رجعت در نگاه تفسیر المیزان

«هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِكَةُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ» (بقبره - 210)
بايد دانست كه در روايات ائمه اهل بيت (علیهم السلام) اين آيه شريفه:
1-  به روز قيامت تفسير شده، چنان كه عياشى در تفسير خود از امام باقر (علیه السلام) اين روايت را آورده‏ 1.
2- و نيز بروز رجعت هم تفسير شده، كه مرحوم صدوق روايت آن را از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده. 2
3- و به ظهور مهدى (علیه السلام) نيز تفسير شده و عياشى روايتش را در تفسير خود به دو طريق از امام باقر (علیه السلام) آورده. 3

و نظاير اينگونه روايات بسيار است، كه اگر بخواهى كتب حديث را صفحه به صفحه ببينى، خواهى ديد كه روايات بسيار زيادى از ائمه اهل بيت (علیهم السلام) در تفسير بسيارى از آيات آمده، كه يا فرموده ‏اند: مربوط به قيامت است، و يا فرموده‏ اند: مربوط به رجعت است، و يا فرموده ‏اند: مربوط به ظهور مهدى (علیه السلام)، و اين نيست مگر به خاطر وحدت و سنخيتى كه در اين سه معنا هست.

و مردم چون هيچ بحثى پيرامون حقيقت روز قيامت نكرده‏ اند، و زحمت اين تحقيق را بخود نداده، و در نتيجه نفهميده ‏اند كه قرآن كريم در باره اين روز عظيم چه فرموده، لذا در باره اين روايات دچار اختلاف شده ‏اند، بعضى به كلى آنها را با اينكه صدها روايت است، و شايد از پانصد روايت كه در ابواب مختلف نقل شده تجاوز كند طرح كرده ‏اند، و بعضى ديگر دست به تاويل و توجيه آنها زده ‏اند، با اينكه ظهور آنها روشن است، و بلكه بعضى از آنها صريح در مفاد است، و بعضى ديگر كه حد متوسط و راه ميانه را رفته ‏اند تنها به نقل آنها اكتفاء نموده، از بحث پيرامون آنها خوددارى نموده ‏اند.

 

مساله رجعت و رد بر منكرين آن‏

فرقه ‏هاى اسلامى غير شيعه كه عامه مسلمين را تشكيل مى‏دهد، هر چند ظهور مهدى (علیه السلام) را قبول دارند، و رواياتش را به طرق متواتر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل‏ كرده ‏اند و ليكن مساله رجعت را انكار نموده، آن را از مختصات شيعه دانسته ‏اند، و چه بسا بعضى از كسانى كه شيعه زاده ‏اند، و اسما خود را شيعه مى‏شمارند، در اين اعصار پيدا شده ‏اند كه مى‏گويند:
روايات شيعه از احاديث دروغى است كه دست يهود و يا كفارى كه تظاهر به اسلام مى‏كردند، مانند عبد اللَّه سبا و يارانش آنها را داخل در احاديث ما كرده ‏اند.
و بعضى ديگر در مقام ابطال رجعت از راه دليل عقلى وارد شده و بطور خلاصه گفته ‏اند:
مرگ امرى است كه با در نظر گرفتن عنايت پروردگار هرگز بر هيچ زنده‏ اى عارض نمى ‏شود مگر بعد از آنكه آن موجود زنده به حد كمال رسيده باشد، و زندگيش كامل شده، آنچه در قوه داشته به فعليت رسيده باشد، و چنين موجودى كه تمامى كمالات بالقوه ‏اش فعليت يافته، اگر بعد از مردن به دنيا برگردد، در حقيقت دوباره به حالت قوه و استعداد برگشته است، و اينكه چيزى كه فعليت يافته برگردد و بالقوه شود امرى است محال، مگر اينكه مخبرى صادق كه يا خود خداست و يا خليفه ‏اى از خلفاى او از چنين برگشتى خبر دهند، هم چنان كه در داستان‏هاى موسى، و عيسى، و ابراهيم (علیه السلام) و داستانهايى از ديگران چنين خبرهايى آمده، ولى نه از خدا، و نه از يكى از خلفاى او خبر معتبرى نيامده كه دلالت بر رجعت داشته باشد، و رواياتى كه قائلين به رجعت به آن تمسك مى‏ كنند تمام نيست، آن گاه شروع كرده ‏اند به تضعيف روايات، و يكى يكى را رد كرده ‏اند، نه صحيحى باقى گذاشتند و نه سقيمى.
خوب توجه كن كه اين بيچاره نفهميده كه اگر دليلش درست باشد، و راستى دليل عقلى باشد صدر دليلش ذيل آن را باطل مى‏كند، چون اگر چيزى محال ذاتى شد، ديگر استثنا بر نمى‏دارد، كه با خبر دادن مخبر صادق از محال بودن برگشته، و ممكن شود، بلكه مخبر هر كه باشد وقتى از وقوع امرى محال خبر مى‏دهد، بايد فورا صادق بودنش را تخطئه كرد، و به فرضى كه نتوانيم در صادق بودنش شك كنيم، ناگزير بايد خبرش را تاويل كنيم، و معنايى به آن بدهيم، كه ممكن باشد، مثل اينكه اگر خبر داد كه عدد يك نصف عدد دو نيست، و يا خبر داد كه تمامى خبرهاى صادق در عين صادق بودن كاذب است، كه گفتيم اگر بتوانيم در راستگويى اين مخبر تشكيك مى‏كنيم، و اگر نتوانستيم ناگزير كلامش را توجيه مى‏كنيم، بطورى كه از محال بودن در آيد.
و اما اينكه گفت: چيزى كه از قوه به فعليت در آمده، ديگر محال است بالقوه شود، مطلبى است صحيح، و ليكن قبول نداريم كه مساله مورد بحث ما از اين باب باشد، براى اينكه مورد فرض او با مورد فرض ما مختلف است، مورد فرض او كسى است كه عمر طبيعى خود را كرده، و به مرگ طبيعى از دنيا رفته باشد، كه برگشتن او به دنيا مستلزم آن امر محال است، و اما مرگ اخترامى كه عاملى غير طبيعى از قبيل قتل و يا مرض باعث آن شود برگشتن انسان بعد از چنين مرگى به دنيا مستلزم هيچ محذور و اشكالى نيست، چون ممكن است انسان بعد از آنكه به مرگ غير طبيعى از دنيا رفته در زمانى ديگر مستعد كمالى شود، كه در زمانى غير از زمان زندگيش موجود و فراهم باشد، و بعد از مردن دوباره زنده شود تا آن كمال را بدست آورد.
و يا ممكن است اصل استعدادش مشروط باشد به اينكه مقدارى در برزخ زندگى كرده باشد، چنين كسى بعد از مردن و ديدن برزخ داراى آن استعداد مى‏شود، و دوباره به دنيا بر مى‏گردد، كه آن كمال را به دست آورد، كه در هر يك از اين دو فرض مساله رجعت و برگشتن به دنيا جايز است، و مستلزم محذور محال نيست، اين گفتارى خلاصه و فشرده بود، در باره مساله رجعت، و تمام حرف‏هاى آن موكول است به مقامى ديگر.
و اما اينكه در يك يك روايات مناقشه كرده، و آنها را ضعيف شمرده، در پاسخش مى‏گوئيم: هر چند هر يك از روايت‏ها روايت واحد است، و ليكن روايات ائمه اهل بيت (علیهم السلام) نسبت به اصل رجعت متواتر است، به حدى كه مخالفين مساله رجعت از همان صدر اول اين مساله را از مسلمات و مختصات شيعه دانسته ‏اند، و تواتر با مناقشه و خدشه در تك تك احاديث باطل نمى‏شود، علاوه بر اينكه تعدادى از آيات قرآنى و روايات كه در باب رجعت وارد شده دلالتش تام و قابل اعتماد است، كه ان شاء اللَّه به زودى در موردى مناسب متعرض آنها مى‏شويم، مانند آيه:" وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا" 4 و آيات ديگر.
علاوه بر اينكه آيات ديگرى از قرآن دلالت اجمالى بر وقوع رجعت دارد مانند آيه:" أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ" 5 كه مى‏فهماند آنچه در امت‏هاى گذشته رخ داده، در اين امت نيز رخ خواهد داد، و يكى از آن وقايع مساله رجعت و زنده شدن مردگانى است كه در زمان ابراهيم و موسى و عيسى و عزير و ارميا و غير ايشان اتفاق افتاده، بايد در اين امت نيز اتفاق بيفتد.
هم چنان كه رسول خدا ص هم كلامى دارند كه بطور اجمال مى ‏فهماند آنچه در امت‏هاى سابق اتفاق افتاده در اين امت نيز اتفاق خواهد افتاد، و آن اين است كه فرمود: به آن خدايى كه جانم به دست اوست، كه شما مسلمانان با هر سنتى كه در امت‏هاى‏ گذشته جريان داشته روبرو خواهيد شد، و آنچه در آن امت‏ها جريان يافته مو به مو در اين امت جريان خواهد يافت، بطورى كه نه شما از آن سنت‏ها منحرف مى‏شويد، و نه آن سنت‏ها كه در بنى اسرائيل بود شما را ناديده مى‏گيرد. 6
از اينهم كه بگذريم اين قضايايى كه ائمه اهل بيت (علیهم السلام) خبر داده ‏اند جزء ملاحم و اخبار غيبى مربوط به آخر الزمان است، و راويانى آنها را آورده‏اند كه مربوطند به قرن‏ها قبل از اين، و كتبشان از زمان تاليف تا كنون محفوظ مانده، و نسخه آنها دست نخورده، و ما تا كنون به چشم خود ديده‏ايم پاره‏اى از آنچه آن حضرات پيشگويى كردند بدون كم و زياد به وقوع پيوست، قهرا بايد نسبت به بقيه آنها نيز اعتماد كنيم، و به صحت همه آنها ايمان داشته باشيم.
حال به آغاز سخن برگرديم، كه مى‏گفتيم: يك آيه گاهى تفسير مى‏شود به روز قيامت، و گاهى به رجعت، و گاهى به روزگار ظهور مهدى (علیه السلام).
اينك مى‏ گوئيم: آنچه از كلام خداى تعالى در باره قيامت و اوصاف آن به دست مى‏آيد، اين است كه قيامت روزى است كه هيچ سببى از اسباب، و هيچ كارى و شغلى از خداى سبحان پوشيده نيست، روزى است كه تمامى اوهام از بين مى‏رود، و آيات خدا در كمال ظهور ظاهر مى‏شود، و در سراسر آيات قرآنى و روايات هيچ دليلى به چشم نمى‏خورد كه دلالت كند بر اينكه در آن روز عالم جسمانى به كلى از بين مى‏رود، بلكه بر عكس ادله ‏اى به چشم مى ‏خورد كه بر خلاف اين معنا دلالت دارد، چيزى كه هست اين معنا استفاده مى‏ شود كه در آن روز بشر يعنى اين نسلى كه خداى تعالى از يك مرد و زن به نام آدم و همسرش پديد آورده قبل از قيامت از روى زمين منقرض مى‏شود.
و خلاصه ميان نشاه دنيا و نشاه قيامت مزاحمت و مناقضتى نيست تا وقتى قيامت بيايد دنيا به كلى از بين برود، هم چنان كه ميان برزخ كه هم اكنون اموات در آن عالمند، با عالم دنيا مزاحمتى نيست و دنيا هم مزاحمتى با آن عالم ندارد، هم چنان كه از آيه:" تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ، وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ". 7 اين نبودن‏ مزاحمت، استفاده مى‏شود.
اين حقيقت روز قيامت است، روزى كه مردم براى رب العالمين بپا مى‏خيزند روزى كه همه اسرارشان آشكار مى‏شود، چيزى از ايشان بر خدا پوشيده نمى‏ماند، و بهمين جهت است كه گاهى از روز مرگ به روز قيامت تعبير مى‏شود چون روز مرگ هم روزى است كه پرده‏ها از روى اسباب براى ميت كنار مى‏رود، هم چنان كه از على (علیه السلام) روايت شده كه فرمود: (من مات قامت قيامته، هر كس بميرد قيامتش بر پا مى‏شود) كه ان شاء اللَّه بيان همه اينگونه روايات خواهد آمد.
و رواياتى كه رجعت را اثبات مى‏كند هر چند آحاد آن با يكديگر اختلاف دارند، الا اينكه با همه كثرتش (كه در سابق گفتيم متجاوز از پانصد حديث است) در يك جهت اتحاد دارند، و آن يك جهت اين است كه سير نظام دنيوى متوجه به سوى روزى است كه در آن روز آيات خدا به تمام معناى ظهور ظاهر مى‏شود، روزى كه در آن روز ديگر خداى سبحان نافرمانى نمى‏شود، بلكه به خلوص عبادت مى‏شود، عبادتى كه مشوب و آميخته با هواى نفس نيست، عبادتى كه شيطان و اغوايش هيچ سهمى در آن ندارد، روزى كه بعضى از اموات كه در خوبى و يا بدى برجسته بودند، يا ولى خدا بودند، و يا دشمن خدا، دوباره به دنيا بر مى‏گردند تا ميان حق و باطل حكم شود.
و اين معنا به ما مى‏فهماند روز رجعت خود يكى از مراتب روز قيامت است، هر چند كه از نظر ظهور به روز قيامت نمى‏رسد، چون در روز رجعت باز شر و فساد تا اندازه ‏اى امكان دارد، به خلاف روز قيامت كه ديگر اثرى از شر و فساد نمى‏ماند و باز بهمين جهت روز ظهور مهدى (علیه السلام) هم معلق به روز رجعت شده است چون در آن روز هم حق به تمام معنا ظاهر مى‏شود، هر چند كه باز ظهور حق در آن روز كمتر از ظهور در روز رجعت است.
و از ائمه اهل بيت (علیهم السلام) نيز روايت شده كه فرموده ‏اند ايام خدا سه روز است، روز ظهور مهدى (علیه السلام) و روز برگشت، و روز قيامت، و در بعضى از روايات آمده: ايام خدا سه روز است، روز مرگ و روز برگشت و روز قيامت. 8
روز ظهور مهدى(علیه السلام) و روز رجعت و روز قيامت مراتب مختلف يك حقيقت هستند.
و اين معنا يعنى اتحاد اين سه روز بر حسب حقيقت، و اختلاف آنها از نظر مراتب ظهور باعث شده كه در تفسير ائمه (علیهم السلام) بعضى آيات گاهى به روز قيامت، و گاهى به روز رجعت، و گاهى به روز ظهور مهدى تفسير شود، و در سابق هم گذشت كه گفتيم چنين روزى فى نفسه ممكن است، بلكه واقع هم هست، و منكر آن هيچ دليلى بر نفى آن ندارد.

 

نویسنده: سید محمد حسین طباطبایی

____________________________________

پی نوشت:

1.  تفسير عياشى ج 1 ص 103
2.  بحار ج 53 ص 43 و منتخب البصائر ج 3 ص 319 طبع جديد
3. تفسير عياشى ج 1 ص 103
4.  روزى كه از هر امتى فوجى از آنان كه آيات ما را تكذيب مى‏كنند محشور مى‏كنيم." سوره نمل آيه 83"
5. شما پنداشته‏ايد قبل از آنكه آنچه در امت‏هاى گذشته واقع شده در شما واقع شود داخل بهشت شويد." سوره بقره آيه 214"
6. بحار الانوار ج 53 ص 127
7. به خدا سوگند كه ما به سوى امت‏هاى گذشته كه قبل از تو بودند رسولانى فرستاديم، ولى شيطان اعمال ايشان را در نظرشان زينت داد، و در نتيجه شيطان در امروز هم سرپرست ايشان شد، و ايشان عذابى دردناك دارند." سوره نحل آيه 63"
8. بحار الانوار ج 53 ص 63
 

منابع: 

ترجمه تفسير الميزان: ذیل آيه 210 سوره بقره