پژوهشی در واژگان دخیل در قرآن
چكيده
واژه هاي دخيل قرآن، آن دسته از كلمات غيرعربي وارد شده به زبان عربي است كه با تغييراتي در قرآن آمده است. بحث از اين موضوع اهميت دارد؛ چراكه گمان شده است وجود واژگان دخيل در قرآن با عربي بودن آن، كه آيات متعددي به آن تصريح ميكند، ناسازگار است و بهانه اي براي شبهه افكني برخي از مستشرقان شده است.
در اين مقاله تلاش شده است با نقد و بررسي و تحليل ديدگاههاي مختلف اين نظر ثابت گردد كه وجود واژگان دخيل در قرآن كريم با توجه به اينكه اصل اين واژگان بيگانه است، پذيرفتني است هرچند از آنرو كه اين واژگان پس از عربي شدن در قرآن آمده است، ميتوان گفت قرآن خالي از واژگان بيگانه است. به اين دليل، آمدن اينگونه واژگان با عربي بودن قرآن ناسازگاري ندارد. همچنين همانندي برخي از واژگان قرآني با ديگر كتابهاي آسماني، ناشي از وحدت منبع و سرچشمه وحياني آنهاست، نه برگرفتن قرآن كريم از آنها، آنگونه كه برخي مستشرقان پنداشته اند.
مقدّمه
يكي از مباحث مهم در حوزه واژه شناسي قرآن كه از ديرباز مورد توجه مفسّران و دانشمندان علوم قرآن بوده و به بحث و تحقيق درباره آن پرداخته اند، واژه هاي دخيل در قرآن است. واژه هاي دخيل، آن دسته از كلمات غيرعربي است كه وارد زبان عربي شده است و با تغييراتي در اين زبان به كار گرفته شده و به تدريج جزء اين زبان شده است. به اين واژه ها «الالفاظ الدخيله» و «المعربات» ميگويند. بررسي وجود اينگونه كلمات در قرآن كريم از آنجهت اهميت دارد كه ممكن است تصور شود وجود واژه هايي با اصل و ريشه غيرعربي در قرآن، با عربي بودن قرآن كه در آيات متعددي به آن تصريح شده است منافات دارد و يا بهانه اي در دست مخالفان براي اشكال بر قرآن باشد.
در اين مقاله تلاش شده است با نقد و بررسي نظريات متفاوت و پاسخ به اشكالات گوناگون، به اين سؤالات پاسخ داده شود: از چه زماني مبحث واژگان غيرعربي قرآن، وارد حوزه تفسير و علوم قرآن شده است؟ مهمترين نظريات در اين موضوع كدام است؟ آيا واژه هاي غيرعربي در قرآن وجود دارد؟ و در صورتي كه پاسخ مثبت باشد، آيا چنين پديده اي به قداست قرآن ضرري نميزند و دليل بر تأثيرپذيري آن از اديان و منابع ديگر نيست؟
در ميان تفاسيري كه از جمعي از مفسّران نخستين (صحابه و تابعان2) گزارش شده است، موارد قابل توجهي مشاهده ميشود كه در تفسير واژه هاي قرآني، آنها را غيرعربي معرفي كرده اند، ولي در اواخر قرن دوم كساني مانند شافعي (م 204)3 با ترديد در اين روايات، منكر وجود واژه هاي غيرعربي در قرآن شدند.
نخستين كتاب درباره واژه هاي دخيل در قرآن را ابن حجر عسقلاني (773ـ852) با نام «ما وقع في القرآن من غير لغه العرب» نگاشته است.4
سپس سيوطي كتاب مستقلي با عنوان «المهذب فيما وقع في القرآن من المعرب» در خصوص واژه هاي غيرعربي قرآن تدوين نمود. وي در اين كتاب 125 واژه دخيل را بر طبق حروف الفبا مرتب كرده است. وي همچنين كتابي با نام المتوكلي مشتمل بر 155 واژه تدوين نموده كه ادعا شده از يازده زبان در قرآن آمده است.5 سيوطي اين كتاب را پس از المهذب و الاتقان نگاشته است، از اينرو، در الاتقان از آن ياد نميكند. تفاوت اين كتاب با المهذب در اين است كه لغات طبق زبانها تنظيم شده است و در چند مورد معدود برخي واژهها در المهذب آمده است كه سيوطي در المتوكلي نياورده است.
نويسندگان معاصر نيز در اين باره كتابهايي را تأليف كرده اند.6 علي فهمي خشيم كتاب هل في القرآن اعجمي،7 سميع ابومُغلي كتاب في القرآن من كل لسان،8 خالد رشيد جميلي كتاب اقباسالرحمن في ادلة نفي العجمة فيالقرآن،9 محمّد السيد علي البلاسي كتاب المعرب في القرآنالكريم دراسة تاصيلية دلالية10 را تأليف نمودند.
افزون بر اين، دانشمندان علوم قرآن در كتابهاي علوم قرآني فصلي را به اين موضوع اختصاص دادهاند. براي مثال، زركشي در البرهان، نوع هفدهم،11 سيوطي در الاتقان، نوع سي و هشتم12 و در معترك الاقرآن، وجه سيزدهم اعجاز13 را به اين مبحث اختصاص داده اند.
خاورشناسان نيز به واژگان دخيل در قرآن كريم توجه داشته اند. البته بيشتر با غرض ورزي و براي اثبات تأثيرپذيري قرآن از منابع يهودي و مسيحي، از جمله كتب عهدين، پژوهشهايي را در اين زمينه سامان داده اند.14 يكي از جامعترين آنها كتاب «The Foreign Vocabulary of Quran» تأليف آرتور جفري ميباشد15 كه فريدون بدره اي با عنوان واژه هاي دخيل در قرآن مجيد آن را به فارسي ترجمه كرده اند.16 در اين كتاب مؤلف پس از آنكه در پيشگفتار به كوششهاي دانشمندان مسلمان در اين باره اشاره ميكند، 319 واژه كه 44 واژه آن نامهاي خاص و 275 واژه ديگر غير از نامهاي خاص ميباشد را به ترتيب الفبايي بررسي مينمايد و نظريه دانشمندان و پژوهشهاي نو را درباره اصل و منشأ آنها بيان ميكند. وي در بسياري از موارد با طرح واژه هايي كه معناهاي ديني و فرهنگي دارد و نيز نامهاي خاص، بيشتر درصدد اثبات اين فرضيه است كه اين انديشه ها ريشه ديگري، به ويژه منشأ يهودي و مسيحي دارد و از اين راه تأثير اديان ديگر مانند يهودي و نصراني را بر اسلام اثبات نمايد.17 حال آنكه همانندي ميان عقايد، آداب، شعائر ديني و داستانهاي انبياي الهي در كتابهاي آسماني و اديان الهي، ناشي از وحدت منبع و سرچشمه وحياني آنها ميباشد، نه اخذ و اقتباس و تأثير و تأثر از آنها، آنگونه كه آرتور جفري و ديگر خاورشناسان اظهار كرده و بر آن اصرار مي ورزند.
ديدگاهها
دانشمندان درباره وجود واژگان دخيل در قرآن اختلاف نظر دارند. گروهي مانند شافعي،18 همچنين لغت شناس معروف ابوعبيده معمربن مثني،19 مفسّر، فقيه و مورخ بزرگ طبري،20 لغت شناس نامي احمدبن فارس،21 فقيه اشعري باقلاني،22 متكلّم و مفسّر اشعري فخر رازي23 و از معاصران احمد شاكر، عبدالوهاب عزام،24 عبدالعال سالم مكرم25 و ... از مخالفان وجود چنين واژه هايي ميباشند. در مقابل، عده اي آن را پذيرفته اند و دسته سوم به نحوي درصدد جمع بين دو قول برآمده اند كه در اينجا به بررسي دلايل هر گروه مي پردازيم.
دلايل مخالفان وجود واژه هاي دخيل در قرآن
1. وجود واژه هاي دخيل در قرآن مخالف آياتي است كه قرآن را صريحا عربي معرفي مينمايد. مانند آيات: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْانا عَرَبِيّا»(يوسف: 2)، «وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ قُرْانا عَرَبِيّا» (طه: 113)، «قُرانا عَرَبِيّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ» (زمر: 28) و «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْانا أَعْجَمِيّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ.»(فصلت: 44)26 ابوعبيده با استناد به آيه 2 سوره «يوسف» گفته است: «خداوند قرآن را با زبان عربي مبين نازل كرده است و هركس بپندارد درقرآن واژگان غيرعربي وجود دارد سخني ناروابر زبان آورده است.»27
پاسخ: پرواضح است كه وجود كلمات غيرعربي اندك در قرآن آن را از عربي بودن خارج نميكند، همانگونه كه اگر در قصيده اي فارسي، كلمه اي عربي باشد به فارسي بودن آن ضرر نميزند.28
2. اگر در قرآن واژه غيرعربي وجود داشت، عربها و مخالفان قرآن كه از آوردن مانندي براي آن درمانده بودند، آن را دستاويزي براي ناتوانيشان قرار ميدادند.29
پاسخ: اين دليل نيز كامل نيست؛ زيرا تحدّي قرآن به تكتك كلمات نيست، بلكه خداوند در قرآن به ده سوره، بلكه به يك سوره نيز تحدّي نموده است و قطعا در قرآن سوره هاي كاملي كه هيچ واژه غيرعربي در آن نباشد فراوان است و اگر عربها در خود چنين تواني را ميديدند، همانند آن سوره ها را ميآوردند. علاوه بر اين، خواهد آمد كه اين واژهها هرچند داراي ريشه غيرعربي بوده اند، ولي به مرور در زبان عربي به كار رفته و جزء اين زبان شده بودند.
3. زبان عربي بسيار گسترده بود و تنها پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله بر همه لغات آن احاطه كامل داشتند. ابن عباس با وسعت دانشش، ميگويد: معناي واژه «فاطر» را نميدانستم.30 بنابراين، اگر بعضي برخي واژه ها را غيرعربي معرفي كردهاند به دليل ناآگاهي آنهاست31 و آن الفاظي كه ادعا شده غيرعربي است در حقيقت عربياند، ولي چون معناي آنها بر برخي بزرگان تفسير مخفي بوده آنها را غيرعربي پنداشته اند.32 حتي ممكن است واژگاني كه ادعاي غيرعربي بودن آنها شده است، نخست زبان عربي آنها را به كار برده باشد و سپس زبانهاي ديگر از آن وام گرفته اند.33 غناي زبان عربي تا آن حد است كه گاهي در مقابل يك معنا بيش از صد واژه وجود دارد و تمام واژههايي كه ادعاي غيرعربي بودن آنها شده است و سيوطي در الاتقان آورده است، اندكي بيش از يكصد واژه است. معقول نيست قرآن، كه بنا به نقلي بيش از 77 هزار و بنا به بعضي نقلها 437 هزار واژه دارد، براي يكصد واژه، دست به زبانهاي ديگر دراز كرده باشد.34
پاسخ: بر فرض، ادعاي اوسعيت زبان عربي پذيرفته شود، اينكه واژه هاي يادشده ابتدا در زبان عربي به كار گرفته شده است و از اين زبان وارد زبانهاي ديگر شده است، ادعايي است كه دليلي بر اثبات آن نيست. شواهد تاريخي نشان ميدهد، عرب زبانان با اقوام غيرعرب اطراف خود ارتباطات تجاري و فرهنگي و اجتماعي داشتند و هر زباني هرچند بسيار غني و ريشه دار باشد در هنگام تماس با زبانها، اقوام و ملل ديگر با گفتوگو درباره مطلب يا موضوعي كه مخصوص آنان ميباشد، چارهاي جز به كار بردن واژه هاي مخصوص آنان ندارد. هرچه ارتباطات بيشتر باشد واژه هايي از اين دست بيشتر خواهد بود. اين مدّعا دست كم در مورد اسامي افراد و اشيا، غيرقابل انكار است. اسامي افراد مانند: فرعون، اسرائيل، اسماعيل، الياس و نامهاي اشيا مانند: زنجبيل، كافور، ياقوت، استبرق، سجل و قسطاس كه به طورحتم غيرعربي بوده اند.35
امروزه در نتيجه بررسيهاي دانشهايي همچون زبانشناسي، جامعه شناسي زبان و روانشناسي زبان، در مورد چگونگي برخورد زبانها و اصول تداخلهاي آوايي، صرفي، دستوري، واژگاني و معنايي زبانها در يكديگر اطلاعات بيشتري در دست است. وارد شدن واژهها و عناصر يك زبان به زبان ديگر، نتيجه برخورد آن زبانها با يكديگر است و برخورد زبانها جزيي از برخورد فرهنگهاست. هر جا داد و ستد فرهنگي باشد، داد و گرفت زباني و واژگاني نيز در كار است.36 هيچ زباني نيست كه از زبانهاي مجاورش كه با آنها داد و ستد بازرگاني، فرهنگي و اجتماعي داشته است، تأثير نپذيرفته يا بر آنها تأثير نگذاشته باشد. نكته مهم اينجاست زبانهايي كه ريشه در فرهنگهاي بومي دارند و ادبياتي غني به وجود آورده اند، نه تنها از اين داد و ستد آسيب نمي بينند، بلكه غنيتر و پربارتر ميشوند.37 فرايند وام گيري زبانها چيز تازه اي نيست و تنها زباني از اين فرايند بركنار است كه به طور كلي، محصور و منزوي از همه ارتباطات اجتماعي و فرهنگي و مستغني از همه حوايج و نيازها باشد، كه البته چنين زباني در حكم نيست در جهان است.38 تا آنجا كه تحقيقات زبانشناسي نشان ميدهد همه زبانها از جنبه واژگاني آميخته اند، حتي ادعا شده است در برخي زبانها، درصد واژگان دخيل از واژه هاي بومي بيشتر است.39
3. در توجيه رواياتي كه در غيرعربي بودن بعضي از لغات قرآن گزارش شده است، بايد گفت: اين موارد از باب اتفاق اللغات است؛ يعني به صورت اتفاقي عربها و غير عربها در بعضي واژهها داراي لفظ واحد و مشترك شدهاند، بدون آنكه از يكديگر وام گرفته باشند. دليلي نداريم اصل اين واژههايي كه در فارسي و عربي مشترك هستند، از عربي يا فارسي بوده باشد.40
پاسخ: بسيار بعيد است در دو زبان واژگاني در اين حد، به طور اتفاقي در يك معنا به كار برده شود، بدون آنكه يكي از آنها از ديگري گرفته باشد؛ هرچند وقوع توافقات لغوي به طور محدود و اندك امكان دارد.41
دلايل باورمندان به وجود واژه هاي دخيل در قرآن
در مقابل گروه نخست كساني معتقد به وجود واژههاي دخيل در قرآن ميباشند. علاوه بر گروهي از مفسّران نخستين، برخي از معاصران نيز به وجود واژگان دخيل در قرآن باور دارند؛ مانند: راغب اصفهاني،42 زمخشري،43 جواليقي، جويني، ابن نقيب و... .44 اين گروه براي ديدگاه خويش دلايلي آورده اند كه مهمترين آنها عبارت است از:
1. نحويان اتفاق نظر دارند علت غيرمنصرف بودن واژه هايي مانند ابراهيم و اسماعيل و... غيرعربي بودن آنهاست. بنابراين، در وجود نامهاي خاص غيرعربي در قرآن ترديدي نيست.
پاسخ: اولاً، نحويان به خبر اهل لغت اعتماد كردهاند و خود متخصص در اين زمينه نيستند؛ ثانيا، در غيرعربي بودن نامهاي خاص اختلافي نيست و نامهاي خاص از محل بحث بيرون است. گرچه ممكن است گفته شود وجود نامهاي خاص غيرعربي در قرآن، شاهد بر وجود الفاظ ديگر غيرعربي در قرآن است،45 اما بايد بين نامهاي خاص و ديگر واژهها فرق گذاشت؛ زيرا طبيعي است وقتي قرآن از داستانهاي انبيا و اقوام پيشين سخن ميگويد، از آنها با همان نامهايي كه در زمان و زبان خودشان از آنها ياد ميشده است، ياد كند.
2. روايتي46 دلالت دارد كه در قرآن لفظهايي از هر زبان وجود دارد.47 حكمت وجود اين الفاظ اين است كه قرآن كريم دربردارنده علوم اولين و آخرين و هر خبري است. از اينرو، بايد در قرآن به انواع زبانها و لهجه ها اشاره شود و به همين جهت از هر زباني روانترين و سبكترين واژه كه كاربردش نزد عرب بيشتر است، در قرآن آمده است. ايناز امتيازات قرآن است.48
پاسخ: اولاً، روايت فوق موقوف است و از معصوم گزارش نشده است و با آن نميتوان وجود واژه هاي دخيل در قرآن را اثبات كرد؛ ثانيا، وجود واژه هايي نامأنوس از زبانهاي ديگر امتيازي براي قرآن به شمار نميآيد؛ ثالثا، پذيرش چنين ادعايي با عربيبودن قرآن كه در آيات متعددي بر آن تصريح شده است سازگار نيست. البته اين سخن شامل واژه هايي كه قبل از نزول قرآن، عربي شده و استعمال آن در زبان قوم عرب رايج بوده است، نميشود.
3. خداوند، پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) را به سوي همه اقوام و امتها فرستاده است و هر پيامبري را به زبان قومش ميفرستاده است: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ.» (ابراهيم: 4). بنابراين، بايد در قرآن از هر زباني بيايد، هر چند زبان اصلي آن عربي ميباشد.
پاسخ: اولاً، مراد از قوم در اين آيه مخاطبان نخستين پيامبر است كه از ميان آنها مبعوث شده است؛ ثانيا، غير از پيامبر اكرم، پيامبران ديگري نيز مانند حضرت موسي و عيسي عليهماالسلام دينشان جهاني بوده است، پس بايد در كتابهاي آسماني آنان نيز از همه زبانها باشد، در حالي كه چنين ادعايي نشده است.
جمع بين دو ديدگاه
به نظر ميرسد چنانكه ابوعبيده قاسم بن سلام باور دارد، دو ديدگاه پيشين با هم قابل جمعند. به اين بيان كه واژگانِ همانند، ميان قرآن و زبانهاي بيگانه را ميتوان با توجه به اصل و ريشه آنها، بيگانه به شمار آورد، اما هنگامي كه به عربها رسيده است با حذف يا تغيير حروف و يا تخفيف آنچه سنگين و دشوار بود، آنها را تغيير داده و به صورت واژه هاي عربي درآوردند. سپس اين واژه ها را در اشعار و محاوراتشان به كار بردند. در نتيجه، به صورت واژه هاي عربي درآمدند و در زمان نزول قرآن در قرآن به كار رفتند. توضيح اينكه عربهاي اصيل ـ كه قرآن به زبان آنها نازل شده است ـ براي تجارت و غير آن به شام و حبشه و حيره سفر ميكردند و با ديگر اقوام و زبانها نشست و برخاست داشتند و با آنها به نوعي ارتباط يافتند و واژههاي بيگانه را وام گرفته و با تغييراتي آنها را جزء زبان خود كردند، به گونهاي كه رنگ عربي خالص يافتند.
در چنين وضعي قرآن آنها را به كار گرفت.49 پس اين واژه ها عربي هستند و اگر شخصي عربي معناي آن را نداند، جهل او مانند جهل به واژه هاي اصيل ديگر لهجه هاي عربي است. بنابراين، نظر كساني كه گفته اند اين الفاظ عربي است درست است، همانگونه كه نظر كساني كه گفته اند غيرعربي است نيز صحيح است.50 اين ديدگاه، ديدگاهي واقعگرا و صحيح است و انديشمنداني مانند ابن عطيه،51 ابن جوزي،52 ثعالبي53 و جمعي ديگر54 آن را پذيرفته اند.
واژگان دخيل و اعجاز قرآن
برخي از صاحب نظران، استعمال واژه هاي دخيل در قرآن را مانند ساير واژهها در نهايت فصاحت و بلاغت شمرده و وجود اين واژگان را از وجوه اعجاز قرآن كريم ميدانند؛55 مثلاً، كاربرد واژه هاي غيرعربي مانند استبرق در قرآن كريم، نشانه فصاحت بلند اين كتاب آسماني است؛ زيرا واژه ديگري يافت نميشود كه همتراز آن در فصاحت بوده و همانند آن در ميان كلمات ديگر نقش ايفا كند.56 افزون بر اين، وجود واژگان دخيل در قرآن كريم ميتواند بر جنبه جهاني بودن قرآن كريم، اين معجزه جاويد محمّدي، مؤثر افتد.57
نتيجه گيري
از مطالب بيان شده نتايج ذيل حاصل ميشود:
1. در قرآن كريم واژگان دخيل و غيرعربي وجود دارد، ولي اين واژگان پيش از كاربرد در قرآن كريم، وارد عربي و با تغييراتي در اين زبان استعمال شده است.
2. وجود واژگان غيرعربي در قرآن كريم با نزول آن به زبان عربي ناسازگاري ندارد.
3. همانند برخي از واژگان قرآن كريم با بعضي كتابهاي وحياني به جهت يكي بودن سرچشمه آنهاست.
4. ورود واژگان از زبانهاي ديگر در قرآن كريم ميتواند به اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت ياري رساند و در نقش آفريني قرآن كريم در بُعد جهاني خود مؤثر باشد.
نویسنده: سيد عبدالرسول حسيني زاده
پى نوشت:
1 استاديار دانشكده علوم قرآنى قم. تاريخ دريافت: 19/10/87 ـ تاريخ پذيرش: 3/12/87.
2ـ مانند ابنعبّاس، ابنمسعود، ابوموسى اشعرى، عكرمه، قتاده، مجاهد، سعيدبن جبير، حسن بصرى، سدى، ابوميسره و.... . محمد روّاس قلعهجى، لغهالقرآن لغهالعرب المختارة، ص 16.
3ـ محمّدبن ادريس شافعى، الرساله، ص 41.
4ـ ابنحجر عسقلانى، تهذيب التهذيب، ج 1، ص 11، مقدّمه ترجمه مؤلف.
5ـ زبانهاى حبشى، فارسى، رومى، هندى، سريانى، عبرى، نبطى، قبطى، تركى، زنجى، بربرى. ر.ك. جلالالدين سيوطى، المتوكلى، ص 20.
6ـ در اينباره ر.ك: آرتور جفرى، واژههاى دخيل در قرآن مجيد، ص 18ـ20.
7ـ اين كتاب در سال 1997 توسط انتشارات دارالشرق در بيروت منتشر شده است.
8ـ اين كتاب در سال 1408 توسط انتشارات دارمجد لاوى در بيروت منتشر شده است.
9ـ اين كتاب در سال 1369 توسط انتشارات دارالشروق در بيروت منتشر شده است.
10ـ اين كتاب در سال 2002 توسط انتشارات جمعيهالدعوة الاسلامية العالمية منتشر شده است.
11ـ محمّدبن عبداللّه زركشى، البرهان فى علومالقرآن، ج 1، ص 382ـ387.
12ـ جلالالدين سيوطى، الاتفان فى علومالقرآن، ج 1، ص 288.
13ـ جلالالدين سيوطى، معتركالاقرآن فى اعجازالقرآن، ج 1، ص 147.
14ـ آرتور جفرى، واژههاى دخيل در قرآن مجيد، ص 18.
15ـ اين كتاب در سال 1938 به چاپ رسيده است.
16ـ ترجمه ديگرى از اين كتاب با عنوان «لغات دخيله قرآن» نيز توسط آقاى سعيد نورى انجام شده است و انتشارات نويد نور آن را در سال 1385 منتشر كرده است.
17ـ براى نمونه به واژههاى ذيل در اين كتاب مراجعه نماييد: «تاب»، ص 151، «تفسير»، ص 157، «جبرئيل»، ص 166، «جنه»، ص 170، «صوم»، ص 298، «قدس»، ص 338، «يقين»، ص 418.
18ـ محمّدبن ادريس شافعى، الرساله، ص 41.
19ـ جلالالدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289.
20ـ محمّدبن جرير طبرى، جامعالبيان، ج 1، ص 21ـ22.
21ـ جلالالدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289.
22ـ محمّدبن عبداللّه زركشى، البرهان، ج 1، ص 383.
23ـ ر.ك: محمّد روّاس قلعهجى، لغهالقرآن لغهالعرب المختاره، ص 17.
24ـ ر.ك: عبدالعال سالم مكرم، اللغهالعربية فى رحاب القرآنالكريم.
25ـ عبدالعال سالم مكرم، اللغهالعربية، ص 116 / عبدالعال سالم مكرم، قضايا قرآنية فى ضوءالدراسات اللغوية، ص 52ـ54.
26ـ نيز ر.ك. فصلت: 3 / شورى: 7 / زخرف: 3.
27ـ ر.ك. ابومنصور جواليقى، المعرب من الكلام الاعجمى على حروف المعجم، ص 4 / محمّدبن عبداللّه زركشى، البرهان، ج 1، ص 383.
28ـ جلالالدين سيوطى، معتركالاقران، ج 1، ص 148.
29ـ ر.ك: ابن فارس، الصاحبى فى فقه اللغة، ص 28ـ30 / محمّدبن عبداللّه زركشى، البرهان، ج 1، ص 387 / جلالالدين سيوطى، معتركالاقران، ج 1، ص 147.
30ـ عبدالرحمنبن محمّدبن ابىحاتم، تفسير القرآنالعظيم، ج 1، ص 317 / محمّدبن جرير طبرى، جامعالبيان، ج 7، ص 211.
31ـ محمّدبن ادريس شافعى، الرساله، ص 41.
32ـ محمّدبن عبداللّه زركشى، البرهان، ج 1، ص 387 / جلالالدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289.
33ـ همان.
34ـ عبدالعال سالم مكرم، اللغهالعربية، ص 115ـ116 / همو، قضايا قرآنية فى ضوءالدراسات اللغوية، ص 52ـ54.
35ـ ابومغلى سميع، فى القرآن من كل لسان، ص 55.
36ـ آرتور جفرى، واژههاى دخيل در قرآن مجيد، ص 6.
37ـ همان، ص 10.
38ـ پرويز ناتل خانلرى، زبانشناسى و زبان فارسى، ص 111ـ112.
39ـ ر.ك. آرتور جفرى، واژههاى دخيل در قرآن مجيد، ص 11ـ12.
40ـ ر.ك. محمّدبن جرير طبرى، جامعالبيان، ج 1، ص 20ـ24 / ابن قتيبه، غريب الحديث، ج 2، ص 89 / عبدالرحمنبن محمّدبن جوزى، زادالمسير، ج 6، ص 345.
41ـ عبدالحقبن غالبابن عطيه، المحررالوجيز، ج 1، ص 51.
42ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، 1427، ص 406 و 434.
43ـ محمودبن عمر زمخشرى، الكشاف، ج 1، ص 335 و 363.
44ـ محمّد روّاس قلعهجى، لغهالقرآن، ص 16.
45ـ جلالالدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289 / محمود آلوسى، روحالمعانى، ج 12، ص 174.
46ـ ر.ك: محمّدبن جرير طبرى، جامعالبيان، ج 1، ص 20ـ24.
47ـ جلالالدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289.
48ـ همان.
49ـ عبدالحقبن غالبابن عطيه، المحررالوجيز، ج 1، ص 51.
50ـ ر.ك: جلالالدين سيوطى، المزهر فى علوماللغة و انواعها، ص 209ـ210.
51ـ عبدالحقبن غالب ابن عطيه، المحررالوجيز، ج 1، ص 51.
52ـ ابن جوزى، فنونالافنان فى عيون علومالقرآن، ص 343 / جلالالدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289.
53ـ عبدالرحمنبن محمّد ثعالبى، جواهرالحسان، ص 149.
54ـ ر.ك: جلالالدين سيوطى، معتركالاقران، ج 1، ص 150 / محمد روّاس قلعهجى، لغهالقرآن، ص 187.
55ـ جلالالدين سيوطى، معتركالاقران، ج 1، ص 147.
56ـ ر.ك: جلالالدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289.
57ـ سيد علىمحمّد بلاسى، المعرب فى القرآنالكريم، ص 380.
نشریه معرفت، شماره 136