگونهاى به قرآن مستند كنند (ibid, 9-11, 166) و به اين منظور گامهايي برداشتند.
گام اول: نخست عنوان كردند كه چون حفظ عين بيان يك قرائت بر مسلمانان سخت بود، پيامبر كه محل هبوط وحى به شمار مىآمد، هرگز بر قرائت واحدى اصرار نورزيد و براى آسان شدن كار امت، مجوز تلاوت قرآن به قرائتهاى مختلف را، با لحاظ شرايطى، صادر كرد(ibid, 37, 39, 152).
اين فقيهان با استدلال بالا در پي اثبات وجود اختلاف قرائات در عصر پيامبر برآمدند (ibid, 150-154, 187-189) و براى تأييد آن، رواياتى جعل کردند كه براى نمونه، به برخى از آنها اشاره مىکنيم:
الف) شخصى در حضور عمر، قرآن را تلاوت كرد و عمر از او غلط گرفت. آن مرد خشمگين شد و ادعا کرد پيامبر از تلاوت او اشكالى نگرفته است. آنها دعواي خود را نزد رسول خدا مطرح کردند و زمانى كه آن حضرت بر ادعاى مرد صحه گذارد، در ذهن عمر ترديد ايجاد شد. پيامبر با درك اين قضيه، به سينه عمر كوبيده و با تعجب اظهار داشت که شيطان خارج شود! آنگاه چنين فرمود: همه شکلهاي قرائت تا زمانى كه آيه رحمت به عذاب مبدل نگردد و به عکس، صحيح هستند (ibid, 148).
ب) ابىّ وارد مسجد شد و تلاوت مردى را شنيد. از او پرسيد: چه كسى به تو ياد داده است؟ مرد پاسخ داد: پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به من آموخته است!
ابىّ در جستوجوى پيامبر روان شد. زمانى كه مرد تلاوت كرد، حضرت فرمود: صحيح است.
ابىّ با حالت اعتراض عرضه داشت: اما شما خود مرا تعليم فرمودى كه چنين و چنان بخوانم! حضرت اين ادعاى ابىّ را هم تصديق فرمود و ابىّ با اظهار درست است، درست است، در سردرگمى عميقى فرو رفت. پيامبر به سينه وى كوبيد و دعا فرمود: «خداوندا! شك او را بزداى». ابىّ غرق عرق گشت و قلبش پر از وحشت شد. [در اين هنگام] پيامبر رازى را مبنى بر اين كه دو فرشته نزد وى آمدند و يكى گفت: قرآن را به اين حرف بخوان و ديگرى او را توصيه به حروف ديگر نمود، آشكار فرمود. آن ماجرا چند نوبت ديگر نيز اتفاق افتاد تا اين كه سرانجام فرشته نخستين گفت: «آن را به هفت حرف بخوان». پيامبر فرمود: هريك از اين حروف، يك لطف بود و همه آنها تا زمانى كه آيه رحمت به عذاب مبدل نگردد و به عكس معتبرند» (ibid, 148, 149).
ج) عبداللَّه بن مسعود نقل مىكند: «ما عادت داشتيم كه اختلافات خود را نزد پيامبر ببريم. آن حضرت به ما مىفرمود كه در محضرش به تلاوت بپردازيم و به ما خبر مىداد كه همه درست خوانديم» (ibid, 208).
گام دوم: فقيهان يادشده بيان كردند كه هريك از صحابه پيامبر، آيات قرآنى را با توجه به آن قرائت مختلفى كه از پيامبر فرا گرفته بودند، در مصحفى براي استفاده شخصى خود گردآورى كردهاند! اين مسئله عامل ظهور پديده اى به نام مصاحف صحابه گرديد (ibid, 41-44, 155-157, 167-168). اين مصاحف بنا بر اعتقاد درست گولتتسيئر واقعيت تاريخى نداشتند و تنها داراي هويت نظرى بودند (ibid, 211). پديدآورندگان موضوع مصاحف صحابه، براى واقعى جلوه دادن آن مصاحف، مشخصاتى را براى آنها طراحى كردند (ibid, 174-187). که به مشخصاتى چون: اختلاف قرائات (ibid, 155, 217-218) اختلاف ترتيب سور (ibid, 155, 214-217) و اختلاف حجم (ibid, 220-224) مىتوان اشاره كرد.
گام سوم: فقيهان مورد بحث با استفاده از جواز قرائات مختلف قرآن از سوى پيامبر و اختلاف قرائات مصاحف صحابه، آندسته از احكام فقهى خود را كه مستندشان در نصوص مصحف فعلى نبود، به قرآن مستند كردند؛ آن هم بدين صورت كه قرائتى را در قالب حديثى پديد مى آوردند و آن قرائت مجعول را به گونه اى طراحى مىكردند تا حكم فقهيشان را كه مستندش در نصوص مصحف فعلى وجود نداشت، تأييد كند و به قرآن مستند نمايد (ibid, 141)، سپس آن قرائت جعلى را به يكى از مصاحف صحابه نسبت ميدادند كه صاحب آن مصحف از صحابه جليلالقدر به شمار مىآمد و نزد مسلمانان اعتبار قابل توجهى داشت (ibid, 42-45, 166, 199).
هدف فقيهان مورد بحث از چنين انتسابهايى آن بود كه از اعتبار صحابه جليل القدر نزد مسلمانان براى معتبرسازي قرائتهاى جعلى خود استفاده كنند و از رهگذر آن قرائتها، برخى از احكام فقهى خود را كه مستندشان در نصوص مصحف فعلى وجود نداشت، به قرآن مستند نمايند (ibid, 12-14, 30-42, 44-46, 217-218).
براى روشنتر شدن مسئله به يک مثال توجه کنيد:
بعضى از فقيهان بر اساس آيه 89 سوره مائده[4] معتقدند كه يکي از كفاره هاى شكستن سوگند، سه روز روزهگرفتن است؛ پىدرپى باشد يا جدا از هم، اما به اعتقاد برخى ديگر؛ بايد سه روز پىدرپى روزه گرفت. طرفداران حكم مطلق، استدلال كردند كه چون در آيه 89 سوره مائده فقط تصريح به «فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ» شده است و عبارتي به کار نرفته است که گوياي پى درپى بودن روزه ها باشد، پس حكم لزوم پىدرپى بودن بياعتبار است. در مقابل، گروه ديگر قرائت «صيام ثلاثه أيّام متتابعات» را كه گوياي پىدرپى بودن است، جعل كردند و آن قرائت را به مصحف عبداللَّه بن مسعود نسبت دادند كه يكى از صحابه جليل القدر پيامبر و نزد مسلمانان داراي اعتبار قابل توجهى بود.
هدف از چنين انتسابى اين بود كه از اعتبار عبداللَّه بن مسعود نزد مسلمانان براى معتبر ساختن قرائت جعلى استفاده و حكم پيدرپي بودن را به قرآن مستند نمايند (ibid, 34-35, 170-172).
همان گونه که قبلاً هم گفتيم پس از آن كه برخى از فقيهان در مناقشات فقهى با ديگران، توانستند با تمسك به اختلاف قرائات مصاحف صحابه، بعضى از احكام فقهى خود را كه مستند آنها در نصوص مصحف فعلى وجود نداشت، به قرآن مستند كنند، با مشكل ديگرى روبه رو شدند و آن حضور پيامبر در عرصه جمعآورى قرآن بود.
توضيح اين كه، اگر پيامبر قرآن را در مصحفى گردآورى كرده باشد، ديگر نمىتوان سخن از اختلاف قرائات مصاحف صحابه به ميان آورد و با كمك آن اختلاف قرائات، برخى از احكام فقهى را به قرآن مستند كرد؛ زيرا وقتى پيامبر آيات قرآنى را در مصحفى گردآورى كند، صحابه با آن تقيدى كه براى تبعيت همهجانبه از پيامبر داشتند، در اين مسئله نيز از وي پيروي خواهند کرد و به روبردارى از مصحف او خواهند پرداخت. در نتيجة چنين استنساخى از مصحف پيامبر، تمام مصاحف صحابه يكنواخت شده و ديگر جاى سخن از اختلاف قرائات مصاحف صحابه باقى نخواهد ماند تا بتوان با كمك آن اختلافات، برخى از احكام فقهى را مستند به قرآن كرد.
بنابراين براى آن كه اختلافهاي مصاحف صحابه در سايه جمعآورى قرآن در مصحفى توسط پيامبر زير سؤال نرود، چاره كار را در آن ديدند كه، به هر قيمتى شده، نقش پيامبر را از عرصه گردآورى قرآن حذف كنند. به همين منظور دست به جعل رواياتى زدند كه محتواى آن روايات گوياي عدم جمع آورى قرآن در عصر پيامبر و انجام اين عمل پس از آن بزرگوار است (ibid, 160).
آنان در برخى از اين روايات، با استفاده از اختلاف قرائات مصاحف صحابه، به طراحى انگيزهاى براى اقدام عثمان پرداختند كه به نظرشان يكى از جامعان قرآن است. (ibid, 141-143, 199-202).
جمع آورى قرآن در عصر عثمان
پيشتر گفتيم که فقيهان مورد بحث براى آن كه براي اختلاف قرائات مصاحف صحابه زمينه چينى كنند، سخن از وجود اختلاف قرائات در عصر پيامبر به ميان آوردند و براى تأييد آن، رواياتى را نيز جعل کردند كه به برخى از آنها اشاره شد. از نگاه اين عده، اختلاف قرائات كه از عصر پيامبر شروع شد، به حيات خود ادامه داد و در دوره عثمان به اوج خود رسيد. اختلافهاي برخاسته از مصاحف صحابه، موجب درگيرى هايى ميان مسلمانان شد و بيم آن مىرفت وحدت مسلمانان را از هم بگسلد و چند دستگى ايجاد کند. يكى از صحابه پيامبر به نام «حذيفة بن يمان» كه شاهد اين درگيرى ها بود، از فرجام آن سخت به وحشت افتاد و خود را نزد خليفه مسلمانان، عثمان، رساند و او را چنين اندرز داد: «اى امير مؤمنان! اين امت را پيش از آن كه بسان يهود و نصارا در كتاب خود اختلاف ورزند، درياب»! (ibid, 141-143, 146-147)
عثمان در پي توصية حذيفة و مشاهدات خود از درگيرى مردم مدينه، تلاش کرد، براى پيشگيرى از تفرقه مسلمانان، آنان را بر مبناى «متن واحد» متحد سازد (ibid) و به همين منظور به كمك جمعى از صحابه پيامبر، متن واحدى فراهم آورد و آن را ميان مسلمانان منتشر كرد. آنگاه به نابودي مصاحف صحابه پرداخت (ibid, 138)؛ زيرا آن مصاحف، منعكس كننده اختلاف قرائاتى بودند كه موجب درگيرى و تفرقه مىشدند (ibid, 141) .
پديدآورندگان اقدام عثمان براى آن كه به عمل وى اعتبار ببخشند، با جعل رواياتى از تأييد و تحسين ابتكار او در عرصه جمع آورى قرآن از سوى جمعى از صحابه ارشد پيامبر سخن به ميان آوردهاند. براى مثال از قول حضرت على(علیه السلام) عنوان كردند: «اگر من در مسند قدرت بودم، در مسئله تدوين قرآن همان كارى را مىكردم كه عثمان انجام داد» (ibid, 144).
از بررسى دقيق روايات جمع آورى عثمان نكات مهم زير به دست مى آيد:
1. انگيزهاى كه موجب اقدام عثمان به جمعآورى قرآن شد، نگرانى او از گسترش اختلاف قرائات ميان مسلمانان بود، اينكه مبادا اختلاف قرائات، مسلمانان را چون يهود و نصارا بر سر كتابشان دچار تفرقه سازد! (ibid, 141-143, 146-147, 207)
2. ماهيت اقدام عثمان در مقايسه با اقدام ابوبكر، «جمع المصحف» است. توضيح اين كه اقدام ابوبكر «جمع قرآن» بود، يعنى آيات پراكنده نزد افراد را گردآورى كرد و آنها را در يكجا قرار داد، ولى به انتشار متون گردآورى شده ميان مسلمانان نپرداخت، بلكه آن را به عمر داد و از عمر به دخترش حفصه ـ به عنوان ميراث شخصى ـ رسيد.
عثمان كه مىديد نبود مصحف واحدى ميان مسلمانان سبب چند دستگى شده است، به انتشار متون جمعآورى شده توسط ابوبكر پرداخت؛ البته عثمان اين انتشار را همراه با اصلاحاتى انجام داد؛ بدينصورت كه نظم سورهها را به ترتيبى كه امروزه ديده مىشود، آراست و قرائتكردن قرآن را به يك لهجه كه لهجه قريش بود، محدود كرد. اين لهجه با اين استدلال انتخاب شد كه قرآن بدان نازل شده است. توضيح اين كه قرائت قرآن تا عهد عثمان به لهجه هاى غيرقريشى ـ به منظور آسانسازي كار مسلمانان ـ جائز بود؛ اما عثمان با مشاهده اختلاف قرائات، دريافت كه تداوم چنين آزادى در عرصه قرائات، خطرناك است و بايد براى آن چاره جويى كرد؛ زيرا هريك از مناطق مهم امپراتورى اسلامى، بر قرائت خاصى اصرار ميورزيد و ديگر قرائات را بياعتبار مىدانست و تداوم اين مسئله به تفرقه مى انجاميد. به همين منظور، عثمان محدوديت مذكور را در بحث قرائات قرآن قائل شد و با انتشار متن واحدى كه در سايه ياري جمعى از صحابه پيامبر فراهم آورد، مصاحف را بر مبناى مصحف واحدى، يكپارچه و هماهنگ ساخت. از همينرو ماهيت اقدام او در حوزه جمع آورى قرآن، جمع مصحف است (ibid, 139, 154-157, 161, 212-213).
با توجه به ويژگى هاى اقدام عثمان، برتن نظر شوالى را مبنى بر اين كه متن عثمان چيزى بيش از يك استنساخ صرف از مصحف حفصه نيست، به ضرس قاطع نادرست مىداند (ibid, 158-159, 226).
3. جريان جمع آورى قرآن توسط عثمان كه در تاريخ اتفاق نيفتاده، ساخته آن مكاتب فقهى محلى است كه در مناظرات بر سر برخى احكام فقهى خود با ديگر مكاتب فقهى، بر آن شدند احكام فقهى را به گونهاي از حمايت قرآن برخوردار كنند و از اين رهگذر بر حريفان غلبه نمايند. به همين منظور، چون مستند احكام فقهى آنها در نصوص مصحف فعلى وجود نداشت، قرائاتى را كه مؤيد آن احكام بود، جعل كردند و به مصاحف صحابه نسبت دادند و احكام خود را از حمايت قرآن برخوردار كردند.
وقتى از مكاتب فقهى مورد بحث پرسيده مىشود كه چرا آن مصاحف صحابه به دست ما نرسيده است تا مورد دقت علمى قرار گيرد، در پاسخ، ابتكار عثمان براي محو مصاحف و به طور كلى مسائل مربوط به جمع آورى قرآن توسط وى را مطرح مىكنند (ibid, 166-171, 174-187, 176, 197-202, 228-229).
4. پديدآورندگان اقدام عثمان براى آن كه عمل وى را در حوزه گردآورى قرآن با سابقه کنند و از اين حيث بدان اعتبار بخشند، روايات جمع آورى ابوبكر و عمر را به وجود آوردند (ibid, 190-230).
بررسي كتاب جمع آورى قرآن
پيشتر گفتيم برتن مدعى است قرآنى كه امروزه در دست ماست، در زمان پيامبر و زير نظر آن حضرت گردآورى شد (ibid, 230-240). اين ديدگاه وى را مىتوان پذيرفت، ولى نه براساس دلايلى كه او در كتاب جمع آورى قرآن بر آنها پاى فشرده است، بلكه بر مبناى استدلالها و شواهدى كه برخى از عالمان مسلمان در اين باره اقامه كرده اند.
عدهاى از محققان مسلمان نظير سيد مرتضى، سيد جعفر مرتضى عاملى و آيت الله خويى، به تدوين قرآن در حيات پيامبر قائلاند. اين محققان براى اثبات مدعاى خود شواهد و دلايل عقلى، تاريخى، روايى و قرآنى ارائه كرده اند (براى اطلاع از دلايل جمع قرآن در زمان پيامبر، ن.ك.به: راميار، تاريخ قرآن، 280ـ 290 و 294 ـ 295؛ خويى، البيان، 269 - 271؛ عاملى، حقائق هامة، 81ـ 82؛ طبرسى، مجمعالبيان،1/43؛ باقلانى، نكتالانتصار، 99؛ جعفريان، القرآن و دعاوىالتحريف، 35؛ موسوى، اجوبة، 29؛ حجتى، پژوهشى در تاريخ قرآنكريم،221؛ ميرمحمدى، بحوث، 105 ـ 106 و 128 ـ 129؛ عزة دروزه، القرآنالمجيد، 92 ـ 93 و 282؛ ابنطاووس، سعدالسعود، 192 ـ 193).
برخلاف ديدگاه برتن، بر اساس ديدگاه برخي قرآنپژوهان (معرفت، التمهيد في علوم القرآن، 1، 280) آن چه را كه در تاريخ قرآن با عنوان جمع آورى قرآن در عهد ابوبكر و عثمان رخ داده، نمىتوان خالى از واقعيت دانست و روايات مربوط به اين حوادث را برمبناى استدلالهاى وى جعلى دانست، بلكه چنان كه در تحقيقات قرآنپژوهان مسلمان هست، مىتوان بين جمع آورى قرآن در دوران پيامبر و پس از رحلت حضرت جمع كرد و براى هركدام انگيزه هاى ويژه خود را در نظر گرفت يا هر كدام را مربوط به مرحلهاي از جمع قرآن و معناي ويژهاي از جمع دانست (ر.ك: رضايي اصفهاني، معاني جمع قرآن، صحيفه مبين، ش 4).
عمده ترين اشكالها بر آراى برتن
1. صحيح بخارى قديمى ترين منبع مكتوب
برتن تاريخ پيدايش رواياتى را كه گوياي تدوين قرآن پس از عهد پيامبرند، نيمه اول قرن سوم مىداند. پيشفرض ديدگاه وي اين كه زمان پيدايش روايت را مىتوان با تاريخگذارى منبع مكتوبى كه روايت، نخستين بار در آن ديده شده است، تعيين كرد. به اعتقاد برتن، صحيح بخارى (م: 256 هـ) قديمى ترين منبعى است كه روايات مذكور در آن آمده است.
بر اساس منابعى كه تا سال 1977 م قابل دسترس بود و نيز با استناد به منابعى كه بعدها تصحيح و انتشار يافتند؛ مىتوان نشان داد که اين فرضيه (صحيح بخارى قديمىترين منبع روايات جمع آورى قرآن است) اشتباه است (Morzki, (The collection of The Quran)16-17)؛ زيرا روايات مورد بحث در منابع پيشتر از صحيح بخارى ذكر شدهاند. فهرست آن منابع چنين است:
1. مسند احمد بن حنبل (م: 241 هـ )؛
2. فضائل القرآن ابوعبيد قاسم بن سلّام (م: 224 هـ )؛
3. تفسير عبدالرزاق (م: 211 هـ )؛
4. مسند طيالسى (م: 204 هـ )؛
5. جامع عبداللَّه بن وهب (م: 197 هـ) (ibid, 17-19).
بر اساس سال وفات مؤلف منبع شماره پنج و بدون توجه به اسناد روايات جمع آورى قرآن، مىتوان آن روايات را در ربع آخر قرن دوم و پيش از پايان آن قرن تاريخگذارى كرد (ibid, 20). موتسكى اين تاريخگذارى را به عقبتر مىآورد و روايات جمعآورى قرآن را با استفاده از شيوه تحليل اسناد و متن، در اواخر قرن اول هجرى تاريخگذارى مىكند. با توجه به مطالب ياد شده، ديدگاه برتن (تاريخ پيدايش روايات مذكور نيمه اول قرن سوم است)، نقض مىشود (ibid, 21-31).
2. نسخ، علت عدم انتساب تدوين قرآن به پيامبر(صلی الله علیه و آله)
به اعتقاد برتن برخى از فقيهان مسلمان براى آن كه بعضى از احكام فقهى را كه مستند آنها در نصوص مصحف فعلى وجود ندارد، به قرآن مستند كنند، از نسخ تلاوت و بقاى حكم استفاده كردند (Burton, The collection of The Quran, 11, 62 – 64, 68-98, 91-93, 184). و با اين شكل از نسخ، حذف آياتى را از مصحف فعلى ثابت کردند، آنگاه آن آيات را مستند برخى از احكام فقهى خود قرار دادند (ibid, 62-64, 66-67, 71-89, 232).
پيش فرض لازم اين ديدگاه آن بود كه پيامبر آيات وحيانى را به صورت مجموعه اى مشخص باقى نگذاشته باشد (ibid, 109-111).
فقيهان مورد بحث براى اثبات اين فرضيه، با جعل رواياتى، نقش پيامبر را از عرصه جمعآورى قرآن حذف كردند و تدوين آن را به دوران پس از حيات ايشان منتقل نمودند (ibid, 118-119, 125, 130-137, 160-166, 198-199, 231-239). برتن مصاديق نسخ تلاوت و بقاى حكم را آيه رجم و آيه خَمس رضَعات برميشمارد كه فقيهان با كمك آنها احكام سنگسار و پنج بار شيردادن را به قرآن مستند كردند (ibid, 68-89).
در اينجا از برتن پرسيده مىشود كه آيا معقول است برخى از فقيهان براى مستند كردن احكام انگشت شمارى به قرآن، به جعل گسترده روايات دست بزنند؟ (Madelung, (review of The collection of The Quran) 430)
3. نبود بعد تاريخى در پژوهش برتن
پژوهشهاى برتن درباره روايات جمعآورى قرآن، به كلى بعد تاريخى ندارد. وى روايات مختلف را دسته بندى مىكند تا بحث و منازعهاى پديد آورد كه خود معتقد است اين منازعه مدتى طولانى ميان عالمان مسلمان وجود داشته است. او برخى اخبار را عكس العملى به برخى ديگر مىشمارد و منازعاتى را كه تصوير مىكند با آن چه توجيه پذير است، در مجموع بيشتر ساختگى و غيرواقعى مىنمايد. اطلاعاتى كه برتن در پژوهش خود ارائه داده است، نشان مىدهد كه روايات جمع آورى قرآن در قرن سوم هجرى رو به گسترش و تكامل نهاد. با اين همه وى توضيح نميدهد كه آيا منبعى هست که ترسيم وى از تكامل اين روايات را از نظر تاريخى تأييد كند؟(Motcki, The collection of The Quran), 15)
4. تناقض نداشتن روايات جمع آورى قرآن
به اعتقاد برتن مجموعه رواياتى از مسلمانان كه گوياي گردآورى قرآن پس از حيات پيامبر هستند، با هم هماهنگ و بدون تناقض هستند
(Burton, The collection of The Quran, 139, 158, 160, 212-213, 231).
اما بررسى روايات مذكور خلاف اين ديدگاه را نشان مىدهد. براى اثبات اين مطلب برخي قرآنپژوهان، معروفترين روايات جمع آورى قرآن را مطرح كردهاند، سپس تناقضهاى موجود ميان آنها را روشن ساختهاند. (ر.ك. به: خويي، البيان، 269 به بعد).
نتايج مقاله
1. قرآن فعلي در عصر پيامبر و توسط حضرت گردآورى شد.
2. مسئله نسخ و مصاحف صحابه، علل حذف نقش پيامبر از عرصه جمع آورى قرآن هستند.
3. موضوعات نسخ تلاوت و حكم، نسخ تلاوت و بقاى حكم و اختلاف قرائات مصاحف صحابه، واقعيت ندارند و ساخته ذهن فقيهانىاند كه در مناظرههاي خود با ديگر فقيهان، سعى كردند با تمسك به آنها، آن دسته از احكام فقهى خود را كه مستندشان در نصوص مصحف فعلى وجود نداشت، به قرآن مستند نمايند. اگر پيامبر اسلام آيات قرآنى را در قالب مصحفى گردآورى كرده باشد، فقيهان نمىتوانستند سخن از اختلاف قرائات مصاحف صحابه و حذف نصوصى از مصحف فعلى (در قالب دو شكل نسخ تلاوت) به ميان آورند. آنان چاره كار را در آن ديدند كه با جعل رواياتى، نقش پيامبر را از عرصه جمع آورى قرآن حذف كنند و گردآورى آن را به دوران پس از حيات آن حضرت منتقل كنند و چنين نيز كردند.
4. تأمل در سخنان برتن نشان مىدهد كه روش وى در تجزيه و تحليل روايات جمع آورى قرآن، بر اين اساس استوار است كه وى قرآن را بيش و پيش از هر چيز، منبعى براى استخراج تعاليم شرعى و فقهى مورد نياز مسلمانان مىداند. بنابراين روش وي در بررسى مسئله مورد بحث، مانند ديگر محققان غربى، بر اين اصل قرار ندارد كه قرآن تنها يك اثر جاودان ادبى است.
5. اطلاعاتى كه برتن در پژوهشهاى خود ارائه داده است، نشان مىدهد روايات جمع آورى قرآن در قرن سوم هجرى رو به گسترش و تكامل نهاد. با اين همه وى توضيح نميدهد كه آيا منبعى هست که ترسيم وى از تكامل اين روايات را، از نظر تاريخى، تأييد كند؛ همين امر مهمترين نقد وارد بر كتاب جمع آورى قرآن است.
6. در مورد جمع قرآن ديدگاههاي متفاوتي بين قرآنپژوهان مسلمان وجود دارد، برخي آن را در عصر پيامبر و برخي (مثل: آيت الله معرفت) بعد از پيامبر ميدانند و برخي هم مراحل و معاني گوناگوني براي جمع قرآن در نظر ميگيرند.
نویسنده: دكتر حسن رضايى هفتادر
پينوشت:
[1] «وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنكُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللّهُ لَهُنَّ سَبِيلاً»؛ (نساء/ 15)؛ «و از زنان شما كسانى كه مرتكب [كار] زشت [زنا] شوند، پس چهار نفر از خودتان (= مسلمانها) بر آنان گواه گيريد؛ و اگر گواهى دادند، پس آن [زن] ان را در خانهها(ىِ خود) بازداشت كنيد، تا مرگ كاملاً آنان را فراگيرد؛ يا خدا، راهى براى آنان قرار دهد».
[2] «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلاَ نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»؛ (حج/ 52)؛ «و پيش از تو هيچ فرستاده و پيامبرى نفرستاديم، جز اينكه هرگاه آرزو مىكرد (و طرحى مىريخت)، شيطان در آرزو (و طرحها)يش (شبهه) مىافكند؛ و[لى] خدا آنچه را شيطان مىافكند، از ميان مىبرد؛ سپس خدا آياتش را استحكام مىبخشيد - و خدا داناى فرزانه است».
[3] «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ»؛ (بقره/ 156)؛ «(همان) كسانى كه هر گاه مصيبتى به آنان برسد، مىگويند: «در حقيقت ما از آنِ خداييم؛ و در واقع ما فقط به سوى او باز مىگرديم».
[4] «لاَ يُؤَاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ الْأَيْمَانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ ذلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُوا أَيْمَانَكُمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»؛ (مائده/ 89)؛ «خدا شما را بخاطر سوگندهاى بيهوده [بىتوجه] تان بازخواست نخواهد كرد؛ و ليكن به سبب سوگندهايى كه (محكم) ياد كرده (و شكستهايد،) مؤاخذه مىكند، و جريمه آن: غذا دادن به ده (نفر) بينواست، از غذاى متوسطى كه به خانوادههايتان مىدهيد؛ يا لباس پوشاندن بر آنان؛ و يا آزاد سازى بندهاى؛ و هر كس كه (هيچ كدام از اينها را) نيابد، پس سه روز روزه بدارد؛ اين، جريمه سوگندهاى شماست، به هنگامى كه سوگند ياد مىكنيد (و مخالفت مىنماييد.) و سوگندهاى خود را پاس داريد (و نشكنيد.) اينگونه خدا آياتش را براى شما روشن بيان مىكند، تا شايد شما سپاسگزارى كنيد».
مجله تخصصی قرآن پژوهی خاورشناسان - شماره 7