وصف حال متقیان و طاغین در بهشت‏ و دوزخ

وصف حال متقیان در بهشت‏

" هذا ذِكْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ" اين آيات فصل ديگرى است از كلام كه در آن سرانجام كار متقين و طاغيان را بيان نموده متقين را بشارت داده، و كفار را انذار و تهديد می كند.

" هذا ذِكْرٌ وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ" كلمه" هذا" اشاره است به داستانهايى كه از" اوابين" از انبياى گرام نقل فرموده و اينكه می فرمايد:" اين ذكر است" مراد از" ذكر" شرف و ثناى جميلى است كه: از" اوابين" كرده. و معناى جمله- به طورى كه ديگران‏ 1 هم گفته ‏اند- اين است كه: اين داستانها كه آورديم شرف و ذكر جميل و ثناى نيكى است براى" اوابين" از انبياء. و خاطرات و ذكر خيرى است كه تا دنيا برقرار است از ايشان می ماند، هم چنان كه ثواب آخرت هم برايشان آماده است، تا بازگشتگاه نيكى برايشان باشد.
و بنا بر اين تفسير، مراد از" متقين" يا فقط همان انبياى نامبرده شده هستند و يا عموم اهل تقوى خواهد بود كه انبياء هم داخل آنان هستند. و در نتيجه زمينه گفتار همان متقين هستند، و اگر در پنج آيه بعد سخنى از طاغيان به ميان آورده، از باب استطراد می باشد.
ولى به نظر ما اين طور نيست، چون از ظاهر آيه برمی آيد كه كلمه" هذا" اشاره به قرآن باشد. می فرمايد: قرآن ذكر است، يعنى كتابى است مشتمل بر ذكر، و در نتيجه از اين آيه به بعد، اجمال در آيه اول سوره كه می فرمود:" وَ الْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ" به تفصيل بيان می شود، و در اين آيات خداى سبحان دار آخرت را شرح می دهد كه در آن براى متقين ثواب، و براى طاغيان عقاب آماده شده است.
" وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ"- كلمه" ماب" به معناى" مرجع" است. و اگر آن را نكره آورده به منظور تعظيم آن است. و معناى جمله روشن است.
" جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ" يعنى آن بازگشتگاه خوب، عبارت است از جنت‏هاى با استقرار و دائمى. و باز بودن درها به روى آنان، كنايه است از اينكه متقين هيچ مانعى از تنعم به نعمتهاى موجود در آن جنات ندارند، چون جنات براى آنها درست شده، و مال آنان است.
بعضی  2 از مفسرين گفته‏ اند: مراد از اين جمله اين است كه: درها به روى ايشان باز است، و احتياجى نيست كه پشت در بايستند، و يا حلقه در را بكوبند، تا به رويشان باز شود.
بعضی  3 ديگر گفته ‏اند: مراد اين است كه: درها بدون كليد به رويشان باز، و بدون قفل به رويشان بسته می شود. و به هر حال اين آيه و چند آيه بعد در مقام بيان" حسن ماب" است.
" مُتَّكِئِينَ فِيها يَدْعُونَ فِيها بِفاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَ شَرابٍ" يعنى در حالى كه در آن جنات نشسته باشند، و مانند اشراف و عزيزان تكيه كرده باشند.
و منظور از جمله‏" يَدْعُونَ فِيها بِفاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَ شَرابٍ" اين است كه بفهماند اهل تقوى در بهشت حكمشان روا است، به نحوى كه بين آنان و خواسته ‏هايشان واسطه ‏اى نيست، مثلا، از ميوه‏ هاى بهشتى كه انواعى بسيار است، هر يك را صدا بزنند خود آن ميوه و يا شراب‏ نزدشان حاضر می شود، بدون اين كه احتياج باشد كه كسى آن ميوه را برايشان بياورد.
" وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ أَتْرابٌ" ضمير" هم" به متقين برمی گردد. و كلمه‏" قاصِراتُ الطَّرْفِ" صفتى است كه در جاى موصوف خود به كار رفته، و تقدير كلام" و عندهم ازواج قاصرات الطرف- نزد ايشان همسرانى است قاصرات الطرف" می باشد و منظور از صفت" قاصرات الطرف" اين است كه: آن همسران به شوهران خود راضى و قانعند، و چشم به ديگرى ندارند. ممكن هم هست كنايه باشد از اينكه همسرانى پر ناز و كرشمه ‏اند.
و كلمه" أتراب" به معناى" اقران" است. می خواهد بفرمايد: همسران بهشتى همتاى شوهران خويشند، نه از جهت سن با آنان اختلاف دارند، و نه از جهت جمال. ممكن هم هست مراد از" اقران" اين باشد كه مثل شوهران خويشند، هر قدر شوهران نور و بهائشان بيشتر شود، از ايشان هم حسن و جمال بيشتر می گردد.
" هذا ما تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسابِ" كلمه" هذا" اشاره به مطالبى است كه در باره بهشت و نعمت‏هايش بيان كرد. و خطاب در" توعدون- وعده داده شده ‏ايد" به متقين است، در نتيجه در آيه شريفه التفاتى از غيبت به خطاب به كار رفته و نكته ‏اش اين است كه: خواسته است بفهماند صاحب سخن (خداى تعالى) به شما اهل بهشت نزديك است، و به شما اشراف دارد تا نعمت ‏هاى صورى شما با اين نعمت معنوى تكميل گردد.
" إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ" كلمه" نفاد" به معناى فنا، و قطع شدن جيره است. و به طورى كه از سياق به دست می آيد آيه شريفه تتمه خطاب قبلى است.

 

وصف حال طاغيان در جهنم

" هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ" كلمه" هذا" اشاره به مطالبى است كه در باره متقين بيان نموده می فرمايد: اينها كه گفتيم در باره بازگشتگاه متقين بود. ممكن هم هست كلمه" هذا" اصلا اسم اشاره نباشد بلكه اسم فعل باشد و به معناى" خذا هذا". و بقيه الفاظ آيه روشن است.
" جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمِهادُ" كلمه" يصلونها" از مصدر" الصلى" است كه به معناى داخل آتش شدن، و چشيدن حرارت آن است. و يا به معناى تابع آتش شدن است. كلمه" مهاد"- به طورى كه در مجمع البيان آمده- به معناى بستر گسترده است، مثلا، وقتى گفته می شود:" مهدت له تمهيدا" معنايش نظير معناى اين عبارت است كه: بگوييم" وطات له توطئة" 4.
و آيه شريفه با آيه بعدش تفسير سرانجام طاغيان است.
" هذا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَ غَسَّاقٌ" كلمه" حميم" به معناى حرارت بسيار زياد است. و كلمه" غساق"- به طورى كه در مجمع البيان آمده- به معناى چركى است كه تعفن بسيار داشته باشد. البته به معناى ديگرى هم تفسير شده است‏ 5 و دو كلمه‏" حَمِيمٌ وَ غَسَّاقٌ" بيان می كنند كلمه" هذا" را. و جمله" فليذوقوه" می فهماند كه خود طاغيان نمی خواهند از" حميم" و" غساق" بخورند، ولى مجبورشان می كنند به خوردن، چون قاعده آن است كه می فرمود:" هذا حميم و غساق فليذوقوه- اين حميم و غساق است كه بايد بخورندش" ولى جمله" فليذوقوه" را جلوتر آورد و به حميم و غساق اشاره كرد تا در هنگام فرمان نام آنها را نبرده باشد." وَ آخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْواجٌ" شكل هر چيزى عبارت است از چيزى كه مشابه آن، و از جنس آن باشد. و كلمه" ازواج" به معناى انواع و اقسام است. و معناى جمله اين است كه: اين نوع ديگرى از جنس حميم و غساق است كه انواع مختلفى دارد و بايد آن را بچشند.
" هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ‏ ... فِي النَّارِ" اين سه آيه- به طورى كه از سياق برمی آيد- تخاصم تابعان و متبوعان دوزخى را كه از طاغيان بودند حكايت می كند.
پس جمله‏" هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَكُمْ" خطابى است از ناحيه خداى تعالى به متبوعين، و كلمه" هذا" اشاره به فوجى از تابعين است كه دنبال متبوعين به دوزخ می روند، و كلمه" مقتحم" اسم فاعل از" اقتحام" است كه به معناى داخل شدن به سختى و دشوارى است.
و جمله‏" لا مَرْحَباً بِهِمْ إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ" پاسخى است كه متبوعين به گوينده جمله" هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ‏" می دهند. و كلمه" مرحبا" تحيتى است كه به شخص وارد می دهند، و در حقيقت" رحب" (وسعت) خانه را تقديم آن شخص می كنند، پس اين كه پيشوايان و متبوعين ضلالت در باره تابعين خود می گويند" لا مَرْحَباً بِهِمْ". معنايش اين است كه: وسعت و گشايشى براى آنان مباد. و اينكه باز در باره آنان می گويند:" إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ" معنايش اين است كه: ايشان در آتش داخل خواهند شد، و حرارت آن را خواهند چشيد، و يا تابع آتش خواهند شد. و اين جمله در حقيقت جمله‏" لا مَرْحَباً بِهِمْ" را تعليل می كند.
و جمله‏" قالُوا بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِكُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا فَبِئْسَ الْقَرارُ"، حكايت جوابى است كه تابعان به متبوعان داده، می گويند: بلكه" لا مرحبا" به خود شما كه اين آتش را شما به جان ما افكنديد، و ما را به اين قرارگاه كه بدترين قرارگاهست مبتلا ساختيد.
" قالُوا رَبَّنا مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً فِي النَّارِ" خداى سبحان در اينجا ديگر نقل نمی كند كه پيشوايان در جواب پيروان كه گناه را به گردن ايشان انداختند چه گفتند، ولى در سوره صافات كه باز تخاصم آنان را حكايت كرده، نقل می كند كه گفته ‏اند:" بَلْ لَمْ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ وَ ما كانَ لَنا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ كُنْتُمْ قَوْماً طاغِينَ" 6 پس آيه مورد بحث كه از قول پيروان نقل می كند كه گفتند:" پروردگارا هر كس كه اين سرنوشت را براى ما درست كرد، به دو برابر عذاب در آتش مبتلا كن" در حقيقت سخنى است كه پيروان بعد از ختم تخاصم گفته ‏اند.
و جمله" من قدم" جمله شرطيه، و جمله‏" فَزِدْهُ عَذاباً" جزاى آن است. و كلمه" ضعف" به معناى مثل است. و" عذاب ضعف" به معناى عذاب داراى ضعف و مثل است، و خلاصه عذاب دو برابر است.
" وَ قالُوا ما لَنا لا نَری  رِجالًا كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ" گويندگان اين سخن- به طورى كه از سياق برمی آيد- عموم اهل دوزخ‏اند، و مرادشان از رجالى كه دوزخيان آنان را از اشرار می پنداشتند، مؤمنين است كه در آن هنگام كه در بهشت هستند و دوزخيان دنبال آنان می گردند، و پيدايشان نمی كنند، به يكديگر می گويند: چه می شود ما را كه آن مردانى را كه از اشرار می دانستيم نمی بينيم و پيدا نمی كنيم؟
" أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ" يعنى: آيا ما ايشان را در دنيا به مسخره گرفته بوديم، و به خطا رفتيم، در حالى كه آنان اهل نجات بودند؟ و يا آنكه چشم ما در دوزخ به ايشان نمی افتد؟
" إِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ" كلمه" ذلك" اشاره است به همان تخاصمى كه در بالا از ايشان حكايت فرمود. و بيان می كند كه اين تخاصم اهل دوزخ امرى است ثابت و واقع شدنى كه هيچ ترديدى در وقوعش نيست، چون در حقيقت تخاصم آن روزشان كشف و ظهور ملكاتى است كه دلهايشان در دنيا، در اثر ممارست در تنازع و تشاجر كسب كرده است.

 

نویسنده: محمد حسین طباطبایی

پی نوشت:

1.   ( 1) مجمع البيان، ج 8، ص 481.
2.   ( 1 و 2) تفسير منهج الصادقين، ج 8، ص 62.
3.   ( 1 و 2) تفسير منهج الصادقين، ج 8، ص 62.
4.   ( 1 و 2) مجمع البيان، ج 8، ص 482.
5.   ( 1 و 2) مجمع البيان، ج 8، ص 482.
6.   ( 1) يعنى پيشوايان ضلالت در پاسخ پيروان كه گناه را به گردن آنان انداختند گفتند: شما خودتان به خدا ايمان نياورديد و ما بر شما تسلط نداشتيم بلكه خودتان مردمى طاغى بوديد. سوره صافات، آيه 29 و 30.

 

منابع: 

ترجمه تفسير الميزان ؛ سوره ص –ذیل آیات 49-54