نقد و بررسى تفسیر «رشید رضا» از «آيه ولايت»

مقدّمه

تفسير المنار يكى از مهم ترين تفاسير سده چهاردهم است كه با نگاهى نو و رويكردى هدايت جويانه به تفسير قرآن پرداخته است.

المنار از ابتدا تا تفسير آيه 125 سوره نساء حاصل درس هاى تفسير امام محمد عبده در الازهر مصر است كه به خامه شاگرد مبرزش، محمد رشيدرضا، به رشته تحرير درآمده است و ادامه آن (تا تفسير آيه 52 سوره يوسف) تماماً از رشيدرضا مى باشد.

اين تفسير داراى ويژگى هايى چند است كه گرايش اجتماعى، عقل مدارى و گرايش هدايتى از مهم ترين آن ها مى باشد، گو اين كه در هر كدام از زمينه هاى يادشده از افراط مصون نمانده است. يكى از نواقص عمده المنار، كه به شدت از عظمتش فرو كاسته و در نگاه خواننده منصف تعصّب بر باطل و روى گرداندن از حق را نمايان مى سازد، گرايش هاى ضدشيعى و وهّابيگرى آن است.
اين گرايش در انكار شفاعت، توجيه برخى معجزات قرآن و تفسير بى پايه آيات مرتبط با ولايت و امامت نمود پيدا كرده است. بى توجهى كامل به تفاسير استوار مفسّران بزرگى همچون امين الاسلام طبرسى و شيخ طوسى ـ از مفسّران بزرگ شيعه ـ و حتى چشم فرو بستن بر رويكرد ديگر تفاسير اهل سنّت در تفسير آيات نازل شده در شأن اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) نشانه اى از فرط تعصّب پديدآورندگان المنار است. در اين نوشتار، براى نمونه، ابتدا تفسير مرحوم شيخ طوسى و مرحوم طبرسى از آيه «ولايت» بيان گرديده، سپس با نقل و نقد تفسير المنار از آيه ياد شده، معلوم خواهد گرديد كه رشيدرضا بدون توجه و يا با تغافل از تفاسير تبيان شيخ طوسى و مجمع البيان شيخ طبرسى ـ كه منابعى در دسترس بوده اند ـ اشكالات سستى را مطرح ساخته كه پيش تر بدان ها پاسخ هاى مقتضى داده شده بود.

 

آيه «ولايت»

"إنّما وليُّكمُ اللّهُ و رسُولُهُ والّذينَ ءَامنوا الّذينَ يُقيمونَ الصَّلوةَ و يؤتون الزَّكوة و هم ركعون" (مائده: 55); ولى و سرپرست شما فقط خداست و فرستاده اش و كسانى كه ايمان آورده اند; آنان كه نماز را برپا مى دارند و زكات مى دهند، در حالى كه در ركوعند.

در آيه يادشده، كه از آن به آيه «ولايت» تعبير مى شود، بحث هايى مطرح است; از جمله اين كه:

ـ مراد از "ولايت" در "وليّكم اللّه" چيست؟ آيا مراد از آن ولايت نصرت و محبّت است يا ولايت در تصرّف؟
ـ مراد از "الذين آمنوا" كيست؟ آيا مراد همه مؤمنانند يا آن كه فرد خاصى مقصود است؟
ـ ركوع در جمله "و هم راكعون" به چه معناست؟ به معناى خضوع و خشوع است و يا به معناى ركنى از اركان نماز؟

 

تفسير مفسّران شيعه

مفسّران شيعه برآنند كه مراد از "ولايت" در آيه شريفه، اولويّت در تصرف و مقصود از «الذين آمنوا» على بن ابى طالب(عليه السلام)است و نيز ركوع در جمله «وهم راكعون» را ركنى از اركان نماز مى دانند. در ذيل به اين موارد پرداخته شده است:

الف. ولايت در تصرف: مفسّر و فقيه ارجمند شيعه، شيخ الطائفه، شيخ طوسى(رحمه الله)، در تفسير اين آيه شريفه، مى فرمايد: «ولىّ در آيه شريفه، به معناى اولويّت و احقّيّت در تصرف است. ايشان در تبيين اين كه مراد از «ولايت» اولويت در تصرف است، دو دليل اقامه مى كنند:

دليل اول: خداوند با «انّما»، كه دال بر حصر است، ولايت غيرخدا، رسول و «الذين آمنوا» را نفى كرده است، در حالى كه اگر مراد از «ولايت» موالات در دين بود، اختصاص به كسان ياد شده در آيه نداشت; زيرا ولايت در دين در حق تمام مؤمنان جارى است. «والمؤمنون و المؤمناتُ بعضُهُم أَولياءُ بعض» (توبه: 71); و مردان و زنان مؤمن دوستان و ياوران يكديگرند.1

دليل دوم: مضافٌ اليه در «وليّكم» تمام مؤمنان را شامل مى شود. آيه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را از مضاف اليه خارج ساخت. «الذين آمنوا» نيز بايد از مضاف اليه خارج باشد تا مخاطبان آيه غير از صاحبان ولايت باشند در غير اين صورت، لازم مى آيد كه مضاف و مضاف اليه يكى باشند; چون قطعاً «الذين آمنوا» ولى مى باشد. اگر در ضمن «كُم» در «وليّكم» نيز باشد ـ يعنى «الذين آمنوا» در مضاف(=ولى) و مضاف اليه (= كم) داخل است. همچنين عدم اخراج «الذين آمنوا» از «كم» مستلزم آن است كه ولى و مولّى عليه يكى باشند; يعنى كسانى كه ايمان آورده اند (الذين آمنوا)، هم ولىّ باشند و هم مولّى عليهم و اين محال است.2

با بيان مزبور، نتيجه مى گيريم كه مراد از «الذين آمنوا» همه مؤمنان نيست; زيرا مؤمنان مخاطب آيه اند و اگر مراد از «الذين آمنوا» تمام مؤمنان باشد، لازم مى آيد آيه مخاطبى نداشته باشد; زيرا تمام مؤمنان براساس بيان مزبور از مضاف اليه «وليّكم» خارجند. بنابراين، «ولايت» در آيه شريفه، به معناى دوستى و يارى كه در رابطه با همه مؤمنان است، نمى باشد، بلكه مقصود سرپرستى است كه ويژه خدا و رسول و برخى از مؤمنان مى باشد.

ب. مصداق (الذين آمنوا): مراد از «الذين آمنوا» در آيه ولايت على بن ابى طالب(عليه السلام)است. مفسّر سترگ شيعه، شيخ طوسى، در بيان اين كه مراداز«الذين آمنوا»على(عليه السلام)است،سهوجه بيان مى كند:

الف) هر كس «ولّى» را در آيه به معناى اولويت در تصرف گرفته است، آن را به خداوند، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) و على بن ابى طالب(عليه السلام)اختصاص داده است. و ثابت شد كه «ولايت» در آيه، به معناى اولويّت در تصرف است. پس مراد از «الذين آمنو» على بن ابى طالب(عليه السلام)است.

ب) روايات متعددى از طريق شيعه و اهل تسنّن اين آيه را در شأن اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى دانند كه در پى انفاق انگشترى در حال نماز، اين آيه شريفه درباره آن حضرت نازل گشت.

ج) خداوند براى «الذين آمنوا» اوصافى ذكر نموده كه فقط در حضرت على(عليه السلام) جمع است.

امّت اسلام اتفاق دارند كه فقط على(عليه السلام) در حال نماز انفاق كرد و انگشتر به فقير داد و اين آيه مى فرمايد: مراد از «الذين آمنوا» كسانى هستند كه نماز به پا مى دارند و در حال ركوع زكات مى دهند، بنابراين، از آن جا كه اين اوصاف منحصر در امام على(عليه السلام) است، معلوم مى گردد كه مراد از «الذين آمنوا» فقط آن حضرت است.3

دو پرسش و پاسخ: مرحوم شيخ طوسى سپس دو سؤال را مطرح كرده، بدان ها پاسخ مى گويد:

1) آيا نمى توان «هم راكعون» را صفتى مستقل قرار داد و نه حال براى فاعل «يؤتون الزكوة»؟

2) آيا نمى توان ركوع را در «و هم راكعون» به معناى خضوع گرفت تا معناى آيه اين گونه باشد: در حال خضوع و خشوع زكات مى پردازند؟

ايشان در ردّ احتمال اول مى گويد: چنين احتمالى برخلاف فهم عرب است; زيرا اگر گوينده اى بگويد: لقيت فلاناً و هو راكبٌ، مى فهمند ملاقات در حال ركوب شخص بوده است، نه آن كه «هو راكب» خود يك وصف مستقلى باشد.

در ردّ احتمال دوم هم مى فرمايد: «ركوع» در لغت، به معناى خم شدن است و در شرع به معناى ركن خاصى از نماز به كار رفته و استعمال آن در خضوع و خشوع استعمال مجازى است. اصل بر اين است كه لفظ را بر معناى حقيقى اش حمل كنيم.

ايشان در پايان، در ردّ اين كه مراد از «ولىّ» در آيه شريفه، ولايت در نصرت باشد، مى نويسد: ما استعمال «ولى» به معناى «ناصر» در لغت عرب را انكار نمى كنيم، اما از آن جا كه آيه شريفه دلالت براختصاصولايت دارد وولايت درنصرت اختصاص به بعضى از مؤمنان ندارد، معلوم مى شود كه در آيه شريفه، به آن معنا نيست.4

همان گونه كه ملاحظه شد، شيخ طوسى از حصر موجود در آيه استفاده كرده است كه «ولايت» به معناى موالات در دين و نيز ولايت در نصرت نمى باشد و لا محاله به معناى «ولايت در تصرف» است; زيرا اقوال در معناى ولايت در آيه از اين سه قول خارج نيستند. شيخ الطائفه اين بيان ها را در تلخيص الشافى به گونه اى مفصّل تر آورده و ثابت كرده كه آيه در شأن حضرت على(عليه السلام)است.5 مرحوم طبرسى نيز در تفسير مجمع البيان به شيوه شيخ طوسى، به تبيين ديدگاه شيعه در تفسير اين آيه شريفه پرداخته است.6

شأن نزول آيه در منابع اهل سنّت: در منابع متعددى از اهل سنّت، نزول آيه در شأن امام على بن ابى طالب(عليه السلام) ذكر شده است كه به برخى از آن ها اشاره مى شود:

1. ابوعبدالرحمن نسائى (م 303 ق) در سنن نسائى; بايد توجّه داشت كه در چاپ هاى جديد سنن نسائى، اين روايات حذف شده است، ولى ابوالحسن رزين العبدرى الاندلسى (م 535 ق) در الجمع بين الصحاح الستة به نقل از نسائى آن ها را آورده است.7

2. ابن جرير طبرى (م 310 ق)، جامع البيان عن تأويل آى القرآن، ج 4، ص390، چاپ دارالفكر;

3. ابوالقاسم طبرانى، (م 370 ق)، المعجم الاوسط، تحقيق دكتر محمود الطحان، رياض، مكتبة المعارف، 1415 ق / 1995 م، ج 8، ص 129، 130، ح 6228;

4. زمخشرى، الكشاف، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، 1414 ق، ج 2، ص 649;

5. ابوبكر الجصاص الرازى، (م 370) احكام القرآن، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415 ق / 1994 م، ج 2، ص 558، 559

6. ابوالحسن واحدى نيشابورى (م 468 ق)، اسباب نزول القرآن، تحقيق بسيونى، بيروت، دارالكتب العلميه، 1411 ق / 1991 م، ص 201، 202;

7. ابوالقاسم الحاكم الحسكانى (م 490 ق)، شواهد التنزيل، تحقيق و تعليق محمدباقر محمودى، تهران، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامى، 1411 ق / 1990 م، ج 1، ص 209

8. عمادالدين محمد الطبرى معروف به كياالهرّاسى (م 504 ق)، احكام القرآن، الطبعة الثانيه، بيروت، دارالكتب العلميه، 1405 ق / 1985 م، ج 3و 4، ص 84;

9. ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، بيروت، دارالفكر، 1415 ق / 1995 م، ج 42، ص 356، 357

10. جلال الدين سيوطى (م 911 ق)، اسباب النزول، دمشق، دارالهجرة، 1410 ق / 1990 م، ص 147، 148

براى اطلاع از منابع ديگر، ر. ك: علّامه امينى، الغدير، چاپ دوم، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1366 ق، ج 3، ص 221 به بعد / تعليقات آية اللّه العظمى نجفى بر احقاق الحق قاضى نوراللّه تسترى، ج 2، ص 399 به بعد و ج 3، ص 502 به بعد و ج 20، ص 2 به بعد. آيت اللّه نجفى منابع متعددى را ذكر كرده اند كه برخى ازآن هاخطى هستند،نسخه خطى يا مصوّر برخى منابع چاپ نشده در كتابخانه عمومى آية اللّه نجفى در قم موجود مى باشد.

 

تفسير رشيدرضا از آيه ولايت و نقد آن

اكنون تفسير رشيدرضا از آيه ولايت و انتقادهاى وى بر تفسير مورد نظر شيعه را درسه محوربيان كرده و به نقد و بررسى آن مى پردازيم:

الف. معناى «ولايت»: رشيد رضا بر آن است كه «ولايت» در آيه شريفه به معناى «ولايت در نصرت» است. تنها دليلى كه او ارائه مى كند، دليل سياق است; وى مى گويد: از آن جا كه آيات پيشين درباره تمايل منافقان به يهود و نصارى براى يارى خواستن از آن هاست، مشخص مى شود كه مقصود از «ولايت» در اين آيه نيز ولايت در نصرت است; يعنى اى مؤمنان; ياريگر شما فقط خدا و رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و مؤمنان هستند.8

نقد و بررسى:
اولاً، در جايى مى توان به قرينه سياق تمسّك جست كه آيات باهم نازل شده باشند، ولى آن جا كه آيه اى جدا از آيات ديگر نازل شده باشد، هرچند در پى آن ها قرار گرفته باشد، نمى توان به سياق استناد كرد; زيرا آيه اى كه جدا از آيات پيشين نازل شده كلام مستقلى است و براى فهم آن، در نظر گرفتن ارتباطش با آيات قبل لازم نيست.9 در آيه مورد بحث نيز به يقين، نزول اين آيه در زمانى غير از نزول آيات پيشين است; زيرا براى آيات پيشين شأن نزولى ذكر كرده اند و براى اين آيه شأن نزولى ديگر كه اين خود نشانگر تعدّد نزول است.

ثانياً، قرينه سياق وقتى مؤثر در معناى آيه است كه قرينه اى و دليلى بر خلافش نداشته باشيم و از آن جا كه با بررسى خود آيه فهميديم «ولايت» نمى تواند به معناى ولايت در نصرت باشد، سياق نمى تواند تأثيرگذار در معنا باشد.

جاداشت رشيدرضا به بيان مرحوم شيخ طوسى در تفسير تبيان و تلخيص الشافى و نيز بيان مرحوم طبرسى و ديگر مفسّران شيعه بپردازد، نه آن كه استدلال شيعه را فقط مبتنى بر روايات بداند; آن گاه به دليل سياق، روايات را طرح كند.

ب. مقصود از «الذين آمنوا»: رشيدرضا معتقد است كه مراد از «الذين آمنوا» مؤمنان راستين مى باشد. تنها وجهى كه رشيدرضا در اشكال بر ديدگاه شيعه دارد، اين است كه تعبير از مفرد به «الذين آمنوا»، كه جمع است، در كلام فصحاى عرب به كارنمى رود، چه رسد به قرآن كه كلام خداست.

نقد و بررسى:
درست است كه ظاهر«الذين آمنوا» جمع است، ولى وقتى اثبات كرديم مقصود از «ولايت»، ولايت در تصرّف است و نيز اين مطلب را ضميمه كرديم كه چنين ولايتى براى فرد ديگرى جز امام على(عليه السلام) ادّعا نشده است، مى فهميم مراد از آن مفرد است. ولى آيا چنين كاربردى خلاف فصاحت است؟

اگر چنين كاربردى خلاف فصاحت بود، بايد مفسّر بليغى همچون زمخشرى بدان تمسّك مى كرد. زمخشرى پس از اشاره به نزول آيه در شأن امام على(عليه السلام) مى گويد: اگر بگويى: چگونه صحيح است آيه در شأن على(عليه السلام) باشد، در حالى كه «الذين آمنوا» جمع است، مى گويم: گرچه سبب نزول يك نفر است، ولى تعبير جمع به كار رفته است تا ديگران در انجام عملى كه در آيه ذكر شده، رغبت نمايند و در پى آن به ثواب نايل آيند.

همچنين جمع آوردن «الذين آمنوا» مى تواند وجه ديگرى نيز داشته باشد و آن اين كه مؤمنان بايد تا اين حد در انفاق بر نيازمندان حريص باشند و آن را به تأخير نيندازند، گرچه در حال نماز باشند.10

مرحوم شرف الدين وجه ديگرى را نيز اضافه نموده است و آن اين كه اگر لفظ مفرد به كار مى رفت، دشمنان على(عليه السلام)حساسيّت نشان مى دادند; زيرا هيچ اميدى بر اين كه اوصاف ذكر شده بر كس ديگرى منطبق شود، نداشتند و اين نااميدى ممكن بود موجب اسائه ادب آن ها به پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)شود و آن حضرت(صلى الله عليه وآله) را به فاميل بازى متهم نمايند;11 همان گونه كه هنگام درخواست قلم و دوات براى كتابت وصيت، حضرت(صلى الله عليه وآله) را به هذيان گويى متهم ساختند!12

علاوه بر اين، ميان استعمال لفظ جمع در مفرد و انطباق عنوان جمع بر يك فرد تفاوت است. در آيه شريفه، «الذين آمنوا» با توجه به اوصافى كه براى آن ذكر شده است، فقط بر على بن ابى طالب(عليه السلام) منطبق مى شود و يك مصداق بيش تر ندارد و اين بدان معنا نيست كه جمع در مفرد به كار رفته است.13

اطلاق جمع و اراده مفرد: در برخى زبان ها، گاهى لفظ به صورت جمع به كار مى رود، ولى مراد مفرد است; مثلاً، در فارسى براى احترام، فعل جمع به كار مى برند; مثلاً مى گويند: «آقاى مدير از مدرسه رفتند.» با اين كه مدير يك نفر است، از فعل «رفتند» استفاده شده است.

در زبان عربى نيز گاه صيغه جمع به كار مى رود، ولى مفرد مراد است. شاعر مى گويد:

جاء الشتاء و قميصى أخلاق     شرآذمُ يضحكُ منها التوّاق

در بيت مزبور، شاعر اخلاق (جمع خَلَق به معناى كهنه) گفته ولى مرادش مفرد است.14

حدّادى پس از ذكر برخى آيات، كه در آن ها صيغه جمع به كار رفته ولى مفرد مراد است، مى نويسد: «در زبان عربى جايز است كه واحد به لفظ جمع ذكر شود، همان گونه كه ذكر جمع به لفظ واحد و تثنيه به لفظ جمع و نيز ذكر جمع به لفظ تثنيه جايز مى باشد.»15

زركشى در نوع چهل و دوم البرهان، كه در شناخت انواع خطاب هاى قرآنى است و نيز در نوع چهل و ششم، كه در شناخت قالب هاى بيانى قرآن است، برخى آياتى را كه در آن ها صيغه جمع به كار رفته ولى مفرد مراد مى باشد، بررسى كرده است.16

در ذيل برخى آيات كه در آن ها لفظ جمع آمده، ولى مفرد مراد است، بيان مى گردد:

1. «فَتَرى الّذينَ في قلوبِهِم مَّرضُ يُسارعون فيهم يقُولون نخشى أن تصيبنا دآئرةُ» (مائده: 2); كسانى را كه در دلشان بيمارى ـ شك و نفاق ـ است، مى بينى كه در ]دوستى[ آنان (يهود نصارا) مى شتابند و مى گويند: مى ترسيم كه ما را رويداد بدى رسد.17

در برخى تفاسير آمده است كه اين آيه درباره عبداللّه بن اُبىّ بن سلول، سر كرده منافقان مدينه مى باشد. پس از جنگ بدر، عبادة بن صامت خدمت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيد و از دوستى و هم پيمانى با يهوديان تبرّى جست، ولى عبدالله بن اُبىّ گفت: من از هم پيمانى با يهود برائت نمى جويم; زيرا ترس آن دارم كه رويداد بدى بر ما رسد و همپيمانى با آن ها به كارمان آيد. خداوند به دنبال اين سخنِ عبداللّه بن ابى آيه شريفه را نازل نمود.

درباره نزول آيه در ارتباط با سخن عبداللّه بن ابى ر. ك: ابن كثير، تفسيرالقرآن العظيم، رياض، دارطيبة، 1418 ق / 1997 م، ج3، ص1190،1191/ ابن ابى حاتم رازى، تفسير القرآن العظيم، مكّة المكّرمه ـ الرياض، مكتبه نزار مصطفى الباز، 1417 ق / 1997 م، ص 1157/ واحدى نيشابورى، اسباب نزول القرآن، ص 201

2. «لَّقد سمِعَ اللّهُ قولَ الّذينَ قالوا إنَّ اللّهَ فقيرٌ و نحنُ أغنياءُ» (آل عمران: 81) عكرمه، سدى و مقاتل گفته اند: گوينده اين سخن فنخاص بن عازوراء مى باشد و حسن بصرى بر آن است كه مراد حيىّ بن اخطب است18 در هر حال، با آن كه در قرآن صيغه جمع به كار رفته، مراد يك شخص بيش نيست.

3. «يسئلونَكَ ماذا يُنفقون» (بقره: 215) پرسش كننده يك نفر بيش تر نبوده، ولى در آيه شريفه صيغه جمع به كار رفته است.19

4. «يستفتُونَكَ قُل اللّهُ يُفتيكُم فى الكلالة» (نساء: 176)

برادر و خواهر ميتى را كه پدر و مادر و فرزند نداشته باشد، «كلاله» گويند.20 بسيارى از مفسّران شأن نزول آيه شريفه را سؤال جابر بن عبداللّه انصارى دانسته اند. هنگام مرگ جابر، فقط خواهرانش زنده بودند، جابر در بستر بيمارى از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) از ارث خواهرانش سؤال كرد و به دنبال آن، آيه مزبور، كه از آن به آيه «فرائض» تعبير مى شود، نازل گشت.21 گرچه سؤال كننده يك نفر است، در آيه صيغه جمع (يستفتونك) به كار رفته است.

علّامه امينى بيست آيه را كه در آن لفظ جمع به كار رفته ولى مفرد مراد است، برشمرده است.22

ج. معناى «ركوع»: رشيدرضا مى گويد: «ركوع» به معناى خضوع يا ضعف است; به اين معنا كه آنان در حال خضوع و نه از سر ريا يا ترس، زكات مى دهند و يا در حالى كه خود ضعيف و ناچيزند بر ديگران انفاق مى نمايند.

رشيدرضا در تأييد كلام خود، به لغت استناد مى كند و از اساس البلاغة نقل مى كند كه عرب هر كس را كه به خداوند ايمان داشت و بت ها را نمى پرستيد، «راكع» مى ناميد. نيز آن ها مى گويند: «ركع الى اللّه»; يعنى فقط به او اعتماد كرد. ركوع مجازاً در ضعف نيز به كار رفته است. عرب مى گويد: «ركع الرجل» وقتى كه به فقر دچار گشته، از نظر مالى ضعيف شود.

نقد و بررسى:
اولاً، معناى اصلى و حقيقى «ركوع» انحنا است و كاربردش در ايمان به خدا و نفى عبادت بتان، يكى از كابردهاى خاص آن است. زمخشرى در اساس البلاغة ـ كه رشيدرضا به كلام او استناد كرده است ـ چنين مى گويد: شيخ راكع: منحن من الكِبَر و شيوخ رُكّع و منه ركوع الصلاة. سپس مى نويسد: وكانت العرب تسمّى من آمن باللّه و لم يَعبد الاوثان راكعاً.23 از مقدّم كردن معناى انحنا معلوم مى شود كه از نظر اساس اللغة، معناى اصلى ركوع انحنا است. لغويان ديگر به اين كه معناى اصلى و حقيقى ركوع انحنا است، تصريح نموده اند.24 بر اين اساس، ركوع در آيه را به ركوع در نماز معنا مى كنيم.

ثانياً، كلمه ركوع (به صورت فعلى و اسمى) در آيات ديگرى از قرآن نيز به كار رفته است كه در بيش تر آن موارد، مراد ركنى از اركان نماز است و مفسّران در جايى كه قرينه اى برخلاف نبوده است ركوع را به معناى انحنا در نماز دانسته اند. بله، در برخى آيات، به معناى خشوع و خضوع گرفته شده است، ولى براى آن قرينه اى ارائه داده اند.25 درباره آيه مورد بحث نيز مى گوييم: بر پايه كاربردهاى قرآنى اين كلمه، بايد ركوع را به معناى ركن نماز معنا كنيم و هيچ قرينه اى بر حمل آن به معناى خضوع نداريم. بلكه قرينه بر حمل به معناى اصلى وجود دارد; زيرا از طرق متعدد نقل شده است كه آيه شريفه در شأن اميرالمؤمنين(عليه السلام)و پس از اعطاى انگشترى از سوى آن حضرت(عليه السلام) به فقير در حال نماز، نازل گشته است.

 

نویسنده: على اوسط باقرى

 

پى نوشت:

1ـ ترجمه از سيدجلال الدين مجتبوى

2ـ3ـ ر.ك.به: شيخ طوسى (محمدبن حسن)، التبيان فى تفسير القرآن، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، ج 3، ص 563

4ـ همان، ص 563ـ564

5ـ همو، تلخيص الشافى، الطبعة الثالثة، قم، منشورات العزيزى، 1394 ق / 1974 م، ج 2، ص 1، به بعد

6ـ فضل بن حسن الطبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دارالكتب العلمية، 1418 ق / 1997 م / ج 3، ص 275

7ـ ر. ك: قاضى تسترى، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج 2، ص 399 و ج 3، ص 505

8ـ رشيدرضا، المنار، بيروت، دارالمعرفة، 1404 ق / 1984 م، ج 6، ص 443

9ـ براى بحث بيش تر و اين كه آيا اگر ولايت را به معناى احقيّت درتصرف بگيريم ازحيث سياق با آيات پيشين ناهماهنگ است يا

سازگار،ر.ك:سيدمحمدحسين طباطبائى،تفسيرالميزان، قم، انتشارات اسماعيليان، ج6، ص 6

10ـ زمخشرى، كشاف، ج 1، ص 649

11ـ ر. ك: سيدعبدالحسين شرف الدين، المراجعات، الطبعه الثانيه، قم، اسوه، 1416 ق، ص 236

12ـ ر. ك: ابن جرير الطبرى، تاريخ الطبرى، بيروت، مؤسسه الاعلمى، ج 2، ص 436

13ـ ر. ك: تفسير الميزان، ج 6، ص 9 / محمدتقى مصباح يزدى و ديگران، الامامة والولاية فى القرآن الكريم، ص 72: "يجب ان نميز بين استعمال لفظ الجمع فى المفرد و بين انطباق العنوان الجمعى على الواحد الذى تحقق من افراد العنوان الجمعى مع امكان انطباق هذا العنوان على افراد آخرين يفرض تحققهم."

14ـ ر. ك: ابوالنصر احمد بن محمد السمرقندى المعروف بالحدادى، المدخل لعلم تفسير كتاب الله تعالى، دمشق، دارالقلم / بيروت، دارالعلوم، 1408 ق / 1998 م، ص 285، 286

15ـ همان، ص 283

16ـ ر. ك: بدرالدين الزركشى، البرهان فى علوم القرآن، الطبعة الثانية، دارالمعرفة، بيروت، 1415 ق / 1994 م، ج 2، ص 361 به بعد (خطاب الواحد بلفظ الجمع); همان، ج 3، ص 94، 95 (اطلاق الجمع واراده الواحد)

17ـ ترجمه از سيدجلال الدين مجتبوى

18ـ ر. ك: قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، ج 2، الجزءالرابع، ص 275 / على بن محمد بن ابراهيم البغدادى، لباب التأويل فى معانى التنزيل، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415 ق / 1995 م، ج 1، ص 326 / واحدى، اسباب نزول القرآن، ص 137 و 138 / ابن كثير، تاريخ مدينة دمشق، ج 1، ص 434

19ـ الجامع لاحكام القرآن، ج 2، ص 35: نزلت الايه فى عمروبن الجموح و كان شيخاً كبيراً فقال. يا رسول اللّه، إنّ مالى كثير، فبماذا أتصدّق وعلى من انفق؟ فنزلت (يسألونك...) / على بن محمد بن ابراهيم البغدادى الشهير بالخازن، تفسير الخازن / (لباب التأويل فى معانى التنزيل)، ج 1، ص 144

20ـ طبرسى پس از بيان اختلاف در معناى «كلاله» مى گويد: «والمروى عن ائمتّنا أنّ الكلاله الاخوة والاخوات. (مجمع البيان، ج 3، ص 26)

21ـ ر. ك: الجامع لاحكام القرآن، ج 3، ص 388 / ابن كثير، تفسير القرآن الكريم، ج 2، ص 482 (ابن كثير شأن نزول آيه را از مسند احمدبن حنبل، ج 3، ص 298 و صحيح بخارى، حديث شماره 6743 و صحيح مسلم، حديث شماره 1616 نقل كرده است) / على بن محمد الخازن، تفسير الخازن / (لباب التأويل فى معانى التنزيل)، ج 1، ص 454

22ـ ر. ك: علّامه امينى، الغدير، ج 3، ص 163 به بعد

23ـ الزمخشرى،اساس البلاغة،تحقيق عبدالرحيم محمود،ص177

24ـ العين: "كل شىء ينكبّ لوجهه فتمس ركبته الارض اولا تمسها بعد أن يطأطىء رأسه فهو راكع" معجم مقاييس اللغة: "الراء والكاف و العين اصل واحد يدل على انحناء فى الانسان و غيره. يقال: ركع الرجل اذا انحنى، و كل منحن راكع" مصباح اللغة، "ركع ركوعاً: انحنى، ركع: قام الى الصلاة"

25ـ در 9 آيه از قرآن كريم، «ركوع» (به صورت اسمى و فعلى) به كار رفته است. در 6 آيه «ركوع» به معناى خم شدن در نماز است. مفسّران در مواردى كه قرينه اى براى حمل ركوع به غير ركن نماز وجود نداشته است، «ركوع» را به معناى ركن نماز گرفته اند. در آيات 48 سوره مرسلات (77)، 43 آل عمران (3)، و 43 بقره (2)، كه درباره غيرامّت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)تعبير ركوع به كاررفته، به قرينه عدم وجود ركوع در نماز آن ها، ركوع را به معناى خضوع حمل كرده اند. البته در برخى از اين آيات نيز معناى غير ركن فقط به صورت احتمال ذكر شده است، گو اين كه در همين موارد هم سعى دارند كاربرد ركوع در معناى خم شدن را به گونه اى تصحيح نمايند. (ر.ك:الكشاف،ج4،ص682/ابوحيان الاندلسى،بحرالمحيط،ج1،ص336; ج 8، ص 399.)

منابع: 

نشریه معرفت شماره 48