مقایسة ساختار متن قرآن و منابع تاریخی در گزارش رویدادهای منتخب عصر نبوی
ساختار گزارشهای تاريخی يکی از مباحث مورد علاقه و توجه مورخان و فيلسوفان علم تاريخ است و بررسی مقايسه ای آن در قرآن و متون تاريخی سده های نخستين اسلامی می تواند دریچه ای به سوی انديشيدن در بارة تأثير هدف بر ساختار گزارشهای تاريخی بگشايد.
رايجترين شيوة بررسی ساختار يک متن از جمله گزارشهای تاريخی توجه به ساختار افقی، ساختار عمودی و ساختار معطوف به معناست. در ساختار افقی مؤلفههايی همچون فهرست مطالب، مقدمه، متن اصلی و نتيجه¬گيری مورد توجه قرار می¬گيرد و در ساختار عمودی کلمات، جملات و بندها و در ساختار معطوف به معنا هم سه مؤلفة تکرار ساخت، تکرار معنا و بسط و تفصيل معنا مد نظر قرار می¬گيرند. در اين مقاله، ساختار گزارشهای تاريخی در قرآن با متون منتخب سده¬های نخستين اسلامی با محوريت چند رويداد مهم تاريخ عهد مدنی پيامبر6 مقايسه شده است و ضمن مقايسة ساختار عمودی صحت صدور و پيوستگی و انسجام و رعايت ترتيب زمانی گزارشهای تاريخی نيز در قرآن و متون تاريخی منتخب مقايسه شده است. مقاله حاضر با اين پيشنهاد به پايان می¬رسد که اگر اهداف و آرمانهای دينی بر علوم انسانی از جمله تاريخ¬نگاری سايه بيفکند، چه بسا بتوان از ضرورت پی¬ريزی گونه¬ای خاص از ساختار گزارشهای تاريخی معطوف به هدف در کنار ساختارهای موجود سخن گفت.
مقدمه
در انداختن طرحی نو برای تاريخنگاری همگام با انتظارات و زمينه¬های تحولی بومی در علوم انسانی نيازمند مطالعات و پژوهشهايی درازدامن در ابعاد و ادوار و پايه¬ها و شاخه¬های تاريخ¬نگاری به ويژه در قلمرو تمدن اسلامی است. در اين ميان آنچه به قرآن پيوند می¬خورد از اهميتی بيشتر برخوردار است، چه تاريخ در سپهر قرآن تنها موضوعی مربوط به گذشته نيست و نقش راهنمايی و راهگشايی آن برای حال و آينده همچنان پابر جاست. ساختار گزارشهای تاريخی، يکی از مباحث مورد علاقه و توجه مورخان و فيلسوفان علم تاريخ است و بررسی مقايسه¬ای آن در قرآن و متون تاريخی سده¬های نخستين اسلامی می¬تواند تأثير هدف از تاريخ و تاريخ¬نگاری را بر ساختار گزارشهای تاريخی نشان دهد و بر همين اساس راهکارهايی را برای تاريخ¬نگاری معطوف به هدف پيشنهاد كند. پيش¬فرض اين ادعا اين است که قرآن کتاب تاريخ نيست، ولی اين کتاب هدايت برای تحقق نقش هدايت¬گری خود از تاريخ هم ـ همانگونه که از ديگر پديده¬ها و دانشها ـ بهره گرفته است.
بنا بر اين ساختار گزارشهای تاريخی در قرآن، ساختار يک گزارش تاريخی معطوف به هدف هدايت است و در برابر آن، هدف متون تاريخی پديد آمده در سده¬های نخستين را نمی¬توان تنها به هدايت¬گری، آنگونه که مورد نظر قرآن است، محدود ساخت، بلكه اهداف گوناگونی برای آن وجود داشته است که فاصلة چندانی با اهداف عمومی تاريخ-نگاری در جوامع مختلف ندارد. مهمترين اين اهداف را می¬توان ثبت دقيق رويدادها و درس¬آموزی از پندهای تاريخ و بهره¬گيری از تجربيات پيشينان در نظر گرفت. اثبات اين پيش¬فرض را بايد در مجالی ديگر پی گرفت، ولی با مسلّم و درست انگاشتن آن و مبتنی بر آن، اين مقاله در صدد است از طريق مقايسة ساختار گزارشهای تاريخی در متون برگزيدة سده¬های نخستين اسلامی با ساختار گزارشهای تاريخی در قرآن، به رهيافتی برای چگونگی نگارش تاريخِ معطوف به هدف هدايت برای جامعة امروز دست يابد. رويدادهای تاريخی منتخب در اين مقاله عبارتاند از غزوات بدر، احد، خندق، حنين و ماجرای افک. منطق گزينش اين رويدادها اين است که در عين برخورداری از اهميتی خاص، هم در قرآن و هم متون تاريخی منتخب، مباحثی به آنها اختصاص يافته است. در انتخاب منابع تاريخي نيز مهمترين منابع تاريخی نزديک به زمان نزول وحی، يعنی تاريخ¬های عمومی و تاريخهای ويژة سيرة پيامبر كه به روش منابع حديثی در قرن سوم و دهة نخست قرن چهارم تدوين يافته، معيار قرار گرفته است؛ لذا اين مقاله از نظر منابع تاريخی محدود به سيره ابن هشام، مغازي واقدي، تاريخ طبري، طبقات ابن سعد، و انساب الاشراف است.
چارچوب مفهومي
شايد در مورد منابع اوليه تاريخي، اعم از سيره و مغازي ـ كه به حوادث و وقايع صدر اسلام و حضور پيامبر6 و وقايع بعدي و نزديك به اين دوره ميپردازند ـ سخن گفتن از يك شكل و ساختار منظم و از پيش تعيين شده كمي مشكل باشد. آنچه در اكثر اين منابع به طور مشترك به چشم ميخورد، شكل و ساختار روايي است كه صورتي گزارشگونه دارد. کتب تاريخي اوليه اسلامي تحت تأثير اهميت حديث در جامعه اسلامي و فضاي گردآوري جوامع حديثي قرار داشت، از همين رو رنگ و بويي روايي به خود گرفت. مكتب تاريخنگاري مدينه كه مخصوص همين دوره است، بر اساس روايتهاي تاريخي شكل گرفته است. مستند به مطالعات موجود، مؤلفه¬های مورد نظر برای بررسی ساختار متن در گزارشهای تاريخی به شرح زير است:
1. ساختار افقي؛ شامل: فهرست، مقدمه، متن اصلي (اطلاعات اصلي، پردازش اطلاعات اصلي) و نتيجه گيري. اين چهار مؤلفه، به طور معمول در هر زمينه علمي اساس تحقيقات امروزي است. فهرست و به خصوص مقدمه به صورتي کاملاً خلاصه و کلي خواننده و مخاطب را با مطالب و موضوعات مطرح شده در متن، آشنا ميکند و برای او آشکار می¬سازد که چه مطالبي در ادامه خواهد آمد. متن اصلي نوشتارهاي تحقيقي، مجالی براي ارائه تحليلها و پردازشهاي ايشان در خصوص موضوع مورد نظر و سازوکار دستيافتن به دستاوردهای پژوهش است. در نتيجهگيري هم به يافته¬های تحقيق و پژوهش اشاره ميشود. در نگاهی کلی يک متن تحقيقي ـ تاريخي، مانند ديگر متون علمي، شامل يك مقدمه يا پيشگفتار، متن ـ كه اساسيترين بخش را تشكيل ميدهد ـ و در پايان يك جمعبندي و نتيجهگيري است.
2. ساختار عمودي (بر اساس واحد معني)، شامل: کلمه، جمله و بند (پاراگراف). در ساختار عمودي، بحث روي اجزا و واحدهاي معنايي تشكيل دهندة شكل و ساختار متن است. نويسنده يک متن تحقيقي بعد از گردآوري اطلاعات و دادهها، هنگام تدوين متن تحقيق خود، بايد در مورد کلمات و جملاتي که به کار ميبرد، حساسيت داشته باشد و از واژههاي متناسب با موضوع تحقيق که به طور کامل بتواند معناي مراد وي را بيان کند، استفاده نمايد. گزارش تحقيقات تاريخي نيز از واژهها، جملهها، بندها و در نهايت بخشها و فصلها تشكيل ميشود.
3. ساختار معطوف به معنا، شامل: تکرار ساخت (واحد معنا)، تکرار معنا، بسط و تفصيل معنا. مراد از تکرار ساخت، پيروي متن از يک روش و اسلوب استوار و مشخص است. بدين صورت که متن هم در ساختار و هم در محتوا به يک شيوه وفادار بماند، به عبارت ديگر، متن نبايد از شيوة واحد معنايي که براي انتقال معنا و مفهوم برگزيده، به کار گرفته می¬شود تخطي کند. علاوه بر اينها در يک نوشتار بايد از تکرار و تفصيلـ اطناب مملّ و ايجاز مخلّ خودداري شود؛ به طور مثال در گزارش يك حادثه، منابع تاريخي معمولاً آن را از ابتدا تا انتها بيكم و كاست روايت ميكنند و سعي ميكنند كه تمام جزئيات مربوط به آن واقعه ذكر شود. به همين جهت گاهي اتفاق ميافتد كه دربارة يك واقعه كوچك يك كتاب نوشته ميشود. اين ويژگي شايد از طرفي پسنديده به نظر برسد، چرا كه باعث ميشود كه ما تصور دقيقي از حادثه داشته باشيم، اما از طرف ديگر مشغول شدن و پرداختن بيش از حد به جزئيات، باعث غفلت انسان از هدف اصلي و درسهاي تاريخ ميشود.
بررسی تطبيقی قرآن و منابع تاريخ منتخب
بر اساس تقسيم¬بندی پيش¬گفته، اکنون در محدودة رويدادهای مورد نظر، به بررسی مقايسه¬ای ساختار گزارشهای تاريخی در قرآن و منابع تاريخ منتخب می¬پردازيم. يادآور می¬شود اشاره و استناد به منابع تاريخی منتخب به صورت نمونه است و از تطبيق يکايک مؤلفه¬های مورد نظر با يکايک منابع در مواردی که تفاوتی معنادار بين منابع وجود نداشته، پرهيز شده است.
الف) ساختار افقي
1. فهرست
ارائة فهرستي از عناوين و سرفصلهاي مورد بحث، در ابتدا يا انتهای تحقيقات و كتب علمي امری رايج است. اين فهرست علاوه بر اينكه به خواننده در امر يافتن موضوع مورد نظر کمک ميكند، مجموعه¬ای از اطلاعات و آگاهيهاي كلي در مورد مطالب موجود در آن نوشته نيز به خوانندگان عرضه ميكند. البته بايد گفت که فهرست از اجزاي اصلي يک تحقيق به حساب نميآيد و معمولاً در انتهاي عمليات تحقيق جهت سهولت در مطالعه اثر و يافتن سرفصلها و عناوين مندرج در متن، تنظيم شده و در ابتداي نوشتار ميآيد.
منابع تاريخي دست اول، كه به سيرة پيامبر6 و حوادث و جنگهاي ايشان پرداختهاند، در اصل داراي فهرست نبودهاند، اما به لحاظ طبيعتِ نوشته و سير كرونولوژيك (chronolagic) و تاريخي آن، امكان ايجاد فهرست در آنها وجود دارد. اين كتابها معمولاً در دو قرن اخير و به دست علاقهمندان به تصحيح و چاپ كتب و نسخ خطي فهرستگذاري شدهاند. براي مثال واقدي در المغازي تمام روايات مربوط به آغاز و پايان جنگ بدر را در بيش از يک صد صفحه، تحت يك عنوان به نام «بدر القتال» آورده است، بدون اينكه براي آنها عنوان و موضوع جدا كنندهاي قرار داده باشد. البته وي در خاتمة بحث به نام مشركاني كه در اين جنگ به لشكريان غذا دادند يا كشته يا اسير شدند و همچنين به شهداي از مهاجر و انصار نيز اشاراتي دارد. به هر حال ميتوان گفت اساسيترين و مهمترين ويژگي كتب تاريخي مورد نظر، علاوه بر روايي بودن و ذكر سلسله راويان، حفظ و انتظام تاريخي و زماني حوادث است كه طبيعتاً از يك فهرست زماني مشخص پيروي ميكنند.
اما در مورد قرآن هم، جز نام سورهها و مکي و مدني بودن آنها، فهرست به خصوصي وجود ندارد. البته تلاشهاي جديدي در اين زمينه صورت گرفته است و برخی بر آناند که ميتوان براي هر سوره متناسب با محتواي آن فهرست ايجاد کرد، چرا که هر سوره پس از تعيين غرض اصلي، محورهاي آن نيز مشخص شده و هر محور بخشي از آيات را به خود اختصاص ميدهد. در اين صورت با مرتب کردن محورهاي هر سوره ميتوان فهرستي از مطالب آن را به نمايش گذاشت.
به نظر ميرسد از نظر داشتن فهرست، تفاوتي بين منابع تاريخي و قرآن وجود ندارد و هر دو در اصل داراي فهرست نيستند، هر چند پسينيان برای آنها فهرست ايجاد کرده¬اند يا ايجاد آن را ممکن شمرده¬اند.
2. مقدمه
مقدمه به نحوي پيشزمينه و پيشدرآمد بحث و متني است كه در ادامه ميآيد و يک آگاهي بسيار مختصر و فشرده از مطالب و موضوعات متن به مخاطب ميدهد. در منابع تاريخی اين دوره، مقدمه، با تعريف امروزي آن وجود ندارد و تمام اجزاي متن با روايت شروع ميشود و با روايت جديد خاتمه مييابد. واقدي ، ابنهشام ، طبري ، ابنسعد و بلاذري هنگام نقل حوادث اين مقطع مهم تاريخي، بدون مقدمه، روايات تاريخي را از ابتدا تا انتها در كنار يكديگر قرار داده¬اند.
قرآن شايد بدين معنا داراي مقدمه نباشد، اما نکته اينجاست که قرآن براي ورود به حوادث، زمينهسازي و مقدمهچيني ميکند. افزون بر آنچه در بارة شروع هر سورة قرآن ـ جز سورة توبه ـ با بسمله و نقش زمينه¬ساز و مقدمی آن و نيز تأثير محور اصلی و غرض و هدف مخصوص هر يک از سوره¬های قرآن بر فهم و تفسير آيات تاريخی مندرج در آن می¬توان گفت ، به نظر ميرسد قرآن براي آغاز نقل و گزارش حوادث تاريخی روشهاي متفاوتي دارد؛ به طور مثال حوادث غزوه بدر از ابتداي سوره انفال و با بسمله آغاز ميشود. قرآن قبل از ورود به جنگ بدر، ابتدا از انفال و غنيمتهايي که در اين جنگ به دست مسلمانان افتاده بود و بر سر تقسيم آن بين چند نفر از اصحاب مشاجره رخ داده بود، سخن به ميان ميآورد. قرآن براي کم اهميت جلوه دادن غنايم جنگي و اهميت ايمان به خدا، قبل از ورود به جنگ بدر، با روش سؤال و جواب اختيار اين اموال را مخصوص خدا و پيامبر او ميداند و از مؤمنان ميخواهد در اين زمينه تقواي الهي را پيشه کنند و از پيامبرش اطاعت کنند. سپس خداوند پنج صفت از اوصاف مؤمنان را ميشمارد و با تشبيه مشاجره و دو دستگي عدهاي از مسلمانان در تقسيم غنايم بدر به کراهت عدهاي از مؤمنان در خروج از مدينه و همراهي پيامبر 6 در غزوه بدر و لزوم اطاعت مؤمنان از خدا و پيامبرش، وارد بيان جزئيات واقعه بدر ميشود .
قرآن قبل از آغاز نبرد احد نيز که از آيه 121 سوره آل عمران شروع ميشود، به امر مهم پردهپوشي و حفظ اسرار مسلمانان ميپردازد و از ايشان ميخواهد اسرار مسلمانان را براي بيگانگان و دشمنان، اگرچه در ظاهر دوست جلوه ميکنند، فاش نکنند. به خصوص وقتي که مسلمانان در تدارک حمله يا منتظر نبردي هستند. جنگ احزاب نيز در قرآن با يادآوري نعمتهاي الهي در اين جنگ آغاز ميشود. حادثه افک از ديگر وقايعي بود که در مدينه اتفاق افتاد و مراتب اذيت و ناراحتي رسولالله6 را فراهم کرد. قرآن به تناسب ارتباط اين ماجرا با عفت و پاکدامني زنان، آن را در ذيل آيات سوره نور که درباره عفت و پاکدامني زنان است، آورده است. قرآن قبل از آيه يازدهم سوره نور که آغاز داستان افک است ، به حد شرعي کساني که به زنان شوهر دار تهمت فحشا ميزنند اشاره دارد و با اين مقدمه وارد ماجراي افک ميشود. سرانجام قرآن غزوه حنين را که در آيات 25 تا 27 سوره توبه آمده با ذکر ياري و امداد خداوند به مؤمنان در مراحل و مکانهاي خطرناک آغاز ميکند.
بنابراين ساختار گزارشهای تاريخی در قرآن مصدّر به مضامينی اخلاقی يا حکمی است که می¬تواند به مثابة مقدمه در نظر گرفته شود، ولی در متون تاريخی روايتها بدون مقدمه کنار هم قرار گرفته¬اند.
3. متن اصلي
در نوشتههاي تحقيقي، متن جايي براي جمعآوري و پردازش دادههاست و شامل کليه مطالبي ميشود که حول محور موضوع معيني به نحوي منطقي و اصولي در جهت اثبات يا تشريح مسئلهاي خاص، پس از پيشگفتار و قبل از نتيجهگيري واقع شده است. منابع تاريخي اين دوره، عاري از تحليل و پردازش در روايات تاريخي است. تنها هدف و انگيزة مورخان اين مقطع از تاريخ اسلام، گردآوري و احياناً گزينش روايات دربارة سيره و جنگهاي رسولخدا6 است. به ديگر سخن، مورخان بيشتر در صدد بازسازي حوادث اين دوره هستند تا تبيين آنها. اين منابع، روايات را بر حسب سير تاريخي حوادث در كنار يكديگر قرار دادهاند بدون اينكه تحليل يا پردازشي در بارة آنها صورت گيرد. در ميان اين منابع، المغازي واقدي و السيرة النبويه ابنهشام با تفاوتهايی در شيوة نقل، تا حدودي، دقيقترين و مفصلترين گزارشها را از اين حوادث ارائه کرده¬اند.
قرآن در اين زمينه دو تفاوت عمده با منابع تاريخي دارد. اول اينكه قرآن به تحليل و تبييني ويژه و منحصر به فرد از اين حوادث ميپردازد و دوم اينكه قرآن به هيچ وجه اين وقايع را با تفصيلي كه در منابع آمده، ذكر نميكند و تنها به نقاطي از حادثه اشاره دارد كه براي زندگي سعادتمندانه بشر راهگشا و سبب هدايت اوست. نقل تاريخي و گزارش قرآن از حوادث اين دوره همراه با پردازش و تحليل است و صرف خبردادن و گزارش نيست؛ به طور مثال در غزوة بدر قرآن ميگويد:
وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ ـ لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ؛
و (به ياد آريد) هنگامى را که خداوند به شما وعده داد که يکى از دو گروه [= کاروان تجارى قريش يا لشکر مسلح آنها] نصيب شما خواهد بود و شما دوست مىداشتيد که کاروان (غير مسلح) براى شما باشد (و بر آن پيروز شويد)؛ ولى خداوند مىخواهد حق را با کلمات خود تقويت، و ريشه کافران را قطع کند (از اين رو شما را بر خلاف ميلتان با لشکر قريش درگير ساخت، و آن پيروزى بزرگ نصيبتان شد).
قرآن علاوه بر اشاره به وعدة الهي از ميل قلبي مسلمانان بر عدم روبهرويي با لشکر قريش پرده برميدارد؛ اما نکته اينجاست که خداوند درصدد از بين بردن هيبت و شوکت کافران و مشرکان است. گرچه پيروزي بر يک کاروان تجارتي به مراتب آسانتر و از حيث غنيمت و اموالي که به دست ميآيد قابل قياس با يک لشکر مجهز نيست، اما روشن است که پيروزي بر يک لشکر آماده و مجهز از حيث اعتبار سياسي و نظامي و تأثيراتي که در آينده به همراه خواهد داشت، به هيج وجه قابل مقايسه با پيروزي و تصاحب يک کاروان نيست. تأثير منفي شکست بدر بر روحية مشرکان مکه، تا مدتها ادامه داشت. از طرف ديگر اين جنگ آوازة اسلام و قدرت آن را به اقصا نقاط شبهجزيرة عربستان گسترش داد. در پردازش قرآن نيز به اين نکته اشاره شده است که خداوند ميخواهد حق را با کلمات خود تقويت کند و ريشة کافران را قطع نمايد. اين امر با مصادرة کاروان تجارتي قريش امکانپذير نبود.
قرآن در ادامة همين نبرد به مجموعه¬ای از دستورالعملهاي مهم در هنگام جنگ و رويارويي با دشمن اشاره دارد و گويی در مقام بيان اين حقيقت است که گرچه خداوند مؤمنان را ياري ميکند، اما اين مطلب باعث نميشود که ايشان در نبرد از دستورهاي مافوق سرپيچي کنند يا دچار هرج و مرج شده، سستي و رخوت در ايشان نفوذ کند. به نظر ميرسد محور اين بخش از آيات قرآن، تحليل امور و اصولي تأثيرگذار در پيروزي در يک جنگ است.
قرآن در بازيابي علت شکست مسلمانان در احد، دقيقاً به اختلاف و سستي و نافرماني مسلمانان اشاره دارد:
وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الأمْرِ وَعَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ...؛
خداوند، وعده خود را به شما (در باره پيروزى بر دشمن در احد،) تحقق بخشيد؛ در آن هنگام (که در آغاز جنگ) دشمنان را به فرمان او، به قتل مىرسانديد (و اين پيروزى ادامه داشت) تا اينکه سست شديد و (بر سر رهاکردن سنگرها،) در کار خود به نزاع پرداختيد؛ و بعد از آنکه آنچه را دوست مىداشتيد (از غلبه بر دشمن) به شما نشان داد، نافرمانى کرديد.
همچنين در مورد صلح حديبيه که منابع تاريخي نيز آن را ذکر کردهاند، قرآن نظر ديگري دارد و آن را فتح آشکار مينامد. در کنار تحليل اين واقعه، قرآن علت را بيان ميدارد که چرا چنين لقبي را به اين صلح داده است:
إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا وَيَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْرًا عَزِيزًا؛
ما براى تو پيروزى آشکارى فراهم ساختيم! تا خداوند گناهان گذشته و آيندهاى را که به تو نسبت مىدادند ببخشد (و حقّانيت تو را ثابت نموده) و نعمتش را بر تو تمام کند و به راه راست هدايتت فرمايد؛و پيروزى شکستناپذيرى نصيب تو کند.
مشرکان با اين صلح موجوديت اسلام را پذيرفتند و مهمتر اينكه بسياري از طرز فکرها و ذهنيتهايي که مشرکان در مورد پيامبر6 داشتند و تبليغات سوئي که عليه ايشان انجام داده بودند، از بين رفت. مراد از ذنب در اينجا تبعات فعاليتها و اقدامات پيامبر يا گناهاني است که مشرکان به پيامبر6 نسبت ميدادند و ميپنداشتند که رسولالله مرتکب آنها شده است. اين صلح چنان تأثير داشت که خداوند ميفرمايد که با آن نعمت بر پيامبر تمام شد و به راه راست و مستقيم هدايت شده و پيروزيي که شکست در آن راه ندارد نصيب او شده است. مدت کوتاهي بعد از صلح حديبيه، عظمت و آثار اين صلح براي مسلمانان واضح گشت؛ به خصوص اينکه همين صلح، مقدمات فتح مکه را فراهم کرد.
در جنگ حنين جايي که مسلمانان عليرغم برتري از حيث نفرات، در ابتداي امر شکست خوردند؛ قرآن در تحليل و بيان شکست اوليه مسلمانان در اين جنگ ميگويد:
لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ؛
خداوند شما را در جاهاى زيادى يارى کرد (و بر دشمن پيروز شديد) و در روز حنين (نيز يارى نمود)؛ در آن هنگام که فزونى جمعيّتتان شما را مغرور ساخت، ولى (اين فزونى جمعيّت) هيچ به دردتان نخورد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شده؛ سپس پشت (به دشمن) کرده، فرار نموديد!
از منظر قرآن عجب و غروري که مسلمانان را هنگام حرکت به سوي قبيلة هوازن، فراگرفته بود از عوامل اصلي شکست اوليه مسلمانان در جنگ حنين محسوب ميشود. در حاليکه آنچه باعث پيروزي مسلمانان در جنگها و نبردها ميشد، همان ياري و نصرت خداوندي و ثبات قدم و استواري و وحدت کلمة آنان بود. خود بزرگ بيني و دست کم گرفتن دشمن از عوامل مهم شکست است.
اما در منابع تاريخي چنين تحليلها و پردازشهايي وجود ندارد و اگر تحليلي وجود دارد، کم و سطحي است؛ به عبارت ديگر، خود مؤلف سعي نکرده که به طوري شفاف حوادث را از ابتدا تا پايان، به صورتي منطقي تحليل و تبيين كند و چرايي وقوع يا چرايي شکست يا پيروزي و پيامدها و نتايج حاصل از آن واقعه را تشريح نمايد؛ به طور مثال در علت شکست احد، ابن هشام روايتي را از زبير نقل ميکند که چون تيراندازان پشت لشکر را خالي کردند، خالد بن وليد و مشرکان تحت امر او از آن طريق به مسلمانان حمله کردند و اين امر باعث فرار مسلمانان و در نهايت شکست ايشان در احد شد.
اما قرآن به انسانها ميآموزد هنگام تحليل حوادث و وقايع، به چه عوامل و مؤلفههايي بايد توجه داشت، يا چه عواملي جلو شکست را ميگيرد و چه عواملي باعث پيروزي در جنگها ميشود. قرآن شيوهاي خاص در تحليل رويدادها دارد که به نظر ميرسد اين شيوه، علاوه بر تأكيد بر عوامل انساني و مادي در وقايع و حوادث به عوامل ماورايي و معنوي نيز اشاره دارد. اين عوامل ماورايي علم، قدرت و ارادة الهي است که مافوق تمامي علوم، قدرتها و ارادههاي انساني و بشري است.
4. نتيجهگيري
نتيجهگيري برداشتي است شخصي که پژوهشگر بر اساس هدف و بر پايه دادههاي ارائه شده در متن گزارش تحقيقي و در پايان هر مبحث يا گفتار ارائه می¬دهد. به ديگر سخن، در نتيجهگيري، حاصل كار و نتايجي که تحقيق به آن منتهي شده، به صورتي فشرده و موجز ارائه ميشود. از ديگر تفاوتهاي قرآن و منابع تاريخي، ارائة نتيجهگيري است. منابع اين دوره، به علت ماهيت گزارشگونهاي که دارند عاري از هرگونه نتيجهگيري و اظهارنظر نهايي در خصوص يک رويداد هستند. در منابع اين دوره با پايان يافتن ماجرا در يک زمان خاص، مطالب کتاب نيز در خصوص آن ماجرا خاتمه مييابد. همچنين مطالبي که در آخر هر حادثه ميآيد، به هيچ وجه درصدد بيان نتيجه و اثري مهم و تاريخساز که اين رويداد داشته يا گذاشته، نيست؛ به طور مثال در خصوص جنگ بدر، پس از پايان يافتن ماجرا و کشته و اسير شدن بزرگان قريش، به پيامدهاي جنگ ـ جداي از کشتهشدن و اسارت مشرکان ـ اشاره نشده است؛ مانند اينكه آيا اين قضيه در حوادث بعدي تاريخ اسلام تاثيرگذار بود يا خير؟ آيا در شناساندن اسلام به عنوان يک قدرت مؤثر بود يا نه؟ عليرغم شکست يا پيروزي، هر نبرد يا حادثهاي پيامدهايي در بر دارد که منابع تاريخي اين دوره در مورد اين پيامدها ساکت هستند؛ کتب تاريخي در بخشهای پايانی گزارش خود اغلب به اينکه کدام طرف پيروز شدند يا شکست خوردند و يا به تعداد کشتهها يا اسيران هر طرف و مسائلی از اين دست پرداخته¬اند.
قرآن در خاتمة حوادث يك جمعبندي و نتيجهگيري مختصر و باز هم هدايتمدار ارائه ميدهد؛ البته اين داوری در بارة رويدادهايی که قرآن در چند جای مختلف به آنها پرداخته، با دشواريهايی روبهروست و بايد آن را بر حسب ترتيب نزول يا ترتيب ذکر در قرآن به صورت جداگانه ارزيابی کرد؛ ولی به هر حال و به طور مثال در نبرد احزاب كه در چند سطر گذشته به آن پرداختيم، در آخرين آية مربوط به اين جنگ، خداوند در يك آيه چنين نتيجهگيري ميكند:
وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا؛
خدا کافران را با دلى پر از خشم بازگرداند بىآنکه نتيجهاى از کار خود گرفته باشند؛ و خداوند (در اين ميدان)، مؤمنان را از جنگ بىنياز ساخت (و پيروزى را نصيبشان کرد) و خدا قوّى و شکستناپذير است!
خداوند در اين جنگ كه يكي از صحنههاي آزمايش بود، مشركان را با آن همه خشم و حس انتقامجويي كه بر ضد مسلمانان داشتند، برگرداند و ايشان نتوانستند كاري از پيش ببرند و در واقع اين واقعه براي مسلمانان نوعي پيروزي محسوب ميشد، پيروزيي كه خداوند قبلاً وعدهاش را به پيامبر6 و ساير مسلمانان داده بود؛ و اين خداوند بود كه مؤمنان را به وسيلة كمكهاي غيبياش از قتال و نبرد بينياز كرد و باز اين خداست كه قوي و شكستناپذير است.
قرآن در سورة انفال پس از نقل واقعة بدر و پردازش آن در دو آيه چنين ميگويد:
وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلامٍ لِلْعَبِيدِ؛
و اگر ببينى کافران را هنگامى که فرشتگان (مرگ) جانشان را مىگيرند و بر صورت و پشت آنها مىزنند و (مىگويند:) بچشيد عذاب سوزنده را (،به حال آنان تأسف خواهى خورد)! اين، در مقابل کارهايى است که از پيش فرستادهايد؛ و خداوند نسبت به بندگانش، هرگز ستم روا نمىدارد!
قرآن علاوه بر شكست سنگين مشركان از مسلمانان، به عاقبت كشتههاي مشركان نيز اشاره ميكند. آنان در دنيا به وسيلة مسلمانان به قتل رسيدند، در آخرت نيز باز گرفتار آتش و عذاب الهي هستند. در واقع اين سرانجام را خود ايشان براي خود رقم زدند. آنها با سوء تدبير و مخالفت آشكار با حقيقت و تلاش براي محو آن به چنين سرنوشتي دچار شدند؛ در حالي كه خداوند به هيچ وجه به بندگان خود ظلم نميكند.
قرآن در سورة آل عمران در پايان گزارشی که از غزوة احد ارائه می¬دهد، ميگويد:
مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ؛
چنين نبود که خداوند، مؤمنان را به همانگونه که شما هستيد واگذارد؛ مگر آنکه ناپاک را از پاک جدا سازد. و نيز چنين نبود که خداوند شما را از اسرار غيب آگاه کند (تا مؤمنان و منافقان را از اين راه بشناسيد؛ اين بر خلاف سنت الهى است؛) ولى خداوند از ميان رسولان خود، هر کس را بخواهد برميگزيند؛ (و قسمتى از اسرار نهان را که براى مقام رهبرى او لازم است، در اختيار او مىگذارد.) پس (اکنون که اين جهان، بوته آزمايش پاک و ناپاک است،) به خدا و رسولان او ايمان بياوريد! و اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه کنيد، پاداش بزرگى براى شماست.
قرآن به يك نتيجهگيري كلي از اين جنگ بسنده ميكند؛ اين نتيجه جدا شدن منافق از مؤمن است. تا قبل از جنگ احد مرزبندي چنداني بين منافقان و مؤمنان وجود نداشت، اما در غزوة احد اين مرزبندي خود را آشكار كرد. به همين سبب خدا ميفرمايد كه مسلمانان را به حال خودشان رها نميكند، بلكه ايشان را آزمايش ميكند تا سره از ناسره مشخص شود. قرآن با اشاره به اين مطلب كه علم غيب فقط مخصوص خداست و سپس هر كس از فرستادگانش كه خود تشخيص دهد، ميخواهد بگويد كه اينكه كسي مؤمن است يا ديگري منافق است، مطلبي است كه خدا فقط ميداند و كسي ديگر از آن آگاه نيست و بزنگاههايي همچون جنگ احد مشخص كنندة مؤمن و منافق است.
در واقعه حديبيه كه باز هم عدهاي از مسلمانان از ترس مشركان حاضر به همراهي پيامبر6 جهت به جاي آوردن حج عمره نشدند، قرآن پس از پرداختن به اين واقعه، به نتيجة اين واقعه اين گونه اشاره ميكند:
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا؛
او کسى است که رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر همه اديان پيروز کند؛ و کافى است که خدا گواه اين موضوع باشد!
پس از آن رويارويي بين مسلمانان و مشركان در حديبيه، نزديك بود مشركان به دليل كينه از مسلمانان و خونهايي كه از آنها ريخته شده بود، عليه مسلمانان شمشير كشيده و نبردي يكطرفه را آغاز كنند، اما خداوند علاوه بر منصرف كردن قريش از اين تصميم، آرامش خود را بر مسلمانان مستولي كرد و جنگ بين ايشان رخ نداد. سپس قرآن به نتيجة بسيار مهمي كه اين صلح در پي داشت اشاره ميكند. اين نتيجه به واقعيت تبديل شدن رؤياي پيامبر6 بود كه در آن در امنيت كامل وارد مسجدالحرام شده درحالي كه سرها تراشيده و تقصير كردهاند و مهمتر از همه چيزي اتفاق خواهد افتاد كه تنها خداوند از آن باخبر است و شما از آن آگاه نيستيد. البته قبل از داخل شدن به مسجدالحرام، با شرايطي كه گفته شد، خداوند فتحي نزديك كه همان صلح حديبيه بود براي شما در نظر گرفت، چرا كه صلح حديبيه و شرايطي كه در اين صلح گنجانده شده بود مقدمهاي براي فتح مكه و حضور مسلمانان در آنجا شد و در نهايت اشاره به چيره شدن دين حق بر همة اديان ديگر دارد.
همان طور كه پيداست، منابع تاريخي اوليه از چنين ساختار و نظمی تبعيت نمی¬کنند و بيشتر در صدد گزارش و روايت حوادث تاريخي هستند تا پردازش آنها، و دراين صورت به يك دائرة المعارف شبيه هستند تا يك اثر تحقيقي. خواننده در اين متون، با متني مواجه است كه در آن عناوين و موضوعهايي كه بحث قبلي و بعدي را به وضوح از يكديگر جدا كند، وجود ندارد يا اگر وجود دارد، اندكاند و دستهبندي و نظم منطقي بين آنها برقرار نيست؛ به طور مثال واقدي در گزارش جنگ بدر، حدود صد صفحه گزارش و روايت را جمعآوري كرده بدون اينكه براي آنها عنوان و موضوع جدا كنندهاي قرار داده باشد. اما به هر حال سير كرونولوژيك و تاريخي بحث در اكثر اين منابع رعايت شده است. به طوري كه تمام جزئيات موجود در مورد يك واقعه مشخص از ابتدا تا انتها منظم آمده است.
ب) ساختار عمودي
اجزاي معنايي يك متن از كوچكترين جزء آن يعني واژه و بزرگترين آن پاراگراف، تشكيل ميشود. در يك متن تحقيقي، نويسنده بايد به كلماتي كه انتخاب ميكند، توجه كند و دقت لازم را در گزينش آنها رعايت كند، چه اين كلمات، جملات را تشكيل ميدهند و از اجتماع جملهها و ارتباط منطقي بين آنها پاراگراف و متن به وجود ميآيد. آنچه در يک متن اهميت اساسي دارد، جمله است و به عبارت ديگر جمله محملي است که در آن عوامل درونمتني و برونمتني(پيوستگي و انسجام) نمود پيدا ميکند. پيوستگي و انسجام به عنوان دو مؤلفه در متنبودگي يک نوشتار، کاملاً ضروري است؛ به ديگر سخن، اگر يک نوشتار به گونهاي باشد که بين اجزا و جملات آن هيچگونه انسجام يا پيوستگي وجود نداشته باشد نميتوان آن را متن حساب کرد. روشن است که متون و منابع مورد بررسی ما نيز از کلمات تشکيل شده¬اند، ولی ساختار متن با کوچکترين واحدهای معنايی تشکيل شدة از کلمات، يعنی آيه در قرآن و روايت در منابع تاريخی، شکل گرفته است. البته واحدهای معنايی سوره و حزب و جزء در قرآن و باب و فصل در منابع تاريخی نيز در مقياسی ديگر می¬توانند مورد توجه و بررسی قرار گيرند، ولی با توجه به اينکه حوادث دوران حضور رسول خدا6 در مدينه در قالب سوره¬ها و حزبها و جزء¬ها نيامده است، بلکه قالب متداول برای گزارش اين رويدادها آيه¬ها هستند که در سوره¬ها و حزبها و جزءها پراکنده¬اند، مقايسه ما نيز به دو واحد معنايي، يعني آيه در قرآن و روايت در متون تاريخی، اختصاص يافته است و برای رعايت اختصار از تبيين مفهومی «آيه» و «روايت» که به نظر میرسد مفهومش برای خوانندگان آشکار باشد، صرف نظر شده است، ولی ذکر دو نکته ضروری است:
نخست اينکه قرآن اهتمام خاصي به گزينش و چينش کلمات در آيات خود دارد. در قرآن واژهها و لغات در جملات ارزش و اهميت به خصوصي دارند و با چينشي به خصوص و ويژه کنار يکديگر قرار گرفتهاند. اگر قرآن در جايي از کلمهاي استفاده کرده و از مترادفها يا همخانوادههاي ديگر آن کلمه استفاده نکرده، از اينکار منظور و هدفي داشته است. در صورتي که در منابع تاريخي واژهها و نحوه چينش آنها چندان اهميتي ندارد، گرچه همين واژگان به کار رفته در متون تاريخی در جای خود ابزاری مهم برای نشان دادن گفتمان غالب در زمان نگارش متن به شمار می¬روند و از منظر زبان¬شناسی تاريخی دلالتهای خود را دارند، ولی از نظر حکايتگری واقعيت بيرونی يا بيان منويات مورخان به هيچ روی همتراز قرآن نيستند که هر حرف و کلمه¬ای جايگاه مشخصی داشته باشد و تغيير آن به تغيير معنا بينجامد.
نکتة ديگر اينکه ساخت درونی آيه متشکل از کلمات و گاه چند جمله است، ولی ساخت درونی روايات را گاه يک جمله و گاه دو يا چند جمله در قالب نثر يا نظم و حتی گاه چند بند (پاراگراف) تشکيل می¬دهد؛ براي مثال در ميان مورخان ابنهشام اشعار بيشتري را جمعآوري كرده است. «آيه» نيز خود يکی از اجزای ساخت درونی روايت به شمار می¬آيد؛ زيرا مورخان مسلمان نيز هنگام كتابت تاريخ به آيات قرآنی كه در آن مورد خاص نازل شده بود نيز عنايت داشتند و آنها را در کتابهای خود ذکر کرده¬اند.
نکات زير را در مقام مقايسة دو ساخت «آيه» و «روايت» می¬توان ذکر کرد:
1. صحت صدور
اتقان و صحت صدور و ترديدناپذير بودن درستی آيات از ويژگيهايی است که روايات تاريخي فاقد آن است. تاريخنگاري اسلامي با آغاز كتابت حديث و اخبار، يعني تحول نقل شفاهي و پراكندة روايات به تدوين و نقل منظم و كتبي، مقارن بود. وثاقت روايات تاريخي كه تقريباً بعد از دو قرن از وفات رسولخدا 6 در نخستين منابع تاريخي اسلامي گردآوري شدند و با توجه به جريانهاي سياسي موجود، و مهمتر از همه پديدة منع و جعل حديث، به اندازة آيات قرآن نيست و بايد با سازوکارهايی تقريباً پيچيده درست را از نادرست تشخيص داد. در حالي كه در آيات اين گونه نيست و اجماع مسلمانان بر صحت صدور آن است.
همچنين جريان منع كتابت حديث كه از دورة خليفة نخست آغاز شد و تقريباً يك قرن طول كشيد، باعث شفاهي شدن ذكر احاديث و استفاده از قوة حافظه در انتقال آن شد؛ به عبارت ديگر، راويان در نقل روايات، پايبندي به الفاظ و واژهها را چندان مهم نميدانستند و تلاش ايشان بيشتر در انتقال معنا بود تا الفاظ. اين مسئله علاوه بر اينكه پديدة نقل به معنا را در احاديث به وجود آورد، باعث گسسته شدن اتصال سلسلة اسناد و مهمتر از همه ورود جعل به حوزة احاديث شد. تا آنجا كه سيد مرتضي معتقد است احاديثي كه در كتب شيعه و ساير مذاهب اسلامي نقل شده متضمن انواع اشتباهات و اموري است كه بطلان آن يقيني است؛ مانند امور محال و چيزهايي كه دليل قطعي بر فساد آن موجود است. به همين دليل پديدة نقد و جرح و تعديل و شناسايي دقيق راويان و رجال احاديث، به عنوان ملاك و معياري در شناخت احاديث صحيح از سقيم مطرح شد.
2. پيوستگی و انسجام
همان طور که گفته شد، پيوستگي و انسجام از مهمترين مؤلفههاي شکلدهنده يک متن است، به طوري که نبود آن باعث خروج يک نوشتار از متنبودگي محسوب ميشود. به نظر ميرسد آيات و سورههاي قرآني که متن قرآن را به وجود آوردهاند، از نظم و پيوستگي بالايي برخوردار هستند. البته شايد درک اين پيوستگي در وهله اول سخت به نظر برسد، اما با کمي تأمل و دقت در آيات وسورههاي قرآن ميتوان آن را دريافت. اما متون منابع تاريخي اين دوره که از کنار هم گذاشته شدن روايات تشکيل شدهاند، اين حد از انسجام و پيوستگي را ندارند. گرچه روايات و اخبار تاريخي حول يک موضوع و يک جريان دور ميزنند و پيوستگي زماني اجزاي يک رويداد هم در آنها لحاظ شده است، ولی با وجود اين اتصال مفهومي و منطقي بين روايات برقرار نيست. شايد يکي از علل عدم انسجام کامل بين روايات، سلسله اسانيد آن باشد که انسجام و به هم پيوستگی متن را بر هم می¬زند؛ همچنين تعدد روايات مرتبط با يک موضوع هم که شيوه¬ای متداول در منابع تاريخی روايی است، در اين به هم ريختگی نقش دارد.
2. رعايت ترتيب زمانی
روايات تاريخي كه منابع تاريخي را تشكيل ميدهند، اغلب بر اساس سير زماني تنظيم شده¬اند و نظم کرونولوژيک آنها رعايت شده است؛ اما آيات قرآن الزاماً اين گونه نيست و معيار تنظيم آن سير زمانی نيست، بلكه وحدت سياق و ارتباط و تناسب معنوی بين آيات است که توجيه کنندة نظم آنها در قالب سوره است و در اين ميان تأثير هدفي را كه كل سوره تابع آن است نبايد از نظر دور داشت.
ج) ساختار معطوف به معنا
1. تکرار ساخت
تكرار ساخت واحد معنا از ديگر نکات قابل توجه در قرآن و منابع تاريخی است. روايت که ساخت اصلی معنايی در متون تاريخی است، در سراسر متون تاريخی منتخب اين مقاله تکرار شده است، به گونه¬ای که اين منابع تنها از تکرار اين ساخت معنايی تشکيل شده¬اند و از هرگونه داوري و پردازش در مورد روايات و محتوای آن که همان حوادث تاريخي است، خالي هستند. در قرآن نيز با ساخت معنايی به نام آيه روبهرو هستيم كه تشكيلدهندة متن قرآن است. قرآن نيز تنها از همين ساختهای معنايی تشکيل شده و جز آنها الفاظ وعباراتی برای پيوند بين آيات يا توضيح آنها وجود ندارد. اما به نظر می¬رسد اين فرق بين قرآن و متون تاريخی وجود دارد که در قرآن، با توجه به نوع کلمات به کار رفته در آيه، مضمون کلمات و مضمون کلی آيه، چينش کلمات آيه، طول آيه، رابطة معنايی آيه با کل سوره، جايگاه آيه در سوره و مسائلی از اين دست، ساخت معنايی آيه تنها يک تکرار نيست، بلکه همواره معنا و مفهومي فراتر از دلالتهای متعارف يک ساخت معنايی را بيان می¬کند. مفهومی که چيستی آن را بايد در هدف غايي و نهايي قرآن يعنی هدايت جستجو کرد، ولی در متون تاريخی تنها با تکرار ساخت روبهرو هستيم و افزون بر اين تکرار، نمی¬توان برداشت ديگری از آن داشت.
2. تکرار معنا
يكي از عواملي كه از فصاحت، بلاغت و سلاست يك متن ميكاهد تكرار برخي الفاظ و معاني در آن است. به عبارت ديگر، تكرار مخل فصاحت كلام است، ولي بايد اضافه کرد در برخي متون مانند متون تخصصي تکرار برخي از واژهها لازم و ضروري است. مطلبي كه در منابع تاريخي هميشه تكرار شده و شايد تا اندازهاي ملالآور هم باشد، سلسلة سند روايات است، به طور مثال واقدي هنگام نقل يك روايت از چهار يا پنج نفر نام ميبرد كه روايات به ترتيب از آنها نقل شده است. يا طبري هم مكرراً از عباراتي همچون حدثنا، قال و قالوا استفاده ميكند؛ ولی از سوی ديگر در منابع تاريخی هيچگاه يك مطلب جزئي دوبار نيامده است، مگر اينكه دو گونه روايت بوده و با هم اختلافاتي داشته يا يكي ناقص و ديگري كاملتر بوده و مورخ چون خواسته مطلبي را از قلم نينداخته باشد هر دو را آورده است، مثلاً طبري در ابتداي گزارش جنگ بدر و دليل و چگونگي آغاز آن، روايتي را كه از عروة بن زبير نقل شده، ميآورد، اما دو صفحه بعد دوباره روايتي از ابنعباس در خصوص چرايي وقوع جنگ بدر ذكر ميكند. جالب است كه در روايت اول نام ضمضمبنعمرو، قاصد ابوسفيان به قريش، جهت خروج و محافظت از مالالتجاره نيامده، ولي در روايت دوم نام وي وجود دارد. روايت اول كاملتر است و به مباحث بيشتري از جنگ بدر اشاره دارد، در صورتي كه روايت دوم كوتاه است و فقط به مطلع شدن ابوسفيان از حملة قريبالوقوع مسلمانان و فرستادن ضمضم به سوي مكه اشاره كرده است.
تکرار معنا در مباحث تاريخی قرآن، تابعی است از مسئله تکرار در ديگر مسائل مذکور در قرآن که همان گونه که در منابع علوم قرآنی بررسی و اثبات شده، اين تكرارها به علت اينكه هر كدام داراي معنايي مختلف از ديگري است، نه تنها ملالآور نيست، بلكه نشاندهندة فصاحت و بلاغت قرآن است. در قرآن هيچ آيه يا جملهاي بدون هدف و انگيزه تكرار نشده است. برخی بر اين باورند که در زبان عربی، هرچه اهتمام به موضوع و مسئلهاي بيشتر باشد، دفعات ذکر آن نيز بيشتر است و هرچه اهميت مطلبي بالاتر برود تأکيد آن نيز بيشتر ميشود. در رويدادهای منتخب اين مقاله، براي مثال علت پيروزی مسلمانان در غزوة بدر، نزول فرشتگان برای ياری رساندن به مسلمانان و ماية آرامش دل مؤمنان بودن نصرت خداوندی در اين غزوه در آيات قرآن تکرار شده است.
3. بسط و تفصيل معنا
برخلاف منابع تاريخي اين دوره، قرآن به صورتي اجمالي و موجز به حوادث اين دوره پرداخته است. البته از ويژگيهاي متن که باعث فصاحت و رواني کلام ميشود، عدم تفصيل و پرهيز از اطناب در آن است. قرآن هنگامي كه به مطلب يا مسئلهاي اشاره ميكند، هيچگاه آن را تفصيل نميدهد، بلكه با عباراتي مختصر و جامع آن مطلب يا حادثه را شرح و تبيين ميكند يا دربارة آن توضيح ميدهد. بی¬ترديد منابع تاريخی تفاوت زيادی با قرآن در اين خصوص دارند؛ براي نمونه اطلاعات زير در بارة غزوة بدر از منابع تاريخی قابل دست¬يابی است: باخبر شدن مسلمانان از بازگشت كاروان قريش كه اموال و داراييهاي زيادي را به همراه داشت، خروج مشركان از مكه جهت دفاع از اين كاروان، خواب عاتكه دختر عبدالمطلب عمة (رسولخدا6)، رفتن قريش نزد خانة كعبه، اشاره به ارتش مجهز قريش، اختلاف نظر قريش در حركت به سوي مدينه، نام تكتك بزرگان و اشراف قريش كه در اين جنگ شركت كردند، اصرار ابوجهل برحركت و حمله به مسلمانان حتي پس از آنكه آشكار شد كه كاروان ابوسفيان سالم به مكه رسيده، تعداد شتران مسلمانان، ذكر نام جاسوسان رسولالله6، مسير حركت پيامبر6 به سوي بدر، منازلي كه از آن گذشتند، محلي كه رسول خدا در آنجا فرود آمدند، اينكه تعداد شتران لشكر اسلام كم بود و ايشان مجبور بودند هر چند نفر يك شتر را سوار شوند، پيامبر6 با عليبن ابيطالب و مرثد يك شتر را به نوبت سوار ميشدند، شروع جنگ و سرنوشت هر يك از بزرگان قريش و نحوة كشته شدن آنها، اطعام كنندگان از قريش، نام اسبهاي مسلمانان، عدد سپاه اسلام از مهاجران و انصار كه در بدر شركت كردند، شهداي جنگ بدر و سرانجام عدد كشتگان مشركان در غزوة بدر.
اما در قرآن تنها پنجاه آية ابتدايي سورة انفال و آيات 123 تا 126سوره آل عمران اشاره به اين غزوه دارد و بسياری از اين جزئيات در آنجا مورد توجه قرار نگرفته است. در ديگر مقاطع تاريخي هم همينگونه است. اگر مجموع آيات قرآن مربوط به اين رويدادها را يک جا گرد آوريم در چند صفحه خلاصه ميشود؛ در حاليکه اين حوادث در کتب تاريخي يک جلد قطور و برخي مواقع دو جلد کتاب را در بر ميگيرد. اين خود دليلي است بر اينکه کتب تاريخي به تفصيلات و جزئياتي اشاره کرده که از نظر قرآن ذکر آنها اهميت هدايتي ندارد. قرآن تنها به ذکر مباحث و مقاطع مهم و هدايتآميز اکتفا کرده و بيشتر به تحليل و پردازش و عبرتگرفتن از آنها پرداخته است.
نكتة بعدي قابل بحث، ذكر نام افراد و شخصيتهايي است كه در ميدان نبرد حضور داشتند يا كشته شدند. منابع تاريخي بخشي از گزارش خود دربارة جنگ بدر را به ذكر اين افراد اختصاص دادهاند؛ در حاليكه قرآن به هيچ نامي اشاره نكرده است. قرآن فقط مسلمانان را مورد خطاب قرار داده و دربارة ايشان ضماير مخاطب (انتم وكم) كه نشاندهندة الفت و محبت بين خداوند و بندگان مؤمن ميباشد، به كار برده است. ظرافتهای بيانی مرتبط با معنا نيازمند بحثی مستقل و مستوفا است و در اينجا تنها به اين نکته اشاره میکنيم که در آيات مورد بررسی ما، خداوند از پيامبر6 با عنوان رسول ياد ميكند كه نشان دهنده تفخيم منزلت و مقام ايشان است؛ در حاليكه دربارة مشركان فقط ضمير غايب استفاده ميكند و ايشان را مورد خطاب قرار نميدهد. تنها موردي كه قرآن در آن مشركان را خطاب كرده، قضية استفتاح ابوجهل و به تبع آن قريش است. علامه طباطبايي مينويسد: در اينجا التفات از غيبت به خطاب صورت گرفته است و منظور از آن تهكم و استهزاي مشركان است؛ يعني اگر شما به دنبال قضاوت الهي بوديد، حكم اين گونه شد كه مسلمانان پيروز شوند. دست از توطئهچيني عليه مسلمانان برداريد كه اگرنه دوباره همين بلا بر سر شما خواهد آمد و جمعيت زياد شما هيچ فايدهاي به حال شما نخواهد داشت. همان طور كه در جنگ بدر هم عدة شما سه برابر مسلمانان بود و كاري از پيش نبرديد. تقريباً با قاطعيت می¬توان گفت که اين ظرافتهای بيانی جايگاهی در متون تاريخی ندارد و فهم متون تاريخی رهين توجه به اين گونه موارد نيست.
نتيجهگيري
بررسی مختصری که گذشت نشان داد که از نظر ساختار افقی، بين شکل و ساختار متن قرآن و منابع منتخب تاريخي تفاوتهايي وجود دارد. گرچه هر دو متن فاقد فهرستاند، ولی قرآن قبل از ورود به يک واقعه، مقدمهچيني ميکند و در ابتدا آياتي مرتبط با حادثه مشخص ارائه ميکند و بدين طريق به اصل ماجرا ميپردازد؛ در حالي که منابع تاريخي حادثه يا واقعه را بدون مقدمه آغاز ميکند. منابع تاريخي فاقد هرگونه تحليل و پردازشاند و اگر پردازشي وجود دارد مبتني بر عوامل مادي و فيزيکي است؛ در حاليکه اين حوادث در قرآن در سطحی وسيع مورد تحليل قرار گرفته و در مقام تحليل توجهی خاص به عوامل متافيزيکي و ماورايي شده است. قرآن در انتها يا ابتداي بيان حوادث به برخي از نتايج و آثار اين وقايع ميپردازد. البته بايد گفت که در روش قرآن اينگونه نيست که نتيجهگيري حتماً بايد در انتهاي حوادث ذکر شود، بلکه امکان دارد در همان آيات آغازين نيز به نتايج مورد نظر قرآن اشاره شود؛ اين در حالی است که منابع تاريخي فاقد نتيجهگيري منطقي و مبتنی بر داده¬های مندرج در متن است.
همچنين از نظر ساختار عمودی، تحقيق حاضر نشان داد که قرآن بر خلاف متون تاريخی اهتمام خاصي به گزينش و چينش کلمات در آيات خود دارد و آيات قرآن هر چند در مقام گزارش تاريخی الزاماً نظم زمانی را رعايت نکرده است، ولی در صحت صدور و پيوستگی و انسجام از متون تاريخی متمايز است.
از سوی ديگر تکرار ساخت معنا در قرآن بر خلاف منابع تاريخی دارای دلالتهای فرامتنی است و تکرار معنا نيز در قرآن معطوف به هدف است و مخل زيبايی و انسجام متن نيست و اين در حالی است که در متون تاريخی ـ وقتی هر يک مستقلاً در نظر گرفته شود ـ تقريباً تکرار وجود ندارد. بسط و تفصيل معنا در قرآن هم تابعی است از هدف هدايتگری و لذا قرآن تنها به حوادث مهم اشاره و از بيان جزئيات خودداری کرده و در مقابل بيشتر در پی تحليل رويدادهاست.
يافته اصلی مقاله حاضر اين است که اگر تاريخ¬نگاری معطوف به هدف مشخصی باشد، اين هدف بر ساختار گزارش تاريخی اثرگذار است و ساختار متناسب با هدف می-تواند و بلکه بايد تغيير يابد. همان گونه که ملاحظه شد، ساختار گزارشهای تاريخی در اين کتاب آسمانی، تمايزی آشکار با ساختار گزارشهای تاريخی در متون سده¬های نخستين اسلامی دارد. اين تمايز ريشه در نقش هدايت¬گری قرآن دارد و سبب شده است قرآن خود را پايبند ساختار متعارف نداند و ساختاری متناسب با هدف خود را برگزيند. اکنون با توجه به شرايط مناسب برای تحول در علوم انسانی، می¬توان اين ديدگاه را در معرض داوری انديشمندان قرار داد که اگر اهداف و آرمانهای دينی بر علوم انسانی از جمله تاريخ نگاری سايه بيفکند، چه بسا بتوان از ضرورت پی ريزی گونه ای خاص از ساختار گزارشهای تاريخی در کنار ساختارهای موجود سخن گفت.
نویسنده: محسن الويرى
محمدحسن اخلاقی
پی نوشت
. متن اولیه این مقاله به قلم آقای و برگرفته از پایان¬نامه¬ای به راهنمایی آقای دکتر محسن الویری در مدرسة امام خمینی وابسته به جامعة المصطفی العالمیه در مقطع کارشناسی ارشد رشتة علوم قرآنی نگاشته و از سوی آقای دکتر الویری ضمن افزودن و حذف مطالبی، ویرایش اساسی شده است.
. هاشم معروف حسني، اخبار و آثار ساختگي سيري انتقادي در حديث، ترجمه حسين صابري، ص 21 و 22؛ کاظم مدير شانهچي، تاريخ حديث، چاپ اول، (تهران: انتشارات سمت، 1377)، ص 50.
. صادق آئينهوند، علم تاريخ در گسترة تمدن اسلامي، (تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1377)، ج1، ص430ـ 461.
. در مورد اين مؤلفهها ر. ك: عليرضا ملايي تواني، درآمدي بر روش پژوهش در تاريخ، (تهران: انتشارات ني، 1386)، ص 177ـ185؛ پرويز فرخزاد، راهنماي پژوهش تاريخي، (تهران: انتشارات طهوري، 1384)، ص 303ـ313. همچنين ر. ك:
Baugh, L. Sue, How to write term papers and reports, pp 61. Illinois, N.T.C, 1993;
. پرويز فرخزاد، پيشين، ص 303.
. عليرضا ملايي تواني، پيشين، ص 182.
. پرويز فرخزاد، پيشين، ص 405.
. ر. ك: ابن هشام، السيره النبويه، به طور مثال اين كتاب را مصطفي السقا، ابراهيم الابياري و عبدالحفيظ شلبي فهرست گذاري كردهاند و دار احياء التراث العربي در سال 1985 م. به چاپ رسانده است.
. واقدي، المغازي، تحقيق مارسدن جونز، چاپ سوم، (بيروت: موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1409 ق)، ج1، ص 19ـ127.
. محمد خامهگر، ساختار هندسي سورههاي قرآن، چاپ اول، (تهران: انتشارات اميركبير، 1382)، ص 53.
. پرويز فرخزاد، پيشين، ص 377.
. واقدي، پيشين، ج1، ص 19 و 199 و ج2، ص 440 و 571و ج3، ص 885.
. ابن هشام، پيشين، ج2، ص 606 و ج3، ص 64 و 224 و 321و ج4، ص 80.
. محمد بن جريرطبري، تاريخ الطبري، چاپ دوم، (بيروت: دارالكتب العلميه، 1408 ق)، ج2، ص 20 و 58 و 90 و 115 و 165.
. ابن سعد، الطبقات الكبري، چاپ اول، (بيروت: دارالفكر للطباعة و النشر و التوزيع، 1414 ق)، ج1، ص 352 و 371 و 391 و 412 و 451.
. احمد بن يحيي بن جابر بلاذري، انساب الاشراف، تحقيق سهيل زكار، چاپ اول، (بيروت: دارالفكر، 1417)، ج1، ص 344 و 381 و 427 و 439 و 463.
. محمود راميار، تاريخ قرآن، چاپ چهارم، (تهران: انتشارات اميركبير، 1379)، ص577.
. محمدخامه¬گر، پيشين، ص 19.
. ر. ك: علي بن محمد واحدي نيشابوري، اسباب النزول، (بيروت: دارالفكر، 1425 ق)، ص 129. جواناني که در اين جنگ شرکت کرده بودند، انتظار سهم بيشتري از غنايم جنگي را داشتند، چرا که معتقد بودند بار بيشتري از جنگ را به دوش کشيدهاند.
. انفال(8) آيه 1ـ5.
. واحدي نيشابوري، پيشين، ص 67.
. آلعمران(3)آيه 118ـ121.
. احزاب(33) آيه 9.
. تهمت و دروغ بزرگ. ر. ک: فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، چاپ اول، (بيروت: موسسه الاعلمي للمطبوعات، 1393 ق)، ج7، ص 230.
. واحدي نيشابوري، پيشين، ص 177.
. نور(24)آيه 4 و 11.
. سيوطي، اسباب النزول، ص 133.
. توبه(9) آيه 25.
. پرويز فرخزاد، پيشين، ص 303 و 304.
. ر. ك: المغازي، السيره النبويه، تاريخ الطبري، الطبقات الكبري، انساب الاشراف و دلائل النبوه، ذيل حوادث مهم دوران مدني پيامبر6 همچون بدر، احد، خندق، صلح حديبيه و حنين.
. المغازي و السيره النبويه ذيل حوادث مورد بحث. تفاوت واقدي با ابنهشام در اين است كه واقدي هنگام نقل روايات تاريخي، سلسلة سند هر روايت را در ابتداي آن ذكر ميكند که اين مطلب خود بر حجم گزارشهاي وي ميافزايد، اما ابنهشام در بسياري از موارد، تنها به ذكر نام ابناسحاق ـ آخرين فرد سلسلة راويان كه ابنهشام روايت را از او شنيده ـ بسنده ميكند.
. ر. ك: انفال(8) آيه 5 ـ50 (در رابطه با جنگ بدر)؛ آلعمران(3) آيه 121 ـ 178 (دربارة غزوة احد)؛ احزاب(33) آيه 9 ـ 28 (درخصوص غزوة خندق)؛ فتح (48) آيه، 1 ـ 27 (دربارة غزوة حديبيه)، توبه(9) آيه 23 ـ 26 (دربارة غزوة حنين).
. انفال(8) آيه 7ـ8.
. ر. ك: طبرسي، مجمع البيان، ج4، ص 430 ـ431؛ ابو جعفر محمد بن حسن طوسي، التبيان في تفسير القرآن، (بيروت: داراحياء التراث العربي، بيتا)، ج5، ص 80ـ82؛ ابواسحاق احمد الثعلبي، الکشف و البيان، چاپ اول، (بيروت: داراحياء التراث العربي، 1422 ق)، ج4، ص 331؛ سيد محمود آلوسي بغدادي، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع الثاني، چاپ اول، (بيروت: داراحياء التراث العربي و موسسه التاريخ العربي، 1420 ق)، ج9ـ10، ص 226ـ 227؛ محمد حسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، چاپ هشتم، (بيروت: موسسه اعلمي للمطبوعات، 1393 ق)، ج9، ص 19ـ20؛ محمد رشيد رضا، تفسیرالقرآن الحكيم (المنار)، چاپ اول، (بيروت: دارالكتب العلميه، 1420 ق)، ج9، ص 501ـ502.
. انفال(8) آيه 45ـ 47.
. طبرسي، پيشين، ج4، ص 476؛ شيخ طوسي، پيشين، ج5، ص 132ـ134؛ ثعلبي، پيشين، ج4، ص 363ـ364؛ آلوسي، پيشين، ج9ـ10، ص 293ـ295؛ محمد حسين طباطبايي، پيشين، ج9، ص 94 ـ 97؛ محمدرشيد رضا، پيشين، ج10، ص 19 ـ 24.
. آلعمران(3) آيه 152.
. فتح (48) آیه 1 – 3.
. طبرسي، پيشين، ج9، ص 182ـ 185؛ ثعلبي، پيشين، ج9،،ص 41 ـ42؛ محمد حسين طباطبايي، پيشين، ج18، ص 252 ـ 257؛ شيخ طبرسي، پيشين، ج9، ص 312 ـ 315؛ آلوسي، پيشين، ج 25ـ 26، ص 333 ـ 343.
. توبه (9) آیه 25.
. ر. ك: طبرسي، پيشين، ج5، ص 31 ـ 32؛ ثعلبي، پيشين، ج5، ص 22 ـ 26؛ شيخ طبرسي، پيشين، ج5، ص 197 ـ 198، آلوسي، پيشين، ج9 ـ 10، ص 371 ـ 374.
. ابن هشام، پيشين، ج3، ص 82.
. پرويز فرخزاد، پيشين، ص 367.
. بنگريد: واقدي، پيشين، ج1، ص 120ـ150، 300ـ319 و ج2، ص 495 ـ 520، 600ـ630 و ج3، ص 922؛ ابن هشام، پيشين، ج2، ص 664ـ 715 و ج3، ص 94ـ 112، 241ـ 243، 331ـ 341 و ج4، ص 93ـ 120؛ طبري، پيشين، ج2، ص 36ـ48، 58ـ 76، 90ـ 104، 115ـ 134، 165ـ 178؛ احمد بن ابويعقوب ابن واضح يعقوبي، تاريخ يعقوبي، (بيروت: دارصادر، بيتا)، ج2، ص 365ـ 383؛ ابوبكر احمد بن الحسين البيهقي، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشريعه، تحقيق عبدالمعطي قلعجي، چاپ دوم، (بيروت: دارالكتب العلميه، 1324 ق)، ج3، ص 101ـ122، 276ـ 282، 449 ـ 455 و ج4، ص 18، 145ـ154.
. احزاب(33) آيه 25.
. انفال(8) آيه 50 ـ 51.
. طبرسي، پيشين، ج4، ص 480.
. آلعمران(3)آيه 179.
. فتح(48)آيه 26 ـ 28.
. «وَهُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا»؛ فتح(48) آيه ٢٤). او کسى است که دست آنها را از شما، و دست شما را از آنان در دل مکّه کوتاه کرد، بعد از آنکه شما را بر آنها پيروز ساخت و خداوند به آنچه انجام مىدهيد بيناست!».
. طبري، پيشين، ج9، ص 210ـ213، آلوسي، پيشين، ج25و26، ص 376ـ 385. آلوسي معتقد است مراد از «فجعل من دون ذلك فتحاً قريباً»، فتح خيبر است، (محمد حسين طباطبايي، پيشين، ج18، ص 289ـ291)،
. واقدي،پيشين، ج1، ص 19ـ127.
. ر. ك: پرويز فرخزاد، پيشين، ص 306ـ309.
. پرويز البرزي، مباني زبانشناسي متن، (تهران: انتشارات اميركبير، 1386) ص 204 و 205؛ ابوالحسن نجفي، مباني زبانشناسي و کاربرد آن در زبان فارسي، (بيجا: انتشارات دانشگاه آزاد ايران، 1358)، ص 72.
. پرويز البرزي، پيشين، ص 151ـ151 و 169.
. برای بحثی مختصر ر.ک: عبدالعليم عبدالرحمان خضر، المسلمون و كتابة التاريخ؛ چاپ دوم، (ويرجينیا: المعهد العالمي للفكر الاسلامي، 1995 م)، سيده اسماعيل کاشف، مصادر التاريخ الاسلامي و مناهج البحث فيه، (قاهره: مكتبه الخانجي، 1976 م)، ص 21 و 22.
. همان، ص 113ـ 116؛ محمد بن عبدالعظيم الزرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، چاپ اول، (بيروت: المكتبة العصرية، 1417 ق)، ج2، ص 283ـ 302؛ محمد علي ايازي، چهره پيوسته قرآن، (تهران: انتشارات هستينما، 1380) ص 36ـ 72.
. ر. ك: ابن هشام، پيشين، ذيل حوادث مهم دوران مدني پيامبر6 همچون بدر، احد، خندق و....
. به ديدة بسياري از مورخان كهن مسلمان، فقط از طريق پژوهش در حقايق تاريخي نميتوان تاريخ اسلام را عرضه كرد، بلكه اين معنا از طريق نظر به تاريخ، بر اساس آنچه در قرآن آمده، و معيارهاي آن صورت ميبندد. آلبان گريگوري ويدگري، التاريخ كيف يفسرونه، (مصر: الهئيه المصريه العامه للكتاب، 1972 م)، ص 92. ابن كثير، نيز تصريح كرده كه در تاريخنگاري اساساً متكي بر قرآن بوده است. عماد الدين اسماعيل ابن کثير، البداية و النهاية، به كوشش احمد ابو ملحم، علي نجيب و علي عبدالساتر، (بيروت: بينا، 1405 ق)، ج1، ص 5.
. ر. ك: بدرالدين محمد بن هبة الله زركشي، البرهان في علوم القرآن، چاپ دوم، (بيروت: دارالمعرفة، 1415 ق)، ج2، ص 218؛ جلال الدين عبدالرحمان سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، چاپ اول، (بيروت: دارالكتب العلمية، 1407 ق)، ج2، ص 252؛ محمود راميار، تاريخ قرآن، ص 77ـ132.
. عبدالعزيز دوري، بحث في نشأه علم التاريخ عند العرب، (بيروت: بينا، 1983 م)، ص 57.
؛ Duri, p 47-48.
. با توجه به اينكه در زمينه نقل به معنا و جواز آن احاديثي نيز وارد شده است. اهل سنت دراين خصوص به حديثي از رسولخدا6 استناد ميكنند كه ايشان فرمودند: «اذا اصبت المعني فلاباس». (خطيب بغدادي، الكفاية في معرفة الرواية، ص 232؛ محمود ابوريه، اضواء علي السنه المحمديه، ص 77). در روايات اهل بيت: نيز جواز نقل به معنا البته با در نظر گرفتن شرايطي مجاز است. تعهد راوي در انتقال معنا و مقصود حديث و توجه به سلامت حديث از حيث فصاحت و روشني عبارات از جملة اين شرايط است. (محمد بن يعقوب کليني، الكافي، تصحيح علياكبر غفاري، دارالكتب الاسلاميه، 1363)، ج1، ص 51 و 52.
. مجيد معارف، شناخت حديث، چاپ اول، (تهران: موسسه فرهنگي نبا، 1387)، ص 57.
. علي نصيري، آشنايي با علوم حديث، چاپ اول، (قم: انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم، 1382)، ص 132ـ134.
. کاظم مديرشانهچي، علم الحديث و دراية الحديث، چاپ سيزدهم، (قم: دفتر انتشارات اسلامي، 1377)، ص 93 به نقل از: سيد مرتضي،اجوبه طرابلسيات.
. سيد محمد علي ايازي، چهره پيوسته قرآن، ص 40ـ 47؛ محمد خامهگر، پيشين، ص 19.
. ر. ك: واقدي، پيشين، ابن هشام، پيشين، طبري، تاريخ طبري، ذيل حوادث مورد بحث.
. محمد هادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، چاپ دوم، (قم: موسسة النشر الاسلامي، 1416 ق)، ج5، ص 239ـ 253.
. پرويز البرزي، مباني زبانشناسي متن، ص 154.
. ر. ك: واقدي، پيشين، ذيل حوادث مورد بحث.
. ر. ك: طبري، پيشين، ذيل حوادث مورد بحث.
. همان، ج 2، ص 20ـ 23.
. ر. ك: محمد هادي معرفت، پيشين، ج5، ص 98ـ 107؛ محمود بن حمزه الکرماني، اسرار التكرار في القرآن، تحقيق عبدالقادر عطا، (قاهره: دارالفضيله، بيتا)، ص92 و 93.
. جمالالدين محمد قاسمي، تفسير القاسمي المسمي بمحاسن التاويل، چاپ اول، (بيروت: موسسه التاريخ العربي، 1415 ق) ج1، ص 257 و 264.
. انفال (8) آیه 9 و 10 و آل عمران (3) آیه 124 – 126.
. اسدالله مبشري، تراز يا روش نويسندگي، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1359)، ص55.
. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج2، ص 116.
. واقدي، پيشين، ج1، ص 19ـ172؛ ابن هشام، پيشين، ج2، ص 606ـ 715؛ بيهقي، پيشين، ج3، ص 23ـ164؛ طبري، پيشين، ج2، ص 20ـ 48.
منابع
ـ قرآن کريم، خط عثمان طه.
ـ آئينه¬وند، صادق، علم تاريخ در گسترهي تمدن اسلامي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1377.
ـ آلوسي بغدادي، سيد محمود، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، چاپ اول، بیروت، دار احياء التراث العربي و مؤسسة التاريخ العربي، 1420ق/ 1999م.
ـ ابن سعد، الطبقات الکبري، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزيع، چاپ اول، بيروت، 1414هجري/ 1994م.
ـ ابن کثير الدمشقي، عماد الدين اسماعيل، البداية و النهاية، به كوشش احمد ابوملحم، علي نجيب و علي عبدالساتر، بيروت، 1405 ق.
- ابن کثير الدمشقي، عماد الدين اسماعيل، البداية و النهاية، چاپ پنجم، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1409 ق.
ـ ابن هشام، السيرة النبوية، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1985 م.
ـ ابورية، محمود، شيخ المضيرة ابوهريرة، چاپ سوم، مصر، دار المعارف، 1348 ق.
ـ ايازي، سيد محمد علي، چهرهي به هم پيوستهي قرآن، تهران، انتشارات هستي نما، 1380.
ـ باقلاني، ابوبکر محمد بن طيب، اعجاز القرآن، تحقيق سيد احمد صقر، چاپ پنجم، قاهره، دار المعارف، بی¬تا.
ـ البرزي، پرويز، مباني زبانشناسي متن، تهران، انتشارات امير کبير، 1386 ش.
ـ بلاذري، احمد بن يحيي بن جابر، انساب الاشراف، تحقيق سهيل زكار، چاپ اول، بيروت، دارالفكر، 1417ق.
ـ بنت الشاطي، عايشه عبدالرحمان، الاعجاز البياني للقرآن، چاپ دوم، قاهره، دار المعارف، بی¬تا.
ـ البيهقي، ابوبکر احمد بن الحسين، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشريعة، تحقيق عبدالمعطي قلعجي، چاپ دوم، بیروت، دارالکتب العلميه،1324ق.
ـ الثعلبي، ابواسحاق احمد، الکشف و البيان، چاپ اول، بیروت، دار احياء التراث العربي للطباعة و النشر و التوزيع، 1422ق/ 2002 م.
ـ الجبري، عبدالمتعال محمد، السيره النبويه و اوهام المستشرقين، چاپ اول، قاهره، مکتبة وهبة، 1408 ق.
ـ خامهگر، محمد، ساختار هندسي سورههاي قرآن، چاپ اول، تهران، انتشارات امير کبير، 1382.
ـ خضر، عبدالعليم عبدالرحمان، المسلمون و کتابه التاريخ، چاپ دوم، ویرجینیا، المعهد العالمي للفکر الاسلامي، 1995م.
ـ دوري، عبدالعزيز، بحث في نشاه علم التاريخ عند العرب، بيروت، 1983م.
ـ راميار، محمود، تاريخ قرآن، چاپ چهارم، تهران، انتشارات امیر کبیر، 1379.
ـ الزرقاني، محمد بن عبدالعظيم، مناهل العرفان في علوم القرآن، چاپ اول، بيروت، المکتبة العصریة، 1417 ق.
ـ زرکشي، بدرالدين محمد بن عبدالله، البرهان في علوم القرآن، چاپ دوم، بيروت، دار المعرفة، 1415 ق.
ـ سيده اسماعيل کاشف، مصادر التاريخ الاسلامي و مناهج البحث فيه، قاهره، مکتبه الخانجی، 1976م.
ـ سيوطي، جلال الدين، اسباب النزول، چاپ اول، بيروت، عالم الکتب، 1422 ق.
ـ سيوطي، جلالالدين عبدالرحمان، الاتقان في علوم القرآن، چاپ اول، بيروت، دارالکتب العلمیة، 1407 ق.
- شرف الدین عاملی، عبدالحسین، ابوهریرة، چاپ چهارم، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، بی¬تا.
شیخ طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی¬تا.
ـ طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، چاپ هشتم، بيروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1393ق/ 1972م.
ـ طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، چاپ اول، بيروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1415ق / 1995م.
ـ طبري، محمد بن جرير، تاريخ الطبري، چاپ دوم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ق.
- ________، الرسل و الملوک، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، بی¬نا، 1967م.
ـ فرخزاد، پرويز، راهنماي پژوهش تاريخي، تهران، انتشارات طهوری، 1384.
ـ القاسمي، محمد جمال الدين، تفسير القاسمي المسمي بمحاسن التاويل، چاپ اول، بيروت، موسسه التاریخ العربی، 1415 ق.
ـ الکرماني، محمود بن حمزه، اسرار التكرار في القرآن، تحقيق عبدالقادر عطا، قاهره، دارالفضیله، بيتا.
ـ کليني، محمد بن يعقوب، الكافي، تصحيح علي اكبرغفاري، دار الكتب الاسلاميه، 1363.
ـ مبشري، اسدالله، تراز يا روش نويسندگي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1359 ش.
ـ رشيد رضا، تفسير القرآن الحکيم معروف به المنار، چاپ اول، بيروت، دار الکتب العلمیه، 1420ق/ 1999م.
ـ مديرشانهچي، کاظم، تاريخ حديث، چاپ اول، تهران، انتشارات سمت، 1377.
ـ ________، علم الحديث و دراية الحديث، چاپ سيزدهم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1377.
ـ معارف، مجيد، شناخت حديث، چاپ اول، تهران، موسسه فرهنگی نبا، 1387.
ـ معرفت، محمد هادي، التمهيد في علوم القرآن، چاپ دوم، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1416ق.
ـ مکارم شيرازي، ناصر، ترجمهي قرآن، در نرم افزار المبين.
ـ ملايي تواني، عليرضا، درآمدي بر روش پژوهش در تاريخ، تهران، انتشارات نی، 1386.
ـ نجفي، ابوالحسن، مباني زبانشناسي و کاربردهاي آن در زبان فارسي، دانشگاه آزاد ايران، 1358.
ـ نصيري، علي، آشنايي با علوم حديث، چاپ اول، قم، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1382.
ـ واحدي نيشابوري، علي بن محمد، اسباب النزول، بيروت، دار الفکر، 1425 ق.
ـ واقدي، محمد بن عمر بن واقد، المغازي، تحقيق مارسدن جونز، چاپ سوم، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، 1409ق.
- ويدگري، آلبان گريگوري، التاريخ كيف يفسرونه، مصر، الهيئه المصريه العامه لكتاب،1972م.
ـ يعقوبي، احمد بن ابويعقوب بن واضح، تاريخ يعقوبي، دار صادر، بيروت، بيتا.
- Baugh, L. Sue, How to write term papers and reports, Illinois, N.T.C, 1993.
- A.A. Duri, the Iraq School of History to the Ninth Century, A. Sketch: in Historians of the Middle East; London: 1962.
نشریه تاریخ اسلام، شماره 39