ديدگاه‏هاى مستشرقان درباره علوم قرآن و نقد آن

برخى از مستشرقانى‏(1) كه درباره علوم قرآن اظهار نظر نموده‏اند، حديث سبعة احرف را نيز مورد مداقّه قرار داده‏اند. اين گروه بر اساس روايات اهل‏سنت و برداشت آنان از سبعة احرف، سخنانى گفته‏اند. گرچه برخى مانند گلدزيهر، حديث سبعة احرف را حديثى شاذ و غير مستند دانسته‏اند،(2) كسانى هم بر اساس روايت سبعة احرف، در مورد قرآن، ديدگاه‏هايى ارائه نموده‏اند كه قابل ملاحظه است. برخى از آنها، به اختصار نقل و نقد مى‏شود:

 

گلدزيهر (3)

گلدزيهر، از جمله مستشرقانى است كه در مورد مذاهب تفسيرى مسلمانان، اظهار نظر نموده است. كتاب او را كه دكتر عبدالحليم نجّار تحت عنوان مذاهب التفسير الاسلامى، ترجمه و نقد نموده، بيانگر آراى او در مورد قرآن است.(4) او در نخستين صفحات كتاب خود اشاره مى‏نمايد كه قرآن، به جهت تعددّ قراآت، نص واحدى ندارد و هيچ كتابى از جهت اضطراب نص، همانند قرآن نيست او مى‏گويد:

هيچ كتاب قانون گذارى يافت نمى‏شود كه جمعى معتقد باشند كه آن نص وحى الهى و از قديمى‏ترين نصوص است و حال آن كه نص آن مضطرب و ناپدار باشد؛ آن چنان كه اين اضطراب و ناپدارى در مورد قرآن يافت‏ مى‏شود.(5)

همو مى‏گويد:
اكنون نص واحدى براى قرآن موجود نيست ... و نصى هم كه تلقى به‏قبول‏شده (يعنى قرائت مشهور) در بيان جزئيات، يك‏سان نيست ومربوط به كتابت قرآن در عهد عثمان مى‏شود، كه به اهتمام او شكل‏گرفت‏و او با هدف دفع خطر مجسمى كه از نقل متفاوت كلام خدا درصورت‏هاى مختلف در بين مردم حكايت داشت، چنين اقدامى را انجام داد.(6)

گلدزيهر در بخشى ديگر از كتاب خود معتقد است كه هيچ رابطه‏اى بين حديث سبعة احرف با قراآت نيست، به شكلى كه بر اساس روايت سبعة احرف، همه قراآت، كلام اللَّه و منزل از نزد خداوند باشند. بلكه وقتى اختلاف قراآت شروع شد، پيامبر براى تأييد آنها روايت سبعة احرف را بيان داشت. ضمن اين كه حديث مذكور، شاذ و غير مسند است و عدد سبعه هم بيان كثرت است.

او مى‏گويد:
مقتضاى اين حديث كه خداوند قرآن را بر هفت حرف نازل نموده است، اين است كه هر كدام از هفت حرف، از طرف خداوند نازل شده‏اند. اين حديث گرچه شباهت بسيارى به رأى تلمود دارد كه براساس آن تورات هم به لغات فراوانى در زمان واحد نازل شده است، ليكن روشن است كه هيچ ربطى به رأى مذكور (كه بر اساس سبعة احرف، تمام آنها نازل از نزد خداوند هستند) ندارد و حديث سبعة احرف به معناى صحيح آن، كه علماى اسلامى هم بر معناى واقعى و روشنى از آن آگاه نشده‏اند، اساساً ربطى به اختلاف قراآت ندارد.(7)

گلدزيهر معتقد است كه باشيوع اختلاف قراآت، پيامبر(ص)، روايت سبعة احرف را بيان نمود. عدد سبعه هم بيان كثرت است و روايت نزد ابى‏عبيد شاذ و غيرمسند است. او مى‏گويد:

پيامبر(ص) روايت (سبعة احرف) را در هنگامى بيان داشت كه دامنه اختلاف قراآت در مورد نص قرآن رو به افزايش نهاده بود و ظاهراً، مقصود از عدد در روايت سبعة احرف، مفهوم عدد ثابت از هفت نيست؛ روايتى كه گرچه در جوامع حديثى اهل سنت نقل شده است، ولى شخص مطمئنى مثل ابى‏عبيد قاسم بن سلام (م 224 ه'.ق) آن را محكوم و مطرود به شاذ و غيرمسند بودن، نموده است. بلكه مقصود از سبعه، حتى در صورتى كه دليلى بر اختلاف قراآت باشد، بيان كثرت است و لذا قرآن بر حروف فراوانى نازل‏شده است و هر كدام از آنها به طور مساوى، كلام خداوند و درحد اعجاز هستند.(8)

 

نقد و بررسى كلام گلدزيهر

آنچه در سخن او قابل بررسى است و گلدزيهر بر آن تأكيد دارد، اضطراب نص قرآن به جهت اختلاف در قراآت و تأييد آنها از سوى پيامبر(ص) به استناد حديث سبعة احرف مى‏باشد. اما هم‏چنان كه خود ايشان نيز يادآور شده‏اند، اساس حديث سبعة احرف قطعى نيست و هيچ رابطه‏اى بين سبعة احرف و قراآت نيست. روايت سبعة احرف نمى‏تواند توجيهى براى اختلاف در قراآت باشد؛ زيرا در زمان پيامبر(ص)، بيش از يك قرائت وجود نداشته و نص قرآن از هيچ گونه اضطرابى برخوردار نبوده است. گرچه اختلاف قراآت در مواردى به وجود آمد، اما با نظارت ائمه أطهار(ع)، نص‏قرآن، همواره ثابت ماند و آنان قرائت صحيح را بيان مى‏داشتند.

هم اكنون نص ثابتى در نزد مسلمين كه همان قرائت عاصم است، وجود دارد و ائمه(ع)، قرائت «ناس» را كه همان قرائت معروف است، مورد تأييد قرار داده و از هرگونه اضطراب و تغيير در نص قرآن جلوگيرى كرده‏اند. در بحث قراآت روشن مى‏شود كه قطعيت آنها قابل اثبات نيست؛ مگر قرائت عاصم. بنابراين هيچ يك از صحابه و تابعين از پيش خود مجاز نبوده‏اند تا در متن قرآن تغييرى بدهند و هم‏چنان تا به امروز نص قرآن محفوظ مانده است.

سخن عمر نيز مبنى بر نزول قرآن بر هفت حرف، صحيح نيست. زيرا استناد عمر به سخن پيامبر(ص) در مورد اختلاف وى با هشام بن حكيم در سال آخر حيات پيامبر(ص) بوده است. چگونه ممكن است قرآن در طول 22 سال نزول، بر يك حرف باشد و در سال آخر بر هفت حرف نازل گرديده باشد! هدف عمر از چنين استنادى به پيامبر(ص)، براى توجيه قراآت و بر اساس اعتقاد بر تساهل در نص قرآن بود كه از فكر وى ناشى مى‏شد و مورد تأييد ديگر صحابه از جمله حضرت على(ع) و ... نبود. لذا در زمان خلافت ابابكر، از سبعة احرف خبرى نيست. پيامدهاى ناگوار گسترش قراآت، عثمان را واداشت كه قرآن را بر يك حرف و قرائت واحد، سازگار نمايد و اقدام به توحيد مصاحف در قراآت نمود. لذا اقدام عمر كه مستشرقان را به شبهه انداخته است، نزد شيعه اعتبار و حجيت ندارد.

ضمن اين كه نزول قرآن بر حرف واحد بوده است و تعدّد نزول، سخنى بى‏اساس است و نص قرآن ثابت و محفوظ مانده است؛ هم‏چنان كه خداوند بر حفظ آن وعده فرموده است: إنّا نَحْنُ نَزَّلنا الذِّكْرَ وَ إنّا لَهُ لَحافِظُونَ؛(9) ما قرآن را نازل كرديم و ما به قطع نگهدار آنيم.

شيخ عبدالفتاح عبدالغنى القاضى در نقد كلام گلدزيهر مى‏گويد:

بر نص قرآن، هرگز اضطراب عارض نمى‏شود. هم‏چنان كه محال است بر آن دوگانگى و عدم ثبات چيره گردد. زيرا معناى اضطراب و قلق و عدم ثبات در نص قرآن، آن است كه نص قرآن بر وجوه مختلفى و صور متعددى خوانده شود؛ به شكلى كه بين آنها در معنا، مراد و هدف، سازگارى نباشد و وحى از غير وحى باز شناخته و ثابت از غير ثابت، مجزا نشود. چنين اضطرابى در قرآن منتفى است.(10)

گرچه عبدالغنى القاضى در مقام دفع شبهه گلدزيهر است، اما به نحوى آن را پذيرفته است. زيرا تعريفى كه او براى اضطراب مى‏نمايد، با توجه به قبول تواتر قراآت در قرآن، امرى اجتناب ناپذير است. ايشان در بخش ديگرى از سخن خود، بيان مى‏كند كه اختلاف و ناسازگارى در كلام بشر پذيرفته شده نيست، چه رسد به كلام خداوند متعال. حتى پيامبر(ص) هم مجاز نبودند در آيات وحى، تغييرى دهند و هيچ صحابى و تابعى چنين اجازه‏اى را نداشته است. سخن وى در واقع ترديد در كلام عمر است كه مى‏گويد: «القرآن كلّه صواب ما لم‏يجعل آية عذاب برحمة و ...»؛ يعنى قرآن و وجوه آن تماماً، سخن حق است (و جايگزينى مجاز است)، مادامى كه آيه عذاب به رحمت تبديل نشود. اين همان سخنى است كه شبهات مستشرقين را برانگيخته است. او مى‏گويد:

اختلاف قراآت، همانا اختلاف تنوع و تغاير است، نه اختلاف تعارض و تضارب. زيرا در كلام عقلا از بشر هم، تصور اختلاف تعارض و تضارب وجود ندارد، چه رسد به كلام پروردگار جهان. بر اين اساس، محال است كه نص قرآن را اضطراب و قلق فراگيرد.(11)

كلام وى در مورد قرآن با توجه به استدلال وى صحيح است و حق هم چنين است كه نص قرآن از هر گونه اختلافى عارى است؛ همان طور كه خود قرآن نيز فرموده است: أَفَلا يَتَدّبَرُونَ القُرآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كثيراً؛(12). آيا شما در قرآن تدبر نمى‏نماييد و اگر از نزد غير خدا بود، هرآينه شما در آن اختلاف فراوان مى‏يافتيد. باوجود اين تصويرى كه برخى از علماى اهل سنت از قرآن و نزول و قراآت آن، ارائه‏مى‏كنند، قهراً موجب چنين شبهاتى مى‏شود. همو مى‏گويد:

قرآن بر پيامبر(ص) نازل و ثبت شد، در حالى كه او نمى‏توانست در كلمات‏قرآن تبديل و جايگزينى نمايد چه كلمه‏اى به كلمه‏اى و چه حتى حرفى به حرفى. پيامبر(ص) اشاره مى‏فرمايد كه چنين كارى معصيتى است كه بر او شديداً عقاب اخروى مترتب مى‏شود؛ زيرا خداوند مى‏فرمايد: <هنگامى كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مى‏شود، كسانى كه ايمان به ملاقات ما (و روز رستاخير) ندارند، مى‏گويند: قرآنى غير از اين بياور، ياآن را تبديل (به آيات و كلمات ديگرى) نما. بگو: من حق ندارم كه ازپيش خود آن را تغيير بدهم. فقط از چيزى كه بر من وحى مى‏شود، پيروى مى‏كنم. من اگر پروردگارم را نافرمانى كنم، از مجازات روز بزرگ قيامت مى‏ترسم.» وقتى پيامبر(ص) نمى‏تواند كلمات قرآن را جايگزين نمايند و چيزى از آن را تغيير دهد، آيا از ميان صحابى يا تابعين يا ديگران، كسى مى‏تواند كلمه‏اى را در جاى كلمه ديگرى (از آيات قرآن) يا حرفى را در جاى حرف ديگرى قرار دهد(13)؟!

كلام عبدالفتاح كه، پيامبر(ص) هم نمى‏توانست تغييرى در قرآن بدهد، سخنى صحيح و مورد قبول شيعه و اهل سنت مى‏باشد.

 

رژى بلاشر(14)

در ميان دانشمندان غربى، رژى بلاشر، مستشرق فرانسوى، جايگاه ويژه‏اى دارد. از مهم‏ترين اقدامات او، ترجمه خوبى است كه از قرآن ارائه نمود. كتابى نيز تحت عنوان در آستانه قرآن، ترجمه دكتر محمود راميار، از او باقى‏مانده كه به برخى از مباحث قرآنى پرداخته است. بلاشر نيز، مانند گلدزيهر، قرآن را داراى نص ثابتى نمى‏داند. اومى‏گويد:

در مدت سى سال، يعنى در طول دوره‏اى كه از خلافت على(ع) (35ه'.ق.) تا خلافت خليفه پنجم اموى عبدالملك (65ه'.ق.) طول مى‏كشد، اوضاع مبهم به نظر مى‏رسد. در اين مدت تمايلات مختلفى با هم رودررو مى‏شوند. ولى مصحف عثمان هم‏چنان بر نفوذ خود مى‏افزايد زيرا پشتيبان آن، فرقه‏اى است كه آن را تدوين نموده و در سوريه مقام شامخى دارد. شايد مقارن همين ايام بوده كه نظريه‏اى به وجود مى‏آيد كه نشان مى‏دهد تا چه اندازه اقدام عثمان ضرورى بوده است. براى پاره‏اى از مؤمنان به واقع اين كلمات قرآن نبود كه اهميت داشت، بلكه مهم توجه به روح آن و معناى آن بود. از آن موقع به بعد، اگر كلماتى تنها مترادف بودند و اختلاف ديگرى نداشتند، انتخاب آنها يك‏سان و مساوى بود. بنابراين، نظريه <از حفظ خواندن بر حسب معنا»، در حقيقت بسيار خطرناك بود؛ زيرا رواج قرآن را به ميل و هوس افراد واگذار مى‏كرد.(15)

ديدگاه بلاشر، مبتنى بر افكار و تصوراتى است كه مورد پذيرش مسلمين، به ويژه شيعه نيست؛ زيرا نص قرآن از زمان حيات پيامبر(ص) ثابت بوده و هيچ كس مجاز نبود در آن دست برد و يا واژگان آن را تغييردهد. حتى خود پيامبر(ص) هم به چنين كارى مبادرت نمى‏نمود؛ زيرا تمام آن كلام خداوند بود.

چنين تصورى -كه در ذهن بلاشر آمده است- فراورده روايت سبعة احرف و شبيه‏آن است كه تمام آنها مجعول و غير صحيح است. هم‏چنان كه در بحث جمع قرآن گذشت، جمع‏آورى قرآن در زمان پيامبر(ص) بوده است و تمامى كلمات و حروف آنها با نظارت خود حضرت ثبت شده است و از نص ثابتى برخوردار است. زمينه چنين شبهاتى را كسانى به وجود آوردند كه معتقد شدند پيامبر(ص) در مقطع خاصى به استناد سبعة احرف، چنين اجازه‏اى را صادر فرموده است. دكتر عبدالصبور شاهين مى‏گويد:

خطرناك‏ترين سخن در مورد قرآن، آن است كه بلاشر مى‏گويد: <مسلمين مجاز بودند قرآن را با قرائت به معنا بخوانند و نه حروف و نصوص آن را...» در واقع اباحه قرائت حرفى جاى حرف ديگر (قرائت به معنا) رخصتى موقت در عهد پيامبر(ص) به جهت تيسير و تسهيل بود؛ آن هم براساس قرائتى كه فرد آموخته بود. اين زمينه‏ها در زمان عثمان به‏پايان‏رسيد.(16)

دكتر عبدالصبور شاهين، در پاسخ به سخن بلاشر، اشاره به رخصت پيامبر(ص)مى‏نمايد. اما معلوم نيست او به چه استنادى، چنين رخصتى را به پيامبر(ص) نسبت مى‏دهد. آيا معناى اين رخصت ادعايى، چيزى غير از عدم ثبوت نص قرآنى است؟ گرچه در مقطع كوتاهى باشد؟ اساساً اگر چنين رخصتى، كه وجود آن مجهول است، از طرف دانشمندان مسلمان، بيان نمى‏شد، مستشرقين هرگز به خود اجازه نمى‏دادند كه بر اساس آن، نص قرآن را ناپايدار قلمداد كنند.

در هر حال نقل به معنا كه به پيامبر(ص) و مسلمين در مورد آيات، نسبت داده مى‏شود، سخنى بى‏اساس و سست است كه به هيچ وجه مورد پذيرش دانشمندان و مفسران شيعه و جمعى از انديشمندان اهل سنت، نيست. بلكه نص قرآن از نخستين روزهاى نزول وحى تاكنون، ثابت بوده است. اقليتى هم كه متمايل به <قرائت به معنا» در مورد قرآن شده‏اند، به استناد اين سخن عمر بوده است كه قرآن تمامش صواب است. در حالى كه چنين استنادى نسبت به پيامبر(ص) از تفردات عمر است و ديگر صحابه از نسبت آن بر پيامبر(ص) خوددارى نموده‏اند. رژى بلاشر در بخش ديگرى از كتاب خود به قراآت و قاريان اشاره مى‏نمايد و مى‏گويد:

در حدود اواسط قرن سوم، جريانى بسيار قوى مشاهده مى‏شود كه سعى‏دارد تنها هفت قارى را نماينده قراآت قرآن بداند. اين فكر باروايات‏نيز پشتيبانى مى‏شود. بنابر دو خبر كه مى‏گويند به ابن‏عباس‏وخليفه عمر مى‏رسد، محمد(ص) شخصاً تأييد نموده است كه قرآن بر هفت حرف نازل شده است. اين كلمه احرف جمع حرف، معمايى‏شده و در حدود چهل تفسير درباره آن پيش آمده است. چنين‏به‏نظر مى‏رسد كه در اين‏جا معناى احرف، همان قرائت باشد... دراين‏جا به‏خوبى مى‏توان علت اين تعيين و محدود نساختن به هفت را شناخت. در آن وقت در موقعيت دشوارى قرار گرفته بودند، قرآن درآن‏باره اشاره‏اى نداشت، اما در روايات توضيحى پيدا شد و موجب رهايى از آن مخمصه گرديد.(17)

رژى بلاشر، معتقد شده است كه اِسناد سبعة احرف، بيش از دو روايت نبوده‏است، كه اين اعتقاد تا حدودى به واقعيت نزديك‏تر است، تا سخن كسانى كه آن‏را متواتر دانسته‏اند. او حرف را به معناى قرائت گرفته است، كه البته با ديگر تفاسيردر مورد روايت سبعة احرف سازگارى ندارد. از اشتباهات او، اعتقاد به ضرورت عدد هفت است كه مى‏گويد مسلمين در موقعيت دشوارى قرار گرفتند، لذا عدد هفت موجب رهايى آنان شد. ظاهراً منظور او از تنگناى مسلمين، اختلاف قراآت است، كه با توجه به قرائت معتبر عاصم، مشكلى وجود نداشت. لذا اساس روايت سبعة احرف قطعى نيست، تا بتواند مشكلى را حل نمايند. بلكه خود مشكل‏آفرين شده است.

 

آرتور جفرى‏(18)

او نيز از مستشرقانى است كه در مورد نص قرآن، اظهار نظر نموده و در مقدّمه‏كتاب المصاحف از ابى‏بكر عبداللَّه بن ابى‏داود سليمان بن الاشعث السجستانى (متوفاى‏316ه'.) بيان داشته است كه قراآت شاذ و تفسير و ... قرآن نيست و مصاحف‏داراى اختلاف بودند. دكتر عبدالصبور شاهين، كلام وى را چنين نقل‏مى‏كند: <تمام (قراآت) از قرآن نيست، بلكه از باب (اضافاتى است) كه ذكرنموديم.»(19)

 

نولدكه‏(20)

نولدكه، مستشرق آلمانى هم معتقد است كه به علّت اختلاف قراآت، كه از اختلاف لهجات ناشى شده است، نص واقعى براى قرآن يافت نمى‏شود. وى مى‏گويد:

كتابت قرآن در شرايطى آغاز شد كه به جهت برخى اختلافات در قراآت، به‏درجه كمال خود نرسيد.(21)

دكتر حازم پس از نقل كلام نولدكه مى‏گويد:

آنچه مستشرقين را به چنين وهمى (يعنى اضطراب نص قرآن) انداخته است، جهل آنان به اسباب تلقى قرآن توسط مسلمين است؛ البته اگر خوش‏بين باشيم. زيرا اعتماد در نقل قرآن، به قلوب و صدور و حافظه‏ها بوده است، نه به مصاحف و كتب. قراآت پيش از تدوين مصاحف عثمانى رواج يافت، و بناى قرّا در قرائتشان بر روايت و نقل‏ها بود، نه به آنچه در مصاحف مى‏خواندند.(22)

عمر لطفى نيز سخن نولدكه را چنين نقل مى‏كند:

اين‏كه مصحف عثمان آن چنان كه تهيه شد، از خطا به دور نبود، امرى مسلم بين مسلمين، است.(23)

عمر لطفى مى‏گويد:
از اخبار استفاده مى‏شود كه راهى براى تغيير در نص عثمانى نبوده است؛ حتى اگر در آن خطا هم بوده باشد... بنابراين متصديان آن نص قرآن، يعنى عثمان و عاملان او و حتى پيامبر(ص) نيز، از خطا و تهمت كوتاهى در لغت و مضمون قرآن به دورند.(24)

ديدگاه مستشرقان، مانند گلدزيهر و رژى بلاشر و آرتور جفرى و در رأس آنان، نولدكه و ديگران مانند بروكلمان و بوهل و ... كه در مورد قرآن اظهار نظر كرده‏اند، عمدتاً بر رواياتى استوار است كه جمع‏آورى قرآن را در زمان پيامبر(ص) نمى دانند. طبق اين اخبار، قرآن، در زمان عثمان، جمع‏آورى شد و مسلمين هم مجاز بودند قرآن را بر هر قرائتى و با هر حرفى بخوانند. زيرا قرآن بر هفت حرف نازل شده بود و تبديل كلمات مترادف و هم معنا به يكديگر امرى مجاز شمرده مى‏شد.
در حالى كه جمع‏آورى قرآن در حيات پيامبر(ص)، به قلم كتّاب مخصوص و با نظارت پيامبر(ص) بود. پس از ارتحال حضرت، جمع در شكل واحد صورت گرفت و هيچ ربطى به متن قرآن نداشت و هيچ كس مجاز نبود در آن تغييرى بدهد؛ به ويژه آن كه قرآن وعده حفظ خود را داده و خاندان ولايت هم خود بر حفظ آن نظارت كامل داشتند.

لذا روايات مذكور در مورد جمع قرآن بى‏اساس و از نظر شيعه پذيرفته شده نيست. حديث سبعة احرف هم كه مهم‏ترين منشأ شبهات مستشرقان است، پذيرفتنى نيست و استناد آن نيز به پيامبر(ص) نه معقول است، زيرا چگونه ممكن است كه كتاب جاويدان مسلمين، نص ثابت و پايدارى نداشته باشد و تزلزل و اضطراب در او راه‏يابد؟ و نه دليلى بر نزول‏هاى هفت‏گانه و در صورت تفسير كثرت از عدد سبعه، بر نزول‏هاى فراوان، وجود دارد. بلكه نص قرآن ثابت و پايدار است و اعجاز قرآن، بر متن ثابت و قطعى استوار است.

دانشمندان و انديشمندان اهل سنت نيز مى‏بايد در مورد سبعة احرف و مسئله قراآت، چنان سخن بگويند كه مستند به ادله عقلى و نقلى محكم و استوار باشد و تصويرى واقع بينانه از نص قرآن ارائه نمايند، تا زمينه‏اى براى شبهات مستشرقان باقى نماند.

براى پرهيز از طولانى شدن بحث از بررسى سخنان ديگر مستشرقان، مانند بروكلمان و بوهل و ... خوددارى شد. ضمن اين كه، سخنان آنان نيز در مورد نص قرآن شبيه به يكديگر و مانند سخنان گلدزيهر و نولدكه و آرتور جفرى و رژى بلاشر است.

 

پی نوشت:
1 . واژه مستشرقان (Orientalism) عنوان آن گروه از دانشمندان غربى است كه به مطالعه و بررسى علوم شرق پرداخته‏اند. از مهم‏ترين مطالعات آنها، ترجمه قرآن و بررسى تاريخ قرآن است.
2 . گلدزيهر، مذاهب التفسير الاسلامى، ترجمه دكتر عبدالحليم نجار، ص 54.
3 . گلدزيهر (Goldziher) در 22 ژوئن 1850 ميلادى در شهر اشتولويسنبرگ مجارستان به دنيا آمد.
4 . وى از خانواده صاحب مقام و بلند پايه يهودى بود. در سال 1870 ميلادى دكتراى خود را درباره يك مفسّر يهودى اخذ نمود. او مدتى در قاهره، اقامت گزيد و سفرهايى به سوريه و فلسطين نمود. او چندين اثر درباره اسلام نگارش نمود كه آخرين آنها، در سال 1950 ميلادى در اواخر عمر او، مذاهب تفسير بود كه به بررسى متن قرآن و گرايش‏هاى تفسيرى آن پرداخته است. او در سال 1921 ديده از جهان فروبست. (فرهنگ خاورشناسان، نوشته عبدالرحمن بدوى)، ترجمه شكراللَّه خاكرند، ص 328.
5 . گلدزيهر، مذاهب التفسير الاسلامى، ص 4، ترجمه دكتر عبدالحليم نجار.
6 . همان، ص 6 .
7 . همان، ص‏53 .
8 . همان، ص‏54.
9 . حجر (15) آيه 9.
10 . عبدالفتاح عبد الغنى القاضى، القراءات فى نظر المستشرقين والملحدين، ص 11- 12.
11 . همان، ص 18.
12 . نساء (4) آيه 82 .
13 . عبدالفتاح عبد الغنى، القراءات فى نظر المستشرقين و الملحدين، ص 85 .
14 . رژى بلاشر= (Regis Blachere) در 30 ژانويه 1900 ميلادى در پاريس به دنيا آمد. 15 ساله بود كه روانه مراكش شد. در آن وقت مراكش، مستعمره فرانسه بود. در 1929 به عضويت مركز تحقيقات عالى مغرب درآمد. رساله دكتراى او درباره ابوالطيب متنبى، شاعر عرب در قرن چهارم و ترجمه كتاب طبقات الامم به زبان فرانسوى بود. از جمله آثار معروف او: تاريخ ادبيات عرب و ترجمه قرآن و كتاب در آستانه قرآن مى‏باشد
(in troduction an coran edithion 1950 .)
او كه در زمينه اسلام‏شناسى از سرشناسان جهان غرب است، در سال 1973 فوت نمود. (فرهنگ كامل خاورشناسان، نوشته عبدالرحمن بدوى، ترجمه شكراللَّه خاكرند، ص 64).
15 . رژى بلاشر، در آستانه قرآن، ترجمه دكتر محمود راميار، ص 77 - 86 .
16 . دكتر عبدالصبور شاهين، تاريخ القرآن، ص 85.
17 . رژى بلاشر، در آستانه قرآن، ص‏143- 144.
18 . آرتور جفرى (.Arthur jeffery) دانشمند خاور شناس امريكائى صاحب تأليفاتى درباره اسلام از جمله: موضوعاتى در مورد متن قرآن:
لندن .
The material for the history of the text of the quran 1937.
كتاب مذكور در مقدمه و ملحق المصاحف چاپ شده است.
19 . دكتر عبدالصبور شاهين، تاريخ القرآن، ص‏82.
20 . تئودور نولدكه (Theodor noldeke) از مشهورترين خاورشناسان آلمانى است كه در دوم مارس 1836 ميلادى در شهر هاربورگ به دنيا آمد. در سال 1856 ميلادى دكتراى مقدماتى خود را با رساله‏اى در تاريخ قرآن (Geschte des qurans) دريافت كرد. تاريخ قرآن، مهم‏ترين و مشهورترين كتاب او شد و در سال 1858 از طرف آكادمى پاريس، جايزه‏اى براى تحقيق در مورد تاريخ قرآن دريافت نمود. او در سال 1930 در گذشت. (فرهنگ كامل خاورشناسان، عبدالرحمن بدوى، شكراللَّه خاكرند، ص 419).
21 . دكتر حازم سليمان الحلى، القراءات القرآنيه بين المستشرقين و النحاة، ص 30.
22 . همان، ص 31.
23 . عمر لطفى العالم، المستشرقون و القرآن، ص 154.