برگستره معارف قرآني؛ دو مثل براي منافقان

قرآن كريم در مطرح كردن مسائل تربيتي و معارف بلند خود، گاهي از تمثيل و تشبيه استفاده مي كند و با تشبيه مسائل غيرحسي به امور حسي، به مطلب عينيت و تجسم مي بخشد تا فهم آن براي مخاطب آسان گردد.

در قرآن كريم حدود پنجاه مثل وجود دارد كه همه آنها تشبيه معقول به محسوس است و در چندين آيه از قرآن كريم هدف از آوردن مثلها بيان شده است:
«و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون» (ابراهيم / 25)و خداوند مثلها را براي مردم مي زند شايد آنها يادآور شوند.
«و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون» 
(حشر / 21)و اين مثلها را براي مردم مي زنيم شايد آنها انديشه كنند.

«مثلهم كمثل الذي استوقد نارا فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و تركهم في ظلمات لايبصرون. صم بكم عمي فهم لايرجعون. اوكصيب من السماء فيه ظلمات و رعد و برق يجعلون اصابعهم في اذانهم من الصواعق حذر الموت و الله محيط بالكافرين. يكاد البرق يخطف ابصارهم كلما اضاء لهم مشوافيه و اذا اظلم عليهم قاموا و لوشاء الله لذهب بسمعهم و ابصارهم ان الله علي كل شيء قدير».

ترجمه: (مثل آنها (منافقان) مثل كسي است كه آتشي را برافروخت و چون آن آتش اطراف خود را روشن كرد، خداوند روشنايي آنها را از بين برد و آنها را در تاريكي هايي رها ساخت كه جايي را نمي ديدند. آنها كران، گنگان و كوران هستند پس آنها از راه خود باز نمي گردند. يامثل آنها مانند باراني از آسمان است كه در تاريكي هاي شب همراه با رعد و برق بر كساني ببارد. آنها از ترس مرگ انگشتان خود را در گوشهاي خود مي گذارند تا صاعقه را نشنوند و خدا بر كافران احاطه دارد. نزديك است كه برق چشمان آنها را از بين ببرد هرگاه كه نور برق راه آنها را روشن مي كند، راه مي روند و چون خاموش مي شود مي ايستند و اگر خدا بخواهد گوش آنها و چشمان آنها را از بين مي برد همانا خداوند بر هر چيزي تواناست.(سوره بقره، آيات 17-20)

در این آيات شريفه خداوند براي ترسيم حال منافقان دو مثل ذكر كرده كه هركدام بيانگر قسمتي از حالات روحي آنان است.
پس از آنكه خداوند در آيات پيشين، ويژگيهاي منافقان را بيان كرد، در پايان براي اينكه حالات روحي آنان بيشتر شناخته گردد و هيچ گونه ابهامي باقي نماند، با ذكر دو مثل كه تجسمي از روحيات منافقان است، مطلب را به پايان مي برد.
اين دو مثل مانند دو تابلو، چهره واقعي منافقان را در برابر ديدگان خواننده قرار مي دهد.
در اولين مثل، منافقان را به كسي تشبيه مي كند كه در يك بيابان در تاريكي مطلق قرار گرفته و نمي تواند راه به جايي ببرد، او براي رها شدن از اين ظلمت، آتشي را مي افروزد با روشن شدن آتش اطراف او روشن مي شود و تا آن شخص بخواهد از اين روشنايي استفاده كند آتش خاموش مي شود و بار ديگر تاريكي همه جا را فرا مي گيرد و شخص نمي داند كه در اين ظلمت چه كند.

منافقان نيز همانند آن شخص هستند؛ كفر و نفاق، جان و دل آنها را تاريك كرده و آنان در يك ظلمت قرار گرفته اند ظلمتي كه خود براي خود خواسته اند آنها در اثر عناد و لجاجت به جايي رسيده اند كه تمام راههاي هدايت به روي آنها بسته شده است ولي گاهي از روي نفاق و دورويي اظهار ايمان مي كنند و نام خداوند را به زبان مي آورند.
اظهار ايمان و ياد خدا به هر دليل كه باشد ولو از روي نفاق، خود داراي خاصيت است و نور مي دهد و يك لحظه راه منافقان را روشن مي سازد. اما چون اين ايمان بي پايه و بي ريشه است به زودي آن نور خاموش مي شود و آن روشنايي به تاريكي مي گرايد و مجددا نشانه ها و علائم هدايت در آن تاريكي گم مي شود و منافقان نمي توانند راه به جايي برند.
جالب اينكه در پايان همين مثل متذكر مي شود كه منافقان كران و لالان و كوران هستند و آنها از راه خود برنمي گردند، در واقع همانگونه كه اگر كسي كر و لال و كور باشد ارتباط او با واقعيتهاي خارج تقريبا قطع مي شود و كانالهاي مهم حسي او از كار مي افتد و او نمي تواند از واقعيتهايي كه در پيرامون او وجود دارد به خوبي آگاه شود، همين گونه است منافقان كور دل كه در اثر عناد و نفاق، قواي دراكه آنان از درك حقيقت عاجز مي ماند و به همين سبب از راهي كه پيش گرفته اند باز نمي گردند.
در مثل دوم حال منافقان به حال كساني تشبيه شده است كه در يك هواي تاريك كه حتي ابرها جلو نور ستارگان را هم گرفته اند، در زير باران تندي قرار بگيرند و با رعد و برق شديدي هم مواجه شوند، محيط آنچنان خوفناك باشد كه آنها بر جان خود بترسند و از اينكه هر لحظه ممكن است صاعقه اي آنها را بسوزاند، در وحشت شديد به سر برند و از شدت ترس انگشتان خود را بر گوشهايشان قرار بدهند.
همچنين نور خيره كننده برق به شدت بر چشم آنها بزند و نزديك باشد كه نور چشمانشان را از بين ببرد. در چنين حالتي آنها به دنبال پناهگاه باشند ولي در اثر ظلمت شديد راه را نبينند و هرگاه كه برق بزند و آنها لحظهاي پيش پاي خود را ببينند چند قدمي پيش روند و چون برق نزند بايستند و به هر حال راه به جايي نبرند.
منافقان عصر پيامبر نيز حالتي شبيه حالت چنين اشخاصي را داشتند، از يك سو در ظلمت كفر و ضلالت بودند و از سوي ديگر باران تند اسلام بر آنان باريدن گرفته بود و آنها از اسلام نفرت داشتند و از احكام نوراني اسلام همانند كسي كه از رعد و برق بترسد مي هراسيدند و بخصوص احكامي چون جهاد با دشمن كه با مذاق آنها جور در نمي آمد، مانند صاعقه بر آنان فرود مي آمد و آنها از مرگ خود مي ترسيدند.
ديگراينكه منافقان از مزاياي اسلام مانند ارث و نكاح و تقسيم غنائم و امنيت استفاده مي كردند ولي از لحاظ اعتقاد به مباني اسلام در ظلمت بودند درست مثل همان شخص باران زده كه از روشنايي برق استفاده مي كرد و چند قدمي راه مي رفت و چون برق نبود در ظلمت خود مي ماند و حركت نمي كرد.

در اين آيات به دو نكته نيز اشاره شده است:
نكته اول اينكه خداوند بر كافران احاطه دارد و آنها هرگز نخواهند توانست كه از حيطه قدرت او خارج شوند.
نكته دوم اينكه خداوند بر همه چيز قدرت دارد و اگر بخواهد ميتواند قواي مدركه منافقان را به سبب عنادي كه با حق دارند به كلي از بين ببرد و آنها براي هميشه از هدايت محروم شوند ولي چنين نكرده و راه را بر آنان بازگذاشته است هرچند كه موانع بزرگي بر سر راه آنان است كه خود به وجود آورده اند.

 

نویسنده: يعقوب جعفري نيا