جايگاه شأن نزول
در جهان پديدهها و ممكنات هيچ موجودى بدون زمينهها، شرايط و علل خود رخ نمىنمايد.
خداوند سبحان براى پيدايش هر چيزى اسباب و عواملى را قرار داده است كه منشأ بروز و ظهور آن مىشوند. خواه آن عوامل و اسباب در قلمرو جهان ماده و در حيطه شناخت ما باشند و يا از سنخ علل غير مادى و به دور از دسترس دانش عمومى انسان به حساب آيند.
نزول قرآن در عصر ويژهاى از تاريخ حيات بشر نيز تابع همين اصل عمومى است. يعنى به اقتضاى حكمت خداوند در تدبير سرنوشت انسان مىبايست رسالتهاى گوناگونى طى شود و جامعه بشرى به آن اندازه از رشد و بلوغ فكرى نايل آيد كه مستعد پذيرش و نگهدارى و بهرهگيرى از قانون اساسى و خطوط كلى هدايت الهى گردد. و همچون نسلهاى پيشين نباشد كه چونان فرزندان ابتدايى، متون درسى خويش را حفظ نكردند.
از آنجا كه ايدههاى فكرى قرآن، جهت ارائه بينشهاى لازم و ايجاد بصيرت و تحقق عينى در تجربه زندگى يك نسل در حال تكوين و رشد فرود يافته است، مىتوان آنها را همانند بارانهاى رحمت زاى الهى تشبيه نمود كه نهال اسلام را مرحله به مرحله، متناسب با رشد و توسعه آن سيراب و با طراوت ساخت، و نيازهاى گوناگون يك جامعه در حال شكلگيرى را پاسخ گفت و هر بخشى از آيات آن به حسب مقتضيات و شرايط، در ظرف زمانى ويژه خود فرود آمد بدين سان صرف نظر از فلسفهى هدايتى عموم آيات، زمينهها و مقتضيات خاصى كه به هنگام نزول پارهاى از آيات و سورههاى قرآن كريم موجود بود بعداً علمى به نام، علم «اسباب نزول» يا «شأن نزول» را پديد آورد.
مفهوم سبب يا شأن نزول
سبب از ريشه سبّ، جمع آن اسباب، در لغت داراى معانى و كاربردهاى گوناگونى همچون، ريسمان، وسيله، دستاويز، باعث و انگيزه، و هر امرى كه موجب رسيدن به هدف گردد، مىباشد.
واژه ياد شده، در قرآن كريم دراين مفاهيم استعمال شده است:
1- وسيله و ابزار.
«و آتيناه من كلّ شيىءٍ سبباً» [1]
ما به ذى القرنين هر وسيلهاى را كه بتواند از رهگذر آن به مراد خويش برسد اعطاء كرديم.
2- دستاويز.
«من كان يظُنُّ ان لن ينصره اللَّه فى الدّنيا والآخرة فليمدد بسببٍ الى السّماء ثُّم ليقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذهبنَّ كيدهُ ما يَغيظُ» [2]
هر كس مىپندارد كه خداوند هرگز پيامبرش را در دنيا و آخرت يارى نمىكند، پس دستاويز و ريسمانى به سوى آسمان بكشد، سپس آن قدر آن را بكشد تا از هم گسسته گردد. پس او بنگرد آيا اين تدبير او مىتواند منشأ خشمش را فرو نشاند!
3- پيوند و خويشاوندى.
«اذ تبرّأ الّذين اتّبعُوا و رأَوا العذاب و تَقطَّعَتْ بِهِمُ الأسبابُ»
آنگاه كه پيشوايان گمراه از پيروان خود بيزارى جويند، و همه آنان عذاب را مشاهده كنند، و پيوندها (وسيله ارتباط) ميان آنها گسسته شود.
4- راهها و درها.
«يا هامان ابن لى صرحاً لعلّى ابلغُ الاسباب» [3]
(فرعون گفت:) اى هامان براى من برجى بلند بر پا كن، شايد به راههاى آسمان دست يابم.
«ام لهم مُلك السّمواتِ والارض و ما بينهما فليرتقوا فى الاسباب» [4]
يا فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه ميان آنها است از ايشان است؛ (اگر چنين است) پس از درهاى آسمانها فرا روند. (و راه وحى را بر پيامبر ببندند!)
از كاربردهاى متعدد و معانى مختلفى كه براى كلمه سبب ياد كردهاند مىتوان گفت مفهوم اصلى واژه مذكور عبارت است از: «وسيله دست يابى به هدف»، كه در هر مورد به نحوى اين معنا صدق مىكند.
كلمه شأن نیز به معنى كار، امر، طلب، حال و موقعيت و مناسبت است.
واژه ياد شده نوبتى چند در قرآن كريم آمده است كه به معنى كار و فعل مىباشد.
«يسئله من فى السمّوات والارض كلّ يومٍ هو فى شأن» [5] هر كس كه در آسمانها و زمين است از او درخواست (رفع نياز) دارد؛ او هر روز در كار است.
«وما تكون فى شأنٍ و ما تتلوا منه من قرآن ولا تعملون من عملٍ الّا كنّا عليكم شهوداً» [6]
و تو در هيچ كارى نيستى و هيچ بخشى از قرآن را از سوى او نمىخوانى و شما نيز هيچ كارى نمىكنيد مگر آنكه ما بر شما گواهيم.
«لكلّ امرىءٍ منهم يومئذٍ شأنٌ يُغنيه» [7]
در آن روز هر كسى از آنان را كارى است كه او را به خود مشغول داشته، از همه باز مىدارد.
با توجه به آنچه گفته شد در مفهوم اصطلاحى سبب يا شأن نزول مىتوان گفت: مناسبتها، جريانات، موضوعات، شرايط، نيازها و پرسشهاى ويژهاى است كه در عصر نزول قرآن پيش آمده و در پى آنها و يا در ارتباط با آنها آيه يا آياتى بر پيامبر اكرم (ص) نازل شده است. آن مناسبتها را اسباب نزول يا موقعيتهاى ويژه نزول مىنامند. بدينسان ازنظر لغت و نيز از نظر اصطلاح تفاوتى ميان اين دو كلمه نيست و هر دو به معناى مقتضيات و شرايطى مىباشند كه در عصر نزول آيات قرآن وجود داشته و هيچ يك در مفهوم علت تامّه نمىباشد. خواه آن مقتضيات و مناسبات رفع ابهام پيرامون مسائل عملى باشد و يا رفع ابهام پيرامون موضوعات فكرى مربوط به گذشته و يا حال و آينده.
از اينروى اختصاص دادن كلمه «سبب نزول» به رفع مشكل زمان نزول و اعم دانستن «شأن نزول» به رفع مشكلِ مربوط به زمان گذشته، و همين طور تبيين «سبب نزول» در قالب علت تامّه چندان موجّه بنظر نمىرسد. [8]
آيا همه آيات داراى سبب نزول خاصاند؟
در پاسخ سئوال ياد شده مىتوان گفت كه همه آيات قرآن داراى شأن نزول خاصى نمىباشند، بلكه از اين جهت مىتوان آنها را به دو دسته تقسيم كرد:
الف- آيات فاقد سبب نزول خاص
بسيارى از آيات قرآن بدون اينكه مسبوق به موجب و انگيزه معين و مرتبط با حادثه مخصوصى باشند نازل شدهاند. بدين سان فاقد اسباب نزول مصطلح مىباشند. هرچند انگيزه عام و هدف كلّى هدايت الهى و تكميل عقل و انديشه انسان و رفع نقايص فكرى وى منشأ نزول تمام آيات قرآن و وحى تشريعى است؛ مانند همه آياتى كه مردم را به انديشه توحيدى و اعتقاد به مبدأ و معاد و نبوت و اصول عالى اخلاقى و رفتار مطبوع انسانى دعوت مىكند و يااز تفاصيل و جزئيات عالم پس از مرگ و برزخ و قيامت و احوال نيكان و بَدان گزارش مىدهد. همين طور آياتى كه تاريخ و قصص پند آموز امّتهاى گذشته و فرجام كار هر گروه را نام مىبرد نيز از همين نوع است.
ب- آيات واجد شأن نزول خاص
كتب و رسالههاى مربوط به «اسباب النزول» متكفّل بررسى اين دسته ازآيات است كه اينها نيز به نوبه خود داراى انواع و اقسامى است.
شأن نزول و علم ازلى خدا
سؤال: در اين جا به طور طبيعى اين سؤال پيش مىآيد كه با توجه به علم ذاتى و ازلى خداوند و با توجه به آنكه كارهاى خدا تحت تأثير مخلوقات و پديدههاى عالم نيست، چگونه مىتوان نزول پارهاى از آيات الهى قرآن را به حوادث و جريانات جامعه عصر نزول وحى نسبت داد و حوادث آن دوران را اسباب نزول آيات قرآن دانست؟
جواب: خداوند پيش از آفرينش به علم ذاتى خويش به تمام پديدهها و حوادث عالم كه مخلوق اويند آگاه است، ليكن اين علم ازلى به معنى شكل گرفتن جبرى سرنوشت انسان نيست؛ بلكه اين گونه است كه خداوند مىداند سرنوشت جامعه انسانى در سير تحولى خويش به آنجا منتهى مىگردد كه از ميان ايشان پيامبرى خاتم (ص) را بر مىگزيند و گروندگان به آيينهاى او با اختيار و تلاشهاى خويش فراز و نشيبهايى را طى مىكنند، و دشمنان اين شريعتِ خاتم برنامههايى عليه آن مىريزند و مسلمانان، گاه شكيبايى مىورزند و گاه ملول و دل خسته مىشوند، و ... خداوند به حسب سير اجتماعى و فردى اين جامعه نوپاى توحيدى به تناسب موقعيتهاى گوناگون و حكمتهايى كه مىداند آيات خويش را گاه براى دعوت دشمنان سر سخت به سوى هدايت و گاه به منظور هشدار و تهديد، و گاه براى مأيوس كردن آنها مىفرستد، همچنانكه نسبت به مؤمنان گاه براى تشويق و ترغيب و دلدارى و گاه از باب ملامت و سرزنش و گاه براى رفع مشكل فردى و جمعى زندگى عملى ايشان و ... دستوراتى را الهام مىبخشد.
بنا بر اين ملاحظه مىشود كه وجود اسباب نزول براى آيات الهى هيچ گونه منافاتى با علم ذاتى و ازلى خداوند ندارد. صرفنظر از آنكه اسباب و دواعى نزول به معناى علل تامّه نزول آيات الهى نمىباشد، بلكه به معنى مقتضيات و زمينههاى مناسباند كه همزمان با آنها خداوند به حسب حكمت و هدفدارى افعالش، آياتى را نازل مىفرمايد.
اهميت شناخت سبب نزول
گر چه برخى بر اين تصورند كه جستجو در اسباب نزول آيات صرفاً يك موضوع تاريخى و كشف رخدادهاى زمان گذشته است كه متضمن ارزش علمى چندانى نمىباشد، لكن اين نگرش دور از واقعيت است. هر كس كه با سبك و اسلوب بيان قرآن آشنا باشد، اين مطلب روشن است كه گوينده با اكتفا به قرائن موجود در جوّ و فضاى نزول آيات آنها را القا كرده است هر چند محتواى آنها براى هميشه دوران است. بنا بر اين طبيعى است كه مفسران و غايبان از صحنه نزول آيات جهت رفع ابهام خويش مىبايست زمينهها و موقعيتهاى عصر نزول و پيدا كردن قرائن موجود دست يازند. جهت مثال استفهام در لسان عرب داراى معانى و كاربردهاى گوناگونى همچون استفهام حقيقى و مجازى است.
تعيين يكى از آنها مثل «پرسش حقيقى» يا «انكارى» و «تقريرى» و جز آن، در آيات قرآن مستلزم آگاهى از قرائن حالى و مقالى و يا نشانههاى ديگر است. اطلاع بر اسباب نزول است كه مىتواند ما را در رسيدن به چنين هدفى يارى رساند.
بدين سان ترديدى نمىماند كه آگاهى نسبت به زمان و مكان و اشخاص و شرايط و مقتضيات و اسباب نزول نقش عمدهاى در رفع ابهام از چهره آيات و فهم مدلول و مقصود آنها دارد، و هر مفسّرى از رهگذر آشنايى به آنها مىتواند حكمت و راز تشريع قوانين و دستورات الهى را دريابد؛ زيرا علم به سبب، زمينه و مقدمه علم به مسبب است. [9]
ناآگاهى از شرايط زمانى و مكانى و محيط نزول وحى، گاه موجب ابهام در مقصود آيه و كج فهمى و خطا انديشى نسبت به كلام الهى مىگردد. در پرتو مطالب گذشته شأن نزول يكى از ابزارهاى تفسير قرآن به حساب مىآيد و مفسّرى كه اطلاعات گستردهتر و عميقترى نسبت به اسباب نزول داشته باشد، تفسير وى برخوردار از اتقان و اعتبار بيشترى خواهد بود.
به خاطر همين نكته است كه عالمان شيعه و سنى امير مؤمنان على (علیه السلام) را به عنوان آگاهترين فرد در تفسير قرآن كريم بر شمردهاند؛ زيرا حضرت به طور دقيق بيش از هر كس ديگر نسبت به زمينهها و مقتضيات نزول آيات آگاهى داشت. و به منظور بهرهگيرى مردم از اين منبع جوشان الهى مىفرمود:
«واللَّه لَم تَنْزِلْ آيةٌ الّا وانا اعلَم فيما نزلَتْ و فيمن نَزَلَتْ و ايْنَ نَزَلَتْ» [10]
سوگند به خداوند، هيچ آيهاى نازل نشد جز آنكه به درستى مىدانم در باره چه موضوعى، و در باره چه كسى، و دركدام نقطه نزول يافته است.
نيز مَعْمر بن مُثّنى بصرى از وهب بن عبداللَّه، از ابى الطفيل عامر بن واثله روايت كرده كه گفت: من خود شاهد بودم كه اميرالمؤمنين على (ع) خطبه مىخواند و مىفرمود:
«سَلونى فو اللَّه لاتَسأَلونى عن شيىءٍ الّا اخبرتُكم. و سَلُونى عن كتاب اللَّه فو اللَّه ما مِن آيةٍ الّا و انا اعلَمُ أبِليلٍ نَزَلَتْ ام بَنَهارٍ ام فى سَهْلٍ ام فى جَبَلٍ» [11]
پرسشهاى خود را با من در ميان گذاريد؛ سوگند به خداوند، هر چه از من بپرسيد شما را از آن آگاه مىسازم. هر گونه سؤالى پيرامون قرآن كريم را نيز با من مطرح نمائيد؛ سوگند به خداوند، هيچ آيهاى در قرآن وجود ندارد كه من ندانم آيا در شب، يا روز، در سرزمين هموار و يا در كوه نازل شده است.
آثار و كتب پيرامون اسباب النزول
با توجه به فوايد اين موضوع بوده است كه دانشمندان اسلامى اقدام به تدوين رسالهها و كتب مستقلى در اين باره نمودند. از جمله مىتوان به اين كتابها اشاره كرد:
«التنزيل» على بن مدينى بصرى (م 234 ه. ق)، استادِ بخارى، «اسباب النزول» واحدى نيشابورى از دانشمندان قرن پنجم «اسباب النزول» ابراهيم بن عمر جَعبَرى (م 732 ه. ق)، كه تلخيص اسباب النزول واحدى است.
«لباب النقول فى اسباب النزول» جلال الدين سيوطى دانشمند معروف قرن نهم است. لازم به ذكر است اسباب النزول واحدى و لباب النقول سيوطى، در كنار هم توسط محمد جعفر اسلامى به زبان فارسى ترجمه شده است و «نمونه بيّنات در شأن نزول آيات» تأليف محمدباقر محقق و «اسباب النزول» آقاى محمد باقرحجتى نيز به زبان فارسى از مآخذ مربوط به اين موضوع است.
تفسير قرآن و نقش سبب نزول
برخى از انديشمندان اسلامى هرگونه تفسيرى را بدون شناخت شأن نزول ناممكن مىدانند.
واحدى مىگويد:
«آگاهى از سبب نزول آيات، مهمترين امرى است كه شناخت صحيح آيات قرآن بدون اطلاع از آن ممتنع است. [12]
جلال الدين سيوطى نيز نظير همين سخن را مورد توجه قرار مىدهد. [13]
علامه طباطبايى مىنويسند:
«حوادث و وقايعى كه در روزهاى دعوت براى پيامبر (ص) رخ داد، و نيازهاى ضرورى نسبت به احكام و قوانين اسلامى سبب نزول بسيارى از سور و آيات گرديده است و شناخت اين اسباب تا حد زيادى در فهم آيه و معانى و اسرار آن كمك مىكند. [14]
امّا همين مفسّر گرانقدر در جاى ديگر مىنويسد:
«اساساً مقاصد عاليه قرآن مجيد كه معارفى جهانى و هميشگى مىباشند در استفاده از خود آيات كريم قرآن، نيازى قابل توجه يا هيچ نيازى به روايات اسباب نزول ندارند.
جهت تحليل اين موضوع توجه به اين نكات قابل توجه خواهد بود كه اوّلًا قرآن كريم به تصريح آيات شريفه آن، راهنماى همه انسانها در تمام اعصار است.
«شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هدىً للناس» [15]، «و أوحى الىّ هذا القرآن لانذركم به ومن بلغ» [16] «و ما هو الّا ذكر للعالمين» [17]
و از سوى ديگر همگان را دعوت به فهم و تدبر آن دعوت مىنمايد
«افلا يتدبرون القرآن ...» [18]؛ «كتاب انزلناه اليك ليدّبروا آياته و ليتذّكر اولوا الالباب» [19]
و بالاخره در آياتى تصريح دارد كه قرآن روشنگر و بيان كننده همه چيز است.
«و نزلّنا عليك الكتاب تبياناً لكلّ شىء» [20]
نتيجهاى كه از مقدمات ياد شده به دست مىآيد آن است كه قرآن در ظهور و ارائه مقاصد خويش مستقل از هر چيز ديگر بوده و حجت رساى الهى بر مردم است، هر چند مقاصد قرآن داراى درجات و مراتبى است كه هر كس به مرتبهاى از فهم آن نايل مىگردد و چنين نخواهد بود كه همگان به تمام اهداف آن دست يابند.
بنا بر اين نتيجهاى كه از مقدمات مذكور به دست مىآيد اين است كه شأن نزول مىتواند فضاى كلّى نزول آيات شريفه و دواعى ويژه نزول آنها را تبيين و تشريح نمايد و از اين لحاظ كمك قابل توجهى در انتقال ذهنى خواننده ايجاد كند، لكن چنين نيست كه فقدان سبب نزول باعث عدم امكان فهم و تفسير آيات قرآن گردد. چه اينكه سبب نزول بيان مصاديق و زمينههايى است كه آيهها در مورد آنها القا شده است، امّا غرض كلّى حاكم بر نزول تمام آيات تشريع معارف و مقررات و دستورات اخلاقى و امثال و عبرتهايى است كه براى هميشه جارى و سارى و درس آموز تمام انسانها است.
قرآن نقشه و طرح كلّى خط سير زندگى بشر از آن لحاظ كه بشر است و خواستگاههاى فطرى عامى دارد، مىباشد، هر چند ممكن است بخشى از اين نقشه و برنامه به لحاظ مصادف شدن با يك جريان عملى ويژهاى نزول يافته باشد. لكن آن جريان خاص نمىتوان كليّت و عموميت تشريع را محدود سازد.
به عبارت ديگر شأن نزول صرفاً روايت و گزارشى است كه صحابيان در مورد موقعيت نزول آياتى نقل كردهاند، و در صحت و عدم صحت اين روايات و محتواى آنها مىبايست خود قرآن به عنوان معيار و ملاك سنجش تلقّى گردد و اعتبار يابد، حال آيا مىشود گفت آياتى كه داراى سبب نزول ويژه هستند بدون اطلاع از اخبار سبب نزول قابل فهم نمىباشند؟
آيا قرآن كه اعتبار دهنده كلام پيامبر است، مىتواند در اعتبار خويش مستقل نباشد؟
«ما ينطق عن الهوى ان هو الّا وحى يوحى» [21]
علامه طباطبايى (ره) مىنويسد: به طور متواتر از طريق فريقين از پيامبر روايت شده است كه اخبار ايشان بايد به قرآن عرضه گردد و اگر مطابق كتاب خدا بود به آن عمل گردد و گرنه طرد شود.
بديهى است مضمون اين اخبار وقتى درست خواهد بود كه قرآن به مدلول خود دلالت داشته باشد. از اين روى اين اخبار نيز بهترين گواه است كه قرآن مجيد مانند سايركلامها دلالت بر معنا دارد و دلالت آن با قطع نظر از روايت مستقلًا حجت است. [22]
بنا بر اين، هم ديدگاه كسانى كه براى شأن نزول فايدهاى قائل نشدهاند و آن را صرفاً يك گزارش تاريخى دانستهاند ناصواب به نظر مىآيد. و هم ديدگاه كسانى كه راه افراط را پيموده و بدون آگاهى از سبب نزول تفسير و فهم آيات را ناممكن دانستهاند. حق آن است كه آگاهى بر اسباب نزول فوايد قابل توجهى در گستره فضا و افق فكرى مفسّر دارد، امّا آياتى همانند آيه طعام (مائده/ 93) و سعى ميان صفا و مروه (بقره/ 158) و نسىء (توبه/ 37) و جز اينها كه ادعا شده است بدون آگاهى از شأن نزول قابل فهم نمىباشند محل كلام است، زيرا با دقت در صدر و ذيل و سياق هر يك از اين آيات و آيات مشابه و هم معنى اينها ابهام مذكور برطرف خواهد شد.
نويسنده: محمد باقر سعيدى روشن
پی نوشت:
[1]. كهف: 83.
[2] حج: 15.
[3] غافر: 36.
[4] ص: 10.
[5] الرحمن: 29.
[6] يونس: 61.
[7]. عبس: 37.
[8]. التمهيد فى علوم القرآن 1/ 254.
[9]. بنگريد: البرهان زركشى، 1/ 22، الاتقان سيوطى 1/ 82.
[10]. الاتقان، نوع 80، ج 2/ 187، التفسير و المفسرون، 1/ 89.
[11]. الاتقان، نوع 80، تفسير البرهان، 1/ 17.
[12]. اسباب النزول واحدى/ 4.
[13] الاتقان 1/ 61.
[14] قرآن در اسلام/ 123 و 176.
[15]. بقره: 185.
[16]. انعام: 19.
[17]. قلم: 52.
[18]. نساء: 82.
[19]. ص: 29.
[20]. نحل: 3.
[21] نجم: 403.
[22] قرآن در اسلام: 78.
کتاب «اسباب يا زمينه هاى نزول آيات قرآن»، ص: 13