تاریخ ‏نگرى و تاریخ ‏نگارى در قرآن کریم

تاريخ و علوم آن

قرآن کريم از آغاز نزول پر برکت خود بر قلب مبارک خاتم پيامبران(صلی الله علیه و آله) يک تحول فرهنگى بسيار گسترده و عميقى را خبر داد. اين تحول از يک ايده و پيش‏بينى، به يک واقعيت غيرقابل انکار تبديل گشت. جهان اسلام از تمدنى بى‏ مانند برخوردار شد، و حوزه‏ هاى علمى قرآنى رونقى ويژه پيدا کرد.

بشريت از ظلمت‏هاى جاهليت به انوار پر فروغ ايمان و معرفت گرايش پيدا کرد. مسلمانان در اوج عزت و فرزانگى قدم‏هاى استوارى را به سوى تمدن اسلامى برداشتند و رغم تمام مشکلات از انحراف در مسير رهبرى مسلمين، با حمايت‏هاى بى‏دريغ اهل‏بيت عصمت، نور پر فروغ هدايت‏هاى الهى بر مسلمين پرتو افکنده بود.
ولى افسوس که مشکلات و حوادث تاريخى با دور شدن تدريجى مسلمانان از تعاليم آسمانى قرآن کريم دست به دست هم داده و وضعيتى اسف‏ بار در آموزش و پرورش آنان به وجود آورد، و دشمنان ديرينه اسلام و قرآن را بر بهره‏ بردارى منفى و سواستفاده از وضعيت بحرانىِ فکرى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى، جهان اسلامى تشويق نمود، و به تدريج فرصت را براى استعمار در حوزه ‏هاى فرهنگى و سياسى و اقتصادى در کشورهاى اسلامى فراهم نمود و ما را در دريايى از خودباختگى و نابارورى فرو برد. تا اينکه رادمردانى غيور، خود باور، اسلام شناس و قرآن فهم در جهان اسلام طلوع نمودند و کوس غروب استعمار و غربزدگى را کوبيدند و سرود رهايى مسلمانان را سر دادند، به اميد اينکه به دامن قرآن کريم ـ چون گذشته ـ برگردند و اسلام ناب را در سرتاسر جهان حاکميتى تازه ببخشند.
با توجه به نگرش تاريخى عميقى که اين مردان الهى از کتاب خدا داشتند، توانستند با مآل‏ انديشى، مسلمانان را به سوى آينده سوق دهند. بهره ‏گيرى از نگرش تاريخى قرآن کريم و تأمل ورزى در آن همواره راه‏گشاى رهبران و عالمانى بود که نداى صلاح و سداد آنان، رستگارى جوامع انسانى را به همراه داشته است.
مهم‏ترين اين رهيافت معرفتى عبارتند از:
1 ـ ژرف‏نگرى در پرتو تربيت روحيه پژوهشگرى و تحقيق.
2 ـ قرآنى بودن و قرآنى زيستن در انديشه، انگيزه‏ ها، روش‏ها و رفتارها.
3 ـ مطالعه عميق تاريخ و فهم صحيح گذشته، و الگو گرفتن براى آينده.
4 ـ آينده نگرى کلان در پرتو تاريخ‏شناسى قرآنى.
نوشته حاضر تلاشى است در اين جهت به منظور آشنايى آموزه‏ها و نگرش‏هاى تاريخى قرآن، به اميد اينکه شاهد بر داشتن گامى بزرگ در آينده‏اى نه چندان دور توسط پژوهشگران قرآنى باشيم.

 

واژه تاريخ

هر چند واژه تاريخ، به معناى مرزبندى زمان(2)و تعيين زمان وقوع يک حادثه و رويداد به کار رفته،(3)ولى مفهوم متعارف آن؛ سرگذشت يا گذشته يک شى‏ء يا يک موضوع مى‏باشد.(4) بنابراين؛ قلمرو تاريخ و علوم مربوط به آن حوادث زمان گذشته است، چه در سطح گزارش آن حوادث و يا ريشه ‏يابى آن و يا فراتر از ريشه ‏يابى ريشه‏ هاى واقعى دور و نزديک آن حوادث که همه به علوم تاريخ معروف مى‏باشند. در واقع، به تعداد موضوعات موجود و تحقق يافته و حوادث مرتبط با آن موضوعات تاريخى وجود دارد. مانند: تاريخ جهان، تاريخ انسان، تاريخ تک تک موجودات ديگر در جهان، تاريخ جوامع بشرى، تاريخ علم، تاريخ تک تک علوم، تاريخ انبياء، تاريخ حاکمان و قدرتمندان، تاريخ نهضت‏ها، تاريخ کواکب و سيّارات و... .

 

علوم تاريخ

آگاهى‏هاى ما از گذشته يک موضوع، در چند سطح طبقه بندى مى‏شود و براى هر سطح از سطوح آگاهى، ابزار و روش و اصول متفاوت خواهيم داشت. بنابراين به‏جاى علم تاريخ بايد به علوم تاريخ توجّه کنيم يا اينکه براى علم تاريخ رشته‏ هاى گوناگون در نظر بگيريم.
شايد ساده‏ترين فعّاليت علمى در حوزه تاريخ ـ به معناى رويدادهاى گذشته ـ ثبت آن رويدادها باشد و دانشى که به اين مهم بپردازد علم تاريخ نقلى نامگذارى مى‏شود و چنانچه فعاليت علمى ما در زمينه ريشه‏يابى رويدادها باشد و علل و پى‏آمدهاى حوادث گذشته را مورد مطالعه قرار دهد علم تاريخ تحليلى نامگذارى مى‏گردد. اما چنانچه به قوانين حاکم بر شکل‏گيرى رويدادها و تحوّلات گذشته بپردازيم، مطالعه علمى ما در سطحى بالاتر و فراتر از رويدادهاى گذشته خواهد بود و به چنين تلاشى علمى علم فلسفه تاريخ گفته شده است.
در حوزه تاريخ نقلى نيز دو فعاليت چمشگير مطرح است:
الف: تاريخ‏نگارى يا نگارش و ثبت حوادث و رويدادها.
ب: تحقيق پيرامون حوادث ثبت شده، چه در زمينه اصل تحقق يک حادثه و چه در زمينه کيفيت وقوع آن حادثه.
در حوزه تاريخ تحليلى نيز در زمينه علت‏يابى و معلول‏يابى و کشف ارتباط حوادث و رويدادها با همديگر، مى‏توانيم فعاليت علمى داشته باشيم.
در حوزه فلسفه تاريخ نيز در زمينه بررسى قانون‏مندى رويدادها و کشف قوانين حاکم بر مجموعه رويدادهاى گذشته و آينده مى‏توانيم به طور علمى وارد شويم و به نتايج اساسى و زير بنايى دست يابيم.

 

تاريخ نگارى؛ چالش‏ها و پى آمدها

در نگارش‏هاى تاريخى موجود، سه مشکل عمده مطرح مى‏باشد:
1 ـ ارزش علمى منابع گزارش دهنده رويدادها.
2 ـ اختلاف فاحش منابع در نحوه گزارش يک رويداد.
3 ـ امکان تحريف و غرض ورزى در گزارش يک رويداد تاريخى.
هم عصر نبودن يک تاريخ نگار با رويدادهاى گزارش شده، مستند نبودن گزارش و بى‏دقتى و محيط نبودن مورّخ به آنچه گزارش مى‏دهد، درصد اعتماد به گزارش‏هاى او را پايين مى‏آورد. با توجه به جدى بودن تحريف در گزارش رويدادهاى تاريخى و دست کارى اسناد تاريخى نمى‏توانيم براى هر رويداد گزارش شده، دست به تحليل و تفسير بزنيم، مگر اينکه مرحله تحقيق و تفحّص و بررسى به طور کامل انجام گيرد واز صحّت ثبت وقايع مطمئن گرديم. در صورتى که گمان داشتن به بخشى از حقيقت نيز مى‏تواند يک مفسّر را به انحراف بکشاند و او را از فهم و تفسير صحيح واقعيت‏ها دور نگه دارد.
بدين ترتيب با زير سؤال رفتن تاريخ نقلى و عدم امکان تحقيق در رويدادهاى گزارش شده، بايد از هر گونه تفسير و تحليل تاريخى خوددارى کرد. به همين خاطر بحث‏هاى استقرايى مستند به تاريخ نقلى در باب فلسفه تاريخ نيز مفيد نخواهد بود.

 

قرآن و تاريخ نگارى

در قرآن کريم از واژه تاريخ استفاده نشده است، ولى سوره‏هاى بسيار طولانى، چون: اعراف، هود، يوسف، نمل، قصص، طه و محمد به سرگذشت امت‏ها، شخصيت‏ها و نهضت‏ها اختصاص داده شده است.
سنّت‏هاى الهى جارى در جوامع بشرى در جاى جاى سوره‏هاى قرآنى مطرح گشته و مورد بهره بردارى قرار گرفته است. همچنين تحليل‏هاى تاريخى براى حوادث و جريان‏هاى گوناگون عرضه شده است و تاريخ بشريت و آفرينش انسان و کليه جريانات مربوط به انسان مورد بررسى قرار داده شده است.
قرآن کريم تابلويى بسيار تابناک و گويا از عصر صدر اسلام براى مطالعه کنندگان و پژوهش‏گران ترسيم نموده است.
آينده بشريت را در اين جهان به طور دقيق عرضه نموده و انسان را روياروى گذشته و آينده‏اش قرار داده است. در نگارش جريان‏ها و پديده‏هاى تاريخى نهايت دقت و ظرافت را به کار گرفته، و از تکرار و تأکيد و تغيير واژه‏ها نگارش‏هاى گوناگون و بسيار ظريف به مخاطبان خود ارايه داده است.
کليدها و واژه هايى که يک پژوهشگر را دنبال خود مى‏کشاند تا به مطالب تاريخى قرآن دسترسى پيدا کند از قرار ذيل مى‏باشند:

 

کليدها:

1 ـ کليه افعال که با صيغه ماضى به کار برده شده است، نشانگر حوادث سپرى شده و رويدادهاى گذشته مى‏باشد که در سرتاسر قرآن کريم به چشم مى‏خورد.
2 ـ کليه اقوام و ملت‏هاى گذشته و نام‏هاى اشخاص ياگروه‏هاى موجود قبل از نزول قرآن کريم، در حوزه تاريخ قرآنى قابل مطالعه و بررسى مى‏باشد.
3 ـ کليه آياتى که در صدر اسلام و در عصر نزول قرآن از حوادث و رويدادهاى آن عصر تابلويى ترسيم نموده باشد در حال حاضر به عنوان يک منبع تاريخى قابل اعتماد قرار مى‏گيرند.
بنابراين؛ در قرآن کريم آيات بسيار زيادى به تاريخ اختصاص داده شده است.
واژه‏هايى که به طور ويژه مفهوم تاريخ را در بردارند و مورد توجه قرار گرفته‏اند، گوناگون و حايز اهميت بوده و بايد مورد مطالعه جدّى قرار گيرند.
از باب نمونه به واژه هايى که در آيات ذيل آمده است، نظر خواننده را جلب مى‏نمايم:

 

1 ـ خَلا، خَلَت، خَلوْ:

«و إن من اُمّة الّاخلافيها نذير»(5)
و امّتى نيست مگر آنکه در ميان آنان هشدار دهنده‏اى بوده است.
«تلک اُمّة قد خَلَتْ لها ما کسبتْ»(6)
آن امتى است که در گذشته است و براى اوست آنچه را که انجام داده است.
«و ما محمدّ الّارسولٌ قد خلت من قبله الرسل»(7)
و محمد نيست جز پيامبرى که پيامبرانى پيش از او بوده‏اند.
«ما المسيح ابن مريم الّارسول قد خلتْ من قبله الرسل»(8)
مسيح پسر مريم، نيست جز پيامبرى که پيش از او هم پيامبرانى بوده ‏اند.
«کذلک أرسلناک فى اُمّةٍ قَد خلتْ من قبلها اُمم»(9)
بدين‏سان تو را به ميان اُمتى فرستاديم که پيش از آنها امت‏هايى رفته بودند.
«و حقّ عليهم القولُ فى اُمم قد خلت من قبلهم من الجنّ و الانس»(10)
حکم عذاب در حق ايشان تحقق يافت در ميان امت هايى از جن و انس که پيش از ايشان بوده ‏اند.
«أتعداننى أن أُخرج و قد خلت القرون من قبلى»(11)
آيا به من وعده مى‏دهيد که از گور بيرون آورده خواهم شد و حال آنکه نسل‏هاى بسيارى پيش از من بوده ‏اند و زنده نشده ‏اند؟!
«و اذکر أخا عادٍ اذ أنذر قومه بالأحقاف و قد خلت النذر من بين يديه و من خلفه»(12)
و از برادر عاديان (هود) ياد کن که قومش را در احقاف هشدار داد و پيشاپيش وى و پس از وى هشدار دهندگانى به ميان آمده بودند.
«قد خلتْ من قبلهم المثلات»(13)
حال آنکه پيش از آنها عقوبت‏هاى الهى برقرار بوده است.
«سنّت الله التى قد خلتْ فى عباده»(14)
اين سنّت الهى است که در ميان بندگانش جارى بوده است.
«لايؤمنون به وقد خلتْ سنة الأولين»(15)
به آن ايمان نمى‏آورند در حاليکه سنت پيشينيان نيز چنين گذشته است.
«سنّة الله التى قد خلتْ من قبلُ و لن تجد لسنّة اللّه‏ تبديلا»(16)
اين سنت الهى است که پيش از اين نيز جارى بوده است و هرگز در سنت الهى تغيير و تبديلى نخواهى يافت.
«أم حسبتم أن تدخلوا الجنّة و لمّا يأتکم مثل الذين خَلوا من قبلکم»(17)
آيا گمان کرده‏ايد به بهشت مى‏رويد حال آنکه نظير آنچه بر سر پيشينيان شما آمده بر سر شما نيامده است؟
«فهل ينتظرون الّا مثل أيّام الذين خَلوا من قبلهم»(18)
پس آيا انتظارى جز مانند روزگار کسانى که پيش از آنان گذشته‏اند مى‏کشند؟
«و لقد أنْزلنا اليکم آياتٍ مبيّنات و مثلاً من الذين خَلَوا من قبلکم»(19)
و به راستى براى شما آياتى روشنگر نازل کرديم و مثلى از کسانيکه پيش از شما آمدند و رفتند.
«سُنّة الله فى الذين خَلَوا من قبل»(20)
اين سنت الهى است که در حق پيشينيان معمول بوده است.
در اين آيات واژه خلا و مشتقات آن به کار برده شده و به جز صيغه فعل ماضى واژه‏هاى قبل، اولين نيز آمده است که در قلمرو؛ أمّت‏ها، أقوام، شخصيت‏ها، افراد، ايّام، مثل‏ها، عبرت‏ها و سنّت‏ها بکار رفته است و گويا به تمام عناصر و حوادث تشکيل دهنده تاريخ و گذشته انسان توجه شده است.

 

2 ـ نبأ، أنباء:

«تلک القرى نقصّ عليک من أنبائها»(21)
آن شهرهايى هستند که از اخبارش (و رويدادهايش) بر تو مى‏خوانيم (و بازگو مى‏کنيم).
«کذلک نقصّ عليک من انباء ما قد سبق»(22)
بدين‏سان بر تو از اخبار و (رويدادهاى) آنچه گذشته است مى‏خوانيم.
«و کلاًّ نقصّ عليک من أنباء الرسل ما نثبّت به فؤادک»(23)
و يکايک از اخبار پيامران بر تو مى‏خوانيم،همانچه به آن دل تو را استوار مى‏داريم.
«ذلک من أنباء القرى نقصّه عليک منها قائم و حصيد»(24)
و آن است از اخبار آن شهرها که بر تو مى‏خوانيم، که برخى از آنها هنوز پا برجا مانده‏اند و برخى بر باد رفته‏اند.
«ما کنت تعلمها انت و لاقومک من قبل هذا»(25)
و پيش از اين نه تو و نه قوم تو آنرا نمى‏دانستند.
«تلک من أنباء الغيب نوحيها إليک»(26)
آن از اخبار غيب است که بر تو وحى مى‏کنيم.
«نحن نقصّ عليک نبأ هم بالحق»(27)
ما داستانشان را براستى و درستى ـ بر اساس حق ـ بر تو مى‏خوانيم.
«و اتل عليهم نبأ ابنىْ آدم بالحق»(28)
و بر آنان داستان دو فرزند آدم را به راستى و درستى بخوان.
«و اتلُ عليهم نبأ الذى آتيناه آياتنا فانسلخ منها»(29)
و بر آنان بخوان خبر (و داستان) کسى که به او آيات خود را بخشيده بوديم سپس از آن آيات فاصله گرفته و درآمد.
«و لقد جاءک من نبأ المرسلين»(30)
تحقيقا از داستان پيام رسانان (فرستاده شدگان خدا) به سوى تو گزارش هايى آمده است.
«ألم يأتهم نبأ الذين من قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود»(31)
آيا داستان گذشتگانى پيش از آنان «يعنى قوم نوح و عاد وثمود» براى آنان نيامده است و از آن آگاه نگشته‏اند؟
«ألم يأتکم نبأ الذين من قبلکم قوم نوح و عاد و ثمود»(32)
مگر داستان (و خبر) آنانکه پيش از شما بوده‏اند: «قوم نوح و عاد و ثمود» به شما نرسيده است؟
«و اتل عليهم نبأ ابراهيم.»(33)
و بر آنان بخوان و تلاوت کن، خبر و داستان ابراهيم را.
«نتلوا عليک من نبأ موسى و فرعون بالحق لقومٍ يؤمنون»(34)
بر تو مى‏خوانيم از داستان موسى و فرعون ـ به راستى و درستى ـ براى کسانى که ايمان مى‏آورند.
«ألم يأتکم نبأ الذين کفروا من قبل فذاقوا و بال امرهم»(35)
مگر براى شما نيامده است، خبر و داستان کسانى که پيش از شما کفر ورزيدند و عاقبت کارشان را چشيدند؟
واژه (نبأ) به تنهايى گزارش يک رويداد و مفهوم يک خبر را مى‏رساند، که در صورت ارتباط با گذشته مى‏تواند گوياى يک بحث تاريخى باشد و در قلمروهاى گوناگون به کار برده شده است. مانند: (أنباء القرى)، (أنباء الرسل)، (أنباء الغيب)، (نبأ المرسلين)، (نبأ الذين من قبل) و (نبأ الذين کفروا) که هر کدام گوياى يک جريان تاريخى يا يک رويداد محدود يا گسترده مى‏باشد. اقوام، تمدن‏ها، پيامبران، افراد، اصناف و گروه‏ها و حاکمان و فرمانروايان در اين آيات مطرح مى ‏باشند.

 

3 ـ نقصّ، قصص:

«نحن نقصّ عليک أحسن القصص بما أوحينا اليک هذا القرآن»(36)
ما بر تو بهترين قصه‏ها (و داستان‏ها) را مى‏خوانيم و گزارش مى‏دهيم با فرستادن همين قرآن.
«و کُلّا نقصّ عليک من انباء الرسل ما نثبّت به فؤادک»(37)
و يکايک از اخبار و داستان‏هاى پيامبران را بر تو مى‏خوانيم همانچه به آن دل تو را استوار مى‏داريم.
«نحن نقصّ عليک نبأهم بالحقّ»(38)
ما داستان آنان را بر تو مى‏خوانيم با راستى و درستى.
«فلنقصّنَّ عليهم بعلمٍ و ما کنّا غائبين»(39)
ما بر آنان از روى علم و آگاهى فرو خوانيم و ما غافل از احوال آنان نبوده‏ايم.
«کذلک نقصّ عليک من أنباء ما قدسبق»(40)
بدين سان بر تو از اخبار آنچه گذشته است مى‏خوانيم.
«و رسلاً قد قصصنا هم عليک من قبل و رسلاً لم نقصصهم عليک»(41)
و پيامبرانى که پيشتر داستان آنان را بر تو خوانده‏ايم و پيامبرانى که داستان آنان را نخوانده‏ايم.
«فاقصص القصص لعلّهم يتفکّرون»(42)
پس بر ايشان اين داستان را بخوان باشد که انديشه کنند.
«لقد کان فى قصصهم عبرة لأولى‏الالباب ما کان حديثا يفترى ولکن تصديق الذى بين يديه و تفصيل کل شى‏ء و هدى و رحمة لقوم يؤمنون»(43)
به راستى که در بيان داستان ايشان مايه عبرتى است براى خردمندان و اين قرآن ـ و داستانهايى که در او آمده است ـ سخنى بر ساخته نيست بلکه هم‏خوان با کتابى است که پيشاپيش آن است و روشنگر همه چيز و رهنمود و رحمتى براى اهل ايمان است.

 

4 ـ قرن، قرون:

«و لقد أهلکنا القرون من قبلکم لمّا ظلموا»(44)
و به راستى اقوام پيش از شما را آنگاه که ستم پيشه کردند نابود کرديم.
«و کم أهلکنا من القرون من بعد نوح»(45)
و چه بسيار اقوامى را که پس از نوح هلاک کرديم.
«و لقد آتينا موسى الکتاب من بعد ما أهلکنا القرون الأولى»(46)
و به راستى پس از آنکه نسل‏هاى نخستين را نابود کرديم به موسى کتاب آسمانى را داديم.
«ألم يرواکم أهلکنا من قبلهم من قرن مکّناهم فى الارض»(47)
آيا نديدند که پيش از آنان چه بسيار اقوامى که به آنان در روى زمين امکان و اقتدارى داده بوديم که به شما نداده بوديم، نابود کرديم؟!
«ثمّ أنشأنا من بعدهم قرنا آخرين»(48)
پس از هلاک قوم نوح باز قوم ديگرى ايجاد کرديم.

 

5 ـ قرية، قرى:

«ولقد أهلکنا ما حولکم من القرى»(49)
و راستى چه بسيار شهرهايى که پيرامون‏تان بود نابود کرديم.
«و تلک القرى أهلکناهم لمّا ظلموا و جعلنا لمهلکهم موعدا»(50)
و آن شهرها را چون اهلش ستم ورزيدند هلاک کرديم و براى نابوديشان زمانى و وعده‏اى مقرر داشتيم.
«و ما کان ربّک ليهلک القرى بظلم و اهلها مصلحون»(51)
و پروردگار تو در حالى که اهلش اهل صلح باشند (يا اصلاح‏گر باشند) ستمگرانه نابود نمى‏کند.
«و جعلنا بينهم و بين القرى التى بارکنا فيها قرى ظاهرة و قدّرنا فيها السير»(52)
در بين آنان آبادى هايى که به آنها برکت بخشيده بوديم آبادى‏هاى بهم پيوسته قرار داده بوديم.
«ذلک من أنباء القرى نقصّه عليک منها قائم و حصيد»(53)
اخبار آن شهرهاست که بر تو مى‏خوانيم برخى از آنها هنوز بر جاى مانده و برخى بر باد رفته‏اند.
«و کأين من قرية هى أشدّ قوةٍ من قريتک التى اخرجتک اهلکنا هم فلاناصرلهم»(54)
و چه بسيار شهرها که از شهر تو که تو را آواره کردند ـ نيرومندتر بودند، نابودشان کرديم و ياورى نداشتند.
«و کأين من قرية عتت عن أمر ربّها و رسله»(55)
و چه بسا شهرهايى که مردمانش از فرمان پروردگار و پيامبران او سرپيچيدند.
«وما أهلکنا من قريةٍ إلّا لها منذرون»(56)
و اهل هيچ شهرى را نابود نکرديم مگر آنکه هشدار دهندگانى داشتند.
«و کم من قريةٍ أهلکناها»(57)
و چه بسيار شهرهايى که آنها را هلاک و نابود کرديم.

 

6 ـ سلف، سلفا:

«فمن جاءه موعظة من ربّه فانتهى فله ما سلف»(58)
کسى که پند پروردگارش به او رسيده و دست بردارد گذشته‏اش را ايرادى نيست.
«عفاالله عمّا سلف»(59)
خداوند از گذشته‏ ها گذشته است.
«قل للذين کفروا إن ينتهوا يغفرلهم ما قد سلف»(60)
به کافران بگو اگر دست از کفر خود بردارند گذشته‏هايشان آمرزيده مى‏شود.
«فجعلنا هم سلفا و مثلاً للآخرين»(61)
و آنان را پيشينه و مايه عبرت واپسيان گردانديم.

 

7 ـ بين يديه، بين يدىّ:

«نزّل عليک الکتاب بالحق مصّدقا لما بين يديه»(62)
اين کتاب را هم خوان با کتب آسمانى پيشين به درستى بر تو نازل کرد.
«و قفّينا على آثار هم بعيسى ابن مريم مصدّقا لما بين يديه و آتيناه الانجيل فيه هدى و نور و مصّدقا لما بين يديه»(63)
و به دنبال ايشان عيسى فرزند مريم را فرستاديم که گواهى دهنده بر حقانيت تورات بود که پيشاپيش او بود. و به او انجيل را داديم که در آن رهنمود و نورى هست و همخوان با تورات است که پيشاپيش آن نازل شده است.
«و هذا کتاب انزلناه مبارک مصّدق الذى بين يديه»(64)
و اين کتابى است مبارک که فرو فرستاده‏ ايم همخوان با کتابى است که پيشاپيش آن است.
«إنّى رسول الله اليکم مصدّقا لما بين يدىّ من التورية»(65)
من پيامبر خداوند به سوى شما هستم و تصديق کننده توراتى که پيشاروى من است.

 

8 ـ أيّام اللّه‏:

«أيّام اللّه‏» به روزهاى تاريخى و سرنوشت ساز که در بردارنده حادثه‏اى مهم براى برخى جوامع بشرى بوده گفته مى‏شود. و بهره بردارى از اين يادآورى نعمت‏هاى الهى در طول تاريخ بوده است. نمونه آن را در وظايف الهى تعيين شده براى حضرت موسى عليه‏السلام مى‏بينيم:
«و لقد ارسلنا موسى بآياتنا أن اَخرج قومک من الظلمات الى النور و ذکّرهم بأيّام اللّه‏ إن فى ذلک لآيات لکلّ صبّار شکور.»(66)
بدرستى که موسى را بوسيله آيات و نشانه‏هاى خود مأموريت داديم که قوم خود را از تاريکى‏ها به سوى نور بيرون‏آور و آنان را به روزهاى خدايى يادآورى کن، تحقيقا در آن يادآورى براى هر انسان بسيار صبر کننده بر بلاها و سپاس‏گزار آياتى فراوان وجود دارد.

 

9 ـ آيات الله:

«آيات الله» نيز با توجه به ذيل آيه فوق مى‏تواند شامل کليه آيات الهى که در حوزه تاريخ جوامع بشرى مطرح بوده و نشانه ‏اى از نشانه ‏هاى توحيد و قدرت و علم خدا را تشکيل مى‏دهد، باشد. آيات قرآن کريم در مواردى نيز شامل افعال الهى ويژه جوامع بشرى است و نمى ‏تواند ناظر به جريانات تاريخى آن جوامع باشد.(67)

 

قرآن و سنّت نگارى

قرآن کريم؛ تمام پديده‏هاى جهان را ـ بدون استثنا ـ خاضع و تابع قوانين مشخص و تخلّف‏ناپذير مى‏بيند و مجموعه پديده‏ هاى طبيعى و بشرى را در حال حرکت به سمت اهدافى والا ديده و نظمى دقيق و شايسته مطالعه براى جهان وپديده هايش مطرح مى‏کند.
آنچه براى بشريت حائز اهميت است؛ شناخت سنّت‏ها و قوانين حاکم بر رفتار افراد و جامعه مى‏باشد. با توجه به اين قانون گرايى (سنت گرايى) لازم است از مسير سنّت‏نگارى صحيح به سنّت شناسى برسيم. و بدين ترتيب تمام حوادث تاريخى ـ گذشته و حال و آينده ـ با هم ارتباطى تنگاتنگ پيدا مى‏کنند و گذشته چراغ راه آينده مى‏گردد. اين قانون‏مندى را قرآن کريم به شيوه‏ هاى گوناگون و در چند سطح مطرح کرده است.
لطفا به آيات ذيل توجه فرماييد:
«قد خلت من قبلکم سنن فسيروا فى الأرض فانظروا کيف کان عاقبة المکذّبين»(68)
پيش از شما سنت هايى جارى شد (و گذشت) پس در زمين سير کنيد و ببينيد عاقبت منکران و تکذيب کنندگان چگونه بوده است.
«سنّت الله التى قد خلت فى عباده و خسر هنالک الکافرون»(69)
سنت خدا که در ميان بندگانش جارى بوده است و در آنجا کافران زيان‏کار شدند.
«سنة الله التى قد خلت من قبل و لن تجد لسنّة الله تبديلا»(70)
سنت خدا که در باب پيشينيان جارى بوده و هرگز براى سنت خدا جاى گزين (تبديلى) نمى‏يابى.
«فهل ينظرون الّا سنّة الأولين فلن تجد لسنّة الله تبديلاً ولن تجد لسنّة الله تحويلا»(71)
آيا جز سنّت پيشينيان را نظاره مى‏کنند (و منتظر هستند) پس براى سنت خدا هيچ جاى‏گزينى و هيچ دگرگونى نمى‏بينى.
«سنّة من قد ارسلنا قبلک من رسلنا و لاتجد سنّتنا تحويلا»(72)
اين سنت همان است که در حق پيامبران خويش که پيش از تو فرستاده بوديم برقرار بود و در سنت ما دگرگونى نمى‏ بينى.
«يريدالله ليبيّن لکم و يهديکم سنن الذين من قبلکم»(73)
خداوند مى‏ خواهد شما را روشن کند (و احکام خويش را براى شما روشن سازد) و شما را به سيره و سنت‏هاى حسنه پيشينيان راهبر شود.
در اين مجموعه از آيات قرآن کريم، اصل سنّت گرايى (قانون گرايى) به خوبى مطرح شده و شناساندن و بيان سنّت‏ها به مخاطبين قرآن ـ که انسان‏ها مى‏باشند ـ به عنوان يک هدف مهم براى خدا در جهت هدايت انسان ترسيم شده است.
حال اين سنّت‏هاى الهى که حاکم بر حيات و جوامع بشرى مى‏باشند کدام‏اند؟ و چگونه به شناخت دقيق اين سنت‏ها مى ‏رسيم؟
در اينجا قرآن کريم به بيان احکام و قوانين اساسى در قلمرو جوامع بشرى پرداخته، و شيوه ارتباط اين سنتها و قوانين را به اختيار و اراده انسان نيز توضيح داده است، و اختيارى بودن حرکت انسان را با تخلّف ناپذيرى پديده‏ها از قوانين عامّ الهى جمع نموده است و انسان را از دو چالش جبرگرايى و بى‏بندوبارى بيرون آورده است.
لطفا به آيات ذيل توجه فرماييد:
«ولکل اُمة أجل فإذا جاء أجلهم لايستأخرون ساعة و لايستقدمون»(74)
و براى هر اُمتى أجلى وجود دارد که پس و پيش نمى‏شود.
«و لقد بعثنا فى کل أمةٍ رسولاً»(75)
و تحقيقا در هر امتى رسولى و فرستاده‏اى، برانگيختيم.
«ولکلّ اُمةٍ رسول»(76)
و براى هر امتى رسولى هست.
«و إن من اُمّة الّا خلافيها نذير»(77)
هيچ امتى وجود ندارد مگر آنکه در آن نذير و رساننده‏اى وجود داشته باشد.
«کذلک زيّنا لکل اُمة عملهم»(78)
اين‏چنين براى هر امتى رفتارش (کردارش) را زيبا جلوه داديم.
«تلک اُمة قد خلت لها ماکسبت و لکم ماکسبتم»(79)
همانا آن امتى است که گذشته است (آمده و رفته است) و براى اوست آنچه را که انجام داده است.
«لکل اُمّة جعلنا منسکا هم ناسکوه»(80)
براى هر امتى شريعتى و عبادتى را مقرّر داشته‏ايم که ايشان به آن عمل مى‏کنند.
اين آيات بخشى از احکام عام مربوط به امّتها را به صورت کلان بيان نموده است، در حالى‏که مجموعه بسيار مهمّى از سنّت‏ها را قرآن کريم در جاى جاى سوره‏هاى خود با شيوه‏هاى گوناگون معرّفى و تبيين کرده است.

طبقه ‏بندى مخاطبان و بهره ‏وران قرآنى

طبقه اول: تمام مردم و عموم أصناف
کليه آيات قرآنى که از واژه «ناس»(81)به صورت خطاب (يا ايها الناس) و واژه «عالمين»(82)استفاده نموده، نشان‏دهنده گستردگى دايره مخاطبان قرآنى بوده و پيام‏ها و معارف قرآنى مطرح شده براى اين گروه از مخاطبان، هم جهانى است و هم قابل فهم در سطوح مختلف و با گرايش‏هاى متفاوت بوده است.
طبقه دوم: کليه کسانى که يک انگيزه روانى واخلاقى قوى براى دانستن و فراگيرى داشته باشند.
مانند موارد ذيل:
«و ترکنا فيها آية للذين يخافون العذاب الاليم»(83)
و در آن آيه و نشانه‏اى گذاشتيم. (البته) براى کسانى که از عذاب الهى ترسان باشند.
«کذلک نصّرف الآيات لقوم يشکرون»(84)
بدين سان آيات را براى سپاسگزاران گوناگون بيان مى‏نماييم.
«إنّ فى ذلک لآية للمؤمنين»(85)
تحقيقا در آن آيه‏اى و نشانه ‏اى براى مؤمنان مى‏باشد.
«تبصرة و ذکرى لکل عبدٍ منيب»(86)
براى روشنگرى و يادآورى هر بنده ‏اى که اهل انابت و بازگشت به خدا باشد.
طبقه سوم: کليه کسانى که از ذهنى باز و آماده و آگاه برخوردار بوده و در صدد دانستن و فهميدن حقايق باشند.
افراد اين طبقه نيز در سطوح مختلف مى‏توانند قرار بگيرند.
لطفا به آيات ذيل توجه شود:
«لقد کان فى يوسف و اخوته آيات للسائلين»(87)
به درستى که در يوسف و برادرانش آيات و نشانه هايى براى پرسشگران وجود داشته است.
«إنّ فى ذلک لعبرة لاولى الأبصار»(88)
تحقيقا در آن عبرت و پندى است براى کسانى که بينا وصاحب بصيرت باشند.
«إنّ فى ذلک لآيات لمتوسّمين»(89)
تحقيقا (در جريان قوم لوط) براى افراد با فراست و زيرک آياتى چند وجود دارد.
«قد فصّلنا الآيات لقومٍ يفقهون»(90)
تحقيقا آيات خود را به طور متصّل براى کسانيکه مى‏فهمند (خوب مى‏فهمند) بيان نموديم.
«يفصّل الآيات لقوم يعلمون»(91)
آيات خود را براى کسانى که مى‏دانند (يا مى‏خواهند بدانند) به تفصيل بيان نموديم.
«کذلک نفصّل الآيات لقومٍ يتفکّرون»(92)
بدين سان آيات خودرا براى کسانى که مى‏انديشند به تفصيل بيان مى‏نماييم.
«و لقد ترکنا منها آية بيّنةً لقوم يعقلون»(93)
تحقيقا از آن پديده روشنگرى براى خرد ورزان باقى گذارديم.
«قد بيّنا الآيات لقومٍ يوقنون»(94)
تحقيقا آيات و نشانه‏هاى خود را براى کسانى که يقين مى‏کنند روشن نموديم.

 

طبقه ‏بندى اهداف تاريخ‏نگارى و تاريخ‏شناسى

مجموعه اهداف ياد شده در قرآن کريم براى مطالعه تاريخ به سه نوع هدف قابل تقسيم مى‏باشند.
الف: اهداف شناختى
ب: اهداف عاطفى
ج: اهداف رفتارى
تفکر، هوشيارى، عبرت گرفتن، فهميدن، آگاه شدن، روشن شدن و تعقل از نوع اهداف شناختى مى‏توانند باشند.(95)
به يقين رسيدن و ايمان داشتن و تقوا پيدا کردن و مصونيت از گناه يافتن و بازگشت به سوى حق داشتن، اهداف عاطفى بشمار مى‏روند هر چند با پشتوانه ‏اى شناختى و بارى رفتارى مى‏باشند.(96)
امام سپاس‏گزارى و قدردانى و استقامت و پايدارى و پيروى از پيامبران و انضباط بر قوانين الهى مى‏توانند اهدافى رفتارى باشند.(97)

 

تعامل اهداف تاريخ نگارى در قرآن

1 ـ کمترين بهره طرح مسايل تاريخى، ايجاد زمينه‏اى براى تفکر و طرح سؤال و کاوش و تحقيق مى‏باشد.(98)
2 ـ عصاره تجربيات يک مجموعه انسانى در اختيار مجموعه‏هاى ديگر قرار مى‏گيرد تا خردمندان از اين تجربيات بيشترين بهره را ببرند.(99)
3 ـ حجاب غفلت و خود فراموشى با توجه به تأثير شگرف هويت تاريخى زدوده مى‏شود.(100)
4 ـ توان مقاومت و پايدارى انسان در تنگناهاى زندگى و حيات دنيوى به تدريج رو به رشد مى‏رود و يأس و نااميدى زدوده مى‏شود.(101)
5 ـ ايمان انسان به قدرت و علم بى پايان الهى با توجه به احاطه حق به تمام جريانات تاريخى و دخالت در مسير تکامل بشرى او به رشد مى‏باشد.(102)
6 ـ انبياء الهى محور حرکت مستمر تاريخ بشريت قرار دارند و همگى يک خط واحد و ممتد و ريشه‏دارى را تشکيل داده و توانايى و پويايى اين خط بشريت را به سر منزل مقصود رهنمون مى‏سازد.(103)
و انسان‏هاى تاريخ شناس را افرادى پخته و بلندنظر و آينده نگر مى‏سازد و آنان را بر طى نمودن مسير تکامل مقتدرتر مى‏نمايد.(104)
اصول و مبانى تاريخ‏نگارى قرآن کريم
قرآن کريم تمام انسان‏ها را به طور جدّى به مطالعه و بررسى تاريخ دعوت نموده است و خود نيز عملاً بيشترين اهتمام را به تاريخ‏شناسى و تاريخ نگارى نشان داده است و براى خود نيز اصول ومبانى منحصر به فردى را قايل شده است. اين اصول و مبانى را به ترتيب ذيل يادآورى مى‏نماييم.
1 ـ تمام گزارش‏هاى تاريخى قرآن بر اساس معاصرت کامل با جريانات تاريخى مى‏باشد.(105)
2 ـ گزارش‏گر حوادث تاريخى در قرآن خود شاهد عينى و مستقيم و بدون واسطه بوده است.(106)
3 ـ احاطه تام به تمام ابعاد هر جريان تاريخى بلکه احاطه تام به تمام جريان‏ها و حوادث، آگاهى از ارتباط و پيوستگى تمام حوادث بهم پيوسته، در اختيار همان گزارش‏گر حوادث تاريخى قرآن مى‏باشد.(107)
4 ـ دور بودن از هر گونه تحريف و تزوير در بيان حقايق.(108)
5 ـ دقت فوق العاده در بيان و تصوير جريانات تاريخى.(109)
6 ـ واقعيت‏گرايى و پرهيز از هر گونه مبالغه گويى و خيال ‏پردازى و افسانه سازى.(110)
7 ـ ژرف‏نگرى و دقت در تحليل و ريشه‏ يابى علل و عوامل اصلى جريان‏هاى تاريخى.(111)

 

روش کلى تاريخ ‏نگارى قرآن کريم

1 ـ توجه کامل به تمام مقاطع بشريّت، رغم تأکيد و گزينش در مطرح نمودن برخى مقاطع تاريخ و توجه دادن به بهم پيوستگى جريان‏هاى تاريخى.
2 ـ بهره بردارى کامل از نگارش يک جريان يا مقطع تاريخى در سطوح مختلف و منحرف نشدن از اهداف تربيتى خود براى نسل‏هاى حاضر و آينده.
3 ـ برخورد علمى و منطقى در نگارش و تحليل تاريخى و عدم اعتماد به تعبّد در نگارش مسائل.
4 ـ توجّه به مسائل کليدى و ريشه‏اى در هر جريان تاريخى.
5 ـ تکرار، تأکيد، تنوع و اجمال و تفصيل به تناسب تنوع اهداف آموزشى و تربيتى.
6 ـ توجه دادن به زواياى ديد گوناگون و خلاصه نشدن در يک بُعد در بررسى‏هاى خود.
7 ـ در کنار ذکر هر رويدادى به تحليل پرداخته است.
8 ـ اصول تحليل و مستندات آن را به خوبى بيان نموده است.
9 ـ به تمام سنت‏هاى اجتماعى و تاريخى توجه کرده است و آنها را مورد تأکيد و بهره بردارى قرار داده است.
10 ـ اهداف آموزشى را با پرورش روح تتبع و تحقيق همراه نموده است.
11 ـ تنوع در مسايل و موضوعات تاريخى را عنايت داشته است.
12 ـ عوامل دور و نزديک را هنگام ريشه‏يابى و تحليل‏هاى خود مدنظر داشته و آنها را طبقه‏بندى نموده است.
13 ـ روش علمى خود را در زمينه تحليل و تحقيق و ارزيابى، مطرح نموده و آن را مورد تطبيق قرار داده است. (کاربردى کردن مسائل نظرى).
14 ـ به تمام مسايل فلسفه تاريخ پرداخته و کليدهاى اصلى حرکت تکاملى انسان را در اختيار او قرار داده است و انسان را به سلاح علم و معرفت و کاوش و تحقيق و آينده نگرى و ايده‏آل گرايى در عين واقعيت نگرى مسلّح نموده است.

 

نویسنده: سيد منذر حکيم

پی‌نوشتها

1 مدرس حوزه علميه و پژوهشگر فقه و تاريخ
2ـ آيينه‏وند، صادق، علم تاريخ در گستره تمدن اسلامى، 1/37
3ـ طريحى، مجمع البحرين، 2/429
4ـ مطهرى، مرتضى، جامعه و تاريخ: تاريخ چيست؟
5ـ فاطر / 24.
6ـ بقره / 134 و 141.
7ـ آل عمران / 144.
8ـ مائده / 75.
9ـ رعد / 30.
10ـ فصّلت / 25.
11ـ احقاف / 17.
12ـ احقاف / 21.
13ـ رعد / 6.
14ـ غافر / 85.
15ـ حجر / 13.
16ـ فتح 23.
17ـ بقره 214.
18ـ يونس / 102.
19ـ نور / 34.
20ـ احزاب / 38و62.
21ـ اعراف / 101
22ـ طه / 99
23ـ هود / 120
24ـ هود / 100
25ـ هود / 49
26ـ هود / 49
27ـ کهف / 13.
28ـ مائده / 27
29ـ اعراف / 175
30ـ انعام / 34.
31ـ توبه / 70
32ـ ابراهيم / 9
33ـ شعراء / 69
34ـ قصص / 3
35ـ تغابن / 5
36ـ يوسف / 3
37ـ هود / 120
38ـ کهف / 12
39ـ اعراف / 7
40ـ طه / 99
41ـ نساء / 164
42ـ اعراف / 176
43ـ يوسف/ 111
44ـ يونس / 13
45ـ اسراء / 17
46ـ قصص / 43
47ـ انعام / 6 و همين مضمون در آيات: مريم / 74و98، ص/3، ق/36
48ـ مؤمنون / 31
49ـ احقاف/ 27
50ـ کهف / 59
51ـ هود / 117
52ـ سبأ / 18
53ـ هود / 100
54ـ محمد / 13
55ـ طلاق / 8
56ـ شعراء / 208، و همين مضمون در آيه: حجر / 4
57ـ اعراف / 4 و همين مضمون در آيات: انبياء / 11، حج / 45و48، قصص / 58
58ـ بقره / 275
59ـ مائده / 95
60ـ انفال / 38
61ـ زخرف / 56
62ـ آل عمران / 3 و همين مضمون در آيات: بقره / 97، مائده / 48، يونس / 27، سيأ / 31
63ـ مائده / 46
64ـ انعام/ 92
65ـ صف / 6
66ـ ابراهيم / 5
67ـ مطفقين / 13، انعام / 130، اعراف / 35، کهف / 9، قلم / 15، فرقان / 37، شعرا / 67، قمر / 15
68ـ آل عمران / 137
69ـ غافر / 85
70ـ فتح / 23
71ـ فاطر / 43
72ـ اسراء / 77
73ـ نساء / 26
74ـ اعراف / 34 و همين مضمون در آيات: يونس / 49، حجر / 5
75ـ نحل / 36
76ـ يونس / 47
77ـ فاطر /24
78ـ انعام / 108
79ـ بقره / 134 و 141
80ـ حج / 67
81ـ بقره / 187
82ـ فرقان / 1
83ـ ذاريات / 37
84ـ اعراف / 58
85ـ حجر / 77
86ـ ق / 8
87ـ يوسف / 7
88ـ آل عمران / 13 و در همين مضمون در آيه: حشر / 2
89ـ حجر / 75
90ـ أنعام / 98
91ـ يونس / 5
92ـ يونس / 24
93ـ عنکبوت /35
94ـ بقره / 188 و در همين مضمون در آيه: ذاريات / 20
95ـ يوسف/111، اعراف/176، انعام/55، يونس/24، بقره/266،219،221،242، کهف/17، آل‏عمران/3، قمر/15
96ـ بقره/187، رعد/2، هود/120، يوسف/11
97ـ
98ـ اعراف / 176
99ـ يوسف /111
100ـ يوسف / 3
101ـ هود/ 120 و طه / 99
102ـ طه / 133
103ـ انبياء / 34
104ـ هود/120و177، زخرف/56، محمد/13، يوسف/111
105ـ بقره / 255
106ـ احزاب / 52
107ـ انعام / 80
108ـ کهف / 13
109ـ اسراء / 105
110ـ فضلت / 42
111ـ روم / 6-7 و طه / 7

منابع: 

نشریه کتاب روش، پياپي پيش‌شماره 2 و 3