مبانى روش شناسى علوم قرآنى

اين مقاله درصدد تبيين مبانى و زيرساخت هاى كلان روش شناسى علوم قرآنى است كه در چهار محور به بحث و بررسى فشرده درباره آن مى پردازد: هويت شناسى علوم قرآنى، جايگاه روش شناسى علوم قرآنى، روش شناسى علوم قرآنى در پرتو نگرش شناسى و تمايز و تشابه روش هاى علوم قرآنى.

نخست مفهوم علوم قرآنى در فرهنگ كلاسيك مطرح مى شود و سه علم مورد تعريف و شناسايى قرار مى گيرد: فلسفه علوم قرآنى فلسفه قرآن شناسى و علم تفسير.
سپس جايگاه روش شناسى علوم قرآنى در ميان روش شناسى عمومى تحقيق روش شناسى علوم روش شناسى علوم اسلامى و روش شناسى احياى دين تبيين مى گردد و آن گاه رابطه روش شناسى علوم قرآنى با نوع نگرش به قرآن مورد بررسى قرار مى گيرد و بر لزوم بازسازى و اصلاح نگرش به قرآن تاكيد مى شود و سرانجام تمايز و تشابه روش هاى علوم قرآنى مطرح مى گردد و موضوع شناسى و نوع نگرش ما به آن به عنوان قابل دفاع ترين نظريه در تبيين فلسفى تمايز و تشابه روش ها معرفى مى شود.

 

۱- مقدمه

علوم به لحاظ موضوع و هويت به بشرى و دينى تقسيم مى شوند.
علوم بشرى علومى هستند كه منشا پيدايش و تكامل آنها استعداد علمى و كنجكاوى بشرى است؛ ولى علوم دينى منشا الهى و آسمانى دارند و انديشه بشر در پيدايش آن نقشى ايفا نمى كند؛ بلكه در حفط و نگهدارى اصالت و بازسازى و پيرايش آن نقش آفرينى دارد. علوم بشرى به علوم مبادى چون فلسفه علوم، فلسفه فيزيك، فلسفه رياضى و... و علوم مسايل چون علم هندسه حساب فيزيك، زيست شناسى و. . . تقسيم مى شود؛ چنان كه علوم اسلامى نيز به علوم مبادى چون فلسفه كلام، فلسفه دين، فلسفه عرفان و. . . و علوم مسايل تقسيم مى شود؛ مانند: انسان شناسى اسلامى، فلسفه اسلامى، كلام، اصول، علوم قرآن و حديث و...
بنابراين علوم قرآنى بخشى از علوم اسلامى است و آن عبارت است از: مجموعه اصول و قواعدى كه فهم قرآن به آنها بستگى دارد.

 

۲. محورهاى مطالعه مبانى روش شناسى علوم قرآنى

هدف اين مقاله بررسى معرفت شناسانه مبانى روش شناسى علوم قرآنى است.
براى نيل به اين مقصود در چهار محور كلان به بررسى فشرده آنها خواهيم پرداخت: هويت شناسى علوم قرآنى، جايگاه روش شناسى علوم قرآنى، روش شناسى علوم قرآنى در پرتو نگرش شناسى و فلسفه تمايز و تشابه روش هاى علوم قرآنى... .

 

۲-۱- هويت شناسى علوم قرآنی

علوم قرآنى در نگاه پيشينيان با نگاه معاصرين متفاوت است. علوم قرآنى در منظر آنان عبارت بوده است از: علم محكم و متشابه، علم قرائت ها، جمع و تدوين، تحريف و عدم آن، علم ناسخ و منسوخ و. . . ؛ ولى در نگاه معاصرين علوم قرآنى را مى توان در نگرشى كلان به سه قسم تقسيم نمود:

 

الف. فلسفه علوم قرآنى:

اين علم درباره مبانى يا مبادى علوم قرآنى به بحث مى پردازد و از اين جهت مانند فلسفه علوم است. مسايل اين علم در اصل همان اصول موضوعه علوم قرآنى اند؛ چون، پيش نيازهاى فهم علوم قرآنى، تاريخ پيدايش علوم قرآنى، رابطه علوم قرآنى با علوم حديثى، رابطه علوم قرآنى با هنر و ادبيات، روش شناسى علوم قرآنى و...

 

ب. فلسفه قرآن شناسى:

در اين دانش كه همان مباحث علوم قرآنى به مفهوم كلاسيك آن است اصول و مبانى قرآن شناسى (نه علوم قرآنى) بحث مى شود. تفاوت اين دانش با دانش پيشين در اين است كه در فلسفه علوم قرآنى موضوع بحث، علوم قرآنى است؛ ولى در اين علم، موضوع، خود قرآن است. در آنجا با علم شناسى سروكار داريم و در اينجا با معلوم خارجى كه قرآن كريم است.

 

ج. علم مسايل قرآنى يا دانش نگرش قرآن به مسايل:

دانشى كه درباره شناخت مراد خداوند و نوع نگرش قرآن به مسايل مورد نياز انسان به بررسى مى پردازد علم تفسير خوانده مى شود.
اين دانش خود به دو نوع تقسيم مى شود: تفسير تجزيه اى يا تفسير آيه به آيه و تفسير موضوعى يا تفسير آياتى كه موضوع واحدى دارند. هر كدام از اين دو نوع تفسير روش خاصى دارد كه بايد در فلسفه قرآن شناسى مورد بحث و بررسى قرار گيرد. تفاوت اين دانش نيز با دانش هاى پيشين اين است كه علم نخست بحثى فلسفى درباره علوم قرآنى است؛ اما دانش دوم به قرآن شناسى به عنوان يك پديده و حقيقت اختصاص دارد. اين علم با تك تك آيات يا بخشى از آن ها سروكار دارد نه همه آن ها.
به نظر مى رسد مهم ترين علم از علوم قرآن علم سوم باشد و بقيه از جهتى نقش پيش نياز را نسبت به آن ايفا مى كنند. بايد خاطر نشان ساخت كه علوم قرآنى به طور كلان در همين سه مورد خلاصه مى شوند و بقيه دانش هاى مربوط به قرآن شناسى به نحوى در يكى از اين علوم قابل اندراجند.

 

۲-۲- جايگاه روش شناسى علوم قرآنى

يكى از مباحث مهم و مقدماتى پس از جايگاه و مفهوم علوم قرآنى جايگاه روش شناسى تحقيق در علوم قرآنى است؛ يعنى، در ميان روش شناسى هاى ديگر، روش اين علوم چه جايگاهى دارد؟ آيا اين بحث همان بحث روش شناسى دين يا همان روش تفسير قرآن است يا همان بحث روش شناسى احياى دين؟ به عبارت ديگر جايگاه اين گفتمان كجاست؟
در عرصه علوم به طور عام شش روش كلان قابل طرح و بررسى است:
روش شناسى عمومى تحقيق، روش شناسى علوم، روش شناسى احياى دين، روش شناسى تفسير قرآن، روش شناسى علوم اسلامى و روش شناسى تحقيق در علوم قرآنى.
در شيوه نخست، اصول و قواعد حاكم بر مراحل تحقيق به طور عام مورد بحث قرار مى گيرد؛ يعنى بيان مى شود كه هر تحقيقى از طرح سوال و ايجاد مساله آغاز مى شود و در مرحله دوم اسناد و مدارك مربوط به آن موضوع و مساله جمع آورى مى شود و در گام سوم، فرضيه يا فرضيه ها ارايه مى شود تا آنكه نوبت بررسى و ارزيابى مى رسد كه محقق با اتخاذ روش متناسب با موضوع به ارزيابى و تجزيه و تحليل مساله مى پردازد و در گام بعدى به استنتاج و تدوين همت مى گمارد و حاصل تحقيق خويش را به صورت قانون و قاعده و اصل در اختيار حقيقت جويان قرار مى دهد.
روش شناسى تحقيق عهده دار تبيين وظايف و شرايط هر يك از منازل و مراحل ياد شده است كه هر پژوهشگرى بايد به آنها عنايت كامل داشته باشد.
روش شناسى علوم يا متدولوژى يكى از مسايل مهم فلسفه علم است. در اين قلمرو، اصول و قواعد حاكم بر علوم در عرصه حقيقت يابى و يا علم خاص مورد بررسى قرار مى گيرد.
تفاوت اين دانش با دانش پيشين در عام و خاص بودن است؛ روش شناسى عمومى تحقيق عام است و بسان كليدى است كه به تمامى درهاى پژوهشى مى خورد، ولى متدولوژى خاص هر علم ويژه همان علم است.
روش شناسى احياى دين عهده دار تبيين اصول و قواعد مربوط به شيوه احياى دين در قلمرو معرفت و عينيت است. دين ممكن است در دو عرصه انديشه و اعمال فردى و عينيت جامعه با انحطاط و ضعف مواجه شود. آنگاه احياگران دين به بازسازى آنها همت مى گمارند و اين عمل كه در قلمرو انديشه و عمل صورت مى پذيرد روش شناسى خاصى لازم دارد كه بر اساس نگرش هاى مختلف اتخاذ مى گردد. بررسى شيوه ها و اصول و قواعد آن را دانش روش شناسى احياى دين بر عهده دارد.
روش شناسى تفسير قرآن يكى از مسايل مهم فلسفه علوم قرآنى است و آن عبارت از بررسى اصول و قواعدى است كه در تفسير و تبيين مراد خداوند از آيات به كار مى رود. تفاوت اين نوع از روش شناسى با شيوه احياى دين در اين است كه احياى دين به مجموعه متون و منابع دينى اعم از قرآن و سنت مربوط مى شود و عرصه رفتار فردى و اجتماع را نيز در بر مى گيرد؛ ولى روش تفسير قرآن ويژه قرآن كريم است.
علوم اسلامى نيز روش شناسى خاص خود را دارد كه فرزانگان غالبا از اين روش به روش اجتهاد تعبير مى كنند و قواعد آن را نيز در علم اصول فقه و قواعد فقهى بيان مى كنند؛ اما روشن است كه علوم اسلامى بسى فراتر از وادى فقه و مسايل فرعى است.
تفاوت اين دانش با دانش پيشين در اين است كه در اين شيوه با علم شناسى دين سروكار داريم؛ ولى در احياى دين با معرفت دينى و آثار فردى و اجتماعى دين به طور عام. از سوى ديگر در گفتمان احيا قيد بازسازى و زنده كردن دين ملاك اصلى در شناخت دين است؛ اما در روش شناسى علوم اسلامى چنان قيدى لحاظ نمى شود.
اينك مناسب به نظر مى رسد از جايگاه روش شناسى علوم قرآنى بحث به عمل آيد.
در اين كه آن از روش شناسى علوم بشرى و روش شناسى عمومى تحقيق متمايز است، بحثى نيست؛ زيرا كه موضوع آن دو تمايز آشكارى دارند. آنچه در خور بحث است، تفاوت آن با روش شناسى احياى دين و روش شناسى علوم اسلامى است.
وجه مشترك آنها در اين است كه همگى روش شناسى دينى به شمار مى آيند؛ اما تفاوت آن با روش شناسى احياى دين در اين است كه محور بحث در روش شناسى علوم قرآنى علم است ولى در احياى دين محور بحث اعم از علم شناسى و پديدارشناسى است.
تمايز آن با روش شناسى علوم اسلامى نيز مورد ترديد نيست؛ زيرا كه در علوم دين شناختى با تماميت معارف دين اما در علوم قرآنى فقط با علوم مربوط به قرآن سروكار داريم. وجه اشتراك آن دو نيز دينى بودن و با علم شناسى سروكار داشتن است.
بنابراين يكى از مسايل اساسى فلسفه علوم قرآنى «روش شناسى علوم قرآنى» است كه با روش هاى ديگر علوم اسلامى روش عمومى تحقيق و روش شناسى علوم متمايز است.

 

۲-۳-روش شناسى علوم قرآنى در پرتو نگرش شناسى

چگونگى نگرش به موضوع پژوهش است كه چگونگى اتخاذ روش تحقيق در آن موضوع را رقم مى زند. پس نگرش شناسى زيربناى روش شناسى خواهد بود.
بحث ما در روش شناسى علوم قرآنى نمى تواند بدون طرح انواع نگرش ها و نوع نگرش مطلوب به قرآن به انجام برسد. هفت نوع نگرش كلان به قرآن مطرح شده است كه هر كدام روش خاصى را در فهم آن توصيه مى كند. آن نگرش ها عبارتند از: نگرش عاميانه نگرش فلسفى و عقلانى نگرش عرفانى نگرش نقلى (اخبارى گرانه) نگرش انقلابى وايدئولوژيك نگرش علمى (ساينتيستى) و نگرش ربانى يا نگرش جامع و مطلوب.
در نگرش عاميانه، قرآن كتابى است كه وجود آن در خانه و يا همراه آدمى مايه بركت است و خواندن آن بر مزار مردگان وسيله تحصيل اجر و ثواب اخروى است و اينكه نبايد بدون وضو به آن دست زد و قرائت آن نيز بر اجر و ثواب اخروى مى افزايد.
اما در نگرش اهل فلسفه و عقل گرايان كتابى است كه با منطق و برهان سر و كار دارد و همواره خردپذير است و بر خلاف عقل و برهان سخن نمى گويد و اصولا كتابى است كه به تمامى امور به ديده برهانى مى نگرد و مطالب خردگريز و خرافه به حريم آن راه نمى يابد.

در برابر اين نگرش، نگرش صوفيه و اهل عرفان قرار دارد. آنان بر اين باورند كه قرآن كتاب عشق است و به امور به ديده باطن مى نگرد و درصدد است از ظاهر براى عبور به باطن بهره گيرد. بنابراين قرآن كتابى است داراى اسرار و اسرار آن را نيز فقط اوليا و عرفاى حق بين مى دانند و اهل ظاهر يعنى فلاسفه و متكلمان و فقها جز به پوسته اى از آن پى نمى برند. در اين بينش زبان قرآن زبان رمزى و تاويلى خواهد بود و اين كه بايد براى فهم حقايق آن اهل اشارت بود؛ نه اهل عبارت يا دقت فلسفى و فقهى.
اخباريون و اهل حديث نيز مانند حنابله و مرحوم ملاامين استرآبادى در فهم قرآن به نفى نقش عقل آدمى و لزوم تمسك كامل به سنت پيامبر (ص) و صحابه و اهل بيت (ع) تاكيد مى ورزند و بر اين باورند كه جز راسخان در علم به معارف قرآن راه نمى يابند و قرآن كتابى است كه ظاهرش حجت نيست، مگر اين كه سنت نبوى يا صحابه و اهل بيت (ع) بر مراد آن صحه بگذارد.
نگرش ديگر، نگرش جامع يا نگرش ربانى است؛ يعنى نگرشى كه قرآن را آينه خدانما مى شمارد و بر اين باور است كه قرآن كتابى است مظهر تجليات اسمايى حضرت حق. به عبارت ديگر خداوند وجودى است واحد در عين تلازم با كثرت، نامحدود و مطلق، داراى عشق و محبت نسبت به خود و آثار خود، توانايى و قدرت نامتناهى، علم و دانش بى نهايت، عزت و شكست ناپذيرى در برابر طاغوت ها و مستكبران.
قرآن نيز كه مظهر اسماء و صفات اوست كتابى خواهد بود، مشتمل بر مفاهيم عشق، علم و آگاهى، قدرت و توانايى، عزت و مبارزه با كفر و شرك و متلازم با معارف اجتماعى و كثرت. در پرتو اين نگرش ها بديهى است كه روش هاى فهم و تبيين قرآن متفاوت و متمايز خواهد بود؛ يعنى به تعداد نگرش هاى متفكرانه روش هاى متعدد خواهيم داشت. پس بايد پيش از شناخت روش تحقيق در علوم قرآنى نگرش خود را به قرآن مطالعه و معين كنيم.
قرآن كريم براى خود ويژگى هايى را ذكر كرده است كه از مجموعه آنها مى توان نگرش قرآن به خود را به دست آورد؛ به قرار زير:
قرآن داراى مقام جمع و تفصيل است؛ قرآن خود را «كتاب»، «آيات» و «كلام» ناميده است؛ نوراست؛ يعنى حقايق آن آشكار و نيز آشكار كننده حقايق است؛ هدايتگر است؛ يعنى جامعه را به سوى سعادت و كمال راستين رهبرى مى كند؛ كتاب حكمت است؛ ذكر و شفا و رحمت است؛ عزيز عظيم و كريم است؛ مبين، يعنى روشن و عارى از تكلف زبانى يا معنوى است؛ ميزان و معيار و معجزه جاويدان است؛ داراى محكم و متشابه و تاويل است؛ جز پاكان به حقيقت آن راه نمى يابند؛ عارى از شبهه سندى و معنايى است؛ سخن نهايى و قول فصل است؛ روشنگر هر چيزى است؛ با زبان قوم سخن مى گويد بى آنكه به قومى خاص نظر داشته باشد؛ كتاب تدبر و تامل است؛ حق است؛ يعنى ثابت و تغييرناپذير و جاودانه است؛ در عين كتاب تدبر بودن آسان و عارى پيچيدگى است؛ حقيقت كتاب هاى آسمانى پيشين را تصديق مى كند و بر حقايق آنها نظر دارد؛ قرآن ممكن است به طور يك جانبه و آيات آن بريده از هم مورد تفسير قرار گيرد كه كار ناشايستگان است.

قرآن در نگرش نهج البلاغه نيز داراى اين ويژگى هاست:
برخى آيات آن برخى ديگر را تفسير مى كند؛ يعنى آيات وحدت همسويى و هماهنگى محتوايى دارند ؛ ظاهرش زيبا وهنرمندانه و باطنش عميق و ناپيدا كرانه است؛ قابل تحريف معنوى و تفسير به راى است؛ عمق آن را اولياى الهى مى فهمند و اجراى آن نيز در شان آنان است؛ مظهر و تجليگاه حضرت حق است؛ نيازمند به استنطاق است و تمامى معارف مورد نياز انسان را دربردارد. از ديدگاه امام خمينى (ره) نيز قرآن كتابى است جامع داراى ابعاد عميق اجتماعى مظهر صفات و اسماء حضرت حق داراى كثرت ظاهرى در عين وحدت باطنى و داراى ظاهر و بطون كه حقيقت باطنى آن را فقط پاكان و اولياى حق مى فهمند. علامه طباطبايى (ره) دو نكته اساسى در قلمرو روش شناسى قرآن را مطرح مى كند: يكى اين كه نگرش هاى تفسيرى به برهانى عرفانى علمى ادبى و. . . تقسيم مى شوند و تفسير قرآن در پرتو اين نگرش ها در واقع تطبيق است نه تفسير؛ يعنى اينان ابتدا به باور و يقين خاصى در معرفت قرآن رسيده اند و پس از آن نگرش خود را بر قرآن تطبيق مى كنند.
نكته ديگر اينكه به دو اصل كليدى در روش خود اشاره مى كند: يكى لزوم تفسير قرآن به قرآن و ديگر نقش اهل بيت (ع) و تفكيك ناپذيرى آن دو؛ يعنى قرآن كتابى است كه روش شناسى خاص خود را دارد كه در آن تفسير قرآن به قرآن و اهل بيت (ع) نقش عمده اى ايفا مى كنند. حاصل سخن اين كه علامه با نگرش هاى يك بعدى و غير قرآن محورى مخالف است و آن ها را تطبيق مى داند و ديگر اين كه در روش خود به نقش قرآن و اهل بيت (ع) تاكيد خاصى مى ورزد. پس نگرش علامه به قرآن همان نگرش ربانى و جامع است. اين تمايز در نگرش روش علامه را نيز از روش هاى ديگر متمايز مى كند.
بدين سان، روش تفسيرى علامه را نمى توان از فيلسوف بودن يا عارف بودن او به دست آورد. بلكه بايد، مجموعه آثار آن بزرگ را در اين زمينه مطالعه كرد و پس از آن با نوع نگرش هاى ديگر مقايسه نمود و آنگاه روش تفسيرى او را از روش هاى تفسيرى ديگر مفسران باز شناخت. برخى از محققان گفته اند: علامه در مقدمه الميزان ميان نگرش يا گرايش تفسيرى و روش شناسى تفسير خلط كرده است و برخى ديگر بر اين باورند كه علامه قرآن پژوهان را به تخليه ذهن از باورها و معرفت هاى پيشين فرا خوانده است؛ حال آنكه اين امر در عرصه تفكر امكان پذير نيست.
ولى با توجه به مباحث پيشين مى توان گفت كه علامه (ره) نگرش شناسى را مقدمه روش شناسى مى دانسته است و اين بيانگر اوج دقت اوست. از سوى ديگر علامه در مقدمه قرآن پژوهان را از پيش داورى و يك سونگرى در نگرش به قرآن و تفسير منع مى كند و به اتخاذ روش خاص و جامع دعوت مى كند نه تخليه ذهن از شناخت هاى لازم و پيش نيازهاى ضرورى تفسير.

 

۲-۴- تمايز وتشابه روش هاى علوم قرآنى

يكى از مباحث بنيادين روش شناسى علوم فلسفه تمايز و تشابه روش هاست؛ يعنى اين بحث كه سبب اختلاف يا اشتراك روش هاى علوم چيست؟ براى مثال چرا در علم فيزيك روش تجربى و در علم فلسفه روش برهانى به كار مى رود؟ و اصولا آيا در علوم قرآنى نيز اختلاف و تمايز روش ها معنا دارد يا اينكه در علت تمايز و تشابه علوم قرآنى اختلافى نيست؟
چنانكه گذشت، اركان تحقيق علمى در ميان مراحل آن موضوع يا مساله شناسى، روش شناسى و هدف است؛ يعنى قدم اول در تحقيق علمى شناخت موضوع يا مساله است؛ قدم بعدى، جمع آورى اسناد و مدارك با شيوه هاى ويژه است. در قدم سوم؛ فرضيه يا فرضيه ها ارايه مى شود.
پس از آن فرضيه ها با روش هاى مناسب مورد آزمون و بررسى قرار مى گيرند تا آن كه تحقيق به پايان خود يعنى مرحله استنتاج مى رسد.
چنان كه ملاحظه مى شود موضوع تحقيق، روش شناسى مساله و هدف شناسى بسيار مهم است. از همين روى فيلسوفان علم فلسفه تمايز و تشابه علوم را غالبا در اركان يادشده جست وجو كرده اند. شهيد مطهرى تمايز و تشابه علوم يا خانوادگى ميان آن ها را در هويت موضوع مى داند. از ميان نظريه هاى مطرح در قلمرو تمايز علوم فقط نظريه موضوع قابل دفاع است. اين موضوع علم است كه روش علم و تحقيق را تعيين مى كند؛ چنان كه كثرت و وحدت علوم نيز بر گرد همان محور مى چرخد.
بنابراين بايد فلسفه تمايز و تشابه علوم قرآنى نيز بر مدار موضوع شناسى و نوع نگرش ما به آن بچرخد. موضوعات علوم قرآنى از اين نظر كه پيرامون قرآن و مسايل قرآن شناختى بحث مى كنند با يكديگر خويشاوندى دارند؛ اما از جهت اين كه فلسفه علوم قرآنى موضوعش «علوم قرآنى»، فلسفه قرآن شناسى موضوعش «قرآن» و تفسير قرآن مدارش «مراد حضرت حق» است از يكديگر متمايز خواهند بود. اين تمايز و تشابه به طور منطقى و طبيعى به خود آن علوم و پس از آن به هدف و روش آن ها سرايت خواهد كرد.
در نتيجه روش شناسى علوم قرآنى دو قلمرو كلان خواهد داشت: روش شناسى مشترك كه از اصول و قواعد روش شناسانه عام و مشترك ميان علوم قرآنى بحث مى كند و روش شناسى ويژه يا مختص كه پيرامون اصول و قواعد خاص در هر يك از علوم سه گانه به بحث مى پردازد.
با توجه به اينكه نگرش مورد قبول ما نگرش جامع و ربانى به قرآن و موضوعات علوم قرآنى بود ماهيت روش شناسى ما در علوم قرآنى نيز هويت ربانى و الهى جامع را خواهد داشت و از روش هاى پژوهشگران ديگر متمايز خواهد شد.