پژوهشي پيرامون اعجاز هنري قرآن کريم

فاش‌  گويم ‌ آنچه‌  در دل‌  مضمر  است             ‌ اين‌  كتابي ‌ نيست‌  چيزي‌ ديگر است‌
چون‌ كه‌ در جان‌ رفت‌، جان ‌ ديگر شود               جان‌ چو  ديگر شد، جهان‌ ديگر  شود
از   يك  ‌ آييني   ‌ مسلمان‌   زنده  ‌ است                ‌ پيكر   ملت  ‌ ز  قرآن  ‌ زنده ‌  است‌
(اقبال لاهوري)

 مقدمه:

ابزارهاي هنري، يكي از رساترين، بليغ‎ترين و كاري‎ترين ابزار ابلاغ و تبليغ پيام است. در واقع، هنر نيز يك شيوه بيان و ادا كردن است، اما اين شيوة بيان از هر شيوة تبيين ديگر، رساتر، دقيق‎تر، نافذتر و ماندگارتر مي باشد. اگر زبان علمي يا عادي داراي اين ويژگي و بيان مستقيم حقايق است، زبان هنر نيز، اين ويژگي را دارا خواهد بود كه بيان غير مستقيم همين حقايق است، با اين تفاوت كه زبان هنر، بيانگر حقايق به صورت واقعي آن‎ها نيست، بلكه بر عنصر تخيل استوار است.

به عنوان مثال، براي نشان دادن اهميت انفاق در راه خدا، گاهي مي‎گوييم: «هر كس براي خشنودي خدا اموال خود را انفاق كند» چند برابر آن پاداش خواهد داشت. قهراً اين سخن، يك بيان واقعي يا عادي و يا علمي است.

اما هنگامي كه همين مفهوم را در آيه 261 سوره بقره، مشاهده مي‎كنيم، مي‎بينيم، قرآن كريم اين تعبير را در قالب يك بيان «هنري» در آورده و در آن، يك رابطه جديد بين انفاق و دانة گندم به تصوير كشيده شده است: «كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق مي‎كنند، همانند بذري هستند كه هفت خوشه بروياند».

بنابراين، قرآن كريم، براي عمق بخشيدن و محكم‎تر كردن منظور و مقصود مورد نظر در ذهن مخاطب از يك شيوه هنري سود برده است.

آنگاه كه رسول الله(ص) به پيامبري برانگيخته شد و تمام ملل جهان را به اسلام دعوت نمود تنها سلاحي كه در دست داشت قرآن بود و با همان قرآن قدم به ميدان مبارزه با مخالفين خود گذاشت و با اعجاز قرآن براي مردم اتمام حجت نموده، ده سوره از قرآن را و در آخرين مرحله يك سوره از قرآن را براي مسابقه و مبارزه به دشمنان قرآن پيشنهاد كرد و بدينگونه به تحدي و مبارز طلبي خود ادامه داد كه تا به امروز نيز در قوت خود باقي است و تا دامنه رستاخيز هم ادامه خواهد داشت.

معجزه ادبي قرآن:

براي عرب آن زمان كه در فصاحت و بلاغت و شعر و ادب تخصص و بلكه يك نوع نبوغ داشت، بهترين و ساده ترين راه مبارز با قرآن اين بودكه يكي از سوره هاي كوچك قرآن را بياورد و جوابگوي تحدي و پيشنهاد رسول خدا گرديده با بلاغت و فصاحت قرآن مجيد معارضه و مبارزه بكند و ادعاي وي را كه رايجترين كمالات و روشن ترين امتيازات آنان را ميكوبيد، محكوم نمايد.

بدين وسيله پيروزي خود را ثابت و نام خويش را در تاريخ مسجل و زنده سازد و بر ارزش و موقعيت خويش را در تاريخ بيفزائيد، و با اين معارضه و مبارزه ساده، خويش را از جنگي كوبنده و صرف هزينه هاي سنگين و نثار خونهاي رنگين راحت و آسوده كند و از تحمل سختيها و فشارها و ترك نمودن خانه‏ها و اوطانشان،‌آسوده خاطر سازد.

ولي عرب فصيح و بليغ آن روز وقتي در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت و بلاغت آيات قرآن دقت و تفكر كرد هر چه زودتر به معجزه بودن آن اذعان نمود و باين حقيقت پي برد كه مبارزه با قرآن با شكست قطعي مواجه خواهد گرديد. روي همان اذعان يقين بود كه عده اي از آنان وحي بودن قرآن را پذيرفته و نبوت پيامبر اسلام را تصديق نموده و در برابر دعوت قرآن سر تسليم فرود آورده و با تشرف به دين اسلام به سعادت ابدي نائل گرديدند.اين عجز و درماندگي، خود بزرگترين دليل و روشن ترين گواه بر وحي بودن قرآن مي‌باشد و ثابت مي كند كه آوردن مانند آن از دايره قدرت بشر بيرون و از حدود امكان وي خارج است.ولي مبارزه قرآن مجيد و مبارزخواستن آن منحصر بيك عده و يا تنها اعراب نبود بلكه قرآن تمام جوامع بشري را در تمام اعصار و قرون بمبارزه فرا خوانده و تمام انس و جن را بمعارضه دعوت مي كند:

« قُل لَئِنِ اجَتَمِعَت الِنسُ و اْلجِنُّ عَلي اَنْ يَا تُعزالمِثْلِ هذَا القُرانِ لاَيَاتُونِ بِمِثْلِهِ وَلَوكاَنَ بَعضُهُم لِبَعْضٍ ظَهيرَا » (اسراءِ 88)

در طول تاريخ، دستگاه مسيحيت و دشمنان اسلام سعي در معارضه كردن با بلاغت قرآن بكنندـ اگر چه با آوردن يك سوره ـ امكان داشت از اين راه استفاده كنند و با تنظيم گفتاري مشابه يكي از سوره‌هاي كوچك قرآن به هدف خويش بيايند ولي چنين امكاني براي آنان وجود نداشته و ندارد زيرا بلاغتي كه درميان مردم وجود دارد معمولاً يك يا دو بعدي است و جامع تمام ابعاد بلاغت نيست.

مثلا: يكي در نثر، بلاغت دارد و در شعر گفتن عاجز وزبود. آن ديگري در حماسه، شعر بليغ مي گويد ولي در مديحه سرائي نه، و يا در رثا و نوحه سرائي شعر زيبا و شيوائي مي سرايد ولي در غزليات شعرش خيلي نازل و منحط مي باشد.

ولي قرآن در موضوعات مختلف وارد گريده و بفنون متعدد سخن گفته و درهمه آن جهات اعجاز نموه و اعجاز راينر به حد اعلا و كمالش رسانده است كه ديگران از آوردن مانند آن ناتوان بوده و زانوي عجز بر زمين زده‌اند. اين فصاحت و بلاغت همه جانبه، اختصاص بگفتار خدا و قرآن دارد و براي بشر هرگز امكانپذير نيست.

معجزه نظم آهنگ قرآن:

يكى از مهمترين جنبه هاى اعجاز بيانى قرآن , نظماهنگ واژگانى آن است .اين جنبه , چنان زيبا و شـكوهمند است كه اعراب را ناچار ساخت , از همان روز نخست اقراركنند كه كلام قرآن از توانايى بشر خارج است و تنها مى تواند سخن خداوند باشد.

نظماهنگ واژگان قرآن , نغمه هاى دلكش و نوايى دلپذير پديد مى آورد , نوايى كه احساسات آدمى را بـر مـى انـگيزد و دلها را شيفته خود مى كند. نواى زيباى قرآن براى هر شنونده اى , هرچند غير عـرب مـحـسـوس است . چه رسد به اينكه شنونده عرب باشد. هنگام گوش جان سپردن به آواى قـرآن , نـخـستين حالتى كه اذهان را جلب مى كند نظام بديع و شكوهمند صوتى آن است . در اين نظام , حركات و سكنات واژگان به شكلى آرايش شده است كه به هنگام شنيدن , آوايى دلنشين به گـوش مـى رسد , آوايى كه شورى در دلها مى اندازد و نشاطى در جانها مى دمد.

از جهتى ,حروف مد و غنه در كلمات آن به شكلى حساب شده نشسته اند, به طورى كه مى توانند به پژواك صدا آهنگى ببخشند و به نقش كشيدن قارى كمك كنند تا به سرحد فاصله آنجايى كه استادان ترتيل به طور قراردادى وضع كرده اند برسد ونفسى تازه كند.

وقتى كسى براى چند بار به يك شعر گوش مى سپارد, لحن و آهنگ آن براى اوتكرارى و ملال آور مـى شود  اما به هنگام نيوشيدن آواى گونه گون و هر دم تجديدشونده قرآن كه اسباب و اوتاد و فـواصـل آن پـى در پـى جـاى خـود را عـوض مى كنند وهركدام گوشه اى از قلب را به نوازش وا مى دارند, نه تنها خسته و آزرده نمى شود,بلكه عطش او براى شنيدن , همواره فزونى مى گيرد.

اعراب , پيش از نزول قرآن , گاهى در شعر خود از اين تنوع صوت بهره مى بردند, امااغلب به دليل اسراف و تكرار, تنوع آنان به ملال مى انجاميد.

در نثر - چه مرسل وچه مسجع - نيز, چنين سلامت و روانـى و حـلاوتى كه در قرآن مى بينيم , سابقه نداشت و در بهترين نثرهاى عرب عيبهايى يافت مى شد كه از سلاست و روانى تركيب آن مى كاست و امكان نداشت مثل قرآن قابل ترتيل باشد.

اگر هم براى ترتيل آن پا فشارى مى شد, بوى تكلف از آن به مشام مى رسيد و از شان كلام نيزمى كاست .

بـر ايـن اسـاس , هيچ جاى شگفتى نيست كه اعراب , در خيال خود كمترين لقبى كه به قرآن داده بـودنـد ايـن بـود كه اين سخن شعر است و اگر شعر نباشد سحر است وافسون . اين گفتار خود حيرت زدگى اعراب در قبال سخن شكوهمند و بديع قرآن را نشان مى دهد , سخنى كه از جلال و شكوه نثر چيزى فراتر دارد و از جمال وحلاوت شعر مايه اى افزونتر.

بدين سان كلام قرآن نه به دشوارى سخن بدويان و نه به نـرمـى كـلام شـهريان است ، بلكه آميزه اى است از هردو که صلابت اولى را دارد و لطافت دومى را. گويى شيره جان دو زبان است و نتيجه آميختگى دوگويش .

معجزه فصاحت و بلاغت قرآن:

« فلياتوا بحديثٍ مِثلِه اِنْ كانوا صادقين « (34/طور)

فصاحت به معناي شيوايي و بلاغت بمعني رسائي است و جذابيت و دلربايي قرآن نيز امري ديگر در كنار اين دو، مي باشد عربهاي معاصر قرآن كه داراي ذوق طبيعي و قريحه‌ي دست نخورده‌ي عربي بودند بي اختيار شيفته‌ي آن وحي شدند و بطور كلي در طول تاريخ اسلام حتي دشمنان نيز زبان به ستايش آن گشوده و هريك بصورتي از فصاحت و بلاغت فوق العاده اي قرآن سخن گفته اند و به عجز و ناتواني خود وديگران اقرار كرده اند.

بطوريكه وليد كه بزرگترين اديب و حكيم عرب از دشمنان اسلام و قرآن است پس از شنيدن آياتي چند مي گويد: بخدا سوگند از محمد(ص) سخني شنيدم كه هرگز شبيه سخن انس و جن نبود شاخسارش پرثمر و ريشه اش پر بركت، بر هر سختي برتري مي يابد و هيچ سختي از آن برتر نخواهد گشت و يا در موردي ديگر در سيره ابن هشام آمده كه ابوسفيان، ابوجهل و اخمس بن شديق از سران مخالفين اسلام يك شب از خانه هاي خود بيرون آمده‌اند. تا بصورت دلنشين قرآن كه توسط پيامبر(ص) در خانه اش در نماز شب مي خواند گوش فرادهند. هر سه آمدند و هر يك در گوشه اي پنهان شده به آيات گوش دادند و شب را بدون اطلاع از وضع يكديگر با شنيدن قرآن سپري كردند و سپيده دم كه بسوي خانه هاي خود مي رفتند يكديگير ار سرزنش ومورد اعتراض قرار دادند كه مبادا بار ديگر چنين عملي را انجام بدهند ولي اين فصاحت و بلاغت قرآن بحدي بود كه باعث شد شب‌هاي ديگر نيز اين كار را انجام دهند در آخر بيكديگر گفتند: براي جلوگيري از حوادث ناگوار و امكان گرويدن ديگران به اسلام بايد باهم پيمان ببنديم كه براي هميشه اين كار را ترك كنيم و چنين كردند.

اينها چند نمونة از ده‌ها مواردي است كه ادب شناسان موافق و مخالف و مسلمان و غيرمسلمان درباره قرآن و بعد هنري آن زبان به ستايش گشود. و از فصاحت و بلاغت و جذابيت قرآن سخت گفته‌اند و بهمين جهت بود كه مخالفين براي جلوگيري از جذب افراد به قرآن در بعد هنري كافي است كه به جلمه قرآني « في القصاص حيوه » و جمله قرينه آن از سوي اديبان عرب « القتلُ و اتقي للقتلِ » توجه كنيم تا به آساني امتيازات فراوان جمله قرآني را بر جملة انسان ساخته‌ي « القتلُ افطي لِلقتل » درك كرده و به عَظمت قرآن در بعد هنري واقف گرديم.

از جملة اينكه تعداد حروف جمله اي قرآني 12 تا ولي جملة اديبان عرب 14 حرفي است نيز بيان صريح فلسفه قصاص و آوردن حكم حياة بصورت نكره كه دلالت بر عظمت و نوع خاص حيات دارد از ديگر خواص برتر آيه اي قرآني است.

در يك نگاه كلي، چنين مي‎توان گفت: از آن جا كه دعوت قرآن كريم و اسلام به چيزهايي است كه در فطرت آدمي است ، ميل به زيبايي و استفاده از شيوه‎هاي مختلف هنري براي جذب بيشتر از امور فطري است كه در وجود انسان است و قهراً قرآن كريم مي‎بايست، به گونه‎اي به زيبايي هنر و ارزش آن پرداخته باشد، برخي آيات كه در اين زمينه وارد شده‎اند عبارتند از:

1. «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ ...؛ (سجده، 7) او همان كسي است كه هر چه را آفريد، نيكو آفريد ...».

2. «وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ ...؛ (غافر، 64) و شما را صورت گري كرد و صورتتان را نيكو آفريد ...».

3. «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ ...؛ (مؤمنون، 14) پس بزرگ است، خدايي كه بهترين آفرينندگان است ...».

4. «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ...؛ (بقره، 138) رنگ خدايي (بپذيريد رنگ ايمان، توحيد و اسلام) و چه رنگي از رنگ خدايي بهتر است! ...».

5. «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ ...؛ (اعراف، 32) بگو چه كسي زينت‎هاي الهي را كه براي بندگان خود آفريده روزي‎هاي پاكيزه را حرام كرده است؟ ...»

6. «يا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ ...؛ (اعراف، 31) اي فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد ...».

آيات فوق، همگي دلالت دارد بر اينكه خداوند متعال نيز از زيبايي واتقان و قامت موزون در پديده‎ها خبر مي‎دهد و به نقش هنر، زيبايي، هماهنگي، دلنوازي و صورت‎هاي زيبا و دلپذير در مخلوقات خود ذرات عالم، اشاره مي‎فرمايد

نتيجه:

حقيقت اين است كه فصاحت و بلاغتِ قرآن همه سخن پردازان و اديبان را عاجز كرده است. قرآن شعر نيست، نثر معمولي هم نيست و براي خود آهنگي خاص دارد كه در دل و جانِ شنوندگان نفوذ مي کند اين خوش آهنگي و قوت كلام حتي براي كساني كه زبان عربي نيز نمي دانند، در مقايسة قرآن با ساير عبارات عربي قابل درك است. نه تنها مشركان زمان پيامبر نتوانستند در فصاحت و بلاغت بر قرآن غلبه كنند، بلكه بعد از آن نيز كسي پيدا نشد كه زيباتر از قرآن سخني بگويد و بنويسد.

امروز نيز كه دشمنان مستكبر اسلام مي كوشند عقايد مردم و مخصوصاً جوانان را در همة كشورهاي اسلامي سست كنند و براي نوشتن كتاب وساختن فيلم‌هايي كه اسلام را غيرمنطقي عامل عقب ماندگي مسلمانان جلوه دهد سرمايه گذاري مي كنند، اگر مي توانستند كتابي به زبان عربي فصيح تر از قرآن بوجود آورند قطعاً همين كار را مي كردند.

به هر حال پس از گذشت قرنها،هم اکنون نيز درقرآن نشانه‌هاي عجيبي ديده ميشود كه مي تواند ايمان ما را به معجزه بودن آن بيشتر كند.

نویسنده: امير مصباح