كیفیت نزول وحی(قسمت اول)

پیامبر(ص) هنگام نزول وحی مستقیم، بر خود احساس سنگینی می كرد، و ازشدت سنگینی كه بر او وارد می شد بدنش داغ می شد، و از پیشانی مباركش عرق سرازیر می گشت اگر بر شتری یا اسبی سوار بود، كمر حیوان خم می شد و به نزدیك زمین می رسید علی (ع) می فرماید: «موقعی كه سوره مائده بر پیامبر نازل شد، ایشان بر استری به نام «شهبا» سوار بودند وحی بر ایشان سنگینی كرد، به طوری كه حیوان ایستاد و شكمش پایین آمد دیدم كه نزدیك بود ناف او به زمین برسد، در آن حال پیامبر از خود رفت و دست خود را بر سر یكی از صحابه نهاد»(1)عباده بن صامت می گوید: «هنگام نزول وحی گونه های پیامبر(ص) درهم می كشید و رنگ او تغییرمی كرد در آن حال سر خود را فرو می افكند و صحابه نیز چنین می كردند»(2) گاه می شد كه زانوی پیامبر بر زانوی كسی بود، در آن حال وحی نازل می شد، آن شخص تحمل سنگینی زانوی پیامبر را نداشت ما نمی دانیم چرا پیامبر(ص) دچاراین حالت می شد، چون از حقیقت وحی آگاه نیستیم برای تفصیل بیش تر می توان به كتاب هایی كه درباره وحی و كیفیت آن نگاشته شده است مراجعه كرد(3)
در طول تاریخ گروهی از معاندان سعی نموده اند با ساختن داستان های بی اساس و موهون، اصل مهم وحی را زیر سؤال ببرند آنان در این راستا افسانه هایی درزمینه وحی بر پیامبر اسلام، جعل كرده اند در این جا برای دفع شبهه مقدمه ای را بادو پرسش آغاز می كنیم :
1. آیا ممكن است پیامبری، در آغاز بعثت به خود گمان ناروا برد و در آن چه بر او پدید گشته است شك و تردید نماید؟
2. آیا امكان دارد كه گاه شیطان، در امر وحی دخالت كند و تسویلات خود رابه صورت وحی جلوه دهد؟
در گفته های اهل بیت(ع) و تعالیم عالیه ای كه از خاندان پیامبر اكرم(ص) صادرشده، پاسخ هر دو سؤال منفی است ولی در نوشته های اهل حدیث كه از غیرطریق اهل بیت(ع) گرفته شده است جواب مثبت است آنان روایاتی در این زمینه آورده اند كه با مقام عصمت منافات دارد و علاوه برآن پایه و اساس نبوت را زیر سؤال می برد.
اینك برای نمونه به دو داستان برگرفته شده از روایات اهل حدیث اشاره و با دلایل عقلی و نقلی ساختگی بودن آن ها را روشن می كنیم:

 

داستان ورقه بن نوفل

ورقه بن نوفل از عموزادگان خدیجه و فردی با سواد اندك و كم و بیش از تاریخ ‌انبیای سلف با خبر بود در وصف او گفته اند: «و كان قارئا للكتب و كانت له رغبه عن عباده الاوثان »(4) می گویند: او بود كه پیامبر اسلام(ص) را از نگرانی كه در آغازبعثت برایش رخ داده بود نجات داد بخاری، مسلم، ابن هشام و طبری شرح واقعه را چنین گفته اند:
آن گاه كه محمد(ص) در غار حرا با خدای خود خلوت كرده بود، ناگهان ندایی به گوشش رسید كه او را می خواند سربلند كرد تا بداند كیست، با موجودی هولناك مواجه گردید وحشت زده به هر طرف می نگریست همان صورت وحشت ناك رامی دید كه آسمان را پر كرده بود از شدت وحشت و دهشت از خود بی خود شد ودر این حال مدت ها ماند خدیجه كه از تاخیر او نگران شده بود، كسی را به دنبال او فرستاد ولی او را نیافت، تا آن كه پیامبر(ص) به خود آمد و به خانه رفت، ولی باحالتی هراسناك و خود باخته خدیجه پرسید: تو را چه می شود؟
گفت : «از آن چه می ترسیدم بر سرم آمد پیوسته در بیم آن بودم كه مبادا دیوانه شوم، اكنون دچار آن شده ام !» خدیجه گفت : هرگز گمان بد به خود راه مده تو مرد خدا هستی و خداوندتو را رها نمی كند حتما نوید آینده روشنی است سپس برای رفع نگرانی كامل پیامبر(ص)، او را به خانه ورقه بن نوفل برد و شرح ماجرا را به او گفت ورقه پرسش هایی از پیامبر(ص) كرد، در پایان به وی گفت : نگران نباش، این همان پیك حق است كه بر موسی كلیم نازل شده و اكنون بر تو نازل گردیده است و نبوت تو رانوید می دهد گویند این جا بود كه پیامبر اكرم (ص) احساس آرامش كرد و فرمود:اكنون دانستم كه پیامبرم «فعند ذلك اطمان باله و ذهبت روعته و ایقن انه نبی».(5)
این داستان یكی از ده ها داستان ساخته شده كینه توزان دو قرن اول اسلام است كه خود را مسلمان معرفی نموده، با ساختن این گونه حكایت های افسانه آمیز، ضمن سرگرم كردن عامه، در عقاید خاصه ایجاد خلل می كردند و تیشه به ریشه اسلام می زدند در سال های اخیر نیز دشمنان اسلام این داستان و داستان های مشابه از جمله داستان آیات شیطانی را دست آویز خود قرار داده، بر سستی پایه های اولیه اسلام شاهد گرفته اند.
چگونه پیامبری كه مدارج كمال را صعود نموده، از مدت ها پیش نوید نبوت رادر خود احساس كرده، حقایق بر وی آشكار نشده است در حالی كه بالاترین ووالاترین عقول را در خود یافته است : «ان اللّه وجد قلب محمد(ص) افضل القلوب و اوعاها، فاختاره لنبوته» چگونه انسانی كه چنین تكامل یافته است، در آن موقع حساس، نگران می شود و به خود شك می برد، سپس با تجربه یك زن و پرسش یك مرد كه اندك سوادی دارد این نگرانی از وی رفع می شود، آن گاه اطمینان حاصل می كند كه پیامبر است؟
! این داستان، علاوه برآن كه با مقام شامخ نبوت منافات دارد، با ظواهر آیات و روایات صادره از اهل بیت (ع) نیز مخالف است در این جاضمن بیان اقوال برخی بزرگان در باره این داستان، به ذكر دلایل ساختگی بودن آن می پردازیم:
قاضی عیاض(6) (متوفای 544) در بیان این نكته كه امر وحی بر شخص پیامبر فاقد هرگونه ابهام و شك است می گوید: «هرگز نشاید كه ابلیس در صورت فرشته درآمده و امر را بر پیامبر مشتبه سازد، نه در آغاز بعثت و نه پس از آن و همین آرامش و استواری و اعتماد به نفس، كه پیامبر اكرم (ص) در این گونه مواقع از خودنشان داد، خود یكی از دلایل اعجاز نبوت به شمار می رود آری هرگز پیامبر شك نمی كند و تردید به خود راه نمی دهد كه آن كه بر او آمده فرشته است و از جانب حق تعالی پیام آورده است به طور قطع امر بر او آشكار است، زیرا حكمت الهی اقتضامی كند كه امر بر وی كاملا روشن شود تا آشكارا آن چه می بیند، لمس كند یا دلایل كافی در اختیار او قرار می دهد تا كلمات اللّه ثابت و استوار جلوه كند «و تمت كلمه ربك صدقا و عدلا لا مبدل لكلماته ».(7)
امین الاسلام طبرسی نیز بیان می كند كه برای آن كه پیامبر بتواند دیگران را با وحی هدایت نماید، خود باید از هرگونه خطا و اشتباه در دریافت وحی مصون باشد لذا در تفسیر سوره مدثر می گوید: «ان اللّه لا یوحی الی رسوله الا بالبراهین النیره و الایات البینه الداله علی ان ما یوحی الیه انما هو من اللّه تعالی فلا یحتاج الی شی سواها لا یفزع و لا یفزع و لا یفرق(8)، به درستی كه خداوند وحی نمی كندبه رسولی مگر با دلایل روشن و نشانه های آشكار كه خود دلالت دارد بر این كه آن چه بر او وحی می شود، از جانب حق تعالی است و به چیز دیگری نیازنداردهرگز ترسانده نمی شود و نمی هراسد و به خود نمی لرزد».
به طور كلی آیات قرآنی بر این نكته تصریح دارند كه پیامبران الهی از آغاز وحی، پیام ها را به روشنی دریافت نموده و دچار شك و تردید نمی شوند مقام حضور درپیش گاه حق جای گاهی است كه در آن وهم و شك و ترس راه ندارد موسی (ع) درآغاز بعثت مورد عنایت خاص پروردگار قرار گرفته، به او خطاب می شود: «یا موسی انی انا ربك فاخلع نعلیك انك بالواد المقدس طوی، و انا اخترتك فاستمع لما یوحی، اننی انااللّه لا اله الا انا فاعبدنی و اقم الصلاه لذكری(9)، ای موسی ! این منم پرودگار تو،پای پوش خویش بیرون آور كه در وادی مقدس طوی هستی و من تو را برگزیده ام ،پس به آن چه وحی می شود گوش فرا ده منم، من، خدایی كه جز من خدایی نیست پس مرا پرستش كن و به یاد من نماز برپا دار» سپس به او دستور داده می شود: «و الق عصاك، فلما رآها تهتز كانها جان ولی مدبرا و لم یعقب، و عصایت رابیفكن، پس چون آن را هم چون ماری دید كه می جنبد (ترسید و) به عقب برگشت و (حتی) پشت سر خود را ننگریست» از این جهت مورد عتاب قرار گرفت : «یا موسی لا تخف انی لا یخاف لدی المرسلون(10)، ای موسی نترس كه رسولان در نزد من نمی ترسند» بدین ترتیب به محض ایجاد ترس، عنایت الهی شامل حال پیامبر الهی گشته او را از هرگونه هراس رها كرده است این یك قانون كلی است هر كه درآن جای گاه شرف حضور یافت، از چیزی خوف ندارد، زیرا در سایه عنایت الهی قرار گرفته و در فضایی امن و آرامش بخش استقرار یافته است.
برای آن كه ابراهیم خلیل الرحمان (ع) آرامش و عین الیقین پیدا كند، پرده از پیش روی او بركنار شد تا حقایق عالم ملكوت بر او مكشوف گردد: «و كذلك نری ابراهیم ملكوت السماوات و الا رض و لیكون من الموقنین(11)، و این گونه ملكوت آسمان ها وزمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جمله یقین كنندگان باشد».
آیات فوق نشان می دهند كه پیامبران در محضر الهی دارای بینشی روشن وعاری از هرگونه شك و ریب هستند هم چنین ملكوت آسمان ها و زمین بر آنان منكشف گردیده تا از موقنین شوند آیا پیامبر اسلام از این قانون مستثنی بود تا درچنان موقع حساس و سرنوشت ساز به خود رها شود، به خویشتن گمان بد برد و دربیم و هراس به سر برد؟
آیا پیامبر اسلام مقامی كمتر از مقام موسی و ابراهیم خلیل داشت تا عنایتی كه خدا درباره آنان روا داشته است، درباره او روا ندارد؟
مولی امیرالمؤمنین (ع) درباره پیامبر اكرم (ص) می فرماید: «و لقد قرن اللّه به (ص) من لدن ان كان فطیما، اعظم ملك من ملائكته، یسلك به طریق المكارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره(12)، خداوند شبانه روز فرشته ای را بر او گمارده بود تا او را به كمالات انسانی رهنمون باشد».
 

  • (1). تفسیر عیاشی، ج1، ص 388.
  • (2). طبقات ابن سعد، ج1، ص 131.
  • (3). ر ك : محمد هادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج 1، ص 66 به بعد.
  • (4). و كان ورقه قد تنصر و قرا الكتب و سمع من اهل التوراه و الانجیل (سیره ابن هشام، ج1، ص 254) و كان امرا تنصر فی الجاهلیه و كان یكتب الكتاب بالعبرانیه فیكتب من الانجیل بالعبرانیه (صحیح بخاری، ج1 ،ص 3).
  • (5). محمد حسین هیكل، حیاه محمد، ص 96 95 صحیح مسلم، ج1، ص 99 97 صحیح بخاری، ج1، ص 4 3 سیره ابن هشام، ج1، ص 255 252 ابوجعفر محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ج2، ص 300 298 هم او،جامع البیان (تفسیر طبری) ج30، ص 161.
  • (6). قاضی عیاض از بزرگان و دانش مندان اندلس بود ابن خلكان گوید: «كان امام وقته فی الحدیث و علومه والنحو و اللغه و كلام العرب و ایامهم و انسابهم و صنف التصانیف المفیده (وفیات الاعیان، ج3 ،ص 483شماره511 ).
  • (7). انعام 6: 115 ر ك : رساله الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج2، ص 112 شرح ملا علی القاری، ج2، ص 563.
  • (8). ابوالفضل طبرسی، مجمع البیان (تفسیر طبرسی )، ج10، ص 384.
  • (9). طه20 : 14 11.
  • (10). نمل27 : 10.
  • (11). انعام6 : 75.
  • (12). صبحی صالح، نهج البلاغه، خطبه قاصعه، شماره 192، ص 300.