پدیده وحی(قسمت اول)

بحث درباره وحی، از این جهت حایز اهمیت است كه پایه شناخت كلام خدابه شمار می رود قرآن كه بیان گر سخن حق تعالی و حامل پیام آسمانی است، به وسیله وحی نازل شده است وحی همان سروش غیبی است كه از جانب ملكوت اعلی به جهان ماده فرود آمده است .
«و انه لتنزیل رب العالمین نزل به الروح الا مین علی قلبك لتكون من المنذرین بلسان عربی مبین»(1)
«ذلك مما اوحی الیك ربك من الحكمه».(2)
خداوند از زبان پیامبر اكرم(ص) چنین نقل می كند: «و اوحی الی هذا القرآن لا نذركم به و من بلغ».(3)
ازاین رو اساسی ترین بحث در زمینه مسایل قرآنی بحث درباره وحی است، یعنی بحث درباره شناخت وحی، چگونگی برقراری ارتباط بین ملا اعلی و ماده سفلی و این كه آیا میان دو جهان ماده و مافوق ماده، امكان برقراری ارتباط هست ؟این گونه موضوعات در این زمینه مطرح است و پاسخ آن ها راه را برای درك باورهای قرآنی هم وار می سازد.

 

وحی در لغت

وحی در لغت به معانی مختلفی آمده است از جمله: اشارت، كتابت، نوشته، رساله، پیام، سخن پوشیده، اعلام در خفا، شتاب و عجله و هرچه از كلام یا نوشته یاپیغام یا اشاره كه به دیگری به دور از توجه دیگران القا و تفهیم شود وحی گفته می شود، ناصر خسرو گوید:
گفتارشان بدان و به گفتار كار كن تا از خدای عزوجل وحیت آورند
راغب اصفهانی گوید: «اصل الوحی الاشاره السریعه(4)، وحی پیامی پنهانی است كه اشارت گونه و با سرعت انجام گیرد» ابواسحاق نیز گفته است: «اصل الوحی فی اللغه كلها اعلام فی خفا و لذلك سمی الالهام وحیا، اصل وحی در لغت به معنای پیام پنهانی است، لذا الهام را، وحی نامیده اند» هم چنین است سخن ابن بری: «وحی الیه و اوحی: كلمه بكلام یخفیه من غیره و وحی و اوحی: اوما، وحی الیه :پنهان از دیگران با او سخن گفت وحی و اوحی: مطلب را با اشاره رسانید» شاعر نیزگوید: «فاوحت الینا و الانامل رسله(5)، بر ما پیام فرستاد در حالی كه سرانگشتانش پیام رسان او بودند» دیگری گوید:.
«نظرت الیها نظره فتحیرت دقائق فكری فی بدیع صفاتها
                                                     فاوحی الیها الطرف انی احبها فاثر ذاك الوحی فی وجناتها
با نگاهی كه بر وی افكندم فكر باریك بینم در صفات بدیع او در حیرت ماند، پس گوشه چشمم بدو پیام داد كه دوستش دارم و آثار آن پیام، در گونه های وی نمایان گردید».

 

وحی در قرآن

واژه وحی در قرآن به چهار معنا آمده است :
1. اشاره پنهانی: كه همان معنای لغوی است چنان كه درباره زكریا(ع) در قرآن می خوانیم: «فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم ان سبحوا بكره و عشیا(6)، او ازمحراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد و با اشاره به آنان گفت: به شكرانه این موهبت صبح و شام خدا را تسبیح كنید».
2. هدایت غریزی: یعنی رهنمودهای طبیعی كه در نهاد تمام موجودات به ودیعت نهاده شده است هر موجودی اعم از جماد، نبات، حیوان و انسان، به طورغریزی راه بقا و تداوم حیات خود را می داند از این هدایت طبیعی با نام وحی درقرآن یاد شده است: «و اوحی ربك الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر ومما یعرشون ثم كلی من كل الثمرات فاسلكی سبل ربك ذللا(7)، پروردگارت به زنبورعسل وحی (الهام غریزی) نمود كه از كوه و درخت و داربست هایی كه مردم می سازند، خانه هایی درست كن، سپس از همه میوه ها (شیره گلها) بخور (بنوش) وراه های پروردگارت را به راحتی بپوی».
هدایت غریزی كه در نهاد اشیا قرار دارد، خود رازی نهفته از اسرار طبیعت به شمار می رود كه اثر شگفت آور آن آشكار، ولی منشا و مبدا آن پنهان از انظار بوده و شایسته آن است كه آن را وحی گویند «و اوحی فی كل سما امرها(8)، و در هرآسمانی كار آن (آسمان را وحی (مقرر) فرمود».
3. الهام (سروش غیبی): گاه انسان پیامی را دریافت می دارد كه منشا آن رانمی داند، به ویژه در حالت اضطرار كه گمان می برد راه به جایی ندارد ناگهان درخششی در دل او پدید می آید كه راه را بر او روشن می سازد و او را از آن تنگنابیرون می آورد این پیام های ره گشا، همان سروش غیبی است كه از پشت پرده ظاهرشده و به مدد انسان می آید از این سروش غیبی كه از عنایت الهی سرچشمه گرفته، در قرآن با نام وحی تعبیر شده است قرآن درباره مادر موسی (ع) می فرماید:
«و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فی الیم و لا تخافی و لا تحزنی انا رآدوه الیك و جاعلوه من المرسلین»(9) «و لقد مننا علیك مره اخری اذ اوحینا الی امك ما یوحی ان اقذفیه فی التابوت فاقذفیه فی الیم فلیلقه الیم بالساحل یاخذه عدو لی و عدوله فرجعناك الی امك كی تقر عینها و لا تحزن».(10)
بر پایه این آیات، موقعی كه موسی تولد یافت، مادرش نگران حال او شد ناگهان بارقه ای در خاطرش گذشت كه با توكل بر خدا او را شیر دهد هرگاه احساس خطركرد او را در صندوقی چوبین قرار داده بر روی آب رها كند و نیز بر خاطرش گذشت كه طفل به او باز می گردد و هرگز نباید اندوهناك باشد، زیرا بر خدا اعتماد كرده وطفل را به دست او سپرده است این ها خاطره هایی بود كه بر اندیشه مادر موسی گذركرد و بارقه امیدی بود كه در دل او درخشیدن گرفت این گونه خاطره های روشن كننده راه و نجات دهنده از بیم و هراس، الهام رحمانی و عنایت ربانی است كه درمواقع ضرورت به یاری بندگان صالح می آید.
قرآن وحی را به معنای وسوسه های شیطان نیز به كار برده است، «و كذلك جعلنالكل نبی عدوا شیاطین الا نس و الجن یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا»(11) (12)و «و ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوكم»(13) این گونه وحی شیطانی همان است كه در سوره ناس آمده: «من شر الوسواس الخناس، الذی یوسوس فی صدور الناس، من الجنه و الناس».(14)
4. وحی رسالی: وحی بدین معنا شاخصه نبوت است و در قرآن بیش از هفتاد باراز آن یاد شده است: «و كذلك اوحینا الیك قرآنا عربیا لتنذر ام القری و من حولها»(15) «نحن نقص علیك احسن القصص بما اوحینا الیك هذا القرآن»(16) پیامبران مردان تكامل یافته ای هستند كه آمادگی دریافت وحی را در خود فراهم ساخته انددر این باره امام حسن عسكری (ع) می فرماید: «ان اللّه وجد قلب محمدافضل القلوب و اوعاها فاختاره لنبوته، (17) خداوند، قلب و روان پیامبر را بهترین و پذیراترین قلب ها یافت و آن گاه او را برای نبوت برگزید».
این حدیث اشاره به این واقعیت دارد كه برای دریافت وحی آن چه مهم است افزایش آگاهی و آمادگی برای پذیرا شدن این پیام آسمانی است برای رسیدن به این گونه آمادگی پیامبر باید پیرایه های جسمانی را از خود بزداید و شایسته تماس باملكوتیان شود پیامبر اسلام (ص) فرموده اند: «و لا بعث اللّه نبیا و لا رسولا حتی یستكمل العقل و یكون عقله افضل من جمیع عقول امته(18)، خداوند، پیامبری برنیانگیخت، مگر آن كه عقل (خرد و اندیشه) خود را به كمال رسانده باشد و خرد اواز خرد تمام امتش برتر باشد».
طبق گفته صدرالدین شیرازی، پیش از آن كه ظاهر پیامبر به نبوت آراسته گردد، باطن او حقیقت نبوت را دریافت كرده بود پیامبر ابتدا باطن خود را به كمال انسانی آراسته گردانید سپس این آراستگی از باطن به ظاهر وی نمودار گشت در واقع، پیامبر نخست سفر از خلق به حق را آغاز كرد و پس از وصول به حق، سفری از جانب حق و هم راه با حق به سوی خلق بازگشت.(19)
ازاین رو، وحی چیزی نیست جز آگاهی باطن كه بر اثر سروش غیبی انجام می گیرد: «قل من كان عدوا لجبریل فانه نزله علی قلبك باذن اللّه»(20) «نزل به الروح الا مین علی قلبك لتكون من المنذرین».(21)
پدیده وحی هم همانند الهام، به تابناك شدن درون در مواقع خاص اطلاق می شود با این تفاوت كه منشا الهام بر الهام گیرنده پوشیده است، ولی منشا وحی برگیرنده وحی كه پیامبرانند روشن می باشد به همین علت، پیامبران هرگز در گرفتن پیام آسمانی دچار حیرت و اشتباه نمی شوند، زیرا بر منشا وحی و كیفیت انجام آن آگاهی حضوری كاملی دارند.
زراره از امام جعفر صادق (ع) می پرسد: چگونه پیامبر مطمئن شد آن چه به اومی رسد وحی الهی است، نه وسوسه های شیطانی ؟
امام (ع) فرمود: «ان اللّه اذا اتخذعبدا رسولا انزل علیه السكینه و الوقار فكان الذی یاتیه من قبل اللّه مثل الذی یراه بعینه(22)، هرگاه خداوند بنده ای را برای رسالت برگزیند، به او آرامش و وقار ویژه ای ارزانی می دارد، به گونه ای كه آن چه از جانب حق بدو می رسد، همانند چیزی خواهد بود كه با چشم باز می بیند» در حدیثی دیگر سؤال شد: چگونه پیامبران دانستند كه پیامبرند؟
امام (ع) در پاسخ فرمود: «كشف عنهم الغطا(23)، برای آنان پرده از میان برداشته شد».
به عبارت دیگر پیامبران هنگامی به پیامبری مبعوث می شوند كه از مرحله علم الیقین گذشته و عین الیقین را طی كرده و به مرحله حق الیقین رسیده باشند پس شگفتی ندارد كه مردان آزموده و پاك از میان توده مردم، برای رسالت الهی برانگیخته شوند، و حامل پیام آسمانی برای مردم باشند چنان كه قرآن می فرماید: «اكان للناس عجبا ان اوحینا الی رجل منهم ان انذر الناس و بشر الذین آمنوا ان لهم قدم صدق عند ربهم قال الكافرون ان هذا لساحر مبین؛(24) آیا برای مردم موجب شگفتی بود كه به مردی از خودشان وحی كردیم كه مردم را ( از كیفر گناه) بیم ده و به كسانی كه ایمان آورده اند نوید ده كه برای آنان، پیشینه نیك (و پاداش شایسته) نزدپروردگارشان است؟ (اما) كافران گفتند: این (مرد) افسونگری آشكار است» یعنی اگرمردم اندكی اندیشه كنند و به خود آیند، این گمان ناروا و نابخردانه در مورد پیامبر ازآنان زدوده می شود.

  • (1). شعراء26: 195 191.
  • (2). اسراء17: 39.
  • (3). انعام6: 19.
  • (4). راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 515.
  • (5). ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص 380.
  • (6). مریم19: 11.
  • (7). نحل 16: 68و69.
  • (8). فصلت 46: 12.
  • (9). قصص 28: 7.
  • (10). طه20: 40 37.
  • (11). انعام6: 112.
  • (12). شعراء26: 195 191
  • (13). انعام6: 121.
  • (14). ناس 114: 6 2.
  • (15). شوری42: 7.
  • (16). یوسف 12: 3.
  • (17). محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج18، ص 205، حدیث 36.
  • (18). محمدبن یعقوب كلینی، اصول كافی، ج1، ص 13.
  • (19). صدرالدین شیرازی، شرح اصول كافی، ج3، ص 454.
  • (20). بقره2: 97.
  • (21). شعراء26: 193 و 194.
  • (22). محمدبن مسعود عیاشی سمرقندی، تفسیرعیاشی، ج2، ص 201، حدیث 106 بحارالانوار، ج18، ص 262، حدیث 16.
  • (23). بحارالانوار، ج11، ص 56، حدیث 56.
  • (24). یونس 10: 2.