موسی (ع) و قتل یك جوان
هنگامی كه موسی ـ علیه السلام ـ به حدّ رشد و بلوغ رسید، روزی وارد شهر (مصر) شد و در بین مردم عبور میكرد، دید دو نفر گلاویز شدهاند و همدیگر را می زنند، یكی از آنها از بنیاسرائیل، و دیگری «قبطی»، یعنی از فرعونیان بود، در همین هنگام بنیاسرائیل از موسی ـ علیه السلام ـ استمداد نمود.
از آنجا كه موسی ـ علیه السلام ـ می دانست فرعونیان از طبقه اشرافی هستند و همواره به بنیاسرائیل ستم میكنند، به یاری مظلوم شتافت و تصمیم گرفت از ظلم ظالم جلوگیری كند.
به گفته بعضی، موسی دید یكی از آشپزهای فرعون می خواهد یك نفر بنیاسرائیل را برای حمل هیزم، به بیگاری كشد، و بر سر همین موضوع با هم گلاویز شده اند.
موسی ـ علیه السلام ـ به یاری مظلوم شتافت و مشتی محكوم بر سینه مرد فرعونی زد، اما همین یك مشت كار او را ساخت، او بر زمین افتاد و مرد.
موسی ـ علیه السلام ـ قصد كشتن او را نداشت، نه از این جهت كه آن مرد مقتول، سزاوار كشته شدن نبود، بلكه به خاطر پیامدهای دشواری كه برای موسی ـ علیه السلام ـ و بنیاسرائیل داشت، از این رو موسی ـ علیه السلام ـ به خاطر این ترك اولی، از درگاه خدا تقاضای عفو كرد، و از كار خود اظهار پشیمانی نمود.(1)
این قتل یك قتل ساده نبود، یك جرقّهای برای یك انقلاب، و مقدمه آن به حساب میآمد، لذا موسی ـ علیه السلام ـ نگران بود و هر لحظه در انتظار حادثهای به سر میبرد، در این گیرودار در روز بعد، باز موسی ـ علیه السلام ـ مردی دیگر از فرعونیان را دید كه با همان مظلوم، گلاویز شده است، و آن مرد مظلوم از موسی ـ علیه السلام ـ استمداد نمود، موسی ـ علیه السلام ـ به طرف او رفت تا از او دفاع كرده و از ظلم ظالم جلوگیری كند، ظالم به موسی ـ علیه السلام ـ گفت: «آیا میخواهی مرا بكشی همانگونه ه دیروز شخصی را كشتی؟»
موسی ـ علیه السلام ـ دریافت كه حادثه قتل، شایع شده، از اینرو برای اینكه مشكلات دیگری پیش نیاید كوتاه آمد.
حكم اعدام موسی ( علیه السلام )
فرعون و اطرافیانش از ماجرا باخبر شدند، و در جلسه مشورت خود، حكم اعدام موسی ـ علیه السلام ـ را صادر كردند.
یكی از خویشاوندان فرعون به نام «حزقیل» (كه بعدها به عنوان مؤمن آلفرعون معروف گردید) از اخبار جلسه مشورت فرعونیان، اطّلاع یافت، از آنجا كه او در نهان به موسی ـ علیه السلام ـ ایمان داشت، خود را محرمانه به موسی ـ علیه السلام ـ رسانید و گفت: «ای موسی! این جمعیت (فرعون و فرعونیان) برای اعدام تو به مشورت پرداختهاند، بیدرنگ از شهر خارج شود كه من از خیرخواهان تو هستم.»
موسی ـ علیه السلام ـ تصمیم گرفت به سوی سرزمین «مَدْینْ» كه شهری در جنوب شام و شمال حجاز قرار داشت، و از قلمرو مصر و حكومت فرعونیان جدا بود، برود و از چنگال ستمگران بیرحم نجات یابد، گرچه سفری طولانی بود و توشه راه سفر را بهمراه نداشت، ولی چارهای جز این نداشت، با توكّل به خدا و امید به امدادهای الهی حركت كرد، در حالی كه میگفت:
«رَبِّ نَجِّنِی مِنَ القَوْمِ الظّالِمینَ؛ خدایا مرا از گزند ستمگران نجات بده.»(2)