پژوهشی در واژگان دخیل در قرآن

چكيده

واژه‏ هاي دخيل قرآن، آن دسته از كلمات غيرعربي وارد شده به زبان عربي است كه با تغييراتي در قرآن آمده است. بحث از اين موضوع اهميت دارد؛ چراكه گمان شده است وجود واژگان دخيل در قرآن با عربي بودن آن، كه آيات متعددي به آن تصريح مي‏كند، ناسازگار است و بهانه ‏اي براي شبهه‏ افكني برخي از مستشرقان شده است.

در اين مقاله تلاش شده است با نقد و بررسي و تحليل ديدگاه‏هاي مختلف اين نظر ثابت گردد كه وجود واژگان دخيل در قرآن كريم با توجه به اينكه اصل اين واژگان بيگانه است، پذيرفتني است هرچند از آن‏رو كه اين واژگان پس از عربي‏ شدن در قرآن آمده است، مي‏توان گفت قرآن خالي از واژگان بيگانه است. به اين دليل، آمدن اين‏گونه واژگان با عربي بودن قرآن ناسازگاري ندارد. همچنين همانندي برخي از واژگان قرآني با ديگر كتاب‏هاي آسماني، ناشي از وحدت منبع و سرچشمه وحياني آنهاست، نه برگرفتن قرآن كريم از آنها، آن‏گونه كه برخي مستشرقان پنداشته ‏اند.

 

مقدّمه

يكي از مباحث مهم در حوزه واژه ‏شناسي قرآن كه از ديرباز مورد توجه مفسّران و دانشمندان علوم قرآن بوده و به بحث و تحقيق درباره آن پرداخته ‏اند، واژه‏ هاي دخيل در قرآن است. واژه‏ هاي دخيل، آن دسته از كلمات غيرعربي است كه وارد زبان عربي شده است و با تغييراتي در اين زبان به كار گرفته شده و به تدريج جزء اين زبان شده است. به اين واژه ‏ها «الالفاظ الدخيله» و «المعربات» مي‏گويند. بررسي وجود اين‏گونه كلمات در قرآن كريم از آن‏جهت ‏اهميت ‏دارد كه‏ ممكن ‏است ‏تصور شود وجود واژه‏ هايي با اصل و ريشه غيرعربي در قرآن، با عربي بودن قرآن كه در آيات متعددي به آن تصريح شده است منافات دارد و يا بهانه ‏اي در دست مخالفان براي اشكال بر قرآن باشد.

در اين مقاله تلاش شده است با نقد و بررسي نظريات متفاوت و پاسخ به اشكالات گوناگون، به اين سؤالات پاسخ داده شود: از چه زماني مبحث واژگان غيرعربي قرآن، وارد حوزه تفسير و علوم قرآن شده است؟ مهم‏ترين نظريات در اين موضوع كدام است؟ آيا واژه‏ هاي غيرعربي در قرآن وجود دارد؟ و در صورتي كه پاسخ مثبت باشد، آيا چنين پديده ‏اي به قداست قرآن ضرري نمي‏زند و دليل بر تأثيرپذيري آن از اديان و منابع ديگر نيست؟

در ميان تفاسيري كه از جمعي از مفسّران نخستين (صحابه و تابعان2) گزارش شده است، موارد قابل توجهي مشاهده مي‏شود كه در تفسير واژه‏ هاي قرآني، آنها را غيرعربي معرفي كرده ‏اند، ولي در اواخر قرن دوم كساني مانند شافعي (م 204)3 با ترديد در اين روايات، منكر وجود واژه‏ هاي غيرعربي در قرآن شدند.

نخستين كتاب درباره واژه‏ هاي دخيل در قرآن را ابن‏ حجر عسقلاني (773ـ852) با نام «ما وقع في ‏القرآن من غير لغه ‏العرب» نگاشته است.4
سپس سيوطي كتاب مستقلي با عنوان «المهذب فيما وقع في ‏القرآن من‏ المعرب» در خصوص واژه‏ هاي غيرعربي قرآن تدوين نمود. وي در اين كتاب 125 واژه دخيل را بر طبق حروف الفبا مرتب كرده است. وي همچنين كتابي با نام المتوكلي مشتمل بر 155 واژه تدوين نموده كه ادعا شده از يازده زبان در قرآن آمده است.5 سيوطي اين كتاب را پس از المهذب و الاتقان نگاشته است، از اين‏رو، در الاتقان از آن ياد نمي‏كند. تفاوت اين كتاب با المهذب در اين است كه لغات طبق زبان‏ها تنظيم شده است و در چند مورد معدود برخي واژه‏ها در المهذب آمده است كه سيوطي در المتوكلي نياورده است.
نويسندگان معاصر نيز در اين ‏باره كتاب‏هايي را تأليف كرده ‏اند.6 علي فهمي خشيم كتاب هل في القرآن اعجمي،7 سميع ابومُغلي كتاب في القرآن من كل لسان،8 خالد رشيد جميلي كتاب اقباس‏الرحمن في ادلة نفي العجمة في‏القرآن،9 محمّد السيد علي البلاسي كتاب المعرب في القرآن‏الكريم دراسة تاصيلية دلالية10 را تأليف نمودند.
افزون بر اين، دانشمندان علوم قرآن در كتاب‏هاي علوم قرآني فصلي را به اين موضوع اختصاص داده‏اند. براي مثال، زركشي در البرهان، نوع هفدهم،11 سيوطي در الاتقان، نوع سي و هشتم12 و در معترك‏ الاقرآن، وجه سيزدهم اعجاز13 را به اين مبحث اختصاص داده ‏اند.

خاورشناسان نيز به واژگان دخيل در قرآن كريم توجه داشته ‏اند. البته بيشتر با غرض‏ ورزي و براي اثبات تأثيرپذيري قرآن از منابع يهودي و مسيحي، از جمله كتب عهدين، پژوهش‏هايي را در اين زمينه سامان داده‏ اند.14 يكي از جامع‏ترين آنها كتاب «The Foreign Vocabulary of Quran» تأليف آرتور جفري مي‏باشد15 كه فريدون بدره ‏اي با عنوان واژه ‏هاي دخيل در قرآن مجيد آن را به فارسي ترجمه كرده‏ اند.16 در اين كتاب مؤلف پس از آنكه در پيشگفتار به كوشش‏هاي دانشمندان مسلمان در اين ‏باره اشاره مي‏كند، 319 واژه كه 44 واژه آن نام‏هاي خاص و 275 واژه ديگر غير از نام‏هاي خاص مي‏باشد را به ترتيب الفبايي بررسي مي‏نمايد و نظريه دانشمندان و پژوهش‏هاي نو را درباره اصل و منشأ آنها بيان مي‏كند. وي در بسياري از موارد با طرح واژه ‏هايي كه معناهاي ديني و فرهنگي دارد و نيز نام‏هاي خاص، بيشتر درصدد اثبات اين فرضيه است كه اين انديشه ‏ها ريشه ديگري، به ويژه منشأ يهودي و مسيحي دارد و از اين راه تأثير اديان ديگر مانند يهودي و نصراني را بر اسلام اثبات نمايد.17 حال آنكه همانندي ميان عقايد، آداب، شعائر ديني و داستان‏هاي انبياي الهي در كتاب‏هاي آسماني و اديان الهي، ناشي از وحدت منبع و سرچشمه وحياني آنها مي‏باشد، نه اخذ و اقتباس و تأثير و تأثر از آنها، آن‏گونه كه آرتور جفري و ديگر خاورشناسان اظهار كرده و بر آن اصرار مي‏ ورزند.

 

ديدگاه‏ها

دانشمندان درباره وجود واژگان دخيل در قرآن اختلاف‏ نظر دارند. گروهي مانند شافعي،18 همچنين لغت‏ شناس معروف ابوعبيده معمربن مثني،19 مفسّر، فقيه و مورخ بزرگ طبري،20 لغت‏ شناس نامي احمدبن فارس،21 فقيه اشعري باقلاني،22 متكلّم و مفسّر اشعري فخر رازي23 و از معاصران احمد شاكر، عبدالوهاب عزام،24 عبدالعال سالم مكرم25 و ... از مخالفان وجود چنين واژه ‏هايي مي‏باشند. در مقابل، عده ‏اي آن را پذيرفته ‏اند و دسته سوم به نحوي درصدد جمع بين دو قول برآمده ‏اند كه در اينجا به بررسي دلايل هر گروه مي‏ پردازيم.

 

دلايل مخالفان وجود واژه ‏هاي دخيل در قرآن

1. وجود واژه‏ هاي دخيل در قرآن مخالف آياتي است كه قرآن را صريحا عربي معرفي مي‏نمايد. مانند آيات: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْانا عَرَبِيّا»(يوسف: 2)، «وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ قُرْانا عَرَبِيّا» (طه: 113)، «قُرانا عَرَبِيّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ» (زمر: 28) و «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْانا أَعْجَمِيّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ.»(فصلت: 44)26 ابوعبيده با استناد به آيه 2 سوره «يوسف» گفته است: «خداوند قرآن را با زبان عربي مبين نازل كرده است و هركس ‏بپندارد درقرآن ‏واژگان غيرعربي وجود دارد سخني ناروابر زبان ‏آورده است.»27

پاسخ: پرواضح است كه وجود كلمات غيرعربي اندك در قرآن آن را از عربي بودن خارج نمي‏كند، همان‏گونه كه اگر در قصيده‏ اي فارسي، كلمه ‏اي عربي باشد به فارسي‏ بودن آن ضرر نمي‏زند.28

2. اگر در قرآن واژه غيرعربي وجود داشت، عرب‏ها و مخالفان قرآن كه از آوردن مانندي براي آن درمانده بودند، آن را دستاويزي براي ناتواني‏شان قرار مي‏دادند.29

پاسخ: اين دليل نيز كامل نيست؛ زيرا تحدّي قرآن به تك‏تك كلمات نيست، بلكه خداوند در قرآن به ده سوره، بلكه به يك سوره نيز تحدّي نموده است و قطعا در قرآن سوره‏ هاي كاملي كه هيچ واژه غيرعربي در آن نباشد فراوان است و اگر عرب‏ها در خود چنين تواني را مي‏ديدند، همانند آن سوره‏ ها را مي‏آوردند. علاوه بر اين، خواهد آمد كه اين واژه‏ها هرچند داراي ريشه غيرعربي بوده‏ اند، ولي به مرور در زبان عربي به كار رفته و جزء اين زبان شده بودند.

3. زبان عربي بسيار گسترده بود و تنها پيامبر اكرم صلي ‏الله ‏عليه ‏و‏آله بر همه لغات آن احاطه كامل داشتند. ابن عباس با وسعت دانشش، مي‏گويد: معناي واژه «فاطر» را نمي‏دانستم.30 بنابراين، اگر بعضي برخي واژه‏ ها را غيرعربي معرفي كرده‏اند به دليل ناآگاهي آنهاست31 و آن الفاظي كه ادعا شده غيرعربي است در حقيقت عربي‏اند، ولي چون معناي آنها بر برخي بزرگان تفسير مخفي بوده آنها را غيرعربي پنداشته ‏اند.32 حتي ممكن است واژگاني كه ادعاي غيرعربي بودن آنها شده است، نخست زبان عربي آنها را به كار برده باشد و سپس زبان‏هاي ديگر از آن وام گرفته ‏اند.33 غناي زبان عربي تا آن حد است كه گاهي در مقابل يك معنا بيش از صد واژه وجود دارد و تمام واژه‏هايي كه ادعاي غيرعربي بودن آنها شده است و سيوطي در الاتقان آورده است، اندكي بيش از يك‏صد واژه است. معقول نيست قرآن، كه بنا به نقلي بيش از 77 هزار و بنا به بعضي نقل‏ها 437 هزار واژه دارد، براي يك‏صد واژه، دست به زبان‏هاي ‏ديگر دراز كرده باشد.34

پاسخ: بر فرض، ادعاي اوسعيت زبان عربي پذيرفته شود، اينكه واژه ‏هاي يادشده ابتدا در زبان عربي به كار گرفته شده است و از اين زبان وارد زبان‏هاي ديگر شده است، ادعايي است كه دليلي بر اثبات آن نيست. شواهد تاريخي نشان مي‏دهد، عرب ‏زبانان با اقوام غيرعرب اطراف خود ارتباطات تجاري و فرهنگي و اجتماعي داشتند و هر زباني هرچند بسيار غني و ريشه ‏دار باشد در هنگام تماس با زبان‏ها، اقوام و ملل ديگر با گفت‏وگو درباره مطلب يا موضوعي كه مخصوص آنان مي‏باشد، چاره‏اي جز به كار بردن واژه ‏هاي مخصوص آنان ندارد. هرچه ارتباطات بيشتر باشد واژه ‏هايي از اين دست بيشتر خواهد بود. اين مدّعا دست ‏كم در مورد اسامي افراد و اشيا، غيرقابل انكار است. اسامي افراد مانند: فرعون، اسرائيل، اسماعيل، الياس و نام‏هاي اشيا مانند: زنجبيل، كافور، ياقوت، استبرق، سجل ‏و قسطاس‏ كه ‏به ‏طورحتم‏ غيرعربي‏ بوده ‏اند.35

امروزه در نتيجه بررسي‏هاي دانش‏هايي همچون زبان‏شناسي، جامعه ‏شناسي زبان و روان‏شناسي زبان، در مورد چگونگي برخورد زبان‏ها و اصول تداخل‏هاي آوايي، صرفي، دستوري، واژگاني و معنايي زبان‏ها در يكديگر اطلاعات بيشتري در دست است. وارد شدن واژه‏ها و عناصر يك زبان به زبان ديگر، نتيجه برخورد آن زبان‏ها با يكديگر است و برخورد زبان‏ها جزيي از برخورد فرهنگ‏هاست. هر جا داد و ستد فرهنگي باشد، داد و گرفت زباني و واژگاني نيز در كار است.36 هيچ زباني نيست كه از زبان‏هاي مجاورش كه با آنها داد و ستد بازرگاني، فرهنگي و اجتماعي داشته است، تأثير نپذيرفته يا بر آنها تأثير نگذاشته باشد. نكته مهم اينجاست زبان‏هايي كه ريشه در فرهنگ‏هاي بومي دارند و ادبياتي غني به وجود آورده ‏اند، نه تنها از اين داد و ستد آسيب نمي‏ بينند، بلكه غني‏تر و پربارتر مي‏شوند.37 فرايند وام‏ گيري زبان‏ها چيز تازه ‏اي نيست و تنها زباني از اين فرايند بركنار است كه به طور كلي، محصور و منزوي از همه ارتباطات اجتماعي و فرهنگي و مستغني از همه حوايج و نيازها باشد، كه البته چنين زباني در حكم نيست در جهان است.38 تا آنجا كه تحقيقات زبان‏شناسي نشان مي‏دهد همه زبان‏ها از جنبه واژگاني آميخته ‏اند، حتي ادعا شده است در برخي زبان‏ها، درصد واژگان دخيل از واژه ‏هاي بومي بيشتر است.39

3. در توجيه رواياتي كه در غيرعربي بودن بعضي از لغات قرآن گزارش شده است، بايد گفت: اين موارد از باب اتفاق ‏اللغات است؛ يعني به صورت اتفاقي عرب‏ها و غير عرب‏ها در بعضي واژه‏ها داراي لفظ واحد و مشترك شده‏اند، بدون آنكه از يكديگر وام گرفته باشند. دليلي نداريم اصل اين واژه‏هايي كه در فارسي و عربي مشترك هستند، از عربي يا فارسي بوده باشد.40

پاسخ: بسيار بعيد است در دو زبان واژگاني در اين حد، به طور اتفاقي در يك معنا به كار برده شود، بدون آنكه يكي از آنها از ديگري گرفته باشد؛ هرچند وقوع توافقات لغوي به طور محدود و اندك امكان دارد.41

 

دلايل باورمندان به وجود واژه‏ هاي دخيل در قرآن

در مقابل گروه نخست كساني معتقد به وجود واژه‏هاي دخيل در قرآن مي‏باشند. علاوه بر گروهي از مفسّران نخستين، برخي از معاصران نيز به وجود واژگان دخيل در قرآن باور دارند؛ مانند: راغب اصفهاني،42 زمخشري،43 جواليقي، جويني، ابن نقيب و... .44 اين گروه براي ديدگاه خويش دلايلي آورده ‏اند كه مهم‏ترين آنها عبارت است از:

1. نحويان اتفاق نظر دارند علت غيرمنصرف بودن واژه‏ هايي مانند ابراهيم و اسماعيل و... غيرعربي بودن آنهاست. بنابراين، در وجود نام‏هاي خاص غيرعربي در قرآن ترديدي نيست.

پاسخ: اولاً، نحويان به خبر اهل لغت اعتماد كرده‏اند و خود متخصص در اين زمينه نيستند؛ ثانيا، در غيرعربي بودن نام‏هاي خاص اختلافي نيست و نام‏هاي خاص از محل بحث بيرون است. گرچه ممكن است گفته شود وجود نام‏هاي خاص غيرعربي در قرآن، شاهد بر وجود الفاظ ديگر غيرعربي در قرآن است،45 اما بايد بين نام‏هاي خاص و ديگر واژه‏ها فرق گذاشت؛ زيرا طبيعي است وقتي قرآن از داستان‏هاي انبيا و اقوام پيشين سخن مي‏گويد، از آنها با همان نام‏هايي كه در زمان و زبان خودشان از آنها ياد مي‏شده است، ياد كند.

2. روايتي46 دلالت دارد كه در قرآن لفظ‏هايي از هر زبان وجود دارد.47 حكمت وجود اين الفاظ اين است كه قرآن كريم دربردارنده علوم اولين و آخرين و هر خبري است. از اين‏رو، بايد در قرآن به انواع زبان‏ها و لهجه‏ ها اشاره شود و به همين جهت از هر زباني روان‏ترين و سبك‏ترين واژه كه كاربردش نزد عرب بيشتر است، در قرآن آمده است. اين‏از امتيازات قرآن است.48

پاسخ: اولاً، روايت فوق موقوف است و از معصوم گزارش نشده است و با آن نمي‏توان وجود واژه ‏هاي دخيل در قرآن را اثبات كرد؛ ثانيا، وجود واژه ‏هايي نامأنوس از زبان‏هاي ديگر امتيازي براي قرآن به شمار نمي‏آيد؛ ثالثا، پذيرش چنين ادعايي با عربي‏بودن قرآن كه در آيات متعددي بر آن تصريح شده است سازگار نيست. البته اين سخن شامل واژه هايي كه قبل از نزول قرآن، عربي شده و استعمال آن در زبان قوم عرب رايج بوده است، نمي‏شود.

3. خداوند، پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) را به سوي همه اقوام و امت‏ها فرستاده است و هر پيامبري را به زبان قومش مي‏فرستاده است: «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ.» (ابراهيم: 4). بنابراين، بايد در قرآن از هر زباني بيايد، هر چند زبان اصلي آن عربي مي‏باشد.

پاسخ: اولاً، مراد از قوم در اين آيه مخاطبان نخستين پيامبر است كه از ميان آنها مبعوث شده است؛ ثانيا، غير از پيامبر اكرم، پيامبران ديگري نيز مانند حضرت موسي و عيسي عليهماالسلام دينشان جهاني بوده است، پس بايد در كتاب‏هاي آسماني آنان نيز از همه زبان‏ها باشد، در حالي كه چنين ادعايي نشده است.

 

جمع بين دو ديدگاه

به نظر مي‏رسد چنان‏كه ابوعبيده قاسم بن سلام باور دارد، دو ديدگاه پيشين با هم قابل جمعند. به اين بيان كه واژگانِ همانند، ميان قرآن و زبان‏هاي بيگانه را مي‏توان با توجه به اصل و ريشه آنها، بيگانه به شمار آورد، اما هنگامي كه به عرب‏ها رسيده است با حذف يا تغيير حروف و يا تخفيف آنچه سنگين و دشوار بود، آنها را تغيير داده و به صورت واژه‏ هاي عربي درآوردند. سپس اين واژه ‏ها را در اشعار و محاوراتشان به كار بردند. در نتيجه، به صورت واژه ‏هاي عربي درآمدند و در زمان نزول قرآن در قرآن به كار رفتند. توضيح اينكه عرب‏هاي اصيل ـ كه قرآن به زبان آنها نازل شده است ـ براي تجارت و غير آن به شام و حبشه و حيره سفر مي‏كردند و با ديگر اقوام و زبان‏ها نشست و برخاست داشتند و با آنها به نوعي ارتباط يافتند و واژه‏هاي بيگانه را وام گرفته و با تغييراتي آنها را جزء زبان خود كردند، به گونه‏اي كه رنگ عربي خالص يافتند.
در چنين وضعي قرآن آنها را به كار گرفت.49 پس اين واژه‏ ها عربي هستند و اگر شخصي عربي معناي آن را نداند، جهل او مانند جهل به واژه‏ هاي اصيل ديگر لهجه ‏هاي عربي است. بنابراين، نظر كساني كه گفته ‏اند اين الفاظ عربي است درست است، همان‏گونه كه نظر كساني كه گفته ‏اند غيرعربي است نيز صحيح است.50 اين ديدگاه، ديدگاهي واقع‏گرا و صحيح است و انديشمنداني مانند ابن عطيه،51 ابن جوزي،52 ثعالبي53 و جمعي ديگر54 آن را پذيرفته ‏اند.

 

واژگان دخيل و اعجاز قرآن

برخي از صاحب ‏نظران، استعمال واژه ‏هاي دخيل در قرآن را مانند ساير واژه‏ها در نهايت فصاحت و بلاغت شمرده و وجود اين واژگان را از وجوه اعجاز قرآن كريم مي‏دانند؛55 مثلاً، كاربرد واژه‏ هاي غيرعربي مانند استبرق در قرآن كريم، نشانه فصاحت بلند اين كتاب آسماني است؛ زيرا واژه ديگري يافت نمي‏شود كه هم‏تراز آن در فصاحت بوده و همانند آن در ميان كلمات ديگر نقش ايفا كند.56 افزون بر اين، وجود واژگان دخيل در قرآن كريم مي‏تواند بر جنبه جهاني بودن قرآن كريم، اين معجزه جاويد محمّدي، مؤثر افتد.57

 

نتيجه ‏گيري

از مطالب بيان شده نتايج ذيل حاصل مي‏شود:

1. در قرآن كريم واژگان دخيل و غيرعربي وجود دارد، ولي اين واژگان پيش از كاربرد در قرآن كريم، وارد عربي و با تغييراتي در اين زبان استعمال شده است.

2. وجود واژگان غيرعربي در قرآن كريم با نزول آن به زبان عربي ناسازگاري ندارد.

3. همانند برخي از واژگان قرآن كريم با بعضي كتاب‏هاي وحياني به جهت يكي بودن سرچشمه آنهاست.

4. ورود واژگان از زبان‏هاي ديگر در قرآن كريم مي‏تواند به اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت ياري رساند و در نقش ‏آفريني قرآن كريم در بُعد جهاني خود مؤثر باشد.

 

نویسنده: سيد عبدالرسول حسيني‏ زاده

 

پى نوشت:

1 استاديار دانشكده علوم قرآنى قم. تاريخ دريافت: 19/10/87 ـ تاريخ پذيرش: 3/12/87.
2ـ مانند ابن‏عبّاس، ابن‏مسعود، ابوموسى اشعرى، عكرمه، قتاده، مجاهد، سعيدبن جبير، حسن بصرى، سدى، ابوميسره و.... . محمد روّاس قلعه‏جى، لغه‏القرآن لغه‏العرب المختارة، ص 16.
3ـ محمّدبن ادريس شافعى، الرساله، ص 41.
4ـ ابن‏حجر عسقلانى، تهذيب التهذيب، ج 1، ص 11، مقدّمه ترجمه مؤلف.
5ـ زبان‏هاى حبشى، فارسى، رومى، هندى، سريانى، عبرى، نبطى، قبطى، تركى، زنجى، بربرى. ر.ك. جلال‏الدين سيوطى، المتوكلى، ص 20.
6ـ در اين‏باره ر.ك: آرتور جفرى، واژه‏هاى دخيل در قرآن مجيد، ص 18ـ20.
7ـ اين كتاب در سال 1997 توسط انتشارات دارالشرق در بيروت منتشر شده است.
8ـ اين كتاب در سال 1408 توسط انتشارات دارمجد لاوى در بيروت منتشر شده است.
9ـ اين كتاب در سال 1369 توسط انتشارات دارالشروق در بيروت منتشر شده است.
10ـ اين كتاب در سال 2002 توسط انتشارات جمعيه‏الدعوة الاسلامية العالمية منتشر شده است.
11ـ محمّدبن عبداللّه زركشى، البرهان فى علوم‏القرآن، ج 1، ص 382ـ387.
12ـ جلال‏الدين سيوطى، الاتفان فى علوم‏القرآن، ج 1، ص 288.
13ـ جلال‏الدين سيوطى، معترك‏الاقرآن فى اعجازالقرآن، ج 1، ص 147.
14ـ آرتور جفرى، واژه‏هاى دخيل در قرآن مجيد، ص 18.
15ـ اين كتاب در سال 1938 به چاپ رسيده است.
16ـ ترجمه ديگرى از اين كتاب با عنوان «لغات دخيله قرآن» نيز توسط آقاى سعيد نورى انجام شده است و انتشارات نويد نور آن را در سال 1385 منتشر كرده است.
17ـ براى نمونه به واژه‏هاى ذيل در اين كتاب مراجعه نماييد: «تاب»، ص 151، «تفسير»، ص 157، «جبرئيل»، ص 166، «جنه»، ص 170، «صوم»، ص 298، «قدس»، ص 338، «يقين»، ص 418.
18ـ محمّدبن ادريس شافعى، الرساله، ص 41.
19ـ جلال‏الدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289.
20ـ محمّدبن جرير طبرى، جامع‏البيان، ج 1، ص 21ـ22.
21ـ جلال‏الدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289.
22ـ محمّدبن عبداللّه زركشى، البرهان، ج 1، ص 383.
23ـ ر.ك: محمّد روّاس قلعه‏جى، لغه‏القرآن لغه‏العرب المختاره، ص 17.
24ـ ر.ك: عبدالعال سالم مكرم، اللغه‏العربية فى رحاب القرآن‏الكريم.
25ـ عبدالعال سالم مكرم، اللغه‏العربية، ص 116 / عبدالعال سالم مكرم، قضايا قرآنية فى ضوءالدراسات اللغوية، ص 52ـ54.
26ـ نيز ر.ك. فصلت: 3 / شورى: 7 / زخرف: 3.
27ـ ر.ك. ابومنصور جواليقى، المعرب من الكلام الاعجمى على حروف المعجم، ص 4 / محمّدبن عبداللّه زركشى، البرهان، ج 1، ص 383.
28ـ جلال‏الدين سيوطى، معترك‏الاقران، ج 1، ص 148.
29ـ ر.ك: ابن فارس، الصاحبى فى فقه اللغة، ص 28ـ30 / محمّدبن عبداللّه زركشى، البرهان، ج 1، ص 387 / جلال‏الدين سيوطى، معترك‏الاقران، ج 1، ص 147.
30ـ عبدالرحمن‏بن محمّدبن ابى‏حاتم، تفسير القرآن‏العظيم، ج 1، ص 317 / محمّدبن جرير طبرى، جامع‏البيان، ج 7، ص 211.
31ـ محمّدبن ادريس شافعى، الرساله، ص 41.
32ـ محمّدبن عبداللّه زركشى، البرهان، ج 1، ص 387 / جلال‏الدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289.
33ـ همان.
34ـ عبدالعال سالم مكرم، اللغه‏العربية، ص 115ـ116 / همو، قضايا قرآنية فى ضوءالدراسات اللغوية، ص 52ـ54.
35ـ ابومغلى سميع، فى القرآن من كل لسان، ص 55.
36ـ آرتور جفرى، واژه‏هاى دخيل در قرآن مجيد، ص 6.
37ـ همان، ص 10.
38ـ پرويز ناتل خانلرى، زبان‏شناسى و زبان فارسى، ص 111ـ112.
39ـ ر.ك. آرتور جفرى، واژه‏هاى دخيل در قرآن مجيد، ص 11ـ12.
40ـ ر.ك. محمّدبن جرير طبرى، جامع‏البيان، ج 1، ص 20ـ24 / ابن قتيبه، غريب الحديث، ج 2، ص 89 / عبدالرحمن‏بن محمّدبن جوزى، زادالمسير، ج 6، ص 345.
41ـ عبدالحق‏بن غالب‏ابن عطيه، المحررالوجيز، ج 1، ص 51.
42ـ راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، 1427، ص 406 و 434.
43ـ محمودبن عمر زمخشرى، الكشاف، ج 1، ص 335 و 363.
44ـ محمّد روّاس قلعه‏جى، لغه‏القرآن، ص 16.
45ـ جلال‏الدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289 / محمود آلوسى، روح‏المعانى، ج 12، ص 174.
46ـ ر.ك: محمّدبن جرير طبرى، جامع‏البيان، ج 1، ص 20ـ24.
47ـ جلال‏الدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289.
48ـ همان.
49ـ عبدالحق‏بن غالب‏ابن عطيه، المحررالوجيز، ج 1، ص 51.
50ـ ر.ك: جلال‏الدين سيوطى، المزهر فى علوم‏اللغة و انواعها، ص 209ـ210.
51ـ عبدالحق‏بن غالب ابن عطيه، المحررالوجيز، ج 1، ص 51.
52ـ ابن جوزى، فنون‏الافنان فى عيون علوم‏القرآن، ص 343 / جلال‏الدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289.
53ـ عبدالرحمن‏بن محمّد ثعالبى، جواهرالحسان، ص 149.
54ـ ر.ك: جلال‏الدين سيوطى، معترك‏الاقران، ج 1، ص 150 / محمد روّاس قلعه‏جى، لغه‏القرآن، ص 187.
55ـ جلال‏الدين سيوطى، معترك‏الاقران، ج 1، ص 147.
56ـ ر.ك: جلال‏الدين سيوطى، الاتقان، ج 1، ص 289.
57ـ سيد على‏محمّد بلاسى، المعرب فى القرآن‏الكريم، ص 380.

منابع: 

نشریه معرفت، شماره 136