قوم عاد

عاد، نام شخصي است که قبيله و قوم به نام او تسميه شدهاند.1 شايد هم نام جد اين قوم عاد بوده است.
برخي از مورخان معتقدند عاد بر دو قبيله اطلاق ميشود يکي عاد اولي که لفظ آن در قرآن آمده (آنها احتمالاً قبل از تاريخ زندگي ميکردهاند) و قبيله دوم در دوران تاريخ بشر بوده است2
اينکه قوم حضرت هود (ع) کدام قبيله بوده است در آن اختلاف است، چه بسا عاد اولي، همان قوم هود (ع) باشد.3

 

ياد کرد قرآن از قوم عاد

«وَ اذْكُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقَافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِن بَين‏ِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا اللَّهَ إِنىّ‏ِ أَخَافُ عَلَيْكمُ‏ْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيم‏ »4
«(سرگذشت هود) برادر قوم عاد را ياد كن، آن زمان كه قومش را در سرزمين «احقاف» بيم داد در حالى كه پيامبران زيادى قبل از او در گذشته‏هاى دور و نزديك آمده بودند كه: جز خداى يگانه را نپرستيد! (و گفت:) من بر شما از عذاب روزى بزرگ مى‏ترسم.»

تعبير به « اخ » (برادر) براى بيان نهايت دلسوزى و صفاى اين پيامبر بزرگ نسبت به قوم خويش است، اين تعبير چنان كه مى‏دانيم در مورد عده‏اى از پيامبران بزرگ در قرآن مجيد آمده است، آنها برادرى دلسوز و مهربان براى اقوام خويش بودند كه از هيچ نوع فداكارى مضايقه نكردند. اين تعبير ممكن است در ضمن اشاره‏اى به ارتباط خويشاوندى ميان اين پيامبران و اقوامشان نيز باشد.5

از آيات قرآن بر ميآيد که قوم عاد، بلند قامت و نيرومند بودهاند به همين نسبت ساختمانهاي محکم و بزرگ ميساختند؛ آنها قومي مترقي و داراي شهرهاي آباد و سرزمينهاي حاصلخيز بودهاند و قرآن از آنها اينگونه ياد ميکند:
«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ. إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ. الَّتىِ لَمْ يخُْلَقْ مِثْلُهَا فىِ الْبِلَد »6
« آيا نديدى پروردگارت با قوم «عاد» چه كرد؟ و با آن شهر «ارَم» با عظمت، همان شهرى كه مانندش در شهرها آفريده نشده بود.»7
در اينكه «ارم» نام شخص يا قبيله است، يا نام محل و شهرى، در ميان مفسران گفتگو است. ولى مناسب با آيه بعد، اين است كه «ارم» نام شهر بى‏نظير آنها باشد.
«عماد» به معنى ستون و جمع آن « عُمُد» است.
بنا بر تفسير اول اشاره به اندام نيرومند و پيكرهاى ستون مانند قوم عاد است، و بنا بر تفسير دوم اشاره به ساختمانهاى با عظمت و كاخهاى رفيع و ستونهاى عظيمى است كه در اين كاخها به كار رفته بود، و در هر دو صورت اشاره‏اى است به قدرت و قوت قوم عاد.8
معناي «ذات العماد» آن است كه آنها قطعه سنگهاى بزرگى را به اندازه بلندى كوه، از كوهى مى‏بريدند و پايه مى‏ساختند، بعد اين ستونها را در هر كجا مى‏خواستند مى‏افراشتند، سپس در بالاى آن كاخهاى خود را مى‏ساختند بدين سبب آنها را «ذات العماد» گفتند.9

 

آئين قوم عاد 

اين قوم كافر و بت پرست بودند و طاغيان مستكبر خود را اطاعت مي کردند:
«وَ تِلْكَ عادٌ جَحَدُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنيد »10
«و اين قوم «عاد» بود كه آيات پروردگارشان را انكار كردند و پيامبران او را معصيت نمودند و از فرمان هر ستمگر دشمن حق، پيروى كردند.»
چون کشورشان وسعت يافت، سر بر طغيان و سرکشي برداشتند، تا اينکه هود(ع) بر ايشان مبعوث شد.11

 

رسالت حضرت هود (عليه السلام)

"هود" اين نام بدين جهت بر او نهاده شده كه از آنچه قومش بدان گمراه شده بودند هدايت يافت و به آن مبتلا نگرديد. سپس از طرف خداوند مبعوث شد تا آنان را از گمراهى رهانيده و به شاهراه هدايت برساند.12
« وَ إِلىَ‏ عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا  قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيرُْهُ  إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُفْترَُونَ »13
« (ما) به سوى (قوم) عاد، برادرشان «هود» را فرستاديم (به آنها) گفت: «اى قوم من! خدا را پرستش كنيد، كه معبودى جز او براى شما نيست. شما فقط تهمت مى‏زنيد (و بتها را شريك او مى‏خوانيد)».

نخستين دعوت هود(ع)، همان دعوت تمام انبيا بود، دعوت به سوى توحيد و نفى هر گونه شرك ،چه افترا و تهمتى از اين بالاتر كه براى بتهايي بى‏ارزش آن همه مقام قائل ميشدند.14
«وَ يَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلىَ‏ قُوَّتِكُمْ وَ لَا تَتَوَلَّوْا مجُْرِمِين »15
«و اى قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد، سپس به سوى او بازگرديد، تا (باران) آسمان را پى در پى بر شما بفرستد و نيرويى بر نيرويتان بيفزايد و گنهكارانه، روى (از حق)بر نتابيد!»
برخى گفته‏اند: قوم عاد دچار خشكسالى شده بودند و هود (با بيان اين جمله) به آنها وعده داد كه اگر توبه كنند، با آمدن باران سر زمينشان سر سبز و خرم و مزارعشان آباد گردد، و درخت‏ها بارور و ميوه‏ها فراوان شود.
«قوّت» در اينجا بمال و فرزند و نيرو تفسير شده و همه اينها چيزهايى است كه انسان بدانها نيرو گيرد.16

هود (ع) در اندرز ايشان نهايت سعي خود را کرد، اما آنان رسالت او را انکار کردند:
«قَالُواْ يَهُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَيِّنَةٍ وَ مَا نحَْنُ بِتَارِكىِ ءَالِهَتِنَا عَن قَوْلِكَ وَ مَا نحَْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِين »‏17
« گفتند: «اى هود! تو دليل روشنى براى ما نياورده‏اى! و ما خدايان خود را بخاطر حرف تو رها نخواهيم كرد! و ما (اصلًا) به تو ايمان نمى‏آوريم.‏»
نسبت جنون به او دادند، جنوني که بر اثر خشم خدايان حاصل شده بود:
« إِن نَّقُولُ إِلَّا اعْترََئكَ بَعْضُ ءَالِهَتِنَا بِسُوءٍ »18
« ما (درباره تو) فقط مى‏گوييم: بعضى از خدايان ما، به تو زيان رسانده (و عقلت را ربوده اند!»
و اين بهترين دليل بر خرافه پرستي آنها بود. اما هود (ع) بيزاري خود را از بت ها اعلام داشت:
«قَالَ إِنىّ‏ِ أُشهِْدُ اللَّهَ وَ اشهَْدُواْ أَنىّ‏ِ بَرِى‏ءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ »19
«(هود) گفت: من خدا را به شهادت مى‏طلبم، شما نيز گواه باشيد كه من بيزارم از آنچه شريك (خدا) قرار مى‏دهيد...»
و به آنها اخطار كرد: اگر حق را نپذيريد نابود خواهيد شد و قوم ديگري، جانشين شما خواهد گرديد:
«فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقَدْ أَبْلَغْتُكمُ مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكمُ‏ْ  وَ يَسْتَخْلِفُ رَبىّ‏ِ قَوْمًا غَيرَْكم‏...»20
«پس اگر روى برگردانيد، من رسالتى را كه مأمور بودم به شما رساندم و پروردگارم گروه ديگرى را جانشين شما مى‏كند...»

 

سرانجام قوم عاد 

بعد از سه سال قحطي و توبه نکردن قوم خيره سر عاد، ابر سياهي در آسمان ظاهر ميشود گمان ميکنند، ميخواهد باران ببارد، ولي آن در حقيقت شروع عذاب بود:
« فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضًا مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتهِِمْ قَالُواْ هَذَا عَارِضٌ ممُّْطِرُنَا  بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ  رِيحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيم » ‏21
«هنگامى كه آن (عذاب الهى) را بصورت ابر گسترده‏اى ديدند كه بسوى درّه‏ها و آبگيرهاى آنان در حركت است (خوشحال شدند) گفتند: «اين ابرى است كه بر ما مى‏بارد» (ولى به آنها گفته شد:) اين همان چيزى است كه براى آمدنش شتاب مى‏كرديد، تندبادى است (وحشتناك) كه عذاب دردناكى در آن است.»
اين قوم بوسيله بادي عجيب، عذاب شدند که با تعابير مختلف در قرآن بيان شده است:

1- « فَأَرْسَلْنَا عَلَيهِْمْ رِيحًا صَرْصَرا ...ً»22
«سرانجام تندبادى شديد و هول‏انگيز و سرد و سخت بر آنها فرستاديم‏...».

2- « وَ أَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُواْ بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَة »
«و امّا قوم عاد با تند بادى طغيانگر و سرد و پرصدا به هلاكت رسيدند.»23.

3- «وَ فىِ عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَيهِْمُ الرِّيحَ الْعَقِيم‏» 24
« و (همچنين) در سرگذشت «عاد» (آيتى است) در آن هنگام كه تندبادى بى‏باران بر آنها فرستاديم.»

«ريح عقيم» بادى است كه نه ابر مي آورد و نه درخت را بارور مي سازد، توأم با عذاب و بى‏رحم است و خداوند آن را بر قوم عاد فرستاد تا نابودشان سازد، چنان كه مى‏دانيم بادهاى ديگر نطفه را به گياه تلقيح مى‏كنند، ولى اين باد عذاب را به آنها تلقيح كرد. يعنى رحمت از آن پديدار نمى‏گشت، مانند مردى كه صاحب فرزند نشود؛ پس همه كاخها و دژها و شهرها و هر بناى محكم و استوارى را كه در آنجا بود چنان خرد و نابود كرد و درهم كوبيد (چون گندمى زير سنگ آسياب) و همچون ماسه نرم روان شدند كه باد جابجايشان مى‏كرد. و به آسمان مى‏برد (هفت شب و هشت روز پى در پى آن تندباد عقيم برايشان وزيد.)25

4- « رِيحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيم » 26
«تند بادي است وحشتناک که عذاب دردناکي در آن است».
البته اينکه اين باد چه بادي بوده است، خالي از ابهام نيست؛ آيا تند بادي بوده پر قدرت که مردم را به اين طرف و آن طرف مي افکنده يا اينکه داراي سوزاندگي و مسموميت خاصي بود که همه چيز را چون استخوان، پوسيده ميکرده است؟27 والله اعلم.

 

نویسنده: علي محمودي

  • 1. قرشي، علي اکبر؛ قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1372ش، ششم، ج 5، ص 67
  • 2. قصه هاي قرآن بر اساس تفسير نمونه، پيشين، ص 61
  • 3. فعال عراقي نژاد، حسين؛ داستانهاي قرآن و تاريخ انبياء در الميزان، تهران، سبحان، 1378ش، دوم ،ج 1،ص 274
  • 4. احقاف/21 «ترجمه آيات از آيت الله مکارم شيرازي مي باشد»
  • 5. مكارم شيرازي ،ناصر وهمكاران؛ تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1374ش، اول،ج21، ص351
  • 6. فجر/8-6
  • 7. داستانهاي قرآن و تاريخ انبياء در الميزان، پيشين، 275
  • 8. تفسير نمونه، پيشين، ج26، ص452
  • 9. شيخ صدوق،محمد بن على؛ معاني الاخبار، ترجمه عبد العلى محمدى شاهرودي، تهران،‏ دارالكتب الاسلاميه،1377 ش،‏ دوم،‏ ج‏1، ص109
  • 10. هود/59
  • 11. صدرحاج سيد جوادي، احمد وديگران؛ دايرة المعارف تشيع، تهران، شهيد سعيد محبي، 1384ش، اول، ج 11،ص 4
  • 12. معاني الاخبار، پيشين، ج1، ص108
  • 13. هود/50
  • 14. تفسير نمونه، پيشين، ج9، ص128
  • 15. هود/52
  • 16. طبرسي ،فضل بن حسن؛ تفسير مجمع البيان، ترجمه گروهي از مترجمان، تهران فراهاني،1360 ش، اول،ج12 ،ص76
  • 17. هود/53
  • 18. هود/54
  • 19. هود/54
  • 20. هود/57
  • 21. احقاف/24
  • 22. فصلت/16
  • 23. حاقه /6
  • 24. ذاريات/41
  • 25. معاني الاخبار ،پيشين ،ج1،ص108
  • 26. احقاف/24
  • 27. ذاريات/42