بررسی و نقد أسناد مصحف امام علی علیه السلام، در منابع فریقین

چکیده:

مقاله حاضر به بررسي صحت و سقم أسانيد و مضامين گزارش‏ها درباره مصحف امام علي(علیه السلام) مي‏ پردازد. مصحفي كه پس از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به وسيله امام علي (علیه السلام) گرد آمده است.
جهت گيري اصلي اين پژوهش، بررسي و نقد ديدگاه برخي از اهل سنت در انكار چنين مصحفي است، اين ديدگاه دستمايه داوري گروهي ديگر از اهل سنت (از تيره وهابيان) در اتهام شيعه به تحريف قرآن مي‏باشد. چنين رويكردي اهميت پرداختن به اين موضوع را نشان مي‏دهد.

کلیدواژه ها:
مصحف، جمع، حديث منقطع، موقوف، شاد، شاهد، متابع، ثقلين، تنزيل، تأويل.

 

مقدمه:

در لابلاي اسناد تاريخي در كتب فريقين اين مضمون به چشم مي‏خورد كه امام‏ علي(ع) بعد از وفات پيامبر خدا(ص) در خانه نشست و سوگند ياد كرد، ردا بر دوش نگيرد تا آنكه قرآن را در مصحفي گردآورد.
آيا چنين مصحفي از جانب امام علي(ع) بعد از وفات پيامبر خدا(ص) تدوين شده ‏است؟ جمعي از شيعه و سني بنا بر مدارك موجود اين واقعه را پذيرفته‏ اند، در حالي‏كه گروهي ديگر درباره اسناد آن ترديد كرده آن را مردود مي‏شمرند. گروهي ديگر - كه از انديشه سلفي‏ گري متأثرند - اسناد مربوط به اين مصحف در كتب اهل سنت را ناديده گرفته و وجود مدارك آن را در كتابهاي اماميه از ادلّه تحريف قرآن، به باور شيعه گرفته ‏اند، مانند موسي جاراللّه‏ در دو شعية في نقد عقائد الشيعة، 33، دكتر علي احمد السالوس در الاثرالامامة في الفقه الجعفري و اصوله، 160 احسان الهي ظهير در الشيعة والقرآن، 143، محمد عبدالرحمن السيف در الشيعة الاثني عشرية و تحريف القرآن، 4، دكتر ناصر علي القفاري و ديگران. قفاري كه با تفصيل بيشتري به اين مطلب پرداخته، با استناد به گزارش مصحف امام علي(ع) در كتاب سليم بن قيس چنين مي‏آورد:
«درنگ در محتواي كتاب را ضروري مي‏دانم تا ردپاي سبئيه - پيروان عبداللّه‏ بن سبأ- را كه به كتاب خدا، افتراي تحريف زده‏اند، نشان دهم؛ چون آغاز اين افترا از كتاب سليم بن قيس است كه در ضمن دو روايت آن آمده: «علي (ع) [بعد از وفات پيامبر اكرم (ص)] در خانه خود نشست تا قرآن را گِردآورد و تدوين كند...»(قفاري، 235-236 نيز نك : حقيقة الشيعة، 159).
قفاري با استفاده از همين دو روايت در كتاب سليم داوري مي‏كند كه مسأله تحريف قرآن نزد شيعه در نخستين كتابي كه براي شيعه پديدار شد، يعني كتاب سليم بن قيس، مسجّل و قطعي است»(همو، 1281).
ربيع بن محمد السعودي نيز گرايش به تحريف قرآن را به شخص سليم بن قيس نسبت مي‏دهد (ص 42).
اينان مصحف امام علي(ع) را پنداري و ساخته انديشه ‏هاي «عبدالله بن سبأ» مي‏دانند و صرف گزارش آن را با قطع نظر از محتواي آن، نشانه نقطه آغاز تحريف قرآن درباورهاي شيعه مي‏پندارند. از اين رو بررسي اسناد چنين مصحفي ضروري است.
مصحف امام علي(ع) در اين نوشتار در دو محور ارزيابي مي‏شود:
1. بررسي و ارزيابي اسناد و مدارك مصحف امام علي(ع) در منابع اماميه و اهل‏سنت.
2. بررسي و نقد شبهات درباره مصحف امام علي (ع)
پيش از طرح اصل بحث لازم است توضيحي كوتاه درباره «مصحف» بدست دهيم.

 

مصحف در اصطلاح

در اصطلاح علوم قرآني منظور از مصحف قرآني است كه صحابه آن را جهت قرائت خود نوشته يا فراهم آورده بودند. در زمان عثمان، مصاحف صحابه همه جمع ‏آوري و تبديل به قرآن واحد گرديد و قرآنهاي بعد از آن، از روي همين نسخه، استنساخ شد. در عين حال مدارك زيادي حاكي است كه عبدالله بن مسعود، اُبيّ بن كعب، و بسياري از اصحاب هر كدام مصحفي براي خود داشتند كه اجمالاً تفاوتي هم با ساير قرآنها از نظر محتوا و ساختار داشته ‏اند. تفصيل هر يك را بايد در كتابهاي علوم قرآني و فهرست‏ نامه ‏ها جستجو كرد1.
مطلب ديگر در اين زمينه صحايفي است كه زيدبن ثابت طبق دستور ابوبكر و به پيشنهاد عمر تدوين كرد. اين نوشته ‏ها نزد ابوبكر و پس از او نزد عمر و سپس نزد حفصه دختر عمر بود تا اينكه عثمان حكومت را به دست گرفت آنها را از حفصه مطالبه كرد و پس از استنساخ به او برگرداند. پس از حفصه اين صحايف نزد عبداللّه فرزند عمر باقي ماند2 تا آنكه آن را از وي گرفتند از بين بردند و در نتيجه تنها نسخه عثمان باقي ماند شايد اگر گزارش حذيقة بن يمان درباره اختلاف صحابه بر سر قراءات قرآن نبود3، عثمان از اين صحايف استنساخ نمي‏كرد.

 

مصحف امام علي (ع) در منابع اماميه

نخستين منبع شيعي در اين زمينه كتاب سليم بن قيس مي‏باشد كه در طي سه روايت، گزارشي از مصحف امام علي(ع) به دست مي‏دهد. روايت چهارم اين كتاب كه با شرح بيشتري به اين مطلب پرداخته بدين مضمون است:
امام علي(ع) بعد از وفات پيامبر خدا(ص) به جمع و تأليف قرآن پرداخت... و آن‏گاه كه همه را يكجا گردآورد و آن را بر طبق تنزيل و (تأويل) وحي و ناسخ و منسوخ آن، نگاشت... همه را در پارچه‏اي قرار داد و آن را مُهر كرد و [آن را برداشته] بسمت مسجد روانه شد و در ميان مردم كه با ابوبكر در مسجد نشسته بودند با بانگي فرازمند فرمود:
اي مردم بعد از آنكه از كفن و دفن پيامبر خدا(ص) فارغ شدم (بدون درنگ) به قرآن پرداختم و همه را در اين پارچه گرد آوردم...»(سليم بن قيس، كتاب سليم بن قس، 581).
حديث دوازدهم از اين كتاب نيز به همين مضمون است (همو، 665) و در حديث شماره يازده نيز ضمن گفتگوي امام علي(ع) با طلحه از اين مصحف سخن به ميان آمده است (همو، 659).
غير از سليم بن قيس از جمله افرادي ديگر كه از اين مصحف گزارش داده‏اند عبارتند از:
1. ثقة‏الاسلام كليني (د 329)، وي در كتاب الكافي رواياتي در اين زمينه آورده، از جمله با سند خود از سالم بن سلمه، از امام صادق(ع) نقل مي‏كند، كه:
«... هنگامي كه قائم ما قيام كند، مصحفي را كه امام علي(ع) نگاشته بيرون آورد، همان مصحفي كه چون نوشت و مهيا كرد؛ به بزرگان وقت ارائه داد و فرمود: اين كتاب خداست همان‏گونه كه بر [حضرت] محمد(ص) نازل شده است، آن را بين دو لوح قرار دادم...»(كتاب فضل القرآن، 2/633، رقم 29).
2. العياشي (قرن چهارم) وي در كتاب التفسير معروف به تفسير العياشي در ضمن روايتي طولاني اشاره به اين مصحف كرده است:
«... و علي(ع) به كتاب خدا مشغول شد و عزم بر تدوين كتاب خدا در مصحفي كرد.»(كتاب التفسير، 2/307).
3. ابن شهرآشوب مازندراني (م 588ه•• ق). وي نيز از طريق اماميه و اهل سنت گزارش اين مصحف را آورده است، از جمله از قول «ابو رافع» مي‏نويسد:
«بعد از وفات پيامبر خدا(ص)، علي(ع) در خانه نشست و قرآن را آن طور كه نازل شده بود تأليف كرد و به آن عالِم بود»(ابن شهرآشوب، مناقب آل ابوطالب، 2/50). و باز به اشاره مي‏گويد: «در اخبار اهل بيت چنين آمده است كه امام علي(ع) ردا بر دوش نينداخت... تا آنكه قرآن را تأليف و تدوين كرد...»همو 2/51).
ابن شهرآشوب از طريق اهل سنت نيز به چند منبع و طريق در اين باره اشاره مي‏كند از جمله: از قول شيرازي 4در كتاب نزول القرآن و ابويوسف يعقوب5 در كتاب تفسيرش، هر دو از ابن عباس كه آورده است:
«خداوند قرآن را در دل علي (ع) نهاد [امام قرآن را از بَر بود] و علي هم بعد از وفات رسول خدا صلي اللّه عليه [و آله] در زمان 6 ماه آن را تدوين كرد»(مناقب آل ابوطالب، 2/50).
و باز از قول خطيب بغدادي در كتابش، الاربعين، با سند خود از امام علي (ع) چنين آورده است:
«... چون پيامبر(ص) از دنيا رفتند، سوگند خوردم، ردا بر دوش نگيرم، تا آنكه قرآن را بين دو لوح گرد آوردم و چنين كردم»(همان، 2/51).
و نيز بسندش از ابوالعلاء العطار6 و الموفق خطيب خوارزم7 از علي بن رباح كه بصورت موجز از تأليف قرآن توسط امام علي(ع)، سخن گفته ‏اند(همو، 2/50)8.

 

مصحف امام علي(ع) در منابع اهل سنّت

جمعي از دانشمندان اهل سنت كه درباره اين مصحف روايت دارند عبارت‏اند از:
1. محمدبن سعد بن منيع، معروف به ابن سعد (د 230ق) با سند خود از محمد بن سيرين چنين مي‏آورد:
«براي ما چنين گفته ‏اند كه علي (ع) گفته است: سوگند ياد كردم تا قرآن را گرد نيارم، رداي خود بر دوش نگيرم...»(ابن سعد، 2/238).
ابن ابي داود (د 316ق) نيز ضمن اشاره به همين مضمون افزوده است:
«...علي (ع) بر اين كار توفيق يافت و قرآن را در مصحفي گرد آورد»(ص 16).
2. ابن‏المنادي، احمد بن جعفر بن محمد (د332ق) نيز همين گزارش را به نقل از عبد خير آورده است(به نقل از كتاب الفهرست، 31).
3. ابو نعيم اصفهاني(د430ق) از همان طريق عبد خير(حلية‏الالياء، 1/67).
4. ابن عبدالبرّ (د 463ق) نيز با دو طريق از محمدبن سيرين و عكرمه(ابن عبدالبر، 976).
5. الحاكم الحسكاني از دانشمندان قرن پنجم با سند خود با چند طريق از محمد بن سيرين، عبد خير و عكرمه خبر مصحف را آورده است (حسكاني، 1/36).
6. عبدالكريم شهرستاني (د548ق). وي در ميان دانشمندان اهل سنت با تفصيل بيشتري اين مطلب را گزارش كرده است. در واقع سخن او حاصل جمع روايات و گفتار ديگران در اين زمينه است. وي مي‏نويسد:
«چون [امام] علي ابن ابي طالب [عليه السلام] از تجهيز رسول خدا صلي اللّه عليه و آله فارغ شد... و حضرت را دفن كرد، ردا بر دوش نينداخت تا قرآن را جمع كند، چون بر اين كار مأمور بود. پس قرآن را همان‏گونه كه نازل شده‏بود بدون تحريف و تبديل و زياده و نقصان، تدوين كرد. و پيامبر خدا صلي اللّه عليه و آله جايگاه آيات و تقديم و تأخير آنها را بديشان آموخته بود... در روايت آمده چون از جمع آن فارغ شد، آن را برداشته و با غلامش قنبر بسوي مسجد روانه شد - و گفته شده [حجم] آن باندازه بار شتر بود - آنگاه [امام علي عليه السلام] روي بديشان كرد و گفت: اين كتاب پروردگار شماست همان‏گونه كه بر محمد صلي اللّه عليه [و آله] و سلم نازل شده، حرفي از آن كاسته نشد و چيزي افزون نگشت، من آن را بين دو لوح قرار دادم.
حاضران مصحف را نپذيرفتند و ناديده‏اش انگاشتند و گفتند: «ما را به چنين كتابي نياز نيست».

[امام] علي [عليه السلام] گفت: «هان سوگند به خدا از پي امروز هر گز آن را نخواهيد ديد، فقط بر من لازم بود كه پس از جمع كردن، شما را آگاه كنم. سپس امام به خانه برگشت و آنان را به حال خود گذاشت - همان‏طور كه هارون عليه السلام، قوم برادرش موسي عليه‏السلام را بعد از القاي حجت به خود واگذاشت... - در حالي كه اين آيه را تلاوت مي‏كرد: «يا ربّ إنّ قومي اتّخذوا هذا القرآن مهجورا»(پروردگارا، قوم من قرآن را وا پس نهادند...»(مفاتيح الاسرار، 1/121)9.
7. الموفق خطيب خوارزم (د568ق) با سند خود از عبد خير به صورت كوتاه اين گزارش را آورده است (خوارزمي، 94 رقم 93).
8. ابن جزي الكلبي (د741ق) نيز به اختصار در اين زمينه سخن گفته است (1/4).

 

نقد و بررسي آراء دانشمندان

ابن ابي داود روايتش را درباره مصحف امام علي از طريق «اشعث» از محمد بن سيرين آورده، و سپس چنين ابراز مي‏كند:
«هيچ‏كس جز اشعث درباره اين مصحف روايت ندارد و اعتباري هم به روايت اشعث نيست»(2/338).
اين اظهارنظر به دلايل زير پذيرفتني نيست:
اولاً: اين گزارش تنها از طريق اشعث نيست، چنانكه سيوطي در اتقان مي‏نويسد:
«گزارش اين مصحف از طريق ديگري غير از اشعث وارد شده مانند ابن الضريس10 كه در كتاب فضائل خود از عون، از محمد بن سيرين از عكرمه از [امام] علي، چنين نقل مي‏كند: ...پس با خود چنين گفتم كه ردا بر دوش نگيرم تا آنكه قرآن را جمع ‏آوري كنم». و ابن‏اشته11 نيز در كتاب مصاحف خويش طريق ديگري از ابن‏سيرين اين گزارش را آورده‏است»(الاتقان، 1/58).
ثانيا: اشعث در سند ابن ابي داود به قرينه روايت - محمدبن فضيل، و مروي عنه - محمدبن سيرين - «اشعث بن سوّار الكندي النجّار» است و تضعيف وي مورد اتفاق همگان نيست، بلكه يحيي بن معين العجلي وابن شاهين او را جزو ثقات شمرده و بزّاز نيز نظر ابن عدي را درباره اشعث پذيرفته كه مي‏گويد: «في ‏الجملة حديثش پذيرفتني است»(مزّي، 3/269)12.
ابن حجر عسقلاني نيز گزارش اين مصحف را مردود مي‏شمرد و بعد از آنكه بخشي از روايت ابن ابي داود را ذكر مي‏كند، چنين مي‏گويد:
«سند اين روايت بدليل انقطاعش ضعيف است و بر فرض كه سند متصل باشد، مراد از كلمه «جمع» در متن روايت، حفظ و از بر كردن است و اگر در برخي از طرق اين حديث مي‏گويد: مصحف را بين دو لوح قرار داد [كنايه از اينكه جمع به معناي گِرد آوردن در يك مجموعه است نه به معناي به سينه سپردن] از خطاي راوي سرچشمه مي‏گيرد»(ابن حجر، فتح الباري، 9/12-13).
عيني نيز در شرحش بر صحيح بخاري همين نظر را درباره مصحف امام علي(ع)، ابراز كرده است(2/17).
بنابراين از نظر ابن حجر گزارش مصحف امام علي (ع) از چند جهت مخدوش است:
الف. سند اين روايت به خاطر انقطاعش ضعيف است.
ب. بر فرض اتصال سند مراد از كلمه جمع از بر كردن است.
ج. اگر در برخي از روايات تصريح به جمع بين دو لوح دارد، ناشي از خطاي راويِ حديث است.
ليكن هيچ يك از اين اشكالها وارد نيست، زيرا انقطاع سند به محمد بن سيرين - كه از تابعين است - در برخي از طرق اين روايت است و در همه طرق آن نيست. ملاحظه كرديد ابن الضُريس آن را از محمد بن سيرين از عكرمه از امام علي (ع) آورده است13. و عكرمه هم نزد ابن‏حجر از وثاقت برخوردار است(تحرير تقريب التهذيب، 3/32، رقم 4673)14.
آلوسي نيز در تفسيرش، طريق ابن الضريس را صحيح شمرده است (آلوسي، 1/41). افزون بر اين ابن سيرين كه در نزد علماي رجال به اوصاف ثقة، عابد، كبيرالشأن موصوف است(تهذيب الكمال، 25/344)، وجود چنين مصحفي را محرز دانسته15 و در همان روايت ابن الضريس از عكرمه، درباره خصوصيات آن مصحف پرسش مي‏كند و در روايت ديگري در جستجوي آن مصحف مي‏گويد: «در پي آن مصحف برآمدم و نامه‏اي به مدينه نگاشتم [ليكن] چيزي دستگيرم نشد»(الاتقان، 1/58).
اشكال دوم ابن حجر ناشي از حذف بخشي از روايت ابن ابي داود است كه در آن، متأسفانه امانت را رعايت نكرده‏است. ابن ابي داود در اين حديث مي‏گويد:
«چون پيامبر خدا(ص) وفات كرد، امام علي سوگند ياد نمود كه ردا بر دوش نگيرد جز براي نماز جمعه تا آنكه قرآن را يك جا در مصحفي گرد آورد، پس اين كار را كرد»(كتاب المصاحف، 2/338).
ابن حجر اين روايت را چنين مي ‏آورد:
«حتي اجمع القرآن فجمعه»، تا آنكه قرآن را جمع كنم پس جمع كرد(فتح الباري، 9/12).
و از آن نتيجه مي‏گيرد كه مراد از جمع حفظ در سينه است، يعني تعبير «يجمع القرآن في مصحف ففعل» را حذف كرده و ناديده گرفته است.
داوري سوم ابن حجر نيز خطاست، چرا بايد راوي حديثي كه از قول امام علي(ع) مي‏گويد: «... ردا بر دوش نمي‏گيرم تا آنكه مصحف را يكجا بين دو لوح گردآورم»، به خطا رفته باشد؟ اين راوي كسي جز عبدخير نيست و وهم وي، به تعبير ابن حجر، نشانه ناتواني او در حفظ روايت و طبق معيارهاي دانشمندان رجال موجب تضعيف اوست، ليكن ابن حجر از همين عبدخير در اين زمينه روايت ديگري، از ابن ابي داود مي‏آورد و مي‏گويد:
«آنچه درست‏تر است و بايد بر آن اعتماد شود روايتي است كه ابن ابي داود از عبد خير آورده كه مي‏گويد: از [امام] علي [عليه السلام]شنيدم كه مي‏گفت: ابوبكر بزرگ‏ترين پاداش را درباره مصاحف دارد، چون وي نخستين كسي است كه كتاب خدا را يك جا گرد آورده‏است»(همو، 9/12).
چگونه عبدخير در اينجا از وهم و خطا به دور مانده و روايتش مورد اعتماد و پذيرش ابن حجر و مانند او قرار گرفته است؟
از جمله افراد ديگري كه در اين زمينه اظهارنظر كرده است آلوسي بغدادي (د1270ق) است. وي برخي از اسناد روايات درباره را «موضوع» - روايت از طريق ابوحيان توحيدي - (روح المعاني، 4/41) و «ضعيف» - روايت از طريق ابن سيرين - (همانجا) مي‏شمرد و تنها روايت ابن الضريس را صحيح السند (همانجا) مي‏داند. در آن روايت محمدبن سيرين از عكرمه مي‏پرسد:«آيا [امام] علي در آن مصحف، آيات را بر طبق نزولشان ترتيب داد؟...»
با اين همه آلوسي مي‏گويد:«مراد از اين روايت - آن طور كه گفته ‏اند - به خاطر سپردن قرآن در سينه است»(همو، 1/42). شايد آلوسي مي‏خواهد بگويد: امام علي(ع) قرآن را در سينه خود، به صورت ترتيب نزول از بَر كردند افزون بر آن، اساسا برخورد آلوسي و ديگران در برخورد با سند اين روايات به شيوه علمي نيست، چون رواياتي كه مضمون واحدي را گزارش مي‏كنند، بر اساس اصطلاح «علم دراية» به صورت حديث «متابع» و «شاهد» تلقي مي‏شوند16؛ يعني رواياتي كه در اين زمينه در نظر آلوسي ضعيف يا موضوع مي‏باشند چون مضمونشان با مضمون حديث صحيح السند يكسان است به اين حديث صحيح، قوت بيشتري مي‏بخشد و به طريق آن استفاضه مي‏دهد.
بنابر اين اگر اين روايات جداگانه تأويل، و يا به خاطر ضعف سند، ردّ شوند، از شيوه پژوهشي در علم درايه بيرون است.
نكته ديگري كه در اينجا بايد يادآور شد آن است كه اساسا تعبير «جمع قرآن» كه در برخي از اين17 روايات مطرح است، گرچه از يك نظر مي‏تواند به معناي حفظ در سينه باشد، اما در اين مورد هر گز به معناي از بركردن به كار نرفته است. چون بعد از وفات پيامبر خدا و تعيين خليفه، امام علي(ع) كاري ديگر نداشت تا در خانه بنشيند و قرآن را از بر كند، و حتي برخي از اهل سنت همين مطلب را توجيهي بر معارف بي شمار امام علي(ع) نسبت به ديگر خلفا به شمار آورده‏اند و مي‏گويند: بيشتر مطالب تفسيري در بين خلفاي راشدين از علي (ع) است، چرا كه وي تا پايان خلافت عثمان از مقام خلافت بركنار بود»(الاتقان، 2/187؛ ابن عطيه، 1/13).
اين توجيه سخت سست و بي‏بنيان است18. اگر امام از هر كاري فارغ بود، براي حفظ قرآن در سينه چه نيازي داشته در خانه بنشيند و سوگند ياد كند كه ردا بر دوش نگيرد و ... به علاوه طبق روايات متواتر از خود اهل سنت در ذيل آيه شريفه «لنجعلها لَكم تذكِرةً و تَعِيها اُذُنٌ واعِية»(الحاقة، 34) از پيامبر خدا(ص) چنين رسيده است:
پيامبر خدا صلي اللّه عليه [وآله] به [امام] علي كه خدا او را گرامي داشت تا هر گز سر به بت نسايد، فرمود: من از خدا خواسته‏ام تا تو را مصداق اين آيه قرار دهد، و از اين روست كه [امام] علي گفته است: هر چه شنيدم هر گز آن را فراموش نكردم و فراموش نخواهم كرد»(طبري، جامع البيان تأويل آي القرآن، 29/31).
با اين ويژگي، امام علي(ع)، نه تنها قرآن بلكه همه علومي را كه حضرت رسول(ص) به وي سپرده بودند، در سينه ‏اش محفوظ داشت و جمع ‏آوري قرآن در يكجا نيز - طبق برخي از روايات - بنا به سفارش خود حضرت رسول خدا(ص) و نيز براي اقامه ثقلين بوده و قطعا هيچ كس به اندازه امام علي(ع) چنين شايستگي نداشته است19. بر فرض كه روايت عبد خير از قول امام علي20(ع) در تعارض با اين روايت قرار گيرد، ساقط خواهد بود، چون خبر واحد است21 و در مقام تعارض با روايات مستفيضه به صورت حديث «شاذ» (يعني خبري صحيح كه با راجح‏تر از خود معارض است) در مي ‏آيد.
به هر صورت، اصل وجود مصحف امام علي (ع) امري محرز است و جا براي خدشه در مدارك آن نيست. با اين حال، كساني چون قفاري را مي‏بينيم كه با خشن‏ترين كلام و زشت‏ترين القاب درباره ناقلان روايات مصحف امام علي(ع) - از شيعه - چنين داوري مي‏كند:
«چگونه بايد اين «افك» را كه شمار اندكي از دروغگويان نقل كرده‏اند، تصديق كرد!... اين روايات از سنخ خرافاتي است كه عقل به دور از هوا و هوس نمي‏پذيرد و در دلي كه ايمان جاي گرفته وارد نمي‏شود...»(اصول مذهب الشيعة، 262).
عجيب آنكه وي گزارش مصحف امام علي(ع) در كتاب سليم بن قيس را نقطه آغاز تحريف قرآن در كتب شيعه به حساب آورده است (نك•• :همو، 202). غافل از آنكه اگر صرف وجود گزارش مصحف امام علي (ع) در كتاب سليم بن قيس نشانه نقطه آغاز تحريف قرآن است، تمام كساني كه از اهل سنت درباره اين مصحف گزارشي داده‏اند هم به اين مشكل دچارند، بويژه آنكه اين مسأله در كتابهاي متعدد آنان مطرح شده. هم از اين رو است كه قدماي اماميه از اهل سنت مي‏پرسند: چرا صحابه از قرآن امام علي (ع) روي گرداندند؟ به عنوان نمونه فضل بن شاذان (م 260) مي‏نويسد:
«شما [اهل سنت] روايت داريد كه پيامبر خدا (ص) از علي بن ابي طالب (ع) پيمان گرفت قرآن را يكجا فراهم آورد و امام علي (ع) هم بر اين كار توفيق يافت... پس آنچه علي بن ابي طالب نگاشت كجاست؟ تا آنكه شما[بر اثر فقدان آن مصحف] قرآن را از دهان مردم، جمع‏آوري كرديد!»(ابن شاذان، 222)22.
و عبدالكريم شهرستاني از اهل سنت نيز همين پرسش را بدين‏گونه مطرح مي‏كند:
«چگونه آنان جمع علي بن ابي طالب را فرو گذار كردند [و خود عهده ‏دار جمع قرآن شدند] آيا زيد بن ثابت از علي بن ابي طالب آگاه‏تر به نوشتن قرآن بود؟ آيا سعيد بن العاص از علي بن ابي طالب آشناتر به لغت قرآن بود؟ آيا علي بن ابي طالب نزديك‏تر از هر كس ديگر به رسول اللّه نبود؟... بلي، آنان همداستان شدند و مصحف علي بن ابي طالب را فرو گذاشتند و آنرا مهجور كردند»(شهرستاني، 1/120).
به هر حال، از قفاري بايد پرسيد، كه چرا گزارش مصحف امام (ع) در كتاب سليم بن قيس آغاز گرايش به تحريف قرآن نزد شيعه است؟ در حالي كه در خود كتاب سليم عبارتي كه گوياي تحريف قرآنِ موجود باشد، نيست، بلكه بر عكس در متن گزارش مصحف امام علي (ع) تأكيد بر حجّيت قرآن موجود دارد و مي‏گويد در مصحف امام علي عليه السلام اضافاتي از نسخ تأويل و تنزيل، بيان ناسخ و منسوخ و ... بوده است(كتاب سليم بن قيس، 581).

 

نقد و بررسي شبهات

شبهه اوّل، ترديد در اصل تدوين چنين مصحفي از امام علي(ع) است. قفاري در اين باره مي‏نويسد:
«گزارش تدوين چنين مصحفي در بعضي از كتابهاي اهل سنت هم هست، ليكن سند اين روايات - همان‏طور كه ابن حجر گفته است - صحيح نيست»(ص، 236).
شبهه دوم درباره رفتار امام علي(ع) در پنهان كردن اين مصحف است سعودي مي‏گويد:
«اگر چنين مصحفي واقعيت دارد چرا علي (ع) آن را - لااقل در زمان حكومت خود - آشكار نكرد. آنان كه گزارش اين مصحف را پذيرفته‏اند. علي را به خيانت و كتمان حق متّصف مي‏كنند»(سعودي، 46).
متأسفانه اين تعبير زشت و زننده بارها از زبان اين افراد تكرار مي‏شود (قفاري، 202، 262، 270 و 1022؛ الوشيعة، 154؛ الشيعة والقرآن، 1420) و از آن نتيجه مي‏گيرند چون كسي نتوانسته به آن پاسخ دهد - جز محدّث جزائري - پس اين مصحف پنداري بيش نيست، به عنوان نمونه، فقاري مي‏گويد:
«شيعه كه چنين افترائي را به علي (ع) بسته، نتوانسته است به اين پرسش بزرگ كه بنيان آنان را ويران مي‏كند، پاسخ دهد، جز دانشمندي از آنان به نام نعمت الله جزائري كه مي‏گويد: هنگامي كه اميرالمؤمنين(ع) بر مسند خلافت نشست، نتوانست آن مصحف را آشكار كند، زيرا موجب مي‏شد اوصاف زشت خلفاي سابق نمايان شود»(قفاري، 202).
بررسي ما درباره اسناد اين مصحف پاسخ شبهه اول را فراهم كرد. و نشان داد كه طرق روايات اين مصحف از طريق اهل سنت، مستفيض و سند برخي از آنها هم از نظر خود آنها صحيح مي‏باشد.
شبهه دوم اين افراد نيز برخاسته از ناديده انگاشتن سيره و سنت اميرمؤمنان علي(ع) در حفظ وحدت جامعه نو پاي اسلامي و احتراز از هر نوع اختلاف، و نيز ناديده گرفتن ديدگاه دانشمندان اماميه به اين پرسش است. بنا بر اين بايد گفت:
اولاً: اگر وجود مصحف امام علي(ع) بنا بر روايات ثابت است چطور اينان مي‏گويند اين مصحف افتراست.
ثانيا: پاسخ به اين پرسش تنها از جانب سيد نعمت الله جزائري نيست، بلكه بزرگان اماميه به اين پرسش پاسخي مناسب داده‏اند. اما اينكه سيد نعمت اللّه‏ جزايري مي‏گويد: «در آن مصحف اوصاف خلفاي پيشين ثبت شده بود»، بر مشرب اخباري‏گري‏اش مشي كرده و به روايتي واحد و بدون سند كه تنها در كتاب الاحتجاج آمده متشبث شده، در حالي كه متن آن روايت نيز صراحتي در اين مطلب ندارد23.
افزون بر اين، قريب به اتفاق دانشمندان اماميه بر اين باورند كه چون تفاوت مصحف امام علي(ع) با مصحف موجود در جوهره قرآن نبوده است، امام لزومي نمي‏ديدند كه آن مصحف را نمايان كنند (صدوق، 84؛ مفيد، 80؛ ابن شهر آشوب 2/49؛ كاشف العظاء، 274 خوئي، 223؛ طباطبائي، 9/224).
به نظر مي‏رسد خود اين كار، يعني پنهان كردن مصحف از جانب امام، قوي‏ترين دليل بر آن است كه زياده‏هاي آن مصحف از متن آيات قرآنِ مُنزل نبوده است و اگر تفاوت در جوهره قرآن و متن آيات وحي وجود داشت، سكوت امام جايز نبود. ابوجعفر صدوق رحمة‏اللّه عليه نيز در اين زمينه چنين استدلال كرده است كه اگر آن اضافات از قبيل آيات قرآني بود، بايستي در قرآن موجود باشد و از آن جدا نمي‏شد»(ص 92).
هر كس اندك آشنايي با سيره امام علي (ع) داشته باشد به اين باور مي‏رسد كه امام مانند رسول خدا(ص) از هر نوع اختلافي در بين مسلمين به شدت جلوگيري مي‏كردند. به عنوان نمونه شيوه امام در ماجراي قتل عثمان معروف است. با آنكه عثمان امام را متهم به مكاتبه با شورشيان كرد»(ابن شبّة، 2/1155، 1167، 1168)، امام تا آخرين لحظه براي جلوگيري از فتنه و خونريزي بي‏وقفه تلاش كردند و حسنين(ع) را براي دفاع گماردند. حضرت خود، در نامه‏اي به ابوموسي أشعري مي‏نويسد: «بدان هيچ كس در ميان اين مردم براي اجتماع امت محمد(ص)و الفت آنان با يكديگر حريص‏تر از من نيست»(نهج البلاغه، نامه 78).
بنا بر اين، كساني كه مي‏پرسند: چرا امام كه اسداللّه و اسد رسول اللّه بود، با قدرت شمشيرش مصحف خود را آشكار نكرد، يا از وضع جامعه اسلام و سيره امام و پيامبر بي‏خبرند و يا تجاهل مي‏كنند. گزارشي در دست است كه بر پايه آن حذيفة بن يمان به عثمان گفت: صحابه يكديگر را در قراءات قرآن تكفير مي‏كنند.از اين رو عثمان دست به توحيد مصاحف زد (الاتقان، 1/64). حال با توجه به اين روند ايجاد اختلافي ديگر در عصر حكومت مظهر وحدت، امام علي (ع) در جامعه اسلامي چه معنايي داشت؟ البته اگر در متن آن مصحف با قرآن موجود تفاوتي بود، قضيه شكل ديگري پيدا مي‏كرد.
شبهه سوم برخاسته از تعارضي است كه از محتواي اين مصحف با سيره پيامبر خدا(ص)، ناشي مي‏شود «قفاري» مي‏گويد:
«طبق روايت كتاب سليم بن قيس، در آن مصحف، تنزيل و تأويل، ناسخ و منسوخ آيات ثبت شده است و اين نگارش، با اصولي كه پيامبر خدا صلي الله عليه [و آله] و سلم دستور داده ‏اند توافق ندارد، از جمله با اين دستور كه فرمود: «لا تكتبوا عنّي شيئا غير القرآن - از من چيزي جز قرآن ننويسيد -». پيامبر به نوشتن قرآن دستور دادند و از نگارش چيزي همراه با قرآن نهي كردند تا مبادا قرآن با چيز ديگري آميخته شود»(ص،236).
به گمان قفاري، با تعارض روايات منع نگارش غير قرآن با روايت سليم بن قيس، گزارش وي درباره وجود مصحف امام علي (ع) اعتباري نخواهد داشت.
اولاً در پاسخ او بايد گفت: تنها روايت كتاب سليم نبود كه مي‏گفت: در آن مصحف تنزيل و تأويل و ناسخ و منسوخ نوشته شده، در روايات اهل سنت نيز اين مضامين يافت مي‏شد.
ثانيا چطور خود قفاري در كتاب اصول مذهب الشيعة. مي‏گويد:
«ابن مسعود و ابي بن كعب و عايشه و سالم مولي حذيفه مصاحفي داشتند... و در مصحفشان تفسير بعض از آيات را مي‏نوشتند... و چه بسا آيات «منسوخ التلاوة» را نيز ثبت مي‏كردند»(ص، 1025).
آيا اين افراد دستور پيامبر خدا (ص) را بر عدم نگارش فراموش كردند يا آنكه اساسا روايتِ «لا تكتبوا عني شيئا غير القرآن» كه از ابوسعيد خدري است و شبيه به آن نيز از ابو هريره نقل شده است (خطيب بغدادي، 31) در مورد خاصي صادر شده و يا احتمال جعلِ آن مي‏رود.
ثالثا روايت عدم نگارش كه تنها در كتابهاي اهل سنت آمده، حديثي موقوف است و همان طور كه بخاري مي‏گويد (بنا به نقل خطيب، 24) معارض قوي‏تر هم دارد (نك : تقييد العلم، القسم الثالث، الآثار والاخبار الواردة عن اباحة كتاب العلم، 64 به بعد) و درواقع مستمسكي براي توجيه و سرپوش‏گذاري بر اجتهاد بي مبناي دستگاههاي جائد و حكومتهاي ظالم بوده كه بر عدم نگارش و حتي نشر روايات رسول خدا (ص) دستور دادند و با شدت آن را تعقيب كردند (نك : ابوريّه، 47).
رابعا آيا ممكن است خداوند تبيين آياتش را - در همه ابعاد اصول و فروع - به پيامبرش واگذارد و حضرت به عنوان مُبيّن و معلم وحي از نگارش سنت جلوگيري كنند؟ آن هم ديني كه جهان شمول است و بايد پيامش تا قيامت به سراسر گيتي برسد.
خامسا آيا دستور به منع‏نگارش حديث مسأله ‏اي ساده است كه تنها يك يا دو روايت آن را گزارش دهند؟ آن هم در شرايطي كه انگيزه براي نقل اين روايت به لحاظ ابتلاي جامعه به آن بسيار زياد بوده است 24 و بيشتر صحابه هم با اين فرمان مخالفت كرده‏اند، از جمله خود «ابوبكر» كه حديث مي‏نوشته و دخترش عايشه مي‏گويد: پدرم 500 حديث از پيامبر خدا (ص) نگاشته بود (ذهبي، تذكرة الحفاظ، 1/5). و يا ابن مسعود، ابي بن كعب و ...
سادسا چطور ممكن است چنين دستوري از ناحيه حضرت صادر شده باشد، در حالي كه اين نقل با ده‏ها روايت از ايشان كه فرمان به نوشتن و تعليم و تعلم مي‏دهند و حتي به صراحت دستور به نگارش حديث مي‏دهند، مخالفت است. براي نمونه، فرمان ايشان به نگارش وصيت‏نامه كه فريفين آن را نقل كرده‏اند، گواهي روشن بر سنت نگارش حديث در عصر رسول خدااست (صحيح البخاري، 4/7؛ صحيح مسلم، 2/16). حتي برخي از دانشمندان اهل سنت مانند ابن حجر با استناد به همين واقعه، جواز نوشتن دانش را در عصر حضرت استفاده كرده‏اند. (فتح الباري، 4/210؛ رفعت فوزي، 47).
اما توجيه قفاري كه مي‏گويد: «حضرت دستور به عدم نگارش دادند چون ممكن بود قرآن با چيز ديگري در آميزد»، توجيهي است كه قبل از وي «نووي» در شرح صحيح مسلم آورده است (صحيح مسلم بشرح النووي، 8/130). غافل از اينكه اين بزرگترين وهن به كتاب خداست. چگونه ممكن است آيات وحي با سخن بشر - هر چند معصوم مانند حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم - خلط شود و قابل شناسايي و تمايز نباشد؟ در اين صورت آيا مبناي اعجاز قرآن با اين توهم ويران نمي‏شود؟
به علاوه صحابه در مَرآ و منظر حضرت رسول(ص) قرآن را تلاوت مي‏كردند، اگر خلط صورت مي‏گرفت، ايشان تذكر مي‏داد و بر فرض چنين احتمال باطلي، ترس از آميختن قرآن با حديث در اوايل بعثت كه هنوز قرآن تدوين نشده بود جا داشت - همان طور كه برخي از اهل سنت گفته‏اند (ابوزهرة، 124؛ نك تأويل مختلف الحديث، 36؛ ابن خطيب، 7)؛ ليكن در اين صورت روايت نهي از نوشتن، از اعتبار ساقط مي‏شود؛ چون راويان اين حديث، يعني ابو سعيد خدري و ابو هريره در اوايل بعثت چنين روايتي را نمي‏توانستند نقل كنند. ابو سعيد خدري در جنگ احد، سيزده ساله بوده(ذهبي، سيراعلام البنلاء، 2/168) و ابو هريره نيز در سال هفتم هجري در مدينه ايمان آورده است (ابوريّه، شيخ المضيرة، 45).

 

حاصل سخن

وجود مصحف امام علي(علیه السلام) بنا به روايات فريقين امري ثابت است و ترديد در اسانيد و يا منابع آن، ناشي از عدم تتبع كامل و دقت كافي در آنهاست. اگر جمعي از سلفيان مصحف امام علي(ع) را بهانه ‏اي بر تحريف قرآن موجود در باورهاي شيعه قرار مي‏دهند از اين نكته غافلند كه:
اولاً: مدارك اين مصحف در منابع اهل سنت بيشتر از منابع اهل تشيع است؛
ثانيا: محتواي اين مصحف بنابر اسانيد و مدارك فريقين با قرآن موجود هيچ تفاوتي ندارد جز در ترتيب سوره‏ ها، بيان شأن نزولها و تفسير و تأويل آيات كه در آن مصحف نگاشته شده و اين شيوه ‏اي متداول در بين صحابه بوده كه اين امور را در مصاحف خود مي نگاشتند. از اين رو اگر آن مصحف در دسترس ما بود با توجه به شخصيت عظيم و بي‏مانند مدون آن، شناخت ما از تنزيل و تأويل آيات و معارف بيكران قرآن، بسيار ژرف‏ تر از وضع كنوني مي‏بود.

 

نویسنده:فتح‏ اللّه‏ نجارزادگان

 

پی نوشت:

1. مانندِ كتاب الفهرستِ ابن‏النديم، الفن الثالث، من المقالة الاولي، ص 29؛ كتاب المصاحفِ عبداللّه‏ بن ابي داود، ص 15؛ الاتقان في علوم القرآنِ سيوطي، النوع الثامن عشر، 2/57.
2. هرچند جمع‏آوري صحايف توسط زيد بن ثابت در مدارك مربوط به تاريخ قرآن مطرح شده است (نك•• :سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، النوع الثامن عشر، 1/57، اما عده‏اي از دانشمندان در اين مطلب ترديد كرده و اختلاف و اضطراب در متن اخبار مربوط به آن را تأييدي براي آن ترديد بحساب آورده‏اند. براي توضيح بيشتر نك•• : مقدمه نفحات
3. حذيفة بن يمان صحابي بزرگوار رسول گرامي اسلام صلي اللّه‏ عليه وآله، كه اختلاف سربازان شامي و عراقي بر سر قراءات را مشاهده كرد بيمناك شد و نزد عثمان شتافت و عثمان را از فرجام نامطلوب اين اختلاف آگاه ساخت. عثمان نيز براي پايان دادن به اين اختلافات دست به توحيد مصاحف زد (كتاب الفهرست، 27-28. كتاب المصاحف، 18 الاتقان، 1/102).
4. شيرازي همان «محمد بن عبيداللّه‏ ابوبكر بن مؤمن» است كه از مشايخ حاكم حسكاني است. وي در كتاب شواهد التنزيل دهها روايت از او دارد، براي توضيح بيشتر اهل البيت في المكتبة العربية سيدعبدالعزيز الطباطبائي ص 451 به بعد.
5. وي يعقوب بن سفيان بن جوان الفارسي است كه از بزرگان حديث و مؤلف كتابهاي تاريخ و مشيخه مي‏باشد، ابن حجر، تهذيب التهذيب، 11/338؛ شذرات الذهب، 2/171.
6. محمد بن سهل العطار الهمداني محدث، نحوي و لغوي است و از آثار معروف وي كتاب زاد المسافر مي‏باشد (ذهبي، تذكرة الحفاظ، 4/114-117).
7. الموفق بن احمدبن محمد الملكي خطيب خوارزم، اديب و فاضلي بلند آوازه در ناحيه خوارزم بوده (همو، ميزان الاعتدال، 1/517؛ همو، لسان الميزان، 2/243).
8. از دانشمندان اماميه مانند مولي محسن الفيض الكاشاني در كتاب تفسير الصافي (1/22) و نيز محدث شيخ عباس قمي در سفينة‏البحار (2/414) و ديگران از همين منابع بهره گرفته و باب سخن را در اين زمينه گشوده‏اند.
9. شهرستاني را نبايد شيعه اثني عشري قلمداد كرد، او تنها اهل سنت و جماعت را فرقه ناجيه مي‏شناسد با صراحت باور شيعه را درباره وجود امام عصر (عج) ترك مي‏گويد و اگر هم به سراغ منابع و مدارك شيعه و اسماعيليه و غيره مي‏رود براي آن است كه راهي براي دريافت سنت رسول خدا صلي اللّه‏ عليه و آله و وارثان ايشان يعني اهل بيت پيدا كند؛ چون اسلام را در وجود آنان متجسّد مي‏بيند. (نك•• : مقدمه تفسير مفاتيح الاسرار، «مذهب شهرستاني» دكتر آذر شب، 62).
10. محمد بن ايوب بن يحيي بن الضريس (د294ق)، درباره شرح حال وي (ذهبي، سير اعلام النبلاء، 9/106).
11. محمد بن عبداللّه‏ بن محمد بن أشته (د360ق) درباره شرح حال وي بنگريد(طبقات القراء، 2/184).
12. دكتر بشار در تعليقه‏اش بر كتاب درباره «اشعث الكندي» مي‏نويسد: «ديدگاهها درباره او گوناگون است و تضعيف وي به طور كلي روا نيست».
13. در كتب رجال، محمد بن سيرين از روايان عكرمه شمرده شده است (تهذيب الكمال، 20/268).
14. وي درباره «عكرمه» مي‏نويسد: ثقة، ثبت عالم بالتفسير...
15. ابن تيميه نيز درباره «محمدبن سيرين» مي‏گويد: «محمد بن سيرين با ورع‏ترين مردم در گفتار است و مراسيل او از صحيح‏ترين مراسيل بشمار مي‏آيد»(ابن تيميه، منهاج السنة النبوية في الرد علي الشيعة القدرية، 2/137).
16. حديث «متابع» و «شاهد» بيشتر از آن جهت كه مؤيّد مضمون حديث ديگري است. مورد توجه قرار مي‏گيرد و صحت و سقم سند در آن‏ها ملحوظ نيست. تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي، ص 202 و علوم الحديث و مصطلحانه ص 241.
17. اصولاً بحث از بركردن ذيل مبحث «حفظ القرآن» مطرح است نه مبحث «جمع‏القرآن».
18. چون اولاً امام علي عليه‏السلام در عصر خلافتشان، تفسير آيات و بيان روايات از حضرت رسول صلي اللّه‏ عليه و آله و سلم(بويژه در خطبه‏ها) را ارائه كرده‏اند؛ ثانيا عثمان بن عفان، خليفه اول و دوم كه مدتها از خلافت به دوره بوده تنها 9 روايت در تفسير دارد (نك•• :متقي الهندي، 2/353). لازم به ذكر است؛ تعداد روايات تفسيري در كتاب «كنزالعمال» كه از صحاح ستة جمع‏آوري شده، 544 روايت مي‏باشد. از اين تعداد حدد 290 روايت از امام علي عليه‏السلام است و بقيه از ديگر صحابه است: بنگريد: فصل في‏التفسير از كتاب همو، ج2، 353 و بعد از آن.
19. چون امام علي عليه السلام به اتفاق فريقين «باب مدينة علم النبي» است و «لم يسبقه الاولون والاخرون بعلم» و خودش فرمود: «واللّه‏ ما نزلت آية الا و قد علمت فيما نزلت و اين نزلت و علي من نزلت...». سيد عبدالحسين شرف‏الدين به اين روايات در كتاب المراجعات استناد كرده و محقق كتاب وي نيز در الهوامش التحقيقية مدارك و طرق آنها را بيان كرده‏است (راضي 425، 431).
20. «نخستين كسي كه قرآن را گرد آورد ابوبكر است»(كتاب المصاحف، 2/338).
21. هر چند ابن ابي داود، اين روايت را با 5 طريق ذكر مي‏كند، امّا چون طرق همه آنها به سفيان از سُدي از عبدخير از امام علي (ع) مي‏رسد حديث واحد خواهد بود.
22. لازم به ذكر است در برخي از گزارشهاي پيرامون تدوين مصحف امام آمده است: علت تأخير بيعت امام علي(ع) با ابوبكر، اشتغال ايشان براي جمع‏آوري همين مصحف است، ليكن بنا به مدارك معتبر فريقين امام عليه السلام - و تمام بني هاشم - تا 6 ماه بعد از نصب خلافت ابوبكر با او بيعت نكردند (نك•• : بخاري، صحيح البخاري كتاب المغازي، باب غزوة خبير: ج 3، ص 38، و مسلم، صحيح مسلم: باب قول رسول اللّه‏ «نحن لا نورث ما تركناه ص3دقة»: ج 1 ص 72، ج 5، ص 153 و ابن عبدالبر الاستيعاب: ج 2، ص 244 و اُسد الغابة: ج 3، ص 222 و انساب الاشراف: ج 1، ص 587).
23. در آن روايت آمده است عمر به زيد بن ثابت گفت: علي (ع) قرآني تأليف كرده كه در آن فضايح مهاجران و انصار ثبت شده و ما بايد قرآني تأليف كنيم كه از اين رسواييها، تهي باشد (نك :طبرسي، 1/36). اين روايت مساوق با رواياتي است كه مي‏گويد: در آن مصحف از منافقان سخن به ميان آمده است مانند روايتي كه ابوجعفر كليني (2/231)نقل كرده است.
24. اگر مسأله‏اي مورد ابتلاي جامعه بود و تنها يك نفر آن را نقل كند دليل خطاي وي و يا جعل آن و يا دست كم بيانگر واقعه‏اي ويژه است.