سنخیت بین فعل و فاعل از نظر قرآن

رابطه ذاتى بين فعل و علت فاعلى

حكما گفته ‏اند كه ميان فعل و فاعلش كه عنوان معلول و علت را دارند سنخيتى وجودى و رابطه‏ اى ذاتى است كه با آن رابطه وجود عمل طورى جلوه مى ‏كند كه گويا يك مرتبه نازله و درجه ‏اى پائين‏تر از وجود فاعل است، همچنين يعنى سنخيت و رابطه مذكور و به عكس وجود فاعل را چنان جلوه مى ‏دهد كه گويا مرتبه عاليه ‏اى از وجود فعل است، بلكه بنا بر اصالت وجود و تشكيك آن نيز، مطلب از همين قرار است.

به اين بيان كه گفته ‏اند اگر ميان فعل كه معلول است و فاعل كه علت است هيچ ارتباط و مناسبتى ذاتى و خصوصيتى واقعى كه اين فعل را مختص آن فاعل و آن فاعل را مختص اين فعل كند وجود نداشت مى‏بايست نسبت فاعل به فعلش با نسبت او به غير آن فعل برابر باشد، همچنين نسبت فعل به فاعل و غير فاعل يكسان باشد، و بنا بر اين ديگر معنا ندارد كه فعلى را به فاعل معينى نسبت دهيم.

 

وجود رابطه و سنخيت بين فعل و فاعل از نظر قرآن‏

نظير اين برهان در معلول بالنسبة به سائر علل جريان داشته اثبات مى‏كند كه ميان علت‏ها و معلولها نيز سنخيت و رابطه وجود برقرار است، و علت فاعلى از آنجايى كه اقتضا دارد وجود معلول را و وجود دهنده آن است:  ذات نايافته از هستى بخش‏       كى تواند كه شود هستى‏ بخش‏
 

ناگزير بايد خودش واجد كمال وجودى معلول باشد، و همچنين معلوم ممثل و مجسم كننده وجود علت باشد (البته در مرتبه نازله ‏اى).
همين معنا را مرحوم صدر المتالهين به وجهى دقيق و لطيف‏تر بيان فرموده، و آن اين است كه معلول در هست شدن محتاج علت فاعلى است و ذاتش وابسته و مربوط به آن است، و با اينكه اين فقر جزء ذات معلول است ديگر معنا ندارد كه از مرحله ذاتش عقب افتاده و بعد از وجود آن پيدا شود، و جداى از هم باشند، چه در چنين صورتى ذات معلول، بى‏نياز از علت، و خود مستقل از آن مى‏بود، و در چنين فرضى ديگر معلول نبود، و اين خود خلاف فرض است، چون فرض ما معلول بودن معلول است، پس وقتى ذات معلول جداى از فقر نبوده، و فقر عين ذاتش شد پس از وجود جز وجودى رابط و غير مستقل بهره ‏اى ندارد، و وجودش عين ربط با علت است، و آن استقلالى كه آدمى در بدو نظر در وجود او مى‏بيند در حقيقت استقلال او نيست، بلكه استقلال علت او است كه در او مشاهده مى‏كند، پس بنا بر اين وجود معلول از وجود علت خود حكايت نموده و آن را در همان حدى كه خود از وجود دارد مجسم مى‏سازد.

دقت در آيات قرآنى ترديدى براى انسان باقى نمى‏گذارد كه قرآن كريم موجودات را با همه اختلافى كه در نسخه آنها و در نوع آنها وجود دارد آيات خداى تعالى دانسته كه اسماء و صفات او را مجسم مى‏سازند، و هيچ موجودى نيست مگر آنكه هم در اصل وجودش و هم در هر جهتى از جهات كه در وجودش فرض شود آيت خداى تعالى و اشاره كننده به ساحت عظمت و كبريايى اوست، و آيت كه به معناى علامت يعنى دلالت كننده است، از جهت اينكه آيت است وجودش وجود مرآت و آينه ‏اى است كه فانى در صاحب آيت است و بى او استقلال ندارد زيرا اگر در وجودش يا جهتى از جهات وجودش مستقل مى‏بود ديگر از اين جهت آيت و نشانگر و دلالت كننده به سوى او نبود و اين خلف فرض است زيرا فرض كرديم كه وجود موجودات و تمامى جهات وجودشان آيات خدايند.
بنا بر اين موجودات از اين جهت كه مخلوق اويند افعال او هستند، افعالى كه با هستى خود و صفات هستى خود هستى خداى را حكايت مى‏كنند، صفات علياى او را نشان مى‏دهند، و اينكه گفتيم فعل هميشه هم سنخ فاعل است همين معنا است نه اينكه فعل واجد هويت فاعل بوده و مانند حقيقت ذات او باشد، زيرا اين حرف با بداهت و ضرورت مخالف است.

 

نویسنده: محمد حسین طباطبایی

منابع: 

ترجمه تفسير الميزان ؛ سوره اسراء – ذیل آيات 83-84