تمامى موجودات داراى علم هستند

از كلام خداى تعالى چنين ظاهر می شود كه تمامى موجودات داراى علم هستند، از آن جمله در تفسير آيه‏" وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ" 1 بود، كه گفتيم جمله "و لكن لا تفقهون- تسبيح آنها را نمی فهميد" بهترين دليل است بر اينكه منظور از تسبيح موجودات، تسبيح ناشى از علم و به زبان قال است، چون اگر مراد زبان حال موجودات و دلالت آنها بر وجود صانع بود، ديگر معنا نداشت بفرمايد: شما تسبيح آنها را نمی فهميد.

و از اين قبيل است آيه شريفه‏" فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعِينَ" كه بيان ما در تفسيرش گذشت.
باز از اين قبيل است اين آيه:" وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلی  يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ كانُوا بِعِبادَتِهِمْ كافِرِينَ" 2 و به طور قطع سنگ و چوب جزو اين معبودها هستند، حال يا به تنهايى منظورند، و يا با ساير معبودها 3.
و نيز می فرمايد:" يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحی  لَها" 4.
و نيز از اين قبيل است آياتى كه دلالت می كند بر شهادت دادن اعضاى بدن انسانها و به زبان آمدن و سخن گفتنشان با خدا، و پاسخ دادن به سؤالات او، مخصوصا ذيل آيات مورد بحث كه در همين نزديكى گذشت كه اعضا می گويند:" أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ ..."
در اينجا ممكن است كسى بگويد: اگر غير از انسان و حيوان، ساير موجودات از نباتات و جمادات هم شعور و اراده داشته باشند، بايد آثار اين شعور از آنها نيز بروز كند و همان آثارى كه انسانها و حيوانات از خود نشان می دهند، آنها نيز نشان دهند، اينها داراى علمند، و فعل و انفعالهاى شعورى دارند، آنها نيز بايد داشته باشند، و حال آنكه می دانيم ندارند؟
در پاسخ می گوييم: هيچ دليلى نداريم بر اينكه علم داراى يك سنخ است تا وقتى می گوييم: نباتات و جمادات هم شعور دارند، آثار شعور واقع در انسان و حيوان نيز از آنها بروز كند. ممكن است شعور هم براى خود مراتبى داشته باشد و به خاطر اختلاف مراتب، آثارش نيز مختلف گردد.
علاوه بر اينكه آثار و اعمال عجيب و متقنى كه از نباتات و ساير انواع موجودات طبيعى در عالم مشهود است، هيچ دست كمى از اتقان و نظم و ترتيبى كه در آثار موجودات زنده مانند انسان و حيوان می باشد، ندارد.

 

علم داشتن موجودات مادى و غير مجرد

در فلسفه در مباحث علم اين معنا محقق شده كه اولا علم عبارت است از حضور چيزى براى چيز ديگر، و ثانيا علم با وجود مجرد مساوى است، چون مجرد چيزى است كه آنچه از كمال كه براى او فعليت يافته، نزدش حاضر باشد، و ديگر چيزى براى او بالقوه و فعليت نيافته نباشد، و عين اين تعريف در مورد علم نيز صادق است، پس هر وجود مجردى كه ممكن باشد وجود پيدا كند، براى ساير مجردات حاضر است، و نيز ساير مجردات هم براى او حاضرند، و خلاصه آنچه كه براى يك مجرد ممكن به امكان عام باشد، براى مجرد مفروض ما بالضروره هست.
پس هر عالمى مجرد است، و همچنين هر معلوم نيز مجرد است، و اين دو قضيه به عكس نقيض منعكس می شود، به اينكه ماده و آنچه كه از ماده تركيب يافته، نه می تواند عالم‏ باشد، نه معلوم.
پس علم مساوى و مساوق است با وجود مجرد، در نتيجه وجودهاى مادى نه علمى بدانها متعلق می شود، و نه آنها به چيزى علم پيدا می كنند، ليكن بر همين حال، يعنى بر اينكه مادی اند و متغير و متحركند و بر هيچ حالى استقرار ندارند، ثبوت دارند، و دائما بر اين حال هستند، و اين حال در آنها دستخوش دگرگونى و تحول نگشته، هرگز از آن انقلاب پيدا نمی كنند.
و بنا بر اين، پس موجودات مادى از همين جهت كه ثابت در وضع خود هستند، تجرد و علم دارند، و علم در آنها نيز مساوى است، هم چنان كه در مجردات محض و عقليات مثالى جارى است.

 

نویسنده: محمد حسین طباطبایی

 

پی نوشت:

1.  سوره اسرى، آيه 44.
2.  كيست گمراه ‏تر از آن كسى كه معبودى غير از خدا می خواند، معبودى كه تا روز قيامت نمی تواند دعايش را مستجاب كند، معبودهايى كه اصلا از دعاى آنان خبر ندارند، و چون مردم محشور شوند، همان معبودها دشمن ايشان خواهند بود، چون در دنيا هم به عبادت آنان كافر بودند. سوره احقاف، آيه 5 و 6.
3.  پس معلوم می شود سنگ و چوبى كه بعنوان خدا پرستش می شوند، در همين دنيا به اين عمل كافرند، و اين مستلزم آن است كه علم و اطلاعى و كفر و ايمانى در آنها تصور می شود.( مترجم).
4.  در اين روز كره زمين اخبار خود را در ميان می گذارد، چون پروردگار تو به او وحى كرده است. سوره زلزال، آيه 4 و 5.

منابع: 

ترجمه تفسير الميزان ؛ سوره فصلت- ذیل آیات 21-22