دانش واژگان دشوار فهم؛ «غریب ‏القرآن»

خداوند سبحان قرآن كريم را به وسيله فرشته وحى؛ جبرئيل امين بر رسول خاتمش؛ حضرت محمّد مصطفی  (صلى الله عليه وآله)  به زبان عربى مبين فرو فرستاده است:
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ * بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ» (شعراء /193-195)

«وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ» (نحل /103)
«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» (يوسف /2)
«إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» (زخرف /3)
«كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» (فصلت /3)
صحابه آن حضرت، كه قرآن در ميان‏شان نازل شده بود، با غرابتى در معانى واژگان آن و دشوارى در فهم مراد آياتش روبرو نمی شدند. چه اينكه زبان وحى، زبانى بوده است كه بدان سخن می گفته اند و اين زبان گفتارى از سلامت برخوردار و ذوق و سليقه شان در اين باره زلال بوده است.
بسا كه معناى واژه اى بر آنها دشوار می  آمد، از نبى مكرّم‏صلى الله عليه وآله كه در ميان‏شان بود می پرسيدند و آن كريم، نقاب از ديدار واژه بر می كشيد و ايشان را از معناى آن آگاه می ساخت.
در صحيح بخارى1 و مسلم از عبداللَّه بن مسعود آورده شده است كه چون آيه «الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ» (انعام /82) نازل شد، مراد آن بر صحابه رسول‏اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم معلوم نبود پس گفتند: كداميك از ما بر خود ستم روا نداشته است؟
حضرت فرمود: «معنا چنين نيست كه گمان برده ايد، چنان است كه لقمان با پسرش گفت: «يَابُنَيَّ لاَ تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» (لقمان /13) و از عَدِىّ بن حاتم نيز آورده اند، عرض كردم:
يا رسول اللَّه ما الخيط الأبيض مِنَ الخيط الأسود2 أهُمَا الخيطان؟
فرمود: «نه، بلكه آن سواد الَّيل و بياض النَّهار است».3
البته شايسته است در اين نكته هم كه عبداللَّه بن مسلم بن قتيبه در كتابش با عنوان «المسائل» بدان اشاره كرده است، درنگى داشته باشيم:
إنّ العرب لا تستوي في المعرفة بجميع ما في القرآن الكريم من الغريب و المتشابه، بل لبعضها الفضل في ذلك، و الدليل قول اللَّه عزّوجلّ: «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ» (آل عمران /4)7
«عرب‏ها در شناخت واژگان غريب و متشابه قرآن يكسان نبودند، بلكه برخى بر برخى ديگر برترى داشتند. دليلش سخن خداى عزّوجلّ است كه فرمود: «كسى تأويلش را نمی داند جز خداوند و راسخان در علم.»
و ديگر نكته مهم‏تر و در خور توجّه بيشتر اينكه، بر خلاف پندار رايج زبان عرب پيش از اسلام از تغيير و تحوّل مصون نمانده است.
عواملى چون: كوچيدن و سكنى گزيدن قبايل بيگانه در نواحى مختلف شبه جزيره عربستان با آيين و فرهنگ و زبان متفاوت، زندگى در شهرها و مقتضيات و عوارض و پيامدهاى آن، برقرارى روابط بازرگانى و سياسى و فرهنگى با ديگر ملل آن عصر مانند: ايران و روم و مصر و حبشه و...، برخورد زبانها كه بخشى از برخورد فرهنگ‏هاست و وارد شدن واژه ها و عناصر ديگر زبانها در زبان عربى و بكارگيرى آن از سوى عرب فصيح اللغه، رواج لهجه هاى غير فصيح را در ميان گروه هايى از ساكنان شبه جزيره در پى داشت. اين امر موجب شد تا برخى از آنها از فهم پاره اى كلمات و عبارات ناتوان بمانند.
متون كهن تاريخى از مهاجرت اقوام و قبايلى خبر می دهند كه به دنبال مورد خشم و غضب واقع شدن از سوى حاكمان جفا پيشه، به سرزمين پهناور و خشك و سوزان عربستان كوچيدند و از يهوديانى كه با اعتقاد به ظهور پيامبر آخر الزمان در اين سرزمين، به سوى يثرب و نواحى پيرامون آن روانه شدند.5 و از كسانى چون «نضربن حارث» كه دانش آموخته ايران و روم بود و آگاه از داستان‏ها و افسانه هاى مردمان آن ديار.

بارى در قرآن كريم واژگانى از ديگر اقوام و ملل جز عرب، به كار رفته است گو اينكه در شماره اين واژه ها اختلاف است، ليك به مدد تحقيقات علمى زبانشناسى در اينكه همه واژه هاى قرآن متعلّق به قبيله قريش نيست، ترديدى وجود ندارد. خداوند تعالى زبان زنده عربى قرن هفتم ميلادى را با همه لوازم و ويژگی هاى دستور زبانى، يعنى صرفى و نحوى و واژگانى به كار گرفته و به لسان قوم، با آنان سخن گفته است.
سرآرتور جفرى كه از عربى دانان و سامى شناسان غربى و دانش آموخته دانشگاه آمريكايى قاهره و يكى از پُركارترين شرق پژوهان درباره قرآن است، در سال 1938 ميلادى به تأليف كتابى6 دست زد كه در آن جز نام‏هاى خاص، 275 واژه را كه دخيل دانسته، با ترتيب الفبايى ذكر كرده و نظريه دانشمندان قديم و جديد و حاصل تحقيقات اخير را درباره اصل و منشأ آنها بيان نموده، و گه گاه خود نيز آراء تازه اى ابراز نموده است. واژه هايى از زبانهاى: بربرى، تركى، حبشى، رومى، زنگى، سريانى، عبرانى، فارسى، قبطى، نَبَطى، هندى.
پس از ظهور اسلام و گسترش آن و اسلام آوردن اقوام و ملل ديگر و به دنبال آن ارتباط و آميزش كلامى بيش از پيش اعراب با مردمان تازه مسلمان، تأثير پذيرى زبان عربى از ديگر زبانها و تطوّر و تحوّل آن شدّت يافت. اين رويداد موجب شد معناى برخى از لغات قرآن در نظر آنان غريب و ديرياب جلوه كند و خود را نيازمند بررسى و كنكاش بيشتر براى دست‏يابى به درك درست ببينند.
پس از پيامبر اسلام، فضاى نزول آيات وحى از جهت زمان و مكان دگرگون شد و اسباب فزويش آيات و قراين و نشانه ها و شواهد حاليه اى كه فهم و دريافت معانى واژه ها را فراهم ساختند، از دست شدند و عموم مسلمانان بويژه مسلمانانى كه زمان و جغرافياى جامعه مكّه و مدينه زمان حضرت رسول‏صلى الله عليه وآله وسلم را درك نكرده بودند، با واژگانى دشوارياب روبرو گرديدند.
شكل‏گيرى و گسترش حلقه هاى تفسيرى پس از وفات نبّى مكرّم اسلام و اهتمام كسانى چون عبداللَّه بن عبّاس به تفسير و تبيين معانى لغات و آيات قرآن، خود گوياى وجود نيازى است كه تابعان و اتباع ايشان در اين باره احساس می كردند. گسترش اسلام و گشوده شدن دروازه ديگر سرزمين‏ها علاوه بر آنچه گفته آمد، مواجهه شدن مسلمانان با امور تازه را در پى داشت، كه براى آن معادل و برابر زبانى در زبان خود نمی يافتند. با رشد تدريجى علوم و فنون و تعالى انديشه ها، مفاهيم نو پديدى پديدار می شدند كه می بايست براى آنها واژگانى به كار گرفته می شد و اين نيازمندى غالباً با واژه هاى داشته برطرف می گردد.
پس بسيارى از واژگان عرب با مدد خواهى از آرايه هايى چون تشبيه و مجاز و... در مفاهيم جديد به كار می رفت و با گذشت ايّام، معانى اصيل واژه ها از يادها می رفت و همان معانى كه زمانى فراياد بود و آشناى خاطرها، غريب و ناآشنا به چشم می آمد:
«ففي الجاهليّة عُرِّب عن الفارسية مثل الدّولاب، و الدّسكرة، و الكعك، و السَّميد، و الجُلُنّار، و عن الهندية أو السنسكريتية مثل الفلفل، و الجاموس، و الصَّندل، و عن اليونانيّة مثل القبان، و القنطار، و التَّرياق، و ورد في القرآن كثيرُ مِن معرَّباتِ الجاهليّة حتّى قال ابن جُرير: «في القرآن مِن كُلّ لسان!» و لقد ذكر السيوطي في «المتوكلّي» نماذج ممّا ورد في القرآن الرّوميّة و الفارسيّة و الهندية و السريانيّة و الحبشيّة و النبطيّة و العبريّة حتى التركية»7.
اسباب و عوامل پيش گفته به پيدايش تأليف در دانش غريب القرآن انجاميد.

 

دانش غريب القرآن

غريب القرآن يكى از شاخه هاى مهم علم مفردات است. و علم مفردات دانش گسترده و پُر دامنه اى است كه در آن درباره معانى الفاظ مفرد و عوارض آن و مناسبات و چگونگى كاربردشان در قرآن سخن گفته می شود.
دانستن معانى مفردات قرآن كريم، يكى از ابزارهاى لازم براى دانستن معناى آيات وحى الهى است. و آگاهى درست و دقيق از معانى الفاظ كلام حق تعالى را، شرط ضرورى مفسّر قرآن بر شمرده اند.
بدر الدين؛ محمّد بن عبداللَّه زركشى در اثر گرانسنگ خويش به نام «البرهان في علوم القرآن» در اين باره گويد:
«معرفة هذا الفنّ للمفسّر ضروريّ و إلاّ فلا يحلُّ له الإقدامُ على كتاب اللَّه»8
دانستن اين فن براى مفسّر قرآن ضرورى است و گرنه پرداختن به كتاب خدا بر او روا نيست.
همو از مجاهد بن جبر نقل كرده است كه: «لا يحلُّ لِأَحدٍ أن يتكلّم في كتاب اللَّه، إذا لم يكن عالماً بلغات العرب».9
آن گاه كه كسى دانا به واژگان عرب نباشد، او را روا نباشد كه در [معناى] كتاب خدا سخن بگويد.
حسين بن محمّد راغب اصفهانى در كتابى كه در دانش غريب القرآن سامان داده، بر اهميّت و ضرورت اين دانش براى فهم قرآن حكيم تأكيد ورزيده است:
«و ذكرتُ أنَّ أوَّلَ ما يحتاج أن يشتغل به من علوم القرآن العلوم اللّفظيّة، و مِنَ العلوم اللفظيّة تحقيق الألفاظ المفردة، فتحصيل معاني مفردات القرآن الكريم في كونه من أوائل المعاون لِمَن يريد أن يدرك معانيه، كتحصيل اللَّبَن في كونه مِن أَوَّل المعاون في بناء ما يريد أن يبنيه...»10
«و يادآور شدم نخستين دانشهاى قرآنى كه مفسّر نيازمند پرداختن بدان‏هاست، دانشهاى لفظى می باشد. و از جمله دانشهاى لفظى تحقيق مفردات الفاظ است. پس فرا گرفتن معانى مفردات قرآن كريم از اوّلين ياری رسانان است براى آن كه می خواهد معانى قرآن را درك كند. چون فراهم ساختن خشت كه نخستين كمك‏كار است در ساختن بنايى كه بر آنست تا آن را بسازد.»

 

معانى اصطلاح غريب القرآن

از آنجا كه برآنيم در اين نوشتار به دانش غريب القرآن و شمارى از آثار برگزيده در اين دانش بپردازيم، شايسته است كه معناى مراد از اصطلاح غريب القرآن را روشن سازيم.
ابوسليمان خطّابى در معناى غريب آورده است:
«الغريبُ مِنَ الكلام إنّما هو الغامض البعيد عن الفهم، كما أنّ الغريب من النّاس إِنّما هو البعيد عن الوطن، المنقطع عن الإهل».11
چنانچه غريبِ از مردمان، اوست كه از ديار و اهلش دور افتاده است. كلام غريب، آن است كه پيچيده و از فهم بدور باشد.
و أبو حيّان نحوى اندلسى در مقدمه كتابش به نام «تحفة الأريب بما في القرآن مِنَ الغريب» اصطلاح غريب القرآن را چنين تعريف كرده است:
لغات القرآن العزيز على قسمين: قسمٌ يكاد يشترك في فهم معناه عامَّة المستعربة و خاصَّتُهم، كمدلول السماء و الارض و فوق و تحت، و قسمٌ يختصُّ بمعرفته مَن له اطّلاعٌ و تبحُّرٌ في اللّغة العربيّة و هو الّذي صنَّف أكثر الناس فيه و سمّوه غريب القرآن.12
واژه هاى قرآن عزيز دو دسته اند: دسته اى كه در فهم معنايش عام و خاص عرب نا خالص مشتركند، چون معناى سماء وارض و فوق و تحت و دسته اى كه تنها كسانى كه آگاهى و مهارت در لغت عرب دارند، بدان‏ها آگاهند. و اين دسته است كه بيشتر قرآن پژوهان در آن كتاب نوشته اند و آن را غريب القرآن نام نهاده اند.
نويسنده بزرگ مصرى مصطفى صادق الرافعى در كتاب «اعجاز القرآن و البلاغة النبويّة» گفته است:
و في القرآن ألفاظ اصطلح العلماء على تسميتها بالغرائب، و ليس المراد بغرابتها أنّها منكرة أو نافرة أو َشاذّة، فإنَّ القرآن منزَّه عن هذا جميعه، و إِنَّما اللَّفظة الغريبة ههنا هي الَّتى تكون حسنةً مستغربةً في التَّأويل؛ بحيث لا يتساوى في العلم بها أهلها و سائر الناس.13
در قرآن واژه هايى هست كه علما، آنها را واژگان غريب می نامند، اين غرابت بدان معنا نيست كه آنها ناشناخته يا نادرند چه اينكه قرآن از چنين واژگانى پيراسته است، بلكه مقصود واژه هايى است كه هنگام تأويل و تفسير غريب می نمايد به گونه اى كه همه مردم در فهم آنها برابر نيستند.
بنابراين:
الغريب ليس قريب المعنى، و لا سهل المأخذ، و لا في متناول الفهم، و لكنّه بعيد الغور لا يصل إليه إلاّ مَن غاص إلى معناه، و لقى ما لقى مِن المعاناة14.
معناى واژه غريب زودياب و آسان ‏ياب نيست و در دسترس همه فهم‏ها نيايد بلكه نيازمند درنگى بسيار است و بدان دست نمی يابد مگر كسى كه براى رسيدن به معنايش ژرف انديشى كند و با دشوارى بسيار روبرو گردد.
فغريب القرآن إذن هو ألفاظه التي يبهم معناها على عامّة العرب و يحتاج فَهم مدلولها إلى ثقافة لغويّة و أدبيّة خاصّة.15
پس «غريب القرآن» واژه هايى هستند كه معناى آنها بر عوام از تازيان پوشيده باشد و فهم مدلول آنها به پژوهش لغوى و ادبى ويژه نيازمند باشد.
به ديگر بيان، آن بخش از واژگان قرآن كريم كه همه مردمان آشنا با زبان عرب به سادگى و آسانى قادر بر درك و دريافت معانى آن نباشند، بلكه در اين باره نيازمند آشنايى گسترده تر و عميق‏تر باشند، غريب القرآن ناميده می شود.
سرّ خدا كه در تُتق غيب منزويست،     مستانه اش نقاب ز رخسار بر كشيم16

 

کتب غریب القرآن

آثارى كه در دانش غريب القرآن فراهم آمده اند، تلاش‏هايى براى تبيين معانى واژگان دشوارياب كلام خداوند حكيم به شمار می آيند. برخى از قرآن پژوهان و تاريخ نگاران دانشهاى تازى، عبداللَّه بن عبّاس را نخستين تلاشگر در اين عرصه می دانند:
«و لعلَّ أوّل عملٍ تمَّ إنجازه في هذا المجال هو تفسير ابن عبّاس (توفّى 68 ه) لنحو مائتي كلمة من غريب القرآن فيما عُرف بمسائل نافع بن الأزرق»17.
اثرى كه در اين باره از عبداللَّه بن عبّاس به دست ما رسيده و گاه از آن به «غريب القرآن في شعر العرب» نيز ياد كرده اند، حاوى پاسخ وى به پرسش‏هاى يكى از رهبران خوارج آن روزگار به نام «نافع بن أزرق» و ملازم و همراهش در سفرها: «نجدة بن عريم» يا «نجدة بن عويمر» از تفسير برخى از واژه هاى قرآن، می باشد. ابن عبّاس با استناد به شواهدى از كلام عرب، به شرح و بيان معانى واژه هايى از قرآن كريم (نزديك به 250 واژه) پرداخته است.
گزارش «جلال الدين عبدالرحمن سيوطى» از اين ماجرا خواندنى است:
بينا عبداللَّه بن عبّاس جالسٌ بفناء الكعبة قد اكتنفه الناس يسألونه عن تفسير القرآن فقال نافع بن الأزرق لنجدة بن عويمر: قُم بنا إلى هذا الَّذي يجترئ على تفسير القرآن بما لا علم له به؛ فقاما إليه فقالا: إنّا نريد أن نسألك عن أشياء من كتاب اللَّه فتفسّرها لنا، و تأتينا بمصادقه من كلام العرب؛ فإنَ اللَّه تعالى إنّما أنزل القرآن بلسان عربى مبين، فقال ابن عبّاس: سلاني عمّا بدا لكما.18
عبداللَّه بن عبّاس كه او را به واسطه بسيارى دانش‏اش با لقب‏هايى چون «حبر الأمّة» و «البحر» خوانده اند و به دليل بهره مندی اش از دانايى و انديشه فراگير نسبت به معانى قرآن و وجوه سنّت با لقب «ربّاني هذه الأمّة».
كسى است كه حضرت ختمى مرتبت؛ محمّد مصطفی صلى الله عليه وآله وسلم وى را با اين دعاها نواخته:
«اللهُمَّ فَقِّه في الدين و علَّمه التأويل».
و «اللهمّ علِّمْهُ الكتاب و الحكمة».
و «اللهمّ بارك فيه وانشر منه».
و با اين سخن، زبان به تحسين او گشوده است:
«و لِكُلِّ شي‏ءٍ فارسٌ، و فارسُ القرآن ابن عبّاس».
ابن عبّاس از شاگردى در محضر حضرت وصىّ امير مؤمنان علی عليه السلام بخت برخوردار داشت و بدان پايه از تعالى و كمال دست يافت كه آن حضرت در آفرين گويى به وى فرمود:
«كأنّما ينظر إلى الغيب من سَترٍ رقيق»19.
او سه سال پيش از هجرت در شعب ابوطالب زاده و در دامان پُر مهر رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم پرورده شد.
پس از نبى اكرم‏صلى الله عليه وآله وسلم، تربيت او را حضرت على بن أبى طالب‏عليه السلام بر عهده گرفت.
ابن عبّاس از همرهى با شه لافتى در جنگ‏هاى صفَين و جمل و نهروان دست بر نداشت و سالها زيست تا از گريستن بسيار بر مصايب اهل البيت‏ عليهم السلام پس از واقعه طفّ، روشنى ديدگانش از دست شد.
و بنا بر آنچه شيخ مفيد رحمه الله در «الاختصاص»20 آورده است حضور أبو جعفر محمّد بن على الباقرعليه السلام نيز رسيد (آن زمان حضرت، شش يا هفت ساله بود). تا اينكه در سال 68 ه، به طائف و در هفتاد سالگى به سراى باقى ره سپرد.

 

الغريب فى القرآن

گويند أبان بن تغلب نخستين دانشورى باشد كه در غريب القرآن به تأليف اثرى دست زده است.
ابوسعيد بن رُباح بَكرى جُريرى كِندى رَبَعى كوفى، اديب، قارى، فقيه، مفسّر و از محدّثان بنام اماميه از آنجا كه به كوفى لقب يافته است، می توان احتمال داد كه وى بيشتر سالهاى زندگانى خود را در كوفه سپرى كرده و همانجا نيز زاده شده باشد. ابان بيشتر عمر خود را نزد تابعان گذرانده و از محضر درس ايشان سود جسته است و از اتباع بنام به شمار می آيد.
او محضر سه تن از امامان معصوم: امام على بن حسين‏ عليه السلام، امام محمّد باقر و امام جعفر صادق ‏عليهم السلام را درك كرد و نزد آنان علوم رايج روزگار چون حديث، فقه و كلام را آموخت.
أبان روايات بسيار از امام صادق ‏عليه السلام روايت كرده است (30000 حديث). وى علاوه بر قرآن و حديث در هر كدام از علوم فقه، ادب، لغت و نحو صاحب نظر شمرده می شد. و از كسانى بود كه با الهام از آموزش‏هاى اهل بيت‏ عليهم السلام به پشتيبانى و دفاع از مذهب تشيّع و ترويج آن اهتمام می ورزيدند. از اين روز نزد امامان شيعه عليه السلام از مقام بالا و منزلت والايى برخوردار بوده است.
حضرت صادق‏ عليه السلام به أبان به تغلب فرموده بود:
«در مسجد مدينه بنشين و در مسائل دينى مردم فتوا ده. من دوست می دارم كه كسانى چون تو در ميان شيعيانم ديده شوند».
تأليف كتابهايى به أبان نسبت داده شده است كه در دسترس نمی باشد، از اين قرار:
1 - معانى القرآن، 2 - كتاب القراءات، 3 - الغريب في القرآن. اين كتاب را نخستين اثر در موضوع‏اش دانسته اند كه در لغت و تفسير از اهميّت بسيارى بهره مند بوده است. مؤلّف در بيان و شرح واژه هاى دشوارياب قرآن به شواهدى استناد جسته كه خود از عرب شنيده است. اين كتاب لغويان و مفسّران قرن دوّم هجرى را به كار آمده است.

 

مجاز القرآن

كهن‏ترين تأليف و پژوهش به دست آمده در دانش غريب القرآن، «مجاز القرآن» راوى و لغت شناس بزرگ اوايل عصر عبّاسى؛ أبو عبيده معمر بن مُثنَّى تَيمى است.
در زمان زادن ابو عبيده اختلاف است. و شايد نزديك به صحّت و صواب آن باشد كه در سال 110 ه.ق (سال وفات حسن بصرى) زاده شده باشد. نياى وى به دست عبيداللَّه بن معمر از نوادگان أبوبكر اسلام آورد و از آنجا كه فرزندان عبيداللَّه در آن روزگار بر بصره حكم می رانده اند و منابع كهن هم او را در شمار عالمان دانايان بصره آورده اند. چنين می توان پنداشت كه ابو عبيده در بصره به دنيا آمده و در همان سامان باليده است.
و نكته ديگر اينكه بيشترينه مشايخ وى چنانچه خواهيم گفت، بصرى بوده اند. و امّا مشاهير مشايخ ابو عبيده اينانند: ابو عمرو بن علاء، بنيان گذار مكتب نحوى بصره (أبوعبيده نزد وى به آموختن نحو و شعر و غريب‏اللغة پرداخت). و ابو خطّاب أخفش اكبر؛ عبدالحميد بن عبدالمجيد، و يونس بن حبيب نحوى (أبوعبده زمانى دراز ملازم وى بود و از او كلماتى نگاشته است). رؤبة بن عجّاج، ابو يعقوب عيسى بن عمر ثقفى، قتادة بن دعامة، هشام بن عروة و وكيع بن جرّاح.
ديگر استاد عمر بن فرخان كه گويا ايرانى بوده و اطّلاعات بسيارى درباره تاريخ ايران پيش از اسلام فراچنگ داشته و از اين رو به عمر كسرى نامبردار بوده است و او را از مترجمان و ترزبانان آثار پهلوى به زبان عربى دانسته اند. ابوعبيده بر پايه شنيده هايش از عمر بن فرخان، كتاب «أخبار الفُرس» را تدوين كرد كه از مآخذ عمده مسعودى در نقل و شرح اخبار پادشاهان ايران پيش از اسلام در «مُروج الذَّهب» بوده است.
و امّا درباره عقيده، جاحظ در «البيان التَّبيين» و ابن قتيبه در «معارف» و مسعودى در «مروج الذهب» به خارجى بودن وى اشارت كرده اند. و مرادشان، همانا شعوبی گرى است. أبو عبيده خود نيز كتابى با نام «خوارج البحرين و اليمامة» نوشته است. او سالها زيست تا اينكه بين سالهاى 209 و 213 ه بدرود حيات گفت.
مقام علمى أبو عبيده را همگان حتى خرده گيران بر وى، تأييد و تحسين كرده اند و برخى از كوفيان چون يحيى ابن زياد فرّاء، او را آگاه ترين كس به شعر و لغت دانسته و بواسطه برخورداری اش از داشته هاى علمى بسيار ستوده اند.
أبو عبيده را فزون از 200 اثر در موضوعات گوناگون است كه اكنون جز شمارى چند از آنها در دست نيست و تنها در مصادرى كه از وى سخن گفته اند، ياد كرد آن آثار از موضوعاتى كه «مجاز القرآن» شامل می شود، اتّخاذ شده اند.
أبوعبيده در «مجاز القرآن» از معانى آيات قرآن سخن می گويد و واژگان غريب را تفسير می كند و در اين ميان به اعراب آيه می پردازد و به شرح صُور بيان آورى تبيانِ حق تعالى همّت می گمارد و همه اين تلاش‏ها همان است كه وى از آن به مجاز القرآن تعبير كرده است.
به ديگر سخن، أبو عُبيده در تفسير آيات قرآن كريم، تعابيرى چند را به كار بسته است: مجاز آيه چنين است... معناى آيه چنين است... غريب آيه چنين است... تقدير آيه چنين است... تأويل آيه چنين است... امّا مراد وى يكى است. و اين يعنى كلمه مجاز نزد او عبارت است از راهها و شيوه هايى كه قرآن در بيان مقاصدش پيموده و در كار گرفته است.
روشن است كه اين معناى از مجاز أعمّ از معنايى است كه از آن پس در دانش بلاغت رايج شده است. و بسا «ابن قتيبة» در بكارگيرى كلمه مجاز با معناى عام در كتابش به نام «تأويل مشكل القرآن» متأثّر از أبو عُبيده بوده باشد.
و امّا كسانى كه از مجاز القرآن أبو عُبيده در تأليف آثار خود سود جسته اند:
بخارى در «الصحيح»، ابن قتيبة در «تأويل مشكل القرآن» و «تفسير غريب القرآن»، طبرى در «جامع البيان في تأويل آى القرآن»، أبو عبداللَّه ابن اليزيدى در «غريب القرآن»، زجاج در «معانى القرآن»، ابن دُريد در «الجمهرة»، أبوبكر سجستانى در «نزهة القلوب»، ابن نحاس در «معانى القرآن»، ازهرى در «تهذيب اللغة»، أبو على فارس در «الحجّة»، اسماعيل بن حمّاد، جوهرى در «الصحاح» و ابن حجر عسقلانى در «فتح البارى فى شرح صحيح البخارى».

 

معانى القرآن

أبو زكريّا يحيى بن زياد كه به فرّاء شهرت يافته است، از ديگر قرآن پژوهانى به شمار آيد كه در دانش غريب القرآن به تأليف اثرى سودمند كوشيده است.
واژه فرّاء (از ريشه فَرو: پوست برخى از جانوران چون روباه و پلنگ و ببر و...) به كسى كه در كار پوستينه دوزى و يا در پيشه پوستينه فروشى باشد معنا شده است. امّا ابوزكريّا و هيچ يك از پدرانش در اين كار نبوده اند. بارى گفته اند كه اين واژه مبالغه فَرى است و فَرى در كلام به معنى نكويى در تقطيع كلام و تفصيل سخن آمده است.
محمّد بن قاسم انبارى در اين باره گفته است:
و بعضُ أصحابنا يقول: إنّما سُمِّي الفرّاءُ لأنَه كان يحسن نظمَ المسائل،... و ما عُرف ببيع الفِراء ولا شرائها قَطُّ. و قال بعضهم: سُمّي فرّاء لقطعه الخصوم بالمسائل التي يُعنَتُ بها، مِن قولهم: قد فَرى، إذا قطع.21
فرّاء به سال 144 ه در كوفه و روزگار أبو جعفر منصور عبّاسى زاده است و كوفه نيز بصره مقرّ دانشمندان و پروردگاه عالمان بسيار بوده است. از مشايخ و آموزگاران فرّاء می توان از قيس بن ربيع، مَندل بن على، خازم بن حسين بصرى، ابوبكر بن عيّاش، على بن حمزه كسايى، أبو الأحوص سلاّم بن سليم، سفيان بن عُيينة و يونس بن حبيب بصرى نام برد. وى حافظه اى نيروزند و قوى داشته و از اين رو آموزه هاى مشايخ‏اش را يادداشت نمی كرده است.
«خطيب بغدادى» در كتاب بزرگ و ارزشمند خود «تاريخ بغداد» از «ابن انبارى» چنين نقل كرده است:
و لو لم يكن لأهل بغداد و الكوفة من علماء العربيّة إلاّ الكسائي و الفرّاء لكان لهم بهما الإفتخارُ على جميع الناس، إذ انتهت العلومُ إليهما. و كان يقال: النحو الفرّاء، و الفرّاء أميرالمؤمنين في النحو.22
فرّاء سالها در بغداد زيست تا آنكه به سال 207 ه در 63 سالگى در همان سامان يا در راه بازگشت از مكّه، جان سپرد.
آثارى كه فرّاء جز معانى القرآن درباره قرآن نگاشته است عبارتند از:
1 - الجمع و التثنية في القرآن،
2. المشكل الصغير، المشكل الكبير. و به نظر می رسد كه وى در مشكل القرآن چون «مشكل غريب القرآن» و «مشكل تأويل القرآن» ابن قتيبة ره سپرده باشد.
چاپ و انتشار معانى القرآن فرّاء با تحقيق احمد يوسف نجاتى و محمّد على النجّار پس از مقابله با پنج نسخه در سه مجلّد و در دار المصرية للتأليف و الترجمة به انجام رسيده است.

 

نُزهةُ القلوب

از ديگر آثارى كه در دانش غريب القرآن، پيراهن نگارش به بر كرده، نُزهة القلوب أبوبكر محمّد بن عزيز سجستانى (معرّب سيستانى)23 متوفّاى 330 ه می باشد.
سجستانى در سالهاى پايانى قرن سوم هجرى و آغازين قرن چهارم در بغداد، مركز خلافت بنى عباس می زيسته و با سه تن از آنان معاصر بوده است: المقتدر باللَّه، جعفر بن معتضد كه از سال 295 ه عهده دار خلافت بوده، و القاهر باللَّه، أبو منصور محمّد بن معتضد كه از سال 320 ه خلافت می كرده است و الراضى باللَّه، أبو العبّاس محمّد بن مقتدر همو كه از سال 322 ه تا 329 ه خليفه بوده است. اما اينكه چرا به عُزيزى يا عُزيرى منسوب گشته، گفته شده است چون والدش عُزيز (مصفَّر عزيز) نام داشته و يا از آن رو كه نام والدش عُزير (مصغّر عَزراء) بوده و يا بدان خاطر كه نام قبيله اش عَزرَة بوده است.
در تراجم، از مشايخ سجستانى جز ابوبكر محّمد بن قاسم انبارى از كس ديگر ياد و نامى به ميان نيامده است. سجستانى سالهاى سال از همراهى و ملازمت ابن انبارى سود جسته و دانش اندوخته و در زُمره چاكران و خدمتكاران وى بوده است.
همچنين طّى پانزده سال كه به تأليف و نگارش غريب القرآنش سرگرم بوده، صفحات آن را بر استادش عرضه می داشته و او نيز به تنقيح و اصلاح اثر شاگرد وفاپيشه اش پرداخته است.
سجستانى كتابى جز نُزهة القلوب ننوشته و اين كتاب ثمره حيات علمى اوست. منابع و مصادرى كه او از آنها بهره برده و در تأليف خود در كار كرده، از اين قرارند:
1 - غريب القرآن: على بن حمزه كسائى، امام نحو كوفه و يكى از مشاهير قرّاء هفتگانه.
2 - معانى القرآن: فرّاء أبو زكريّا يحيى بن زياد.
3 - مجاز القرآن: أبو عبيده معمّر ابن مثنّى تيمىّ.
4 و 5 - تفسير غريب القرآن و تأويل مشكل القرآن: أبو محمّد عبداللَّه بن مسلم بن قتيبةُ.
6 - غريب القرآن: أبو العبّاس أحمد بن يحيى ثعلب.
7 - ياقوتة الصراط في غريب القرآن: أبو عُمر محمّد بن عبدالواحد، معروف به غلام ثعلب سجستانى گاه از اين مصادر، كلامى را به نصّ نقل می كند و زمانى هم معانى عباراتى را خود با الفاظ و تعابيرى كوتاه تر بيان می كند. و جز در پاره اى از موارد از آراء مؤلّفان آن آثار، پا بيرون نمی دهد.
او كتابش را بر پايه حروف تهجّى يا ترتيب الفبايى سامان داده است. (بدون رعايت ريشه واژگان) و كلمات قرآن را با زوائدش مرتّب ساخته است. (مثلاً كلمه «أقاموا» را در الف مفتوح آورده است نه در ضمن حرف قاف). البته با توجّه به اين نكته كه مؤلّفان پيش از وى، آثار خود را به ترتيب سوره ها و آيه ها تنظيم كرده اند، شيوه او تازه و نو تلقّى می شود.
صاحب نُزهة القلوب در تفسير واژه هاى ديرياب، از شواهد قرآنى بسيار بهره گرفته است. (تفسير قرآن به قرآن) و در تبيين برخى از واژگان و تفسير شمارى از آيات به حديث شريف استشهاد می كند. (تفسير بالمأثور)
هرگاه در قرآن و حديث تفسيرى نيابد، به گفتارى صحابه روى می كند و آنگاه كه در قرآن و حديث و گفتار صحابه نيز بيانى نرسد، از گفتار تابعان، گواه خواهد. و چون در قرآن و حديث و گفتار صحابه و تابعان تبيانى به چشمش نيابد، از شعر عرب مدد خواهد.
و اگر از بر نمودن معانى واژگان به قرآن و حديث و گفتار صحابه و تابعان و شعر عرب درمانَد، اقوال ائمّه لغت و ادب در قرن دوّم و سوّم هجرى را به كار گيرد.
القصّه، غريب القرآن أبوبكر سجستانى به نام «نزهة القلوب في تفسير غريب القرآن على حروف المعجم» همراه با تحقيق و تعليق دكتر يوسف عبدالرحمن مرعشلى؛ استاد تفسير در مدرسه عالى مطالعات اسلامى بيروت از سوى دار المعرفة بيروت در سال 1990 م چاپ و منتشر شده است.
اين اثر را «فخر الدين طُريحى» به ترتيب معمول معاجم عربى در آورده و با افزوده هايى در سال 1372 ه 1953 م در نجف به چاپ رسيده است.
همچنين تحريرى از آن بر پايه ترتيب سُوَر و آيات همراه با افزوده هايى در هامش قرآن كريم به تصحيح عبدالحليم بسيونى توسّط كتابخانه سعيديه در قاهره انتشار يافته است.

 

المفردات فى ألفاظ القرآن

ديگر قرآن پژوه نامور، مفسّر اديب و متكلّم بلند آوازه راغب اصفهانى است كه كتابش «مفردات» نقطه عطفى در غريب القرآن نويسى می باشد.
وى با نگارش «المفردات في ألفاظ القرآن» كه گاه كه از آن به «مفردات في غريب القرآن» نيز ياد شده است در راه تبيين واژه هاى دشوارياب قرآن كريم و تفسير واژگان آيات الهى گامى بلند برداشت. كتاب راغب از تبيين مختصر واژگان فرا رفته و چهره تفسيرى سودمند و كار آمد به خود گرفته است.
او در هويدا ساختن معناى واژه در آيه، افزون بر ريشه يابى لغوى ديگر به ايات همسان و همانند نيز توجّه كرده است از راه سنجش آيات با ديگر براى هر چه نزديك‏تر شدن به معنى واژه تلاشى در خود را به كار بسته است.
كهن‏ترين مأخذ كه از راغب نام برده است، «تاريخ حكماء الإسلام» ظهير الدين بيهقى (متوفّاى 565 ه) می باشد: «الحكيم أبوالقاسم الحسين بن محمّد بن مفضّل الراغب الاصبهانى، كان من حكماء الاسلام، و هو الذى جمع بين الشريعة و الحكيم في تصانيفه، و له تصانيف كثيرة... و كان حظّه من المعقولات أكثر».24
شمس الدين ذهبى (متوفّاى 748 ه) در سِيَر أعلام النبلاء درباره وى آورده است:
العلاّمة الماهر، المحقّق الباهر، أبوالقاسم الحسين بن محمّد بن مفضل الاصبهانى، الملقّب بالراغب، صاحب التصانيف، كان من أذكياء المتكلّمين، لم أظفُر له بوفاة و لا بترجمة.25
زادگاه راغب، اصفهان بوده است و از مشايخ وى چيزى نمی دانيم. اما از اين نكته آگاهيم كه سده چهارم هجرى يعنى سده اى كه راغب در آن می زيسته، با شكوفايى دانش‏ها همراه بوده است.
از راغب جز «مفردات» آثارى ديگرى را نيز در قرآن پژوهى ياد كرده اند. تفسيرى مختصر با نام «جامع التفسير» يا «جامع التفاسير» كه مقدّمات سودمندى را در آغاز آن نگاشته است. اين تفسير كه مشتمل بر تفسير سوره فاتحه و آيات آغازين سوره بقره می باشد، در يك جلد و به تحقيق دكتر احمد فرحات در دار الدعوه كويت انتشار يافته است. و تفسيرى ديگر كه تا پايان سوره مائده را شامل است. نسخه خطّى اين اثر در كتابخانه ولى اللَّه الدين جار اللَّه (در تركيه) يافت شده است.
و ديگر كتابى با نام «دُرّة التأويل في حلّ متشابهات القرآن» يا «حلّ متشابهات القرآن» كه نسخه خطّى آن در كتابخانه راغب پاشا موجود است.
و چهارمين اثر كه خود او در مقّدمه كتاب ديگرش به نام «الذريعة في مكارم الشريعة» از آن نام می برد، «تحقيق البيان في تأويل القرآن» نام دارد كه تاكنون از مفقودات به شمار می آيد.
و آخرين آنها «الرسالة المنّبهة على فوائد القرآن» كه در «مفردات» از آن ياد شده است. اين كتاب نيز تا هم اينك يافت نشده است.
سليقه اى كه راغب در نگارش «مفردات» به كار بسته و دقّتى دقيق و لطيف كه در تبيين معانى واژگان قرآن حكيم معمول داشته، اين اثر را اثرى جدّى و پر فايده و رهگشا در مجموعه پژوهشهاى لغوى قرآن ساخته است.
امّا از آنجا كه:
«مهما خاض الإنسانُ في بحور العلم و المعرفة فلا يمكنه أن يحيط بكلّ العلوم، بل يبقى في حدود بشريّته و إنسانيّته، فالإنسانُ طبعه النسيان، و منه اشتقّ اسمه».26
پاره اى كاستى و ناراستى در آن به چشم می آيد، از جمله آنكه: قرائت‏هاى متواتر از قرائت‏هاى نادر، جدا نشده اند. ديگر آنكه از برخى مواد و واژگان غفلت ورزيده و يادى از آن به ميان نياورده است، چون:
ماده ز ب ن، در آيه: «سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ» علق /18.
و ماده غ و ط، در آيه: «أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنكُم مِنَ الْغَائِطِ» نساء /43
و ماده ق ر ش، در آيه: «لِإيلاَفِ قُرَيشٍ» قريش 1
و ماده ق د و، در آيه: «وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُقْتَدُونَ» زخرف /23
و ماده ك ل ح، در آيه «وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ» مؤمنون /104
و ماده ن ض خ، در آيه: «فِيهِمَا عَيْنَانِ نَضَّاخَتَانِ» رحمن /66
آن جناب گاه چيزى را به اقسامى تقسيم كرده، امّا در مقام شمارش از آن اقسام بخشى كاسته يا بر آن اقسام بخشى افزوده است.
مثلاً در ماده (وحد) آورده است: «فالواحد لفظ مشترك يُستعمل على ستة أوجُه»27. سپس تنها به بيان 5 صورت می پردازد.
و يا در ماده (هلك) نگاشته است: «و الهلاك على ثلاثة أوجه: افتقاد الشي‏ء عنك و هو عند غيرك موجودٌ كقوله تعالى: «هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيَهْ» (حاقه /29) و هلاك الشی ء باستحالة و فساد كقوله: «وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ» (بقره/205) و يقال: هلك الطَعامُ. و الثالث: الموت كقوله: «إِنِ امْرُءٌ هَلَكَ» (نساء /176) و قال تعالى مخبراً عن الكفّار: «وَمَا يُهْلِكُنَا الاَّ الدَّهْرُ» (جاثيه /24). و از اين پس به بيان صورت چهارم پرداخته است: «و الرابع: بطلانُ الشي‏ء من العالَم و عدمُه رأساً، و ذلك المسمّى فناءً المشار إليه بقوله: «كُلُّ شَی ءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ » (قصص /28)88
«مفردات» بارها چاپ شده و چاپ منقّح آن با تحقيق نديم مرعشلى و فهارس سودمند در سال 1392 ه و تلاش دارالفكر بيروت منتشر شده است. در كشور ما ايران با نظارت و اشراف مفسّر و قرآن پژوه فرزانه و سختكوش حضرت آيت اللَّه ميرزا حسن مصطفوى تبريزى صاحب «التحقيق في كلمات القرآن الكريم» انتشار يافته است.
و اكنون چاپ ديگر از مفردات با تحقيق صفوان عدنان داودى در دسترس ماست، وى اين اثر را بر اساس چهار نسخه كهن مقابله و تصحيح كرده و احاديث متن را به منابع آن ارجاع داده است. و تلاش ديگر او شناسايى قرائت‏هاى متعدد و جداسازى قرائات مشهور از قرائات نادر می باشد.
نكته اى كه بيان آن را در پايان اين نوشتار ناچيز در آستانه حضرت قرآن ضرورى می دانم اين است كه بيشتر مؤلفان آثار در دانش غريب القرآن از تبار عرب نبوده اند، از اين رو واژه هايى در نظر ايشان غريب و دشوارياب می آمده كه همان واژگان نزد عرب فصيح و بادينشين و بيابان زيست، اصيل و فصيح و آسان ياب به شمار می آمده است.
بنابراين با گذشت زمان، بر شمار واژگان غريب قرآن افزوده شد و حجم كتابهاى غريب القرآن زيادت يافت. تا آنجا كه ديگر اطلاق عنوان غريب القرآن بر آنها چندان مناسب نمی آمد و نام‏هايى چون معانى القرآن و مفردات قرآن خوشتر می نماياند.

 

نویسنده: مهدی سلطانی رنانی

 

پي نوشت:

1 - ابوعبداللَّه محمّد بن اسماعيل بخارى، صحيح بخارى، دار احياء التراث العربى، بيروت - لبنان، جزء ششم، ص 71.
2 - «وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ....» (مباركه بقره /187)
3 - صحيح بخارى، جزء ششم، ص 31.
4 - اللغة العربية فى رحاب القرآن الكريم، الدكتور عبدالعال سالم مكرم، الطبقُة الاولى 1415 ه 1995 م، عالَم الكتب، ص 58.
5 - الصحيح من سيرة النبيّ الأعظم، سيّد جعفر مرتضى العاملى، 174/1.
6 - واژه هاى دخيل در قرآن مجيد، سرآرتو جفرى، ترجمه دكتر فريدون بدره اى، انتشارات توس، 1372/1.
7 - دراسات في فقه اللغة، الدكتور صبحي الصالح، نشر ادب الحوزة، ص 316.
8 - بدرالدين محمّد بن عبداللَّه زركشى، البرهان في علوم القرآن،تحقيق: الدكتور يوسف عبدالرحمن مرعشلى و...، دار المعرفة، بيروت - لبنان، ج 1، النوع الثامن عشر، مبحث معرفة غريبه، 396.
9 - همان، 398.
10 - مفردات الامام الرّاغب الاصفهانى، تحقيق: صفوان عدنان داودي، دار القلم، والدار الشامية، بيروت - دمشق، الطبعة الاولى 1412 ه 1992 م، 54.
11 - كشف الظنون عن أسامي الكتب و الفنون، حاجى خليفه، 1203/2.
12 - معجم المعاجم، أحمد الشرقاوي اقبال، دار الغرب الاسلامي، ص 14.
13 - اعجاز القرآن و البلاغة النبويّة، مصطفى صادق الرافعى، الطبعة الاولى 1421 ه 2000 م، دار الكتب العلميّة - بيروت، ص 50.
14 - اللغة العربيّة في رحاب القرآن الكريم، الدكتور عبدالعال سالم مكرم، ص 57.
15 - لغة القرآن، دراسة توثيقيّة فنيّة، الدكتور أحمد مختار عمر، مؤسسة الكويت للتقدم العلمي، الطبعة الثالثة 1418 ه 1997 م. ص 103.
16 - خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازى.
17 - لغة القرآن؛ دراسة توثيقيّة فنية، الدكتور أحمد مختار، ص 103.
18 - الاتقان في علوم القرآن، جلال الدين السيوطي، مراجعة و تدقيق: سعيد المندوة، الطبعة الاولى 1416 ه 1996 م، مؤسسة الكتب الثقافية: بيروت، لبنان، المجلّد الاول، ص 348-347.
19 - التفسير و المفسّرون، الدكتور محمّد حسين الذهبي، دار احياء التراث العربي: بيروت، الجزء الاول، ص 67.
20 - الاختصاص، أبو عبداللَّه محمّد بن محمّد النعمان العُكبرى البغدادى، الملقب بالشيخ المفيد، صحّح و علقّ عليه: على أكبر الغفارى، مؤسسة النشر الاسلامى، ص 71.
21 - كتاب الأضداد، محمّد بن قاسم الأنبارى، بتحقيق: محمّد أبوالفضل ابراهيم، طبعة ثانية 1986 م، مطبعة حكومة الكويت، ص 159.
22 - تاريخ بغداد، أبوبكر أحمد بن علي الخطيب البغدادى، الجز الرابع عشر، دار الكتب العلمية: بيروت - لبنان، ص 157.
23 - معجم البلدان، ياقوت بن عبداللَّه حِمَوى، دار صادر - بيروت، 190/3: «هي ناحية كبيرة و ولاية واسعة، ذهب بعضهم إلى أن سجستان اسمٌ للناحية و أنَ إسم مدينتها زَرَنج، و بينها و بين هراة عشرة أيّام ثمانون فرسخاً، و هي جنوبي هراة و أرضها كلّها رملة سبخة و الرّياح فيها لا تسكن أبداً». لغت نامه دهخدا، 12082/8: «سگستان: پهلوى، شهرستانهاى ايرانشهر مركّب از سكا (نام قوى باستانى + ستان پسوند مكان) در زبانهاى باستانى تيره انبوهى از آرياييان ميانه ايران و اروپا سكونت داشته اند و هميشه بتاخت و تاراج و كشتار می پرداخته اند. نام اين قوم در كتيبه بيستون سكا ياد شده... مقارن سلطنت فرهاد دوّم اشكانى و اردوان دوّم... سكّه ها زرنگ يونانيان مستقر شدند و از اين زمان زرنگ با نام سگستان (= سجستان، سكزستان، سيستان) معروف شد و نسبت براى سگزى و معرّب آن سجزى است».
24 - تاريخ حكماء الاسلام، ظهير الدين بيهقى، ص 112.
25 - سِيَر اَعلام النُّبلاء، شمس الدين محمّد بن احمد بن عثمان الذهبى، تحقيق: أبو سعيد عمر بن غرامة العمروي، دار الفكر: لبنان - بيروت، 506/13.
26 - المفردات في ألفاظ القرآن، تحقيق: صفوان عدنان، داودى، مقدمه محقّق، 26.
27 - همان.
28 - مفردات ألفاظ القرآن، الإمام الراغب الاصفهانى، تحقيق: صفوان عدنان داودى، دارالقلم و الدّار الشامية، بيروت - دمشق الطبعة الاولى 1412 ه 1992 م، ص 844-843.

 

منابع: 

نشریه پژوهشهای قرآنی، شماره 45