بررسی مقاله «اصحاب پیامبرصلی الله علیه و آله»

چکيده

این مقاله در دائرة‌المعارف قرآن لایدن توسط «لیندا. ل. کرن» (Linda L. Kern) نوشته شده است. مؤلف پس از بررسی مفهوم لغوی و اصطلاحی صحابه، به بررسی حجّیت قول صحابه و فضايل آنان می‌پردازد. آن‌گاه به اشاره‌هاي قرآنی صحابه و مشتقات آن می‌پردازد، سپس به بررسی صحابه در متون حدیثی و تفسیری، و برخی از اصحاب برتر و عظمت مهاجران و انصار اشاره می‌کند. هم‌چنین برخی از اختلاف‌هاي شیعه و سنی درباره صحابه و تفاوت در نقل حدیث ثقلین را تذكر مي‌دهد. مقاله از چند جنبه نقدپذير است.

اول، نویسنده به آن مواردی که جزء ضروریات بحث صحابه است، اشاره ننموده یا به صورت ناقص و گذرا از آن‌ها عبور كرده است.
دوم، به حاشیه‌ها و مباحث غیرضروری پرداخته است كه موجب انگيزش اختلاف‌هاي مذهبي است.
سوم، بیشتر مباحث را از دیدگاه اهل سنت بیان كرده است، درحالی که برخی از مباحث این مقاله از دیدگاه شیعه پذيرفتني نيست.

کلیدواژه ها: قرآن، پیامبر، صحابه، مستشرقان.

 

خلاصه ترجمه مقاله اصحاب پيامبر(صلی الله علیه و آله)

1ـ تعريف صحابه

نویسنده در ابتدای مقاله در تعریف لغوی و اصطلاحی صحابه می‌گوید: گروهی از مردم که پیامبر را در طول زندگی او می‌شناختند و یا دیده بودند. وی به نقل از دایرة‌المعارف گلدزیهر پرسشي مطرح می‌کند که آیا دیدن پیامبر با چشم می‌تواند ملاک مناسبی برای معرفی يک شخص به عنوان صحابی باشد، ولي پاسخی به آن نمی‌دهد.

 

2ـ جايگاه سنّت و حجيّت آن

مؤلف درباره حجیت سنّت در کنار قرآن از دیدگاه شافعی، می‌گوید: سیره رفتاری پیامبر و اصحابش به عنوان یکی از چهار منبع اصلی شرع مطرح شده است و منبع دوم کنار قرآن دستور می‌دهد. حجیت سنّت پیامبر از خود قرآن بر اساس آیه «أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ‏» استنباط می‌‌شود. اگرچه شافعی ادعا می‌کند قرآن هر چیزی را شرح می‌دهد، ولي استدلال می‌آورد که سنّت می‌تواند معنای عام و خاص بخش‌هاي قرآن را شرح دهد یا پاسخی برای مسأله‌ای که در قرآن نیامده است، آماده کند. وي در ادمه بیان می‌کند که سنّت می‌تواند فقط سنت دیگر را نسخ کند. مؤلف این ادعای شافعی را نشأت گرفته از این عقیدة وی که سنّت هرگز نمی‌تواند در تناقض با قرآن باشد، می‌داند.

 

3ـ بس آمد واژگاني اصحاب در قرآن

نویسنده در اشاره‌هاي قرآنی صحابه بیان می کند که اصطلاح «اصحاب النبی» در هیچ جای قرآن به چشم نمی‌خورد. از نود و چهار موردی که اسم صاحب و جمع آن اصحاب در قرآن به چشم می‌خورد، تعداد وسیعی از نمونه‌ها به شرح ذیل یافت می‌شود: اصحاب النار (یا جهنم) و اصحاب الجنه (چهل و دو بار) و اصحاب الیمین و اصحاب الشمال (چهارده بار).

 

4ـ منابع اصحاب‌شناسي

سپس منابع و کتاب‌هايي را که در آن‌ها از صحابه ياد شده است، در قالب نسخه‌های خطی در مورد یک صحابی، متونی که در فصل‌هایی از آن به زندگی شخصی صحابه پرداخته شده، مجموعه‌‌های حدیثی مشهور درباره فضايل صحابه و کتاب‌هاي اصحاب شناسی دسته‌بندی کرده است. وي پس از ذکر این مقدمات، بحث حجّیت قول صحابه به نقل از شافعی را مطرح مي‌كند و ارزش روایتی را که به صحابه مستند باشد، مانند روایتی مي‌داند که به خود پیامبر مستند است.

 

5ـ برتري اصحاب نسبت به ديگران

مؤلف در ادامه و در معرفی اصحابی که برتری ویژه‌ای دارند، بر اساس نظر اهل سنت، به عنوان برترین صحابه پیامبر یاد و به نقل از ابی داود و احمد بن حنبل روایت عشره المبشره را ذکر می‌کند: ده نفر در بهشت‌اند: محمد، ابوبکر، عمر، عثمان، علی، طلحه، زبیر، عبد الرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص و سعید بن زید. در نقلی دیگر از ترمذی و احمد بن حنبل، ابوعبیده جراح را نیز جزو ده نفر بهشتی می‌آورد.

 

6ـ مهاجران و انصار

مؤلف در ادامه طبقه‌بندی صحابه، به مهاجران (همراهان پیامبر در هجرت از مکه به مدینه) و انصار (یاران او، اهل مدینه) اشاره و بیان می‌کند که مهاجران، مشرکان و بت پرستان اهل مکه بودند که به دین اسلام در آمدند. انصار از قبیله‌های اوس و خزرج مدینه بودند که در آغاز مسلمان شدند. این دو گروه با نام در سوره (توبه/ 100 و 117) ذکر شده‌اند. آن‌گاه واژه انصار را به معنای کمک به کسی که توسط دشمنش مورد بی‌احترامی قرار گرفته است، بر می‌گرداند و به نمونه کاربردی آن در سوره (انفال/ 8) اشاره می‌نماید. گروه دیگری از صحابه برجسته که مؤلف در مقاله به آن اشاره می‌کند، اصحاب صفّه است. پس از تعریف واژه صفه، اهل صفّه را علت به وجود آمدن صوفیگری در اسلام می‌داند و به نقل از کعب قرظی، آیات (بقره/ 273؛ انعام/ 52؛ کهف/ 28ـ27؛ شوری/ 27ـ 26) را اشاره به اصحاب الصفّه مي‌داند.

 

7ـ جانشيني پيامبر(صلی الله علیه و آله)

در ادامه معرفی صحابه برتر پیامبر(صلی الله علیه و آله)، اختلاف نظر بین شیعه و سنی درباره جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله) را متذکر می شود و از قول شیعه می گوید: خلیفه بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله)، حضرت علی(علیه السلام) است. هم‌چنین به برخی اختلاف‌های دیگر شیعه اشاره مي‌كند.

 

8 ـ جايگاه اهل بيت پيامبر(صلی الله علیه و آله)

در نهایت طبق خبر متواتر درباره اهل کسا از قول شیعه، درباره نزول آیه سي و سه سوره احزاب گزارش می‌دهد که محمد(صلی الله علیه و آله) یک روز صبح برای ملاقات با هیأت نمایندگان نجران بیرون رفته بود و دخترش فاطمه، همسرش علی و پسرانش حسن و حسین را زیر عبایش کشید. در ادامه به نقل از شیعه، اهل بیت: یا خانواده پیامبر(صلی الله علیه و آله)، را مقام نجات ویژه و رستگاری بخش بیان مي‌كند و به دو نسخه متفاوت از حدیث ثقلین که در یکی، دو مأمن برای جهانیان «کتابش و سنت پیامبر» داده است و در دیگری، به کتابش و خانواده (عترت) اشاره می‌نماید. در انتها همه صحابه را برای همه مسلمانان به ويژه اهل سنت، مایه نجات معرفی می‌کند.

 

بررسي و نقد مقاله

الف) بررسي كلّي مقاله

اول. جنبه مثبت مقاله؛ نويسنده واژه صحابه در قرآن را بررسي كرده و به برخی از گروه صحابة برجسته، مثل خلفاء راشدین، مهاجرین و انصار، اصحاب صفه و اهل‌بیت:، اشاره و در بیان مقام اهل‌بیت: و جانشینی پیامبر(صلی الله علیه و آله)، بدون جانب‌داری خاصی، دیدگاه شیعه را در کنار اهل‌سنت نقل كرده است.
دوم: ناقص بودن برخی از مطالب مقاله، مثل تعریف و مفهوم صحابه، حجّیت قول صحابه و بی‌توجهی به برخی موضوعات مهم در این بحث، مثل عدالت صحابه و دیدگاه‌های متفاوت درباره آن، بررسی نكردن آیات ویژه در خصوص صحابه، مثل سوره فتح/29؛ حشر/9ـ 8؛ انفال/ 74؛ فتح/ 18؛ توبه/ 118 و100؛ بقره/ 143. در ضمن نویسنده اکثر مباحث خود را از دیدگاه اهل سنت نقل می‌‌کند و از منابع آنان استفاده می‌نماید؛ هر چند که منابع مورد استناد بسیار کم بوده و نشاني ارجاعات نیز ناقص بیان شده است.
سوم. دسته‌‌بندی نكردن و منسجم نبودن موضوعات مقاله، به گونه‌اي که شاهد نوعی پراکندگی و گسیختگی مباحث هستیم و نتیجه‌گیری قابل ذکری از مباحث دریافت نمی‌شود و خواننده در سردرگمی باقی می‌ماند.

 

ب) نقدهاي محتوايي

1ـ بررسي تعریف صحابه

نویسنده در تعریف صحابه می‌گوید:
«گروهی از مردم که پیامبر را در طول زندگی او می‌شناختند یا دیده بودند».
تعریف ذکر شده از صحابه، از لحاظ لغوی و اصطلاحی کاستی‌های فراوانی نسبت به تعريف‌هاي رایج بين اهل سنت و شیعه دارد.
صحابه در لغت، به فتح، جمع صاحب و جمع فاعل بر وزن فَعاله است (ابن منظور، لسان‌العرب، ج7، ص286). صحابه همان اصحاب است (ابن‌دريد، جمهره اللغة، ج1، ص280). صحابه به معني هرچيزي است که ملازم ديگري باشد. (فراهيدي، کتاب‌العين، ج3، ص124). هم‌چنین صحابه به کسي گفته مي‌شود که همراهي‌اش با ديگري بسيار باشد (راغب، المفردات، ص275). اين واژه بر نزديکي هم دلالت مي‌کند و به هر چيزي که با ديگري سازگار باشد، گفته مي‌شود (ابن فارسي، معجم المقاييس‌اللغه، ج3، ص335).
دانشمندان اهل‌سنت آراي گوناگوني در تعریف اصطلاحی صحابه، مطرح کرده‌اند که به طور کلی، دو شرط «ديدن» و «همراهي» را مي‌توان وجه غالب آن‌ها شمرد.

اول. ديدن؛ ابن‌صلاح مي‌گويد: هر مسلماني که رسول‌خدا را ببيند (سيوطي، تدريب الراوي، ج2، ص209). سمعاني آن را توسعه مي‌دهد و حتي کسي را که يک بار پيامبر را ديده باشد، صحابي مي‌شمارد (ابن‌حجر، الاصابة، ج1، ص7؛ سخاوي، فتح المغيث في شرح الفيه الحديث، ص343). محمد ابن عمر واقدي معتقد است هرکس پيامبر خدا را در حال بلوغ ديده و امر دين را بفهمد و به آن راضي باشد، صحابي پيامبر است؛ اگرچه ساعاتي از روز او را درک کرده باشد (خطيب، الکفايه في علم الرواية، ص5) احمد بن حنبل مي‌گويد: هر کس يک سال يا يک ماه يا يک روز يا ساعتي مصاحب پيامبر باشد، صحابي شمرده مي‌شود (ابن اثير، اسد الغابه، ج1، ص10).

دوم. همراهي؛ سعيد بن مسيّب معتقد است صحابي کسي است كه يک يا دو سال با رسول خدا بوده يا در يک يا دو جنگ با حضرت هم‌کاري كرده باشد (خطيب، همان، ص69؛ ابن‌اثير، همان، ج1، ص10؛ سيوطي، تدريب الراوي، ج2، ص211). ابن فورک مي‌گويد: همنشيني او با رسول خدا بايد زياد باشد و به اين امر، معروف باشد (ابن‌عبدالبر، الاستيعاب، ج1، ص9؛ فتح المغيث في شرح الفيه الحديث،ج1،ص7؛سخاوي، فتح‌المغيث، ج3، ص84). برخي نیز معتقدند صحابي کسي است که با پيامبر صحبت مي‌کند و هم‌نشيني‌اش طولاني است و از او علم مي‌گيرد (الصحابه في القرآن و السنه و التاريخ، ص17).
نویسنده در تعریف صحابه، تنها به شرط دیدن بسنده کرده است. ابن حجر در تعریف مقبولی نزد اهل سنت، می‌گوید:
«صحابي کسي است که با وصف ايمان، با پيامبر ملاقات کرده و مسلمان از دنيا رفته باشد؛ چه مجالست او با پيامبر طولاني باشد يا نباشد، خواه روايتي از حضرت نقل کرده باشد يا نه؛ در غزوه‌اي با پيامبر شرکت کرده باشد يا نکرده باشد» (ابن‌حجر، الاصابة، ج1، ص8 ـ 4؛ فتح المغيث في شرح الفيه الحديث، ص 346).
صحابي از دیدگاه شیعه به کسي گفته مي‌شود که مصاحبت طولاني با پيامبر داشته و در ماجراهاي حساس و مهم، همراه حضرت و در اوامر و نواهي، مطيع ايشان باشد و تا موقع مرگ متّصف به آن اوصاف باقي بماند (شهيد ثاني، الرعاية في علم الدراية، ص 339؛ همو، الدراية في مصطلح الحديث، ص 120).
بنابراين، ديدگاه مؤلف مقالة «اصحاب نبي» از نظر لغوي اشكال دارد و از نظر اصطلاحي غيرمستند و ناقص است؛ افزون بر اين كه به ديدگاه شيعه نيز توجهي نكرده است.

 

2ـ حجّیت قول صحابه

نویسنده به نقل از شافعی درباره حجّیت قول صحابه می‌گوید:
«حداقل دلیل برای حجیت یک روایت، آن است که یا باید به صورت «مُعَنعَن» به پیامبر یا یک نفر بعد از پیامبر متصل شود».
در توضیح باید گفت از دید اهل سنت قولي که از صحابه رسيده، معمولاً دو نوع است. مطالبي که به واسطه آن‌ها از رسول خدا به صورت متصل نقل شده است (سيوطي، تدريب‌الراوي، ج1، ص 184ـ183؛ ابن كثير، الباعث الحثيث، ج1، ص 147). مطالبي که از خود صحابي نقل شده و به پيامبر استناد داده نمي‌شود که به آن حديث موقوف مي‌گويند (نخبه الفکر، ص170).

احادیث معنعنی که راویان ثقه از پیغمبر نقل مي‌كنند، به اتفاق جمهور صحیح‌اند، اما احادیثی که از صحابی بدون استناد به پیامبر نقل شود، (احادیث موقوف) از دید مشهور اهل‌سنّت، صحیح می‌باشد (حاكم، المستدرک علي الصحيحين، ج‌2، ص258 و263؛ ذهبي، التفسير والمفسرون، ج1، ص96؛ البرهان، ج2، صص157ـ 156؛ سيوطي، الاتقان، ج4ـ3، ص473ـ472) و به آن عمل می‌شود؛ اما این‌گونه احادیث از منظر شيعه جزء احاديث ضعيف، مرسل و بدون حجیت می‌باشد (حسين‌استرآبادي، رواشح‌السماويه، ص264؛ مدير شانه‌چي، علم الحديث و دراية‌الحديث، ص46؛ خويي، معجم رجال‌الحديث، ج1، ص83 ـ 82؛ طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص262ـ261).
از آن‌رو که اهل سنت به عدالت همه صحابه قائل‌اند، قول آنان را حجت مي‌دانند و عملي را که منافي با عدالت آنان باشد، ثابت شده نمي‌دانند. هم‌چنين به آن‌چه مورخان درباره فسق برخی صحابه ذکر کرده‌اند، وقعي نمي‌نهند؛ یا گفته آنان را درست نمي‌دانند یا توجيهي براي ردّ آن مي‌آورند (سيوطي، تدريب الراوي، ج2، ص191). این در حالی است که از نظر مذهب شيعه، صرف عدالت، حجيّت نمي‌آورد؛ بلکه آن چيزي که سبب حجيت قول مي‌شود، عصمت است؛ و آيه 44 سوره نحل بر حجّيت سخن پيامبر دلالت دارد و حديث ثقلين حجيت قول اهل‌بيت: را بيان مي‌کند، اما دليلي بر حجيت گفتار ديگران وجود ندارد (معجم رجال الحديث، ج1، صص 83 ـ 82؛ الميزان، ج 12، ص262ـ261).
حاصل اين‌ كه صدور احادیث باید به طور صحيح از پيامبر يا امامان معصوم باشد؛ چون گفته آنان حجیت دارد و مبنای عمل عبادی و شرعی است؛ اما قول صحابه هر چند عادل و صالح باشند، نمی‌تواند برای دیگران حجت باشد و مبنای عمل شرعی گردد (ر.ك. به: طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج12، ص262)؛ هر چند اقوال صحابه در فهم معناي لغوي و نقل روايات پيامبر(صلی الله علیه و آله) و شأن نزول آيات، با شرايطي، پذيرفته مي‌شود.

 

3ـ تعریف سنّت

نویسنده مقاله بر اساس دیدگاه اهل تسنن به تعریف سنّت می‌پردازد و بر همین اساس قول صحابه را در کنار قول، فعل و تقریر پیامبر، جزو سنت مي‌شمرد. سنت بودن قول صحابه در دیدگاه اهل سنت، از اعتقاد به عدالت همه صحابه نشأت می‌گیرد؛ چرا که علمای اهل‌ تسنن نه تنها همه صحابه را عادل می‌شناسند (ابن‌كثير، الباعث الحثیث، ج2، ص 498؛ فتح المغيث في شرح الفية الحديث، ص349؛ ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج1، ص2؛ ذهبي، روات الثقات، ج1، ص34؛ ذهبي، التفسير والمفسرون، ج1، ص‌34؛ ذهبي، ميزان الاعتدل في نقد الرجال، ج1، ص2؛ آلوسي، روح‌المعاني، ج6، ص‌140)؛ بلکه بعضی از آنان به عصمت همه صحابه معتقدند (ابن‌اثير، اسد الغابه، ج1، ص‌24؛ ابن‌حجر، الاصابه، ج1، ص2).
شیعه با این نظریه مخالف است و سنّت را شامل گفتار، کردار و تقریر معصوم: می‌داند (علم الحديث ودرایه الحدیث، ص11) و ضمن احترام به اصحاب پيامبر، قول آنان را مانند قول ديگر دانشمندان مي‌داند و معتقد است صحابه با همه امتیازاتی که دارند، مصون از خطا نیستند و نظر آنان نمی تواند برای دیگران حجت باشد.
علاوه بر این آياتي (در سوره منافقين و توبه) در مورد نفاق برخی صحابه وارد شده است و روايات صحیحی نيز بر بی‌عدالتی برخي از آن‌ها دلالت دارد (نهج‌البلاغه، خطبه 97 و17؛ شهيد ثاني، الرعایة فی علم الدرایة، ص343؛ امين، اعيان‌الشيعه، ج1، ص113؛ مقدس اردبيلي، زبدة البيان في احکام القرآن، ص400؛ رضوي، آراء علما و المسلمين في التقيه و الصحابه و الصيانه القران الکريم، ص 48؛ سبحاني، منشور جاويد قرآن، ج3، ص383).

 

4 ـ صحابه مایه نجات

نویسنده اصحاب پیامبر را مایه نجات همه مسلمانان معرفی می کند. این سخن نشأت گرفته از حدیث «أصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» می باشد که از اهل‌سنت نقل شده است. این روایت كه از لحاظ سندی و محتوایی نقد شده، از طريق سلام بن سليم از حارث بن غصين از أعمش از أبي سفيان از جابر به صورت مرفوع به پیامبر(صلی الله علیه و آله) نسبت داده شده است (ابن عبد البر، جامع بيان العلم و فضله، ج2، ص91؛ ابن حزم، الإحكام، ج6، ص243؛ النووي، موسوعة أقوال دارقطني، ج10، ص82؛ شوشتري، الصوارم‏ المهرقة، ص77).
این سند مخدوش است، زیرا حارث بن غصين، راوی مجهول (ذهبي، ميزان الاعتدال، ج8، ص73؛ النووي، موسوعة أقوال دارقطني، ج10، ص82؛ ابن حجر، لسان الميزان، ج2، ص137) است و أبو سفيان نیز از ضعفا (ابن حزم، الإحكام، ج6، ص244) می‌باشد. غیر از این سند، پنج سند دیگر نیز برای اين روايت نقل شده است که همه خدشه‌دار و ضعیف‌اند (شافعي، البدر المنير في تخريج الاحاديث والآثار الواقعة في شرح‌الكبير، ج9، ص587)؛ حتي برخی از علمای اهل سنت این حدیث را جزو احادیث موضوعه آورده‌اند (ابن‌حزم، رسائل، ج3، ص96؛ ابن قيّم الجوزية، إعلام الموقعين، ج2، ص242؛ ابن‌منده، الفوائد، ج1، ص29؛ ابورية، اضواء على السنة المحمدية، ص344؛ جكني أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن، ج7، ص330؛‌الحكيم، الأصول‌العامة‌ للفقه‌المقارن، ص138) و گفته‌اند که سلام بن سليمان احادیث جعلی را روایت می‌کرد (ألباني، سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة،ج1، ص144).
بر همین اساس این روایت در کتب معتبر حدیثی اهل سنت از جمله صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ترمذی و مسند احمد بن حنبل نیامده است.
حديث از نظر دلالی نیز اشکال دارد؛ زيرا ممکن نیست به سنت همه صحابه که احیاناً با یک‌دیگر متناقض است، اقتدا شود؛ چرا که در برخی نقل‌ها آمده است که صحابه یک‌دیگر را تكفير مي‌كردند و بعضی به گمراهی برخي دیگر شهادت مي‌دادند و خون بعضی دیگر را حلال مي‌دانستند. ماجراهایی که در قتل عثمان و جنگ بصره و صفين و دیگر اختلافات بین صحابه اتفاق افتاد، از همین دست است (ابن‌طاووس،الطرائف،ج2،ص523؛ ابن‌ابي‌الحديد، شرح ‏نهج‏البلاغة، ج‌20، ص 28).
در ضمن نقل‌های تاریخی صحیح و صریحی مبنی بر فسق و فجور برخی از صحابه وجود دارد (الإفصاح ص50 ـ 49). با این اوصاف چگونه ممکن است برخي صحابی که خود دچار عصیان و گناه بودند، مقتدا و هادی مسلمانان باشند؟ بنابراین مسأله از جنبه نقلی و عقلی پذيرفتني نيست؛ البته صحابه معصوم، مثل امام علي(علیه السلام) و امام حسن و امام حسين8 مقتداي امت و هادي مردم هستند؛ ولي همه صحابه اين‌گونه نبودند.

 

5 ـ بررسی روایت عشرة المبشرة

نویسنده مقاله در ادامه بحث، روایت عشرة المبشرة[1] را در منقبت برخی صحابه از قول اهل سنت مطرح می‌کند. این روایت از لحاظ سندی و محتوایی و متنی ضعف‌هایی دارد که حدیث را اعتماد‌ناپذير می‌کند.

نقد سندی:

در سُنن ترمذى و مسند احمد بن حنبل، از قول حُميد بن عبدالرحمن نقل شده است.
«من از پدرم و او از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) آن را نقل كرده است» (الترمذى، سنن، ج5، ص311؛ أحمد بن حنبل، فضائل الصحابة، ج1، ص114).
در حالی که حمید بن عبدالرحمن صحابی نبود، بلکه تابعی بود و نمي‌تواند عبدالرحمن بن عوف را درک كند؛ چرا که حمید در سال 32 ق متولد شد (ابن حجر،‌ تهذیب‌ التهذیب، ج3، ص40) و پدرش در همین سال یا سال 33 از دنیا رفت، پس این اسناد صحیح نيستند (ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج6، ص222؛ اميني، الغدیر، ج10، ص122).
در این سند شخصى به نام عبدالعزيز بن محمد دراوردى وجود دارد که سخنانش قابل احتجاج نيست و در حدیث قوی نمی‌باشد (ابن‌حجر، تهذيب التهذيب، ج3، ص471؛ ذهبي، ميزان الاعتدال، ج2، ص634)؛ اما بیشتر طرق حدیث از سعید بن زید نقل شده است که در سنن ابى داود، (أبى‌داود، سنن، ج2، ص401) در سند این روایت، شخصی به نام عبدالله بن ظالم وجود دارد که بخاری و مسلم، حدیث وی را صحیح نمي‌دانستند و بدان احتجاج نمی‌کردند. (حاكم نيشابوري، المستدرك على الصحيحين، ج3، ص317ـ 316)، از همین روی حدیث عشره‌ المبشره را در کتب صحیح خود نیاورده‌اند.
در ضمن «عبدالواحد بن زياد عبدى بصرى» نیز در این سند دیده می‌شود که اعتمادناپذير و غیر‌‌ثقه می‌باشد (ذهبي، تذكرة الحفاظ، ج1، ص258). در سنن ابن ماجه (ابن ماجه، سنن، ج 1، ص 48) نیز «هشام بن عمار» هست که اکثر احادیث او بدون پایه و اساس است (ابن حجر، تهذيب التهذيب، ج6، ص37) و احادیث موضوعه را از ابوهریره نقل می‌کرد (الأصبهاني، الضعفاء، ج1، ص67). در المعجم الأوسط، (طبراني، المعجم الأوسط، ج2، ص290) در سندش شخصى به نام «وليد بن عبدالله بن جميع زهرى» هست كه ابن حبان وى را در شمار راويان ضعيف و اعتمادناپذير آورده است (ابن‌حجر، تهذيب التهذيب، ج 11، ص 122).

نقد محتوایی:

این حدیث از حيث متن نيز مضطرب است؛ زيرا در بعضى از اقوال، ابوعبيدة بن جراح از جمله ده نفر شمرده شده است (الترمذى، سنن، ج13، ص360؛ ابن‌اثير، جامع‌الأصول في أحاديث‌الرسول، ج8، ص557؛ طبراني، المعجم الأوسط، ج2، ص351؛ ابن حبان، صحيح، ج15، ص463) و در برخى به ابن مسعود (حاكم نيشابوري، المستدرك على الصحيحين، ج3، ص358) بشارت داده شده است. جالب اين‌كه در نقلی دیگر نامى از هيچ يك از اين دو نفر نيست و به جای آن‌ها اسم پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) دیده می‌شود (أبي داود، سنن، ج4، ص343؛ ابن ماجه، سنن، ج 1، ص 48، ابن حبان، صحيح، ج15، ص454).
در میان این ده نفر که به بهشت بشارت داده شده‌‌اند، اختلاف‌ها، تضادها و جنگ‌هایی را شاهد بودیم و بعضی از این افراد به نزاع و کشمکش با ديگري پرداختند. براي مثال طلحه و زبیر بیعت با خلیفه وقت، حضرت علی(علیه السلام) را شکستند و به روی حضرت شمشیر کشیدند و زبیر در این جنگ کشته شد، حال چگونه ممکن است طلحه و زبیر در کنار حضرت علی(علیه السلام) در بهشت باشند. سعد بن ابی وقاص نیز از کسانی بود که در زمان خلافت امام علی(علیه السلام) حاضر به اطاعت از اوامر ایشان نشد و در جنگ صفین از حضرت حمایت نکرد، آیا چنین شخصی می‌تواند در کنار امام علی(علیه السلام) در بهشت باشد؟؟!
نكته ديگرى كه باعث تضعيف حديث مى‌شود، اين است كه راویان روایت، یعنی عبدالرحمن بن عوف و سعيد بن زيد، خود را نیز جزء افراد بشارت داده شده به بهشت آورده‌اند؛ از طرفى بايد پرسيد چرا حديث از هشت نفر ديگر نقل نشده است؟! به همین دلیل سوء‌ظنّ حاصل مى‌شود كه برخي از افراد اين حديث را در شأن خود و برخی صحابه جعل كرده باشند (هاشمي‌البصري، الطبقات ‏الكبرى، ج‏3، ص293؛ اميني، الغدیر، ج 10، ص 122).

 

6ـ مفهوم صفه و اهل آن

نویسنده مقاله در طی معرفی اصحاب در قرآن به «اصحاب الصفه» اشاره می کند و با توجه به هم‌سانی بین کلمات عربی، صفّه و صوفی را از یک ریشه می داند و در نتیجه این گروه را منشأ پیدایش عرفان معرفی می کند.
به نظر لغت شناسان «صُفّه» از ریشه (ص ف ف) به معنی ایوان است (حسيني الواسطي الزبيدي الحنفي، تاج‌العروس‌ من جواهرالقاموس، ج 12، ص 325؛ ابن‌اثير، النهاية في غريب الحديث والاثر، ج3، ص38)؛ اما صوفی از ریشه «صوف» و منسوب به جامه پشمينى است که بر تن پوشانده می‌شود يا منسوب به صوفه، يعنى همان‌ها كه در كعبه خدمت مى‏كنند و به خاطر اشتغالشان به عبادت در كعبه صوفى ناميده شدند يا منسوب به گیاه صوفیان که پرز دارد، است (راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص499).
بر اساس دیدگاه علامه طباطبایی، تصوف در زمان حکومت بنی‌امیه به وجود آمد و ريشه در عهد خلفا داشت؛ البته نه به عنوان تصوف، بلكه به عنوان زهدگرايى؛ ولى در اوايل حكومت بنى‌عباس، با پيدا شدن صوفیانی هم‌چون بايزيد بسطامى، جنيد، شبلى، معروف كرخى و غير ايشان، به صورت رسمي به عنوان يك مكتب ظاهر شد؛ بنابراین نسبت دادن اهل‌تصوف به اصحاب صفه، نارواست و از جنبه تاریخی نیز دليلي ندارد؛ چراکه به وجود آمدن مکتب تصوف عوامل دیگری داشت. (طباطبايي، الميزان في تفسيرالقرآن، ج‏5، ص281).

 

7ـ آیه تطهیر

نویسنده مقاله با آميختن شأن نزول آیه تطهیر و آیه مباهله می‌گوید:
«طبق خبر متواتر درباره اهل کسا، شیعه گزارش می‌دهد که حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) یک روز صبح برای ملاقات هیأت نمایندگان نجران بیرون رفته بود و دخترش فاطمه، همسر او علی و پسرانش حسن و حسین را زیر عبایش کشید. او سپس کلمات سوره احزاب، 33 را ادا می‌کند: خدا فقط می‌خواهد پلیدی را از شما دور کند به عنوان اهل بیت، و شما را تطهیر می‌کند».
درباره شأن نزول آیه 33 سوره احزاب، در مضمون بسیاری از احادیث آمده است که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فاطمه(علیها السلام)، على(علیه السلام)، حسن(علیه السلام) و حسي(علیه السلام) را زیر كسا فرا خواند و ايشان را پوشانيد و دست به دعا برداشت و فرمود: «خدايا اين‌ها اهل بيت و ويژگان من مي‌باشند، پليدى را از آن‌ها دور ساز و به تمام معنا پاكيزه‏شان فرما». آن‌گاه آیه تطهیر نازل شد (الواحدي، أسباب نزول القرآن، ص369؛ بيهقي، السنن الكبرى، ج2؛ ص150؛ آلوسي، روح‌المعاني،‌ج‏11، ص195؛ طبرسي، مجمع البيان، ج‏8، ص559؛ احمد، مسند، ج6، ص292؛ حاكم نيشابوري، المستدرك علی الصحیحین، ج2، ص416؛ الموفق الخوارزمي، المناقب، ص61.

در برخی از روایات آمده است که پس از نزول آیه، پیامبر اهل بیت: را زیر کسا گرفت. سنن الترمذي، ج5، ص30)؛ در حالی که قضیه مباهله با این جریان متفاوت است براساس روایات شیعه و سنی، رسول‌اکرم در صبح روز مقرری، همراه امام علی(علیه السلام)، حضرت فاطمه(علیها السلام)، امام حسن و حسین(علیهما السلام) برای مباهله نزد مسیحیان نجران رفت و آن‌ها با مشاهده پیامبر با اهل‌بیتش از مباهله منصرف شدند (واحدي، أسباب نزول القرآن، ص108ـ107؛ زمخشري، الكشاف، ج‏1، ص 369ـ368؛ حاكم نيشابوري، معرفة علوم الحديث، ص50؛ ابن كثير دمشقي البداية والنهاية، ج5، ص65؛ الموفق الخوارزمي، المناقب، ص195).

نویسنده در ادامه در معنای واژه «رجس» می‌گوید:
«از دیدگاه سنی‌ها ناپاکی در این آیه به بی‌ایمانی تفسیر می‌‌شود، شیعه آن را بابت ناپاکی جهان و به خصوص خلفای سنی‌ها می‌فهمد».
این تفسیر ارائه شده به خصوص از دید شیعه گنگ و نامفهوم می‌باشد. در تفاسیر و منابع شیعی آن‌چه در مورد رجس گفته شده، غیر از چیزی است که در این مقاله آمده است.
رجس در لغت به معنى موجود پليد و ناپاك است و اين پليدى چهار گونه است. گاهى از نظر غريزه و طبع، گاهى از نظر فكر و عقل، گاهى از جهت شرع و گاهى هم از تمام جهات است (راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص342) واژه رجس صفت از ماده «رجاست»، هيأتى در نفس آدمى است یا در ظاهر موجود پليد، كه آدمى را به اجتناب و نفرت وامي‌دارد (اندلسي، البحر المحيط في التفسير،ج‏8، ص478؛ ابن‌عجيبه، البحرالمديد في تفسيرالقرآن المجيد، ج‏4، ص429). اين رجس در آیه مورد نظر با «الف لام» جنس آمده است و شامل انواع پليدي‌ها و هيأت‌هاى خبيثه و رذيله مي‌شود (طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج ‏16، ص312؛ بيضاوي، أنوار التنزيل و أسرار التأويل، ج ‏4، ص231).
برخی از مصادیق رجس به این شرح می‌باشد: 1ـ گناه. 2ـ شرك و كفر. 3ـ شيطان. 4ـ کارهای زشت و اخلاق بد، افعال زشت، مانند فواحشی که ظاهر و باطن آشکار می‌شود و اخلاق بد مانند بخل،حسد و قطع‌رحم. 5ـ شک (مجلسي، بحارالأنوار،ج35، ص214 وج19، ص287؛ بحراني، البرهان في تفسيرالقرآن، ج‏4، ص444 و 463؛ كوفي، تفسير فرات‏‌الكوفي، ص340؛ عياشي، تفسيرالعياشي، ج1، ص17؛ سمرقندي، بحرالعلوم، ج‏3، ص60؛ ابن عاشور، التحريروالتنوير، ج‏21، ص246؛ ابن عجيبه، البحر المديد في تفسير القرآن‌المجيد، ج‏4، ص429؛ حسيني، تأويل‏الآيات‏ الظاهرة، ص450ـ448؛‌ اندلسي، ‌البحر المحيط في التفسير،ج ‏8، ص 478).

طهارت، عدم رجس، شامل جميع مراتب طهارت (قلب، نفس و جوارح) می‌باشد، همان مقام عصمت و مستكمل جميع كمالات است (طوسي، التبيان في تفسير القرآن، ج‏8، ص340؛ طبرسي، إعلام‏الورى، ص209).

 

8 ـ روايت ثقلين

نویسنده در انتهای مقاله و در ادامه بحث اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) حدیث ثقلین را نقل مي‌كند و آن را به دو شکل از پیامبر بیان می‌کند؛ بدون آن‌که صحت و سقم آن را از جنبه سندی و متنی مورد بررسی قرار دهد.
در نقل مشهور حدیث ثقلین که بین عامه و خاصه متواتر است، پیامبر(صلی الله علیه و آله)، قرآن و اهل بیت: را دو شیء گران‌بها در کنار هم، برای هدایت انسان‌ها تا ابد، معرفی می‌کند. «عَنِ النَّبِيِّ9 إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ» (ابن اثير، أسدالغابة، ج‏1، ص490؛ ذهبي، تاريخ ‏الإسلام و وفيات المشاهير والاعلام، ج‏14، ص264؛ يعقوبي، تاريخ‏ اليعقوبى، ج‏2، ص111؛ ابن‌كثير، البداية والنهاية، ج ‏5، ص209؛ أحمد، مسند، ج3، ص14؛ هاشمي البصري، الطبقات‏الكبرى، ج‏2، ص150؛ حاكم نيشابوري، المستدرك على الصحيحين، ج3، ص 160؛ الترمذي، سنن، ج12، ص258؛ احمد بن حنبل، فضائل الصحابة، ج2، ص 585؛ كليني، الكافي، ج2، ص414؛ مجلسي، بحارالأنوار، ج2، ص100؛ طبرسي، الاحتجاج، ج 1، ص149؛ مفيد، الإرشاد، ج1، ص 176؛ ذهبي، إرشاد القلوب، ج1، ص131؛ طبرسي، إعلام‌‏الورى، ص132؛ مفيد، الإفصاح، ص223؛ ‏الصدوق، الأمالي، ص 415؛ الطوسي، الأمالي، ص255؛ صفار، بصائرالدرجات، ص413؛ حسيني استرآبادي، تأويل‏الآيات ‏الظاهرة، ص616؛ علي بن يونس، الصراط المستقيم، ج2، ص32؛ صدوق، عيون‏أخبارالرضا7، ج2، ص62؛ صالحي شامي، سبل ‏الهدى والرشاد في سيرة خيرالعباد، ج‏12، ص232؛ واعظ خرگوشي، شرف ‏النبى، ص 248؛ البسوي، المعرفة والتاريخ، ج‏1، ص536؛ البغدادي، المنمق في اخبار قريش، ص25؛ البلاذري، جمل من انساب الأشراف،ج‏2،ص111؛المقريزي، إمتاع‏الأسماع، ج ‏6، ص 13و15؛ حر عاملي، وسائل‏الشيعة، ج 27، ص 34؛ محدث نوري، مستدرك‏ الوسائل، ج 7، ص 255).

در کنار این قول مشهور، روایت دیگری به پیامبر منتسب شده است که طبق آن، حضرت قرآن و سنت را در کنار یک‌دیگر برای هدایت مردم تا ابد باقی گذاشته است.[2]
با بررسی سند روایت اخیر مشخص می‌گردد.
اولاً، اين حديث در كتب اصيل روايي اهل سنت نقل نشده است.
ثانياً، سلسله سند روایت به ابوهریره بر می‌گردد.
در بین رجالی‌ها معروف است که ابوهریره به پیامبر خدا دروغ می‌بست (مجلسي، بحارالأنوار، ج2، ص 217؛ صدوق، الخصال، ج 1، ص 190؛ خوئي، معجم رجال الحديث، ج ‏11، ص 80) و از کعب الاحبار یهودی، جاعل حدیث روایت نقل و به او اعتماد می‌کرد (سبحاني تبريزي، موسوعة طبقات الفقهاء، ج‏1، ص 40).
هم‌چنین از جمله جعل‌کنندگان اخبار نادرستی براي امام علی(علیه السلام) به دستور معاويه بود (ابن ابي الحديد، شرح ‏نهج‏البلاغة، ج 4، ص 63) و معاويه در قبال اين خوش خدمتى، امارت مدينه را به وی سپرد. (ابورية، شيخ المضيرة أبو هريرة، ص273؛ همو، أضواء‌على‌السنة‌المحمدية، ص‌216؛ ابن‌ابي‌الحديد، شرح نهج‌‌البلاغه، ج 1، ص 539).
با این‌که وی تنها يك سال و نه ماه با پيامبر مصاحبت داشت، از او بیش از همه صحابه روایت هست. وي براى تجارت و گردآورى ثروت، حديث جعل مي‌كرد (شيخ المضيرة‌ أبو‌هريرة، ص125ـ124)، پس این روایت ضعیف و غیر‌معتبر نبايد مورد استناد نويسنده مقاله قرار می‌گرفت و در کنار نقل مشهورِ حدیث ثقلین، مطرح می‌شد.

نتیجه

یکی از مباحث مهم در تاریخ اسلام، موضوع صحابه، جایگاه و حجّیت قول آنان است که در بین دو فرقه دیدگاه‌های مختلف و متفاوتی هست. با این که لیندا. ل.کرن نویسنده این مقاله، مانند سایر مستشرقان و خاورشناسان، این مسأله مهم را مورد توجه قرار داده، اما نتوانسته است به طور کامل بحث را روشن و ابعاد گوناگون و مسائل پیرامون آن را آشکار سازد.
وی در بررسی مفاهیم، علاوه بر این‌که به منابع اصیل اسلامی مراجعه نكرده است، اکثر منابع مورد استفاده‌اش هم از منابع اهل‌سنت می‌باشد و از دیدگاه آنان به مسائل و رویدادها نگريسته است؛ افزون بر آن‌كه كمتر به منابع متعدد آن‌ها مراجعه كرده و حتي برخي مطالب را دقيق نقل ننموده است که این مشكل، اساس لغزش پژوهش‌های اسلامی از سوی مستشرقان است.
مؤلف بر اساس روایات و اعتقادات اهل‌سنت، به مسأله حجّیت قول صحابه، مایه نجات بودن همه آنان، روایت عشره المبشره و... توجه مي‌كند که این مباحث خدشه‌پذيرند و نقدهایی بر آن‌ها وارد شده است. مقاله به طور کلی بدون دسته‌بندی، نظم و انسجام خاصی است و پراکندگی در موضوعات مختلف آن ديده مي‌شود و یک جانبه به مسائل نگریسته است که چنین پژوهش‌هایی از نظر روشي اعتبار و ارزش علمی ندارد.

نویسنده: حجت‌الاسلام دکتر حسين علوي مهر

حسين تقي‌پور

پي‌نوشت‌:

[1] طبق اين حديث رسول خدا9 فرمود: «ابوبكر و عمر و عثمان و على و طلحه و زبير و عبدالرحمن بن عوف و سعد و سعيد و ابوعبيدة بن جرّاح در بهشت‌اند» (هندي، كنز العمال، ج11، ص363؛ حاكم نيشابوري، المستدرك على الصحيحين، ج3، ص358؛ أبي‌داود، سنن، ج4، ص343؛ ابن حبان، صحيح، ج15، ص454؛ البغوى، شرح السنة، ج14، ص129؛ ابن اثير، جامع الأصول في أحاديث الرسول، ج8، ص557).
[2] «حدثنا محمد بن عمر البغدادي قال حدثنا محمد‌ بن الحسين بن حفص الخثعمي قال حدثنا محمد بن عبيد قال حدثنا صالح بن موسى قال حدثنا عبد العزيز بن رفيع عن أبي صالح عن أبي هريرة قال قال رسول الله9 إني قد خلفت فيكم شيئين لم تضلوا بعدي أبدا ما أخذتم بهما و عملتم بما فيهما كتاب الله و سنتي و إنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض» (كمال الدين، ج‌1، ص‌235؛ الجكني أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن، ج7، ص259؛ ابن‏خلدون، تاريخ‏، ج‌‏1، ص747؛ ابن‌منده، كتاب الفوائد (الغيلانيات)، ج1، ص510؛ حاكم نيشابوري، المستدرك على الصحيحين، ج 1، ص 172؛ الدارقطني، سنن، ج 4، ص 245).