مرگ و جاودانگی انسان

از نظر آموزه هاي قرآني از ويژگي هاي دنيا، وجود مرگ و زندگي است. خداوند مرگ و زندگي را براي موجودات دنيوي آفريده است. (الذي خلق الموت و الحياه ؛ سوره ملك، آيه2) همه موجودات دنيوي مرگ را تجربه مي كنند، چنانكه زندگي را تجربه مي كنند. (كلّ من عليها فان؛ سوره الرحمن، آيه 62)

اما نكته اي كه مهم است اينكه زندگي موجودات همواره در دنيا با حضور همزمان مرگ همراه است و هر دم تركيبي از زندگي و مرگ است. اما اين مرگ تا كي ادامه دارد؟ پاسخ قرآن به اين پرسش كوتاه است. تا زمان اجل موجودات. به اين معنا كه مرگ به حيات خود به عنوان يك آفريده و آيت الهي تا زمان اجل ادامه مي دهد و وقتي اجل و زمان آن رسيد، پايان مي يابد و ديگر حيات بي مرگ آغاز خواهد شد. (انعام، آيات2 و 60؛ نوح، آيه4)

اما نكته مهم تر و شگرف تر اين است كه موجودي چون انسان مرگ را مي خورد و در هنگام اجل آن را نيست و نابود مي كند و اين تهديد را براي هميشه اگر از اهل كمال و بهشت باشد برمي دارد و ديگر اثري از مرگ نخواهد بود؛ اما اگر به كمال نرسيده باشد و اهل دوزخ باشد اين مرگ همواره تا ابد با او همراه خواهدبود و در آخرت نيز ادامه مي يابد؛ چرا كه اين موجود ناتمام هنوز دنيوي است و ويژگي هاي پست هبوط دنيوي را در خود دارد و به قول قرآن «اخلد الي الارض» است (اعراف؛ آيه 176)؛ از اين رو در دوزخ مرگ او هم دم به دم است و گويي هر دم اجل او مي رسد و مي ميرد و زنده مي شود. (ثم لايموت فيها و لايحيي؛ اعلي، آيه31)

 

چشيدن مرگ

خداوند در آيات قرآني از چشيدن مرگ ازسوي انسان خبر مي دهد و مي فرمايد: كل نفس ذائقه الموت؛ هر نفس چشنده مرگ است (صافات، آيه13؛ انبياء، آيه53؛ عنكبوت، آيه75)

در فرهنگ قرآني، ذوق به معناي چشيدن و خوردن آمده است؛ ازاين رو در آياتي چند از چشيدن حضرت آدم و حوا از ميوه درخت ممنوع خبر مي دهد (اعراف، آيه22) و در آياتي ديگر از همان عمل آنان، به خوردن و اكل تعبير مي كند. (طه، آيه 121)
وقتي انسان چيزي را مي خورد و يا مي چشد آن را به درون خود برده و به يك معنا بخشي از خود مي كند و با اين عمل ماهيت آن را تغيير داده و آن را به معناي ديگر از ميان مي برد به گونه اي كه ديگر نمي توان از ماهيت مثلا سيب و شربت ليمو سخن گفت؛ چرا كه با چشيدن و خوردن، تغيير ماهيت داده و به چيزي از خود انسان تبديل شده است.
اين تبديل و تغيير همانند استحاله حيواني افتاده در آب نمك است كه درنهايت به يك گلوله نمك تبديل مي شود و ديگر نمي توان آن را حيوان گفت. استحاله، ماهيت آن چيز را تغيير مي دهد: چشيدن و خوردن نيز اين فرآيند را در خوراكي ها و نوشيدني ها به دنبال داشته و برآيند آن، چيز ديگري است كه ديگر نام آن ماهيت برآن راست نمي آيد.
وقتي انسان مرگ را مي چشد در حقيقت با اين كار، مرگ را نابود مي كند. البته انسان هاي كامل كه اين عمل را به تمام و كمال انجام مي دهند، ديگر ماهيت مرگ، به طور كامل تغيير مي يابد، ولي انسان هاي ناقص و دنيوي، با چشيدن مرگ عملي نيم بند را انجام مي دهند و مرگ و زندگي ايشان در هم آميخته مي شود. اين گونه است كه در آخرت و دوزخ يا چيزي بين مرگ و زندگي دست به گريبان هستند. معده اينها ناقص است و نمي تواند مرگ را به درستي هضم كند. لذا آنان بين مرگ و زندگي دست و پا مي زنند.

 

انسان كامل و مرگ

اما هاضمه اخروي اهل كمال از اهل بهشت اين امكان را دارد كه مرگ را در خود تغيير ماهيت داده و بطور كامل هضم كند و نيم بند و نيمه كار آن را در خود نگه نمي دارد بلكه آن را چنان تغيير مي دهد كه مرگ ديگر مفهوم و معنايي نخواهد داشت. از اين رو مولوي در بيان چشيدن مرگ از سوي انسان هاي كامل و اهل بهشت مي فرمايد:

من از او عمري ستانم جاودان     او زمن دلقي بگيرد رنگ رنگ
مرگ اگر مرد است گو نزد من آي      تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ

به هرحال، اين مرگ نيست كه انسان را مي بلعد يا مي چشد يا مي خورد بلكه اين انسان است كه در زمان اجل مسمي كه مقام پايان زندگي و گذر از دنيا به آخرت است، مرگ را مي چشد. پس اگر هاضم قوي داشته باشد و اخروي شده و به كمال رسيده باشد مي تواند مرگ را نيست و نابود كرده و در خود به عامل بقاي جاودانه تبديل نمايد وگرنه همواره در آخرت و قيامت دم به دم دست به گريبان مرگ است و هرگز رنگ زندگي به معناي واقعي حتي در حد دنيوي آن را نخواهد ديد.
انسان كامل، آن وجه الهي را در خود جلوه داده و فعليت بخشيده است. از اين رو بقاي او به بقاي وجه الهي اوست و در حقيقت با خداي حي قيوم محض است كه زندگي مي كند و هيچ مرگ و نيستي در آن راه نخواهد يافت. (الرحمن، آيات 72 و 82)

نویسنده: فاطمه پورمعين