داستان اسماعیل صادق الوعد

سخنى در باره وفاى به عهد و مراتب آن‏

«وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا * وَ كانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ كانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا» (55-54، مریم)
داستان اسماعيل بن حزقيل پيغمبر(علیه السلام) جز در اين دو آيه در جايى ديگر نيامده، تازه اين دو آيه هم بنا به يك تفسير مربوط به او است، و بنا بر آن خداى سبحان او را به ثناى جميلى ستوده و صادق الوعد و آمر به معروف و مرضى درگاه خويش خوانده و فرموده كه: او رسولى نبى بوده است.

و اما حديث در علل الشرائع به سند خود از ابن ابى عمير و محمد بن سنان، از شخصى كه نام برده، از امام صادق(علیه السلام) روايت كرده كه فرمود: اسماعيلى كه خداى عز و جل در كتاب خود در باره ‏اش فرموده‏" وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا" اسماعيل فرزند ابراهيم نيست بلكه پيغمبرى ديگر از انبياء بوده كه خداى عز و جل به سوى قومش مبعوث نمود، و مردمش او را گرفته و پوست سر و رويش را كندند، پس فرشته ‏اى نزدش آمده گفت: خداى عز و جل مرا نزد تو فرستاد تا هر امرى دارى اطاعت كنم، گفت: من بايد به ديگر انبياء اقتداء داشته و آنان را اسوه خود قرار دهم‏ 1.

مؤلف: اين معنا را به سند خود از ابو بصير از امام صادق(علیه السلام) نيز روايت كرده كه در آخر آن آمده: من بايد حسين(علیه السلام) را اسوه خود قرار دهم‏ 2.
و در كتاب عيون به سند خود از سليمان جعفرى، از امام رضا(علیه السلام) روايت كرده كه فرمود: هيچ مى‏دانى چرا اسماعيل را صادق الوعد خواندند؟ عرض كردم: نه، نمى‏دانم. فرمود: با مردى وعده كرده بود، در همان موعد در آنجا حاضر شده تا يك سال به انتظارش نشست‏ 3.

مؤلف: اين معنا در كافى از ابن ابى عمير از منصور بن حازم و از امام صادق‏ (ع) روايت شده‏ 4 در مجمع نيز آن را بدون ذكر سند از آن جناب نقل كرده است‏ 5.
و در تفسير قمى در ذيل آيه‏" وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ إِنَّهُ كانَ صادِقَ الْوَعْدِ" آمده كه امام فرمود: اسماعيل وعده‏اى داده بود و يك سال منتظر دوستش نشست، و او اسماعيل پسر حزقيل بود 6.

مؤلف: وعده ‏اى كه آن جناب داده بوده مطلق بوده است، يعنى مقيد نكرده كه يك ساعت يا يك روز يا فلان مدت در آنجا منتظر مى ‏مانم، به همين جهت مقامى كه از صدق و درستى داشته اقتضاء كرده كه به اين وعده مطلق وفا كند، و در جايى كه معين نموده، بايستد تا رفيقش بيايد.
صفت وفاء مانند ساير صفات نفسانى از حب، اراده، عزم، ايمان، ثقه و تسليم داراى مراتب مختلفى است كه بر حسب اختلاف مراتب علم و يقين مختلف مى ‏شود، همانطور كه يك مرتبه از ايمان با تمامى خطاها و گناهان مى ‏سازد كه نازلترين مراتب آن است، و از آن به بعد مرتبه به مرتبه رو به تزايد و صفا نهاده تا به جايى مى ‏رسد كه از هر شرك خفى خالص مى‏ گردد، و ديگر قلب به چيزى غير از خدا تعلق پيدا نمى ‏كند، حتى التفاتى هم به غير خدا نمى ‏نمايد، كه اين اعلا مراتب ايمان است.
همچنين وفاى به عهد هم داراى مراتبى است، يكى از مراتبش وفاى قولى است، مثل اينكه قول بدهد كه يك ساعت يا دو ساعت فلان جا منتظر بايستد، تا كار لازم ‏ترى پيدا شده او را از بيشتر ايستادن منصرف كند، اين يك مرتبه از وفاء است، كه عرفا آن را وفاء مى‏ خوانند، و از اين مرتبه بالاتر اين است كه آن قدر بايستد تا عادتا از برگشتن طرف نااميد شود و اطلاق وعده را به ياس مقيد سازد، و از اين هم بالاتر اينكه اطلاق آن را حفظ نموده اينقدر بايستد تا طرف برگردد هر چند كه طولانى شود، پس نفوس قوى كه مراقب قول و فعل خود هستند هيچ وقت قولى نمى‏ دهند مگر قولى كه طاقت عمل به آن را داشته باشند و بتوانند با عمل آن را تصديق كنند و همين كه از زبانشان در آمد ديگر هيچ چيز از انفاذ آن بازشان نمى ‏دارد.

و در روايت آمده كه رسول خدا (ص) به يكى از اصحاب خود وعده داد كه در مكه نزد خانه كعبه منتظرش مى ‏باشد تا او برگردد، ولى آن مرد در پى كار خود رفته فراموش كرد برگردد، رسول خدا (ص) سه روز در آنجا منتظر ماند تا خبر به آن مرد رسيد، به مسجد آمده عذر خواهى كرد. آرى اين مقام صديقين است كه هيچ سخنى نگويند مگر آنكه بدان عمل كنند.

 

نویسنده: محد حسین طباطبایی

پی نوشت:

1.  علل الشرائع، ص 77 ح 2.
2.  علل الشرائع، ص 78، ح 3.
3.  عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 77 ح 9.
4.  اصول كافى، ج 2، ص 105 ح 7.
5.  مجمع البيان، ج 3، ص 518.
6.  تفسير قمى، ج 2، ص 51.

 

منابع: 

ترجمه تفسير الميزان ؛ سوره مریم – ذیل آیات 54-55