علم محوری در تفسیر قرآن کریم

درآمد

قرآن کريم درياي بيکراني است که انسان‌ها مي‌توانند از راه‌هاي گوناگون از چشمه زلال آن آب حيات بنوشند؛ از همين جاست که روش‌هاي تفسير قرآن پديد مي‌آيد و تنوّع پيدا مي‌کند.

در ميان رو‌شهاي تفسير قرآن (روايي، عقلي، رمزي، موضوعي و ... جز آن) روش تفسير علمي يا علم محوري در تفسير قرآن يعني انطباق قرآن با علوم تجربي، جاذبة بيش‌تري براي فرهيختگان امت، به ويژه نسل جوان دارد.

دربارة اين شيوة تفسير از چند جهت مي‌توان بحث و بررسي کرد:
الف ـ سير تاريخي تفسير علمي (از قرن دوم تا کنون).
ب ـ انگيزه‌ها و زمينه‌هاي تفسير علمي.
ج ـ بررسي موردي تفسيرهايي که اين شيوه را انتخاب کرده‌اند، مانند تفسير الجواهر (طنطاوي).
هـ ـ اثبات اعجاز علمي قرآن از طريق ذکر موارد انطباق آيات با علوم تجربي (در صورتي که نظريات علمي اثبات شود و قطعي باشد).
و ـ بررسي ديدگاه‌هاي مفسران و قرآن‌پژوهان در باب اين شيوة تفسيري و بررسي ذکر دلايل موافقان و مخالفان بهره‌وري از علم محوري در تفسير قرآن.
ز ـ ذکر اقسام تفسير علمي و ارائة معيار درستي و نادرستي اين شيوه براي نسل جوان به ويژه متخصصان علوم تجربي که مجذوب اعجاز علمي قرآن مي‌شوند و اقدام به تأليف کتاب در اين زمينه مي‌کنند.
ح ـ نتايج و آثار مثبت و منفي اين شيوة تفسيري.
ط ـ کتاب شناسي تفسير علمي.
لازم است يادآوري شود که دو مقالة ديگر در شماره‌هاي 6 و 8 مجلة وزين بينات در زمينه اين بحث منتشر شده که به گونة عمده بندهاي «ب ـ ج» را بررسي مجدّانه و مصنفانه کرده است.
(اين تلاش علمي، قرآني جاي تشکر بسيار دارد)، ولي نگارندة اين مقاله تلاش مي‌کند موارد «و ـ ز ـ ح» را بررسي و تبيين کند. اميد است اين خدمت کوچک به آستان قرآن کريم مقبول خداوند و عنايت قرآن ناطق حضرت ولي عصر (عج) گردد و راهگشاي تحقيقات جديد در باب پژوهش‌هاي قرآني شود.

 

دلايل دانشمندان درباره تفسير علمي

در اين رابطه نظريات و آراي مختلف و گاهي متضاد وجود دارد و به دليل اينکه اين بحثي است که دانشمندان علوم تجربي و مفسران و متکلمان در آن شرکت دارند طبعاً هر کس از ديدگاه خاص خود، نظري داده است به ويژه اينکه تفسير علمي انواع مختلف دارد که از هم جدا نشده است، از اين رو هر کس به يک نوع خاصي از تفسير علمي، نظر کرده و سپس نظريه‌اي در مورد مطلق تفسير علمي، ارائه نموده و دليل آورده است و گاهي بين اقسام تفسير علمي،‌از نظرگاه خاصي تفاوت قائل شده‌اند.
ما دلايل و ديدگاه‌هاي دانشمندان (مفسران و متخصصان علوم ديگر) را در موضوع تفسير علمي به سه بخش عمده، تقسيم مي‌کنيم: موافقان، مخالفان و کساني که نوعي تفصيل (تقسيم و تفاوت بين اقسام تفسير علمي) قائل شده‌اند.

 

الف ـ دلايل موافقان تفسير علمي

1. کشفيات جديد و قوانين علمي، موجب تبيين مسائل قرآن مي‌شود و ما را در تفسير آيات کمک مي‌نمايد.
براي مثال کشف حرکت وضعي و انتقالي زمين، موجب شد، تا آية شريفة (أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتاً) (1) تفسير شود و معلوم گردد که معناي آية شريفه، اين نيست که (آيا زمين را کفايت بر هر امر بشر قرار نداديم؟) بلکه معناي آيه اين مي‌شود که (آيا زمين را با حرکت سريع و جذب کننده قرار نداديم؟) چنان که بعضي معناي اول را پذيرفته بودند (2) ولي کساني که به تفسير علمي آيات قرآن توجه مي‌کنند، معناي دوم را ترجيح مي‌دهند.  (3)
2. کشفيات جديد و قوانين ثابت شدة علمي، اعجاز علمي قرآن رانشان مي‌دهد (چنان که در مورد زوجيت گياهان، حرکت زمين و نمونه‌هاي ديگر) چون ذکر اين مطالب عجيب علمي، در چهارده قرن قبل، در محيط دور از تمدن و علم عربستان نشان مي‌دهد که اين قرآن به وسيلة يک انسان، نوشته يا گفته نشده است، بلکه ريشه در وحي الهي دارد.
3. تفسير علمي آيات قرآن، موجب مي‌شود که ايمان مردم مسلمان به قرآن، زياد شود و حجت بر کفار تمام گردد.
4. در اثر همين اعجاز علمي قرآن (که بسياري از دانشمندان غربي، به آن اعتراف کرده‌اند) بعضي افراد غير مسلمان، به دين اسلام مي‌گروند.
5. بعضي چنين استدلال کرده‌اند: که روش عقلي در تفسير علمي (که همان روش قدما بود) باطل شده است، زيرا با پيشرفت علوم تجربي و فلسفه در غرب، روش عقلي (ارسطويي) باطل گرديد و از طرفي روايات هم، براي تفسير قرآن مورد اعتماد نيست، چون در بسياري موارد اسرائيليات وجعليات داخل آنها شده است. پس تنها راه باقي مانده براي تفسير قرآن، همانا تفسير علمي است؛ يعني قرآن را در پرتو نظرات و تجربيات علمي بشر تفسير کنيم. (4)
6. هنگامي که ظواهر بعضي آيات قرآن، با مطالب علمي معارض شود، ناچاريم قرآن را تفسير علمي کنيم تا تعارض آنها رفع شود.
براي مثال در هزار سال قبل که هيئت بطلميوسي حاکم بود و وجود افلاک نه گانه را امري مسلم مي‌دانستند، آسمان‌هاي هفتگانة قرآن، با افلاک نه گانه مطابقت نداشت پس ناچار شدند عرش و کرسي را به عنوان فلک هشتم و نهم معرفي کنند، تا تعارض ظاهر آيات با علم نجوم آن زمان بر طرف گردد. (5)
7. بعضي از نويسندگان اخير مصر، چنين مي‌گويند که: اعجاز قرآن براي اعراب به وسلة الفاظ و ترکيب جالب و غير قابل تقليد آن، اثبات مي‌شود از اين رو قرآن تحدي کرده و گفته است هر کس مي‌تواند سوره‌اي مانند آن بياورد، ولي با گذشت چهارده قرن هيچ کس نتوانسته است، سوره‌اي مانند قرآن بياورد. اما براي ملت‌هاي غير عرب که نمي‌توانند اعجاز ادبي قرآن را، درک کنند لازم است که تفسير علمي از قرآن صورت گيرد، زيرا اعجاز علمي قرآن، آنها را قانع و به طرف اسلام جذب مي‌نمايد. (6)
8 . پاره‌اي از دانشمندان، استدلال مي‌کنند که در قرآن، همة علوم بلکه همه چيز وجود دارد و به آياتي مانند: (وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ)، (7) (مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْ‏ءٍ) (8)، (لاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ) (9)، استدلال مي‌کنند.
لذا سعي مي‌کنند همة علوم را از قرآن استخراج کنند و در اين راستا، به آيات زيادي استدلال مي‌کنند تا ثابت نمايند که در قرآن علم طب، هيئت، هندسه و ... وجود دارد، ما نمونه‌هاي متعددي از اين افراد در فصل گذشته ياد کرديم مانند غزالي، ابن ابي الفضل، زرکشي، سيوطي، طنطاوي و ... جز ايشان. (10)

نقد و بررسي

1. دليل پنجم کامل نيست، زيرا اينکه روش عقلي به وسيلة فلسفة غرب باطل شده باشد، مطلبي است قابل بحث و بسياري آن را قبول ندارند و يا لااقل در بخشي از معارف بشري قابل قبول نيست، چون بعضي مسائل علمي مانند شيمي و فيزيک از راه آزمايش و تجربه پيشرفت مي‌کند، ولي در همان موارد هم، استقراء ناقص است و براي تعميم قوانين علمي، احتياج به استدلال عقلي هست.
از طرف ديگر، در بعضي معارف بشري استدلال عقلي، کاربرد اصلي دارد مانند علوم انساني (فلسفه،‌ منطق و رياضي) و تجربه اگر وجود داشته باشد،‌ نقش ثانوي دارد.
اما اينکه گفتند روايات، قابل خدشه است، اين هم به طور مطلق قابل قبول نيست، زيرا روايات ما چند گروه و به اين شرح است.
الف. خبر واحد ضعيف.
ب. خبر واحد صحيح.
ج. خبر واحد همراه با قرينه که آن را تبديل به خبر يقيني مي‌کند.
د. خبر متواتر که اطمينان‌بخش است.
و ما در تفسير قرآن، از دو گروه اخير استفاده مي‌کنيم و اشکال ضعيف يا جعل، به گروه اول (و احتمالاً گروه دوم) وارد است که در تفسير قرآن نقشي ندارند.

2. دليل ششم هميشه صحيح نيست، بلکه در بعضي موارد صحيح است، ‌زيرا ما در بحث تعارض قرآن و علم، بيان کرديم که اولاً بين قرآن و علم قطعي، تعارضي وجود ندارد و ثانياً اگر تعارضي بين علم ظني با قرآن درگيرد، ما نمي‌توانيم به خاطر علوم ظني، دست از دليل قطعي (قرآن) برداريم و ثالثاً اگر تعارضي بين علم قطعي با دليل قرآني درگيرد، دو احتمال وجود دارد، يکي اينکه مقدمات دليل علمي مخدوش باشد و دوم اينکه ظاهر آيه مراد و مقصود خداوند نباشد.
بنابراين دليل چهارم، هميشه صادق نيست؛ هر چند در بعضي موارد ممکن است مورد قبول باشد.

3. دليل هفتم در بعضي موارد صادق است ولي يک قضية کليه نيست، زيرا بسياري از غير عرب‌ها نيز دانش ادبيات عرب را دارا هستند مي‌توانند اعجاز قرآن را متوجه شوند و يا حداقل، هر غير عربي مي‌تواند با فراگيري ادبيات عرب، از اعجاز قرآن مطلع شود.
4. دليل هشتم به کلي مخدوش است، زيرا ما، اين بحث را به طور مفصل مطرح کرديم و نظرات موافق و مخالف، دلايل و احتمالات آيات شريفه را بررسي کرديم و در نهايت به اين نتيجه رسيديم که اين آيات، بر وجود تمام علوم در ظواهر قرآن دلالت ندارد، بلکه مفهوم آيات اين است که آنچه مربوط به هدايت، تربيت و کمال انسان است، در قرآن به طور مفصل يا مجمل ذکر شده است.

 

ب: دلايل مخالفين تفسير علمي

1. قرآن براي بيان احکام و مسائل تعبدي و آنچه مربوط به آخرت است، نازل شده و براي بيان علوم نيامده است و آيات شريفه هم که ظهور در اين مطلب دارد مانند: (نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ) (11)، (وَما فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِن شَيْ‏ءٍ) (12)، مربوط به تعبد و تکليف است، بلکه منظور از کتاب در آية‌ دوم لوح محفوظ است. (13)

2. اينکه تمام علوم در قرآن وجود داشته باشد، يک مطلب مهمي است و اگر چنين چيزي بود، اصحاب پيامبر(ص) و تابعان آن را متذکر مي‌شدند،‌ در حالي که کسي از آنها اين مطلب را ادعا نکرده است، بنابراين وجود همة علوم در قرآن اثبات نمي‌شود.

3. از مهمترين دلايلي که براي رد تفسير علمي آورده‌اند اين است که: علوم تجربي، قطعي نيست و نظريات و تئوريهاي آنها، متزلزل است و بعد از مدتي تغيير مي‌يابد و صحيح نيست که قرآن را، با علوم متزلزل و غير قطعي تفسير کنيم، زيرا بعد از مدتي که آن نظريه‌ها تغيير کرد، مردم در مورد بيانات قرآني شک مي‌کنند و ايمان آنها متزلزل مي‌گردد.
براي مثال اينکه بعضي افراد، قرآن را با هيئت بطلميوسي تفسير کردند و افلاک نه گانه را با آيات قرآن تطبيق نمودند و پس از قرن‌ها آن نظريه باطل شد، موجب گرديد، تا بعضي گمان کنند علم هيئت جديد (کپرنيکي) با قرآن در تعارض است و همين مطلب در غرب (جهان مسيحيت) اتفاد افتاد و موجب تعارض جدي بين دانشمندان علوم تجربي و علماي مسيحي گرديد، تا آنجا که دادگاه‌هاي تفتيش عقايد، تشکيل شد و حتي گاليله را به جرم اينکه زمين را متحرک مي‌دانست، محاکمه نمودند چون گمان مي‌کردند که کتاب مقدس، همان نظريات هيئت بطلميوسي (سکون زمين و مرکزيت آن) را مي‌گويد و اين تعارض علم و دين، موجب نااميدي مردم، از دين و پيدايش مکاتب ضد ديني و الحادي گرديد و در اصل دين و اعتبار کتاب مقدس، شک کردند. پس اگر در جهان اسلام، اجازه دهيم که قرآن را تفسير علمي کنند، همان نتايج به بار خواهد آمد و پس از مدتي ايمان مردم متزلزل مي‌گردد.

4. تفسير علمي در بسياري موارد به تفسير به رأي منجر مي شود، زيرا افرادي که در صدد تفسير علمي قرآن هستند، به دلايل متعدد، دچار اين مسئله (که در روايات بر آن وعدة آتش داده شده) مي‌گردند که عبارتند از:

الف. بعضي افراد تخصص کافي در قرآن و تفسير قرآن ندارند و بدون داشتن شرايط يک مفسر، اقدام به تفسير علمي قرآن مي‌کنند و اين يکي از مصاديق تفسير به رأي است.
براي مثال: دو آية شريفة (هُوَ الَّذِي  خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا) (14) «اوست خدايي که همة شما را از يک تن آفريد و از او نيز جفتش را مقرر داشت» مي‌گويد: منظور از نفس واحده، پرتون و منظور از زوج الکترون است، (15) در حالي که نفس در لغت و اصطلاح به معناي پروتون نمي‌آيد و زوج هم به معناي الکترون نيست، ولي اين نويسنده براي اثبات اينکه نظريات علمي، در باب اتم، در آيات قرآن وجود دارد، اين گونه معنا کرده است. هر چند ممکن است اين گونه افراد، با حسن نيت و با قصد اثبات اعجاز قرآن، چنين تفسير کرده باشند، ولي اين تفسير به رأي است و گويندة آن ممکن است خود را دچار عذاب الهي کند.

ب. بعضي از افراد مغرض، ممکن است با استفاده از آيات علمي قرآن، بخواهند نظريات خود را اثبات کنند که گاهي اين نظريات انحرافي و حتي الحادي است، ولي اين کار را با استفاده از تفسير علمي مي‌کنند که از مصاديق بارز تفسير به رأي است.
براي مثال: کساني که سعي مي‌کنند حقايق غيبي و ماوراي طبيعي قرآن را، به مسائل محسوس برسانند و تا آنجا جلو مي‌روند که مي‌گويند، منظور قرآن از ملائکه همان ميکروب‌هاست که جان انسان‌ها را مي‌گيرند. (16)
و يا در جاي ديگر، قابيل و هابيل را حمل بر دو دورة جامعة بي‌طبقه و جامعة فئوداليزمي (ارباب و رعيتي) مي‌کنند، تا با مراحل تکامل جامعه، در مکتب مارکسيسم مطابقت کند. (17)

استاد شهيد مطهري در اين زمينه مي‌فرمايد: «ماترياليسم در ايران، در يکي دو سال اخير، به نيرنگ تازه‌اي بس خطرناک‌تر از تحريف شخصيت‌ها، دست يازيده است و آن تحريف آيات قرآن کريم و تفسير مادي محتواي آيات، با حفظ پوشش ظاهري الفاظ است. اين نيرنگ جديدي است که از عمر آن در ايران کمتر از دو سال مي‌گذرد. (18) البته اصل اين طرح و نيرنگ چيز تازه‌اي نيست طرحي است که کارل مارکس براي ريشه کن کردن دين، از اذهان توده‌هاي معتقد، در صد سال پيش داده است، طرح مارکس اين است که براي مبارزه با مذهب، در ميان تودة معتقد، بايد از خود مذهب عليه مذهب استفاده کرد». (19) سپس استاد شهيد اين تفکر را، ماترياليسم اغفال شده يا ماترياليسم منافق مي‌نامند و نمونه‌هايي از اين تفسير را ذکر مي‌کنند.(20)

5. تفسير علمي قرآن به تأويل منجر مي‌شود، چنان که بعضي افراد براي تفسير علمي قرآن، از حدود ظواهر الفاظ و آيات مي‌گذرند و هر کدام از آيات را که با يک نظريه، يا قانون علمي (که مود نظر آنهاست) منافات و تعارض دارد، تأويل مي‌کنند تا بتوانند آن نظريه را، به قرآن نسبت دهند.
نمونة جالب اين نوع تأويلات، در مورد نظرية تکامل انواع داروين، صورت گرفته است. يک نفر کتابي مي‌نويسد با پيش فرض پذيرش نظرية تکامل و هر آيه‌اي که موافق نظرية تکامل است مي‌آورد، سپس آيات مخالف را تأويل مي‌کند و بر خلاف ظاهر آيات، آنها را با نظرية تکامل وفق مي‌دهد و شخص ديگر کتابي مي‌نويسد با پيش فرض رد نظرية تکامل و آيات مخالف را مي‌آورد، سپس آيات موافق نظرية تکامل را، به نظر خود برمي‌گرداند و مرتکب تأويل مي‌گردد. (21) و در هر دو هم، نظر خود را به قرآن نسبت مي‌دهند و گاهي بر آن اصرار مي‌ورزند.
نمونة ديگر آن را در بحث عرش و کرسي و تأويل آنها، به فلک هشتم و نهم مي‌توان ديد، ‌چنان که نمونة ديگر آن را در تأويل قصة ابراهيم، حيات و مرگ جامعه‌ها در تفسير المنار ملاحظه شد.(22)

6. بعضي مي‌گويند که تفسير علمي، امري ذوقي است و هيچ معيار مشخصي ندارد و نمي‌توان قرآن را با چيزي که معيار ندارد تفسير کنيم، زيرا هر کس طبق ميل و ذوق خود به تفسير آيات مي‌پردازد و به اين ترتيب تفسير از طريق صحيح خارج مي‌گردد، بنابراين بهتر است از طريق تفسير علمي، صرف نظر کنيم.

7. تفسير علمي قرآن و آوردن مطالب علمي زياد، در لابلاي تفسير قرآن، موجب مي‌شود که مقصد اصلي آن که تربيت، تزکية انسان و هدايت اوست، فراموش گردد، چنان که بعضي از تفسيرهاي جديد (مثل طنطاوي) اين گونه عمل کرده‌اند؛ بر اين اساس بهتر است از تفسير علمي قرآن، چشم پوشي کنيم و مقاصد اصلي را در تفسير ذکر نماييم.

8 . قرآن کتاب هدايت، نور و بيان است، ولي اگر تفسير علمي کنيم، موجب مي‌شود که قرآن در تفسير خود، محتاج غير شود و به جاي اينکه بيان و نور باشد، از ديگران طلب نور، بيان و هدايت کند. در حالي که غير قرآن محل اختلاف است و مرجع و پناهگاهي ندارد، تا هنگام اختلاف نجات يابد؛ پس نمي‌تواند هدايت کننده باشد. (23)

9. تفسير علمي موجب مي‌شود که حقايق قرآني مجاز شود، يعني معاني اصلي خود را از دست بدهد (چنان که نفس را به معناي پروتون مي‌گيرند) پس تفسير علمي صحيح نيست.(24)

10. تفسير علمي منجر به تطبيق مي‌شود، يعني مفسر در قرآن جستجو مي‌کند و آيات موافق با نظريه، يا قانون علمي را پيدا مي‌نمايد و آنها را با هم منطبق ساخته و آيات مخالف را تأويل مي‌کند که اين نوعي تحميل به قرآن است. پس تفسير علمي، در حقيقت تفسير نيست، زيرا معنا و مقصود آيات را روشن نمي‌سازد، بلکه نوعي تطبيق است.(25)

11. تفسر علمي، به مادي‌گري و دهري‌گري (اصالت طبيعت و ماده و نفي خدا) منجر مي‌شود، چنان که بعضي از ملحدان و منکران خدا و گروه‌هاي انحرافي که داراي چهرة نفاق بودند، با تفسير آيات علمي، نظريات خود را اثبات، مي‌کردند و جوانان را، به طرف الحاد، فرا مي‌خواندند. يعني اين گونه تفسير پُلي بين اسلام و کفر و ارتداد مي‌گردد.

12. دکتر ذهبي، براي رد تفسير علمي، چهار دليل مي‌آورد که خلاصة دليل او چنين است: «از نظر لغوي تفسير علمي معقول نيست، زيرا الفاظ در طول قرون و اعصار، معنايشان تغيير مي‌کند و معاني لغوي، شرعي و اصطلاحي، پديد مي‌آيد و بسياري از اين معاني جديد است که در صدر اسلام نبوده است، با اين حال آيا مي‌توان معقول باشد که خداوند با همان الفاظ، اين معاني را که نسل‌ها بعد، پيدا شده اراده کرده باشد؟ اين مطلب را کسي قبول نمي‌کند، مگر آنکه عقل خود را انکار نمايد». (26)
اين دليل شبيه دليل نهم است که علامه فرمودند، اما مختصر تفاوتي در نتيجه‌گيري وجود دارد.

13. اگر تفسير علمي را بپذيريم، بلاغت قرآن، مخدوش مي‌شود، زيرا بلاغت عبارت از مطابقت کلام، با مقتضاي حال است؛ در حالي که طبق تفسير علمي بايد بگوييم که خداوند، معاني و مفاهيمي را که از الفاظ قرآن، اراده کرده، اعراب به آن معاني جاهل بوده‌اند و اين موجب مي‌شود که يکي از خصايص مهم قرآن (بلاغت و مراعات حال مخاطب را) از آن سلب کنيم. (27)

14. قرآن کتاب خداست که باطل، در آن راه ندارد و اگر تفسير علمي کنيم، همة تغييرات علوم و تضادهاي آنها نيز، در قرآن وارد مي‌شود و از اين‌رو، مردم در اعتقاد خود نسبت به قرآن، شک مي‌کنند. (28)

15. راه‌هاي زيادي، براي اثبات اعجاز قرآن وجود دارد، بنابراين قرآن از اعجاز علمي با اين پيامدها بي‌نياز است.(29)

16. تفسير علمي موجب مي‌شود که قرآن، تابع علوم شود با اينکه علوم در معرض خطا و تغيير است.(30)

17. تفسير علمي موجب سوء فهم، از ذات قرآن و وظيفة آن مي‌شود (چون با بيان مطالب علمي قرآن، گاهي هدف اصلي آن که تربيت انسان است، فراموش مي‌گردد) و کسي گمان مي‌کند که قرآن براي بيان علوم آمده است. (31)

18. معيار در فهم قرآن، همانا استعمالات لغات، در نظر اعراب است بر اين اساس وقتي خواستيم آيه‌اي را درک کنيم، لازم است به فهم عرب خالص (اعراب صدر اسلام) اکتفا کنيم و توسعه‌هاي بعدي که در لغات و اصطلاحات زبان عرب داده شده را، در نظر نگيريم، ولي بايد بگوييم که در تفسير علمي، خلاف اين معيار، عمل مي‌شود و بنابراين تفسير صحيحي نيست.
براي مثال از «نفس واحده» معناي پروتون را مي‌گيرند، در حالي که عرب چنين استعمالي نکرده است.

19. تفسير علمي، با اعجاز قرآن و تحدي آن منافات دارد، زيرا قرآن خطاب به عرب‌هاي صدر اسلام که اغلب خواندن و نوشتن نمي‌دانستند مي‌گويد: «اگر مي‌توانيد سوره‌اي مانند قرآن بياوريد» و اگر بنا باشد قرآن مطالب و کشفيات عالي علمي را بيان کند، مسلم است که مردم آن زمان، به دليل عدم پيشرفت علمي، از آوردن مثل قرآن، عاجز بوده‌اند با اين مبنا تحدي قرآن، باطل مي‌گردد، چرا که اگر مردم پيشرفت علمي داشتند، شايد مي‌توانستند مانند قرآن بياورند، از اين رو کساني که همة علوم را به قرآن نسبت مي‌دهند، توجه ندارند که اعجاز و تحدي قرآن را باطل کرده‌اند، در حالي که قصد آنان اين بوده که اعجاز قرآن را، اثبات کنند.

بررسي

1. در دليل اول اينکه قرآن براي بيان مسائل آخرت و احکام آمده باشد،‌ با اين مطلب که بعضي مطالب علمي را، قبل از کشف تجربي آن، به وسيلة انسان خبر داده باشد منافاتي وجود ندارد، بلکه دليل عظمت قرآن و عالم به غيب بودن نازل کنندة آن است.
بلي هدف اصلي قرآن، بيان علوم طبيعي و ذکر فرمول‌هاي فيزيک، شيمي و امثال آنها نيست، ولي مي‌تواند يکي از اهداف فرعي قرآن، بوده باشد و شايد نظر شاطبي، رد استخراج همة علوم از قرآن (يک قسم خاص تفسير علمي) است که اين مطلب صحيحي است و اگر قرآن صرف مطالب احکام، عقايد و ... است پس مثال‌هاي علمي قرآن و مطالب آنها، چه مي‌شود؟ يا آنها از قرآن نيست و احتياج به تفسير ندارد؟

2. طبق دليل دوم، بعضي از بزرگان صحابه مانند ابن مسعود و ائمة اطهار (اهل بيت (ع)) اين مطلب را فرموده‌اند که: همه چيز يا همة علوم، در کتاب الله وجود دارد و ظاهر کلام آنها، دلالت بر اين ادعا دارد اما اينکه منظور چيست؟ آيا در ظواهر قرآن، همة علوم وجود دارد، يا با توجه به باطن قرآن فرموده‌اند و يا با ضميمة علم ائمه (عليهم السلام) يا علم الهي چنين است و آيا منظور از کتاب الله، لوح محفوظ يا علم الهي يا قرآن است؟ دقيقاً بر ما روشن نيست، اما چند احتمال در معناي آنها وجود دارد و نمي‌توان، به طور جزمي گفت که منظور آنها اين بوده که تمام علوم، در قرآن وجود دارد.
ما در بخش دوم کتاب (در بحث اينکه آيا تمام علوم در قرآن وجود دارد؟) اين گونه احاديث را بررسي کرديم و بيان داشتيم که از مورد بحث ما خارج است، زيرا بحث ما در ظواهر قرآن، با صرف نظر از علوم ائمه (عليهم السلام) و لوح محفوظ و باطن قرآن است.

3. دليل سوم از يک جهت صحيح و از جهتي غير صحيح، به نظر مي‌رسد: اگر قرآن را با نظريه‌ها و تئوري‌هاي ثابت نشدة علمي تفسير کنيم، همين اشکال (ترديد در ايمان مردم و ...) به وجود مي‌آيد، ولي اگر قرآن را با علوم تجربي قطعي (تجربه به همراه دليل عقلي) تفسير کنيم، اين اشکال به وجود نمي‌آيد.
ما در بحث‌هاي قبل، بيان کرديم که علوم تجربي، يقين به معناي اخص (قطع صد در صد) نمي‌آورد اما اگر يک دليل عقلي، با آن همراه شود ممکن است قطع آور باشد.

4. دليل چهارم، به صورت جزئي (موجبة جزئيه) صحيح است، يعني در بعضي موارد، افراد با حسن نيت يا سوء نيت، دچار تفسير به رأي مي‌شوند و خود را مستحق آتش الهي مي‌سازند.
اما تفسير علمي هميشه اين گونه نيست، بلکه اگر فردي با دارا بودن شرايط يک مفسر قرآن و با رعايت ضوابط تفسير معتبر، آيه‌اي از قرآن را (که ظاهر آن، با يک قانون علمي ثابت شده و قطعي موافق است) با يک مطلب قطعي علمي تفسير کند، نه تنها تفسير به رأي نيست، بلکه موجب روشن شدن مفهوم و تفسير آيه نيز مي‌گردد.

5. دليل هفتم، يک استحسان است، زيرا ممکن است در يک تفسير قرآن، هم مطالب علمي آن بررسي شود و هم مقاصد عالي آن مانند هدايت، تربيت و ... فراموش نشود و اگر يک نفر مفسر، دچار خطا شد، دليل خطا بودن يک شيوة تفسيري نيست، بلکه او افراط کرده است ولي تفسير علمي، به نحو معتدل و همراه با تفسيرهاي ديگر آيه، بلا اشکال است.

6. دليل پنجم (به صورت موجبة جزئيه) در بضعي موارد صحيح است، يعني بعضي افراد ممکن است بدون قرينه نقلي يا عقلي، به تأويل آيات قرآن بپردازند، تا افکار و نظريات مورد قبول خود را، بر قرآن تحميل کنند و اين خطاي افراد است. ما قبلاً، بيان کرديم که انواع تأويل چيست و فرق آن با تفسير در کجاست و بيان نموديم که اگر تأويل (ارجاع لفظ به معناي خلاف ظاهر) با داشتن قرينة عقلي يا نقلي قطعي باشد، اشکال ندارد و اگر بدون قرينة قطعي باشد صحيح نيست (32)، ولي در همة موارد، تفسير علمي قرآن به تأويل غير صحيح منجر نمي‌شود، بلکه اگر يک مفسر، با رعايت ضوابط تفسير معتبر، آيه‌اي از قرآن را، با يک مطلب قطعي علمي تفسير کند و از تأويل ناصواب بپرهيزد، نه تنها اشکالي پديد نمي‌آيد، بلکه معناي آيه واضح و تفسير آن روشن مي‌شود و همين طور است اگر با قرينة قطعي، تأويل صحيح نمايد.  (33)

7. دليل ششم صحيح نيست، زيرا ما در پي همين فصل، معيارهاي تفسير علمي معتبر را، بيان خواهيم کرد. پس هرگاه يک مفسر با دارا بودن شرايط تفسير و از کانال تفسير معتبر (با رعايت شرايط تفسير معتبر) اقدام به تفسير علمي کند، نه تنها عمل ذوقي و بي‌ملاک انجام نداده است، بلکه به يکي از طرق تفسير عمل نموده و معاني قرآن را روشن ساخته است.

8 . دليل هشتم براي رد تفسير علمي کافي به نظر نمي‌رسد، زيرا اينکه قرآن نور، ‌هدايت و بيان است، منافاتي با اين مطلب ندارد که براي تفسير آيه‌اي، يا روشن کردن مفاد جملات آن (که براي ما روشن نيست) اگر علوم مختلف، مانند نحو، صرف، معاني، بيان، اصول و مطالب قطعي علوم تجربي، کمک بگيريم، و اين بدان معنا نيست که قرآن نور و هدايت نباشد، زيرا قرآن در ذات خود، نور و هدايت و بلکه خودش هدايت کننده است اما فهم ما ناقص است و ما به وسيلة اين علوم، از مطالب عالي قرآن بهره‌مند مي‌شويم. پس در حقيقت، ما به کمک گرفتن از علوم براي فهم قرآن، نيازمنديم و قرآن نيازمند چيزي نيست.
موارد اختلاف در علوم را (که اشاره فرموده بودند) به اين صورت جواب مي‌دهيم که معيار ما خود قرآن است، به اين معنا که هر چه موافق قرآن بود، صحيح و هر چه مخالف بود باطل است.

9. دليل نهم، در بعضي انواع تفسير علمي صحيح است (مانند استخراج و تطبيق علوم) اما تفسير علمي حداقل به سه نوع (استخدام علوم در فهم قرآن، استخراج علوم از قرآن و تطبيق قرآن بر علوم) تقسيم مي‌شود که هميشه اين گونه نيست، بلکه گاهي الفاظ قرآني (مثل زوجيت گياهان) با قوانين علمي، کاملاً موافق است ولازم نيست الفاظ را به طور مجازي معنا کنيم.

10. دليل دهم هم، در بعضي انواع تفسير علمي، صحيح است که بعداً توضيح خواهيم داد، ولي در همة موارد و انواع تفسير علمي صادق نيست، زيرا در يک روش از تفسير علمي، ما علوم را به استخدام قرآن در مي‌آوريم و نظرية علمي را بر قرآن تحميل نمي‌کنيم، بلکه از مطالب قطعي علوم، براي روشن شدن معناي آيه استفاده مي‌نماييم.
براي مثال، اثبات حرکت خورشيد (حرکت انتقالي و ...) موجب شد تا معناي آية شريفة (الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا) (34) تا حدودي روشن شود و يا کشفيات جديد علمي موجب مي‌گرديد تا مفاهيم علمي قرآن، هر روز گوياتر و واضح‌تر شود.

11. دليل يازدهم هم، در بعضي موارد از تفسير علمي صادق است يعني کساني که مغرضانه به تفسير آيات قرآن بر طبق ميل خود (همان تفسير به رأي) بپردازند. ما هم در رد اين نوع از تفسير علمي اصرار داريم، ولي اين مورد نيز در همة موارد تفسير علمي صادق نيست.

12. دلايل دوازدهم تا پانزدهم، هدف اصلي دکتر ذهبي، از رد تفسير علمي، همانا رد کردن استخراج تمام علوم از قرآن است، از اين رو اين دلايل را در مقابل غزالي و امثال او مي‌آورد.
البته ما در رد اين قسم خاص تفسير علمي، با او موافق هستيم، (35) اما چون دکتر ذهبي، به طور مطلق دليل آورده که شامل هر سه قسم تفسير علمي استخراج علوم از قرآن، تطبيق قرآن بر علوم و استخدام علوم در فهم قرآن مي‌شود، دلايل او را به اين شرح بررسي مي‌کنيم:

الف. دليل اول او در مورد بعضي اقسام تفسير علمي صادق است. (مثل استخراج علوم از قرآن)، اما مواردي را که ظواهر قرآن با قوانين ثابت شدة علمي موافق باشد و از لحاظ لغوي قراين عقلي و نقلي، مانعي براي تفسير علمي نباشد، شامل نمي‌گردد، زيرا در اين موارد الفاظ قرآن، از معاني اصلي آن خارج نشده است، چنان که بعضي از معناي لغوي کلمة (کفاتاً) (36) در آية شريفه، حرکت زمين را فهميده‌اند؛ چرا که علم قطعي با ظاهر لفظ قرآن موافق است.

ب. قرآن براي يک نسل خاص، نازل نشده است و اينکه با مرور زمان، معاني تازه‌اي از قرآن فهميده يا کشف شود، دليل عظمت قرآن است و اين اوج بلاغت است که کسي طوري سخن گويد که هر کس و هر نسل به اندازة فهم و علم خود از آن برداشت نمايد.

ج. اگر نظريه‌هاي ثابت نشدة علوم طبيعي با قرآن،‌ تطبيق شود، همين اشکال (داخل شدن مطالب باطل و تضادهاي علوم در قرآن) به وجود مي آيد اما اگرتفسير علمي صحيح انجام گيرد؛ يعني تفسير قرآن با علوم قطعي، با رعايت شرايط تفسير و مفسر صورت پذيرد اين اشکالي به وجود نمي‌آيد.

د. اينکه راه‌هاي مختلف، براي اثبات اعجاز قرآن، وجود دارد مانع استفاده از طريق علمي، براي اثبات اعجاز قرآن نمي‌شود و اشکالي ندارد که با پيشرفت علم و آگاهي انسان، ابعاد تازه‌اي از قرآن براي ما معلوم شود.

13. دليل شانزدهم که از سيد قطب است، در مورد بعضي اقسام وروش‌هاي تفسير علمي (تطبيق قرآن بر علوم) صحيح است، ولي در مورد همة اقسام تفسير علمي صحيح نيست، زيرا اگر علوم را به استخدام قرآن در مي‌آوريم، تا مطالب علمي آن را روشن کنيم، نه تنها قرآن تابع علم نشده که علوم تابع قرآن مي‌گردد و خطاپذيري علوم، ضرري به قرآن نخواهد زد (در اين مورد، بعداً بيشتر توضيح خواهيم داد).

14. دليل هفدهم که باز هم، از سيد قطب است، همان دليل هفتم است که با بيان ديگري آمده و ما آن را به شمارة پنج جواب داديم.

15. دليل هجدهم (استعمالات عرب، معيار تفسير است) خوب است، از اين رو بعضي از اقسام تفسير علمي را که از حدود استعمالات لغات، خارج مي‌شوند رد مي‌کند، (مثل تطبيق و استخراج علوم) اما همة اقسام و روش‌هاي تفسير علمي چنين نيست، بلکه در بعضي اقسام آن، موافقت الفاظ، با معاني اصلي و ظواهر قرآن رعايت مي‌شود و اگر طبق معيارهاي تفسير معتبر، يک آيه با يک مطلب اثبات شدة علمي، موافق بود تفسير علمي مي‌کنند.

16. دليل نوزدهم براي رد تفسير علمي، شبيه به يک مغالطه است، زيرا اولاً اعجاز ادبي قرآن از صدر اسلام که مردم پيشرفت علمي نداشتند، تا امروز که مردم در اوج پيشرفت علمي هستند، پا بر جاست و هنوز هم قرآن تحدي مي‌کند، ولي کسي نمي‌تواند سوره‌اي مانند آن بياورد، ثانياً اينکه مردم نسبت به واقعيات قطعي علمي جاهل باشند، موجب باطل شدن اعجاز علمي قرآن نمي‌شود، بلکه همين مطلب خود دليل اعجاز قرآن است که آورندة قرآن از قطعيات علوم، اطلاع داشته و دانشمندان حتي در زمان حاضر، اطلاع کافي ندارند و هر چه علم پيشرفت مي‌کند، مطالب علمي قرآن روشن‌تر مي‌شود.

نتيجه

از مجموع دلايلي که براي رد تفسير علمي آورده شده بود، به اين نتيجه مي‌رسيم که بيشتر آنها، براي رد قسم خاصي از تفسير علمي (مانند استخراج همة علوم از قرآن يا تطبيق علوم بر قرآن) بود که ما هم بعضي از آن اقسام را رد مي‌کنيم و مطلب ديگر آنکه بسياري از اشکالات، در مورد سوء استفاده از تفسير علمي، براي اثبات افکار انحرافي يا تفسير به رأي بوده است که اين اشکال به افراد است، نه به شيوة تفسيري خاص! مضافاً به اينکه اين اشکال کم و بيش به همةروش‌هاي تفسير وارد است، زيرا هر کس ممکن است از هر شيوة تفسيري سوء استفاده کند.

 

ج: ديدگاه‌هاي تفصيل و دلايل آن‌ها در تفسير علمي

در بين مفسران شيعه و سني، بسياري (خصوصاً متأخران) معتقد به تفصيل در مورد تفسير علمي هستند، زيرا تفسير علمي، شيوه‌هاي فرعي و اقسام مختلفي دارد که بعضي صحيح و برخي نامعتبر هستند. ما سعي مي‌کنيم اين ديدگاه‌ها و دلايل آنها را تا حد امکان، در هم ادغام کنيم،‌ تا يک دسته‌بندي و نظمي در آنها به وجود آورده و تقديم خوانندة محترم کنيم.

 

1. تفصيل بين تطبيق (تحميل) و غير آن در تفسير علمي:

بعضي از بزرگان تفسير علمي، شيوة تحميل و تطبيق را رد مي‌کنند، ولي تفسير علمي بدون تحميل يا تطبيق را، عملاً مي‌پذيرند.
تطبيق در اينجا به معناي اين است که مفسر، در ابتدا يک نظرية علمي را انتخاب کند و سپس آيات موافق آن را، از قرآن پيدا کرده و آيات مخالف آن را تأويل نمايد که اين عمل در نهايت، منجر به تفسير به رأي خواهد شد، ولي اگر تفسير علمي به معناي موافقت ظاهر قرآن، با مطالب علمي باشد، بلااشکال است چه آنکه تحميل و تفسير به رأي، به آنها وجود ندارد.
از طرفداران اين ديدگاه، مي‌توان از علامة طباطبايي در «الميزان» نام برد. ايشان در مقدمة الميزان، روش تطبيق را رد مي‌کند (37) و حتي مي‌گويد اين تفسير نيست، ولي خودشان در موارد متعدد، در تفسير آيات، از علوم جديد کمک مي‌گيرند. (38)
و نيز استاد مصباح يزدي، در «کتاب معارف قرآن»، همين نظريه را مي‌پذيرند و مي‌گويند: «رعايت اين نکته، بسيار مهم است که واقعاً در صدد فهم آيه باشيم، نه اينکه پيشاپيش چيزي را پذيرفته باشيم و بعد بخواهيم، همان را بر آيات تطبيق کنيم و معناي دلخواه خود را بر قرآن تحميل نمائيم؛ خواه آن پيشداوري، ناشي از مفاهيم فلسفي باشد يا عرفاني، يا علوم تجربي، يا جامعه‌شناسي و يا غير آن، اين کار بسيار خطرناک است». (39)
باز از کساني که تطبيق را رد مي‌کنند، مي‌توان از استاد آيت الله جعفر سبحاني، در کتاب تفسير آيات مشکله، نام برد. (40) از طرفداران ديگر اين شيوه مي‌توان محمد مصطفي مراغي و احمد عمر ابو حجر را نام برد. براي مثال: اگر زوجيت گياهان با ظاهر آيات موافق است، اين تفسير علمي صحيح است، اما اگر نفس را به معناي پروتون وزوج را به معناي الکترون بگيريم، در حقيقت يک نظرية علمي را بر قرآن، تحميل کرده‌ايم.

 

2. تفصيل بين علوم قطعي و غير قطعي در تفسير علمي:

در اين ديدگاه، اگر ظواهر قرآن با علوم تجربي قطعي (چنانکه يک قانون علمي با شواهد عقلي و ... به مرحلة يقين برسد) موافق باشد، مي‌توان در تفسير قرآن از آن مطلب علمي استفاده کرد، ولي اگر علوم ظني باشد، مانند نظريه‌ها و تئوري‌هاي علمي، نمي‌توان ازآنها در تفسير قرآن استفاده نمود، زيرا اين نظريات در معرض تغيير و تبديل هستند و انطباق قرآن با آنها، موجب مي‌شود تا بعد از تغيير آن علوم، مردم در حجيّت و صدق قرآن شک کنند.
از طرفداران اين ديدگاه، مي‌توان استاد آيت الله مکارم شيرازي ـ دامت برکاته ـ را نام برد.
ايشان در تفسير نمونه، (41) از اين شيوه، پيروي کرده و در کتاب قرآن و آخرين پيامبر، آن را توصيه مي‌کند. (42)
يکي ديگر از موافقان اين ديدگاه، ‌آيت الله لطف الله صافي گلپايگاني، در کتاب به سوي آفريدگار است.
مثال: اگر بعضي از دانشمندان گذشته، آيات قرآن را با هيئت بطلميوسي، تفسير کرده‌اند (چنان که در کلمات بو علي سينا ديديم) نظريات اثبات نشدة علوم را در تفسير به کار برده‌اند و بعد از مدتي آن نظرية علمي تغيير کرد و آن تفسير بي‌اعتبار شد و موجب شک و ترديد گرديد.

 

3. تفصيل بين نسبت دادن قطعي و احتمالي در تفسير علمي:

از آنجا که علوم تجربي غير قطعي است، چرا که استقراء ناقص است و نمي‌تواند يقين‌آور باشد و از طرف ديگر، وحي الهي که قرآن کريم، نمونه والاي آن است قطعي و خدشه ناپذير و خطا ناپذير است. پس ما حق نداريم که مطالب علوم تجربي را، به طور حتمي و قطعي، به قرآن نسبت دهيم و بگوييم قرآن همين را مي‌گويد، بلکه با توجه به موافقت علوم جديد، با ظاهر آيه، اين طور مي‌توان گفت که: قرآن احتمالاً اين مطلب علمي را مي‌گويد.
در اين مورد حتي اگر کسي نسبت قطعي، به قرآن بدهد، نوعي تحميل حساب مي‌شود که جايز نيست (چون به تطبيق و تفسير به رأي مي‌انجامد) پس بايد علوم را بر قرآن عرضه کنيم، نه قرآن را بر علوم.
از طرفداران اين ديدگاه، مي‌توان از استاد محقق آيت الله محمد هادي معرفت نام برد.
براي توضيح بيشتر، در رابطه با اين ديدگاه بهتر است،‌ متذکر شويم که ما پس از بررسي مباني قوانين علوم تجربي، به اين نتيجه رسيديم که علوم تجربي، فقط مي‌توان يقين به معناي اعم (اطمينان با احتمال ضعيف در صدق طرف مقابل) آورد، ولي يقين به معناي اخص را (اطمينان همراه با مطابقت واقع) نمي‌تواند اثبات کند، در حالي که وحي،‌ در نظر مؤمنان، حقايق عالم را بيان مي‌کند و خطا در آن راه ندارد.

 

4. تفصيل بين استفاده از علوم، در فهم قرآن و تحميل کردن نظريات علمي بر آن:

سيد قطب (1906 ـ 1966 م) در تفسير في ظلال، اين تفصيل را ذکر مي‌کند و مي‌گويد: «چون مطالب علمي، در معرض تغيير است و مطلق نيست، پس نمي‌توان آنها را به قرآن که حقايق مطلق و نهايي دارد، نسبت داد، اضافه کرد يا تحميل نمود، ولي مي‌توان از مطالب کشف شده، در نظريات و حقايق علمي که راجع به وجود، حيات و انسان است، براي فهم قرآن استفاده کرد و مدلولات قرآن را توسعه داد». (43)
ايشان سپس براي هر دو نوع از تفسير علمي مثال مي‌زند.
بررسي ديدگاه‌هاي تفصيل به اين شرح است:
به نظر مي‌رسد که يک مفسّر آگاه، براي تفسير علمي از هيچ کدام از تفصيل‌هاي چهار گانه بي‌نياز نيست، يعني اين تفصيل‌ها مکمل يکديگرند و بي‌توجهي به هر کدام،‌ انسان را به پرتگاه تفسير به رأي مي‌رساند، از اين رو ما در پايان اين قسمت، در نتيجه گيري نهايي از هر چهار نوع تفصيل، براي تفسير علمي استفاده خواهيم کرد.

 

اقسام تفسير علمي از جهت شکل و شيوه تفسير

تفسير علمي، يک روش تفسيري است که خود داراي روش‌هاي فرعي متفاوتي است که بعضي سر از تفسير به رأي و شماري منجر به تفسير معتبر و صحيح مي‌شود و همين مطلب موجب شده، تا برخي تفسير علمي را، به کلي رد کنند و آن را نوعي تفسير به رأي يا تأويل بنامند و گروهي آن را قبول نمايند و بگويند تفسير علمي، يکي از راه‌هاي اثبات اعجاز قرآن است.
ما در اينجا شيوه‌هاي فرعي تفسير علمي را مطرح مي‌کنيم، تا هر کدام جداگانه به معرض قضاوت، گذارده شود و از خلط مباحث جلوگيري گردد:

 

الف. استخراج همة علوم از قرآن کريم:

علماء قديمي (مانند: ابن ابي الفضل المرسي، غزالي و ...) کوشيده‌اند، تا همة علوم را از قران استخراج کنند، زيرا عقيده داشتند که همه چيز در قرآن، وجود دارد و در اين راستا، آياتي که ظاهر آنها با يک قانون علمي سازگار بود، بيان مي‌کردند و هر گاه ظواهر قرآن کفايت نمي‌کرد، دست به تأويل، مي‌زند و ظواهر آيات را به نظريات و علومي که در نظر داشتند بر مي‌گرداندند و از اينجا بود که علم هندسه، حساب، پزشکي، هيأت، جبر، مقابله و جدل را از قرآن استخراج مي‌نمودند.
براي مثال: از آية شريفة (إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ) (44) آنجا که خداوند از قول حضرت ابراهيم(ع) نقل مي‌کند که «وقتي من بيمار شدم اوست که شفا مي‌دهد»  علم پزشکي را استخراج کردند (45) و علم جبر را از حرف مقطعة اوائل سوره‌ها استفاده کردند (46) و از آية شريفة (إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا) زمين لرزة سال 702 هجري قمري را پيش‌بيني کردند.(47)
روشن است که اين نوع تفسير علمي، منجر به تأويلات زياد،‌ در آيات قرآن بدون رعايت قواعد ادبي، ظواهر الفاظ و معناي لغوي آنها مي‌شود.
از همين روست که بسياري از مخالفان، ‌تفسير علمي را، نوعي تأويل و مجازگويي دانسته‌اند(48) که البته در اين قسم از تفسير علمي، حق با آنان است و ما قبلاً، اقوال و دلايل مختلف اين مسئله (وجود همة علوم در ظواهر قرآن) را بررسي کرديم و به اين نتيجه رسيديم که اين کلام، مبناي صحيحي ندارد.

 

ب. تطبيق و تحميل نظريات علمي بر قرآن کريم:

اين شيوه از تفسير علمي، در يک قرن اخير، رواج يافت و بسياري از افراد، با مسلم پنداشتن قوانين و نظريات علوم تجربي؛ سعي کردند تا آياتي موافق آنها در قرآن بيابند و هر گاه آيه‌اي موافق با آن نمي‌يافتند، دست به تأويل يا تفسير به رأي زده و آيات را بر خلاف معناي ظاهري، حمل مي‌کردند.
براي مثال، در آية شريفة (هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا) (49) «اوست خدايي که همة شما را از يک تن آفريد و از او نيز جفتش را مقرر داشت». کلمة نفس را، به معناي پروتون و زوج را الکترون معنا کردند و گفتند منظور قرآن، اين است که همة شما را از پروتون و الکترون که اجزاي مثبت و منفي اتم است آفريديم و در اين تفسير، حتي رعايت معناي لغوي و اصطلاحي نفس را نکردند.(50)
اين‌گونه تفسير علمي، در يک قرن اخير، در مصر و ايران رايج شده و موجب بدبيني بعضي دانشمندان مسلمان، نسبت به مطلق تفسير علمي گرديد و يکسره تفسير علمي را به عنوان تفسير به رأي و تحميل نظريات و عقايد بر قرآن طرد کردند، چنانکه علامة طباطبايي، تفسير علمي را نوعي تطبيق اعلام کرد.(51)
البته در مورد اين نوع تفسير علمي، حق با مخالفان آن است؛ چرا که مفسر در هنگام تفسير بايد از هرگونه پيشداوري خالي باشد، تا بتواند تفسير صحيح انجام دهد و اگر يک نظرية علمي را انتخاب کند و بر قرآن تحميل نمايد، پا را در طريق تفسير به رأي، گذاشته که در روايات وعدة عذاب به آن داده شده است.

 

ج. استخدام علوم براي فهم بهتر قرآن:

در اين شيوه از تفسير علمي، مفسّر با دارا بودن شرايط لازم و با رعايت ضوابط تفسير معتبر، اقدام به تفسير علمي قرآن مي‌کند.
او سعي دارد با استفاده از مطالب قطعي علوم (که از طريق دليل عقلي پشتيباني مي‌شود) و با ظاهر آيات قرآن (طبق معناي لغوي و اصطلاحي) موافق است به تفسير علمي بپردازد و معاني مجهول قرآن را کشف و در اختيار انسان‌هاي تشنة حقيقت قرار دهد. اين شيوة تفسير علمي، بهترين نوع و بلکه تنها نوع صحيح از تفسير علمي است.
ما در مبحث آينده، معيار اين گونه تفسير را، به طور کامل بيان خواهيم کرد، اما در اينجا تأکيد مي‌کنيم که در اين شيوة تفسيري، بايد از هر گونه تأويل و تفسير به رأي، پرهيز کرد و تنها به طور احتمالي از مقصود قرآن سخن گفت، زيرا علوم تجربي به خاطر حسي بودن و استقراء ناقص، در روش آنها نمي‌توانند نظريات قطعي بدهند.
براي مثال، آية شريفة (وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا) (52) «خورشيد در جريان است تا در محل خود استقرار يابد» در زمان صدر اسلام که نازل شد، مردم همين حرکت حسي و روزمرّة خورشيد را مي‌دانستند به اين ترتيب از اين آيه، همين حرکت را مي‌فهميدند، در حالي که حرکت خورشيد، از مشرق به مغرب کاذب است، زيرا خطاي حس باصرة ماست و در حقيقت، زمين در حرکت است از اين رو ما خورشيد را متحرک مي‌بينيم، همان طور که شخص سوار بر قطار، خانه‌هاي کنار جاده را در حرکت مي‌بيند و با پيشرفت علوم بشري و کشف حرکت زمين و خورشيد، روشن شد که خورشيد هم، خود داراي حرکت انتقالي است (نه حرکت کاذب، بلکه واقعي) و خورشيد بلکه تمام منظومة شمسي و حتي کهکشان راه شيري، در حرکت است و کهکشان‌ها و ستارگان با سرعت سرسام‌آوري از همديگر، دور مي‌شوند و عالم انبساط پيدا مي‌کند. (53) پس مي‌گوييم اگر به طور قطعي اثبات شده که خورشيد در حرکت است و ظاهر آية قرآن هم مي‌گويد که خورشيد در جريان است، پس منظور قرآن حرکت واقعي (حرکت انتقالي و ...) خورشيد است.
و نيز از کشف حرکت انتقالي و وضعي زمين، معناي آية شريفة (أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتاً)(54) روشن مي‌شود که منظور صرف کفايت زمين نيست، بلکه همان طور که معناي لغوي کفاتاً مي‌رساند، منظور طيران و حرکت زمين است و يا از کشف قانون زوجيت گياهان، معناي آيه‌اي ديگر روشن مي‌شود(55) و ...
در ضمن از اين نوع تفسير علمي، اعجاز علمي قرآن نيز اثبات مي‌شود؛ چرا که براي مثال، قانون زوجيت گياهان، در قرن هفدهم ميلادي کشف شد، اما قرآن حدود ده قرن قبل از آن، از زوج بودن گياهان سخن گفته است.

 

معيارهاي تفسير علمي معتبر

با توجه به اينکه ما در سه شيوه تفسير علمي، يک قسم را پذيرفتيم (استخدام علوم در فهم قرآن) و با عنايت به مباني و مطالبي که ما، در مورد عدم قطعيت علوم تجربي از آن ياد کرديم و با يادآوري شرايط مفسر و تفسير معتبر که، برشمرديم؛ در اينجا معيارهاي زير را، براي صحت و اعتبار تفسير علمي لازم مي‌دانيم:
1. تفسير علمي توسط مفسري صورت پذيرد که داراي شرايط لازم باشد. يعني آشنايي با ادبيات عرب، آگاهي به شأن نزول آيه، آشنايي با تاريخ پيامبر (ص) و صدر اسلام، در حدودي که به آيه مربوط است، اطلاع از علوم قرآن مانند ناسخ و منسوخ، مراجعه به احکام و اصول فقه، آگاهي از بينش‌هاي فلسفي، علمي، اجتماعي و اخلاقي، پرهيز از هر گونه پيشداوري، تطبيق و تحميل، آشنايي با تفسير و عدم تقليد از مفسران.
2. معيارهاي تفسير معتبر، در آن رعايت شده باشد. در بخش اول، چند معيار براي تفسير معتبر، قرار داديم مانند: پيروي از روش صحيح تفسير، عدم منافات تفسير با سنت قطعي، تفسير بدون پيشداوري غير ضروري، عدم منافات تفسير با آيات ديگر و حکم قطعي عقل و استفاده از منابع صحيح در تفسير که لازم است اين معيارها، در تفسير علمي نيز رعايت گردد.
3. تفسير علمي بايد به وسيلة علوم قطعي صورت گيرد (علومي که علاوه بر تجربه، به وسيلة دليل عقلي و... تأييد شود). ما، طي بحث مفصلي ثابت کرديم که علوم تجربي، به تنهايي نمي‌تواند يقين به معناي اخص بياورد؛ چرا که قوانين علوم تجربي، از طريق استقراء ناقص تعميم مي‌يابد و با اينکه اطمينان مي‌آورد، اما احتمال طرف مقابل را به صفر نمي‌رساند، بنابراين يقين به معناي اخص (اطمينان به يک طرف و عدم احتمال طرف مقابل، يعني يقين مطابق واقع) نمي‌آورد وحتي طبق آخرين نظريات دانشمندان، قوانين علمي نداريم، بلکه نظريه‌ها يا افسانه‌هاي مفيد هستند، از اين جهت در قضاياي علمي چند احتمال وجود دارد:
الف. قضية علمي که يقين به معناي اخص آورده قطع مطابق واقع مي‌آورد؛ چرا که تجربة علمي همراه با دليل عقلي است (56) (و يا به مرحلة بداهت حسي رسيده باشد).
ب. قضية علمي يقين به معناي اعم مي‌آورد، يعني اطمينان حاصل مي‌شود، ولي احتمال طرف مقابل به صفر نمي‌رسد، چنان که بيشتر قضاياي اثبات شدة علوم تجربي، اين گونه است.
ج. قضية علمي، به صورت تئوري ظني باشد که هنوز به مرحلة اثبات نرسيده است.
بنابراين در صورت دوم (ب) تفسير علمي، اگر به صورت احتمال ذکر شود، صحيح به نظر مي‌رسد. براي مثال، گفته شود: چون ظاهر قرآن، با حرکت انتقالي خورشيد، مطابق است به احتمال قوي منظور قرآن، همين حرکت است و در صورت نخست (الف) تفسير علمي جايز است، زيرا قرآن و علم قطعي (که به قطع عقلي بر مي‌گردد) معارضت ندارد، بلکه قراين قطعي «نقلي، عقلي و علمي» براي تفسير قرآن لازم است و در صورت سوم (ج) هم تفسير علمي صحيح نيست، زيرا همان اشکالاتي را پديد مي‌آورد که مخالفان تفسير علمي مي‌گفتند (مانند انطباق قرآن با علوم متغير، شک کردن مردم در صحت قرآن و ...).

 

معيارهاي تفسير علمي غير معتبر

پس با توجه به معيارهاي تفسير علمي معتبر، هر تفسير علمي که از اين دايره خارج باشد و داراي اموري به اين شرح باشد، معتبر و صحيح نيست:
الف. تفسير به رأي: هرگاه مفسر سعي کند آيات علمي قرآن را، طبق نظر خود تفسير کند و به اصطلاح، استقلال در تفسير داشته و بدون مراجعه به قراين عقلي و نقلي به تفسير علمي، بپردازد، موجب تفسير به رأي مي‌شود که وعدة عذاب بر آن داده شده است.
ب. تحميل نظرية علمي يا نظر مفسر بر قرآن: اگر تفسير علمي، بدون هماهنگي و توافق با ظواهر الفاظ و معاني لغوي و اصطلاحي آنها صورت گيرد، در نهايت منجر به تفسير به رأي، يا تأويل‌هاي غير معتبر در قرآن مي‌گردد.
ج. استخراج علوم، با تمسک به تأويل غير صحيح آيات قرآن، هر چند نظرية ‌وجود داشتن تمام علوم در قرآن مردود است (چنان که در بخش دوم کتاب متذکر شديم) اما اي عقيده پايه‌اي بر تأويل‌هاي غير صحيح مي‌گردد که نمونه‌هاي آن را در فصل پاياني کتاب مي‌آوريم.
د. تفسير علمي افراد غير متخصص، در علم تفسير، اگرچه در رشته‌اي از علوم تجربي متخصص باشند، ارزشي در تفسير ندارد، بلکه گاهي منجر به تفسر به رأي نيز مي‌شود، همان طور که اظهار نظر يک نفر مفسر در علوم پزشکي (بدون تخصص در آنها) ارزشي ندارد.
هـ . اگر قرآن به وسيلة علوم ظني، نظريه‌ها و تئوري‌ها، تفسير گردد تفسير علمي معتبري نيست، زيرا وحي قطعي مطابق واقع را با علوم ظني متغير، انطباق دادن، پيامدي غير از در معرض تغيير قرار دادن قرآن ندارد که آن هم بعد از تغيير علوم، موجب شک مردم در آيات و اخبار قرآني مي‌شود.
و. تفسير قرآن به وسيلة قضاياي يقيني (يقين به معناي اعم = اطمينان با احتمال ضعيف طرف مقابل) جايز نيست، مگر به صورت احتمالي. يعني بگويد به احتمال قوي مقصود قرآن اين است، زيرا احتمال خطا در قضاياي علوم تجربي (که با عقل تأييد نشده) وجود دارد. پس اسناد قطعي اين علوم به قرآن، همانا تحميل يک نظرية علمي بر قرآن است.

 

آثار مثبت تفسير علمي

طرفداران تفسير علمي، آثار و نتايج مثبتي را براي تفسير علمي متذکر شده‌اند که ما، به طور خلاصه آنها را ذکر مي‌کنيم:
1. اثبات اعجاز علمي قرآن که اين مطلب خود دو پيامد مهم دارد:
الف. موجب اتمام حجت، بر کفار در دعوت آنان به اسلام و احياناً ميل آنان به اسلام مي‌گردد، زيرا قرآن (بر خلاف کتاب‌هاي مقدس رايج در دنيا) نه تنها با علم معارضت ندارد که مطالب علمي مهمي را نيز براي بشر، به ارمغان آورده است.
ب. موجب تقويت ايمان مسلمانان به قرآن، نبوت و حقانيت اسلام مي‌شود.
2. روشن شدن تفسير علمي آيات قرآن؛ چرا که تفسير علمي، خود يک روش در تفسير است که بدون آن، تفسير قرآن ناقص خواهد بود.
3. جلوگيري از پندار تعارض علم و دين؛ چرا که با روشن شدن مطالب علمي قرآن، همة افراد با انصاف متوجه مي‌شوند که اسلام، نه تنها با علوم سازگار است، بلکه علم مؤيد دين است.
4. موجب تعميق فهم ما از قرآن و توسعة مدلول آيات قرآن مي‌شود (سيد قطب).
تذکر: آثار منفي که در دلايل مخالفان ذکر شد، ‌مربوط به تفسير علمي غير معتبر (استخراج علوم، تحميل و تطبيق) است.

 

نویسنده: دکتر محمد علي رضايي اصفهاني

پی نوشت:

1. سورة مرسلات،‌ 25.
2. ترجمة الهي قمشه‌اي در قرآن معناي اول را ذکر مي‌کند.
3. تفسير الفرقان، ج 29، ص 341 چاپ بيروت، 1978 م.
4. اين استدلال را علامة طباطبايي (ره) در جلد اول الميزان ص 7 از قول طرفداران تفسير علمي مي‌آورند (با تصرف در عبارات).
5. در فصل پاياني کتاب،‌ اين مثال را ملاحظه کنيد که علامة مجلسي (ره) و بو علي سينا، چنين تفسير کرده‌اند.
6. القرآن والعلم الحديث، ص 26، تأليف عبدالرزاق نوفل (چاپ درالکتاب العربي، 1973 م) با تصرف در عبارات ذکر کرديم.
7. سورة نحل، 89 .
8. سورة انعام، 38.
9. سورة انعام، 59.
10. الاحياء، 1/289، طبع دارالمعرفة؛ الاتقان سيوطي، 4/38، طبع رضي.
11. سورة نحل، 89 .
12. سورة انعام، 38.
13. شاطبي اين استدلال را نموده است (در فصل قبل کلام ايشان را ملاحظه کنيد).
14. سورة اعراف، 189، با ترجمة الهي قمشه‌اي.
15. عبدالرزاق نوفل (به مبحث موافقان تفسير علمي مراجعه کنيد).
16. دروس سنن کائنات، ص 228، به نقل از تفسير علمي، اثر احمد عمر ابوحجر، ص 451.
17. تفسير به رأي، استاد مکارم شيرازي، ص 78.
18. منظور سال‌هاي 1345 ـ 1346 هجري شمسي است که ايشان مقدمة کتاب علل گرايش را در چاپ هشتم نوشته‌اند.
19. مجموعة آثار شهيد مطهري، ج 1، ص 458 ـ 460 (علل گرايش به ماديگري).
20 مجموعة آثار شهيد مطهري، ج 1، ص 460 ـ 470 (چاپ انتشارات صدرا).
21. ما در فصل پاياني اين کتاب، اين مسئله را بررسي مي‌کنيم، اما براي اطلاع بيشتر، به کتاب نظرية تکامل از ديدگاه قرآن، تأليف مسيح مهاجري و کتاب تکامل در قرآن، استاد مشکيني و کتاب خلقت انسان در بيان قرآن، تأليف دکتر يدالله سحابي مراجعه کنيد.
22. در فصل قبل، به نظرية بو علي سينا، علامة مجلسي و رشيد رضا در المنار مراجعه شود.
23. مضمون کلام علامة طباطبايي در الميزان، ج 1، ص 8 به بعد.
24. مضمون کلام علامة طباطبايي در الميزان، ج 1، ص 6 به بعد.
25. همان.
26. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 491 ـ 494 (چاپ دوم سال 1976 و چاپ دارالکتب الحديثه، با تلخيص و تصرف در عبارات).
27. همان.
28. منبع پيشين.
29. همان.
30. تفسير في ضلال القرآن، ج 1، ص 261 ـ 263 (با تصرف در عبارات).
31. همان.
32. در بخش اول، چهار معنا براي تأويل ذکر کرديم و موارد جواز و عدم جواز آن را توضيح داديم، مراجعه کنيد.
33. همان.
34. سورة يس، 38.
35. در بخش دوم کتاب، ثابت کرديم که استخراج و نسبت دادن تمام علوم باجزئيات آنها، به ظواهر قرآن، بي‌مورد به نظر مي‌رسد و دلايل آن مخدوش است.
36. سورة مرسلات، 25.
37. الميزان، ج 1، ص 7 ـ 8 .
38. براي اطلاع بيشتر در فصل قبل، نظريات و نمونه گفتار علامه را ملاحظه فرماييد.
39. معارف قرآن، تأليف استاد مصباح يزدي، ص 229.
40. تفسير صحيح آيات مشکلة قرآن،‌ اثر استاد آيت الله سبحاني، تنظيم سيد هادي خسروشاهي،‌ص 315.
41. تفسير نمونه، ج 1، ص 131 و ج 11، ص 410 و ج 12، ص 275 و...
42. قرآن و آخرين پيامبر، ص 147 به بعد (انتشارات دارالکتب الاسلاميه تهران).
43. تفسير في ضلال القرآن، ج 1، ص 260 به بعد، با تلخيص و نقل به معني (چاپ دار احياء التراث العربي، بيروت).
44. سورة شعراء، 80 .
45. جواهر القرآن، تأليف ابوحامد غزالي، ص 27، فصل خامس (چاپ بيروت، المرکز العربي للکتاب).
46. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 481، از ابن ابي الفضل مرسي نقل مي‌کند.
47. البرهان في علوم القرآن، ج 2، ص 181 ـ 182 (چاپ دارالمعرفه بيروت).
48. به فصل قبل، سخنان دکتر ذهبي و شاطبي، مراجعه کنيد.
49. سورة اعراف، 189، با ترجمة الهي قمشه‌اي.
50. القرآن و العلم  الحديث، ص 156.
51. به مقدمة تفسير الميزان، ج 1، ص 6 به بعد مراجعه کنيد.
52. سورة يس، 38.
53. کتاب فيزيک نوين، ص 45 تا ص 48، تأليف دکتر اريک ـ ‌اوبلاکر، ترجمة بهروز بيضائي (انتشارات قدياني زمستان 1370).
54. سورة مرسلات، 25.
55. سورة يس، 36.
56. براي اين مورد، مثال حرکت زمين يا تسخير ماه را مي‌آورند و با آيات قرآن، مطابقت مي‌کنند، اما اين مثال‌ها قابل خدشه است، زيرا بداهت حسي دارد اما بداهت عقلي (مانند قضاياي اوليه، اجتماع نقيضين و کل اعظم از جزء است) ندارد لکن بحث ما در تقسيم علوم است، اگرچه مثال فعلي در قرآن وعلم نداشته باشد و اين ضرري به صحت مطلب نمي‌زند.