تاثیر قرآن در اندیشه امام علی علیه السلام

(و ان الکتاب لمعى ما فارقته مذ صحبته.)1
کتاب خدا با من است و از آن زمان کهبا آن همنشین شدم از آن جدا نشدم.
جمله کوتاه اما پرمعناى فوق, بیانگر پیوند ژرف و استوار امام على(ع) با قرآن است. پیوندى که نه تنها بر عمل و رفتار امام که برساحتهاى احساس و عاطفه و فکر و اندیشه او نیز سایه افکنده است. امام در حقیقت نمونه کامل کسى است که خود در توصیف او فرمود:
(قد أمکن الکتاب من زمامه, فهو قائده وامامه, یحلّ حیث حلّ ثقله, و ینزل حیث کان منزله.)2
خود را در اختیار کتاب خدانهاده و آن را راهبر و پیشواى خود قرار داده. هرجا که گوید بارگشاید و هر جا که فرمان دهد فرود آید.
در این نوشتار در پى بررسى تمام ابعاد این ارتباط و پیوستگى نیستیم, که فرصت بیشتر و توان فزون ترى مى طلبد, بلکه سعى ما براین است تا اندکى زوایاى این پیوند را در بعد فکرى و نظرى جست وجو کنیم و به اجمال و اختصار ازچگونگى آن سخن بگوییم, با این امید که توانسته باشیم گوشه اى از تأثیر قرآن بر فکرو اندیشه امام على(ع) و شکل گیرى شخصیت فکرى آن امام در پرتو قرآن را نمایانده باشیم.

پیش درآمد

نگاهى گذرا به نهج البلاغه به عنوان تجلیگاه فکر و اندیشه امام على(ع) نشان مى دهد که سرچشمه هاى فکرى و منابعى که امام در ساختمان فکرى اش از آنها بهره گرفتهاست, متعدد و متنوع بوده است.
برخى از افکار و اندیشه ها ناشى از مشاهده و تجربهمستقیم واقعیتهاى پیرامونش مى باشد, مانند تحلیلهاى امام از اوضاع و احوال موجودجامعه خود و برداشتهایى که راجع به افراد, جریانها و به طور کلى واقعیت موجود دارد, که بیشتر نامه هاى امام و بخشى ازخطبه هاى نخستین نهج البلاغه در همین زمینه قابلتبیین هستند.
بعضى دیگر از افکار و باورها, برگرفته از تعلیمات و آموزه هاىپیامبر اکرم(ص) است, چنان که خود امام بدان تصریح مى کند, مانند حقایقى که راجع به آینده افراد, جریانها, مکانها و… مطرح فرموده است. امام در این زمینه مى فرماید:
(به خدایى که دانه را کفیده و جانداران را آفریده, آنچه شما را از آنخبر مى دهم از رسول امّى است و سخن من با گفته او یکى است. رساننده خبر دروغ نگفته و شنونده نادان نبوده, گویى مردى را مى بینم سخت گمراه ـ دینش در راه دنیا تباه ـکه از شام بانگ بردارد و در تازد و درفشهاى خود را پیرامون کوفه بر پا سازد و… )3
(به خدا سوگند, کلمه اى از حق را نپوشاندم و دروغى بر زبان نراندم; که ازچنین حال و چنین روزى آگاهم کرده اند.)4
(و جز این, علمى است که خدا آن را به پیامبرش آموخت و او مرا یاد داد, و دعا کرد که سینه من آن را فراگیرد و دلم آن علمرا در خود پذیرد.)5
(به خدا اگر بخواهم هر یک از شما را خبر دهم که از کجا آمده و به کجا رود و سرانجام کارهاى او چه بود توانم. لیکن مى ترسم که درباره من به راه غلو روید و مرا بر رسول خدا(ص) تفضیل نهید. من این راز را با خاصگان در میان مىگذارم که بیمى بر ایشان نیست و به آنان اطمینان دارم. به خدایى که او را به حقبرانگیخت و برمردمان برترى بخشید, جز سخن راست بر زبان نمى آرم. و رسول خدا مرا ازاین حادثه ها آگاه ساخته است و هلاکت آن کس را که هلاک شود و رهایى آن را که نجاتیابد به من گفته است, و از پایان کار خبر داده است, و چیزى که در خاطرم مى گذشت باقى نگذاشت, جز آن که آن را به گوشم فروخواند و سخن آن را با من راند… )6
ازهمین گونه اندیشه ها مى توان به پندهاى حکیمانه اى اشاره کرد که امام در ضمن سخنان خود از پیامبر اکرم نقل و بر اساس آن مطالبى را بیان مى کند.7
بخش دیگرى ازاندیشه هاى امام دستاورد تأمل و تفکر عقلانى برپایه نوعى استدلال عقلى است, مانندمطالعات و تأملاتى که در آفرینش موجودات کرده است,8 و یامواردى که در مقام مشورت دهى راهنمایى هایى فرموده است.9
امام در نامه اى که به امام حسن(ع) نوشته است مى فرماید:
(پسرکم! هر چند من به اندازه همه آنان که پیش از من بوده اند نزیسته ام, اما در کارهاشان نگریسته ام و در سرگذشتهاشان اندیشیده و در آنچه از آنان مانده, رفته و دیده ام, تا چون یکى از ایشان گردیده ام, بلکه با آگاهى که از کارهاشان بهدست آورده ام گویى چنان است که با نخستین تا پسینشان به سربرده ام.)10
و گاهى که از تفکر و اندیشیدن نتیجه نمى گیرد اظهار عجز کرده مى فرماید:
(چه روزگاران که براى دانستن راز اجل کنجکاوى ها نمودم, ولى مشیت خداى تعالى آن بود که هربار پوشیده ترش دارد. هیهات, دانشى است در خزانه اسرار.)11
اما در میان منابع گوناگونى که اندیشه هاى امام از آنها سرچشمه گرفته است آنچه که بیشترین تأثیر را بر فکر و روحامام گذاشته و امام بیش از هر چیز دیگر از آن بهره برده, قرآن کریم است. و البتهاین امرى طبیعى است, چه آن که امام از زمان کودکى در دامان پیامبر اکرم(ص) تربیت شدو روح و جانش در پرتو وحى شکل گرفت. دراینجا جهت اثبات این مدّعا خطوط کلى تأثیرپذیرى امام از قرآن را اندکى به بحث مى گیریم.

گونه هاى تأثیرپذیرى

به طور کلى دو نوع تأثیرپذیرى از قرآن در کلمات امام دیده مى شود; یکى تأثیرپذیرى مستقیم, و دیگر تأثیرپذیرى غیرمستقیم.
مقصود از تأثیرپذیرى مستقیم, حضور و چیرگى قرآن بر ذهن و اندیشه امام با همان الفاظ و ساختار قرآنى است, بدونهیچ گونه تحلیل و تصرّفى در آن. تمام مواردى که آیات قرآن به صورت دلیل یا تمثیل یاتضمین در سخنان امام مطرح مى شوند, از این گونه اند; مانند:
(و قد جعل اللهسبحانه الاستغفار سبباً لدرور الرزق و رحمة للخلق, فقال سبحانه: (استغفروا ربّکمانّه کان غفاراً. یرسل السماء علیکم مدراراً. و یمددکم بأموال و بنین و یجعل لکمجنّات و یجعل لکم انهاراً.)12
(و بالقیامة تزلف الجنة و تبرّز الجحیمللغاوین.)13
(فلسنا نعلم کنه عظمتک, الاّ انّا نعلم انّک حیّ قیّوم, لاتأخذک سنةو لانوم, لم ینته الیک النظر, و لم یدرکک بصر, و احصیت الاعمال, و اخذت بالنواصى والاقدام.)14
و موارد دیگرى از این دست (ر.ک: خطبه 3, 18, 163 و 176) که در همه آنها محتواى قرآن در همان قالب قرآنى ذهن و اندیشه امام را قبضه کرده است.
اماقسمت عمده تأثیر قرآن بر اندیشه امام, تأثیر غیرمستقیم یا به عبارت دیگر محتوایى است; بدین معنى که قرآن در کلیتش به لحاظ محتوا و شیوه طرح مطالب, خاستگاه پیدایشیک سلسله اندیشه ها و باورهایى براى امام شده است که به رغم وجود بستر قرآنى براىآن اندیشه ها, استناد صریحى به قرآن صورت نگرفته است.
این گونه تأثیرپذیرى که درسراسر نهج البلاغه و در زمینه هاى گوناگون مشهود است, در دو محور عمده قابل دستهبندى هستند: 1. به دست دادن دیدگاه هاى کلى 2. تبیین مفاهیم و معارف. اینک به توضیحات دو محور مى پردازیم.

 

یک. به دست دادن دیدگاه ها

برخى دیدگاه هاى کلى در اندیشه امام وجود دارد که به مثابه زیرساخت همه دستگاه فکرى و نظرى او به شمار مى آید, به گونه اى که تمام تحلیلها, توصیفها و توصیه هاى امام بر پایه آن شکل گرفته و از آن سرچشمه مى گیرد. در حقیقت این دیدگاه ها روح کلى است که در قالب اندیشه ها و افکار ظهور و تجلى پیدا کرده است. و آنچه که در اینزمینه پیش از هر چیز توجه پژوهشگر را جلب مى کند سلطه قرآن بر ضمیر امام در پیدایش این دیدگاه هاست. دراینجا بر حسب استقراء به هفت دیدگاه کلى به صورت گذرا مى پردازیم.

1. بینش ارزشگذارى

یکى از تأثیرات عمیقى که قرآن به فکر و اندیشه امام گذاشته و شایسته است که به عنوان نخستین اثر تلقى شود, بینش ارزشگذارى است; یعنى چگونگى نگاه به امور از نظرضرورت و اولویت.
درک این مطلب که چه امورى در زندگى اهمیت فوق العاده دارد و به اصطلاح در اولویت اول قرار دارد و چه امورى از اهمیت کمتر برخوردار است و چه امورى بى اهمیت است, نقش عمده و اساسى در شیوه زندگى و هدف گیرى انسان دارد. چه آن که بخشى از لغزشها و انحرافات, از عدم درک ضرورتها و اولویتها پدید مى آید. حال اگر معیارتعیین ضرورت و اولویت را دین قرار بدهیم و نگاه دین را در ارزشگذارى رعایت کنیم ضرورت و بایستگى چنین شناختى دو چندان مى گردد.
از تکیه ها و تأکیدهاى قرآن کریم بر موضوعات معین مى توان نوع نگاه و دیدگاه قرآن را در ارزشگذارى به دست آورد. قرآنکریم در جهت هدایت انسانها به رغم تنوع بیانها و گوناگونى زمینه هایى مانند تشریع, قصص, انذار و تبشیر, بیان معارف و… سه محور را همیشه مورد تأکید قرار داده است, گوآن که هدف قرآن بیان همین سه مطلب بوده است و دیگر مسائل همه مقدمات یا پیامدهاى این سه مطلب به شمار مى آید.
اولین محور, حضور خداوند در هستى است. کمتر آیه اىرا مى توان یافت که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم بیانگر حضور خداوند در هستى وایجاد این احساس در انسان نباشد. اگر از آفرینش آسمانها و زمین سخن مى گوید, اگرنعمتهاى دنیوى یا اخروى را بر مى شمارد, اگر از مظاهر خشم و عقوبت خداوند در امتهاى گذشته یا آینده یاد مى کند, اگر از تشریع و قانونگذارى براى هدایت انسان سخن مى گوید, همه و همه در راستاى بیان حضور همه جانبه خداوند در هستى و ایجاد این احساسدر انسان است.
محور دوم, ضرورت عبودیت و تسلیم و به تعبیر عام تر تقواست, که درحقیقت نتیجه و پیامد مطلب نخست به شمار مى آید. در قرآن کریم با بیانهاى گوناگوناین موضوع مورد تأکید قرار گرفته است:
((و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ لیعبدون ذاریات / 56
((و لقد بعثنا فى کلّ امة رسولاً أن اعبدوا الله نحل / 36
((و ماکان الله لیضل ّقوماً بعد إذ هداهم حتى یتبیّن لهم مایتقون توبه / 115
((کذلکیبیّن الله آیاته للناس لعلهم یتقون بقره/ 187
(قل من یرزقکم من السماء و الأرضأمّن یملک السمع و الأبصار و من یخرج الحیّ من المیّت و یخرج المیّت من الحیّ و منیدبّر الأمر سیقولون الله فقل أفلاتتقون) یونس/ 31
محور سوم بیان مهم ترین زمینه لغزش و انحراف انسان در مسیر عبودیت و تقواست که قرآن با عنوان دنیاگرایى و باتعبیراتى همانند حبّ دنیا, اطمینان کردن به دنیا, رضایت به دنیا و امثال آن یاد مى کند.
((یا ایها الناس ان وعد الله حق فلاتغرّنکم الحیاة الدنیا فاطر/5
((ذلکبأنّهم استحبوا الحیاة الدنیا على الآخرة نحل/107
((ان الذین لایرجون لقائنا ورضوا بالحیاة الدنیا و اطمئنّوا بها یونس/87
((وذر الذین اتخذوا دینهم لعباً ولهواً و غرتهم الحیاة الدنیا انعام/70
اگر حجم آیاتى که راجع به سه محور یادشدهسخن گفته است به درستى تبیین و اندازه گیرى شود, به خوبى اهمیت و جایگاه ویژه اینمحورها و نظام ارزشگذارى قرآن آشکار مى گردد.
امام على(ع) نخستین کسى است درتاریخ اسلام که به خوبى این نگاه قرآنى را دریافت و در ارزیابى و اهمیت دادن اموربه کار بست. حجم مباحث مطرح شده در نهج البلاغه پیرامون این سه موضوع گواه بر درستىاین ادّعاست. کمتر خطبه اى وجود دارد که سخن از حضور خداوند در آن نباشد و کمترمتنى از سخنان امام هست که بر تقوا و عبودیت تکیه نشده باشد.
و سرانجام کمترصفحه اى از نهج البلاغه مى توان یافت که پیرامون دنیا و دنیاگرایى سخنى نگفته باشد.

2. نگاه آینه اى به هستى

از شیوه ارزشگذارى که بگذریم و اندکى عینى تر بررسى کنیم مى بینیم یکى از دیدگاههاى کلى که اندیشه هاى امام در قالب آن شکل گرفته است, نگاه آینه اى به هستى است. امام تمام هستى را آینه وجود, قدرت, حکمت و تدبیر خداوند مى بیند. ستارگان درخشان, خورشید فروزان, رویش گیاهان, توالى شب و روز, حرکت ابرها, ریزش باران, کیفیت آفرینش جانداران, هدایت غریزى موجودات, هدایت تشریعى انسانها, دگرگونى جامعه ها, صعود وسقوط آدمیان و در یک سخن همه آنچه که هستى را صورت و شکل بخشیده است, از نگاه امامجلوه گاه وجود و تدبیر خداوند است. حاکمیت و سلطه این دیدگاه بر ذهن و سخن امام درسراسر نهج البلاغه به گونه اى آشکار است که نیازى به اطاله سخن احساس نمى شود. دراین جا تنها به یک نمونه از سخنان امام بسنده مى کنیم. امام در خطبه 185 مى فرماید:
(اگر مردم در عظمت قدرت خدا و بزرگى نعمتهاى او مى اندیشیدند به راهراست باز مى گشتند و از آتش سوزان مى ترسیدند, اما دلها بیمار و چشمها معیوب است. آیا به آفریده هاى کوچک خدا نمى نگرند که چگونه آفرینش آنها را استحکام بخشید وترکیب اندام آن را برقرار کرد و گوش و چشم براى آن پدید آورد و استخوان و پوستمتناسب خلق کرد؟ به مورچه و کوچکى جثه آن بنگرید که چگونه لطافت خلقت او با چشم واندیشه انسان درک نمى شود. نگاه کنید که چگونه روى زمین راه مى رود و براى به دست آوردن روزى خود تلاش مى کند….
اگر اندیشه ات را به کارگیرى تا به راز آفرینش پى برده باشى دلایل روشن به تو خواهند گفت که آفریننده مورچه کوچک همان آفریدگار درختبزرگ خرماست, به جهت دقتى که جداجدا در آفرینش هر چیزى به کار رفته و اختلافات وتفاوتهاى پیچیده اى که در خلقت هر پدیده حیاتى نهفته است. همه موجودات سنگین و سبک, بزرگ و کوچک, نیرومند و ضعیف در اصول حیات و هستى یکسانند و خلقت آسمان و هوا وبادها و آب یکى است. پس اندیشه کن در آفتاب و ماه و درخت و گیاه و آب و سنگ واختلاف شب و روز و جوشش دریاها و فراوانى کوه ها و بلنداى قله ها و تفاوت زبانها کهنشانه هاى روشن پروردگارند…. )

از سوى دیگر هر کس اندک آشنایى با قرآن داشتهباشد مى داند که این نوع نگاه از خود قرآن سرچشمه مى گیرد; این قرآن است که با تکیهبر آیت بودن پدیده ها و رویدادها به انسان القا مى کند که به جهان با نگاه آیه اى وآینه اى بنگرد.
(ان فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار و الفلکالتى تجرى فى البحر بماینفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فأحیا به الأرضبعد موتها و بثّ فیها من کلّ دابّة و تصریف الریاح و السحاب المسخّر بین السماء والأرض لآیات لقوم یعقلون) بقره/164
((ان فى اختلاف اللیل و النهار و ما خلق اللهفى السموات و الأرض لآیات لقوم یتقون یونس/6
(ان فى السموات و الارض لآیات للمؤمنین. و فى خلقکم و مایبثّ من دابّة آیات لقوم یوقنون. و اختلاف اللیل و النهارو ما أنزل الله من السماء من رزق فأحیا به الأرض بعد موتها و تصریف الریاح آیات لقوم یعقلون) جاثیه/3ـ5
در همین راستا مى توان از آیات متعدد دیگرى یادکرد که کفر به آیات خدا و اعراض از آنها و جدى نگرفتن آنها را مورد نکوهش قرار مى دهد که از مجموع آنها تأکید قرآن بر القاء بینش آیه اى به هستى به دست مى آید.

3. نگاه تسلیم گونه نسبت به خداوند

دیدگاه کلى دیگرى که از سخنان امام استفاده مى شود و تا اندازه اى بر افکار واندیشه هاى آن حضرت سایه افکنده, نگاه تسلیمى در برابر خداوند است. در جاى جاى سخنان امام این مطلب مطرح شده است که انسان همچون سایر موجودات و پدیده هاى جهانهستى تحت تدبیر و اراده خداوند قرار دارد و مشیّت و علم او در همه چیز نافذ است. بنابراین شایسته است که انسان در هیچ حالتى از زیّ عبودیت بیرون نرود و همیشه دربرابر اراده و قضاى الهى تسلیم باشد.
این نگاه که یکى از بنیادى ترین دیدگاه هاىامام درباره رابطه انسان با خداست در مباحث زیادى تأثیر گذاشته است, که از آن جمله مى توان به بحث قضا و قدر, ابتلاهاى انسان, و مباحث اخلاقى همچون توکل, قناعت, زهد, صبر و … اشاره کرد. در تمام این موضوعات روح تبیینها و تحلیلها را همین دیدگاه شکلمى دهد. به عنوان نمونه امام در خطبه 23 نهج البلاغه مى فرماید:
(اما بعد, فإنّالامر ینزّل من السماء الى الأرض کقطر المطر الى کلّ نفس بما قسم لها من زیادة اونقصان, فاذا رأى احدکم لأخیه غضیرة فى اهل او مال او نفس فلاتکوننّ لهفتنة…)
امّا بعد, تقدیر الهى همانند قطره هاى باران براى هرکس که مقدر شده خواه اندک و خواه بسیار از آسمان به زمین مى آید. پس اگر کسى مال و منال برادر خود رابیش ازخود بیابد نباید که بر او رشک برد…
ییا در خطبه 37 مى فرماید:
(رضیناعن الله قضائه و سلمنا لله امره.)
و همچنین در خطبه 160 مى فرماید:
(امرهقضاء و حکمة, و رضاه امان و رحمة, یقضى بعلم و یعفو بحلم, اللهم لک الحمد على ماتأخذ و تعطى و على ما تعافى و تبتلى.)
و درجاى دیگر مى فرماید:
(و ان صبّتعلیهم المصائب لجأوا الى الاستجارة بک, علماً بأنّ ازمّة الامور بیدک و مصادرها عنقضائک.)15
همان گونه که پیش از این نیز اشاره شد یکى از محورهاى عمده که قرآن برآن تأکید دارد ایجاد روح عبودیت و تسلیم در برابر خداوند است. آیاتى که به اطاعت یاعبادت ترغیب مى کند, یا به شکر و صبر دستور مى دهد و یا سنتهاى الهى را راجع بهانسان بیان مى کند, همه و همه در راستاى این هدف قرار دارد که تدبیر حکیمانه خداوندرا نسبت به جهان و انسان بنمایاند و روح تمرّد, اعتراض و شکایت را از دل انسان بزداید.
((فابتغوا عند الله الرزق و اعبدوه و اشکروا له عنکبوت/17
((واصبرلحکم ربّک فانّک بأعیننا طور/48
((و مازادهم الاّ ایماناً و تسلیماً احزاب/22
((اذ قال له ربّه أسلم قال أسلمت لربّ العالمین بقره/131
((و من یسلموجهه الى الله و هو محسن فقد استمسک بالعروة الوثقى لقمان/22
((و ماخلقت الجنّ والانس الاّ لیعبدون ذاریات/56

4. نگاه ابزارى به دنیا

از دیدگاه هایى که امام سخت بدان پایبند است و همواره بر آن تأکید داشته, نگاهابزارى به دنیا و زندگى دنیاست. در نگاه امام على(ع) دنیا یک مسیر است و نه مقصد وزندگى; فرصتى است که باید از آن براى رسیدن به هدف اصلى که همان مقام قرب الهى وحیات جاودانه آخرت است, بهره گرفت. حجم عظیمى از مباحث نهج البلاغه که درباره ویژگیهاى دنیا مطرح شده یا از آخرت و جاذبه هاى بهشت یا رنجهاى دوزخ سخن به میان آمده, همه بیانگر همین دیدگاه است.
این نگاه که جایگاه مهمى در اندیشه امامدارد, از لحاظ ساختار فکرى مبنا و پایه مباحث متعدد اجتماعى و اخلاقى در نهج البلاغه قرار گرفته است; به عنوان نمونه بحث عدالت,16 بحث فلسفه نبوت,17 بحث تقوا18و موضوعات اخلاقى دیگرى مانند زهد, تزکیه و… ازموضوعاتى هستند که بر پایه همین دیدگاه تحلیل شده است.
(اى بندگان خدا شما را وصیت مى کنم که این دنیا را ترک گویید, که دنیا شما را ترک خواهد گفت, هرچند راضى به ترک آن نباشید.. و جسمتان راکهنه مى سازد, هر چند شما خواستار تازه بودن آن باشید. مثل شما و دنیا مثل مسافرانى است که به راهى مى روند, و تا به خود آیند ببینند که آن را پیموده اند…)19
(ایهاالناس انما الدنیا دار مجاز, و الآخرة دار قرار, فخذوا من ممرّکملمقرّکم.)20
(أفهذه تؤثرون, ام الیها تطمئنّون, ام علیها تحرصون, فبئست الدارلمن لم یهتمّها و لم یکن فیها على وجل منها.)21
(فانّ الدنیا لم تخلق لکم دارمقام, بل خلقت لکم مجازاً, لتزوّدوا منها الاعمال الى دار القرار.)22
(فتزوّدوافى الدنیا ماتحرزون به انفسکم غداً.)23
ناگفته پیداست که امام در رسیدن به این دیدگاه, وام دار قرآن کریم است, زیرا یکى از سه محور عمده اى که قرآن بر آن تأکیددارد, همین گذرا بودن دنیا و بى ارزش بودن آن در برابر آخرت و حیات اخروى است.
((تریدون عرض الدنیا و الله یرید الآخرة نفال/67
((أرضیتم بالحیوة الدنیامن الآخرة فما متاع الحیوة الدنیا فى الآخرة الاّ قلیل توبه/38
((یا قوم انّماهذه الحیوة الدنیا متاع و انّ الآخرة هى دارالقرار مؤمن/39
((و ما هذه الحیوةالدنیا الاّ لهو و لعب و ان الدار الآخرة لهى الحیوان عنکبوت/64
((قل متاعالدنیا قلیل و الآخرة خیر لمن اتقى نساء/77

5. نگاه عبرت آموز به تاریخ

پنجمین دیدگاه کلى که بر اندیشه و فکر امام على(ع) سیطره دارد و بخشى از تحلیلهاو اندرزهاى ایشان از آن سرچشمه مى گیرد, نگاه عبرت آموز به تاریخ است. تاریخ از نظرامام آینه اى است که سنتهاى الهى در تعامل با رفتار انسانها در آن تجلى کرده است. واز آنجا که این سنتها تغییرناپذیر است, تاریخ گذشتگان راهنماى خوبى براى چگونگى زیستن انسانها در آینده به شمار مى آید. بنابراین باید تاریخ را به دقت مطالعه کردو از آن پلى ساخت براى گذر به آینده.
(اگر خردمندید چرا در آثار پیشینیان و آنچه برنیاکان تان گذشته است نمى نگرید و عبرت نمى گیرید و بازنمى ایستید؟ آیا نمى بینیدکه رفتگان باز نمى گردند؟ آیا نمى بینید که بر جاى ماندگان را بقایى نیست؟ آیا نمى بینید که مردم دنیا شب را به روز نمى آورند و روز را به شب مى رسانند, و هر یک درحالى دیگر هستند؟…)24
(کجایند عمالقه و فرزندان عمالقه؟ کجایند فراعنه و فرزندانفراعنه؟ صاحبان شهرهاى (رسّ) کجا رفتند؟ آنان که پیامبران را مى کشتند و چراغ هاىسنتهاى پیامبران را خاموش مى کردند و سنتهاى جباران را زنده مى ساختند کجایند; آنانکه لشگرها روانه مى کردند و هزاران تن را منهزم مى ساختند, آنها که لشگرگاه هاساختند و شهرها پى افکندند؟)25
(فاعتبروا بما أصاب الأمم المستکبرین من قبلکم منبأس الله و صولاته و وقائعه و مثلاته, و اتعظوا بمثاوى خدودهم و مصارعجنوبهم
.)26
(و اعرض علیه أخبار الماضین, و ذکّره بما أصاب من کان قبلک منالأولین, و سرهم فى دیارهم و آثارهم, فانظر فیما فعلوا و عمّا انتقلوا و این حلّواو نزلوا, فانّک تجدهم قدانتقلوا عن الأحبّة و حلّوا دیار الغربة, و کأنّک عن قلیلقدصرت کأحدهم, فأصلح مثواک و لاتبع آخرتک بدنیاک…)27
(واعتبر بما مضى من الدنیالمابقى منها, فإنّ بعضها یشبه بعضاً, و آخرها لاحق بأوّلها.)28
این سخنان که ازعمق تأثیر نگاه عبرت بینانه به تاریخ در اندیشه امام پرده برمى دارد, بستر بسگسترده اى در قرآن کریم دارد. اگر به حجم آیاتى که بیانگر تاریخ گذشتگان و چگونگى برخورد امتهاى گذشته با پیامبران شان و همچنین جریان سنتهاى الهى در برابر رفتارانسانهاست نگاهى بیاندازیم, خواهیم دید که تا چه اندازه قرآن بر عبرت گیرى و نگاه پندآموز به تاریخ اهمیت داده است.
((لقد کان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب یوسف/111
(تلک القرى نقصّ علیک من أنبائها و لقد جائتهم رسلهم بالبیّناتفماکانوا لیؤمنوا بما کذّبوا من قبل کذلک یطبع الله على قلوب الکافرین) اعراف/101
(ألم یأتهم نبأ الذین من قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم واصحاب مدین و المؤتفکات أتتهم رسلهم بالبیّنات فماکان الله لیظلمهم و لکن کانواانفسهم یظلمون)توبه/70
((و لقد کذّبت رسل من قبلک فصبروا على ماکذّبوا و اوذواحتّى اتیهم نصرنا و لامبدّل لکلمات الله و لقد جائک من نبأ المرسلین انعام/34

6. نگاه هدفمند به انسان

از دیدگاه هایى که امام سخت بدان تأکید دارد و همواره در سخنانش از آن یاد مىکند, نگاه هدفمند به انسان است. در نگاه امام انسان آفریده شده و امکانات مادى ومعنوى در اختیارش قرار داده شده است تا به سوى هدف مشخص حرکت کند. بیهودگى و حیرت در آفرینش او جاى ندارد.
(لم یخلقکم عبثاً و لم یترککم سدى.)29
(واعلمواعبادالله انّه لم یخلقکم عبثاً و لم یرسلکم هملاً.)30
(فماخلق امرء عبثاً فیلهوو لاترک سدى فیلغو.)31
ازنظر امام فلسفه نبوت و آمدن پیامبران از سوى خداوندبراى همین است که به انسانها هدفدار بودن را یادآور شوند و هدف را تبیین کنند تا درجهت خلاف آفرینش خود به بیهودگى و سردرگمى گرفتار نشوند.
(فانّ الله سبحانه لمیخلقکم عبثاً, و لم یترککم سدى, و لم یدعکم فى جهالة و لاعمى, قد سمّى آثارکم و علماعمالکم و کتب آجالکم, و انزل علیکم الکتاب تبیاناً لکل شیئ, و عمّر فیکم نبیّهازماناً, حتى اکمل له و لکم فیما انزل من کتابه دینه الذى رضى لنفسه, و انهى الیکمعلى لسانه محابّه من الاعمال و مکارهه و نواهیه و اوامره, و ألقى الیکم المعذرة, واتخذ علیکم الحجة, و قدّم الیکم بالوعید, و أنذرکم بین یدى عذاب شدید….)32
ایندیدگاه یکى از دو پایه و مبنایى است که از نظر امام اخلاق بر آنها شکل مى گیرد. دیدگاه نخست ابزارى بودن دنیاست و دیدگاه دوم هدفمندى انسان. امام بر اساس همین دوواقعیت, اخلاق را پایه گذارى مى کند. در این زمینه کافى است که گذرى به مجموعه توصیه هاى اخلاقى امام بیندازیم, خواهیم دید که ریشه همه توصیه ها تأکید بر یکى ازآن دو مطلب یاد شده است.
و ناگفته پیداست چنان که تعبیرات امام نیز نشان مى دهد, این دیدگاه برگرفته از قرآن و آیات وحى است; آیاتى همانند:
((أفحسبتم انّماخلقناکم عبثاً و انّکم الینا لاترجعون مؤمنون/115
((أیحسب الانسان ان یترک سدى قیامة/36
((و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ لیعبدون ذاریات/56
((ربّنا ما خلقتهذا باطلاً آل عمران/191
و آیات مشابه دیگر همه بیانگر غایتمندى و هدفدارى آفرینش و انسان است.

7. آزمون نگرى زندگى

از دیدگاه هاى کلى که در سخنان امام بازتاب داشته و خود مبناى برخى اندیشه ها وافکار قرار گرفته, نگاه آزمایشى به زندگى است. از نظر امام, زندگى آزمایشگاهى استکه انسان در آن آزموده و واقعیت وجودى اش آشکار مى شود. سنت آزمایش در تحولات زندگىچنان جایگاه و اهمیت دارد که حتى کیفرها و پاداشهاى اخروى نیز معلول و تابع فرایندآزمایش و آزمودن است.
سخنان امام در این زمینه که گاه همراه با استناد به قرآنمطرح شده است, به خوبى از اهمیت این دیدگاه و تأثیر گسترده آن در تحلیل موضوعات گوناگون معرفتى, اجتماعى و اخلاقى, پرده بر مى دارد. به چند نمونه از این سخنان بنگرید:
(ولسنا للدنیا خلقنا, و لا بالسعى فیها امرنا, و انّما وضعنا فیهالنبتلى بها.)33
(و قدّر الارزاق فکثّرها, و قلّلها و قسّمها على الضیق و السعة, فعدل فیها لیبتلى من اراد بمیسورها و معسورها, و لیختبر بذلک الشکر و الصبر منغنیها و فقیرها.)34
(و لوفعل لسقط البلاء و بطل الجزاء, و اضمحلت الانباء, و لماوجب للقابلین اجور المبتلین, ولااستحق المؤمنون ثواب المحسنین, و لالزمت الأسماءمعانیها…)35
(ألاترون أن الله سبحانه اختبر الاولین من لدن آدم صلوات الله علیهالى الآخرین من هذا العالم, بأحجار لاتضرّ و لاتنفع و لاتبصر و لاتسمع, فجعلها بیتهالحرام الذى جعله للناس قیاماً… و لکن الله یختبر عباده بأنواع الشدائد, و یتعبدهمبأنواع المجاهد, و یبتلیهم بضروب المکاره, اخراجاً للتّکبّر من قلوبهم, و اسکاناًللتذلّل فى نفوسهم, و لیجعل ذلک ابواباً الى فضله, و اسباباً ذللاًلعفوه.)36
(والصیام ابتلاءً لاخلاص الخلق.)37
این سخنان به خوبى ریشه هاى سنت امتحان و آزمایش الهى را در بینش امام درباره زندگى و دگرگونى هاى مثبت و منفى آن نشان مى دهد; همان حقیقتى که قرآن بر آن تأکید فراوان کرده است:
((کلّ نفس ذائقةالموت و نبلوکم بالشر و الخیر فتنة انبیاء/35
((واعلموا انّما اموالکم و اولادکمفتنة و انّ الله عنده اجر عظیم انفال/28
((الذى خلق الموت و الحیاة لیبلوکمایّکم احسن عملاً ملک/2
((انا جعلنا ما على الارض زینة لها لنبلوهم ایّهم احسنعملاً کهف/7
((و لنبلونّکم بشئ من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس والثمرات بقره/155
آنچه تاکنون یاد شد دیدگاه هاى بنیادى بود که در اندیشه اماموجود دارد و شالوده همه اندیشه هاى وى به شمار مى آید; امام در واقع در قالب همین دیدگاه ها به جهان, انسان و زندگى مى نگرد و تحلیلها و توصیه هاى اجتماعى و اخلاقى را مطرح مى کند.

دو. تبیین معارف دینى

محور دوم در تأثیرپذیرى امام از قرآن, تبیین معارف دینى است. در این بخش امام بابهره گیرى از محتواى قرآن به توضیح یا تبیین معارف دینى مى پردازد.
زمینه هاى تأثیرپذیرى در این بخش به گستردگى تمام معارف دینى است; از توحید و نبوت و معادگرفته تا دستورات اخلاقى و احکام تشریعى همه مورد بحث امام قرار گرفته است, اما ازنظر شیوه بحث و چگونگى بهره گیرى از قرآن, در سه نوع قابل دسته بندى است:
1. تعریف و توضیح حقایق دینى 2. توصیف تحلیلى از موضوعات دینى 3. استدلال براى اثبات حقایق دینى
اینک به توضیح فشرده این عناوین مى پردازیم.

1. تعریف و توضیح

در این بخش امام با استفاده از منطق قرآن یک سلسله موضوعات و مفاهیم را توضیح مىدهد که پس از قرنها اندیشمندان راز و رمز آن را کشف کردند و حقانیت تفسیر امام آشکار گردید.
در اینجا به یک موضوع بسنده مى کنیم که عبارت است از وحدانیت خداوند.
مسئله توحید ذات, یکى از مسائل بنیادین باورهاى اسلامى است و قرآن بدان اهتمام زیادى نشان داده است.
((و الهکم اله واحد لااله الا هو الرحمن الرحیم بقره/163
((لقد کفر الذین قالوا انّ الله ثالث ثلاثة انتهوا خیراً لکم انّما اللهاله واحد نساء/171
((قل انّما هو اله واحد و انّنى برىء ممّا تشرکون انعام/19
((ان الهکم لواحد. ربّ السموات و الأرض و ما بینهما صافات/4
و ده هاآیه دیگر که همگى بر وحدت خداوند و نفى شریک از او تأکید دارند.
از سوى دیگربرداشت عمومى نسبت به وحدت ذات, وحدت عددى است; یعنى عموم انسانها و شاید برخى متکلمان در گذشته مى پنداشتند که وقتى مى گوییم خدا یکى است یعنى دو تا یا سه تانیست. اما امام على(ع) در سخنان خود این پندار را ردّ مى کند. (واحد لابعدد)38 (کلّمسمّى بالوحدة غیره قلیل.)39 (الأحد لابتأویل عدد.)40
امام در این تعبیرات بانفى تصور وحدت عددى, نوع دیگرى از وحدت را معرفى مى کند که در برابر وحدت عددى استو پس از آن فیلسوفان آن را وحدت حقّه حقیقیه نامیدند. از آنجا که وحدت عددى نتیجه عارض شدن مرز بر چیزى است; یعنى تا حدّ براى چیزى نباشد و بر آن عارض نشود و آن رامحدود نکند, آن چیز به شمارش درنمى آید و معروض عدد قرار نمى گیرد. در نتیجه وحدتغیرعددى یا وحدت حقه, وحدتى خواهد بود که بر پایه مرز و محدودیت نداشتن تحقق مى یابد و به همین دلیل, چنین وحدتى قابل تکرار و اثنینیت نیست.
پس امام با تفسیروحدت به وحدت غیرعددى به مبناى ارزشمندى اشاره مى کند که عبارت است از نبود محدودیتدر ذات خداوند. ا همیت این نکته در الهیات کمتر از غناى ذات که مبناى وجوب است و درکلمات امام مطرح گردیده, نیست.
 

حال مى خواهیم بدانیم که آیا این حقیقت ارجمندریشه قرآنى دارد یا خیر.
حقیقت این است که در آیات قرآن درباره وحدت خداوند, تعبیرى وجود دارد که به نوعى اشاره به مطلب یادشده دارد, و آن عبارت است ازتعبیر(قهّار). تعبیر قهاریت که بارها پس از وصف (واحد) آمده و جالب اینکه این صفتدر قرآن تنها همراه با وصف واحد آمده و در کنار هیچ صفت دیگرى به کار نرفته است, بیانگر این واقعیت است که وحدت خداوند, وحدت قهارى است; یعنى وحدتى که از قهاریت وسلطه همه جانبه خداوند بر همه چیز از جمله حدود برخاسته است. به این آیات بنگرید:
((أأرباب متفرّقون خیر ام الله الواحد القهّار یوسف/39
((قل الله خالقکلّ شیئ و هو الواحد القهّار رعد/16
((و برزوا لله الواحد القهّار زمر/4
((لمن الملک الیوم للّه الواحد القهّار غافر/16
بنابراین بعید نمىنماید که وحدت حقه مطرح شده از سوى امام برگرفته از کلام وحى باشد, اگر چه به لحاظ مهجوریت قرآن در میان فیلسوفان, این حقیقت مدتها بعد کشف شد.

2. توصیف موضوعات دینى

بخش دیگرى از سخنان امام مربوط به توصیف قرآنى ازموضوعات دینى است; مانند توصیف جریان نفاق و منافقان, توصیف متقیان, توصیف فرشتگان, توصیف بهشت و جهنم و… .
دراین بخش امام یک سلسله اوصاف و ویژگیهایى را که قرآن درباره گروه یا موضوع خاص مطرح کرده است مى آورد, اما نه به صورت تکرار و تقلید, بلکه نوعى تحلیل در آنصورت مى دهد, از این رو دامنه اوصاف فراتر از آنچه که در ظاهر قرآن است مى رود.
از بررسى که در این زمینه صورت گرفت و البته نمى توان ادعاى جامعیت آن راکرد, این نتیجه به دست آمد که تحلیلهاى صورت گرفته در این بخش, بیشتر در یکى از دوناحیه است; یا در ناحیه موضوع و موصوف, به این صورت که با تکیه بر فرهنگ قرآن موضوع اوصاف به چندین عنوان توسعه داده مى شود و سپس تمام اوصاف عنوانهاى یادشده بر موضوع بار مى شود, و یا در ناحیه خود اوصاف و ویژگیها; به این صورت که از اوصاف بنیادى ذکر شده در قرآن اوصاف دیگرى به تناسب نتیجه گیرى مى شود و به موضوع نسبت داده مى شود. دراینجا به نمونه اى از توصیف برپایه تحلیل در ناحیه موضوع و موصوف اشاره مى کنیم.
مى دانیم که امام از تقوا و متقیان سخن زیاد گفته است, گاهى به تقوا تشویق و ترغیب کرده است و گاهى آثار و پیامدهایى براى تقوا یا ویژگیهایى براى متقیان بیان فرموده است. بخش دوم که جنبه اخبارى دارد و حکایت از واقعیتهایى در مورد تقوا ومتقیان مى کند به طور عمده به سه بخش دسته بندى مى شود:
1. آثار روحى و رفتارى تقوا
2. آثار تقوا در بهبود زندگى دنیوى
3. تأثیر تقوا در سعات اخروى
مثلاً آن گاه که مى فرماید: (فان التقوى دواء داء قلوبکم, و بصر عمىافئدتکم, و صلاح فساد صورکم, و طهور دنس نفوسکم.)41 اشاره به تأثیر تقوا در روح ونفس انسان دارد.
چنان که وقتى مى گوید: (ان تقوى الله حمت اولیاء اللهمحارمه.)42 و یا درباره متقیان مى فرماید: (منطقهم الصواب, و ملبسهم الاقتصاد, ومشیهم التواضع, غضّوا ابصارهم عمّا حرّم الله علیهم…)43 اشاره به تأثیر تقوا دررفتار مى کند.
آن گاه که مى فرماید: (فمن اخذ بالتقوى عزبت عنه الشدائد بعددنوّها, و احلولت له الامور بعد مرارتها, و انفرجت عنه الامواج بعد تراکمها, وأسهلت له الصعاب بعد إنصابها, و هطلت علیه الکرامة بعد قحوطها, و تحدّبت علیهالرحمة بعد نفورها, و تفجّرت علیه النعم بعد نضوبها, و وبلت علیه الکرامة بعدإرذاذها… )44 تأثیر تقوا در بهبود زندگى دنیوى را گوشزد مى کند.
و سرانجام وقتى مى گوید: (و ان التقوى مطایا ذلل, حمل علیها اهلها و اعطوا أزمّتها, فأوردتهمالجنة)45 یا (فان التقوى فى الیوم الحرز, و الجنّة و فى غد الطریق الى الجنة)46 یا (خیر الزاد التقوى)47 سخن از آثار اخروى تقوا گفته است.
حال اگر در جست وجوى تطبیق این اوصاف با قرآن باشیم خواهیم دید که برخى از آنها خاستگاه قرآنى دارد, وبرخى دیگر به ظاهر نه; مثلاً آیاتى چون:
((و تزوّدوا فإنّ خیر الزاد التقوىبقره/197
((و سیق الذین اتقوا ربّهم الى الجنة زمراًزمر/73
و لو انّ اهلالقرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض)) اعراف/96
((و من یتّقالله یجعل له من امره یسراً طلاق/4
((یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعللکم فرقاناً (انفال/29) مى تواند بسترساز برخى از ویژگیهاى یادشده درباره تقوا ومتقیان در سخنان امام باشد, اما واقعیت این است که مجموع آنچه در این زمینه از امام بیان گردیده در ظاهر آیات مربوط به تقوا و متقیان مطرح نشده است. ولى این ظاهر امراست; در حقیقت اگر نگاه و تلقى که امام از تقوا دارد مورد توجه قرار گیرد همه آن اوصاف ریشه قرآنى پیدا مى کنند.
توضیح سخن آن که از نظر امام, تقوا تنها یک حالت روحى محض جدا از واقعیت و رفتار انسان نیست, بلکه حالتى است که در نمودهاى گوناگون تجلّى و عینیّت مى یابد. تفکر, تهجّد, خوف از خدا, توبه, عمل صالح, دنیاگریزى, نگاهبانى زبان, شکر, استفاده بهینه از عمر, روزه و… و در یک کلام آنچه مصداق عبودیت و مظهر دیندارى در قرآن شمرده شده است, جلوه ها و چهره هاى عینى تقواهستند.
(اوصیکم عباد الله بتقوى الله و طاعته, فانّها النجاة غداً و المنجاةابداً.)48
(فاتقوا الله عباد الله, و فرّوا الى الله من الله, و امضوا فیما نهجهلکم… )49
(فاتقوا الله عباد الله و بادروا آجالکم بأعمالکم… )50
این تعبیراتبه روشنى نگاه امام را به گستره تقوا نشان مى دهد, نگاهى که تقوا و عبودیت به معناى شامل و گسترده کلمه را در ردیف یکدیگر قرار مى دهد.
نتیجه این تلقى نسبت به تقوا آن خواهد بود که تمام اوصاف و احکامى که در قرآن براى یک انسان ایده آل, و براى عبودیت با همه چهره ها و ابعادش مطرح شده اوصاف و احکام تقوا و متقیان شمرده شود. مثلاً اگر قرآن مى گوید خوف و خشیت از خدا موجب شب زنده دارى مى شود ((تتجافى جنوبهمعن المضاجع یدعون ربّهم خوفاً و طمعاً(سجده/16) چون خوف و شب زنده دارى از مصادیق طاعت و عبودیت است پس متقیان هم اهل خوف و رجا هستند و هم شب زنده دار (و اما اللیلفصافّون اقدامهم…) اگر حق گویى و حق گرایى ارزش دینى و مورد سفارش خداوند است((والوزن یومئذ الحق(اعراف/8) اهل تقوا که به سفارش خدا عمل مى کنند همنشین حق هستند. (و منطقهم الصواب). اگر تواضع و فروتنى خواسته خداوند از انسان است ((و لاتصعّر خدّکللناس و لاتمش فى الأرض مرحاً ان الله لایحب کلّ مختال فخور(لقمان/18) اهل تقوا که خود را وقف خواسته هاى خدا کرده اند, در رفتار متواضع و فروتنند (و مشیهم التواضع). و همین گونه موارد دیگر.
به این ترتیب توصیف امام از تقوا و متقیان با توسعه اى که در گستره تقوا مى دهد, در حقیقت ترسیم یک فرد ایده آل و کامل است, و تمام ارزشهایى که قرآن ذکر کرده و هر یک نظر به بُعدى از ابعاد این انسان ایده آل و کاملدارد, در مجموعه اوصاف متقیان مى گنجد.
همانند چنین تحلیلى در موضوعات دیگر نیزانجام گرفته است که از یادکرد آن صرف نظر مى کنیم.

3. استدلال و اثبات

بخش دیگرى از سخنان امام تلاشهایى است که با تکیه بر قرآن به اثبات حقایق دینى مى پردازد. بحث خداشناسى در این زمینه جایگاهى ویژه دارد. در اینجا به عنوان نمونه به یکى از ابعاد این موضوع که بحث اوصاف سلبیه است مى پردازیم.
با سخنانى همانندجملات زیر در نهج البلاغه زیاد روبرو مى شویم:
(أنشأ الخلق انشاءً و ابتدأهابتداءً, بلا رویة أجالها, و لاتجربة استفادها, و لاحرکة أحدثها, و لاهمامة نفساضطرب فیها.)51
(لم یحلل فى الاشیاء فیقال هو کائن, و لم ینأ عنها فیقال هو منهابائن.)52
(ولاتناله التجزئة و التبعیض.)53
(ما اختلف علیه دهر فیختلف منهالحال, و لاکان فى مکان فیجوز علیه الانتقال.)54
(ولیس بذى ضمیر فىنفسه.)55
(والخالق لابمعنى حرکة و نصب, و السمیع لابأداة, و البصیر لابتفریقآلة, و الشاهد لابمماسة, و البائن لابتراخى مسافة, و الظاهر لابرؤیة, و الباطنلابلطافة.)56
(لیس بذى کبر امتدت به النهایات فکبّرته تجسیماً, و لابذى عظمتناهت به الغایات فعظمّته تجسیداً, بل کبر شأناً, و عظم سلطاناً.)57
امام دراینگونه سخنان, یک سلسله اوصافى را از خداوند سلب مى کند و ساحت او را منزّه از آنهامى شناساند و در جاى دیگرى این ادعا را بر پایه اى منطقى و استدلالى مى سازد; مبنایى که مى توان از آن به (تفاوت خالق و مخلوق) تعبیر کرد.
(الحمد لله الدالعلى وجوده بخلقه, و بمحدث خلقه على ازلیته, و باشتباههم على ان لاشبه له, لاتستلمهالمشاعر, و لاتحجبه السواتر, لافتراق الصانع و المصنوع, و الحادّ و المحدود, والربّ و المربوب.)58
(حدّ الاشیاء عند خلقه, ابانة له من شبهها… تعالى عمّاینحله المحدودون من صفات الاقدار, و نهایات الاقطار, و تأثّل المساکن, و تمکّنالاماکن, فالحدّ لخلقه مضروب و الى غیره منسوب.)59
(الدّال على قدمه بحدوث خلقه, و بحدوث خلقه على وجوده, و باشتباههم على ان لاشبه له… متشهداً بحدوث الأشیاء علىازلیته, و بما وسمها به من العجز على قدرته, و بما اضطرها الیه من الفناء علىدوامه.)60
(بتشعیره المشاعر عرف ان لامشعر له, و بمضادّته بین الامور عرف انلاضدّ له, و بمقارنته بین الأشیاء عرف ان لاقرین له… و لایجرى علیه السکون والحرکة, و کیف یجرى علیه ماهو اجراه, و یعود فیه ماهو ابداه, و یحدث فیه ما هواحدثه… و اذاً لقامت آیة المصنوع و لتحوّل دلیلاً بعد ان کان مدلولاً علیه… لایقالکان بعد أن لم یکن فتجرى علیه الصفات المحدثات, و لایکون بینها و بینه فصل, و لا لهعلیها فضل, فیستوى الصانع و المصنوع, و یتکافأ المبتدع و البدیع.)61
چنان که پیداست این عبارات, استدلالى منطقى دربردارد, بدین گونه که صفات یادشده صفات مخلوقات است و از سوى خداوند خلق شده است, و چون صفات آفریدگار با آفریده تفاوت دارد, پس این صفات در مورد خداوند صادق نیست و گرنه تفاوتى میان خالق و مخلوق نمى ماند.
باور ما بر این است که این استدلال زمینه قرآنى دارد و دور نمى نماید که امام در پرتو آیات وحى به چنین استدلالى رسیده باشد, زیرا آنجا که قرآن از اندیشه هاى مشرکان سخن به میان مى آورد, نکته اى که در مقام ردّ و نقد بر آن تکیه مى کند صفت خالقیت خداوند است:
(وجعلوا للّه شرکاء الجن و خلقهم و خرقوا له بنین و بناتبغیر علم سبحانه و تعالى عمّا یصفون. بدیع السموات و الأرض انّى یکون له ولد و لمتکن له صاحبة و خلق کلّ شئ و هو بکل شئ علیم) (انعام/100 ـ 100) (أفمن یخلق کمنلایخلق أفلاتذکّرون) (نحل/17)
از این آیات کریمه استفاده مى شود که صفت (خالقیت) و (مبدعیت) خداوند, وجه ممیّز او از سایر موجودات در چگونگى صفات و ویژگیهاست, ونباید صفاتى را که به مخلوق نسبت داده مى شود به خالق نسبت داد. آیه دیگرى که مى تواند در این زمینه راهگشا باشد آیه97 و 98 سوره شعراء است:
((تالله إن کنّا لفىضلال مبین. اذ نسوّیکم بربّ العالمیناین آیه کریمه که داورى مشرکان نسبت به بتها شان را در قیامت, بیان مى کند اگر چه به ظاهر مربوط به عبادت و شرک در عبادتاست, اما امام از تعبیر (نسوّیکم) معناى گسترده آن را مى فهمد که هرگونه تسویه ویکسان نگرى را حتى در صفات نیز در بر مى گیرد.
(وأشهد انّ من شبّهک بتبائن خلقک, و تلاحم حقاق مفاصلهم المحتجبة لتدبیر حکمتک, لم یعقد غیب ضمیره على معرفتک, و لمیباشر قلبه الیقین بانّه لاندّ لک, و کانّه لم یسمع تبرّؤ التابعین عن المتبوعین اذیقولون (تالله ان کنّا لفى ضلال مبین. اذ نسوّیکم برب العالمین) کذب العادلون بک اذشبّهوک بأصنامهم, و نحلوک حلیة المخلوقین باوهامهم, و جزّؤاک تجزئة المجسماتبخواطرهم, و قدّروک على الخلقة المختلفة القوى بقرائح عقولهم, و أشهد أنّ من ساواکبشیئ من خلقک فقد عدل بک, و العادل بک کافر بما تنزّلت به محکمات آیاتک, و نطقت عنه شواهد حجج بیّناتک.)62
شهادت مى دهم که هر که تو را به آفریدگانت تشبیه کند وچنان پندارد که تو را عضوهایى است جدا از یکدیگر و مفصلهایى است به هم پیوسته وپوشیده به پوست و گوشت که بیانگر تدبیر تو در آفرینش پیکرهاست, ضمیرش به حقیقت تورا نشناخته و دلش به مرحله یقین نرسیده, زیرا تو را هیچ همتایى نیست, و گویا نشنیده است بیزارى جستن بت پرستان را از بتهایى که مى پرستیدند, آن گاه که مى گویند: بهخدا سوگند که ما در گمراهى آشکار بودیم; آن گاه که شما را با پروردگار عالمیان برابر مى شمردیم.
دروغ مى گویند آنان که موجودى از موجودات عالم را با تو برابردانند, و تو را با بتان شان همانند سازند, و به خیال خود بر تو جامه آفریدگانپوشانند. دروغ مى گویند آنان که از روى گمان, تو را همانند اجسام داراى اجزاءدانند, و براى تو پیکرى با نیروهاى گونه گون تصور کنند.
شهادت مى دهم که هرکه تورا با چیزى از آفریدگانت برابر سازد همانند آنهایت پنداشته, و هر که تو را همانندچیزى پندارد به آنچه در آیات محکمات تو نازل گردیده و حجتهاى آشکار تو به آنهاگواهى داده کافر شده است
.

پی نوشت ها:

1. نهج البلاغه, نسخه معجم المفهرس, خطبه 121.
2. همان, خطبه 87.
3. همان, خطبه 101.
4. همان, خطبه 16.
5. همان, خطبه 128.
6. همان, خطبه 175.
7. رک: خطبه 86,176.
8. رک: خطبه 155 , 185.
9. رک: خطبه 134 , 146.
10. نهجالبلاغه, نامه31.
11. همان, خطبه 149.
12. همان, خطبه 143.
13. همان, خطبه 156.
14. همان, خطبه 160. نیز رک: خطبه 3 , 18, 163 و 176.
15. همان, خطبه 228. رک نیز: خطبه 98 , حکمت228 , 273.
16. همان, خطبه 224.
17. همان, خطبه 183.
18. همان, خطبه 190.
19. همان, خطبه 98.
20. همان, خطبه 203.
21. همان, خطبه 111.
22. همان, خطبه132.
23. همان, خطبه 64. رک نیز: خطبه 28 , 42.
24. همان, خطبه 98.
25. همان, خطبه 181.
26. همان, خطبه 192.
27. همان, نامه31.
28. همان, نامه69. رک نیز: خطبه 157.
29. همان, خطبه 64.
30. همان, خطبه 195.
31. همان, حکمت370.
32. همان, خطبه 86.
33. همان, نامه 55.
34. همان, خطبه 91.
35. همان, خطبه 192
36. همان.
37. همان, حکمت 252.
38. همان, خطبه 185.
39. همان, خطبه 65.
40. همان, خطبه 152.
41. همان, خطبه 192.
42. همان, خطبه 114.
43. همان, خطبه 193.
44. همان, خطبه 198.
45. همان, خطبه 16.
46. همان, خطبه 191.
47. همان, حکمت 130.
48. همان, خطبه 161.
49. همان, خطبه 24.
50. همان, خطبه 50. رک نیز: خطبه 83 , 76 , 114 , 161 , 176 , 188 , 191 , 198.
51. همان, خطبه 1.
52. همان, خطبه 65.
53. همان, خطبه 85.
54. همان, خطبه 91.
55. همان, خطبه 108.
56. همان, خطبه 152.
57. همان, خطبه 185.
58. همان, خطبه 152.
59. همان, خطبه 163.
60. همان, خطبه 185.
61. همان, خطبه 186.
62. همان, خطبه 91.

نویسنده: سید موسی صدر

منابع: 

فصلنامه پژوهشهای قرآنی