صالح نبی(علیه السلام)

حضرت "صالح" از جمله پیامبران الهی بود که برای هدایت قوم ثمود مبعوث شد. رسالت ایشان بر قوم ثمود بود؛[1] اما قومش او را تکذیب کرده و تهمتهای ناروایی به ایشان زدند.[2] حضرت صالح(علیه السلام) جهت اثبات نبوت خویش بر قوم، معجزه ای آورد و از دل كوه "ناقه(شتری)­" بیرون آورد؛[3] اما قوم ثمود ایمان نیاورده و ناقه را پی كرده و گرفتار عذاب شدند.[4] در تورات موجود(تحریف شده)، نامی از این پیامبر به میان نیامده است.[5]

 

رسالت و نبوت حضرت صالح(علیه السلام)

بعد از اینكه قوم عاد به سبب گناه هلاک شدند، قوم ثمود پا به عرصه گذاشت. این قوم از قوم­های عرب بود که در یمن سکونت داشتند.[6] آنها همانند قوم عاد به فساد و مخالفت با خداوند روی آوردند؛ لذا خدای متعال حضرت صالح را که از لحاظ موقعیت اجتماعی در حد متوسط جامعه بود، و مردی با کمال و صاحب فضیلت بود، برای هدایت و ارشاد آنها فرستاد. وی مدت طولانی به تبلیغ قوم ثمود پرداخت؛ اما قومش دعوت وی را نپذیرفته و به جای اطاعت از خدا و رسول خدا، به پرستش بت­ها روی آوردند، تا جایی که هفتاد "بت" برای ­پرستش ساخته بودند.[7] قرآن کریم راجع به نبوت صالح می­فرماید:
«وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا... قَالُوا یا صَالِحُ... إِنَّنَا لَفِی شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیهِ مُرِیبٍ قَالَ یا قَوْمِ أَرَأَیتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَینَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتَانِی مِنْهُ رَحْمَةً...»[8]«و بسوی قوم "ثمود"، برادرشان "صالح" را (فرستادیم)؛... گفتند: ای صالح!
... ما، در مورد آنچه به سوی آن دعوتمان می‌کنی، در شک و تردید هستیم! گفت: ای قوم! اگر من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم، و رحمتی از جانب خود به من داده باشد، (می‌توانم از ابلاغ رسالت او سرپیچی کنم)؟!...»

مراد از "بینه" همان معجزه صالح بود،[9] و "رحمة" اشاره به مقام نبوت دارد كه خداوند به حضرت صالح عنایت فرمود.[10] "بینه و رحمة" به این معنا در آیات قبل از زبان پیامبران دیگر نیز بیان شده كه بیان­گر معجزه بر صدق نبوت و رسالت آن حضرات بوده است.[11]
صالح نبی برادر ثمود معرفی شده، چون "ثمود" نام قبیله ای منسوب به "ثمود بن عاثر بن ارم بن سام بن نوح" بود و حضرت صالح از فرزندان ثمود به شمار می­رفت؛ لذا صالح برادر قوم ثمود خوانده شد؛[12] البته این برادری در دین و  ولایت نیست، بلکه همان قرابت و خویشاوندی است.[13]
قرآن کریم در جای دیگر از حضرت صالح به "رسول الله" تعبیر کرده و می­فرماید:
«فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَسُقْیاهَا»[14]«و فرستاده الهی [=صالح‌] به آنان گفت: ناقه خدا [=همان شتری که معجزه الهی بود] را با آبشخورش واگذارید (و مزاحم آن نشوید)!»

مراد از "رسول الله" در این آیه­ حضرت صالح(ع) است و که این واژه دال بر رسالت ایشان بوده،[15] و آیه شریفه علاوه بر اثبات نبوت، تهدید و تحذیری برای قوم ثمود را نیز دربردارد.[16]

 

شیوه‌های تبلیغی حضرت صالح(ع) در قرآن

حضرت صالح(علیه السلام) به عنوان رسول خدا که برای هدایت بندگان در برهه ای خاص از زمان از سوی خدای متعال فرستاده شده بود، مثل سایر انبیاء الهی مردم را به دین توحید و بندگی خدا دعوت می‌کرد، که مواردی از شیوه‌های تبلیغی این پیامبر خدا را بر اساس آیات قرآن به اختصار بیان می­کنیم:

 

1. دعوت به توحید، توبه و استغفار

دعوت به پرستش خدای یکتا، همان دعوت توحیدی است كه در تمام شرایع و تعالیم الهی وجود داشت؛ و از آنجا كه خداوند در هر امری مرجع بوده و تمام چیزها در مقابل او خضوع دارد و همه امور در دستان اوست؛ مجالی برای شرك و بت­پرستی باقی نمی ماند.[17]
«وَ إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ...»[18]«و بسوی قوم "ثمود"، برادرشان "صالح" را (فرستادیم)؛ گفت: ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! اوست که شما را از زمین آفرید، و آبادی آن را به شما واگذاشت! از او آمرزش بطلبید، سپس به سوی او بازگردید...»

توبه و استغفار از دیگر اموری بود كه صالح نبی بر آن تاكید داشت و قوم خود را به استغفار و توبه از شرکی که به آن معتقد بودند، ترغیب می­كرد.[19] توبه و طلب استغفار اولین گامی است كه خداوند در پیش روی انسان برای جبران خطاها و بازگشت وی به راه راست گذاشته است.[20] در بیان تفاوت میان استغفار و توبه گفته اند: استغفار طلب عفو و چشم­پوشی از گناهان گذشته، بدون در نظر گرفتن آینده است؛ اما توبه طلب عفو از گذشته، همراه با تعهد به ترك گناه در آینده می­باشد.[21]
در آیه دیگر، بعد از دعوت به توحید، قوم ثمود را مورد مؤاخذه قرار داده و فرمودند:
«...قَالَ یا قَوْمِ لِمَ­­تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ...»[22]«...گفت: ای قوم من! چرا برای بدی قبل از نیکی عجله می‌کنید (و عذاب الهی را می‌طلبید نه رحمت او را)؟!...»

مراد از سیئه قبل از حسنه، نزول عذاب قبل از عافیت[23] و رحمت می­باشد.[24] در حقیقت حضرت صالح در بیان مؤاخذه قوم خود فرمود: چرا شما برای دریافت صدق دعوت، پیوسته به عذاب الهی روی آورده و در مورد آن تفكر نمی­کنید و برای گرفتار شدن به عذاب عجله می­كنید؟! یعنی نمی­دانستند که اگر مستحق عذاب باشند، حیات انسان تمام شده و مجالی برای ایمان آوردن وجود ندارد! به همین دلیل حضرت صالح تأکید داشت که در  صدق دعوت من در جنبه مثبت و رحمت الهی امتحان كنند، بعد نظر دهند![25]

 

2. اطاعت از دستورات پیامبر خدا

حضرت صالح قوم خود را پیوسته به اطاعت از اوامر خود که همان دستورات خداوند­ی است، فرا می­خواند:[26]
«... إِنِّی لَكُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ»[27]«... من برای شما پیامبری امین هستم! پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید!»
               
قوم ثمود رسالت پیامبرشان را تكذیب كردند، اما صالح نبی آنها را بخاطر بی‌تقوایی مورد مؤاخذه قرار داد و از عقاب الهی بر حذر داشت، در مقابل قوم خویش را به ایمان و پرستش خدای یگانه دعوت نمود؛[28] و فرمود: ای قوم از عذاب خداوند بترسید و به آنچه برای انذار شما بیان كرده ام، گوش فرا داده و از اوامر من پیروی نمایید.[29]   
"امین" به كسی گویند كه در امانت خیانت نكند؛ و حضرت صالح امانت الهی را بدون نقصان و زیاده به مردم ابلاغ می­نمود؛[30] بدرستی‌كه صالح نبی معروف به حفظ امانت بود، زیرا خداوند هیچ رسولی را نمی­فرستد، مگر به همان فضائلی كه به آن معروف باشد.[31]

 

3. اجتناب از فساد

حضرت صالح قوم خود را از انجام دادن فسادی كه منجر به مختل شدن حیات و امور خاص و عام مردم می­شد، بر حذر می‌داشت؛ زیرا خداوند اراده نموده تا انسان از نیروهای درونی خود كه در وجود او به ودیعه گذاشته، یا برای او مسخر شده، استفاده نماید؛ بنابراین هر كس از این اساس و قانون تخطی نماید، نفس خود را در معرض عذاب الهی قرار داده است.[32]
«...وَ لَاتَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ»[33]«...و در زمین، به فساد نکوشید!»

"تَعْثَوْا" از ماده "عثی" به معنای افساد[34] و عجله کردن در فساد است.[35] با این وجود که در آیه هر دو واژه "لَاتَعْثَوْا" و "مُفْسِدِینَ" ذکر شده، زیرا "واژه " عثی" در ظاهر به معنای فساد، ولی در باطن به معنای اصلاح امر هست؛ همانند داستان حضرت موسی و خضر در مورد سوراخ کردن کشتی، که در ظاهر خراب کردن کشتی سالم، ولی در باطن اصلاح امر یتیمان با حفظ کشتی معیوب بود؛ اما قید "مُفْسِدِینَ" بیانگر آن است كه عمل قوم صالح در ظاهر و باطن فسادآور بود.[36]

 

معجزه‌ حضرت صالح(علیه السلام)

قوم ثمود برای تصدیق سخنان حضرت صالح و دعوت ایشان به سوی توحید از وی معجزه‌ای خواستند تا در صورت توانایی بر این امر ایمان بیاورند و از بت‌پرستی و گناه دست بردارند؛ وقتی حضرت با خواسته‌ی آنان موافقت کرد، از ایشان خواستند که از دل کوه و از داخل سنگ شتری بیرون بیاورد! بعد از دعای حضرت خداوند دعای صالح را مستجاب کرد و ناگهان سنگ شکافته شد و از دل آن ماده شتری بیرون آمد که بلافاصله درد زایمان گرفت و بچه‌ای را به دنیا آورد:[37]
«قَالَ یا قَوْمِ... قَدْ جَاءَتْكُمْ بَینَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آیةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»[38]«گفت: ای قوم من... دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده: این "ناقه" الهی برای شما معجزه‌ای است؛ او را به حال خود واگذارید که در زمین خدا (از علفهای بیابان) بخورد! و آن را آزار نرسانید، که عذاب دردناکی شما را خواهد گرفت!»

به امر خداوند آب آن منطقه تقسیم شد، یک روز برای شُرب ناقه و روز دیگر برای مردم![39] ناقه در روز خود برای نوشیدن آب می­آمد و در پایان روز می­رفت، و قوم در روزی که آب سهم ناقه بود، از شیر او استفاده می­کردند؛[40] اما عواملی چون استکبار، طغیان­گری، روحیه ظلم و ستمگری، کفر و الحاد قوم ثمود[41] موجب شد که شقی ­ترین آنها[42] (قدار بن سالف) ناقه را پی کند.[43] طبق نقل پیامبر اکرم -صلی ­الله علیه و آله- او شقی­ترین فرد در میان اولین انسانها بود.[44] قوم صالح، بعد از پی کردن ناقه، بی­شرمی را به نهایت خود رسانده و گفتند:
«ای صالح! اگر تو از فرستادگان خدا هستی، آنچه ما را با آن تهدید می‌کنی، بیاور!»[45] صالح به آنها گفت: سه روز در خانه‌هایتان بهره‌مند گردید و بعد از آن، عذاب الهی فرا می­رسد، وعده‌ای که دروغ نخواهد بود![46]
مراد از واژه "دار" در "تَمَتَّعُوا فِی دَارِكُمْ"[47] خانه ای است که انسان در آن با آرامش زندگی می­کند و در آیه منظور شهری بود که قوم ثمود آنجا زندگی می­کردند.[48] هنگامی‌كه قوم ثمود عذاب الهی را مشاهده نمودند، از کردار خود پشیمان شدند،[49] اما دیگر سودی نداشت و صیحه آسمانی آنها را در برگرفته، پس آنها از شدت عذاب به صورت خشك شده، به روی افتاده و هلاك شدند.[50]

 

ویژگی و بهانه ­های قوم ثمود برای تکذیب صالح نبی

1. استکبار و طغیانگری

قوم ثمود كه دارای خصلت غرور و تكبر بودند، برای تضعیف جامعه مؤمنین، آنچه را پیروان صالح به آن ایمان آورده بودند، تكفیر كرده، تا بدین وسیله مستضعفین را به صفوف خود ملحق كنند:[51] 
«...قَالَ الَّذِینَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ»[52]«...متکبران گفتند: (ولی) ما به آنچه شما به آن ایمان آورده‌اید، کافریم!»

متكبران به پیروان صالح گفتند: ما نبوت صالح و عذابی را که شما به آن ایمان آورده اید تکذیب می­کنیم.[53] آنها برای ایجاد فشار روحی برای مؤمنان مستضعف، دست بكار شدند تا در روحیه آنها تزلزل ایجاد كنند، اما این شیوه در روحیه آنها هیچ تاثیری ایجاد نكرد؛ و این ناامیدی و استکبار آنان موجب شد که به كشتن ناقه صالح روی آوردند.[54]
بنابراین قوم ثمود به علت خصلت دشمنی و طغیانگری که داشتند، پیامبرشان را تکذیب کردند:[55]
«كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا»[56]«قوم "ثمود" بر اثر طغیان،(پیامبرشان را) تکذیب کردند»

 

2. توقعات بی­جا و بی‌دلیل

توقع بی­جا داشتن از دیگر ویژگی­های قوم ثمود بود. یکی از بهانه‌های قوم ثمود این بود که پیامبرشان باید غیر از آدمیان باشد؛ لذا برخی با استناد به اینكه صالح همانند آنها به آب و غذا نیازمند است، و هیچ فضیلتی بر قوم خود ندارد، منجر به گمراهی عده ای دیگر شده،[57] که قرآن این‌گونه بیان کرده است:
«...فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ... وَ قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ... مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَ یشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ»[58]«...و در میان آنان[ثمود] رسولی از خودشان فرستادیم که: خدا را بپرستید... ولی اشرافیان (خودخواه) از قوم او... گفتند: این بشری است مثل شما؛ از آنچه می‌خورید می‌خورد؛ و از آنچه می‌نوشید می‌نوشد! (پس چگونه می‌تواند پیامبر باشد؟!)»

مراد از "ملأ قوم" همان اشراف و چهره­های سرشناس قوم ثمود هستند؛[59] و اینكه قوم ثمود بر بشر بودن و تساوی صالح با دیگر افراد جامعه از این حیث استدلال كردند، چون در نگاه قوم ثمود، كمال انسان همان کمال حیوانی است و بشر به جز خوردن و نوشیدن، هیچ كمال دیگری ندارد و سعادتی جز استفاده از لذات حیوانی برای او وجود ندارد.[60]
همچنین قوم صالح در مقام تکذیب و انکار دعوت رسول خدا که اصل رسالت و نبوت صالح باشد، برآمده و گفتند:
«...أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَفِی ضَلَالٍ وَ سُعُرٍ»[61]«...آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟! اگر چنین کنیم، در گمراهی و جنون خواهیم بود!»

قوم صالح که صاحبان قدرت و ثروت بودند، در مقام انکار رسالت الهی می‌گفتند: چگونه از شخصی پیروی کنیم که جزو طبقه‌ی پایین و زیردستان است و هیچ قبیله‌ای ندارد؛  و اگر از ایشان پیروی کنیم، ما را از پیروی بزرگان خود بازمی‌دارد، و این کار سبب اختلال در زندگی مردم خواهد بود، در نتیجه تیره‌بخت خواهیم شد.[62]
"سُعُر" جمع سعیر، به معنای جنون یا آتش می­آید؛[63] اما معنای جنون با سیاق آیه سازگارتر است و ظاهرا مراد از "واحد" واحد عددی هست، به این معنا كه قوم صالح گفتند: آیا بشری از نوع ما كه نه دارای نیروی خاصی است و نه جمعیتى او را همراهی می­نماید، پیروى كنیم؟ که در صورت تبعیت از چنین فردی، به ضلالت و جنون دچار شده ایم![64] لذا آیه‌ی شریفه این شبهه را که انبیاء باید دسته جمعی به هدایت قومی بروند، دفع می­کند.[65]

 

تهمتهای ثمود به صالح

1. دروغ‌ گو بودن صالح

هنگامی که خداوند صالح را برای انذار قومش فرستاد، او را تکذیب کرده و تلاش نمودند، به گونه ای عمل کنند که زمینه تفكر مردم را از بین ببرند و را هدایت آنها را ببندند؛ لذا خطاب به مردم گفتند:[66]
«إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ» [67]
«او فقط مردی دروغگوست که بر خدا افترا بسته؛ و ما هرگز به او ایمان نخواهیم آورد!»

مراد آنها، تکذیب دعوت و ئرسالت صالح و انکار توحید بود.[68] همچنین در آیه‌ی دیگر حضرت را به عنوان انسان بسیار دروغگو و هوسباز معرفی می‌کنند[69] و با این عمل زشت نزول وحی را بر حضرت انکار کرده و با لفظ "کذاب" دروغ بستن صالح به خدای متعال در امر نبوت و رسالت را گوشزد می‌کنند.[70]

 

2. جادوگری صالح

از دیگر ترفندهای دشمنان صالح، نسبت دادن جادوگری به وی بود:
«قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ»[71]«گفتند: (ای صالح!) تو از افسون­شدگانی (و عقل خود را از دست داده‌ای)»

"مسحر" به كسی گویند كه آنقدر سحر شود، تا آنكه عقل خود را از دست داده و رأی ثابتی نداشته باشد. [72]                    

 

3. شومی صالح

قوم معاند حضرت صالح، بجای آنكه به نصیحت پیامبر خود گوش فرا داده و خواسته وی را اجابت نمایند، با كلمات باطل و واهی با وی به مقابله برخواسته و خطاب به آن حضرت گفتند:[73]
«قَالُوا اطَّیرْنَا بِكَ وَ بِمَنْ مَعَكَ...»[74]«آنها گفتند: ما تو را و کسانی که با تو هستند، به فال بد گرفتیم!»

در عصر صالح، قوم ثمود را گرسنگی شدیدی فرا گرفت، و آنها علت این قحطی و گرسنگی را به صالح و پیروان او نسبت دادند و این همان "طیره" یعنی فال بد زدن است.[75]
در نهایت حضرت صالح(علیه السلام) از قوم ثمود روی گردان شد و فرمود:
«فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لَكِنْ لَاتُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ»[76]«(صالح) از آنها روی برتافت؛ و گفت: ای قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ کردم، و شرط خیرخواهی را انجام دادم، ولی (چه کنم که) شما خیرخواهان را دوست ندارید!»

لازمه دوست داشتن، پذیرش کلام و عمل به گفتار آنهاست، اما قوم ثمود ناصحین را دوست نداشتند؛ زیرا ناصحین گفتار آنها را قبول نمی­کردند؛ که در نتیجه‌ی نافرمانی قوم، پیامبرشان از هدایت و دعوت آنها اعرض نمود، و قوم ثمود به عذاب الهی گرفتار شدند.[77]

 

نویسنده: ابراهيم صالحي

__________________________________

پی نوشت:

[1]. اعراف/73 و 74.
[2]. شعراء/153، قمر/35، نمل/47 و مومنون/38.
[3]. شعراء/154- 158.
[4]. هود/65.
[5]. طباطبائی(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، 1412ق، چاپ پنجم، ج10، ص318.
[6]. همان، ج8، ص181.
[7]. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، اعلمی، چاپ اول، 1415ق، ج4، ص293 و فیض کاشانی، ملامحسن؛ تفسیر صافی، قم، الهادی، 1416ق، ج2، ص213.
[8]. هود/61-63.
[9]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج10، ص312.
[10]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص298 و ثعالبی، عبدالرحمن؛ تفسیر الثعالبی، تحقیق، عبد الفتاح و...، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، 1418ق، ج3، ص 289.
[11]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج10، ص312.
[12]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص293.
[13]. مقاتل بن سلیمان؛ تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق احمد فرید، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1424ق، چاپ اول، ج1، ص202.
[14]. شمس/13.
[15]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص299.
[16]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص369.
[17]. فضل الله، سیدمحمدحسین؛ من وحی القرآن، بیروت، دارالملاك، 1419ق، چاپ دوم، ج‏12، ص89 و  مكارم شیرازی، ناصر؛ الامثل فی تفسیر كتاب الله المنزل، قم، مدرسة امام علی بن ابی طالب،1421ق، ج‏12،ص85.
[18]. هود/61.
[19]. هود/61.
[20]. تفسیر من وحی القرآن، ج‏12، ص90.
[21]. مغنیه، محمدجواد؛ تفسیر كاشف، تهران، دارالكتب الاسلامیة، 1424ق، چاپ اول، ج‏4، ص239.
[22]. نمل/45 و 46.
[23]. تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج2، ص168.
[24]. نحاس؛ معانی القرآن، تحقیق، محمد علی صابونی، مکۀ، ام القری، 1409ق، چاپ اول، ج5، ص140.
[25]. الأمثل فی تفسیر كتاب الله المنزل، ج‏12، ص86.
[26]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج7، ص340.
[27]. شعراء/142- 144.
[28]. زحیلی، وهبة بن مصطفی؛ التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، بیروت، دارالفكر المعاصر، 1418ق، چاپ دوم، ج‏19، ص199.
[29]. ابن جریر طبری، محمد؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفة، 1413ق، چاپ اول، ج‏19، ص61.
[30]. طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد قیصر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا، ج8، ص48.
[31]. ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، بی‌تا، ج19، ص181.
[32]. تفسیر من وحی القرآن، ج‏10، ص172.
[33]. اعراف/74.
[34]. ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب، قم، ادب، 1405ق، چاپ اول، ج2، ص170 و طریحی، فخرالدین؛ مجمع البحرین، تحقیق احمد حسینی، تهران، كتابفروشی مرتضوی، 1375ش ج1، ص282 و راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ مفردات راغب، تحقیق صفوان عدنان، دمشق، دارالعلم، 1412ق، ص 546.
[35]. لسان العرب، ج2، ص170.
[36]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص271.
[37]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص680 و 681.
[38]. آل عمران/73.
[39]. قمر/28.
[40]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص454.
[41]. ر.ک اعراف/76 و 77، هود/67 و اعراف/76.
[42]. شمس/12.
[43]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص360.
[44]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص371.
[45]. اعراف/77.
[46]. هود/65.
[47]. هود/65.
[48]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج10، ص313.
[49]. ر.ک شعراء/157. فیض کاشانی، ملامحسن؛ تفسیر اصفی، مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیۀ، 1420ق، ج2، ص893.
[50]. هود/67. ر.ك التبیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص57 و قرطبی، محمد؛ الجامع لاحکام القرآن، تهران، ناصر خسرو، بی‌تا،  ج7، ص242.
[51]. الأمثل فی تفسیر كتاب الله المنزل، ج‏5، ص102.
[52]. اعراف/76.
[53]. ر.ك جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص301 و تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج1، ص400.
[54]. تفسیر من وحی القرآن، ج‏10، ص174
[55]. ثعلبی؛ تفسیر الثعلبی، تحقیق، ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق، ج10، ص214.
[56]. شمس/11.
[57]. قرطبی، محمد؛ الجامع لاحکام القرآن، ج12، ص121.
[58]. مؤمنون/31 - 33.
[59]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏7، ص 36.
[60]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏15، ص31.
[61]. قمر/23.
[62]. انوار درخشان، ج16، ص61 و 62.
[63]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص79.
[64]. همان.
[65]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص452 و المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص79.
[66]. تفسیر من وحی القرآن، ج‏16، ص153.
[67]. مؤمنون/38.
[68]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص32.
[69]. قمر/25.
[70]. تفسیر احسن الحدیث، ج10، ص453.
[71]. شعراء/153.
[72]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص51 و الامثل فی تفسیر كتاب الله المنزل، ج11، ص433.
[73]. الأمثل فی تفسیر كتاب الله المنزل، ج‏12، ص87.
[74]. نمل/45 و 47.
[75]. قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر القمی، تحقیق طیب موسوی، قم، دارالکتاب، بی‌تا، ج2، ص132.
[76]. اعراف/79.
[77]. التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق، احمد حبیب قصیر، نجف اشرف، امین، بی­تا، ج4، ص454 و 455.