عترت، ترجمان قرآن

تجربه تاريخي اديان آسماني كه پيش از اسلام مطرح بوده اند، به روشني نشان داده است كه متون مقدّس و پيامها و رهنمودهاي وحي كه مي بايست جاودان بماند و يا دست كم در دوره هاي متمادي و نسلهاي متوالي به عنوان مباني، مورد استناد و اعتماد قرار گيرند، از چند سو به شدّت تهديد شده و آسيب ديده اند:

الف. انكار و لجاجت و حق ناپذيري بسياري از مخاطبان.
ب. تغيير و تحريف لفظي با افزودن يا كاستن مطالب حساس و تعيين كننده.
ج. تفير و تأويل نارواي عبارات و دستبرد در مفاهيم و معارف آن.
قرآن، در جاي جاي آيات و سوره هايش از اين سه مشكل اساسي، در خط سير حركت انبيا و تداوم رسالت آنان ياد كرده است.
دهها آيه از قرآن در زمينه معرّفي امّتهاي حق ناپذيري است كه تا آخرين لحظه در برابر همه دلايل و معجزه هاي پيامبران خويش لجاجت كرده و ايمان نياورده اند (مانند: قوم نوح، قوم عاد و ثمود و قوم لوط) و بر اثر اين حق ناپذيري گرفتارعذاب الهي و هلاكت شده اند.1
دوّمين مشكل اديان الهي كه معمولاً پس از سپري شدن زندگي رسولان پديد مي آمده، موضوع تحريف لفظي متون مقدّس است كه قرآن در موارد بسياري از آن ياد كرده و فرموده است:
«فويل للّذين يكتبون الكتاب بايديهم ثمّ يقولون هذا من عندالله ليشتروا به ثمناً قليلاً» واي بر آنان كه نوشته هايي را با دست خود مي نويسند و به دروغ مي گويند از نزد خداست، تا از اين راه، بهاي اندكي به چنگ آورند.

سوّمين مشكل اديان آسماني، رهيافت باورهاي نادرست و تفسيرها و تأويلهاي ناروا در فكر و فرهنگ پيروان آنها بوده است. چونان، اعتقاد يهود به اين كه «عزير» فرزند خداست و يا باور مسيحيان به اين كه «مسيح» فرزند خداست و يا اعتقاد يهود به اين كه دستان خدا در نظام طبيعت بسته است! 2
همه اديان آسماني پيش از اسلام و همه كتابهاي آسماني پيش از قرآن به شكلي از تهديدهاي سه گانه آسيب ديده اند، تا آن جا كه به نحو آثار بايسته آنها منتهي شده و خداوند، پيامبر ديگري را مبعوث كرده است.
اكنون سخن اين است كه آيا اين تهديدها در مورد تعاليم و ره آوردهاي پيامبر خاتم (ص) نيز وجود داشته و دارد، يا خير؟
باتوجه به اين كه دين اسلام و معارف قرآن، به عنوان دين خاتم و كتاب جاودان معرفي شده است، بديهي است كه مي بايست تدابير خاصي براي مقابله با اين تهديدها در متن رسالت پيامبر و نيز متن كتاب وحي، انديشيده شده باشد.

 

قرآن، در رويارويي با تهديدها

شواهد قطعي تاريخي و روايي و نيز قرآني گواهي مي دهد كه شرايط محيطي و زماني بعثت پيامبر اكرم (ص) چندان هموارتر و پذيراتر از اديان پيشين نبوده است، چنانكه مردم حجاز، به عنوان بستر ظهور و نقطه آغاز بعثت پيامبر (ص) از نظر دانش و فرهنگ امتيازي بر امتهاي پيش از خود نداشتند، بلكه به تعبير قرآن، مردم جزيره العرب، در آستان ظهور اسلام، از نظر اخلاقي و اجتماعي در لب پرتگاه هولناك قرار داشتند!3و به تعبير امام علي (ع) مردمي بودند با بدترين آيين و از نظر اجتماعي و اقتصادي و بهداشت و تغذيه، داراي پايين ترين شرايط.4
دعوتن چنين مردمي به سوي ارزشهاي الهي و مسؤوليتهاي بزرگ ديني و اجتماعي، كار آساني نبوده و وانهادن پاسداري از معارف عالم وحي به چنين مردمي، در آغاز ميسّر نمي نمود، ولي پيامبر به رغم همه دشواريها، مسيري را پيمود كه بسياري از بازدارنده هاي جدي را از ميان برداشت و راه را براي تداوم مكتب و استمرار حيات معنوي قرآن همواره كرد.

 

تلاش طولاني در ويران ساختن پايه هاي كفر و عصبيّت

بايد اعتراف كرد كه بخش عظيمي از توان و تلاش و زحمت پيامبر اسلام (ص) در جهت از ميان بردن عصبيّتها و لجاجتها و خرافه هاي مردم حجاز، صرف شد و در اين راه، دشواريها را متحمّل گرديد.
خشنونت و غلظت اخلاقي امّيان حجاز كه نتيجه همگرايي آنان با سرسختي طبيعت آن سامان مي توانست باشد ودورماندگي طولاني ايشان از فرهنگ و دانش و مدنيّت، راههاي تأثيرپذيري فرهنگي و ديني را مسدود مي كرد، ولي با اين همه، پيامبراكرم (ص) در پرتو امدادالهي و اخلاقي و شكيبايي شگرفش، سرانجام زنجيرهاي خراف و تقليدهاي كور را از آنان گسست و در حديبيّه، به فتح آشكار دست يافت و در فتح مكه عمده ترين سنگرهاي شرك و عناد را درهم شكست و اين مرحله با همه فراز و نشيبهايش سپري شد و زمينه براي روي آوري انبوه مردم به دين فراهم گرديد.

 

گسترش دانش و ايجاد قابليت

قرآن و پيامهاي ژرف آن چيزي نبود كه بي دانشان و دورماندگان از فرهنگ و مدنيت بتوانند، آن را به درستي درك كنند و امانتدار شوند.
قرآن، برخلاف همه كتابهاي آسماني پيشين، مي بايست جاودان بماند و شرط جاودانگي آن، در ثبت و تدوين دقيق آن بود و اين نياز به دانش و شايستگي فرهنگي داشت. پيامبر (ص) براي ايجاد اين شايستگي و توان فرهنگي در مسلمانان، منتظر فتوحات بزرگ و شكل گيري جامعه بزرگ اسلامي نشد، بلكه از نخستين مراحل تبليغ رسالت، موضوع تعليم و تعلّم را مطرح ساخت و راههاي گوناگوني را تدارك ديد، از آن جمله:
ـ تشويق مسلمانان به ثبت و قراءت قرآن و تعيين ثوابهاي بسيار براي آن.
ـ نظارت بر فراگيري و حفظ قرآن و نيز تربيت افراد مستعد براي تعليم.
ـ آزادساختن اسيران جنگي در قبال سوادآموزي به مؤمنان.
ـ ارج نهادن به عالمان.5
و ...
اين همه، سبب شد تا خلأ عظيم فرهنگي جامعه مسلمانان صدر اسلام، به سرعت جبران يابد، تا آن جا كه پيامبر (ص) توانست د رحيات خويش، بيش از چهل نفر از مسلمانان را براي كتابت وحي تعيين كند.6
ثبت دقيق آيات وحي به وسيله نويسندگان بسيار و مورد اطمينان، حفظ قرآن به وسيله حافظان بسيار و حضور فردي چون علي بن ابي طالب (ع) كه همه جا، همراه پيامبر و ايمين بي چون و چرا و پاسدار كتاب و سنت او بود7 اين اطمينان را پديد آورد كه قرآن از دستبرد مغرضان ايمن خواهد ماند و تحريف لفظي در آن را نخواهد يافت؛ چه اين كه خداوند خود، سلامت قرآن را از هرگونه دخل و تصرف، تضمين كرده بود.8

 

اهتمام به نگهداري معنوي و محتوايي قرآن

مهم ترين و دشوارترين مرحله پاسداري از وحي، رويارويي با برداشتهاي نادرست و تفسيرها و تأويلهاي جمودانديشانه و يا تحريف گرانه است.
اگر قرآن، مشكلات گذشته را با موفقيت پشت سرنهاده بود، ولي نمي توانست از نظر معنوي خود را نگهدارد، بازهم نتيجه به دست نمي آمد.
دشواري اين مرحله، از آن روست كه جبهه تحريف معنوي و تأويل و برابرسازي و برداشت، در چند صد سطر و يا چند هزار كلمه خلاصه نمي شود، بلكه بسيار گوناگون و گسترده است و تدابير مقطعي نمي تواند كارساز باشد.
اهميت و دشواري اين موضوع، زماني بيشتر آشكار مي شود كه به قابليت تفسيري فراوان آيات و «ذو وجوه» بودن قرآن توجه شود، چنانكه علي (ع) به ابن عباس هشدار داد كه مبادا در بحث با خوارج، به آيات قرآن استناد جويد، زيرا قرآن پذيراي وجوه مختلف است:
«لاتخاصمهم بالقرآن فانّ القرآن، حمّال ذو وجوه.» 9
نظير همين تعبير در كلمات پيامبر (ص) نيز ديده مي شود:
«القرآن ذلول ذو وجوه محتمله، فاجعلوه علي أحسن وجوهه.»10
شايان درنگ است كه در احاديث نبوي نسبت به تحريف لفظي قرآن ابراز نگراني نشده است، ولي در زمينه تحريف معنوي و تفسيري و تأويلي به صراحت اين نگراني ديده مي شود.

 

نگراني پيامبر (ص) از تحريف معنوي قرآن

رواياتي كه بيانگر نگراني عميق پيامبر (ص) نسبت به بهره برداري نادرست از آيات قرآن باشد، فراوان است، از آن جمله:
پيامبر (ص) فرمود:
«اكثر ما أخاف علي امّتي من بعدي رجل يناول القرآن، يضعه علي غير مواضعه.» 11
بيش ترين چيزي كه از آن بر امت خود نگران هستم، اين است كه پس از درگذشت من، كسي قرآن را دردست گيرد (به تفسير آن پردازد)، ولي آن را در جايگاه واقعي و معاني درستش قرار ندهد.
روايات ديگري نيز از آن حضرت نقل شده كه در آنها از تفسير بدون علم و آگاهي قرآن احساس نگراني شده است. 12

تدابير پيامبر در حفظ قرآن از تحريف معنوي

قرآن، به دليل نزول تدريجي و برخورداري از اجمال و تفصيل، محكم و متشابه، عام و خاص و ... نيازمند تفسير و تبيين بوده و هست.
خداوند، در مرحله نخست، كار تفسير و تبيين را به پيامبر وانهاده است:
«وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» نحل / 44
در اين جهت ترديد نيست كه بيان رسول خدا، بهترين و متقن ترين تفسير قرآن بوده است، ولي نمي توان مجموعه بيانهاي رسيده از پيامبر (ص) را براي فهم همه ابعاد قرآني كافي شمرد و بدانها بسنده كرد، زيرا از يك سو پيامبر (ص) به دليل شرايط ناآرام و پرتحوّل دوران رسالت و تثبيت موقعيت مسلمانان و دفع تهاجم مشركان و كفّار، هرگز مجال كافي براي تفسير همه جانبه آيات پيدا نكرد و چه بسا در اصل، تفسير كلام جاودان الهي، چيزي نبود كه پيامبر (ص) بتواند آنها را در سينه هاي محدود و ادراكات زماني يك نسل و گنجايش يك فرهنگ اجتماعي جاي دهد، بلكه نوشاندن معرفت به قلبها و فرهنگها مي بايست براساس عطش و قابليت و نياز و توانش صورت گيرد.
نوپايي جامعه اسلامي و بحرانهاي نظامي تحميل شده از سوي كافران، از يك سو و فاصله نه چندان زياد مسلمانان صدر اسلام، با بدوي و امّي بودن، از سوي ديگر و اهتمام براي حفظ متن آيات قرآن از سوّم سو، سبب شد كه پس از رحلت رسول خدا (ص) قرآن همچنان در كنار خويش نيازمند معلّم و مفسّر باشد (حال اين كه شكل تفسيرو شيوه تعليم و محتواي آن چه بوده و چه مي بايست باشد، سخن ديگري است كه به موقع بايد بدان پرداخت).
بهترين گواه نياز قرآن به تفسير، پس از رحلت رسول خدا و نيز گوياترين دليل بسنده نبودن سنت رسول خدا براي پاسخ گويي به ابهامها و پرسشهاي تفسيري و ديني، روي آوري امّت اسلامي در صدر اسلام و ادوار بعد، به انواع تفسيرها و گونه هاي گوناگون آن است.
كساني، تنها به درنگهاي لغوي بسنده كردند و از هرگونه اظهارنظر در معاني آيات قرآني خودداري ورزيدند و هرگونه چند و چون اظهار عقيده در تفسير آيات را ممنوع مي شمردند!
«درباره سعيد بن مسيّب نقل شده است كه هرگاه از او درباره حلال و حرام مي پرسيدند، پاسخ مي گفت، ولي وقتي درباره تفسير آيه اي از او مي پرسيدند، چنان سكوت مي كرد كه گويي هرگز سخني نشنيده است 13
«هنگامي كه از اصمعي درباره آيه اي از آيات قرآن مي پرسيدند مي گفت: عرب مي گويد: معناي واژه هاي آيه چنين است، ولي من منظور و معناي اين واژگان را در كتاب و سنّت نمي دانم 14
گروهي ديگر راه افراط را در پيش گرفتند و تفسير به رأي را مجاز شمردند و قرآن را بر فهم و ميل خود تفسير كردند و به فرموده علي (ع):
«عطفوا القرآن علي الرأي.» 15
قرآن را براساس رأي خود معنا كردند!
گروهي ديگر، دل به روايات سپردند و به هيچ چيز جز نقل حديث بها ندادند و در اعتماد به احاديث، وثاقت راويان و فهم و هدفهاي آنان را نسنجيدند و از روايات جعلي و اسرائيلي به خود بيم ندادند و در شرح قصص انبيا و حال امّتهاي پيشين به نقلهاي يهود و نصارا روي آوردند و سوگمندانه بسياري از آن مطالب را در لابه لاي كتابهاي تاريخي و مدارك نقلي جا دادند! غافل از اين كه سنّت، با همه ارزش و گرانسنگي، ايمن از جعل و تحريف نبوده است، چنانكه شخص پيامبر (ص) در زمان حيات خويش به مسلمانان هشدار داد:
«كثر الكذّابه عليّ.»
افترازنندگان بر من زياد شده اند.
و نيز هشدار داد:
«اذا حدثكم أهل الكتاب فلاتصدّقوهم و لاتكذّبوهم.» 16
هرگاه اهل كتاب ‍ [يهود و نصارا] حديث و روايتي نقل كردند و خبري بازگفتند، نه تصديقشان كنيد و نه تكذيب [بي تفاوت بگذريد كه ارزش تصديق و تكذيب ندارد].
در اين باره يكي از صاحب نظران مي نويسد:
«سوگمندانه نياز صحابه به شناخت احكام سبب شد كه به برخي اهل كتاب كه اظهار ايمان و مسلماني كرده بودند، اعتماد كنند و مسائل خود را از ايشان بپرسند و جواب دريافت كنند و آنان از فرصت استفاده كرده و مطالب را تحريف كنند ـ برخي از سر جهل و گروهي از سر عناد و تزوير ـ ...» 17
نابساماني كار تفسير و تأويل به اين محدوده ها متوقف نشد، بلكه خلأ فرهنگي سبب پيدايش گروههاي مختلف كلامي و مذاهب بسيار شد و گروهي براي آيات، معاني باطني ارائه كردند و تفسير و تأويل را درهم آميختند و ظواهر قرآن را حجّت ندانستند و مذاهب مختلف، هر يك در جهت توجيه باورهاي خود، قرآن را به خواسته و اقتضاي مسلك خود تفسير كردند!
علي (ع) در ترسيم اين آشفتگي و سردرگمي، آن هم نه در ميان عوام، بلكه خواص از صحابه مي فرمايد:
«موضوعي را نزد يكي از قاضيان مطرح مي كنند و او حكمي مي دهد و چون همان موضوع مورد اختلاف را نزد قاضي ديگر مطرح كنند به گونه اي ديگر و خلاف اوّلي حكم مي كند و چون هر دو قاضي نزد كسي مي روند كه آنان را به كار قضاوت گمارده است، او هر دو رأي را صحيح مي شمرد، با اين كه دو رأي مخالف هم و سازش ناپذيرند!» 18
اگر نگاهمان به بيان اين كجروي ها معطوف شود، ميدان گسترده اي را پيش رو خواهيم داشت و فرصتها بسيار كم خواهد نمود و ناگزير بايد اين اندك را نشاني از آن بسيار شمرد و سخن را در ميداني ديگر دنبال كرد.

 

پيوند قرآن و عترت، مهم ترين تدبير پيامبر(ص)

پيامبر اكرم (ص) در كنار همه هشدارها و تدبيرهايي كه به منظور نگهداري ساحت قرآن از تحريف معنوي انديشيده بود، تنها يك پيام و رهنمود محوري و اساسي و اثباتي براي امّت ارائه داشت كه اگر مورد بي توجهي و بي مهري امّت قرار نمي گرفت، هرگز آن همه تشتّت فكري و تفرقه مذهبي و عقيدتي و كج فهمي و سست پنداري در تفسير معارف دين، ميان مسلمانان پديد نمي آمد.
پيامبر خود امين وحي و روشنگر آن بود. با نزول وحي در ميان امت حضور داشت، تعليم مي داد، تفسير مي كرد، تطبيق مي نمود و سوگمندانه زماني عزم رحيل كرد و دامان از رنج و دشواري اين جهان برچيد كه فوجهاي عظيم نومسلمان، هنوز به خودكفايي و غناي علمي و فرهنگي و ايماني نرسيده بودند و با چنين ويژگيهايي، پيامبر (ص) نمي توانست آنان را به خود وانهد.
وانهادن امّت در اين مقطع، مي توانست به معناي ناتمان گذاشتن رسالت و هدردادن تلاشهاي پيشين باشد.
پيامبر خاتم (ص) مي بايست پيش از هر چيز، عزيمت زودهنگام خويش و تنهايي زودرس امّت را با تعيين معلّمي توانمند و شايسته و راهنمايي فهيم و دلسوز جبران كند و براي اين متن جاودان، ترجماني مطمئن و بايسته معرفي كند و چنين نيز كرد.
«رأيت رسول الله (ص) في حجّه الوداع يوم عرفه و هو علي ناقته القصواء يخطب فسمعته يقول: انّ تركت فيكم ما ان اخذتم به لن تضلّوا كتاب الله و عترتي اهل بيتي.» 19
در آخرين حج پيامبر، روز عرفه، در حالي كه آن گرامي بر شتر خويش سوار بود، خطبه خواند و فرمود: دو چيز در ميان شما پس از خود بر جاي نهاده ام كه اگر بدانها چنگ زنيد و تمسّك جوييد، هرگز گمراه نشويد و آن دو عبارتند از: كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم.
اين بيان كوتاه و با اين حال بس سنگين و سرنوشت ساز پيامبر (ص) با عبارات و مضامين ديگري، امّا بسيار نزديك به هم نقل شده است، به طوري كه اگر سند اين احاديث، از كتابهاي اهل سنت مورد مطالعه قرار گيرد، به حدّ تواتر قطعي مي رسد آن جا كه برخي، شمار اصحاب رسول خدا را كه اين حديث را به طور مستقيم از پيامبر نقل كرده اند، تا سي و پنج نفر شمرده اند. 20
شيخ الطائفه طوسي در تفسير گرانسنگ تبيان، پس از نقل حديث اظهار داشته است:
«اين حديث مي فهماند كه اهل بيت و قرآن لازم و ملزوم يكديگرند و هر كدام متمم ديگري است و اگر پيامبر آن دو را جانشين و مرجع پس از خود قرار داد، بدن معناست كه عترت به حقيقت و ژرفاي مفاهيم و معارف قرآن آشناست و تا زماني كه امّت به عترت تمسّك جويد گمراه نشود21
در اين زمينه، روايات و تحليلها بسيارند، امّا تبيين يكي از شاگردان امام صادق (ع) نسبت به اين مسأله شايان توجه است.
منصور بن حازم در لابه لاي عرضه عقايد خويش به امام صادق (ع) مي گويد:
«در گفت و گو و مناظره با مردم مي گويم: آيا قبول داريد كه رسول خدا، حجّت الهي بر خلق بود؟
مردم مي گويند: آري.
مي گويم: پس آن زمان كه پيامبر رحلت كرد، حجّت خدا بر خلق چه چيزي و چه كسي خواهد بود؟
مردم گفتند: قرآن.
ولي من در قرآن نگريستم و ديدم كه گروههاي مختلف و حتّي كساني چون مرجئه، قدريها و زنديقها كه ايمان هم به قرآن ندارند، با استناد به قرآن براي مدعاي خود دليل مي آورند! اين تأمّل سبب گرديد تا بدانم قرآن به تنهايي كفايت نمي كند، بلكه قرآن قرآن نيازمند سرپرست است. در اين ميان كساني چون ابن مسعود، عمر، حذيفه به عنوان عالم به قرآن معرفي مي شدند، در حالي كه آنان به اقرار همگان، عالم به همه قرآن نبودند و تنها و تنها علي بود كه به زواياي معرفتي قرآن آگاهي داشت.
» 22
امام صادق (ع) پس از شنيدن سخنان منصور بن حازم وي را ستود و مورد تأييد قرار داد.
علي (ع) مي فرمود:
«هذا القرآن انّما هو خطّ مستور بين الدّفتين لاينطق بلسان و لابدّ له من ترجمان.» 23
اين قرآن، خطّي نبشته است كه ميان دو جلد قرار دارد، به زبان سخن نمي گويد، ناچار آن را ترجماني بايد.
گويي در تفسير اين كلام علي (ع) و ادامه آن، امام صادق (ع) فرموده است:
«نحن تراجمه وحي الله.» 24
ما خاندان نبوت، ترجمان وحي الهي هستيم

 

تأثير عترت در نگهداري معنوي قرآن

با اين كه مقتضيات سياسي نقش آفرينان صدر اسلام، باعث شد كه پس از رحلت رسول اكرم (ص) عترت منزوي شود و در متن سرپرستي و جايگاه رسمي معلّمي خود قرار نگيرد، امّا نياز جدي جامعه از يك سو و هدف نگري اهل بيت از سوي ديگر، سبب شد كه با همه تنگناها و دشواريها، تأثيري بايسته در ميان امت و در زمينه فهم قرآن و تفسير وحي از خود برجاي نهند.
زرقاني، در توجيه اين واقعيت كه چرا روايات تفسيري امام علي (ع) بيش از ساير خلفا شهرت دارد مي نويسد:
«امام علي (ع) پس از خلفاي قبل از خود زيست در حالي كه گذشت زمان نياز مردم را به فهم و تفسير قرآن فزون تر ساخته بود، زيرا در اين دوران سرزمين اسلام گسترش يافته بود و ملّتهاي غيرعرب در جرگه مسلمانان گام نهاده بودند و نياز به دريافت معارف از صحابه بيش از هر زمان احساس مي شد و اين هم سبب نقل احاديث تفسيري از امام علي (ع) شد.
افزون بر اين، شخص علي (ع) ويژگيهايي داشت كه او را از ديگران ممتاز مي ساخت؛ مانند شكوفايي انديشه، فزوني دانش، نورانيت و اشراق قلبي ...»
25
به خلاف همه شرايط هنجاري كه سياستگران عصر اهل بيت براي آنان پديد آوردند، ائمه از اهتمام به امر قرآن، نكاستند.
«علي (ع) در دوران خلافت، با اين كه به شدّت در كار اصلاح مفاسدي بود كه در جامعه اسلامي پديد آمده بود، مانند اختلافهاي داخلي مسلمانان و جنگهاي پياپي! بازهم از برخي اقدامهاي اساسي در قلمرو فهم قرآن و كلام وحي كوتاه نيامد و با وضع علم نحو و دستور ثبت كليات آن توسط ابوالاسود دئلي، بنيان شايسته اي را پي ريخت.» 26
در برخي منابع آمده كه نخستين اقدامها جهت نقطه گذاري خطوط و آساني قرائت قرآن و عبارات قرآن، از سوي ابوالاسود دئلي، صورت گرفت و او اين كار را به راهنمايي و اشارت آن حضرت انجام داد.
«انّ اوّل من نقط القرآن و وضع العربيّه ابوالاسود الدئلي من تلقين اميرالمؤمنين عليّ كرم الله وجهه.» 27
بديهي است كه اين گونه اقدامها با همه اهميت و كارسازي، بخشي كوچك و ناپيدا از توان و رهبري علمي و معنوي تمدن را مي نماياند.
در آن عصر كه بسياري از شهرت يافتگان به علم، جرأت اظهارنظر تفسيري نداشتند و بيم داشتند كه مبادا درباره قرآن سخني غيرعلمي ارائه دهند، صلاي «سلوني قبل أن تفقدوني» كم بها نبود، ولي دريغ كه اين دعوت را چه كم بها شمردند و چگونه از كنار اين قلّه بلند همت و حكمت و معرفت چشم بسته گذشتند و به جدايي ميان عترت و قرآن تن دادند!
عترت كه نمونه آشكار و انكارناپذير «راسخان در علم» و «اهل ذكر» بودند و مي بايست ترجمان قرآن و وحي الهي باشند و از طريق آنان، امّت به شهر علم نبي (ص) راه يابد، آن گونه كه مي بايست مورد استفاده قرار نگرفتند، بلكه به آنان بي مهري هاي فراوان شد.
اين وصيت پيامبر بود كه قرآن و تفسير و احكام دين را از اهل بيت بياموزيد و سعي نكنيد چيزي به آنان تعليم دهيد، زيرا آنان از شما آگاه ترند!28
ولي جدا ساختن ساحت قرآن از تعاليم عترت، سبب شد كه بسياري از پرسشهاي محتوايي امّت نسبت به معارف دين و مطالب وحي، بي پاسخ بماند و اين بي پاسخي نتايج ناگواري به دنبال آورد:
1. سرگرداني و حيرت نومسلمانان و پيدايش جريانهاي ارتداد و انحرافهاي عقيدتي.
2. شدّت يافتن كار جعل حديث. 29
3. روي آوري مسلمانان به علماي يهود و نصارا براي دريافت قصص امتهاي پيشين.
و ...!
بدان اميد كه چشمان باز اين نسل و قلبهاي دردمند و آگاه مصلحان در عصر حاضر، كه مي بايست عصر بنيادجويي هويّتهاي فراموش شده اسلامي و قرآني باشد، با بازگشت به قرآن و عترت و تمسك به آن دو، قلب تشنه نسلهاي سرگشته را از كوثر معارف ناب و تحريف نشده قرآني سيراب كنند و ساحت مقدّس شريعت را از خرافه ها و باورهاي وهم آلود اهل كتاب، چونان: اعتقاد به جسميّت خداوند و تجسم او در قيامت و ... دور گردانند.

 

نویسنده: احمد ترابي

 

پی نوشت ها:‍

1.سوره توبه، آيه 30.
2. سوره مائده، آيه 64.
3. سوره آل عمران، آيه 103.
4. نهج البلاغه، خطبه 26.
5. زرقاني، محمد عبدالعظيم، مناهل العرفان، بيروت، دارالفكر، 1/234؛ تفسير قرطبي، 1/39.
6. راميار، محمود، تاريخ قرآن، 262؛ كتّاني، التراتيب الاداريه، 1/116.
7. نهج البلاغه، خطبه 192؛ طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، بيروت، دارالمعرفه، 1/15.
8. سوره فصلت، آيه 41، سوره حجر، آيه 9، سوره قيامه، آيه 17.
9. نهج البلاغه، نامه 77.
10. زركشي، محمد بدرالدّين، البرهان في علوم القرآن، بيروت، دارالمعرفه، 2/161.
11. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 92/112؛ طباطبايي، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، موسسه اسماعيليان، 3/75.
12. متقي هندي، كنزالعمال، خ 2958؛ سنن ترمذي 2/152؛ مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، 92/112.
13. طبري، محمدبن جرير، جامع البيان في تفسير القرآن، بيروت، دارالمعرفه، 1/29.
14. شاطبي، الموافقات، 3/287، به نقل از: التّفسير العلمي / 53.
15. نهج البلاغه، خطبه 138.
16. سيوطي، جلال الدّين، الاتقان في علوم القرآن، قم، منشورات رضي، 4/178.
17. محمدحسين علي الصغير، دراسات قرآنيه، قم، مكتب العلوم الاسلامي / 61.
18. نهج البلاغه، خطبه 18.
19. ابن اثير، جامع الاصول، 1/187.
20. طباطبايي، محمدحسين، الميزان، 3/86.
21. شيخ طوسي، محمدبن حسن، تفسير التبيان، قم،مكتب الاعلام الاسلامي، 1/3.
22. كليني، محمدبن يعقوب، اصول الكافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1/168.
23. شريف رضي، نهج البلاغه، خطبه 125.
24. كليني، محمدبن يعقوب، اصول الكافي، 1/192.
25. زرقاني، محمد عبدالعظيم، مناهل العرفان، 1/482.
26. طباطبايي، محمدحسين، الميزان، 5/277.
27. قلقشندي، صبح الاعشي، 3/151.
28. طباطبايي، محمدحسين، الميزان، 5/274.