برزخ در آیینه وحى

آيات برزخ

(حَتى‏ اِذا جاءَ اَحَدَهُم الْمَوتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلّى‏ اَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلّا اِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهم بَرزخٌ اِلى‏ يَومِ يُبْعَثُونَ)(1)
(كافران در فراموشى و غفلتند) تا آنگاه كه يكى از آنها را مرگ فرارسد(آگاه و پشيمان گشته) گويد: پروردگارا! مرا به دنيا بازگردان! شايد گذشته ‏ام را جبران كرده و كارهاى نيك انجام دهم!
(به او خطاب شود) هرگز! آنچه مى ‏گويى، اينك بى‏فايده است و از لحظه مرگ تا روزى كه برانگيخته شوند، «برزخ» و فاصله است.

اين آيه، تنها آيه ‏اى است كه از نظر لفظ و معنى، كاملاً تصريح دارد به اينكه انسان پس از مرگ -و قبل از فرا رسيدن قيامت- داراى نوعى زندگى است و در آن عالم به خاطر جبران گناهانش درخواست بازگشت مى ‏كند و از كرده خويش اظهار ندامت مى‏نمايد؛ اما دست رد به سينه ‏اش زده مى‏شود و او را در همان عالم (برزخ) محبوس مى‏دارند.(2)

امام سجاد(علیه السلام) برزخ را در آيه بالا چنين تفسير مى‏فرمايند:
«(الْبَرزخ) هُوَ الْقَبْر؛ وَ إِنَّ لَهُم فيه لَمَعيشةً ضَنْكا؛ و اللَّهِ إنَّ الْقَبْرَ، لَرَوضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ؛ اَوْحُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِالنّيرانِ»(3)
برزخ، همان عالم قبر است كه در آن جهان (براى كفار و گنهكاران) زندگى بسى سخت و دشوار است. سوگند به ذات هستى بخش كه همانا قبر (براى نيكوكاران) همچون باغى است از باغستانهاى بهشت و (براى بدكاران) همچون گودالى از گودالهاى آتشين جهنم است.
امام صادق(علیه السلام) در اين باره مى‏فرمايند:
«البَرزخُ: الْقَبْرُ؛ وَ هُوَ الثَّوابُ وَالْعِقابُ بَيْنَ الدُّنيا و الآخِرةِ».(4)
برزخ، عالم قبر است كه عبارت از ثواب و عقاب بين دنيا و آخرت مى‏باشد.
حدود بيست آيه ديگر از آيات قرآن، بدون دربرداشتن لفظ برزخ، از نظر معنى، بر جهان برزخى دلالت دارد.
اينك، به سراغ تعدادى از اين آيات مى ‏رويم:
(وَلا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في سبيلِ اللَّهِ اَمْواتٌ بَلْ اَحْياءٌ وَلكِنْ لاتَشْعُرُون)(5)
كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏اند، مرده مپنداريد؛ بلكه زنده‏اند و شما نمى‏دانيد.(وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِم يُرْزَقُونَ فَرِحيِنَ بِما اتيهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرونَ بِالَّذين لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم مِنْ خَلْفِهِم اَلّا خَوْفٌ عَلَيْهم وَلاهُم يَحْزَنون)(6)
كشته شدگان راه خدا را گمان مبر كه مرده‏اند؛ بلكه زنده‏اند و نزد پروردگار خويش رزق و روزى داده مى‏شوند. آنان بدانچه كه خداوند از فضل و رحمت خويش نصيبشان كرده است، شادمانند.( و به دوستان دنياشان كه رهرو آن راهند) و هنوز بديشان نپيوسته‏اند، مژده و بشارت دهند كه هيچ ترس و اندوهى نداشته باشيد.(اَلَّذينَ تَتَوفّاهُمُ الْمَلائكةُ طَيِّبينَ يَقولونَ سَلامٌ عَليْكُمُ ادْخُلوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُم تَعْمَلوُن)(7)
آنان در حالى كه (از ستم، شرك و ديگر گناهان) پاكند، فرشتگان درمى ‏يابندشان و بديشان گويند: «درود بر شما! به سبب كردار نيكتان به بهشت درآييد».
(لايَسْمَعونَ فيها لَغْواً إلّا سَلاماً وَلَهُم رِزْقُهُم فيها بُكْرةً وَعَشيّاً)(8)
در آن بهشت، هرگز سخن بيهوده و عبث نشنوند؛ بلكه همه گفتارشان، سلام و درود به يكديگر است و روزى آنها در صبح و شب بديشان مى‏رسد.(قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يالَيْتَ قَومي يَعْلَمونَ بِما غَفَرلي رَبّي وَجَعَلَني مِنَ الْمُكرَمينَ)(9)
پس از مرگ، به مؤمن آل يس(ياسين) گفته شد: «داخل بهشت شو!». گفت: «اى كاش! خويشانم (كه سخن مرا نشنيدند) اكنون، آگاه مى‏شدند كه خدا چگونه مرا آمرزيد و مورد مهربانى و بخشش قرار داد».(وَ مَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَنَحْشُرهُ يَوْمَ القِيامَةِ اَعْمى)(10)
هر كس از ياد من روبگرداند؛ زندگى ‏اش (در قبر) به سختى و تنگى خواهد گذشت و در روز قيامت نيز نابينا محشورش كنيم.(قالوا رَبَّنا اَمتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَاَحْيَيْتَنا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنوبِنا فَهَل اِلى‏ خُروجٍ مِنْ سَبيلٍ)(11)
گويند: (فَوَقيهُ اللَّهُ سَيّئاتِ مامَكَرُوا وَحاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ العَذابِ النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوّاً وَعَشِيّاً وَ يَوْمَ تَقُومُ السّاعةُ اَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ اَشَدَّ العَذابِ)(12)
پس، خدا، موسى (و قومش) را از مكر و شرّ فرعونيان نگه داشت و (بعد از غرق شدن) عذاب ناراحت كننده آتش بر فرعونيان فرا رسيد (كه آن عذاب عبارت است از اينكه) هر بامداد و شامگاه بر آتش نمايانده شوند تا قيامت كه خطاب رسد: «فرعونيان را در سخت‏ترين عذاب بيفكنيد».(اِذِ الْاَغْلالُ في اَعْناقِهِم وَالسَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ فِي الْحَميمِ ثُمَّ فِي النّارِ يُسْجَرونَ)(13)
(بدكاران، به زودى كيفركردارشان را خواهند يافت) آنگاه كه گردنهايشان با غُل و زنجيرهاى آتشين كشيده شود و در آب جوشان انداخته شوند تا قيامت كه درآتش، افروخته خواهند گشت.(مِمّا خَطيئاتِهِم اُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اَنْصاراً)(14)
(قوم گنهكار نوح) به سبب زيادى كفر و خطا در دريا غرق شدند و پس از آن به آتش درافتادند؛ و جز خدا بر خود هيچ يار و ياورى نيافتند.

 

توضيح و تفسير آيات

آيه اول:

(وَلا تَقُولوا لِمَنْ يُقْتَل في سَبيلِ اللَّه اَمْواتٌ بَلْ اَحْياءٌ وَلكِنْ لاتَشْعُرون)(15)
پس از جنگ بدر كه چهارده نفر از اصحاب رسول خدا(ص) به شهادت رسيدند، مشركان به تمسخر گفتند: «ياران محمّد، بيهوده خود را در ميدان جنگ به كشتن دادند» و برخى از دوستان آن شهيدان نيز چنين پنداشتند كه آنان، اينك مرده‏اند؛ تا اينكه اين آيه بر پيامبر اكرم(ص) نازل شد و خدا فرمود:
(وَلا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ في سَبيلِ اللَّهِ اَمْوات)پيكارگران كشته شده در راه خدا را مرده نپنداريد. (اينان از جهان مادى به جهانى بس برتر كوچ نمودند).
(بَلْ اَحْياءٌ وَلكِنْ لاتَشْعُرون)شهداى راه حق(در جهان برزخى) برخوردار از حيات همراه با سعادت هستند و شما از درك اين حقيقت وآگاهى از آن ناتوانيد.

آيه دوم:

(وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيل اللَّه أمواتاً بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرحينَ بِمااتيهُمُ‏اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرونَ بِالَّذين لَمْ‏يَلْحَقوا بِهِم مِنْ خَلْفِهِم اَلّا خَوفٌ عَلَيْهِمْ وَلاهُمْ يَحْزَنُونَ)(16)
اين آيه، درباره هفتاد تن از شهداى جنگ احد نازل شده و آيه پيش را كامل مى‏نمايد. خداوند در اين آيه مى‏فرمايد:
(وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيل اللَّه أمواتاً بَلْ اَحْياءٌ)شهداى راه خدا را مرده مپندار؛ بلكه آنها زنده ‏اند. خداوند در دنباله آيه از چگونگى حيات آنان، چنين سخن مى ‏گويد:
(عِنْدَ رَبّهم يُرْزَقونَ)
آنان در جوار پروردگار خويش زندگى مى‏كنند و از نعمتهاى آن سامان، رزق و روزى داده مى‏شوند.
(فَرِحينَ بِما اتيهُم اللَّه مِنْ فَضْلِه)
شهدا، به جهت فضل و بخشش الهى كه نصيبشان گشته، شادمانند و از موفقيت در امتحان الهى و رسيدن به وعده ‏هايى كه بديشان داده شده بود، بسيار مسرورند.(وَ يَسْتَبْشِرونَ بِالَّذين لَمْ يَلْحَقوا بِهم مِنْ خَلْفِهم)
اينان چون شهيدند، شاهد بر كردار امت خويشند؛ بنابراين، دوستان دنياشان را كه رهرو اين راهند، بدين سرور و شادمانى مژده دهند.(اَلّا خَوفٌ عَليْهم وَلاهُم يَحزَنونَ)
و به آنان گويند: از مردن در راه خدا، هيچ مهراسيد و هيچ ترس و اندوهى به خود راه ندهيد كه جهانى نيك و زيبا در پيش رو داريد.
از اين دو آيه، نكات زير فهميده مى‏شود:
1 - شهداى راه حق و حقيقت از زندگى و حيات برخوردارند.
2 - در جوار رحمت پروردگار خويش، از رزق و روزى بهره‏مندند.
3 - از لطف و محبت الهى درباره خود، احساس شادى و مسرت مى‏كنند.
4 - از حال رهروان راه شهادت آگاهند و آنها را به حركت در مسير خويش مژده مى‏دهند.

در خصوص اين آيات، برخى مفسران شبهاتى القا كرده ‏اند كه پس از طرح اشكال، پاسخهاى لازم داده مى‏شود.
اشكال اول:
برخى از مفسران(روشنفكر مآب) درباره زندگى شهدا، مى ‏گويند:
«منظور از حيات در اين آيات، زندگى حقيقى و واقعى نيست؛ بلكه مراد زنده بودن نام نيك آنهاست».
جواب اشكال:
حكيم و مفسر الهى، مرحوم علامه طباطبايى(ره) راجع به اين شبهه، به شرح زير پاسخ مى‏دهد:
«1 - حياتى كه مراد از آن، زنده بودن نام نيك باشد، حياتى وهمى و خيالى است كه غير از اسم و لفظ حيات، حقيقت ديگرى ندارد و چنين موضوع موهومى خارج از شأن كلام الهى است كه پيكارگران و ايثار كنندگان راه خويش را به حياتى فريبنده و گول زننده وعده دهد!
2 - اگر مراد از حيات، زنده بودن نام نيك شهدا باشد، لزومى به ذكر (لاتشعرون)- در دنباله آيه اول- نيست؛ زيرا اين مقام دلخوش كن، مقامى نيست كه دانستن آن شگفت و عجيب باشد و جا داشت كه خدا بگويد: بلكه نام نيكشان زنده است و شما پس از آن، ايشان را به نيكى ياد مى‏كنيد.
3 - نام نيك، نيازى به رزق و روزى ندارد كه خدا بفرمايد: (عند ربهم يرزقون).
بنابراين، منظور از حيات در اين آيات، زندگى واقعىِ حقيقى همراه با سعادت و مسرت است؛ و شهدا در جهان برزخى از حيات توأم با سرور و لذت برخوردارند».(17)

اشكال دوم:
برخى ديگر چنين شبهه كرده ‏اند كه حيات پس از مرگ - در جهان برزخى - فقط مربوط به شهداى جنگ بدر است و شامل ديگران نمى‏شود؛ بنابراين، حيات برزخى عموميت ندارد.
جواب اشكال:
مرحوم «علامه طباطبايى» -در رفع اين اشكال- نيز چنين پاسخ مى‏دهد:
«من براستى نمى‏فهمم منظور از اين سخنان چيست؟ اين مفسران، حيات شهداى بدر را چگونه تصور مى‏كنند كه فقط مختص به آنها باشد ولاغير؟
آيا اين دسته از مفسران كه حيات پس از مرگ در عالم برزخ را منكر مى‏شوند و آن را محال مى‏دانند، راجع به شهداى بدر، معتقد به معجزه‏اى شده‏اند؟ و حال آنكه معجزه به امر محال تعلق نمى‏گيرد.
آيا مى‏گويند: خداوند، در خصوص شهداى بدر، كرامتى قائل شده كه حتى پيامبر اكرم(ص)، ساير انبيا و معصومين(ع) را چنين كرامت نكرده است؟ چگونه يك آدم عاقل به خود جرأت مى‏دهد كه لب به چنين سخنى گشايد؟ آيا اين حرفها، سفسطه بازى نيست؟»
علامه طباطبايى(ره) پس از بيان اين مطالب، به اختصار جواب مى ‏دهد:
«اگر اين مفسران اندكى دقت به خرج مى‏دادند، مى‏يافتند كه سياق آيات دلالت بر تمام كشته شدگان راه خدا دارد».(18)

نگارنده اين سطور نيز در تكميل پاسخ فوق گويد: اگر بنا بود كه آيات قرآن مختص به موضوع و افراد يا محدود به زمان و مكان نزول وحى باشد، احكام قرآن (اين كتاب بزرگ آسمانى) از حد افرادى خاص (عده ‏اى كه آيات درباره آنان نازل شده است) و زمان و مكانى خاص (عصر پيامبر و سرزمين حجاز) تجاوز نمى‏كرد و اين علاوه بر اينكه اهانتى بس بزرگ به مقام شامخ كتاب آسمانى است، رسالت جهانى پيامبر اكرم(ص) را كه به تعبير قرآن (كافةً لِلنَّاس) مى‏باشد، مخدوش مى‏سازد؛ و اگر خداى ناكرده اين تفسيرهاى بى‏ محتوا باب شود، بعضى از احكام مسلم قرآن در معرض تهديد و تحريف عده ‏اى روشنفكر غربزده قرار خواهد گرفت.

آيه سوم:

(اَلَّذينَ تَتَوفّاهُم الْمَلائِكَةُ طَيّبينَ يقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُم ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُم تَعْمَلونَ)(19)
اين آيه بيانگر وضع انسانهاى پاك و باتقوا در هنگام مرگ و پس از مرگ است. خداوند درباره آنان مى‏فرمايد:
(اَلَّذينَ تَتَوفّاهُم الْمَلائِكَةُ طَيّبينَ) فرشتگان الهى، پاكان و نيكانى را كه در دنيا از گناه، شرك و ستم به دور بودند و در صدق و پاكى دنيا را سپرى نمودند؛ به نيكى در مى‏يابندشان.
(يقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُم)
گويندشان: سلام و درود بر شما! اينك وارد وادى شده‏ايد و از هر گزندى در امانيد.
(اُدْخُلوا الْجَنَّة بِما كُنْتُم تَعْمَلونَ)
به سبب كردار نيكتان، وارد بهشت گرديد و از نعمتهاى الهى بهره بريد.از سياق كلام و عبارت (اُدخُلوا الجَنَّة) كه با لفظ ماضى (قيل) و با فعل امر (اُدخُلوا) بيان شده است؛ استفاده مى‏گردد كه مراد از (جَنَّة) در آيه بالا، بهشت برزخى است.

آيه چهارم:

(لايَسْمَعُونَ فيها لَغواً اِلّا سَلاماً وَلَهُم رِزْقُهُمْ فيها بُكْرَةً وَ عشيّاً)(20)
اين آيه برخورد انسانهاى نيك را با يكديگر چنين بيان مى‏دارد:
(لايَسْمَعُونَ فيها لَغواً اِلّا سَلاماً)
هيچ گفتار بيهوده و سخن عبث از آنان شنيده نشود و آنچه در آنجا شنيده مى‏شود، نداى درود و سلام بهشتيان و فرشتگان الهى است.
(وَلَهُم رِزْقُهُمْ فيها بُكْرَةً وَ عشيّاً)
رزق و روزى آنان در صبح و شب بدون هيچگونه رنجى بديشان مى‏رسد. از عبارت (بُكْرةً وَعَشيّاً) (صبح و شب) در آيه، استنباط مى ‏شود كه اين رزق و روزى به بهشتيان جهان برزخى مربوط است؛ زيرا بهشت جهان اخروى، خورشيد و ماه ندارد كه موجب صبح و شب گردد.
خداوند در قرآن مى ‏فرمايد:
(لايَرَونَ فيها شَمساً ولا زَمْهَريراً)(21)
در قيامت، خورشيد و ماه ديده نمى‏شود.

آيه پنجم:

(قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّة قالَ يالَيْتَ قَومي يَعْلَمون بِما غَفَرلي رَبّي وَجَعَلَني مِنَ الْمُكْرَمينَ)(22)
حبيب نجار(مؤمن آل ياسين) يكى از سه مؤمن بزرگ عالم است كه بنا به فرموده پيامبر اكرم(ص):
«لحظه ‏اى به خداى خويش، كفر نورزيد».(23)
حبيب، قوم بت پرست خود را به پرستش خدا و پيروى از پيامبران فرا مى‏خواند؛ قومش كينه او را به دل گرفتند و سرانجام او را كشتند.
خداوند، جريان گفت و گوى او را - پس از مرگ - با فرشتگان الهى، چنين بيان مى‏دارد:
(قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّة)فرشتگان به او گفتند: «اينك به بهشت درآى!».
(قالَ يالَيْتَ قَومي يَعْلَمون بِما غَفَرلي رَبّي)حبيب گفت: «اى كاش! قوم من از سعادتى كه در اين جهان نصيبم شده، آگاه مى‏شدند تا از پرستيدن بتها و كجروى‏ها دست بر مى‏داشتند و به پرستش خداى با عظمت رو مى‏آوردند».
(وَجَعَلَني مِنَ الْمُكْرَمينَ)اى كاش! مى‏دانستند كه پروردگارم مرا در صف بندگان خاص خويش قرار داده است تا به صدق گفتارم ايمان پيدا مى‏كردند و در اين راه با سعادت، استوار، قدم پيش مى‏نهادند.
به دليلى كه در آيه (الَّذين تَتَوفّاهُم الْمَلائِكةُ...)(24) گفته شد؛ مراد از (اُدْخُلِ الْجَنَّة) در اين آيه، ورود به بهشت برزخى است نه بهشت اخروى.
از طرفى، بين كشته شدن حبيب و ورودش در بهشت، فاصله چندانى نبوده و آنقدر اين دو به هم پيوسته بيان شده كه گويى كشته شدنش همان و صدور دستور ورود به بهشتش همان! بنابراين، هم از ظاهر آيه و هم از سياق كلام پى‏برده مى‏شود كه منظور، بهشت عالم قبر است.(25)
البته عده ‏اى از مفسران، منكر دلالت اين آيه بر بهشت برزخى هستند كه گفتار اين دسته مفسران را از نظر مى‏ گذرانيم:
اشكال اول:
برخى مى ‏گويند:
«فعل ماضى (قيل) - در اينجا - دلالتى بر انجام كار در زمان گذشته ندارد كه (الْجَنَّة) به بهشت برزخى تفسير شود؛ بلكه خداوند، فعل ماضى را در اين آيه به كار برده است تا بفهماند كه صدور اين دستور، حتمى و لازم است».
اشكال دوم:
دسته ‏اى ديگر از مفسران مى‏ گويند:
«حبيب وارد بهشت نشده است؛ بلكه خداى تعالى او را به آسمان برد تا روز قيامت، او را روانه بهشت اخروى نمايد».
اشكال سوم:
برخى ديگر پنداشته‏ اند:
«منظور از گوينده (قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّة) خدا و فرشتگان الهى نيست؛ بلكه مردمى هستند كه در هنگام كشتن حبيب، با تمسخر به او مى‏گفتند: ما تو را مى‏كشيم، پس اگر بهشتى هست در آن داخل شو!».
جواب اشكالات: هر سه اشكال به دليل آيه (ياليْتَ قَومي يَعْلَمونَ بِما غَفرلي رَبّي وَ جَعَلني مِنَ الْمُكْرَمينَ) رد مى‏شود؛ زيرا:
«حبيب» هنگامى كه لطف و كرامت الهى را در مورد خويش مشاهده كرد، گفت: «اى كاش! قوم من از وضع سعادت‏آميزم در جوار رحمت پروردگار، آگاه مى‏شدند».
بنابراين، فعل ماضى، دلالت بر وقوع دارد؛ حبيب به بهشت وارد شده است و قائل (اُدْخُلِ الْجَنَّة)هم، قوم گنهكار او نيست -كه به استهزا گفته باشند- بلكه گفتار از خود اوست.(26)

آيه ششم:

(وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرهُ يَوْمَ الْقيامَةِ اَعْمى)(27)
خداوند تبارك و تعالى درباره كيفر بدكاران و گنهكاران مى‏گويد:
(وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً)هر كس - در دنيا - از ياد من غفلت كند و از آيين حق روى برگرداند، زندگى‏اش به سختى و تنگى خواهد گذشت.(وَ نَحْشُرهُ يَوْمَ الْقيامَةِ اَعْمى)
و پس از تحمل اين رنج و سختى، در قيامت نيز، كور محشورش مى‏كنيم.
مرحوم علامه طباطبايى در تفسير اين آيه مى ‏فرمايد:
«يكى از مصاديق معيشت ضَنْك و زندگى تنگ، عذاب قبر است؛ بنابراين، قسمت اول آيه، به دنيا و برزخ و قسمت دوم آيه، به آخرت مربوط است»(28).
در برخى روايات نيز صفت «ضَنْك» براى قبر به كار برده شده است:
قال النبّي(ص): هَلْ تَدْرُونَ فيما اُنزِلَتْ (فَاِنَّ لَهُ معيشةً ضَنْكا)؟ قالوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ اَعْلَم!
قالَ: «عَذابُ الْكافِر في قَبْره...»(29)
پيامبر اكرم(ص) در تفسير واژه «ضنكاً» در آيه (فَاِنَّ لَهُ معيشةً ضَنْكا) پرسيد. آنها گفتند: خدا و رسولش آگاه‏ترند.
حضرت فرمود: «مراد از معيشت ضنك، فشار و عذاب قبر كافر است».
قَالَ الْمَهْدي(ع) في قوله تعالى (وَ مِنْ وَرائهم بَرْزَخٌ اِلى‏ يَومِ يُبعَثُونَ) «هُوَ الْقَبْرُ وَإنَّ لَهُم فيه لَمعيشَةً ضَنْكاً...».(30)
حضرت مهدى(ع) در تفسير آيه (وَ مِنْ وَرائهم بَرْزَخٌ اِلى‏ يَومِ يُبعَثُونَ) فرمود: «منظور از برزخ، عالم قبر است كه زندگى كفار در آنجا بسى تنگ است».

آيه هفتم:

(قالُوا رَبَّنا اَمتَّنَا اثْنَتيْنِ وَاَحْيَيْتَنَا اثْنتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنا فَهَلْ اِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبيلٍ)(31)
وقتى كفار حيات پس از مرگ را در خود احساس كنند، شك و ترديدشان،به يقين تبديل مى‏شود و در آن حال گويند:
(رَبّنا اَمتَّنَا اثْنَتيْنِ)
بارالها، ما را دوبار (در دنيا و برزخ) ميراندى!
(وَاَحْيَيْتَنَا اثْنتَيْنِ)
و دو بار (در برزخ و آخرت) زنده كردى!
(فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنا)
اينك، از يقين آورندگانيم و به گناهان خود اعتراف مى‏نماييم.
(فَهَلْ اِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبيلٍ)
آيا راهى هست كه ما از اين رنج و مصيبت خارج شويم؟
ندا خواهد رسيد كه هيچ راهى براى خروج از اين عالم نداريد (وآنچه در دنيا كِشته ‏ايد، اينك مى‏درويد!)
بدون «حيات برزخى» دو بار مردن و دو بار زنده شدن امكان ندارد. آيه زير هم، اين معنى را تأييد مى ‏كند:
(كُنْتُم اَمْواتاً فَاَحْياكُم ثُمَّ يُميتُكُم ثُمَّ يُحْيِيكُم ثُمَّ اِليْهِ تُرْجَعُونَ)(32)
مرده بوديد؛ خدا شما را زنده كرد. ديگر بار نيز بميراند، باز شما را زنده گرداند؛ تا اينكه سرانجام به سوى او بازگشت كنيد.
در مورد دلالت آيه هفتم بر حيات برزخى، اشكالاتى بدين شرح مطرح شده است:
اشكال اول:
عده ‏اى از مفسران مى‏گويند:
«اين آيه دلالتى بر حيات برزخى ندارد؛ بلكه مراد از دوبار مردن، مرگ حال نطفگى و دنياست و مراد از دوبار زنده شدن، زندگى دنيا و قيامت است».
پاسخ:
مرگ، وقتى صادق است كه قبلاً حياتى بوده باشد؛ بنابراين، مرگ نسبت به نطفه صدق نمى‏كند و مراد از زنده شدن، حياتى است كه موجب يقين به معاد گردد؛ زيرا كفار در دنيا، قيامت را انكار مى‏كنند و حيات دنيايى آنان نيز موجب يقين به معاد و اعتراف به گناهان نمى‏گردد.(33)
اشكال دوم:
گروهى ديگر پنداشته‏ اند:
«دو بار مرگ و زندگى، تأكيد در مرگ و زندگى دنيا مى‏باشد و دلالتى بر موت و حيات برزخى ندارد؛ چنانكه در آيه زير هم بدين مطلب اشارت رفته است:
(ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ)(34)
«باز هم به چشم بصيرت، دقت كن».
حكيم و مفسر الهى، مرحوم «علامه طباطبايى» در پاسخ به اين اشكال، مى‏گويد:
«اين حرف (كه مراد از تثنيه و دوبار، تأكيد است؛ نه تثنيه واقعى و حقيقى) وقتى درست است كه خداوند تعالى، كلمات «اماته و اِحياء» را تثنيه آورد؛ يعنى بگويد: امتنا اماتتين و احييتنا احيايتين؛(35) (و حال آنكه كلمه (اثنتين) كه هم خانواده «تثنيه» و به معناى «دو» مى‏باشد؛ استعمال شده و لذا به هيچ وجه معناى تأكيد از آن فهميده نمى‏شود)».

آيه هشتم:

(فَوَقيهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ مامَكَرُوا وَ حاقَ بآلِ فِرْعَونَ سُوءُ العَذابِ اَلنَّارُ يُعْرَضُونَ عَليْها غُدُوّاً وَعَشِيّاً وَ يَوْمَ تقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلوا آلَ فِرعَوْنَ اَشَدَّ العَذابِ)(36)
اين آيه ماجراى مكر و حيله فرعونيان با قوم موسى را كه سرانجام به هلاك شدن آل فرعون منجر گرديد، چنين بيان مى‏دارد:
(فَوَقيهُ اللَّهُ سَيِّئات مامَكَرُوا)
آنان، آهنگ كشتن موسى و قومش را نمودند و خداى تعالى، ايشان را از شرّ فرعونيان نگه داشت و مكرشان را به خودشان برگرداند و همگى را در دريا غرق ساخت.
(وَ حاقَ بآلِ فِرْعَونَ سُوءُ العَذابِ)
پس از آنكه فرعونيان غرق شدند، در جهان برزخى، دچار «عذاب سوء» گرديدند.
(اَلنَّارُ يُعْرَضُونَ عَليْها غُدُوّاً وَعَشيّاً)
اين «عذاب سوء» عبارت است از: روبه ‏روى آتش نماياندن آنان در صبحگاه و شامگاه.
(وَ يَوْمَ تقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلوا آلَ فِرعَوْنَ اَشَدَّ العَذابِ)آنگاه كه قيامت بر پا شود، عذابى سخت‏تر از «عذاب سوء» نصيب فرعونيان گردد كه از آن به عذاب شديدتر تعبير مى ‏گردد و عبارت است از: افكندن فرعونيان در آتش.
امام صادق(ع) در تفسير اين آيه فرمود:
«ذلِك فِي الدُّنيا -قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامة- لاَنَّ في نارِالقيامَةِ لايَكُونُ غُدوٌّ وَعشيٌّ؛ ثُمَّ قالَ: «هذا فِي الْبَرزَخِ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيامَة».(37)
«عذاب سُوء» در جهانِ پيش از قيامت واقع مى‏شود؛ زيرا قيامت، شب و روز ندارد؛ و اين موضوع در برزخ، قبل از روز قيامت تحقق مى ‏يابد.
دليلى كه در آيه چهارم به آن استناد شد، اينجا نيز صادق است.(38)
مضافاً به اينكه، در اين آيه از دو نوع عذاب به شرح زير نام برده مى‏شود:
1 - (سُوء الْعَذاب): اين عذاب، مربوط به جهان برزخى است و آن عبارت است از نماياندن فرعونيان بر آتش كه نسبت به عذاب آخرت خفيف ‏تر است.
2 - (اَشَدّ العَذاب): اين عذاب، مربوط به جهان اخروى است و آن عبارت است از انداختن فرعونيان در آتش كه نسبت به عذاب برزخ بسيار شديدتر است.
اين آيه، به سه دليل، بر جهان برزخى دلالت دارد:
1 - تفاوت بين تعبير عذاب اول (سوء العذاب) و عذاب دوم(اشد العذاب).
2 - ذكر صبح و شب در عذاب اول؛ با توجه به اينكه قيامت، صبح و شب ندارد.
3 - تفاوت چگونگى عذاب؛ به طورى كه در عذاب اول مقابل آتش نمايانده مى‏شوند و در عذاب دوم، درون آتش افكنده خواهند شد.

آيه نهم:

(اِذِ الاَغْلالُ في‏ اَعْناقِهم وَالسَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ فِي الْحَميمِ ثُمَّ فِي النّارِ يُسْجَرُون)(39)
خداوند، كيفر كفار را پس از مرگ، چنين بيان مى‏دارد:
(اِذِ الاَغْلالُ في ‏اَعْناقِهم وَالسَّلاسِلُ يُسْحَبونَ فِي الْحَميم)
گردنهايشان را با غُل و زنجيرهاى آتشين بكشند و در آب جوشان بيفكنند.
(ثُمَّ فِي النّار يُسْجَرون)
پس از آن، در آتش قيامت از شدت عذاب افروخته گردند.در اين آيه، دو نوع عذاب بيان مى‏شود:
1 - انداختن در آب جوشان.
2 - افروختن در آتش.
بين اين دو نوع عذاب، با حرف عطف (ثُمَّ) - كه دلالت بر ترتيب منفصل و فاصله طولانى دارد- جدايى حاصل شده است؛ از اين رو هر دو عذاب، مربوط به آخرت نيست؛ بلكه عذاب اول در جهان برزخى و عذاب دوم در جهان اخروى واقع مى ‏شود.

آيه دهم:

(مِمّا خَطيئاتِهم اُغْرِقُوا فَاُدخِلُوا ناراً فَلَمْ يَجِدُوا لَهُم مِنْ دُونِ اللَّهِ اَنْصاراً)(40)
بر قوم گستاخ و سركش نوح كه دستورات الهى را پيروى نمى‏كردند و از پيامبرشان نيز حرف شنوى نداشتند و او را مورد استهزا و تمسخر قرار مى‏دادند، عذابى كُشنده فرود آمد.
خداوند، درباره چگونگى عذاب آنان مى‏فرمايد:
(مِمّا خَطيئاتِهم اُغْرِقُوا)نخستين بار در طوفانى كه به امر خدا روى داد -و در تاريخ به «طوفان نوح» معروف است- غرق و هلاك شدند.
(فَاُدخِلُوا ناراً)پس از مرگ - در دنيا - به آتش افكنده شدند.
(فَلَمْ يَجِدُوا لَهُم مِنْ دُونِ اللَّهِ اَنْصاراً)
در آن حال، غير از خدا، هيچ ياورى را توانا نيافتند كه قادر بر كمك و يارى بر آنان و نجاتشان از عذاب آتش باشد. (كنايه از اين است كه هنگام افتادن در آتش، از بتها و خدايان دروغينشان كارى ساخته نيست).
منظور از آتشى كه قوم نوح در آن افكنده شدند، آتش جهنم برزخى است؛ زيرا:
الف - پس از غرق شدن و هلاك گشتن، حرف عطف «فاء» كه دلالت بر ترتيب متصل و انجام پى‏ درپى دارد، واسطه شده است؛ گويى آن قدر اين دو، به هم پيوسته بيان شده كه پس از غرق شدن در طوفان، بى‏درنگ آنان را به آتش افكندند و اگر مراد، آتش آخرت مى‏بود، بايستى با حرف عطف «ثُمَّ» فاصله مى‏شد.
ب - انداختن در آتش، با لفظ ماضى به كار رفته كه دلالت بر انجام‏دادن فعل دارد؛ بنابراين چون قيامت هنوز فرا نرسيده، ورود به آتش در جهان برزخى واقع شده است.
غير از ده آيه ‏اى كه چگونگى دلالت آنها را بر «حيات برزخى» شرح و توضيح داديم، آيات ديگرى نيز - از نظر معنا - بر «عالم برزخ» دلالت دارند كه به سبب رعايت اختصار، به ترجمه آنها بسنده مى ‏كنيم:
(كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ كُنْتُم أَمْواتاً فَأَحياكُمْ ثُمَّ يُميتُكُم ثُمَّ يُحْييكُمْ ثُمَّ إلَيْهِ تُرْجَعُونَ)(41)
چگونه به خدا كفر مى‏ورزيد! در حالى كه مرده بوديد و خدا شما را زنده كرد؛ ديگربار، بميراند؛ باز زنده كند و سرانجام نيز به سوى او خواهيد رفت.(إنَّ الَّذينَ تَوَفّاهُمُ الِمَلائِكُةُ ظالِمي أَنْفُسِهِم قالُوا فيمَ كُنْتُم قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفينَ في الأَرْضِ قالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسعةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْويهُم جَهَنَّمُ وَسائَتْ مَصيراً)(42)
فرشتگان، هنگامى كه جان ستمگران را گيرند؛ (آنها را مورد بازخواست قرارداده) پرسند: «چرا در دنيا بد كردار بوديد؟»
گويند: «ما در زمين، مستضعف و ناتوان بوديم».
فرشتگان گويند: «آيا زمين خدا گسترده نبود كه (از سرزمين جهل و كفر به وادى علم و ايمان بشتابيد و) هجرت كنيد؟»
(اين بهانه ‏ها را نپذيرند) جايگاهشان «جهنم» است كه بد جايگاهى است.(إلَّا الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَالْوِلْدانِ لايَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَلايَهْتَدُونَ سَبيلاً فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوّاً غَفُوراً)(43)
آن گروه از مردان، زنان و كودكانى كه ناتوان بودند و گريزى برايشان ميسر نبود و راهى براى نجات نمى‏يافتند به بخشش و رحمت خداوند اميدوار باشند كه خداوند بخشنده و آمرزنده است.(وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لي وَ لاتَفْتِنّي‏ أَلا في الفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالْكافِرينَ)(44)
برخى از منافقان گويند: «ما را از جهاد معاف دار! و در (آتش) فتنه نينداز!» آگاه باش! آنان خود در فتنه افتادند؛ و اكنون، آتش، آن كافران را در برگرفته است.(أَلَمَ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ‏ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُم دارَالْبَوارِ جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ القَرارُ)(45)
آيا نديدى! حال مردمى كه نعمت خدا را تبديل به كفر و نافرمانى كردند و (خود و) قوم خود را به ديار تباهى رهسپار ساختند و به دوزخ -كه بد جايگاهى است- در افتادند!
(وَ قالَ الَّذينَ لايَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَيْنا المَلائِكَةُ أَوْ نَرى‏ رَبَّنا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا في أَنْفُسِهِم وَ عَتَوْ عُتُوّاً كَبيراً يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلائِكَةَ لابُشْرى‏ يَوْمَئذٍ لِلْمُجْرِمينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً أَصْحابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئذٍ خَيْرٌ مُسْتَقَرّاً وَ أَحْسَنُ مَقيلاً)(46)
آنان كه اميد به ديدار ما نداشتند، مى‏گفتند: «چرا فرشتگان بر ما فرستاده نشدند؟ چرا ما خدا را به چشم نمى‏بينيم؟» بدرستى كه آنان راه غرور و تكبر را پيش گرفتند و به شدت در جهت سركشى و طغيان شتافتند؛ روز ديدار با فرشتگان، مژده‏اى از آنان نيابند؛ بلكه گويندشان: «از رحمت خدا به دور باشيد!» ما نيز به كردار بدشان توجه كرده و همه اعمالشان را محو گردانيم. اهل بهشت در آن روز، قرارگاهى به مراتب بهتر و خوابگاهى نيكوتر(از دنيا) خواهند داشت.(وَ إِنَّ لِلَّذينَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لايَعْلَمُونَ)(47)
براى ستمكاران، پيش از قيامت، عذابى خواهد بود كه بيشتر مردم از آن آگاه نيستند.(فَأَمّا إِنْ كانَ مِنَ المُقَرَّبينَ فَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنَّتُ نَعيمٍ)(48)
اگر از نيكان به درگاه خدا باشد؛ (در بهشت برزخى) آسوده و شادمان و در آخرت نيز از بهشت جاودان بهره‏مند است.(وَ أَمّا إِنْ كانَ مِنَ الْمُكَذِّبينَ الضَّالّينَ فَنُزُلٌ مِنْ حَميمٍ وَ تَصْلِيَةُ جَحيمٍ)(49)
اما اگر از بد كرداران و گمراهان باشد؛ (در جهنم برزخى) آب گرم جوشان بدو آشامند و (در جهنم آخرت نيز) جايگاهش اندر آتش است.(يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي‏ إلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلي في عِبادي وَادْخُلي جَنَّتي)(50)
اى نفس قدسى آرام! به نزد پروردگارت باز آى در حالى كه خدايت از تو خشنود است و تو هم از خدايت خشنود؛ باز آى و در صف بندگان خاصم درآى! و وارد بهشتم شو!

 

دسته بندى موضوعى

با اندكى ژرف انديشى در آيات برزخ، مى ‏توان آنها را به چهار دسته تقسيم نمود:(51)

الف - گفت و شنود فرشتگان با نيكان:

(الّذينَ تَتَوَفّاهُم الْمَلائِكةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَليْكُم)(52)
فرشتگان به پرهيزكاران گويند: «سلام عليكم».(يا اَيَّتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي اِلى‏ رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيّةً)(53)
فرشتگان به انسانهاى صالح گويند: «به سوى پروردگارتان بازآييد!».

ب - گفت و شنود فرشتگان با بدان

(قالَ رَبِّ ارْجَعُونِ لَعَلّي اَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ، كَلاَّ)(54)گويند: «مرا بازگردان».
فرشتگان خواهند گفت: «هرگز، بازنخواهى گشت!».
(قالُوا كُنّا مُستَضْعَفينَ فِي اْلاَرْضِ قالُوا اَلَمْ تَكُنْ اَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِروا فيها)(55)گويند: «ما مستضعف بوديم». فرشتگان خواهند گفت: «چرا هجرت نكرديد؟»

ج - حيات با سعادت نيكان:

(وَلَهُم رِزْقُهم فِيها بُكْرَةً وَعَشِيّاً)(56)
رزق و روزى - صبح و شب - بدون رنج به آنان مى‏رسد.(بَلْ اَحياءٌ عِنْدَ رَبِّهم يُرْزَقُون)(57)شهدا زنده‏ اند و پيش خدا روزى داده مى‏شوند.

د - حيات بى ‏سعادت بدان:

(اَلنّارُ يُعْرَضُونَ عَليْها غُدُوّاً وَ عَشِيّاً)(58)
صبح و شب، آتش بر آنان عرضه مى‏ گردد.(مِمّا خَطيئاتِهم اُغْرِقُوا فَاُدْخِلُوا ناراً)(59)
پس از غرق شدن، در آتش افكنده شدند.

 

نویسنده :على محمد اسدى

 

پی نوشت:

1 . مؤمنون (23) آيه 99 - 100.
2 . در برخى از آيات ديگر نيز آمده است: وقتى انسانهاى بدكردار، خود را در عذاب و وعده الهى را حق مى‏بينند؛ اظهار مى‏دارند:
الف - (ربنا ابصرنا و سمعنافارجعنا نعمل صالحاً انا موقنون)
پروردگارا! ما اينك چشمهايمان بينا و گوشهايمان شنوا گشته و به حقايق اين عالم، يقين آورديم؛ پس ما را به دنيا بازگردان تا كارهاى شايسته انجام دهيم.
سجده (32) آيه 12.
ب - (يا ليتنا نردّ و لانكذّب بآيات ربنا)
اى كاش، ما را به دنيا باز مى‏گرداندند؛ و دگر بار نشانه‏هاى الهى را دروغ نمى‏پنداشتيم.
انعام (6) آيه‏27.
3 . «بحار الانوار»، ج‏6، ص‏214.
4 . «مدرك پيشين»، ص‏218.
5 . بقره (2) آيه 154.
6 . آل عمران (3) آيه 169 - 170.
7 . نحل (16) آيه 32.
8 . مريم (19) آيه 62.
9 . يس (36) آيه 26 - 27.
10 . طه (20) آيه 124.
11 . مؤمن (40) آيه 11.
12 . مؤمن (40) آيه 45 - 46.
13 . مؤمن (40) آيه 71 - 72.
14 . نوح (71) آيه 25.
15 . بقره (2) آيه 154.
16 . آل عمران (3) آيه 169 - 170.
17 . برگرفته از: «تفسير الميزان»، العلامة الطباطبايى، ج‏1، ص‏345 - 347، منشورات جماعة المدرسين.
18 . «تفسير الميزان»، ج‏1، ص 348 - 349. «ترجمه تفسير الميزان»، ج‏2، ص‏241 - 252.
19 . نحل (16) آيه 32.
20 . مريم (19) آيه 62.
21 . دهر (76) آيه 13.
22 . يس (36) آيه 26 - 27.
23 . «مجمع البيان»، الشيخ الطبرسى، ج‏8، ص‏526، مكتبة العلمية الاسلامية:
قال رسول اللَّه: «سباق الامم لم يكفروا باللَّه طرفة عين: على بن ابى‏طالب(ع)؛ و صاحب ياسين، و مؤمن آل فرعون، و هم الصديقون و عليّ افضلهم».
سبقت يافتگان همه امتها - كه حتى لحظه‏اى به خدا كفر نورزيدند - سه نفرند: على‏ابن ابى‏طالب(ع)، مؤمن آل ياسين، و مؤمن آل فرعون؛ اين سه نفر از راستگويانند و على(ع) برترين آنهاست.
24 . نحل (16) آيه 32.
25 . برگرفته از: «تفسير الميزان»، ج‏17، ص‏79، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات.
26 . برگرفته از: «تفسير الميزان»، ج‏17، ص‏79. «ترجمه تفسير الميزان»، ج‏33، ص‏136-135.
27 . طه (20) آيه 124.
28 . برگرفته از: «تفسير الميزان»، ج‏14، ص 225 - 226.
29 . «الفروع من الكافى»، ج‏3، ص‏231. «المحجة البيضاء»، ج‏8، ص‏305.
30 . «بحار الانوار»، العلامة المجلسى، ج‏78، ص‏148 دارالكتب الاسلامية.
31 . مؤمن (40) آيه 11.
32 . بقره (2) آيه 28.
33 . بر گرفته از: «تفسير الميزان»، ج‏17، ص‏312 - 314.
34 . ملك (67) آيه 4.
35 . «تفسير الميزان»، ج‏17، ص 313. «ترجمه تفسير الميزان»، ج‏34، ص 180.
36 . مؤمن (40) آيه 45 - 46.
37 . «مجمع البيان»، الشيخ الطبرسى، ج‏8، ص‏526. مكتبة العلمية الاسلامية.
38 . دليلى كه در آن آيه اقامه شد، با استناد به آيه زير است:
(لايرون فيها شمساً و لازمهريرا)
در قيامت، خورشيد و ماه ديده نمى‏شود. دهر (76) آيه 13.
39 . مؤمن (40) آيه 71 - 72.
40 . نوح (71) آيه 25.
41 . بقره (2) آيه 28.
42 . نساء (4) آيه 97.
43 . نساء (4) آيه 98 - 99.
44 . توبه (9) آيه 49.
45 . ابراهيم (14) آيه 28.
46 . فرقان (25) آيه 21 - 24.
47 . طور (52) آيه 47.
48 . واقعه (56) آيه 88 - 89.
49 . واقعه (56) آيه 92 - 94.
50 . فجر (89) آيه 27 - 29.
51 . اين فكر (دسته بندى در آيات برزخى) را از «حيات اخروى»، شهيد مطهرى گرفته‏ايم؛ ليكن نظم، روش و نگارشِ بحث، از نگارنده است.
52 . نحل (16) آيه 32.
53 . فجر (89) آيه 27 - 28.
54 . مؤمنون (23) آيه 99.
55 . نساء (4) آيه 97.
56 . مريم (19) آيه 62.
57 . آل عمران (3) آيه 169.
58 . مؤمن (40) آيه 46.
59 . نوح (71) آيه 25.