زبان وحی(قسمت سوم)

گر خواسته باشيم مثال تقريبي براي آن ارائه دهيم، مي توان نحوه دريافت امواج راديويي را شاهد بياوريم، دستگاه مخصوصي نياز است تا پيام راديويي را دريافت دارد، و عين الفاظ و عبارات دريافتي را گزارش دهد پيام راديويي را با همان الفاظ وعبارات با حس معمولي نمي توان دريافت نمود، ولي با دستگاه مخصوص و متناسب با آن قابل دريافت و بازگو كردن مي باشد هرگز تصور نمي رود كه دستگاه گيرنده تنها مفاهيم را دريافت مي دارد، آن گاه خود در قالب الفاظ (ساخته خود) درمي آورد.

اين يك مثال تقريبي است، و هرگز نخواسته ايم شباهتي ميان آن و نحوه دريافت وحي ثابت كنيم جز آن كه مي توان تصور نمود دريافت به گونه اي است كه قابل حس نباشد، ولي عين الفاظ و عبارات به گونه غير محسوس، قابل دريافت و بازگو كردن باشد.
قرآن تصريح دارد كه الفاظ و عبارات قرآن و ساختار آن، از آن خدا است و بادست وحي انجام گرفته است، زيرا واژه هاي قرائت، تلاوت و ترتيل را به كار برده، كه از نظر وضع لغت عرب تنها بازگو كردن سروده ديگران را مي رساند، كه الفاظ ومعاني هر دو از آن ديگري باشد، و بازگو كننده آن را صرفا تلاوت مي كند و از خود چيزي مايه نمي رود.
قرائت از نظر لغت بازگو كردن عبارت و الفاظي است كه ديگري تنظيم كرده باشد، و اگر الفاظ و عبارات از خود او باشد، واژه قرائت به كارنمي رود همين گونه است تلاوت لذا فقها گفته اند: قرائت، عبارت است از حكايت لفظ، در مقابل تكلم كه عبارت است از حكايت معنا.
همان گونه كه درباره شعر، اگر خود بسرايد انشا گويند، و اگر شعري كه سابق گفته يا از ديگري باشد، انشاد گويند انشاد، حكايت شعري است كه قبلا سروده شده، و انشا سرودن بالبداهه است.
قرائت نيز حكايت نثري است كه الفاظ و عبارات آن قبلا تنظيم شده است وتكلم، انشا معنا است با الفاظ و عباراتي كه خود تنظيم مي كند.
با اين توضيح روشن شد كه قرآن نمي تواند الفاظ و عباراتش از پيامبر باشد، زيراپيامبر آن را قرائت يا تلاوت مي فرمود، و هرگز در جايي نيامده كه پيامبر به آن تكلم مي نمود.
در قرآن كريم آمده : «فاذا قرات القرآن فاستعذ باللّه من الشيطان الرجيم »(1) «و اذاقرات القرآن جعلنا بينك و بين الذين لا يؤمنون حجابا مستورا»(2) «و قرآنا فرقناه لتقراه علي الناس علي مكث و نزلناه تنزيلا»(3) «سنقرؤك فلا تنسي »(4) «هو الذي بعث في الا ميين رسولا منهم يتلو عليهم آياته »(5) «و ان اتلو هذا القرآن »(6) «واتل مااوحي اليك من كتاب ربك »(7) آياتي كه تلاوت قرآن را به پيامبر نسبت مي دهند فراوان است.
علاوه، قرآن صريحا با عنوان «كلام اللّه » ياد شده : «و ان احد من المشركين استجارك فاجره حتي يسمع كلام اللّه »(8) «يريدون ان يبدلوا كلام اللّه »(9) و در احاديث تفسير به راي آمده : «ما آمن بي من فسر برايه كلامي »(10) و در حديث ديگر آمده :«و هو كلام اللّه، و تاويله لا يشبه كلام البشر».(11)
اضافه برآن اين كه خداوند مي فرمايد: قرآن را به زبان عربي فرو فرستاديم، كاملاصراحت دارد كه ساختار لفظي آن نيز با دست وحي انجام گرفته است در آيه سوره شعرا كه مستشكل به آن تمسك جسته، صريحا به اين جهت عنايت دارد: «و انه لتنزيل رب العالمين نزل به الروح الا مين علي قلبك لتكون من المنذرين بلسان عربي مبين ».(12)
لذا جاي ترديد نيست كه قرآن در دو جهت لفظ و معنا ساختار وحياني دارد، وصرفا كلام خدا است هرگز در توان پيامبر نيست كه چنين سخن معجزه آسايي كه بيش تر در جهت لفظ و نظم عبارت متمركز است از خود بسازد گستره آيات تحدي و تعجيز، شامل پيامبر نيز مي شود، چنان چه اشارت رفت.

  • (1). نحل16 : 98.
  • (2). اسرا17: 45.
  • (3). اسرا17: 106.
  • (4). اعلى87 : 6.
  • (5). جمعه62 : 2.
  • (6). نمل27 : 92.
  • (7). كهف 18: 27.
  • (8). توبه9 : 6.
  • (9). فتح 48: 15.
  • (10). امالى صدوق، ط نجف، ص 6، مجلس 2.
  • (11). توحيد صدوق، ط بيروت، ص 264، باب 36.
  • (12). شعرا26: 195 192.