داستان موسى و هارون در قرآن و تورات

مقام موسى نزد خدا و پايه عبوديت او

موسى(علیه السلام) يكى از پنج پيغمبر اولوا العزم است، كه آنان سادات انبياء بودند، و كتاب و شريعت داشتند، و خداى تعالى در آيه شريفه‏" وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ، وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسی  وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِيثاقاً غَلِيظاً" 1 و آيه‏" شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً، وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسی  وَ عِيسی " 2 كه راجع به شريعت ‏هاى آسمانى، و انبياى داراى شريعت است، آن جناب را در زمره آنان بر شمرده است.

و خدا بر او و بر برادرش منت نهاده و فرموده:" وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلی  مُوسی  وَ هارُونَ" 3، و نيز بر آن دو بزرگوار سلام كرده، فرموده:" سَلامٌ عَلی  مُوسی  وَ هارُونَ" 4 و نيز او را به بهترين مدح و ثنا ستوده، و فرموده:" وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسی ، إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً، وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا، وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ، وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا" 5 و نيز فرموده:" وَ كانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهاً" 6 و نيز فرموده:" وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسی  تَكْلِيماً" 7.

و نيز آن جناب را در سوره انعام، و در چند جاى ديگر، در زمره انبياء ذكر كرده، و در آيه هاى 84- 88 سوره انبياء او و ساير انبياء را ستوده، به اينكه ايشان پيامبرانى نيكوكار و صالح بودند، كه خدا بر عالميان اجتباء و برتريشان داده بود، و به سوى صراط مستقيم هدايتشان كرده بود.
و در سوره مريم در آيه 58 ايشان را چنين ستوده كه اينان از كسانى هستند كه خدا بر آنان انعام كرده است، در نتيجه صفات زير براى موسى جمع شده است: اخلاص، تقريب، وجاهت، احسان، صلاحيت، تفضيل، اجتباء، هدايت و انعام، كه در مورد مناسب با آنها، هر يك از اين صفات در اين كتاب مورد بحث قرار گرفته، و همچنين پيرامون معناى نبوت و رسالت و تكليم گفتگو شده است.
و اما كتابى كه بر آن جناب نازل شده قرآن كريم آن را" تورات" معرفى نموده و در سوره احقاف، آيه 12 آن را به دو وصف" امام" و" رحمت" توصيف نموده، در سوره انبياء آيه 48 آن را" فرقان" و" ضياء" خوانده، در سوره مائده آيه 44 آن را" هدى" و" نور" خوانده و در سوره اعراف، آيه 145 فرموده:" وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ- برايش در الواح از هر چيزى موعظه اى، و نيز براى هر چيزى تفصيلى نوشتيم.
چيزى كه هست خداى تعالى در چند جاى قرآن كريم كه او را به اوصاف مزبور ستوده، فرموده كه بنى اسرائيل تورات را تحريف كردند، و در آن اختلاف نمودند، تاريخ هم مؤيد گفتار قرآن است، براى اينكه- به طورى كه در جلد سوم اين كتاب، در ذيل قصص مسيح (ع) گذشت- خاطرنشان كرديم كه بعد از آنكه بخت نصر فلسطين را فتح كرد و هيكل (معبد يهود) را ويران ساخت، و تورات را سوزانيد، و در سال پانصد و هشتاد و هشت قبل از ميلاد، يهود را از فلسطين به سوى بابل كوچ داد، در سال پانصد و سى و هشت قبل از مسيح، يعنى پنجاه سال بعد، كورش پادشاه، بابل را فتح نمود و به يهود اجازه داد تا به سرزمين خود، فلسطين بروند، و در آنجا "عزراى كاهن" تورات را برايشان از بر نوشت. پس تورات اصلى منقرض شده و آنچه در دست است محفوظات "عزراء" است.

 

آنچه از سرگذشت موسى كه در قرآن آمده

نام آن جناب از هر پيغمبرى ديگر در قرآن كريم بيشتر آمده، و- به طورى كه شمرده اند- نامش در صد و شصت و شش جاى قرآن كريم ذكر شده، و در سى و شش سوره از سوره هاى قرآن به گوشه هايى از داستانهايش، يا به طور اجمال و يا به تفصيل اشاره شده و در بين انبياء (ع) به كثرت معجزه اختصاص يافته، كه قرآن كريم بسيارى از معجزات باهره وى را ذكر كرده، مانند اژدها شدن عصاى او، نور دادن دستش، ايجاد طوفان، مسلط كردن ملخ، شپش، قورباغه و خون بر مردم، شكافتن دريا، نازل كردن من و نيز سلوى، و جوشاندن دوازده چشمه از يك سنگ با زدن عصا، زنده كردن مردگان، و بلند كردن كوه طور بالاى سر مردم، و غير اينها.
همانطور كه گفتيم در كلام خداى تعالى گوشه هايى از داستانهاى آن جناب آمده، و ليكن تمامى جزئيات و دقائق آنها را ذكر نفرموده، بلكه به چند فصل از آنها كه ذكرش در هدايت، و ارشاد خلق اهميت داشته، اكتفاء كرده، و اين دأب و روش قرآن كريم در اشاره به داستانهاى همه انبياء و امت‏ها است كه از هر داستان آنچه كه ذكرش مايه عبرت و هدايت خلق است ذكر می كند.
و از داستان‏هاى موسى آنچه كه ذكرش اهميت دارد كه گفتيم كلياتش در قرآن آمده- اين است كه: آن جناب در مصر در خانه مردى اسرائيلى به دنيا آمد، و در روزهايى به دنيا آمد كه فرعونيان به دستور فرعون پسر بچه هاى بنى اسرائيل را سر می بريدند، و مادر موسى (به دستور خداى تعالى) او را در صندوقى نهاده، به دريا انداخت، فرعون او را از دريا گرفت، و به مادرش برگردانيد تا شيرش دهد، و تربيتش نمايد و از آن روز در خانه فرعون نشو و نما كرد.
آن گاه به سن بلوغ رسيده و مردى قبطى را می كشد، و از مصر به سوى مدين فرار می كند، چون ترس اين را داشته كه فرعونيان به قصاص آن مرد قبطى به قتلش برسانند.
سپس مدتى مقرر كه همان ده سال باشد، در مدين پيش شعيب مكث نموده و خدمت كرد، و با يكى از دختران او ازدواج نمود.
و پس از به سر رساندن آن مدت مقرر به اتفاق اهل بيتش از مدين بيرون آمده، در بين راه آنجا كه كوه طور واقع است، از طرف آن كوه آتشى می بيند، و چون راه را گم كرده بودند، و آن شب هم شبى بسيار تاريك بوده، به اميد اينكه كنار آن آتش كسى را ببيند، و راه را از او بپرسد، و هم آتشى برداشته با خود بياورد، به خانواده اش می گويد: شما اينجا باشيد تا من بروم پاره اى آتش برايتان بياورم، و يا كنار آتش راهنمايى ببينم، و از او از راه بپرسم، ولى همين كه نزديك می شود خداى تعالى از كنار سمت راست آن بيابان كه از نظر شكل با زمينهاى اطراف فرق داشته، از طرف درختى كه آنجا بوده، ندايش می دهد، و با او سخن می گويد، و او را به رسالت خود برمی گزيند، و معجزه عصا و يد بيضا به او می دهد، كه دو تا از نه معجزه هاى او است، و به عنوان رسالت به سوى فرعون و قومش گسيل می دارد، تا بنى اسرائيل را نجات دهد.
موسى نزد فرعون می آيد، و او را به سوى كلمه حق و دين توحيد می خواند، و نيز به او پيشنهاد می كند كه بنى اسرائيل را همراه او روانه كند، و دست از شكنجه و كشتارشان بردارد، و به منظور اينكه بفهماند رسول خداست، معجزه عصا و يد بيضا را به او نشان می دهد، فرعون از قبول گفته او امتناع می ورزد، و در مقام برمی آيد با سحر ساحران با معجزه او معارضه كند، و حقا سحرى عظيم نشان دادند، اژدها و مارهاى بسيار به راه انداختند، ولى همين كه موسى عصاى خود را بيفكند، تمامى آن سحرها را برچيد و خورد، و دوباره به صورت عصا برگشت ساحران كه فهميدند عصاى موسى از سنخ سحر و جادوى ايشان نيست، همه به سجده افتادند و گفتند: ما به رب العالمين ايمان آورديم، به آن كسى كه رب موسى و هارون است، ولى فرعون هم چنان بر انكار دعوت وى اصرار ورزيد، و ساحران را تهديد كرد، و ايمان نياورد.
موسى(علیه السلام) هم هم چنان به دعوت خود پافشارى می كرد، او و درباريانش را به دين توحيد همى می خواند، و معجزه ها می آورد، يك بار آنها را دچار طوفان ساخت، يك بار ملخ و شپش و قورباغه و خون را بر آنان مسلط كرد، آياتى مفصل آورد، ولى ايشان بر استكبار خود پافشارى كردند، به هر يك از گرفتاريها كه موسى به عنوان معجزه برايشان می آورد، مبتلا می شدند، می گفتند: اى موسى پروردگار خودت را بخوان و از آن عهدى كه به تو داده كه اگر ايمان بياوريم اين بلا را از ما بگرداند استفاده كن، كه اگر اين بلا را بگردانى به طور قطع ايمان می آوريم، و بنى اسرائيل را با تو می فرستيم ولى همين كه خدا در مدت مقرر بلا را از ايشان برطرف می كرد، دوباره عهد خود را می شكستند، و به كفر خود ادامه می دادند.
ناگزير خداى تعالى دستورش می دهد تا بنى اسرائيل را در يك شب معين بسيج نموده از مصر بيرون ببرد موسى و بنى اسرائيل از مصر بيرون شدند و شبانه به راه افتادند، تا به كنار دريا رسيدند، فرعون چون از جريان آگهى يافت، از دنبال سر، ايشان را تعقيب كرد و همين كه دو فريق يكديگر را از دور ديدند، اصحاب موسى به وى گفتند: دشمن دارد به ما می رسد موسى گفت: حاشا، پروردگار من با من است، و به زودى مرا راهنمايى می كند در همين حال به وى وحى می شود كه با عصايش به دريا بزند همين كه زد، دريا شكافته شد، و بنى اسرائيل از دريا گذشتند فرعون و لشكريانش نيز وارد دريا شدند، همين كه آخرين نفرشان وارد شد، خداوند آب را از دو طرف به هم زد، و همه ‏شان را غرق كرد.
بعد از آنكه خداوند بنى اسرائيل را از شر فرعون و لشكرش نجات داد و موسى (ع) ايشان را به طرف بيابانى برد كه هيچ آب و علفى نداشت، در آنجا خداوند آنان را اكرام كرد و" من" و" سلوى"، (كه اولى گوشتى بريان و دومى چيزى به شكل ترنجبين بود) بر آنان نازل كرد، تا غذايشان باشد، و براى سيراب شدنشان موسى به امر خداوند عصا را به سنگى كه همراه داشت زد، دوازده چشمه از آن جوشيد هر يك از تيره هاى بنی  اسرائيل چشمه خود را می شناخت و از آن چشمه می نوشيدند، و از آن من و سلوى می خوردند، و براى رهايى از گرماى آفتاب، ابر بر سر آنان سايه می افكند.
آن گاه در همان بيابان خداى تعالى با موسى مواعده كرد كه چهل شبانه روز به كوه طور برود، تا تورات بر او نازل شود.
موسى (ع) از بنى اسرائيل هفتاد نفر را انتخاب كرد، تا تكلم كردن خدا با وى را بشنوند، (و به ديگران شهادت دهند) ولى آن هفتاد نفر با اينكه شنيدند مع ذلك گفتند: ما ايمان نمی آوريم تا آنكه خدا را آشكارا ببينيم، خداى تعالى" جلوه اى به كوه كرد، كوه متلاشى شد"، ايشان از آن صاعقه مردند، و دوباره به دعاى موسى زنده شدند، و بعد از آنكه ميقات تمام شد خداى تعالى تورات را بر او نازل كرد آن گاه به او خبر داد كه بنى اسرائيل بعد از بيرون شدنش گوساله ‏پرست شدند، و سامرى گمراهشان كرد.
موسى (ع) بين قوم برگشت، در حالى كه بسيار خشمگين و متاسف بود، گوساله را آتش زد و خاكسترش را به دريا ريخت، و سامرى را طرد كرد، و فرمود: برو كه در زندگى هميشه بگويى:" لا مساس- نزديكم نشويد"، اما مردم را دستور داد تا توبه كنند، و به همين منظور شمشير در يكدگر به كار بزنند، و يكدگر را بكشند، تا شايد توبه ‏شان قبول شود و قبول شد دوباره از پذيرفتن احكام تورات كه همان شريعت موسى بود سرباز زدند، و خداى تعالى كوه طور را بلند كرد، و در بالاى سر آنان نگه داشت، (كه اگر ايمان نياوريد بر سرتان می كوبم).
سپس بنى اسرائيل از خوردن" من" و" سلوى" به تنگ آمده، و درخواست كردند كه پروردگار خود را بخواند از زمين گياهانى برايشان بروياند، و از سبزى، خيار، سير، عدس، و پياز آن برخوردارشان كند خداى تعالى دستورشان داد براى رسيدن به اين هدف داخل سر زمين مقدس شويد، كه خداوند بر شما واجب كرده در آنجا به سر بريد. بنى اسرائيل زير بار نرفتند، و خداى تعالى آن سرزمين را بر آنان حرام كرد، و به سرگردانى مبتلاشان ساخت، در نتيجه مدت چهل سال در بيابانى سرگردان شدند.
و باز يكى از داستانهاى آن جناب سرگذشت رفتنش با آن جوان به مجمع البحرين براى ديدار بنده صالح خدا، و رفاقتش با آن عبد صالح است، كه در سوره كهف آمده است.

 

مقام هارون(علیه السلام) نزد خدا و پايه عبوديت او

خداى تعالى در سوره صافات آن جناب را در منت‏هايش، و در دادن كتاب، و هدايت به سوى صراط مستقيم، و در داشتن تسليم، و بودنش از محسنين، و از بندگان مؤمنين‏ به خدا، با موسى (ع) شريك دانسته، و او را از مرسلان دانسته، و از انبيايش معرفى كرده، و او را از كسانى دانسته كه بر آنان انعام فرموده، و او را با ساير انبياء در صفات جميل آنان از قبيل احسان، صلاح، فضل، اجتباء و هدايت شريك قرار داده و يك جا ذكر كرده.
و در آيه‏" وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي، هارُونَ أَخِي، اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي، وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي، كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً، وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً" 8 موسى (علیه السلام) در مناجات شب طور دعا كرده و از خدا خواسته كه هارون را وزير او قرار دهد، و پشتش را به وى محكم نموده و او را شريك او قرار دهد، تا خدا را بسيار تسبيح كنند، و بسيار ذكر گويند، هم طراز موسى دانسته.
و آن جناب در تمامى مواقف ملازم برادرش بوده، و در عموم كارها با او شركت می كرده، و او را در رسيدنش به مقاصد يارى می كرد.
و در قرآن كريم هيچ مساله اى كه مختص به آن جناب باشد، نيامده مگر همان جانشينى او براى برادرش، در آن چهل روزى كه به ميقات رفته بود،" وَ قالَ مُوسی  لِأَخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ" كه به برادر خود هارون گفت: خليفه من باش در قومم، و اصلاح كن، و راه مفسدان را پيروى مكن، و وقتى از ميقات برگشت، در حالى كه خشمناك و متاسف بود كه چرا گوساله ‏پرست شدند، الواح تورات را بيفكند، و سر برادر را بگرفت و به طرف خود بكشيد، هارون گفت اى پسر مادر! مردم مرا ضعيف كردند، (و گوش به سخنم ندادند)، و نزديك بود مرا بكشند، پس پيش روى دشمنان مرا شرمنده و سرافكنده مكن، و مرا جزو اين مردم ستمگر قرار مده، موسى گفت: پروردگارا مرا و برادرم را بيامرز، و ما را در رحمت خود داخل كن، كه تو ارحم الراحمينى.

 

داستان موسى در تورات عصر حاضر

داستانهاى موسى (علیه السلام) در ماسواى سفر اول(سفر پیدایش) از تورات كه پنج سفر است آمده، جزئيات تاريخ او از حين تولد تا روز وفات، و آنچه از شرايع و احكام به وى نازل شده، همه اش در آن چهار سفر ديگر، يعنى سفر خروج، سفر لاويان، سفر عدد، و سفر تثنيه آمده است.
چيزى كه هست ما بين آنچه كه تورات آورده، با آنچه كه در قرآن آمده در اموری  كه كم هم نيست اختلاف هست.
و يكى از مهم‏ترين موارد اختلاف اين است كه تورات می گويد: نداى موسى و سخن گفتن خدا از درخت با وى در سرزمين مدين، قبل از حركت دادن خانواده اش به طرف مصر بوده، و خلاصه در همان ايامى بوده كه براى شعيب گوسفند می چرانيده‏ 9 می گويد: در همان ايام كه مشغول شبانى وى بوده، گوسفند را به ما وراى دشت برده، و به كوه خدا" حوريب" رسيد، و در آنجا ملائكه خدا برايش ظاهر شدند، و آتشى را وسط درخت خارى برايش نمودار كردند، آن گاه خدا با وى سخن گفت، و آنچه می خواست در ميان نهاد، و او را براى نجات دادن بنى اسرائيل نزد فرعون فرستاد 10.
يكى ديگر از موارد اختلاف مهم اين است كه: آن فرعونى كه موسى به سوى وى فرستاده شد، غير از آن فرعونى بوده كه موسى را در دامن خود پروريد، و موسى از شر او گريخت، تا به عنوان قصاص از خون مرد قبطى كه به دست وى كشته شده بود، به قتل نرسد 11.

يكى ديگر اين است كه: تورات سخنى از ايمان آوردن ساحران به ميان نياورده، كه وقتى عصاهاى خود را افكندند، و به صورت مارها درآوردند، و عصاى موسى همه آنها را بلعيد، چه كردند، و چه گفتند، بلكه می گويد كه ساحران هم چنان نزد فرعون بودند، و با موسى معارضه كردند، و در مقابل دو معجزه موسى، يعنى معجزه خون و قورباغه، سحر خود را به كار زدند 12.

يكى ديگر اين است كه: تورات می گويد: آن كسى كه براى بنى اسرائيل گوساله درست كرد، و بنى اسرائيل آن را پرستيدند، خود هارون، برادر موسى بود، براى اينكه وقتى بنى اسرائيل ديدند كه موسى از مراجعت از كوه طور دير كرد، همه نزد وى جمع شدند، و بدو گفتند براى ما معبودى درست كن، تا پيشاپيش ما راه برود، براى اينكه اين مرد (موسى) كه ما را از سرزمين مصر بيرون كرد، نيامد، و نفهميديم چه شد؟ هارون به ايشان گفت: پس هر چه گوشواره به گوش زنان و پسران و دختران خود داريد برايم بياوريد.
تمامى بنى اسرائيل گوشواره هايى كه به گوش داشتند بياوردند، هارون همه را گرفت و با از ميل قالبى درست كرد، و طلاها را آب كرده در آن قالب ريخت، و به صورت گوساله ای  درآورد، و گفت: اين است معبود شما، اى بنى اسرائيل، كه شما را از مصر بيرون كرد 13.

در اينجا لازم است به خواننده عزيز تذكر دهم كه اگر آيات قرآنى را در اين قسمتها از داستان موسى (ع) به دقت زير نظر و مطالعه قرار بدهد، خواهد ديد كه لحن آنها تعريض و كنايه زدن به تورات است.
البته غير از موارد اختلافى كه ذكر شد، اختلافهاى جزئى بسيارى ديگر نيز هست، مانند اينكه در داستان كشتن قبطى، می گويد: دو طرف دعوا در روز دوم اسرائيلى بودند 14 و مانند اينكه می گويد: آن كسى كه در روز مسابقه عصا را انداخت، و عصا همه سحر ساحران را بلعيد، هارون بود كه به دستور موسى آن را انداخت‏ 15 و نيز تورات داستان انتخاب هفتاد نفر را براى ميقات، و نزول صاعقه، و زنده شدنشان بعد از مردن را اصلا نياورده.
و نيز در تورات، اصحاح سى و دوم از سفر خروج آمده كه: الواحى كه موسى (ع) از مراجعت از كوه با خود آورد و به زمين انداخت، دو تا تخته سنگ بود، كه نامشان لوح شهادت بود، و همچنين از اين قبيل اختلافها زياد است.

 

نویسنده: محمد حسین طباطبایی

پی نوشت:

1.  و زمانى كه گرفتيم ما از پيامبران تعهدهايشان را، و از تو، و از نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم و گرفتيم از تو ميثاقى شديد. سوره احزاب، آيه 7.
2.  آئين نهاد براى شما از دين آنچه وصيت نمود به آن نوح را و آنچه را وحى كرديم به تو و آنچه را وصيت نموديم به آن ابراهيم را و موسى و عيسى را. سوره شورى، آيه 13.
3.  ما بر موسى و هارون منت نهاديم. سوره صافات، آيه 114.
4.  سوره صافات، آيه 120.
5.  ياد آور در كتاب موسى را، كه مخلص و رسولى نبى بود، و ما او را از جانب طور ايمن ندا داده، براى هم سخنى خود نزديكش كرديم. سوره مريم، آيه 52.
6.  او نزد خدا آبرومند بود. سوره احزاب، آيه 69.
7.  خدا با موسى به نحوى كه شما نمی دانيد هم سخن شد. سوره نساء، آيه 164.
8.  سوره طه، آيه 29- 35.
9.  و تورات نام پدر زن موسى را هم شعيب ندانسته، بلكه او را" يثرون" كاهن مديان دانسته.
10.  اصحاح سوم از سفر خروج.
11.  سفر خروج، اصحاح دوم، آيه 23.
12.  اصحاح هفتم و هشتم از سفر خروج.
13.  اصحاح سى دوم از سفر خروج.
14.  اصحاح دوم از سفر خروج.
15.  اصحاح هفتم از سفر خروج.

 

منابع: 

ترجمه تفسير الميزان ؛ سوره قصص – ذیل آیات 29-37